- مصاحبه مرجع عالیقـدر حضرت آیة الله العظمى مظاهـرى «مدّ ظلّه العالی»
- با دبیرخانه همایش تبیین آراء و بزرگداشت هشتادمین سالگرد
- نهضت آیة الله شهید حاج آقا نور الله نجفى اصفهانى قدس سره
بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ
حضرت آیت الله! جنابعالى به عنوان یكى از مراجع معظّم تقلید و رئیس حوزه علمیه اصفهان، فراز و نشیبهاى این حوزه بزرگ را چگونه نگاه مىكنید؟
آیت الله العظمى مظاهرى: بسم الله الرحمن الرحیم. حوزه علمیه اصفهان، حوزه كهنى است و مىتوانیم بگوییم در حقیقت سلَف حوزه علمیه قم است. سابقه این حوزه، سابقه یكهزار ساله است. بر اساس مستندات تاریخى، نخستین دوره از ادوار حوزه علمیه اصفهان به زمان حكومت آل بویه بر مىگردد و آمدنِ شیخ الرئیس ابن سینا هم به اصفهان كه در اوائل قرن پنجم (ظاهراً بعد از سال 412 قمرى) بوده به همان دوره مربوط مىشود. ابن سینا در زمان حكومت علاء الدوله دیلمى به اصفهان آمده، بعد از آنكه مدّتى در همدان بوده است و در اصفهان علاوه بر وزارت به تدریس و اشتغالهاى علمى پرداخته و مدرسهاى هم مربوط به او بوده كه در تاریخ به نام مدرسه علایى نقل شده است و روى همین جهت هم بعضى معتقدند كه مدفن ابن سینا در همان مدرسه علایى اصفهان «در محله باب الدشت در خیابان ابن سیناى فعلى» است نه در همدان، زیرا ایشان تا آخر عمر در اصفهان باقى مانده است و در زمان او در حوزه علمیه اصفهان، شاگردان عالم و بزرگى پرورش یافتهاند. كلاّدر زمان آل بویه به دلیل اعتقادِ آنها به مذهب تشیع، خدماتى انجام شده و علماء بزرگ تشیع هم به آنها توجّه داشتهاند. شیخ مفید، سید مرتضى و سید رضى ـ قدس سرّهم ـ هم در زمان حكومت آل بویه بودهاند و لذا در بیش از یك قرن حكومتِ آنها، تشیع از نظر فرهنگى و اجتماعى و سیاسى رشد كرده است ولى بعد از آل بویه حكومتهایى كه آمدند، تعصّبات تندى داشتند كه بخاطر آن با شیعیان بدرفتارىهاى زیادى شد و ایران هم دچار آشفتگىهایى در عرصه فرهنگ وسیاست شد و بعد هم در قرن هفتم حوادث تلخى مثل حمله مغول پیش آمد و در همین اصفهان هم، مدارس و كتابخانهها را ویران كردند، امّا گفته شده كه همزمان با عصر سلجوقیان در اصفهان در خصوص احداث مدارس، اقداماتى صورت گرفته و از جمله خواجه نظام الملك هم كه اینجا بوده، مدرسه یا مدارسى ساخته و تدریس وتألیف داشته، ولى چون یك دوره همراه با رقابتهاى سیاسى و مذهبى بوده و وجه غالب حكومت و مردم و علماء مثل همین خواجه نظام الملك، گرایشهاى سنّى بوده، لذا تاریخ حوزه شیعه، چندان روشن نیست یا حداقل من اطلاعى ندارم، ولى برخى مدارس علمیه مربوط به آن عصر هنوز در اصفهان وجود دارد.
امّا پُر رونقترین دوره حوزه علمیه اصفهان كه یك دوره منحصر به فرد و داراى امتیازات متعدّد است، مربوط به زمان حكومت صفویه و همزمان با آغاز حكومت آنهاست كه نهضت احداث مدارس علمیه شیعه و مهاجرت علماء شیعى از جبل عامل ودیگر شهرها شروع شد و كسانى مثل جناب شیخ على بن عبدالعالى كركى ـ قدس سره ـ یعنى محقق ثانى، صاحب جامع المقاصد در قرن دهم به اصفهان آمدند یا پدر شیخ بهایى وخود جناب شیخ بهایى 0 كه آنها هم از جبل عامل آمدند و با حضور این علماء، حركت فرهنگى بزرگى در حوزه علمیه اصفهان شروع شد و كتابها و تألیفات متعدّد و ارزشمندى تدوین شد كه هنوز هم ما از آن سفره پُر بركت استفاده مىكنیم. درخشش حوزه اصفهان و تأسیس بعضى مكاتب علمى مثل مكتب فلسفى اصفهان یا مكتب حدیثى اصفهان یا مكتب فقهى اصفهان، مربوط به همان زمانها و از آثار عظیم دانشمندانى مثل میرداماد و شیخ بهایى و صدر المتألهین و علّامه مجلسى و پدر ایشان وفاضل هندى معروف به كاشف اللثام و امثالُهم است.
بعدها به علّت بعضى بى لیاقتىها و مشكلاتى كه در حكّام صفویه پدید آمد و قدر این فضاى علمى فرهنگى را به درستى ندانستند و منجر به هجوم وحشیانه افغانها شد، دوباره اصفهان با یك آشفتگى روبرو شد و سیر صعودى حوزه علمیه هم متوقف شد وحكومتهاى بعد از صفویه هم كه اصولا به علم و ترویج دین، چندان توجّهى نداشتند تا نوبت به دوره قاجار و پهلوى رسید كه از جهاتى بدترین دورههاست، بویژه از جهت علمى و فرهنگى ولى باز هم حوزه علمیه اصفهان بعد از یك سیر ركودى در همین دوره علماء و مكاتب علمى خوبى داشته است ورود مرحوم سید حجة الاسلام یعنى سید شفتى و مرحوم حاجى كلباسى، دوباره حوزه را بعد از آن سیر ركودى حاصل از قضیه حمله افغانها زنده كرد و تا این اواخر كه علماء اهل جهاد و مبارزه هم مثل مرحوم آقاى حاج آقا نورالله نجفى یا مرحوم شهید مدرس در دوره قاجار و اوایل پهلوى ظهور كردند. در نهضت مشروطه و در جریان مبارزات ملّت ایران با نظام استبداى محمد رضا شاه هم این حوزه و علماى آن، نقش برجستهاى ایفاء كردهاند. لذا در همین دوره هم على رغم ركودهایى كه بر حوزه علمیه اصفهان، گاهى كمتر و گاهى بیشتر حاكم مىشده ولى در عین حال، نقش علمى و اجتماعى علماء و حوزه علمیه قابل دقت وبررسى و تحلیل تاریخى است.
دوره آخرى هم كه در حوزه علمیه اصفهان در حال وقوع و تجربه است مربوط به بعد از انقلاب پُر شكوه اسلامى است كه از ده سال پیش به این طرف شروع شده و از سال 47 تاكنون، تغییرات عمدهاى چه در ساختارِ مدیریتى حوزه و چه در امور تحقیقاتى به شكل جدید و با امكانات امروزى و چه در تأسیس رشتههاى تخصّصى و تربیت متعلّمین در این گروهها و چه در جهات دیگر و چه در به وجود آمدن یك نسل جدیدِ جوان از طلّاب، به وقوع پیوسته كه امیدواریم خداوند تعالى، عنایات خودش را همراه با الطاف حضرت ولىّ عصر «ارواحنا فداه» كه صاحب اصلى حوزههاى علمیهاند، بیش از پیش نازل فرماید و این حوزه به سربلندى هرچه بیشتر نائل شود.
لذا ملاحظه مىكنید كه حوزه علمیه اصفهان در طول تاریخ جزر و مدّ عجیبى داشته و بزرگانى از ابن سینا گرفته تا محقق كركى و از او تا علامه مجلسى و از ایشان تا سید حجة الاسلام و از او تا مرحوم آخوند كاشى و از آن بزرگوار تا دوره اخیر و تا به امروز در دورههاى مختلف در این حوزه بودهاند، این حوزه گاهى از نظر كمیت و از نظر كیفیت خیلى بالا بوده امّا گاهى هم كم رنگ مىشده ولى هیچ وقت خاموش نشده ویكى از عللى كه من در سال 1374، به درخواست علماءِ بزرگ حوزه اصفهان، از قم مهاجرت كردم در سال 74 به اصفهان همین بود كه باز احساس مىشد كه حوزه در مخاطره است و دیدم اگر بتوانم با كمك علماء و فضلاء این حوزه را زندهتر كنم، مورد رضایت این سلسله علماء سلف است كه، اینها خیلى خدمت كردند به حوزه و به اسلام، چنانكه خدمت كردند به اصل فرهنگ دینى در اصفهان و لذا خوشحالم از این كه الحمدلله الان هم اصفهان یك حوزه با نشاط را داراست و امیدوارم ان شاء الله با عنایات حضرت ولى عصر این حوزه زندهتر بشود و آنچه این وجود بزرگوار و مقدّس كه صاحب حوزهها هستند، مىخواهند در حوزه پیدا بشود ان شاء الله.
