• بيست فصل تقويم
  • مؤلف: محمد نصير بن عبدالله اصفهانی
  • تصحيح و تحقيق: محمد همايونی
  • مقدمه:

رساله‌ی «بيست فصل» در تقويم، در قرن 12 قمری توسط يكی از منجمان اصفهانی به نام ميرزا محمد نصير بن عبدالله اصفهانی متوفای 1191 ق و بنابه درخواست يكی از جوانان سادات موسوی يا حسينی كه مورد احترام زياد نويسنده بوده و به نام محمد كريم خان زند تأليف شده است. مؤلف در سال 1182 ق و در زمان سلطان محمد كريم خان اين اثر را نگاشته و از تأليف آن فراغت يافته است. ]فهرست عكسی مركز احياء ميراث اسلامی، ج 5، ص 94.[

پيرامون حيات مؤلف اثر اطلاعی به دست نياورديم و در باب تراجم از او اطلاعی به دست نداده‌اند. اثر ديگری نيز از اين مؤلف به دست نيامده است. اميدواريم اين اثر به احيای نام آن عالم دينی بيانجامد.

هدف اصلی اين رساله، بيان خصوصيات و ويژگی‌ها و مطالبی است كه در تقويم‌های آن دوران ذكر می‌شده است و می‌تواند نشان دهنده‌ی وضع ظاهری تقويم‌ها در قرن 12 باشد.

از اين رساله نسخ فراوانی وجود دارد و اين خود دليل بر شهرت اين رساله در ميان عالمان و كاتبان نسخ خطی است. از جمله نسخه‌های اين رساله می‌توان به نسخ زير اشاره كرد.

1ـ فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه مركزی دانشگاه تهران، ج 17، ص 231، ش 8835، نسخ و نستعليق، سده 13، انجام افتاده، 11×15، س 6×10.

2ـ فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه مجلس شورای اسلامی، ج 19، ص 407، ش 8/66360، نسخ، محمدرضا پسر محمدباقر خراسانی، مورخ 1223، از ص 457 ـ 487.

3ـ فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه مجلس شورای اسلامی شماره 2، ج 1، ص 41، ص 5/12818، نسخ ونستعليق، سده 13، برای محمدحسن بن محمدعلی، 17 برگ، 16×25، 9×15 سم.

4ـ فهرست نسخه‌های خطی مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 1، ص 303، ش 5/66489، نستعليق تحريری، سال 1226.

5ـ فهرست نسخه‌های خطی مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 1، ص 233، ش 2/271، بی كا، قرن 13.

6ـ نشريه نسخه‌های خطی كتابخانه مركزی دانشگاه تهران، دفتر 6، ص 431، ش 067، (كتابخانه مجلس شورای اسلامی شماره 2)، نسخ و نستعليق، سه‌شنبه 13 شوال 1277.

7ـ فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه مدرسه عالی شهيد مطهری، سپهسالار، ج 3، ص 271 ـ 273، ش 633.

8ـ فهرست خطی مركز احيای ميراث اسلامی، ج 2، ص 327، نسخه 1/665 «1پ ـ 32پ»، نستعليق، از سده چهاردهم، نورالدين بن محمد مهدی به سال 1313.

9ـ فهرست عكسی مركز احيای ميراث اسلامی، ج 5، ص 49، نسخه 2/1621، «129-157» نسخ و نستعليق، جمعه 14 شعبان 1227، محمدكاظم بن محمدطاهر ساكن نيكچه از محال زنجانه رود، كتابخانه سيد عزالدين زنجانی ـ زنجان.

10ـ فهرست عكسی مركز احياء ميراث اسلامی، ج 5، ص 117، نسخه 1670، نستعليق، عباس بن احمد ازغدی، 28 ربيع‌الثانی 1222، عناوين و شكل‌های هندسی به مشكی و شنگرف. (كتابخانه ملی فارس ـ شيراز 396)، 35 صفحه.

11ـ فهرست عكسی مركز احياء ميراث اسلامی، ج 5، ص 119، نسخه 2/1671، «130-169»، نستعليق، باقر بن محمدكاظم شريف، 27 صفر 1223، (كتابخانه شيخ علی حيدر ـ قم).

جهت تصحيح و تحقيق اين رساله، سه نسخه از اين اثر با مشخصات زير در اختيار مصحح بوده است.

1ـ نسخه عكسی مركز احياء ميراث اسلامی به شماره 2/1671.

2ـ نسخه خطی مسجد اعظم قم به شماره 2107 بدون تاريخ، معرفی شده در فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه مسجد اعظم قم، رضا استادی، ص 373.

3ـ نسخه خطی مركز احياء تراث به شماره 1/3727 نگارش سال 1344 هجری كه از بين آنها، نسخه مركز احيای تراث از نظم و صحت املايی بيشتری نسبت به بقيه برخوردار بود و در ضمن تاريخ نگارش آن نيز مشخص است. بنابراين آن نسخه را به عنوان متن اصلی در نظر گرفته‌ايم و موارد اضافات يا اختلاف‌هايی را كه در نسخه دوم (مسجد اعظم) موجود بوده است به عنوان نسخه بدل در پاورقی‌ها مشخص كرده‌ايم.

نسخه‌ی سوم به دقت دو نسخه قبلی نيست و از آن استفاده چندانی نكرده‌ايم.

خداوند را سپاس می‌گويم كه توفيق انجام اين تلاش علمی و دينی را در حوزه انديشه اسلامی ارزانی داشت. از اهل فن و تحقيق درخواست دارم در صورت مشاهده اشكال يا ايرادی در اين پژوهش بر بنده منّت گذارده و ارائه دهند تا از آن بهره‌مند گردم.

                                                                                                              والسلام

                                                                                                                محمد همايونی

 

 

بسم الله الرحمن الرحيم

 اعداد شكر و سپاس و ثنای بی قياس بر آن پادشاهی سزاست كه اين قبّه فلكِ دوّارِ فانوس‌وار را از شموع كواكب ثوابت و سيّار منوّر و مزيّن گردانيد ]ن .خ: گرديد.[ كه: (إنّا زَيَّنَا السَّمآءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِب) ]سوره مبارکه صافات، آيه 6.[ و گردش ايشان را دليل سالكان راه دين، و هدايت مسافرين ]ن .خ: راه دين و مسافرين.[ برّ و بحر عالم گردانيد كه: (هُوَ الَّذی جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فی ظُلُماتِ ]ن: خ: طيبات.[ البَرِّ وَالْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الاْياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ) ]سوره مبارکه انعام، آيه 97.[. و احوال اين عالم كون و فساد را به حركت افلاک وسير انجم بسته گردانيد تا به حساب روشن و شمار مبرهن، حوادث را پيش ]ن. خ: قبل.[ از حدوث و وقايع ]ن .خ: دقايق.[  را قبل ]ن. خ: پيش.[ از وقوع بدانند كه: (فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ * فَقالَ إِنّی سَقيمٌ) ]سوره مبارکه صافات، آيه 88 و 89.[.

و اباء علوی را با امهات سفلی راغب و مايل گردانيد تا به سبب گردش تعشقی ايشان فصول اربعه مختلفه ظاهر ]ن. خ: ـ ظاهر.[، و مواليد ثلاثه از آن ]ن .خ: آنان.[ حاصل ]ن .خ: شده.[؛ كه در ضمن اين مواليد ثلاث، هجده هزار نوع ]ن .خ: + فرزند.[  تولد كند تا اسباب اين عالم كون و فساد، با تمام و نعمت اين عالم بر ما تمام باشد. و هر نوعی از آن بر وحدت صانع و موجود واجب الوجود ]ن .خ: است.[ دليلی قاطع و برهانی ساطع باشد. نظم ]ن .خ: شعر.[:

ففی كل شیء له اية

دليل علی أنه واحد ]بحارالأنوار، ج 81، ص 18، باب 14 حکاية الاذان و الدعاء بعده، ذيل حديث 17.[

(اللهُ خالِقُ كُلِّ شَیءٍ) ]سوره مبارکه زمر، آيه 62.[ (وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ.) ]سوره مبارکه زمر، آيه 62 و سوره مبارکه ملک، آيه 14.[.