سؤال: سؤال دوّم را این طور مطرح كنیم كه چرا در سال 1300 شمسى یا 1340 قمرى كه حوزه علمیه قم تأسیس شد، مركزیت حوزوى در ایران به قم منتقل شد؟ عامل و آسیب شناسى ركود حوزه علمیه اصفهان در آن دوره چه بوده است؟
آیت الله العظمى مظاهرى : حوزه علمیه اصفهان براى خاطر تأسیس حوزه علمیه قم ركود پیدا نكرد. مرحوم آیة الله العظمى حاج شیخ عبدالكریم حائرى یزدى قدس سره از اراك به قم آمدند و در قم ماندند و آنجا یك شكوفایى ویژه پیدا شد و من الان سراغ ندارم كه افرادى در آن عصر حوزه علمیه اصفهان را رها كرده باشند از بزرگان و رفته باشند قم یا اگر بودند، خیلى قلیل بوده. این ركودى كه گاهى در حوزه اصفهان پیدا شده از نبود علما سرچشمه مىگرفت، از خلاء بزرگان حوزوى بود. طبیعتاً وقتى كه شخصیتهاى علمى در یك مجمع علمى نباشند، خواه ناخواه یك ركودى پیدا مىشود، چنانكه در همین دوره اخیر كه شخصیتهایى نظیر مرحوم آقا سید محمّد باقر درچهاى، مرحوم جهانگیر خان، مرحوم آخوند كاشى و امثالهم بودهاند، نه تنها ركودى نبوده بلكه دوره شكوفایى حوزه بوده است، و مرحوم آیة الله العظمى آقاى بروجردى، استاد عظیم الشأن ما هم آن دوره طلبه اصفهان بودند ولى بعدها دو مرتبه خلأ بزرگان موجب ركود شد ولى این كه اصفهان از بین برود و قم سرِ پا بشود ظاهرآ این نیست. قم براى خودش یك شكوفایى خاصى پیدا كرد و مرحوم مؤسس، آقاى حاج شیخ هم انصافاً زحمات زیادى را متحمّل شدند و ایشان هم ازنظر علم و هم از نظر عمل و هم از نظر حقائق روحى و واقعیتهاى قلبى خیلى بالا بودند. آن حركت ایشان كه همراه با یك تدبیر و عقل عجیب و غریبى بوده، بویژه در زمان استبداد رضا خانى موجب شد كه قم الحمدلله شكوفایى پیدا كرد كه الان هم این شكوفایى هست و در واقع قم آلان كانون و محور حوزههاى علمیه تشیع است. البته در اصفهان در دوره حكومت رضا خان دوباره حوزه ركود پیدا كرد ولى ركود به این معنا كه حوزه مثلا از هم پاشیده باشد نیست، بعدها هم در این اواخر مرحوم آیة الله آقاى خراسانى و بعد مرحوم آیة الله آقاى خادمى و بعد مرحوم آیة الله آقاى صادقى و مرحوم آیة الله آقاى صافى و دیگر آیات و اعلام و بزرگان انصافاً خیلى كار كردند و زحمت كشیدند براى حفظ و اعتلاء و تعمیق وتوسعه حوزه علمیه اصفهان، ولى على كل حال ما مىتوانیم بگوییم در حالى كه بعد از حمله افغانها و بعد هم در این دوره اخیر یعنى در زمان رضا خان خیلى ضرر زدند به حوزه علمیه اصفهان و به خودِ اصفهان و به معنویت و علمیت و موقعیت فرهنگى این شهر، لكن حوزه اصفهان همچنان پابرجا ماند. در استبداد رضاخانى خیلى ضرر زده شد به همه حوزهها و حتّى قم، حضرت امام ـ قدس سره ـ به من مىگفتند كه ما روزها نمىتوانستیم در قم بمانیم، مىرفتیم در باغى در بیابانها و شب مىآمدیم حجره و اصلا رضاخان بنا داشت و مىخواست كه نابود بكند همه حوزهها را و من جمله حوزه اصفهان را و لذا یك ركود عجیبى پیدا شد امّا بلافاصله وقتى رضاشاه رفت، آن ركود دوباره مبدل به یك تحرك شد، پس این جزر و مدّ در حوزه اصفهان همیشه بر پا بوده امّا هیچ وقت هم نبوده كه نابود شده باشد و اصلا حوزه نباشد، حوزه اصفهان همیشه بوده البته شدت وضعف داشته است.
سؤال: حالا این سؤال را من از یك طرف دیگر مطرح كنم چون حالا بحث حوزه اصفهان است و بعد وارد خاندان نجفى و مسجدشاهى بشویم. مقام معظّم رهبرى كه آمدند اصفهان در آن سخنرانى مسجد حكیم كه خود جنابعالى هم حضور داشتید وقتى حوزه اصفهان را مطرح كردند در ارتباط با صفویه به یك نوع پیوندى بین حوزه و مردم اشاره و آن وضعیت صفویه را ترسیم كردند و مثلا شیخ بهایى را مثال زدند كه آن كتابى كه ایشان نوشت در زمان خودش، معارف دینى را با داستان به مردم یاد مىداد، امروز ما دوباره احتیاج داریم به این كه همان شیخ بهایىها همان كار را ولى به سبك جدید انجام بدهند. علوم اسلامى شامل عرفان اسلامى، فلسفه اسلامى، اخلاق اسلامى، تفسیر وحدیث و اینها هم هست آیا این كه فقط حوزه در فقه و اصول متمركز بشود، این به نظر شما مىتواند یك آسیبشناسى باشد براى این كه معارف اسلامى را محدود كند یا نه واز این جنبه حوزه اصفهان به نظر شما آسیبى دیده یا ندیده؟
آیت الله العظمى مظاهرى: حوزه علمیه نجف تقریبآ این جور بوده یعنى همیشه در علوم اسلامى كه به درد زندگى روزمرّه مردم مىخورد یا در تربیت مبلّغ، ضعیف بوده وآنها امتیاز هم مىدانستند و مىگفتند كه اگر بخواهیم غیر این باشد ضربه به فقه واصول مىخورد. ولى ما خلاف این را امتیاز مىدانستیم، لذا حوزه قم كه تشكیل شد وبعد در زمان رونق ویژه آن در وقتى كه نوبت به استاد بزرگوار ما آیة الله العظمى آقاى بروجردى ـ قدس سره ـ رسید الحمدلله یك شكوفایى خاصى، حوزه قم از این نظر پیدا كرد اگر چه محور فقه و اصول بود و مبانى فقه و اصول، امّا فلسفه اگر محور نبود لا اقل در حاشیه هم نبود، همچنین عرفان اسلامى و همچنین تفسیر و همچنین كارهاى فرهنگى مثل انتشار مجلّه مكتب تشیع یا احیاء تراث علمى تشیع یا امور تبلیغى شكوفایى پیدا كرد به طورى كه عالمها و مبلّغهاى خوبى هم تحویل جامعه و دانشگاهها شد مثل مرحوم شهید مطهرى و مرحوم شهید بهشتى و مرحوم شهید باهنر و مرحوم شهید مفتّح كه انصافاً هم براى عالم اسلام و هم براى این نظام، هم براى حوزهها هم براى دانشگاهها خیلى كار كردند، خب اینها شاگردهاى همین حوزه قم بودند. در اصفهان هم این جزر و مدّ بوده یعنى بعضى اوقات محور همان فقه و اصول بوده، و بقیه علوم در حاشیه ولى در بعضى دورهها هم علوم دیگر نیز بطور مبسوط گسترش یافته و اصلا اصفهان حوزه گرمى در فلسفه و معقول داشته و مكتب فلسفى اصفهان كه مرهون ملّا صدرا و اساتید اوست مثل مكتب حدیثى اصفهان كه مرهون علّامه مجلسى و پدر او است، بسیار با اهمیت است. در زمان حاضر هم در قم باید بگوییم كه علوم اسلامى محور است، نه فقه و اصول اگر چه فقه و اصول باید بیشتر به آن اهمیت داده شود، چون دامنه دار است و یك نحو سرمایه است، امّا به مابقى هم الحمدلله خیلى اهمیت داده مىشود، این 7، 8 ساله در اصفهان هم این جور بوده، گروههاى تخصصى، مركز تحقیقات، احیاء میراث مكتوب و تبلیغها و اعزامها، اینها همه دلیل بر این است كه توجّه به این مطلب بوده و هست. و ما شكر مىكنیم خدا را كه حوزهها الان همه، مخصوصاً قم، اصفهان، مشهد كه یك نحو مركزیتى هر كدام بطور مستقل دارد، فقط متمركز بر فقه و اصول نیست وبقیه علوم هم تدریس مىشود و هم اهمیت به آن داده مىشود، البته نباید به این مقدار اكتفاء كرد و مسلّماً باید به نحو بهترى توسعه داده شود.