و درود نامعدود بر آن چنان سيّدی كه ]ن .خ: يک.[ نقطه از پرتو جمال ]ن .خ: جمال پرتو.[ او عالم علوی و سفلی را نور و ضيا بخشيد؛ سوره والشمس در مرتبه او دليليست روشن. ]ن .خ: سوره مبارکه والشمس وضحها دليلی است روشن.[. آيه (اِنَّ اللهَ وَمَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَی النَّبِی يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً) ]سوره مبارکه احزاب، آيه 56.[ در شأن او واضح و مبرهن است. پس صلوات ناميات ]ن .خ: ناشيات.[  بعدد النجوم فی السموات نثار مرقد منور و روضه مطهر آن جناب و آل و اولاد او باد الی يوم المعاد ]ن .خ: الميعاد.[. و بعد بر ارباب دانش و بينش مخفی نماند كه هر چند اين حقير كثير السهو و التقصير خود را قابل تأليف نمی‌دانست؛ بانی اين امر خطير نسبت به اين حقير آن شد كه جوانی از طبقه سادات رفيع الدرجات موسوی ]ن .خ: حسينی.[ در بدايت سن، نهايت شوق به تحصيل كمالات داشت، خواهش نمود كه رساله در معرفت تقويم نزد ]ن. خ: اين.[ حقير ببيند. هر نسخه كه به نظر ]ن .خ: + شريف.[ ايشان رسيد با استخراج تقاويم حال ]ن .خ: با تقويمی که حال استخراج می‌شود.[ اختلافات بسيار داشت از سبب ]ن .خ: + اختلافات.[ پرسيدند؛ عرض شد كه چون نسخه‌هائی كه متقدمين نوشته‌اند در معرفت تقاويمی ]ن .خ: تقويمی.[ بوده كه سابق‌تر اين ]ن .خ: قديم.[ استخراج می‌شده والحال تصرفات بسيار در آن شده و بعضی اصطلاحات را متروک و جداول چند را موقوف داشته‌اند.

آن سيّد عزيزالقدر فرمود كه چون اين اختلافات منشاء تشويش ذهن مبتدی می‌شود؛ چه شود كه رساله مختصری در اصول معرفت تقويمی كه حال استخراج می‌شود و معمول به منجمين است، با سهل عبارتی كه در اين زمان مصطلح است ايراد شود تا بر مبتدی آسان گردد ]ن .خ: باشد.[. اين بنده خاكسار و ذرّه بی‌مقدار به تقريب عدم قابليت، عذرها می‌گفت تا آنكه در اين زمان امن و امان و اوان دولت ابد مدت سلطان سلاطين جهان مروت توامان ]ن .خ: آئين.[  معدلت نشان؛ نواب ]ن .خ: کامياب.[  محمد كريم خان ـ خلد الله ملكه و افاض علی العالمين برّه و ]ن .خ: + عدله و.[  احسانه ـ كه در عهد سلطنت او ]ن .خ: سلطنتش.[ امنيت ووفور نعمت بحدّ كمال رسيده و آشوب و فتنه از ايران گريزان است و دعايش بر سبيل وجوبست، بيت ]ن .خ: شعر.[:

سزاوار اين شاه با عدل و داد

 چه گويم خدايش نگهدار باد

و از هجرت نبوی صلی الله عليه و آله يكهزار و صد و هشتاد و دو می‌باشد. ]ن .خ: که هزار صد و هشتاد و دو سال هجری بوده باشد.[

اين بی‌وجود، با وجود قلت بضاعت و عدم قابليت ]ن .خ: با وجود عدم قابليت و قلت بضاعت.[، خود را بر اين داشت كه رساله بر سبيل اختصار آنچه از استادان شنيده و در كتب ديده يا به فهم قاصر خود رسيده، در اصول معرفت تقويم گفته آيد؛ و هر لفظی كه محتاج به بيان ]ن .خ: شرح.[ است ]ن .خ: باشد از اقوال استادان، مختصر.[ شرح نمايد كه شايد اثری از اين حقير باقی بماند. و باللّه المستعان و عليه التكلان ]ن .خ: ـ و عليه التکلان.[ و اين رساله بر مقدمه وبيست فصل و خاتمه مرتّبست ]ن .خ: و اين رساله مشتملست بر مقدمه و بيست فصل و خاتمه.[.

مقدمه:

]ن .خ: + در آنچه.[ تعلق باهل حساب دارد

و ]ن .خ: که.[ آن اعداد جمل باشد و اعداد جمل كه ابجد، هوز، حطّی، كلمن، سعفص، قرشت، ثخذ، ضظغ، ]ن .خ:+ باشد.[ بر اين ترتيب است:

أ: 1، ب: 2، ج: 3، د: 4، هـ : 5، و: 6، ز: 7، ح: 8، ط: 9، ی: 10، کـ : 20، ل: 30، م: 40، ن: 50، س: 60، ع: 70، ف: 80، ص: 90، ق: 100، ر: 200، ش: 300، ت: 400، ث : 500، خ: 600، ذ: 700، ض: 800، ظ: 900، غ: 1000.

و اين جمله بيست و هشت حرف باشد ]ن .خ: است.[ كه نُه احاد و نُه عشرات و نُه مآت و يكی الوف؛ و ديگر اعداد را هم از اين حروف مركب ]ن .خ: حرف‌ها ترکيب.[ كنند. و بيشتر را مقدّم دارند و كمتر را مؤخّر بدين مثال: يا = يازده، كب: بيست و دو، لج: سی و سه، قمه: صد و چهل و پنج ]ن .خ: صدو چهل و چهار.[. و چون عدد هزارِ آن مضاعف شود، كمتر را مقدم دارند و بيشتر را مؤخر بدين مثال: بغ : دو هزار، قغ: صد هزار؛ و چند انكه حاجت افتد و شايد نوشت.

فصل اوّل:

در ايام هفته و تعريف آن

 بدان كه ايّام، جمع يوم است ]ن .خ: + و يوم.[ در لغت ]ن .خ: + روز باشد.[ و در اصطلاح اهل تقويم و تنجيم، يوم عبارتست از طلوع نصف جرم آفتاب تا غروب نصف جرم آن. وليل در لغت، شب باشد و در اصطلاح اهل تنجيم عبارتست از غروب نصف جرم آفتاب تا طلوع نصف جرم آن. وايام هفته را از حروف جمل تركيب كنند ]ن .خ: + بدين گونه.[: ا: يكشنبه، بـ : دوشنبه، ج: سه‌شنبه، د: چهارشنبه، هـ : پنج‌شنبه، و: جمعه. ز: شنبه.

فصل دوّم:

در تاريخ عربی و تعريف آن

 و لفظ تاريخ را دو ]ن .خ: ده.[ معنی لغوی و اصطلاحی گفته‌اند و اين حقير را ميل به قول خواجه نصير ـ عليه الرحمه ـ است كه می‌فرمايد: «تاريخ در لغت پيدا كردن وقت بود و در اصطلاح، تاريخ يوميست معلوم كه نسبت بدو كنند ]ن .خ: نسبت کنند بر او.[ زمانی را كه بعد ازو باشد.» و قول كوشيارهم قريب بقول خواجه است.

و ابتدای اين تاريخ ازهجرت پيغمبر ما صلی الله عليه و آله باشد از مكّه معظّمه به مدينه ]ن .خ: + طيبه.[، و آن يوم پنج‌شنبه غرّه محرّم بوده. و بعضی را اعتقاد آنست كه اوّل محرم آن سال ]ن .خ: + بود.[ كه جناب نبوی صلی الله عليه و آله هجرت نمودند ]ن .خ: فرمودند.[ يوم پنج‌شنبه بوده، چه هجرت آن جناب در ربيع‌الاول بوده واين قول خالی از قوتی نيست.

و سال ايشان كه دوازده ماه قمری باشد سيصد و پنجاه و چهار روز و هشت ]ن .خ: هفت.[ ساعت و چهل و هشت دقيقه بوده. و ماه حقيقی ايشان كه از اجتماع تا اجتماع ديگر باشد بيست و نه روز و دوازده ساعت و چهل و چهار دقيقه باشد؛ و نزد اهل حساب يک ماه سی روز بود، و يک ماه بيست و نه روز و باقی بدين قياس. و نام ماههای ايشان به ترتيب اين ]ن .خ: دين و ترتيب.[ است: محرم الحرام: لـ ، صفر المظفر: كط، ربيع‌الاول: لـ ، ربيع‌الآخر: كط، جمادی الاولی: لـ ، جمادی الاخری: كط، رجب المرجب: لـ ، شعبان المعظم: كط، رمضان المبارك: لـ ، شوال المكرم: كط، ذيقعدة‌الحرام: لـ ، ذيحجة‌الحرام: كط و اضافه ]ن .خ: + از.[ هر ماهی سی روز و ماهی بيست و نه روز؛ در هر سالی هشت ساعت و چهل و هشت دقيقه باشد، و در سال اول آن را ضبط نمايند تا سال دوم درآيد، هشت ساعت و چهل و هشت دقيقه ]کاتب نسخه مسجد اعظم در اين قسمت به اشتباه سه سطر از پاراگراف قبل را دوباره تکرار نموده است؛ م.[ ديگر را بر آن اضافه نمايند تا هفده ساعت و سی و شش دقيقه شود. و چون  ضابطه اهل نجوم آن است كه عددی كه از نصف تجاوز كند آن را يكی گيرند، و هفده ساعت ]جمله «چون ضابطه……. هفده ساعت» در نسخه مسجد اعظم وجود ندارد؛ م.[ از نصف روز كه دوازده ساعت است زياده است پس سال دوم كبيسه باشد وآن روز كبيسه را در آخر ذيحجه افزايند تا در آن سال ذيحجه سی روز تمام واقع شود. آن سال را كبيسه خوانند ليكن روز كبيسه تمام نباشد، و چون سال سيم درآيد هشت ساعت و چهل و هشت دقيقه ديگر بر هفده ساعت و سی و شش دقيقه علاوه نمايند، بيست و شش ساعت و بيست و چهار دقيقه شود و بيست و چهار ساعت آن را به جهت سال گذشته بيندازند و دو ساعت و بيست و چهار دقيقه آن را ضبط نمايند تا سال چهارم درآيد. هشت ساعت و چهل و هشت دقيقه سال چهارم را بر دو ساعت و بيست و چهار دقيقه اضافه نمايند، يازده ساعت و دوازده دقيقه شود پس سال چهارم كبيسه نباشد چون كسور به نصف نرسيده است.