سؤال: یك نكتهاى كه در زندگى آقا نجفى و حاج آقا نورالله براى خود من جالب و سؤال برانگیز است این است كه اینها وقتى كه در مشروطه حركتشان را شروع كردند در اصفهان بزرگان دیگرى هم هستند مثلا در اصفهان مرحوم آقاى درچهاى هستند، جهانگیر خان هستند مرحوم آخوند كاشى هستند وقتى در دوره تنباكو اولین بار حكم تحریم توسط آقا نجفى صادر شد، قبل از میرزاى شیرازى، ایشان 47 و 48 سال سن داشتند در صورتى كه آن زمان مرحوم سید فشاركى در اصفهان بودند و بسیارى از بزرگانى كه 20 سال، 30 سال از ایشان سنشان بیشتر بوده و ما در اصفهان نمىبینیم كه كسى حكم ایشان را لغو كرده باشد با اینكه علمائى كه موافقت نكردند، مخالفتى هم نكردند در صورتى كه در تهران یا در نجف به هر حال علماء دو گروه شدند، مشروطه خواه و مشروعه خواه، در نجف اشرف به هر حال در مقابل هم دو جریان شدند مرحوم سید صاحب عروه و طرفدارانش در مقابل مرحوم آخوند صاحب كفایه. به هر حال تا مدّتها این درگیرىها ادامه داشت، یا در تهران مرحوم آقاى شیخ فضل الله نورى. امّا در اصفهان چنین چیزى وجود ندارد یعنى نه در قضیه مشروطه كه مىبینیم علماء تایید كردند یا سكوت كردند یعنى مخالفتى نكردند و در دوره قیام حاج آقا نورالله بیشتر، با این كه خود جنابعالى استحضار دارید یك قیام ضد دولتى كردن آن هم بر ضد رضا شاه كار سختى بوده است یعنى این كه آدم 300، 00 4 تا عالم دینى و مجتهد و طلبه را بردارد ببرد جلوى سلطان وقت بگذارد این كار سختى است، چطور مخالفتى نشده؟ این یك چیز عجیب است حتّى زمان خود ما دوره این انقلاب به هر حال برخى از مقدسین مىگفتند نمىشود، نكنید، خون از دماغ كسى نیاید، امّا چنین چیزهایى در تاریخ راجع به اینها نه در مشروطه ثبت شده نه در قضیه قیام حاج آقا نورالله، اینها به نظر من یك چیزهاى عجیبى است در فضاى حوزه اصفهان و زندگى مبارزاتى مرحوم آقا نجفى در تنباكو و مشروطه و مرحوم حاج آقا نورالله كه حتّى مثلا ایشان نامه براى مرحوم آقاى سید ابوالحسن اصفهانى و مرحوم میرزاى نائینى دارند و در قیام قم سعى مىكنند حتّى اینها را با خودشان همراه كنند و این جوّ نجف را هم برگردانند این را حضرتعالى چطور نگاه مىكنید؟
آیت الله العظمى مظاهرى: آقاى آقا نجفى و آقاى حاج آقا نورالله هر دو بزرگوار نفوذ مردمى و نفوذ حوزوى خاصى داشتند یعنى هر دو علاوه بر این كه در میان مردم یك شهرت به سزایى داشتند مخصوصآ آقاى آقا نجفى از نظر علم و از نظر عمل، خواص هم اینها را دو روحانى مبرز مىدانستند، یعنى اینها را لایق مىدانستند براى پیشتازى و رهبرى، لایق مىدانستند براى این كه ریاست حوزه یا ریاست روحانیت در اختیار ایشان باشد و چون چنین بود دیگر خواه ناخواه مرحوم حاج آقا نورالله و آقاى آقا نجفى توانستند در صحنههاى سیاسى آن دوره، خیلى كار بكنند حالا روحانیت یا ساكت بود یا همراه و على كل حال تقابل نبود و وقتى تقابل نبود طبعاً آنها توانستند كار بكنند. در قضایاى حضرت امام هم همین جور شد. حضرت امام هم یك نفوذ ویژه در میان روحانیت، مخصوصاً فضلاء و طلاب روشن بین داشتند و این نفوذ حضرت امام موجب شد كه قد علم بكنند و بتوانند علاوه بر قیام و نهضت، یك نظامى را معمارى كنند و بیاورند، دیگران هم اگر انقلابى بودند همراه شدند، اگرهم فتوایشان این بود كه نه، یا این كه صلاحشان نبود ساكت شدند و حضرت امام به تنهایى توانستند كار عظیمى را بكنند و من خیال مىكنم در اصفهان این كه مرحوم آقا نجفى و مرحوم حاج آقا نورالله توانستند عرض اندام بكنند و راستى هم شكست دادند به حكومتهاى جبّار وقت، این شكست براى خاطر همین بود كه این دو بزرگوار از نظر نفوذ در میان مردم و نفوذ در میان خواص عالى بودند و نفوذ كامل داشتند و دیگران یا تابع بودند یا ساكت، مثلا در قضایاى نهضت تنباكو هم این دو بزرگوار و هم برادر دیگرشان مرحوم آقاى شیخ محمد على ثقة الاسلام فعالیت عظیمى كردند در مقابل حاكم وقت اصفهان یعنى ظلّ السلطان و پدرش ناصرالدین شاه و ذرّهاى در مقابل تهدیدهاى این پدر و پسر جبّار كوتاه نیامدند. ظلّ السلطان آدم قلدر و نانجیبى بوده و در حكومت هم چون پسر شاه بود اختیارات كامل داشت ولى در عین حال این بزرگان در مقابل اینها ایستادند و مقاومت كردند و شكست دادند، یا مثلا حكم تحریم آقا نجفى علیه سلطه بازار اجنبى در ایران، اثرات مهمّى داشته است یا تأسیس آن شركت معروف به اسلامیه از سوى مرحوم حاج آقا نورالله كه در حقیقت براى استقلال خواهى و خودكفایى كشور بود و براى اینكه جلوى بازار اجنبى و تسلّط بیگانهها بر فرهنگ مردمِ ایران گرفته شود یا تأسیس بیمارستان، كه همین بیمارستانِ خورشیدِ فعلى كه اسمش را عوض كردند به بیمارستان نور به یاد مرحوم حاج آقا نورالله و یا رسیدگى به محرومین و امثال این كارها از نظر فرهنگى و اجتماعى خیلى اهمیت داشته است و در آن سالها مخصوصاً بعد از جنبش مشروطهخواهى، اذهان و افكار بسیارى از تحصیل كردههاى مملكت به طرف غرب وغربىها رفته بود و آن طبقه روشنفكر در همان زمان در ایران بوجود آمد و به همین سبب این جریان روشنفكرى در كشور ما به صورت ناقص و بیمارگونه متولّد شد. چون آنها با پیروى از تمدّن بیگانه غربى، یك نحو عناد از روى تعصّب و جهل به فرهنگ اسلامى و فرهنگ خودى كشور پیدا كردند و در واقع شیفته غرب شدند و از فرهنگ ملّى تنفّر پیدا كردند و هر جایى كه شیفتگى و تنفّر از روى تعصّب و عناد و لجبازى و جهل پیدا شد، كار خراب مىشود چون «حبّ الشیعمى و یصم» و این یعنى تقلید كوركورانه. در آن فضاى تقلیدى، فرهنگ غربى گسترش زیادى پیدا كرد، حكّام بى لیاقتى هم مثل ناصرالدین شاه، و بعدها كسى مثل رضا خان در این دو دوره قاجار و پهلوى، مملكت را سَمت غرب، تا توانستند سوق دادند. در یك چنین فضایى مرحوم آقاى آقا نجفى یا آقاى حاج آقا نورالله چون جدا از مراتب علمى و عملى، داراى بینش سیاسى و اجتماعى بودند و مسائل جارى داخلى و بین المللى را درك مىكردند وتحت نظر داشتند و به تعبیر امروزىها اهل تحلیل بودند، كار مهمّى كردند، گفتند ما با پیشرفت مخالفت نیسیتم، با تمدّن مخالف نیستیم، با توسعه مخالف نیستیم، امّا مبناى توسعه وپیشرفت و تمدّن نباید غرب و بیگانه و دشمن این كشور و تفكّرات او باشد بلكه ما خودمان باید بر پایه سنّتهاى عقیدتى و باورهاى مقدّس خودمان، كشور را خودكفا كنیم و بسازیم و لذا حتّى تولیدات شركت اسلامیه به كشورهاى دور دست هم صادر شد. ببینید، حدود یك قرن پیش، چقدر تفكرّات عمیق و پیشرفتهاى در مغز و فكر روحانیت این مملكت و حوزههاى شیعه بوده است! آن وقت امروز عدّهاى مىخواهند همه كارهاى اصلاح گرانه و توسعه و پیشرفت را با اسم غرب و بیگانه براى خودشان وبه نام خودشان مصادره كنند و مع الأسف نسل جوان ما هم با تاریخ حتّى با تاریخ معاصر آشنا نیست و نمىداند كه مبارزه روحانیت و حوزهها و علماء در مقابل نفوذِ سیاسى استعمار در این كشور در زمان قدرت روسها و بعد انگلیسها و بعد آمریكایىها و دخالتهاى نابجاى آنها و مستشاران آنها چقدر عظیم و گسترده و پیشتازانه بوده. مبارزات همین دو بردار عظیم القدر، در تاریخ بسیار عبرتانگیز و مهمّ و بعدها هم در زمان ما شخصیتى مثل حضرت امام توانستند با همین نفوذشان اساساً نظام و حكومتى را بر مبناى دین ایجاد كنند. بنابراین اگر ملاحظه مىكنید كه در برابر حضرت امام یا آقاى حاج آقا نورالله یا آقاى آقا نجفى، علماء دیگر اختلاف نكردند، بخاطر عظمت آنها و نفوذ كلمه آنها بود كه همه، آنها را قبول داشتند و یا همراه بودند یا ساكت بودند.