و چون سال پنجم درآيد هشت ساعت و چهل و هشت دقيقه را بر يازده ساعت ودوازده دقيقه اضافه نمايند، بيست ساعت صحيح شود، پس سال پنجم كبيسه باشد ليكن روزش تمام نباشد؛ و باقی بر اين قياس بود. وچون درسی سال، هشت ساعت و چهل و هشت دقيقه، يازده شبانه‌روز صحيح می‌شود پس هر سی سال يازده روز به طريق ]ن .خ: ترتيب.[ مذكور كه گذشت كبيسه را در آخر ذيحجه افزايند تا هر سی سال، يازده سال]ن .خ: ـ سال.[ ماه ذيحجه سی روز تمام واقع شود. و سال‌های كبيسه به ترتيب اين حروف است: بهز يجوح كادوط. و دو جدول ايراد شد ]ن .خ: است.[، يكی به جهت كسور سال و يكی به جهت كسور ماه. و جدولی كه به جهت كسور ماه باشد سه جدول متوازی بر كشند و در اول، ماه‌های دوازده‌گانه مشهور را بنويسند و در دوم، كسورات هر ماه را كه دوازده ساعت و چهل وچهار دقيقه باشد، و در سيم عدد ]ن .خ: ايام.[ هر ماهی كه سی روز يا بيست و نه روز.

و جدولی كه به جهت كسور سال باشد نيز سه جدول متوازی بركشند، يكی به جهت عدد سالها و در دوم كسور سال‌های كبايس و در سيم سالهای كبايس. و جداول اين است:

جدول  1

الشهور

 

الكسور

 

الايام

 

محرم

 

يب         مد

 

ل

 

صفر

 

ا           كح

 

كط

 

ربيع الاول

 

يد         يب

 

ل

 

ربيع الثانی

 

بـ          نو

 

كط

 

جمادی اول

 

يه         م

 

ل

 

جمادی الثانی

 

د         كد

 

كط

 

رجب

 

يز         ح

 

ل

 

شعبان

ج

ه         نب

 

كط

 

رمضان

ج

يح         لو

ج

ل

ج

شوال

 

ر         ك

ج

كط

 

ذی‌قعده

 

ك         د

ج

ل

 

ذی‌حجه

ج

ح         مح

ج

كط

ج

جدول  2

سال‌ها

 

ساعات

 

كبايس

 

ا

 

ح         مح

 

 
بـ

ج

يز         لو

ج

م

 

ج

 

بـ          كد

 

 
د

 

يا         يب

 

 
ه

 

كـ          ها

 

م

 

و

جج

د         مح

 

 
ز

 

يج         لو

 

م

 

ح

 

كب          كد

ج

 
ط

ج

ز         يب

 

 
ی

ج

يو         ها

 

م

ج

يا

 

ها         مح

 

 
يب

 

ط         لو

 

 
يج

 

يح         كد

 

م

 

يد

 

ج         يب

 

 
يه

 

يب          ها

 

 
يو

 

كـ          مح

جج

م

 

يز

 

ه         لو

 

 
يح

 

يد         كد

 

م

ج

يط

 

كج         يب

 

 
كـ

ج

ح         ها

 

 
كا

 

يو         مح

ج

م

ج

كب

 

ا         لو

 

 
كج

 

ی         كد

 

 
كد

ج

يط         يب

 

م

 

كه

 

د         ها

 

 
كو

 

يب          مح

ج

م

 

كز

 

كا         لو

ج

 
كح

 

و         كد

 

 
كط

 

يه         يب

 

م

 

ل

 

ها         ها

ج

 

و اوّل هر ماهی را به ديدن هلال ]ن .خ: ماه.[ نو شناسند و اين ماه را ماه هلالی خوانند. پس در اين فصل معلوم شد كه ماه عربی بر سه قسم است: قسم اول از اجتماع تا اجتماع ]ن .خ: + باشد.[، و اين ماه حقيقی ايشان باشد كه بيست و نه روز و دوازده ساعت و چهل و چهار دقيقه است. وقسم دوم، ماه حسابی ايشان است كه به حسب امر اوسط گيرند: يک ماه را سی روز و يک ماه را بيست و نه روز، و اين ماه مطلوب اهل حساب است. و قسم سيم ماه هلالی ايشان باشد كه از رؤيت هلال تا رؤيت هلال ديگر ]ن .خ: که از رويت باشد تا رويت هلال.[ و اين ماه هلالی نزد اهل شرع معتبر است.

و روز اوّل ماه را غرّه خوانند چون شبيه بود به سفيدی پيشانی اسب و روز سی‌ام را سلخ خوانند چو شبيه بود به درآوردن گوسفند از پوست؛ چو در آن روز ماه از زير شعاع آفتاب برآيد ]ن .خ: در آيد.[. و عدد هر ماهی سی روز باشد يا بيست و نه روز؛ و چهار ماه متوالی ممكن بود ]ن .خ: باشد.[ كه سی سی آيد و زياده نه؛ و سه ماه متوالی ممكن باشد كه بيست و نه باشد ]ن .خ: روز آيد.[ و زياده نه. و ]ن .خ: رقم.[ روزها و تواريخی كه مذكور خواهد شد رقم عدد روزها باشد. و چون ماه به آخر رسد در تقويم بر حاشيه ]ن .خ: در حاشيه تقويم.[ از جانب راست، نام آن ]ن .خ: هر.[ ماهی كه نو خواهد شد در ميان جدولی كه اتصالات كلی نامند بنويسند.

فصل سيّم:

در بيان تاريخ رومی و تعريف آن

بدان كه مبدء اين تاريخ از عهد اسكندر بن فيلوقوس ]ن .خ: فيلقوس.[ رومی بوده و ابتدايش يوم ]ن .خ: ابتداء او روز.[ دوشنبه بوده. و نام ماههای رومی اين است: تشرين الاول: لا، تشرين الاخر: لـ ، كانون الاول: لا، كانون الاخر: لا، شباط: كح، اوزر، ]ن .خ: ازار.[ لا، نيسان: لـ ، ايار: لا، حزيران: لا، تموز :لا، اب :لا، ايلول: لـ .

و از اين دوازده ماه چهار ماه سی سی باشد و هفت ماه ديگر بغير از شباط سی و يك روز باشد؛ و ماه شباط بيست و هشت روز باشد. و سال ايشان را شمسی حقيقی گويند ]ن .خ: باشد.[، و سال ايشان سيصد و شصت و پنج روز و ربع شبانه‌روز است و آن ربع در چهار سال روزی شود و آن روز را در آخر شباط افزايند تا ماه شباط بيست و نه روز شود و آن سال كبيسه اهل روم باشد و عدد آن سيصد و شصت و شش روز شود. وبعضی را اعتقاد آن است كه وضع اين تاريخ بعد از ]ن .خ: + وفات.[ اسكندر باشد ]ن .خ: است به دوازده سال، هر چند عقل قبول نمی‌کند که وضع اين تاريخ بعداز اسکندر باشد.[ ليكن در شرح بيست باب بيرجندی دليلی نقل كرده ]ن .خ: + است.[ كه تصديق اين قول می‌كند؛ و الله يعلم.

فصل چهارم:

در بيان تاريخ فارسی ]ن .خ: فرس.[ و تعريف آن

 

بدان كه مبدء اين تاريخ از عهد ملک يزدجرد بن شهريار است كه آخر ملوک عجم است، و ابتدايش يوم دوشنبه بوده و در سنه هجری. و اسامی ماه‌های ايشان اين است : فروردين ماه، ارديبهشت ماه، خورداد ماه، تيرماه، مردادماه، شهريور ماه، مهرماه، آبان ماه، آذر ماه، دی ماه، بهمن ماه، اسفندار ماه. و پنج روز ديگر را در آخر آبان ]ن .خ: اسفندار.[ ماه افزايند وآن را خمسه مسترقه خوانند ]ن .خ: گويند.[ و اين ماه‌ها را ماه ]ن .خ: ماه‌های.[ قديم خوانند.

 

فصل پنجم:

در بيان تاريخ جلالی و تعريف آن

 

بدانكه مبدء اين تاريخ در عهد سلطان جلال‌الدين ملک شاه بوده و وضع اين تاريخ بعد از يزدجردی است به چهارصد و چهل و هفت سال. و نام ماه‌های ايشان، نام ماه‌های فرسيان است ليكن اين را به جلالی مقيد سازند و آن را به قديم. و عدد روزهای هر ماهی سی سی باشد و پنج روز دزديده را در آخر اسفندارماه افزايند بلا خلاف، و چون مدار اين تاريخ را بر دور آفتاب نهاده‌اند، و مدت دور آفتاب سيصد و شصت و پنج روز و كسری مختلف فيه است. چنانكه به رصد بعضی از قدما آن كسر را ربع درست يافته‌اند، و متأخرين اتفاق نموده‌اند كه آن كسر مذكور ]ن .خ: + از.[ ربع كمتر باشد. و در قدر، نقصان به حسب ارصاد مختلف ]ن .خ: + فيه.[  بود چنانكه در زيج جديد خاقان شهيد ]ن .خ: + و.[ ميرزا الغ بيكا به ضبط آمده دو ]ن .خ: ده.[ دقيقه و چهل و پنج ثانيه از ربع كمتر باشد. به هر تقدير هر چهار سال يا پنج سال يكروز از كسر زايد جمع شود در آخر خمسه ]ن .خ: + مسترقه.[ افزايند تا شش روز شود؛ و آن روز را كبيسه خوانند.

و اول فروردين ماه جلالی كه اول سال شمسی می‌باشد مبدء تقويم است و آن روز را نوروز سلطانی خوانند؛ ]ن .خ: + و آن.[ روزی باشد كه در نصف‌النهار آن روز آفتاب در درجه اوّل حمل باشد به شرط آنكه در نصف النهار مقدم در آخر درجه حوت بوده باشد. و در تقويم بر حاشيه از جانب راست بعد از جدول اتصالات، چهار جدول باريک بركشند؛ ودر جدول اوّل روزهای هفته ]ن .خ: + را.[ رقم كنند و در دوم ايام ماه‌های عربی هلالی و در سيم ايام ماه رومی و در چهارم ايام ماه جلالی نويسند. و چون ماهی از اين ماه‌ها تمام شود در همين صفحه دست راست نام آن ماهها كه نو خواهد شد در ميان جدول اتصالات كلی در برابر همان روز نويسند.

فصل ششم:

در معرفت كواكب ]ن .خ: + سبعه.[ سياره

 

بدان كه كواكب سياره هفت‌اند ] اجرام سماوی به دو دسته تقسيم می‌شوند: 1ـ ثوابت: كه عبارتند از ستارگان و در زمينه آسمان، ثابتندو حركت خاصی ندارند و ازتركيب آنها صورت‌های فلكی ايجاد می‌شوند. البته ثوابت، همه به دور مركز كهكشان در گردش هستند ولی حركت آنها بسيار كند می‌باشد كه در طول چند قرن قابل ملاحظه خواهد بود.2ـ سيارات: كه در زمينه ثوابت حركت‌های خاص و مشهود دارند. در نجوم قديم سيارات همان هفت مورد اشاره شده در متن بودند و ماه و خورشيد هم جزء آنها بودند. ولی در نجوم جديد و كشف اين مطلب كه منظومه شمسی چه ساختاری دارد، خورشيد به عنوان يكی ازستارگان كيهان و هشت سياره به نام‌های عطارد، زهره، زمين، مريخ، مشتری، زحل، اورانوس و نپتون به گرد خورشيد در گردشند؛ كه دو مورد آخر پس از استفاده از تلسكوپ‌های مناسب كشف شده‌اند.م.[: ]ن .خ: + لـ .[ زحل، ]ن .خ: + ی.[ مشتری، ]ن .خ: + خ.[ مريخ، ]ن .خ: + س.[ شمس، ]ن .خ: + ه.[  زهره ]ن .خ: +د.[، عطارد، ]ن .خ: + ر.[ قمر، و نشان‌های اين كواكب در تقويم حرف آخر باشد. و هر يک از اين كواكب را در فلک جائی بود مفرد و دورترين افلاک، ]ن .خ: فلک.[  كواكب فلک زحل باشد و نزديكترين فلک‌ها فلک قمر كه آن را فلک اوّل نيز خوانند ]ن .خ: فلک در هيئت، همان مدار در نجوم جديد می‌باشد و مسير و جايگاه اجرام سماوی در كيهان را نسبت به زمين مشخص می‌كند. حضرت آية‌الله حسن‌زاده آملی بحث زيبا و كاملی را در اين مورد در درس 26 از كتاب «دروس هيئت و ديگر رشته‌های رياضی» بيان فرموده‌اند. م.[. و از اين كواكب شمس و قمر را نيّرين گويند؛ شمس را نيّر اعظم ]ن .خ: + خوانند.[ و قمر را نيّر اصغر. و مشتری و زهره را سعيدين خوانند؛ مشتری را سعد اكبر و زهره را سعد اصغر. و زحل و مريخ را نحسين خوانند، زحل را نحس اكبر و مريخ را نحس اصغر. و عطارد را ممتزج، ]ن .خ: + خوانند.[ زيرا كه به هر كوكبی كه بياميزد خوی او گيرد ]ن .خ: «نجوم احكامی» شاخه‌ای از نجوم قديم می‌باشد كه در زمان گذشته رونق زيادی داشته و احكام آن در تقويم‌ها به صورت كامل بيان می‌شده است. در نجوم احكامی، آثار اجرام سماوی بر زندگی انسان‌ها و احكام مربوط به آنها برای هر فرد بررسی و بيان می‌شود كه در زمان حاضر جز افراد اندكی از احكام صحيح و واقعی آن اطلاعی ندارند. م.[.

   و پنج كواكب ديگر به غير از شمس و قمر را خمسه متحيره خوانند به جهت آنكه هر يک از اينها را استقامتی باشد يعنی بر توالی حركت كند و گاه مقيم باشد يعنی حركت نكند، و گاهی راجع باشد يعنی برخلاف توالی حركت كند. و از اين كواكب خمسه، زحل و مشتری را علويين خوانند و قمر ]ن .خ: + زهره.[ و عطارد را سفليين. و كواكب علوی كه گويند مراد زحل و مشتری و مريخ باشد و كواكب سفلی كه گويند مراد قمر و عطارد و زهره باشد. واهل احكام نجوم كواكب علوی را با شمس مذكر گيرند و قمر و زهره را مؤنث ]ن .خ: + گيرند.[، و عطارد را ممتزج، زيرا كه به هر كوكبی كه بياميزد ]ن .خ: متصل شود.[ مزاج او گيرد. و باقی ستارگان كه می‌باشند ثابتات خوانند و ثابتات مجموع در فلک هشتم باشند.

و بالای همه فلک‌ها فلک نهم باشد كه آن را فلک الافلاک و فلک اطلس و فلک اعظم و محدد جهات نيز خوانند. و فلک نهم، افلاک ديگر را از جانب مشرق به سوی مغرب حركت دهد، و آن حركت را حركت شبانروزی گويند ]ن .خ: ـ گويند.[ و حركت جبری نيز گويند و افلاک ديگر از جانب مغرب به سوی مشرق حركت می‌كنند و اين حركت را حركت خاصّه و حركت ارادی نيز گويند. و فلک هشتم را فلک البروج خوانند و هفت فلک ديگر را به اسم كواكب خوانند، يعنی ]ن .خ: ـ به اسم کواکب خوانند يعنی.[ فلک زحل و فلک مشتری و فلک مريخ و فلک شمس و فلک زهره و فلک عطارد و فلک قمر گويند؛ و اين جمله سوای فلک نهم از مغرب به مشرق حركت می‌كنند بر توالی بروج. و اشكال افلاک به حسب تسطيح بر اينگونه است:

كره خاك
كره آب
كره هوا
كره نار
فلك قمر
فلك عطارد
فلك زهره
فلك شمس
فلك مريخ
فلك مشترى
فلك زحل
فلك البروج و
فلك الثوابت و
فلك سوا
فلك الافلاك و
فلك الاعظم
وفلك
اطلس

فصل هفتم:

در معرفت بروج و اجزای آن ‌و مقدار سير كواكب در او

 

بدان كه دور فلک هشتم را كه جمله كواكب بر آن حركت می‌كنند به دوازده قسم متساوی قسمت كرده‌اند و هر قسمی را برجی نام نهاده‌اند، و هر برجی را سی قسم كرده‌اند و هر قسمی را درجه نام نهاده‌اند، و هر درجه را به شصت قسم كرده‌اند و هر قسمی را دقيقه نام نهاده‌اند، و هر دقيقه را به شصت قسم كرده‌اند و هر قسمی را ثانيه نام نهاده‌اند، و هر ثانيه را به شصت قسم كرده‌اند و هر قسمی را ثالثه ناميده‌اند ]ن .خ: گويند.[ ؛ و چندان كه خواهند ]ن .خ: + و.[ شايد نوشت تا عاشره ]ن .خ: ـ تا عاشره.[.