سؤال: مرحوم مدرس یك نقلى مىكند، مدرس جوانى كه در قیام تنباكو بوده، كه ایشان پیش میرزاى شیرازى رفته در اواخر عمر میرزا، ایشان مىگوید میرزا از من سؤال كرد چه خبر شد؟ در خاطرات مرحوم مدرس هست كه ایشان مىگوید من توضیح دادم كه چه شد در اصفهان و در تنباكو بعد ایشان مىگوید یك دفعه میرزا زدند زیر گریه و گفتند من یك نگرانى كه دارم این است كه الان خارجىها مىفهمند قدرت اسلام كجاست، در این قضیه تنباكو فهمیدند كه علماء هستند و روى این كار مىكنند.
آیت الله العظمى مظاهرى: اگر این نقل از میرزا درست باشد از تسامحات است چون معصوم كه نبودهاند، كارى كه آقا نجفى و بعد هم مرحوم میرزاى شیرازى كردند یعنى زنده كردن روحانیت، یعنى زنده كردن اسلام، یعنى رها كردن مردم از استثمار، و حالا یك تنبّهى هم، یك تنبه شیطانى هم در دشمنان پیدا بشود، خب بشود. ما باید كارمان را بكنیم، مرحوم میرزا به قاعده امر به معروف و نهى از منكر جلو آمدند و كارشان را هم كردند و كار هم بسیار عالى بود كه هنوز ثمرات آن باقى است و حالا آن دشمن تنبه پیدا كرد كه روحانیت خیلى مىتواند كار كند خب باشد.
سؤال: حالا این طور بگوییم كه از دوره مشروطه یا اوایل رضا شاه این تنبه آنها وتنبه روحانیت مساوى بود امّا از دوره رضا شاه به بعد توطئهها بر تنبه غلبه كرده و متأسفانه فضایى كه در جامعه دینى اینها ایجاد كردند یك فضاى شفاف و صافى نیست یعنى خیلى كار كردند تمام راههاى نفوذ را اینها فكر كردند من به نظرم مىآید یك مقدار بعضى اوقات كه یك مطالب واضحى را آدم مىبیند مخالفت مىشود شاید علتش این باشد كه خارجىها به هر حال این نقطه را پیدا كردند و سعى كردند روى جریانات مختلف كار كنند و البته امثال امام مقابله كردند ولى باید این تنبه و آگاهى به هر حال درصدش و درجهاش بالاتر برود. به نظرتان نمىآید این طور است؟
آیت الله العظمى مظاهرى: امّا بالاخره این كارها باید بشود یعنى كار مرحوم میرزا باید صورت مىگرفت و معلوم هم هست چه كارهاى دینى، چه كارهاى اجتماعى، چه كارهاى فردى و خانوادگى صددرصد نمىشود كه مصلحت داشته باشد مسلم است یك مفاسدى هم دارد عقل ما هم مىگوید در قانون اهم و مهم، اهم را بگیر و مهم را رها كن خب در امر به معروف و نهى از منكر همین است، ابى عبدالله الحسین علیهالسلام اگر در مدینه مانده بودند حق السكوت به ایشان مىدادند، بالاترین ریاستها و مقامات را به ایشان مىدادند ساده و خوب زندگى مىكردند و دیگر این قضیه كربلا هم جلو نمىآمد لكن قضایاى كربلا اسلام را زنده كرده و ادامه داد و این موج را سرتاسرى كرد بعد هم این عزادارىها و درسهاى بزرگ عاشورا و اقتداء به آن امام و سالار شهیدان این موج را تا الان اینجا آورده، البته معلوم است كه شهادت ابى عبدالله الحسین علیهالسلام، اسارت زینب مظلوم و آل الله یك خسارتهاى عظیم همیشگى است امّا یك نفع بزرگ هم بود و آن اینكه اسلام عزیز زنده شد و باقى ماند.
سؤال: فكر مىكنم این فرمایش میرزاى شیرازى بیشتر یك هشدار بود تا مثلا اظهار پشیمانى از این كه حالا ما این كار را كردیم و آنها متوجه این چیز شدند مىگویند ظاهراً با این كار بزرگى كه در دوره نهضت تنباكو شد ما براى اولین بار هم استبداد را و هم استعمار را هر دو تا را با آن حركت بزرگ با یك فتوى كه حتّى تا اندرونى ناصرالدین شاه هم دیگر فرمان نمىبرد از شاه، با یك فتواى كوچك بساط استعمار و استبداد را روحانیت شیعه و مرجعیت شیعه به هم ریخت و این كار بزرگى بود به نظرم ایشان هشدار دارند مىدهند كه حالا كه این كار را كردید دشمن فهمیده شما چه قدرتى دارید.
آیت الله العظمى مظاهرى: این كه گریه ندارد، باید بخندند، باید شاد باشند و البته باید هوشیار هم بود.
سؤال: شاید هشدار مىدهند براى آینده.
آیت الله العظمى مظاهرى: امّا من خیال نمىكنم از مقام بزرگ مرحوم میرزا كه اصل این نقل واقعیت داشته باشد و خیال مىكنم یك اشتباهى در كار بوده است و اگر هم اصلش درست باشد همین فرمایش شماست و یك تنبه و امّا این كه او مىگوید گریه كردند و خیلى متأسف شدند كه چرا ما این جور كردیم، ظاهراً درست نباشد.
سؤال: نه، نه، گفتند نگران شدند براى آینده كه به اینان دشمن بیشتر حمله مىكند.
من از همین بحث تنباكو استفاده مىكنم و یك سؤالى خدمتتان عرض دارم و آن این كه در نهضت تنباكو مرحوم آقا نجفى و مرحوم حاج آقا نورالله و اخوى ایشان، آقاى شیخ محمد على ثقة الاسلام یك فعالیت گستردهاى كردند آن هم در مقابل ظل السلطان و ناصرالدین شاه كه حضرتعالى اشاره كردید. درهمان دوره ناصر الدین شاه تهدید مىكند كه به اینها بگویید یعنى به علماى اصفهان كه مىآیم مىبندم آنها را به توپ واصفهان را مىگوید بالمره نابود مىكنم اصلا، با یك چنین تهدیدى. منتها آقایان مىایستند محكم مىایستند مىخواستم ببینم حضرتعالى نظرتان در خصوص این حركت بزرگى كه علماء به رهبرى مرحوم آقا نجفى و آقاى ثقة الاسلام و حاج آقا نورالله در آن دوره و بعد در مشروطه به وجود آوردند را نظرتان را بدانیم.
آیت الله العظمى مظاهرى: بله عرض شد كه حركتى بسیار ارزنده بود و ضربه محكمى به حكّام وقت بود و كارى كه اینها انجام دادند دلیل بر این است كه هم شجاع بودند و هم با تدبیر بودند مخصوصاً آقاى حاج آقا نورالله. البته آقاى آقانجفى هم خیلى شجاعتشان خوب بود و حتّى مثلا براى من بعض اوقات نقل كردهاند كه ظل السلطان مىترسید بیاید پیش ایشان براى این كه وقتى مىآمد با بى اعتنایى و سُخره او را بیرون مىكردند و در مقابل ظل السلطان این جور رفتار كردن شجاعت مىخواهد یا این كه از همین جملهاى كه ناصرالدین شاه گفت من اصفهان را به خاك و خون مىكشم شما را هم در مقابل مردم چوب و فلك مىكنم، خب این دلیل بر این است كه یك ذلتى براى ناصرالدین شاه پیدا شده بود، یك ترسى در دل ناصر پیدا شده بود و این ترس را این بزرگواران ایجاد كردند. لذا كارشان خیلى كار بالائى بوده انصافاً ولو دشمن نگذاشت آن مشروطهاى كه مىخواهند بپا بشود، نشد و بالاخره نگذاشتند با آن ارعابها و آن قیامهاى ضد مشروطه و بالاخره مثل شهادت آقاى حاج شیخ فضل الله نورى كه اگر اینها قدرت و امكان داشتند، با آقاى حاج آقا نورالله و آقاى آقانجفى هم همین كار را مىكردند، قدرت نبود یعنى در اصفهان یك تبعیت خوبى از این دو بزرگوار بود هم خواص هم عموم مردم و الحمدلله با شجاعت این آقایان، كار و مبارزه پیشرفت كرد البته تدبیر و شجاعت به تنهایى نمىتواند كار بكند، علم هم مىخواهد. مراتب علمى این دو بزرگوار هم خیلى بالا بوده و مورد تأیید و قبول همه اعاظم آن زمان بوده است. همچنین حضرت امام اگر مرجع نبودند، اگر مقام والاى علمى ایشان نبود نمىتوانستند این انقلاب را بر پا كنند، شجاعت و تدبیر ایشان نمره اول بود، امّا آن كه حضرت امام را به رهبرى براى تشكیل این انقلاب تبدیل كرد، علم ایشان بود و مرجعیت ایشان بود، آقاى حاج آقا نورالله و آقاى آقانجفى هم این جور بودند كه هر دو عالم بودند، آقا نجفى یك مرجع بود و از نظر علمى هم هر دو وزین بودند. تدریس داشتند و حوزه باید بگوییم كه ریاستش مال اینها بود، دیگران هم ریاست اینها را قبول داشتند و آن علمشان و شجاعتشان و چیزهاى دیگر آن نفوذ مردمى و نفوذ در میان خواص را ایجاد كرد وموجب شد كه الحمدلله براى ایران و براى عالم اسلام خیلى كار كردند یعنى از كسانى كه باید در تاریخ بنویسیم و كم نوشته شده و امیدواریم این سمینار شما زنده بكند این چیزها را، این دو بزرگوار و زحمات آنهاست براى اسلام و اصلا من عقیده دارم كه خاندان اینها یك خاندان عریق علمى و معنوى بوده، شما ملاحظه كنید كه مرحوم آقا شیخ محمد تقى صاحب هدایه، كه خیلى بالا بوده از نظر فقه و اصول به اندازهاى كه الان حاشیه ایشان اصول روز است و این خیلى عجیب است چون معمولا این نوشتههاى اصول بعد از 40 سال، 50 سال، تقریباً به قول عوام كهنه مىشود ولى الان اصول ایشان، اصول زندهاى است انصافاً، و من عقیده دارم كار این دو بزرگوار كه نوههاى آقا شیخ محمد تقى هستند اگر بهتر از آقا شیخ محمد تقى نبود كمتر نبود. او از نظر علمى و اینها از نظر سیاسى، اجتماعى زنده كردند اسلام را و اگر كار این دو بزرگوار بهتر نبود لااقل مثل كار جدشان خیلى اهمیت داشت.