و نام و نشانهای بروج بر اين ترتيب است: ها : حمل، ا : ثور، بـ  : جوزا، ج : سرطان، د :اسد، ه : سنبله، و : ميزان، ز : عقرب، ح : قوس، ط : جدی، ی : دلو، يا : حوت. و علامت اين بروج در تقويم بدين نهج مسطور است كه نوشته شد ]ن .خ: ـ که نوشته شد.[؛ و جيم را منجمان در تقويم ابتر نويسند يعنی بی دنباله ]ن .خ: و جيم را منجمان بی دنباله نويسند.[ تا فرق ميان جيم و حا باشد. و فرق ميان يا و نون بر نقطه باشد، چه يا را نقطه نمی‌گذارند و نون را نقطه می‌گذارند بدين گونه: نـ ]ن .خ: خ لـا ند.[ و از برای رقم درجه و دقيقه حروف ابجد نهند؛ و درجه از بيست و نه نگذرد به جهت آنكه چون سی شود برجی شود. و دقيقه از پنجاه و نه نگذرد زيرا كه چون شصت شود درجه شود و باقی بر اين قياس.

و در تقويم، در صفحه دست راست بعد از جدول چهارگانه ]ن .خ: بعد از چهار جدول مذکور.[، هفت جدول متساوی بركشند جهت مواضع ]ن .خ: موضع.[ كواكب هفت‌گانه و به ازاء نصف‌النهار سه رقم نويسند ]ن .خ: و به جهت نصف النهار هر روز نيز جدولی برکشند و در هر جدولی سه رقم نويسند.[:

اوّل: رقم برج، دوّم: رقم درجه، سيّم: رقم دقيقه. و بالای جداول مذكور نام كواكب سبعه سياره ]ن .خ: ـ سياره.[ را نويسند، و ابتدا به آفتاب كنند و بعد به ماه، پس به زحل و به مشتری و به مريخ و به زهره و به عطارد. و چون درجه و دقيقه كواكب ]ن .خ: کوکب.[ روز به روز زياد شود؛ كواكب ]ن .خ: کوکب.[ مستقيم باشند؛ و چون نقصان شود، ]ن .خ: گيرد کوکب.[ راجع باشد؛ و اگر، نه زايد و نه ناقص باشد، ]ن .خ: نصان بود.[ كوكب مقيم بود ]ن .خ: باشد.[.

و روش اين ستارگان در افلاک مختلف باشد؛ چنانكه آفتاب، دور فلک را يک سال تمام كند و قمر، دوری را در بيست و هفت شبانروز و ثلثی تمام نمايد ]ن .خ: کند.[ و هر برجی را زياده از دو ]ن .خ: سه.[ روز و كمتر از سه ]ن .خ: دو.[ روز قطع كند ]ن .خ: نکند.[. و زحل، دوری را در مدّت سی سال تمام كند ]ن .خ: قطع کند.[ و برجی را در دو سال و نيم، و هر دوازده ماه چهار ماه و نيم راجع باشد و تتمه مستقيم. و مشتری، دوری را ]ن .خ: + در.[ دوازده سال تمام كند و برجی را در يكسال، و هر سيزده ماه چهار ماه راجع باشد و تتمه مستقيم. و مريخ، دوری را در بيست و دو ماه ]ن .خ: سال.[ و نيم تمام كند و برجی را چون مستقيم و سريع السير باشد در يک ماه و نيم تمام كند، وهر دو سال ونيم دو ماه راجع باشد و تتمه مستقيم. و زهره، دوری را در يک سال تمام كند و برجی را چون مستقيم و سريع السير باشد در بيست و هفت شبانه روز و هر يک سال و هفت ماه، يک ماه و نيم راجع باشد و تتمه مستقيم. و عطارد، دوری را در حدود ]ن .خ: + دو.[ سال تمام كند و برجی را چون مستقيم و سريع السير باشد در شانزده روز، و هر صد و شانزده روز بيست و دو روز راجع باشد و تتمه مستقيم. و كواكب ثابته، دوری را در بيست و چهار هزار سال تمام كنند و برجی را در دو هزار سال و درجه را در شصت و شش سال شمسی، و در سالی چهار دقيقه و سی و سه ثانيه حركت كنند. و اين حركت فلک هشتم را در ارصاد مختلف يافته‌اند، چنانكه در زيج جديد خاقان شهيد ميرزا الغ بيگ ]ن .خ: + به ضبط.[ آمده كه كواكب ثابته، دوری را در بيست و پنج هزار ]ن .خ: + و دويست.[ سال تمام كنند و هر هفتاد سال درجه ]ن .خ: + و الله اعلم.[.

فصل هشتم:

در معرفت راس و ذنب و عرض ماه

 

بدان كه آفتاب را مداری بود ]ن .خ: + باشد.[ كه در ميان ]ن .خ: + تحت.[ بروج بگذرد و آن را منطقة‌البروج خوانند ]ن .خ: صحيح‌تر آن است كه بگوييم دايره منطقة ‌البروج؛ همان طور كه آية‌الله حسن‌زاده آملی در درس پنجم از كتاب «دروس هيئت و ديگر رشته‌های رياضی» بيان فرموده‌اند. زيرا مسير حركت ظاهری خورشيد يک دايره منفرد بر كره سماوی است؛ ولی منطقة‌البروج كه معنی لغوی آن كمربند برج‌ها می‌باشد، نواری است كه در بالا و پايين دايره منطقة‌البروج قرار دارد. در كتب نجومی جديد به صورت اختصار دايرة‌البروج گفته می‌شود؛ م.[؛ و ماه را نيز مداری باشد كه با مدار آفتاب در دو موضع تقاطع كند و آن دو    موضع تقاطع را كه دو نقطه متقابل باشد جوزهرين و عقدتين خوانند. پس لامحاله يک نيمه از مدار ماه در جانب شمال از مدار آفتاب باشد و يک نيمه در ]ن .خ: از.[ جانب جنوب آفتاب؛ و آن عقده ]ن .خ: + را.[ كه چون ماه از آن بگذرد به جانب شمال شود ]ن .خ: + رود.[ آن را رأس خوانند، وآن عقده ديگر را كه چون ماه از او بگذرد ]ن .خ: + و.[ به جانب جنوب شود ذنب گويند.

و دوری ماه را از مدار آفتاب عرض ماه خوانند و نهايتش پنج درجه باشد. و آفتاب را عرض نباشد زيرا كه عرض دو معنی دارد: از روی لغت پهنا باشد، و در اصطلاح اهل هيأت عبارت است از بُعد كوكب از مدار آفتاب، و آفتاب را از مدار خود بُعد نبود يعنی عرض نباشد.

و رأس و ذنب را سير معكوس باشد، يعنی از مشرق به مغرب حركت می‌كنند مثل كواكب راجع، و دوری را در نوزده سال تمام كنند و برجی را در نوزده ماه و درجه را در نوزده روز. و موضع رأس در تقويم بعد از جدول عطارد باشد و ]ن .خ: + سه رقم ثبت کنند.[ به ازاء ]ن .خ: + برج و.[ درجه و دقيقه. و موضع ذنب را در تقويم نياورند به جهت آنكه ]ن .خ: + موضع.[ ذنب، در هفتم برج رأس باشد ]ن .خ: در هفتم همان برج است که در آن جاست.[ به همان درجه و دقيقه؛ و چون از موضع رأس موضع ذنب معلوم می‌شود به اين جهت موضع ذنب را در تقويم نياورند. و اهل احكام ]نجوم احکامی.[ گويند رأس، سعد است و فزاينده و ذنب، نحس است و كاهنده.

و صورت مدارين و عقدتين ]ن .خ: ـ مدارين و عقدتين.[ به حسب تسطيح بدينگونه است:

فصل نهم :

در ساعات ]ن .خ: ساعت.[ شبانروزی

كه نزد منجّمين عبارت است از نصف‌النهار تا نصف‌النهار ديگر، و نزد اهل شرع از شام بود تا شام ديگر، و نزد اهل فرس از طلوع آفتاب بود تا طلوع ديگر. و شبانه روز مذكور را به بيست و چهار قسمت كرده ]ن .خ: کرده‌اند.[ و هر قسمی را ساعتی خوانند، و هر ساعتی را به شصت قسمت كرده‌اند و هر قسمی را دقيقه نامند. و در تقويم بعد از جدول رأس به ازاء نصف‌النهار هر روزی ساعات و دقايق ]ن .خ: دقيقه را.[ نويسند؛ و آن حركت نصف‌النهار شمس بود در آن روز. و آن ساعت و دقيقه را دو چندان نمايند، ساعات و دقايق تمام روز باشد. و آن را از بيست و چهار نقصان كنند ]ن .خ: نمايند.[ آنچه باقی ماند ساعات و دقايق شب باشد، و روز از وقت تحويل آفتاب به حمل ]ن .خ: جدی.[ تا به سرطان افزايد و در نصف ديگر بكاهد، و شب بعكس اين باشد. پس لازم آيد كه بلندترين روزها و كوتاه‌ترين شبها ]ن .خ: ـ و کوتاه‌ترين شب‌ها.[ وقت تحويل آفتاب به سرطان باشد و كوتاه‌ترين روزها و بلندترين شبها وقت تحويل آفتاب به جدی باشد. ووقت تحويل آفتاب به ]ن .خ: + اول.[ حمل و ميزان، روز و شب برابر باشد.

و اين ساعات ]ن .خ: ساعت.[ را مستوی خوانند، و نوعی ديگر آن باشد كه هر روز و شبی را جدا جدا به دوازده قسم متساوی ]ن .خ: مساوی.[ قسمت نمايند و اين ساعات ]ن .خ: ساعت.[ را معوج خوانند و ساعات زمانی نيز گويند و مقدار هر ساعتی به حسب درازی و كوتاهی روز يا شب ]ن .خ: + باشد.[ می‌افزايد و می‌كاهد.

 

فصل دهم:

در احوال بروج

 

بدان كه حمل و ثور و جوزا، بروج بهاری‌اند، يعنی مدّت مكث آفتاب در اين سه برج فصل بهار باشد. و سرطان و اسد و سنبله، بروج تابستانی‌اند، يعنی مدّت مكث آفتاب در اين سه برج فصل تابستان باشد. و ميزان و عقرب و قوس، بروج خريفی‌اند، يعنی مدّت مكث آفتاب در اين سه برج فصل خريف باشد. و جدی و دلو و حوت بروج زمستانی‌اند يعنی مدّت مكث آفتاب در اين سه برج فصل زمستان باشد. و برجهای اوايل اين چهار فصل را كه حمل و سرطان و ميزان و جدی باشد، منقلب خوانند؛ و بروج اواسط اين فصول را كه ثور و اسد و عقرب و دلو باشد، ثابت خوانند؛ و بروج اواخر اين فصول را كه جوزا و سنبله و قوس و حوت باشد، بروج ذوجسدين خوانند. و بروج بهاری و تابستانی را بروج شمالی و عالی خوانند، و بروج خريفی و زمستانی را بروج جنوبی و منخفض خوانند. وبروج تابستانی و خريفی را مستقيم الطلوع خوانند، و بروج بهاری و زمستانی را معوج الطلوع خوانند، و برج حمل و اسد و قوس، بروج آتشی‌اند، و ثور و سنبله وجدی بروج، خاكی‌اند، و جوزا و ميزان و دلو، بروج هوائی‌اند ]ن .خ: بادی‌اند.[ و سرطان و عقرب و حوت بروج، آبی‌اند. و حمل، مذكر است و ثور، مؤنث و جوزا، مذكر و سرطان، مؤنث؛ و باقی بروج بدين قياس باشد ]ن .خ: + که در جدول ايراد شده است.[.

و نيز مناسب بود كه طبايع بروج بيان شود. بدان كه حمل، گرم و خشک است و ثور، سرد و خشک و جوزا، گرم و تر و سرطان، سرد و تر و اسد، گرم و خشک و سنبله، سرد و خشک و ميزان، گرم و تر و عقرب، سرد و تر و قوس، گرم و خشک و جدی، سرد وخشک و دلو، گرم و تر و حوت، سرد و تر باشد. و مدّت طلوع اين بروج مختلف باشد ]ن .خ: + و جدولی ايراد شد تا بر مبتدی آسان شود.[ چنانكه خواجه نصير ـ عليه الرحمه ـ می‌فرمايد: شعر

«طلوع برج و ساعاتش مفصل گويم و مجمل

صيا اک ای ال ال بطب حجبک دزبک هو بل»

و سرخی ]ن .خ: حروفی که زير آن‌ها خط کشيده شده است.[ زمان طلوع است و سياهی نشان بروج. و جدولی ايراد شد تا بر مبتدی آسان شود ]ن .خ: ـ و جدولی ايراد شد تا بر مبتدی آسان شود.[.

جدول  3

البروج

 

احوال

 

فصول

 

مذكرومؤنث

 

تركيب

 

طبيعت

 

سمت

 

كيفيت طلوع

 

ساعات طلوع

 

ها

 

منقلب

 

بهاری

 

مذكر

 

آتشی

 

گرم و خشک

 

شمالی

 

معوج

 

اک

 

ا

 

ثابت

 

بهاری

 

مؤنث

 

خاكی

 

سرد و خشک

 

شمالی

 

معوج

 

ال

 

ب

 

ذوحدين

 

بهاری

 

مذكر

 

بادی

 

گرم وتر

 

شمالی

 

معوج

 

بـ ها

 

ج

 

منقلب

 

تابستانی

 

مؤنث

 

آبی

 

سرد و تر

 

شمالی

 

مستقيم

 

بک

 

د

 

ثابت

 

تابستانی

 

مذكر

 

آتشی

 

گرم و خشک

 

شمالی

 

مستقيم

 

بک

 

ه

 

ذوحدين

 

تابستانی

 

مؤنث

 

خاكی

 

سرد و خشک

 

شمالی

 

مستقيم

 

بل

 

و

 

منقلب

 

خريفی

 

مذكر

 

بادی

 

گرم وتر

 

جنوبی

 

مستقيم

 

بل

 

ز

 

ثابت

 

خريفی

 

مؤنث

 

آبی

 

سرد و تر

 

جنوبی

 

مستقيم

 

بک

 

ح

 

ذوحدين

 

خريفی

 

مذكر

 

آتشی

 

گرم و خشک

 

جنوبی

 

مستقيم

 

بک

 

ط

 

منقلب

 

زمستانی

 

مؤنث

 

خاكی

 

سرد و خشک

 

جنوبی

 

معوج

 

بـ ها

 

ی

 

ثابت

 

زمستانی

 

مذكر

 

بادی

 

گرم و تر

 

جنوبی

 

معوج

 

ال

 

فصل يازدهم:

در نظر و تناظر

 

و او ]ن .خ: اما نظر.[ چنان بود كه چون دو كوكب در يک برج و يک درجه و يک دقيقه جمع شوند آن را قران و مقارنه خوانند ]ن .خ: گويند.[. پس اگر اين حال ميان نيرين ]ن .خ: نيرين را.[ اتفاق افتد اجتماع خوانند به جهت آنكه اهل احكام، شمس را مذكر گيرند ]ن .خ: خوانند.[ و قمر را مؤنث و اين وقت به منزله ملاقات ايشان باشد. در شرح بيست باب، بيرجندی می‌گويد كه: شايد اين اصطلاح بنابر ناسبت كلام رب العزة باشد كه می‌فرمايد: (وَ جُمِعَ الشَّمْسُ و الْقَمَرُ) ]سوره مبارکه قيامت، آيه 9.[ و اگر اين حال ميان شمس و كواكب متحيره باشد احتراق خوانند.

و چون ميان دو كوكب، دو برج، فاصله ]ن .خ: ـ فاصله.[ بُعد باشد آن را نظر ]ن .خ: ـ نظر.[ تسديس خوانند، زيرا كه ميان اين دو، كوكب سدس دور است و چون سه برج، بُعد باشد تربيع خوانند زيرا كه ميان اين دو كوكب، ربع دور است و اگر چهار برج، بُعد باشد نظر تثليث خوانند، زيرا كه ميان اين دو كوكب، ثلث دور است و اگر شش برج، فاصله ]ن .خ: + بُعد.[ باشد آن را مقابله خوانند و مقابله نيرين را استقبال خوانند به جهت آنكه استقبال به معنی مبادرت است و بدر مأخوذ از مبادرت می‌باشد؛ چه در آن وقت قمر بدر می‌شود يعنی صفحه قمر پُر از نور می‌شود.

و رأس و ذنب را با كواكب ]ن .خ: کوکب.[ جز مقارنه نباشد و آن را مجاسده خوانند و زهره و عطارد را با شمس جز احتراق نباشد، و ايشان را با هم جز مقارنه و تسديس نبود به تقريب آنكه اين دو كوكب از آفتاب، پُر ]ن .خ: بيشتر از بيست و هفت درجه.[ دور نشوند؛ چه غايت بُعد عطارد از شمس بيست وهفت درجه بود و بعد زهره چهل و هشت درجه از طرفين.

و اين نظرهای ]ن .خ: اين نظر با.[ كواكب شش‌گانه بغير از قمر ]ن .خ: + را.[ در صفحه دست راست برابر هر روزی و شبی كه واقع شوند در ميان اتصالات كلی نويسند؛ و نام ماه‌های تواريخ مذكوره را و تحويل ستارگان را از برجی به برجی و رجعت و استقامت آنها را نيز ]ن .خ: هم.[ همان جا نويسند.

اما تناظر دو نوع باشد ]ن .خ: ـ تناظر دو نوع باشد.[: زمانی و مطلعی. تناظر زمانی آن بود كه دو كوكب در دو

موضع باشند كه آن دو موضع در ساعات روز متساوی باشند؛ و آن دو موضع از دو جانب نقطه انقلابست يعنی از سر سرطان و سر جدی كه بُعد هر دو مساوی باشد چنانكه يک كوكب در بيست ]ن .خ: بيستم.[ درجه ثور ]ن .خ: + باشد.[ و ديگری در ده ]ن .خ: دهم.[ درجه اسد. بُعد هر يكی از سر سرطان يک برج و ده درجه باشد و از سر جدی چهار برج و بيست درجه، پس در اين حال در ميان اين دو كوكب تناظر زمانی باشد.