سؤال: همین جور كه اشاره كردید بالاخره درگیر شدن با استبداد و استعمار آن هم با آن حجم بالاى توطئه و نفوذ آنها در دربار قاجار علاوه بر شجاعت، یك تدبیر و مدیریتى هم مىخواهد كه فكر مىكنم به حدّ كمال در این دو بزرگوار وجود داشت.
آیت الله العظمى مظاهرى: بله همینطور بوده.
سؤال: شما فرمودید مقام علمى اینها موجب چنین اقداماتى شد.
آیت الله العظمى مظاهرى: بله هم علم داشتند، هم تدبیر داشتند و عرض شد كه غیر از شجاعت، تدبیر و مدیریت اینها خیلى بالا بودند یعنى به عبارت دیگر سیاست این دو بزرگوار خیلى بالا بود، لكن تدبیرشان به خاطر همان جهات علمى است و الّا نوعاً افراد كم فضل، با تدبیر هم نیستند.
سؤال: یك نكته دیگر به ذهن من مىرسد كه ارتباط عمیقى بین حوزه نجف و اصفهان در این مقطع ظاهراً وجود داشته، حتّى سامراء هم موقعى كه مرحوم شیرازى در سامراء تشریف داشتند و به نحوى حوزه نجف شاید خیلى از مسایل را به حوزه اصفهان و مخصوصاً شخصیتهاى بزرگى كه در حوزه اصفهان حضور داشتند ارجاع مىدادند یعنى مورد اعتماد بودند اگر از اصفهان خبرى در خصوص وقایع و مسایل ایران مىرسید آنها به آن ترتیب اثر مىدادند و حكم صادر مىكردند و فتوى صادر مىكردند. در مورد ابعاد این همكارى و اعتماد، اعتماد حوزه نجف یا حوزه سامرا نسبت به اصفهان، اگر حضرتعالى مطلبى به نظرتان مىرسد بفرمایید ممنون مىشویم.
آیت الله العظمى مظاهرى: بله عرض شد كه این به سبب شناختى بود كه آنها از این دو بزرگوار و مقامات علمى و اجتماعى و نفوذ حوزوى و مردمى آنها داشتند یا كلا از اصفهان و حوزه علمیه اصفهان و علمایش داشتند و این خیلى اهمیت دارد چنانكه آن شناختى كه نجف از تهران و بزرگانى نظیر حاج شیخ فضل الله یا مرحوم بهبهانى یا مرحوم ملّا على كنى و امثال اینها داشتند این شناخت موجب اعتماد مىشد و اطمینان علماى بزرگ مثل مرحوم آخوند نسبت به آقاى حاج آقا نورالله، وجه دیگرى هم داشت و آن اینكه آقاى حاج آقا نورالله از شاگردان آقاى آخوند بودند و بسیار مورد احترام وتوجّه ایشان واقع مىشدند.
سؤال: حاج آقا در این قیام معروفى كه موضوع این همایش ما هست یعنى قیام علماى اصفهان و علماى ایران به رهبرى مرحوم حاج آقا نورالله علیه رضا خان چه عواملى دست به دست هم مىدادند كه مرحوم حاج آقا نورالله در رأس این قیام قرار مىگیرد چرا این جا این حركت آغاز مىشود در حالى كه علماى بزرگ دیگرى هم در اصفهان هم در شهرهاى مختلف بودند؟
آیت الله العظمى مظاهرى: بله، لكن به قول آن شاعر هزار نكته غیر از حُسن باید جمع باشد تا مقبولّیت عمومى پیدا بشود، علم فقط نمىتواند، تدبیر فقط نمىتواند، شجاعت فقط نمىتواند باید یك مقام جمع الجمعى پیدا بشود. مثل حضرت امام كه عرض كردم، حضرت امام اگر مرجع نبودند، اگر علم فقه و اصولشان بالا نبود، اگر یك عارف كامل، یك فیلسوف كامل نبودند، نمىتوانستند این انقلاب را ایجاد كنند، شجاعت فقط كه نمىشده، خیلى كسان این شجاعت را داشتند مثلا مرحوم آیت الله كاشانى از این حیث خیلى خوب بود امّا بالاخره كارى كه حضرت امام كرد نتوانستند بكنند مىخواستند هم كه بكنند، نشد بكنند، در حالى كه آقاى كاشانى حق به این نظام اسلامى دارد انصافاً، یك ارادات خاصى هم حضرت امام به آقاى كاشانى داشتند، همانطور كه آن ارادت از آن طرف هم بود، آقاى كاشانى هم یك علاقهاى به حضرت امام داشتند در حالى كه حضرت امام آن زمان یك مدّرسى بیش نبودند. از طرف دیگر وقتى شناخت نیست، اختلاف ایجاد مىشود ولى در مورد مرحوم حاج آقا نورالله و مرحوم آقا نجفى، علماء نجف شناخت كامل روى آنها داشتند و آن شناخت كامل موجب مىشد كه تایید مىكردند. بعد هم مرحوم حاج آقا نورالله و مرحوم آقا نجفى امتیازهایى داشتند و آن امتیازها موجب شد مسئولیت پیدا كردند، ریاست پیدا كردند علماء هم مىدیدند كه راستى اینها جامع كمالات هستند و لذا درمقابل آنها یا ساكت بودند اگر فتوایشان اقتضا نمىكرد یا این كه طرفدار و مبارز بودند و آنها را همراهى وتأیید مىكردند.
سؤال: یك نكتهاى را من به عنوان یك سؤال مجزّا مطرح مىكنم و آن اینكه بحثهاى مقایسهاى خیلى به ما كمك مىكند 80 سال پیش حاج آقا نورالله قیامى مىكند و خیلى مشابهتها مىبینیم بین شخصیت حاج آقا نورالله و حضرت امام كه 40 سال پیش قیام مىكنند و خب شما با شخصیت امام خیلى نزدیك بودید و اطلاعات دقیقى داشتید لابلاى فرمایشات شما وجه مشابهتهایى بین حاج آقا نورالله و امام را گفتید وجه امتیازها را هم اگر صلاح مىدانید بفرمایید چه شد كه قیام حاج آقا نورالله به نتیجه نرسید ولى قیام امام به نتیجه رسید؟ آیا شرایط زمانه بود یا ظالمى كه روبروى آنها بود این طور بود یا مردم وضعیتشان جورى بود یا نه برمى گشت به همان خصائصى كه در وجه مشترك شما اشاره كردید كه به نحو تشكیكى در امام قوىتر بوده و توانسته این قیام را به نتیجه برساند.
آیت الله العظمى مظاهرى: اوّلا این را باید توجّه داشته باشیم كه قیام حضرت امام یك خرق عادت بود، این را ما نباید فراموش بكنیم، حضرت امام نكردند، ما نكردیم، خدا عنایت كرد ولى به واسطه حضرت امام این خرق عادت انجام شد. از زمان غیبت صغرى تا الان همه علماء این موضوع ولایت فقیه را قبول دارند و همه علماء هم در این خصوص كوشا بودهاند. من در درسهاى ولایت فقیه، كلمات تعداد زیادى از اعاظم مثل شیخ مفید، شیخ طوسى، علامه حلّى، شهیدین تا متأخرین و معاصرین را آوردم كه اینها در كتابهایشان مكرر به موضوع ولایت فقیه پرداختهاند و دلشان هم میخواسته این فتوى پیاده بشود، امّا نشده بخاطر مشكلات خاصّ و اقتضائات زمان. همین مرحوم آقاى آقا نجفى در تألیفاتشان به بحث ولایت فقیه بطور مفصّل پرداختهاند و ایشان هم ولىّ فقیه را مبسوط الید مىدانستند و اصلا بنیان اقدامات و مبارزات ایشان بر همین اعتقاد بوده. مرحوم آقاى آقا نجفى و برادرشان آقاى حاج آقا نورالله، در زمان مشروطه در اصفهان و توابع، كارهاى اجتماعى و حكومتى مىكردند و این به سبب اعتقاد علمى آنها بود كه مىخواستند به آن نظریه علمى، عینیتِ اجتماعى و خارجى ببخشند و تا حدّى هم موفق شدند، اگر چه كار آنها مثل كار حضرت امام فراگیر در كلّ ممكلت نشد امّا بالاخره، هم در مقام علمى به ولایت مطلقه فقیه معتقد شدند هم در مقام عمل و عینیت اجتماعى این كار را مىخواستند تجربه كنند ولى حركت حضرت امام هم اگر چه مثل حركت این دو بزرگوار مبتنى بر همان نظریه علمى بود لكن توسعه و سعه عجیبى پیدا كرد و به كلّ مملكت رسید و واقعاً یك كار اعجابانگیز شد و علاوه بر نهضت به حكومت و نظام تبدیل شد. لذا اوّلا باید بگوییم این كار حضرت امام یك خرق عادت بوده و الحمدلله این حكومت دینى و جمهورى اسلامى، به دست ایشان ایجاد شد.