و تناظر مطلعی آن بود كه دو كوكب در دو موضع در مطالع مساوی باشند. و آن از دو جانب نقطه اعتدال ربيعی و خريفی باشد كه آن اول حمل و ميزان است؛ چنانكه يک كوكب در بيست ]ن .خ: بيستم.[ درجه حوت باشد و ديگری در ده ]ن .خ: دهم.[ درجه حمل؛ چه بُعد ايشان از سر نقطه اعتدال ربيعی ده درجه باشد و از نقطه ]ن .خ: سر.[ ميزان پنج برج و بيست درجه، پس در ميان اين دو كوكب تناظر مطلعی باشد.

و تناظرات را هم در ميان اتصالات كلی نويسند، و باشد كه كوكبی متصل شود به كوكبی و پيش از آنكه نظر واقع شود آن اتصال به سبب سرعت يا بطوء ]ن .خ: بطئی.[ يا رجعت يا استقامت باطل شود آن را انتكاث خوانند، و انتكاث را نيز در ميان اتصالات كلی نويسند. و علامت نظرات و آنچه بدان تعلق دارد در تقويم بدين نوع رقم كنند: قران ومقارنه: نه؛، تسديس: س؛، تربيع: ع؛، تثليث: ث؛، مقابله: لـ ؛، احتراق عطارد: قد؛، تحويل :يل؛، كوكب مع راس: معس؛،  تناظر زمانی: طم؛، تناظر مطلعی: طع؛، انتكاث :ك؛، نهار: ر؛، يوم: م، ليل: لـ .

 

فصل دوازدهم:

در منازل قمر و ديگر احوالات ]ن .خ: + احوال.[

 

بدان كه در ميان بروج دوازده گانه، بيست و هشت منزل از برای قمر تعيين كرده‌اند و اسامی ايشان بر اين ترتيب است: ]ن .خ: + ا.[ شرطين، ]ن .خ: + بـ .[ بطين، ]ن .خ: + ج.[ ثريا، ]ن .خ: + د.[ دبران، ]ن .خ: + هـ .[ هقعه، ]ن . خ: + و.[ هفعه، ذراع، نثره، طرفه، جبهه، زبره، صرفه، عوا، سماک، غفر، زبانا، اكليل، قلب، شوله، نعايم، بلده، ذابح، بلع، سعود، اخبيه، مقدم، مؤخر، رشا؛ و قمر هر روزی در منزلی باشد تقريباً. قمر در نصف‌النهار ]ن .خ: ـ نصف النهار.[ هر منزلی كه باشد نام آن منزل را در جدول جداگانه در صفحه دست چپ كه تعلق به قمر دارد نويسند.

و شمس هر سيزده روز در منزلی باشد، و چون از آن منزل گذرد آن منزل در مشرق ظاهر شود و طلوع آن منزل را نيز در ميان اتصالات كلی نويسند. و كوكبی از متحيّره كه از شعاع آفتاب بيرون آيد يا در شعاع آفتاب مخفی شود، ظهور و ]ن .خ: ـ ظهور و.[ خفای ]ن .خ: + آن.[ كوكب را در جدول اتصالات كلی نويسند؛ و علامت ]ن .خ: علامات.[ ظهور و خفا را بدين نوع رقم كنند: ح د ب يعنی خفای عطارد مغربی. ط ه ق يعنی ظهور زهره مشرقی.

و در صفحه دست چپ كه تعلق به قمر دارد چهار ]ن .خ: دو.[ جدول باريک بركشند و در اول، ايام هفته را نويسند و در دوم، ايام ]ن .خ: + ماه عربی.[ و در سيم، انتقال قمر از برجی به برجی به ساعات ]ن .خ: از ساعت.[ و دقايق گذشته از روز يا شب. و در چهارم رقم نشان‌های بروج دوازده گانه.

و بعد از چهار جدول مذكور شش جدول متساوی بركشند جهت نظرات قمر با كواكب سته باقيه؛ و بالای جدول‌های مذكور نام كواكب شش‌گانه را نويسند و ابتدا به آفتاب نمايند، و بعد به زحل و به مشتری و به مريخ و به زهره و به عطارد و بدين ترتيب. وهر روز يا شبی كه قمر را به يكی از كواكب شش‌گانه نظری باشد در جدول همان كوكب رقم آن نظر و رقم آن ساعتی كه نظر ]ن .خ: + در آن واقع.[ باشد و علامت روز يا شب بنويسند.

و هرگاه قمر به برجی نقل كند كه در آن برج به كوكبی ناظر خواهد شد اما هنوز بحدّ اتصال نرسيده گويند بعيدالاتصال است، و اگر از كوكبی منصرف شده باشد و ديگر ]ن .خ: ـ از کوکبی منصرف شده باشد و ديگر.[ كوكبی نخواهد ديد گويند خالی السّير است. و اگر در برجی هيچ كوكبی را نبيند گويند وحشی السّير است. و اين اتّصالات يعنی نظرات قمر را با كواكب شش‌گانه ممازجات قمری خوانند به سبب كثرت اتصال ]ن .خ: اتصالات.[ قمر با اين كواكب و آميزش دادن طبايع ايشان با يكديگر. و در همان جداول ممازجات، حالات قمر را ]ن .خ: + به سرخی.[ نويسند و حالات قمر آن بود كه قمر به رأس ]ن .خ: + و ذنب.[ كی رسد، و ديگر در رسيدن قمر ]ن .خ: + بود.[ به تحت‌الشعاع ]ن .خ: و خروج الشعاع.[ و غايت امتداد آن شصت ساعات ]ن .خ: + ساعت.[ مستوی باشد و ابتدای آن وقتی بُود كه بُعد قمر از شمس دوازده درجه باشد. و ديگر شرف و هبوط و نيّره و طريقه كه رسيدن قمر است به نوزده درجه ميزان، و درجه نيّره برابر درجه طريقه باشد و قمر مع كيد، و گويند كيد كوكب نحس است و سير او معكوس باشد، و دوری به صد و چهل و چهار سال تمام كند و برجی را در دوازده سال، و هر ماه دوازده دقيقه و نيم ]ن .خ: ـ و نيم.[ حركت كند. و صاحبان رصد گفته‌اند كه آن چنان كوكبی در فلک پديدار نيست. ]ن .خ: و صاحبان رصد گويند که آن چنان کوکبی پديدار است.[

و اين حالات قمر را در صفحه دست چپ در ميان جداول شش‌گانه بدين نوع رقم كنند: قمر مع رأس: س د ب ر، و قمر مع ذنب: لبـ  بـ  له لـ ، و قمر در شرف: فـ  ط و ل، قمر در هبوط: ط بـ  ی ر، قمر در نيّره: ه ح مح لـ ، قمر در طريقه محترقه: قه ح لح ر، قمر در تحت‌الشعاع: بع د بط ر، قمر خروج‌الشعاع: حع د يب ل، قمر مع كيد: د ح د ر.

و بعد از شش جدول مذكور، چهار جدول باريک بركشند و در جدول اوّل تاريخ تركی نويسند كه حكمای ترک و خطا ]ن .خ: خُتا.[ وضع نموده‌اند در عهد غازان پادشاه؛ و مبدء آن را از مبدء عالم گرفته‌اند و از مبدء عالم تا به حال كه هزار و صد و هشتاد و يک هجری بوده باشد صد وهشتاد و چهار هزار ]ن .خ: + سال.[ و هشتصد و هفتاد سال نويسند. و در دوم منازل قمر، و در سيم تاريخ فرس قديم و در چهارم بُست شمس به ساعت و دقايق نويسند؛ وبُست در لغت به معنی سير است و اعراب آن را، ساعات ]ن .خ: ساعت.[ محترقه خوانند و در اختيارات مذموم شمرده‌اند؛ چنانكه امام فخر رازی در اختيارات علّامه از داليس حكيم نقل كرده كه ضرر حال قمر كه عمده محذورات بود در اختيارات كمتر است از ضرر ساعت بُست. و گويند كه چهار ساعت قبل و هشت ساعت بعد از ساعت بُست از جميع مهمات حذر بايد كرد.

فصل سيزدهم:

در خانهای كواكب

 

بدان كه كواكب سبعه را در بروج اثناعشريه خانه معين باشد؛ چنان كه اسد، خانه آفتاب است و سرطان، خانه ماه است و هر يک از كواكب خمسه متحيره را در بروج اثنی عشريه، دو خانه باشد، يكی در سمت خانه آفتاب و يكی در جانب خانه ماه؛ چنان كه سنبله و جوزا، خانه عطارد است و ثور و ميزان، خانه زهره ]ن .خ: + است.[؛ و حمل و عقرب، خانه مريخ؛ و قوس و حوت، خانه مشتری؛ و جدی و دلو، خانه زحل باشد و در مقابل خانه هر يک از كواكب وبال او باشد چنان كه خواجه نصير ـ عليه الرحمه ـ به رشته نظم كشيده كه خانه كواكب و وبال ايشان نيز معلوم می‌شود. و سرخی ]ن .خ: در نسخه خطی، زير حروف قرمز، خط کشيده شده است.[ نشان بروج و سياهی نشان كواكب بود:

«صفر ز خ او ه بهد جردس حيای طيل

در مقابل خانه باشد هر وبالی ای عديل».