امّا ثانیاً این را هم باید توجّه داشته باشیم كه امتیازهاى حضرت امام وقتى كه برویم در تاریخ مىبینیم كه بى نظیر است یا كم نظیر است، حقاً حضرت امام امتیازهاى عجیبى داشتند من تقریباً 40 سال با ایشان مرتبط بودم از آن وقتى كه ایشان یك مدرسى بودند تا وقتى كه ایشان مرجع مسلَّم تقلید شدند تا بعد كه توانستند نهضت را برپا بكنند تا آن زمانى كه رهبر مطلق بودند و یك درخشندگى عجیبى در دنیا پیدا كردند. مثلا حضرت امام از نظر خلوص خیلى كم نظیر بودند از نظر جامعیت علمى خیلى كم نظیر بودند از نظر شجاعت و تدبیر خیلى كم نظیر بودند و مىتوانیم بگوییم كه حضرت امام در مقام جمع الجمعى و در بُعد جامعیت بى نظیر بودند و لذا توانستند این نظام را معمارى كنند.
مرحوم حاج آقا نورالله و مرحوم آقا نجفى و علماى آن زمان اینها همه خوب بودند، انصافآ عالى بودند ولى از جهاتى قابل قیاس با امام نبودند و من خیال مىكنم اگر حاج آقا نورالله هم در زمان ما بودند، متابعت از حضرت امام مىكردند زیرا حاج آقا نورالله هم از نظر خلوص و ازنظر تواضع خیلى بالا بودند. على كل حال آن دو بزرگوار در زمان خودشان كار كردند و طاغوت آن زمان هم كه خیلى مهم بود یعنى طاغوت قاجار و بعد پهلوى از كار آنها ضربه خورد لكن شاید، مقایسه، خیلى هم ضرورتى نداشته باشد، ما الان در مقام بیان حاج آقا نورالله هستیم نه حاج آقا روح الله.
سؤال: اجازه بدهید سئوال قبلى را جور دیگر طرح كنم و نظرى را بگویم بعد نظر جنابعالى را جویا بشوم خدمتتان عرض كنم كه دوره صفویه به هر حال یك نظام دینى بود ولو به طور ناقص چون به هر حال علماء، قدرت داشتند و شیعه هم زنده شد بعد از 9 قرن كه تشیع در تقیه بود، در قرن 10 تقریباً از 907 به بعد مذهب رسمى ایران شیعه شد یك نظام به هر حال ناقص دینى نه یك حكومت تمام عیار اسلامى درست شد، علماء دراحكام قضایى، در موقوفات در اینگونه مسائل دخالت مىكردند، كار مىكردند و سلاطین صفویه هم راضى بودند به این، با هم یك همكارى مثبتى داشتند خب بعد از قاجاریه و بخصوص بعد از قرار داد تركمن چاى این مركزیت دینى و این تعامل از بین رفت، سلاطین كار خودشان را مىكردند و راضى نبودند كه علماء در سیاست و كارهاى اجتماعى دخالت كنند تا زمان انقلاب اسلامى كه دوباره یك حكومت دینى تمام عیار روى كار آمد. اینجا یك خطى هست از آن حكومت ناقص دینى صفویه به این حكومت كامل كه این خط را اسمش را مىگذاریم خط نهضتهاى اسلامى یك خطى است كه فضایش، دورهاش با خط حكومتهاى دینى فرق میكند، یك شرایط ویژهاى دارد من یك نكتهاى به نظرم آمد مثال تاریخى بزنم مرحوم میرزاى شیرازى وقتى كه اولین مكاتباتى كه با ناصرالدین شاه دارند در قرار داد رژى نه فقط مىگویند تنباكو باید لغو بشود مىگویند تمام قراردادهاى استعمارى خارجىها را باید الغاء كنیم امّا وقتى ایشان این حكم یا فتوى را صادر مىكنند تحقیقى كه ما كردیم تقریباً 50 روز طول كشیده كه قلیان و چپق و تنباكو تحریم بوده اینها را حالا تاریخ زیاد ثبت نكرده بوده ولى گوشه وكنارش هست نامه اى آمده از علماء از مردم كه آقا بس است! ما مىخواهیم تنباكو بكشیم قلیان بكشیم! بعد از 50 روز، 60 روز میرزا آبرومندانه قضیه را جمع مىكنند ودیگر دنبال حرفشان را نمىگیرند ایشان تنباكورا لغو مىكند ولى حرف میرزا بیش از این بود مىگفت قرار داد راه آهن هم باید لغو بشود بانك شاهنشاهى هم باید لغو بشود یعنى میرزا با همه نفوذ استعمار كار داشت ولى وقتى دید كشش مردم به اندازه همه اینها نیست و همین مقدار است خب آبرومندانه و درست شروع كرد یك حركتى را بنیان گذارى كرد و موفق هم شد ادامه این شد مشروطه، یك قدرى پررنگتر شد و این همین طور این خط پررنگتر شد تا انقلاب اسلامى. نكتهاى كه اینجا هست كه مدیریت سیاسى مردم كار سختى است یعنى مردم را در صحنه نگه داشتن این در امام فوق العاده بود امّا این كار در نهضتهاى اسلامى كار سختى است، مردم را جلوى پادشاه و حكومت نگه داشتن كار مشكلى است و این مدیریت سیاسى به نظر مىآید در مرحوم آقا نجفى و حاج آقا نورالله وجود داشته كه مردم را نگه مىداشتند و چیزى كه میرزا شروع كرد خط تكاملیش در اینها خیلى بالا بود. و نكته دیگر این است كه مرحوم حاج آقا نورالله و آقا نجفى پایان یك دوره باشكوه هستند كه یك پروندهاى بسته مىشود یعنى پرونده نهضتهاى اسلامى و امام آغاز یك دوره باشكوهى است كه پرونده حكومت دینى و نهضت دینى منجر مىشود به نظام دینى و حكومت دینى و جمهورى اسلامى، این دو مقوله است و این دو مقوله تاریخ را به هم وصل مىكند نظر جنابعالى چیست؟
آیت الله العظمى مظاهرى: بله، این تحلیل درستى است. البته راجع به حاج آقا نورالله اگر ایشان زنده بودند و اگر گذاشته بودند، بیشتر از اینها كار مىكرد چون هم نگذاشتند به دلیل آن سلطه سنگین استبدادى و خفقان خاصّى كه در زمان رضا خان حاكم شد و به طور عجیبى با اسلام و مظاهر اسلام و حوزههاى علمیه و روحانیت وعلماء مبارزه شد و هم خود این بزرگان سركوب شدند، حضرت امام نقل مىفرمودند كه: «قیام آقاى حاج آقا نورالله دایره وسیعى داشت و از همه شهرهاى ایران، تقریباً اتّصال پیدا شد و در قم مجتمع شدند و آن وقت در زمان ریاست مرحوم مؤسس یعنى آقاى حاج شیخ عبدالكریم حائرى قدس سره بود، ولى مرحوم حاج آقا نورالله كه با جمع كثیرى از علماء از اصفهان آمده بودند، رأس این نهضت بودند و در مخالفت با رضا خان سنگ تمام گذاشتند». بعد حضرت امام مىفرمودند كه: «این مرد سوادكوهى، این رضاخان قلدر نانجیب، این نهضت را شكست بوسیله قدرت و حیله چنانكه قیام علماء آذربایجان و قیام علماى خراسان را هم با قدرت و حلیه شكستند و از باب اینكه مردم تحت سلطه بودند، این نضهتها و قیامها شكت خورد». و حضرت امام مىفرمودند كه: «آن وقت كه آقاى حاج آقا نورالله در قم فوت شدند با فرضى كه مرحوم حاج شیخ از ایشان مراقبت كرده بودند، پزشك فرستاده بودند، به عیادتشان رفته بودند ولى ظاهراً ایشان را مسموم كردند و به شهادت رساندند».
لذا ملاحظه مىكنید كه در یك چنان فضایى، آقاى حاج آقا نورالله جان مبارك خودش را بر سرِ مبارزه با طواغیت و اجانب گذاشت و در حقیقت در آن فضاى سنگین خفقان و قدرت و حیله و سلطه و استبداد، به ایشان مهلت ندادند ادامه بدهد و در حقیقت به قول شما پرونده این نهضت بسته شد، یعنى پرونده را بستند و اجازه ندادند كه دنبال بشود. ریشه كار كه رهبرى نضهت بود زده شد، یا فرض كنید اقدامات كمتر از این را هم تحمّل نمىكردند. مثلا برخوردى كه با مرحوم آقاى حاج شیخ محمد تقى بافقى در زمان رضا خان شد، با فرضى كه مىدانستند مرحوم بافقى از خواصّ و از اطرافیان آقاى حاج شیخ است و رضا خان هم به خاطر عظمت و فراست مرحوم حاج شیخ از ایشان حساب مىبُرد، ولى در عین حال چه ظلمهاى بزرگى به آن مرد بزرگوار كردند و لذا در چنان فضایى مرحوم حاج شیخ، تشخیص درستى دادند كه باید با روش خاصّى با حكومت طرف شوند، چون اگر ایشان مىخواستند به شیوه دیگرى عمل كنند، با فضایى كه در جامعه بود و جوّ رعب و وحشتى كه حاكم بود و ضعفى كه در روحانیت پدید آمده بود طبعاً رضا خان ریشه حوزه را مىكند و دیگر به طور كلّى دین و جهتگیرىهاى دینى را سركوب مىكردند. شاید مرحوم مؤسّس با آن حقیقت روحى و باطنى خودشان یا دست كم با آن فراست و ذكاوت عجیبى كه داشتند، فهمیدند كه باید تمام همّ و سعى خودشان را مصروف كنند كه حوزه حفظ شود تا از درون این حوزه، مدّتى بعد شخصیتى با مقام جمع الجمعى ظهور كند و در واقع این شجره طیبه، مدّتى بعد، میوه وثمره بزرگى بدهد به نام امام خمینى كه ایشان با یارانش بتوانند نهضتى ایجاد كنند كه دیگر نه تنها شكسته نشود بلكه به یك حكومت و نظام دینى تبدیل شود.
به بیان دیگر اگر بخواهم آن تحلیل شما و آن دو نكته مهمّى كه شما در سؤالتان اشاره كردید را باز كنم و به شكل ریشهاى روشن كنم باید این طور عرض كنم كه: نهضت حضرت امام اگر چه در سلسله نهضتهاى قبلى علماء بود و در راستا و در دنباله همان نهضتها بود، لكن حضرت امام در این نهضت دو كار اساسى را انجام دادند وهمین دو كار و جمع این دو كار باعث شد كه نهضت ایشان، پایدار شد و تبدیل به یك نظام و حكومت گردید. و این دو كار، هر دو از مسئولیتهاى انبیاء بود و اینكه گفته مىشد رهبرى امام یك رهبرى پیامبر گونه است، روى همین جهت بود.
اوّلین كار حضرت امام این بود كه ایشان با توحید و جهتگیرى توحیدى شروع كرد. اساساً همیشه وِرد زبان مبارك ایشان این بود كه «قل انما اعظكم بواحدة أَن تقوموا لله مثنى و فرادى». در قدیمىترین نوشتهاى كه راجع به قیام علیه ظلم و حكومت ظلم و استبداد از ایشان یافت شده كه ظاهراً در دفتر كتابخانه وزیرى یزد نوشتهاند و در جلد اوّل صحیفه نور هم آمده و مربوط به سال 1323 شمسى یعنى حدود 18 سال قبل از علنى شدن نهضت ایشان در خرداد 41 است و در آنجا صریحاً ملّت و علماء به قیام دعوت شدهاند، در رأس آن متن تاریخى و شجاعانه و عالمانه و غیرتمندانه، همین آیه مباركه را مرقوم كردهاند، در درسهاى خودشان هم، مرتّباً به مناسبتها این بیان را مىفرمودند و در بعد از انقلاب هم، مكرّراً در سخنرانىها به این معنا اشاره و تأكید مىفرمودند. غرض اینكه امام با یك جهتگیرى به تمام معنا توحیدى شروع كردند و ادامه دادند و حقّاً مقام توحید ایشان بویژه توحید افعالى ایشان خیلى قوى و مستحكم بود و لذا عامّه و خاصّه را هم مرتباً به این جهت توحید و خلوص و اخلاص دعوت مىكردند و همه چیز را، هم مبدأش را و هم منتها و مقصدش را خدا مىدانستند و لذا مىفرمود نهضت را خدا پیروز كرد، حكومت را خدا بر پا كرد، خرمشهر را خدا آزاد كرد و الى آخر. روى این جهت امام، مردم را به این سمت توحیدى دعوت مىكردند و همین باعث شد كه آن روحیه خلوص و خداخواهى مردم تقویت شد. این اوّلین كار امام بود كه اوّلین كار انبیاء هم همین بوده كه دعوت به خدا و توحید كردهاند و در قرآن كریم هم اساس این حركتهاى نبوى بر همین مدار توحید و بر محور پرهیز از شرك است. «قولوا لا اله الّا الله تفلحوا».
امّا كار دوّم امام در نهضت، كار دوّم انبیاء بود یعنى «لیثیروا لهم دفائن العقول»، امام سطح عقلانیت و تفكّر عقلى مردم و جامعه را بالا بُرد همان طور كه انبیاء الهى این كار را كردند كه دفینههاى عقول مردم را استخراج كردند و استحصال كردند. و شما ملاحظه كردید كه در طول این مدّت 15 ساله نهضت امام، و بعد هم در جریان انقلاب و جنگ، مردم به طور واقعى از یك روحیه ایمانى و از یك فهم و شعور بالا برخوردار شدند و لذا بود كه امام فرمودند: «میزان، رأى ملّت است» چون بلافاصله فرمودند: «و ملّت آگاه است». اینكه شما مىبینید امروز در جامعه ما بعضى اوقات افراط و تفریطهایى صورت مىگیرد، براى همین است كه گاهى روحیه دینى و روحیه عقلانیت عمومى در جامعه خدشهدار مىشود و نتیجه طبیعى این مسأله هم یا افراط است یا تفریط چون «الجاهل إمّا مُفرِط او مُفِّرط».
لذا حضرت امام چون این دو كار مهمّ را در نهضت انجام دادند، البته آن عنایات الهى هم كه قبلا عرض كردم به نحو خرق عادت بود، نهضت ایشان تبدیل شد به حكومت و نظام دینى. اینكه از قول امام نقل كردم كه ایشان مىفرمودند «نهضت علماء و از جمله نهضت آقاى حاج آقا نورالله را شكستند با قدرت و حیله و به خاطر اینكه مردم تحت سلطه بودند» به خوبى به ما نشان مىدهد كه چرا نهضت امام را نتوانستند بشكنند و امام با آن فراست و ذكاوت و كیاست، چه درس بزرگى از قیامها و نهضتهاى قبلى كه آنها را ناكام كرده بودند، گرفتند و آن اینكه اوّل باید مردم را هوشیار كرد كه حیله در آنها اثر نكند و الّا نهضت را مىشكنند و ثانیاً باید مردم را هم روحیه ایمانى آنها را و هم روحیه عقلانى و عقلانیت آنها را افزایش داد تا تحت سلطه قرار نگیرند و الّا اگر عموم مردم تحت سلطه باشند، نهضت را مىشكنند. بنابراین آنچه شما اشاره كردید كه مدیریتِ سیاسى مردم كار سختى است و آقاى آقا نجفى و آقاى حاج آقا نورالله بخوبى این كار كردند و مردم را در صحنه نگاه داشتند ولى چرا نهضت آنها به حكومت و نظام منجّر نشد لكن نهضت امام به یك نظام فراگیر منجّر شد، به نظر من ریشهاش به طور تحلیلى در این است كه عرض شد.
سؤال: مرحوم حاج آقا نورالله دغدغه حكومت هم داشتند؟
آیت الله العظمى مظاهرى: به آن شكل فراگیر را من نمىدانم، آقاى دكتر نجفى بهتر از من در این باره وارد هستند، امّا من دغدغه حكومت به آن معنا كه امام داشتند كه باید نظام اسلامى جایگزین نظام شاهنشاهى شود و شاه نباید باشد و در رأس حكومت باید ولىّ فقیه باشد و همه مناصب مربوط به مجتهدین از افتاء و ولایت و قضاء در اختیار آنها باشد و خلاصه یك نظام اسلامى به معناى فراگیر این را در هیچ كسى سراغ ندارم یعنى همان فقهاى عظامى هم كه ولایت فقیه را مىگفتند دغدغه این كه حالا به آن معناى خاصّ و فراگیر، بوجود بیاید و در سراسر مملكت گسترش یابد، تشكیل نظام وحكومت جامه عمل بپوشد من الان سراغ ندارم غیر از حضرت امام قدس سره و این یكى از امتیازهاى بزرگ حضرت امام است كه شاه باید برود و حكومت اسلامى به جاى او بنشیند، این ظاهراً مختصّ به ایشان است و امّا آقاى حاج آقا نورالله هم یك این جور چیزى در ذهن مباركشان بوده یا نه، این را من به این شكل نمىدانم.
سؤال: با توجّه به این كه شما خودتان فرمودید كه 40 سال خدمت حضرت امام بودهاید و در حوزه بزرگانى را درك كردهاید نظر حضرت امام و سایر بزرگان حوزه مثلا مرحوم حضرت آیه الله بروجردى، آیت الله گلپایگانى و دیگر بزرگان نسبت به قیام حاج آقا نورالله و شخصیت ایشان چه بوده؟
آیت الله العظمى مظاهرى: همه اینها تا جایى كه من مىدانم نظر مثبتى به این بزرگوار داشتند. مرحوم حاج آقا نورالله چون مقام علمى والایى داشتهاند كه تحت الشعاع مقام سیاسى ایشان واقع شده و از شاگردان مرحوم آقاى آخوند بودهاند و مورد احترام ایشان و سایر علماء دیگر بلاد بودند، لذا در نهایت درجه اعتبار بودند و همه اعاظم از ایشان به نیكى یاد مىكردند، بویژه بزرگانى كه در زمان نهضت ایشان و آمدن ایشان به قم، شاهد آن جریانات بودند، نظیر حضرت امام و هم دورههاى ایشان، مثل مرحوم آیة الله العظمى گلپایگانى یا آیة الله العظمى اراكى قدس سرّهم، مرتباً ذكر خیر داشتند. بارها حضرت امام یك علاقه خاصى به آقاى حاج آقا نورالله ابراز مىكردند و اصلا ایشان علاقه به دو نفر عالم اصفهانى پیدا كرده بودند كه هر دو از همین خاندان نجفى مسجد شاهى هستند. یكى از نظر علمى به آقاى آقاشیخ محمدرضا مسجد شاهى كه حتّى من یادم نمىرود مكرّراً در درس اسم ایشان را مىآوردند و اسم كتاب ایشان را یعنى «وقایة الأذهان». یكى هم به آقاى حاج آقا نورالله نجفى از نظر سیاست و تدبیر وایستادن در مقابل استثمار، بارها تعریف و تمجید مىكردند، سببش هم این بود كه علاوه بر این كه ایشان همیشه اهل مبارزه و اهل سیاست بودند آن چند مدتى هم كه حاج آقا نورالله قم بودند حضرت امام از نزدیك شاهد آن ماجراها بودند و على كل حال ایشان در درس و در جلسات خصوصى از آقاى حاج آقا نورالله تجلیل حسابى مىكردند.
سؤال: به نظر شما تاریخ، مردان بزرگى مثل حضرت امام یا حاج آقا نورالله را پرورش مىدهد یا مردان بزرگ تاریخ را مىسازند؟
آیت الله العظمى مظاهرى: بعضىها مدعى هستند تاریخ مردان بزرگ مىسازد، بعضىها هم مىگویند كه خود آنها تاریخ سازند امّا من عقیده دارم یك رابطه متقابل هست، اگر تاریخ نباشد آنها نیستند، اگر آنها نباشند تاریخ نیست و این یك دورى است امّا نه دور باطل، البته من خیلى در تاریخ وارد نیستم امّا تصوّر مىكنم، شاید شما هم قبول بكنید كه هم تاریخ مردان بزرگ مىسازد، هم مردان بزرگ تاریخ را مىسازند واین از جهات مختلف هست. خود اینكه تاریخ و سیر تاریخى یك آئینه عبرت است براى بزرگان كه مثالِ روشن و بارز آن را در مورد حضرت امام، توضیح دادم خود همین، شخصیت ساز و فكر ساز است. حضرت امام درسهاى بزرگى از تاریخ فرا گرفتند و سعى ایشان این بود كه از آنها در قیام و نهضت خود استفاده كنند و ضعفهاى قبلى تكرار نشود و خوبىها و مثبتات به وجه بهترى اجراء بشود. پس تاریخ هم شخصیت ساز هست ولى البته این شخصیتهاى بزرگ هستند كه تاریخ را شكل و رنگ مىدهند و اگر آنها نباشند و كار و فكر و هنر آنها نباشد تاریخ هم منقرض مىشود. لذا یك نحو ارتباط دو جانبه برقرار است و یك نحو دور غیر باطل هست كه در نتیجه هم تاریخ، انسان ساز و شخصیت ساز مىشود و هم انسانها و شخصیتها تاریخ ساز مىشوند.
سؤال: براى بهتر برگزار شدن همایش تبین آراء و بزرگداشت هشتادمین سالگرد نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى اگر رهنمودى و فرمایشى دارید بفرمایید خیلى ممنون مىشویم.
آیت الله العظمى مظاهرى: من این را قبلا به آقاى دكتر نجفى گفتهام كه اگر بناست این همایش بر پا شود باید در سطح مناسبى باشد. سمینار علامه مجلسى به اندازهاى مرا رنج داد و رنج مىدهد كه هر وقت یادم بیاید خیلى ناراحت مىشوم. بنا بود یك سمینار فوق العاده مهمى براى علامه مجلسى گذاشته بشود، نظیر سمینارى كه براى مرحوم شیخ مفید و شیخ انصارى در قم گذاشته شد ولى ناگهان دیدیم كه حقّ مرحوم علامه مجلسى اداء نشد. اولا بدانید كه این همایش از جهات مختلف، مؤونه مىخواهد ثانیاً یك افراد عالم و آگاه مىخواهد كه در صحنه باشند هم از روحانیت هم از دانشگاه و به راستى وقت روى آن بگذارند و از شما بزرگواران مىخواهم كه با افراد داراى تجربه در این نوع كارها هرچه بیشتر مشورت بكنید و آن كسانى كه سمینارها را در قم برگزار كردند ومورد تحسین هم واقع شدند، اینها یا بیایند در صحنه و اگر نمىآیند آنچه دارند بدهند به شما یعنى تجربههایشان را بدهند به شما و از تجربههاى آنها خیلى استفاده بكنید. و من چون خیلى این دو بزرگوار را با معنویت مىدانم یعنى آقاى آقا نجفى و آقاى حاج آقا نورالله را ان شاء الله ما از معنویت آنها هم استفاده بكنیم و یك سمینارى كه در فراخور حال و شأن این دو بزرگوار باشد به همّت آقاى دكتر نجفى و همكارانشان جامه عمل بپوشد و چنانكه آقاى دكتر نجفى، در كتابهاى خوبى كه تألیف كردهاند، توضیحها و تحلیلهاى مفید درباره این دو بزرگوار و اندیشهها و افكار و اقدامات وفعالیتهاى آنها دادهاند و انصافاً كتابهاى مفید و روشنگرى است، به همان خوبى وروشنى هم، یك همایش علمى مفید براى تبیین هرچه بهتر آراء و اقدامات علمى وسیاسى این آقایان عظیم القدر بر پا كنند و در واقع هشتادمین سالگرد نهضت وشهادت آقاى حاج آقا نورالله را گرامى بدارند و نسل جوان ما را با این مسائل مهمّ تاریخى آشنا كنند و تصویر درستى از تاریخ معاصر این مملكت كه مرهون خدمات علماء و قیام حوزههاى علمیه است به جوانان عزیز این كشور ارائه كنند.
نكته مهمّى كه اشاره مىكنم این است كه باید بدانیم كه اگر واقعیات تاریخى به درستى منعكس نشود دو عیب عمده پیدا خواهد شد كما اینكه، الان پیدا شده است: اوّل اینكه: عدّهاى قلم به مُزد یا دروغگو و مغرض یا جاهل با انگیزههاى مختلف، تاریخ را تحریف خواهند كرد و بعد از مدّتى به كلّى حقائق تاریخى، تبدیل و تحریف خواهد شد و به دنبال آن یك سلسله مشهورات بى اصل و سند و ساختگى در ذهن ومغز نسل جوان فرو خواهند ریخت كه تا مدّتها اثرات منفى خواهد داشت و دوّم اینكه: نسل جوان این كشور و نخبگان این مملكت را نسبت به اسوههاى تاریخى و مجسّمههاى فضیلت و تقوى و درستكارى بدبین خواهند كرد.
و این دو اشكال، اشكالات مهمّى است كه مىخواهند ایجاد كنند براى اینكه نسل جوان را به نفع خودشان و اهداف خودشان مصادره كنند. چون اگر حقائق تاریخى تبیین شود و اگر نگاه نسل جوان به شخصیتهاى والاى تاریخى این مملكت، نگاه درستى باشد، آن افكار غلط و استعمارى در ذهن و ضمیر نسل جوان اثر نخواهد كرد. وقتى پشتوانه تاریخى این مملكت را در پُشت دیوار تحریف، مخفى كنند و ذهن و دل جوانهاى ما را از اسوههاى فضیلت و شخصیتهاى تأثیر گذار خالى كنند، این جوان باید به چه چیزى تكیه كند؟ به چه چیزى افتخار كند؟ به چه چیزى نگاه كند و اقتداء كند؟ و الان متأسفانه یك چنین جهتگیرى خطرناكى وجود دارد و در یك چنین فضایى اهمیت كار درست تاریخى و اهمیت اینگونه همایشها و ضرورت اینگونه اقدامات، به خوبى معلوم مىشود.
على اىّ حال امیدواریم شما عزیزان در این مسیر بسیار خطیر و با اهمیت و با ضرورت مورد عنایت خداوند تعالى باشید و حضرت بقیة الله «عجل الله تعالى فرجه الشریف» از شما دستگیرى كنند و به شما دعا كنند. ان شاء الله.
مصاحبه كنندگان:
آقایان دكتر موسى نجفى ـ دكتر موسى فقیه حقّانى ـ دكتر امیر حسین بانكى.