فصل چهاردهم:

در شرف و هبوط كواكب

 

بدان كه كواكب سيّاره را در بروج اثناعشريه موضعی و مقامی چند است كه آنها را شرف و سعادت باشد و هر وقتی كه بدان جا رسند، در تقويم شرف و هبوط نويسند در ميان اتصالات كلی؛ چنان كه آفتاب را در نوزده درجه حمل شرف باشد و قمر را در سه درجه ]ن .خ: + از.[ ثور؛ و زحل را در بيست و يک درجه ]ن .خ: + از.[ ميزان؛ و مشتری را در پانزده درجه ]ن .خ: + از.[ سرطان؛ و مريخ را در بيست و هشت درجه ]ن .خ: + از.[ جدی؛ و زهره را در بيست و هفت درجه ]ن .خ: + از.[ حوت؛ وعطارد را در پانزده درجه ]ن .خ: از.[ سنبله؛ و هبوط هر يک از كواكب مقابل درجه شرف باشد.

و رأس و ذنب را نيز شرف و هبوطی باشد چنان كه شرف رأس در سه درجه جوزا و شرف ذنب در سه درجه قوس و هبوط هر يک برابر شرف باشد ]ن .خ: در نسخه بدل پس از عبارت سنبله تا استادان بدين نحو آمده است: و شرف راس در سه درجه از جوزا و شرف ذنب در سه درجه از قوس، و هبوط هر يک از كواكب و عقدتين مقابل درجه شرف باشد و.[. و استادان در اين باب حروفی وضع نموده‌اند بدين نوع: «فلوكا يجيه خط كح سصيط هيا كزده يه راج بسج» ]ن .خ: حروف با خط زير نشانه رنگ قرمز در نسخه‌ی اصلی است؛ م.[. سرخی نشان كواكب و بروج است و سياهی نشان درجات شرف.

اما برج شرف تا آخر شرف باشد و ليكن درجه معدود قوی‌تر باشد، و كوكب چون روی در شرف دارد قوتش در تزايد باشد و چون از درجه شرف بگذرد روی در نقصان داشته باشد. و شرف و هبوط كواكب را در تقويم به سرخی بدين نوع رقم كنند :فد لد بـ  لا ]ن .خ: فد لد بـ لد.[. يعنی شرف عطارد در شب چهارشنبه دو ساعت و سی و يک ]ن .خ: چهار.[ دقيقه است از شب. ]ن .خ: طس فور لد.[

يعنی هبوط شمس يوم پنج‌شنبه هفت ساعت و سی و چهار دقيقه از روز است. و شرف و هبوط كواكب را به سرخی نويسند و احتراق و ظهور كواكب را به سياهی نويسند.

فصل پانزدهم:

در ارباب مثلثات

 

بدان كه اين دوازده برج، هر سه برج در يک مزاجند و به اين جهت آن را مثلثات اربعه خوانند چنان كه ها د ح ]ن .خ: ها ح د.[ مثلثه آتشی باشند و ارباب ايشان به روز، شمس و مشتری و زحل باشد و به شب، مشتری بر شمس مقدم باشد.

ا ه ط مثلثه خاكی‌اند و ارباب ايشان به روز، زهره و قمر و مريخ و به شب، قمر بر زهره مقدم باشد. بـ  و ی مثلثه هوائی‌اند و ارباب ايشان به روز، زحل و عطارد و مشتری باشد وبه شب، عطارد بر زحل مقدم باشد. ح ر يا مثلثه آبی‌اند و ارباب ايشان به روز، زهره ومريخ و قمر باشد و به شب، قمر بر مريخ مقدم باشد. و ترتيب اين مثلثات را خواجه نصير ـ عليه الرحمه ـ به رشته نظم كشيده، شعر:

«نسيل تهرخ هلدی مهخر

به شب حرف دوم ميدار بر سر»

فصل شانزدهم:

در حدود كواكب

 

 بدان كه هر يک از كواكب متحيّره را در بروج اثناعشريه حدّی هست كه آن حد به چند درجه ]ن .خ: برج.[ معيّن می‌باشد؛ و استادان در حدود، اختلاف بسيار كرده‌اند ليكن مشهورترين، ]ن .خ: ـ حدود.[ حدود مصريان است كه در اين جدول، تقسيم كواكب و حدود هر يكی به ترتيب نموده شده است ]ن .خ: باشد.[. و نوعی ديگر وجوه ايشان باشد و تقسيم او چنان باشد كه هر برجی را به سه قسمت كنند و هر قسمی را به كوكبی دهند بر توالی؛ و ابتدا به حمل كنند ]ن .خ: ـ به حمل کنند.[ و ده درجه اول حمل را به صاحبش دهند كه مريخ است. و ده درجه ديگر او را به شمس دهند كه تحت فلک مريخ است ]ن .خ: تحت فلک او می‌باشد.[؛ و ده درجه آخر حمل ]ن .خ: + او.[ را به زهره دهند كه تحت فلک شمس می‌باشد ]ن .خ: ـ که تحت فلک شمس می‌باشد.[. و ده درجه اوّل ثور را به عطارد و ده درجه وسط ]ن . خ: ديگر.[ او را به قمر و ده درجه آخر ]ن .خ: ثور.[ را به زحل؛ و باقی بر اين قياس. و دو جدول به جهت حدود و وجوه، به جهت تقسيم بروج به كواكب ايراد شد تا بر مبتدی آسان شود. جداول اين است: ]ن .خ: از عبارت «و دو جدول» تا «جداول اين است» در نسخه بدل به اين صورت آورده شده: جدول موعود اين است. [

جدول  4

البروج

 

درجه

 

كواكب

 

درجه

 

كواكب

 

درجه

 

كواكب

 

درجه

 

كواكب

 

درجه

 

كواكب

 

ها

 

و

 

ی

 

يب

 

ه

 

ك

 

د

 

كه

 

خ

 

ل

 

ل

 

ا

 

ح

 

ر

 

يد

 

د

 

كب

 

ی

 

كو

 

ل

 

ل

 

خ

 

ب

 

و

 

د

 

ی

 

ی

 

يد

 

ه

 

كب

 

خ

 

ل

 

ل

 

ج

 

ز

 

خ

 

يج

 

ه

 

يط

 

د

 

كج

 

ی

 

ل

 

ل

 

د

 

و

 

ی

 

يا

 

ه

 

يح

 

ل

 

كد

 

د

 

ل

 

ل

 

ه

 

و

 

د

 

يب

 

ه

 

كا

 

ی

 

كح

 

خ

 

ل

 

ل

 

و

 

و

 

ل

 

يد

 

د

 

كا

 

ی

 

كح

 

ه

 

ل

 

خ

 

ز

 

ز

 

خ

 

يا

 

ه

 

يط

 

د

 

كد

 

خ

 

ل

 

ل

 

ح

 

يب

 

ی

 

يز

 

ه

 

كا

 

د

 

كو

 

ل

 

ل

 

خ

 

ط

 

ز

 

ل

 

يد

 

ی

 

كب

 

ه

 

كد

 

ل

 

ل

 

خ

 

ی

 

د

 

د

 

د

 

ه

 

ك

 

ی

 

كد

 

خ

 

ل

 

ل

 

يا

 

يب

 

ه

 

يو

 

ی

 

يط

 

د

 

كح

 

خ

 

ل

 

ل

 

جدول  5

البروج

 

كواكب عشراول

 

كواكب عشرثانی

 

كواكب عشرثالث

 

ها

 

خ

 

س

 

ه

 

ا

 

د

 

ر

 

ل

 

ب

 

ی

 

خ

 

س

 

ج

 

ه

 

د

 

ر

 

د

 

ل

 

ی

 

خ

 

ه

 

س

 

ه

 

د

 

و

 

ر

 

ل

 

ی

 

ز

 

خ

 

س

 

ه

 

ح

 

د

 

ر

 

ل

 

ط

 

ی

 

خ

 

س

 

ی

 

ه

 

د

 

ر

 

يا

 

ل

 

ی

 

خ

 

و اهل احكام گويند كه هر گاه كوكب در خانه باشد پنج خط دارد و چون در شرف باشد چهار خط دارد و چون در مثلثه باشد سه خط دارد و چون در حد باشد دو خط وچون در وجه باشد يک خط.

فصل هفدهم:

در بيان اوج و حضيض كواكب

 

بدان كه شمس و كواكب متحيّره در دو هزار ]ن .خ: + و صد.[ سال، اوجشان از برجی به برجی منتقل شود ]ن .خ: نقل کند.[ و در هفتاد سال شمسی يک درجه قطع كند و حضيض هر كوكبی مقابل اوج او باشد الّا اوج عطارد، كه او را دو حضيض باشد در دو تثليث اوج ]ن .خ: ـ اوج.[، چنانكه الحال اوج عطارد در عقرب است و حضيض او يكی در سرطان و يكی در حوت می‌باشد.

و در اين زمان كه هزار و صد و هشتاد و دو هجری بوده باشد اوج زحل در قوس بُود به چهارده درجه و سی و نه دقيقه، و اوج مشتری در سنبله باشد به بيست و دو درجه و پانزده دقيقه. و اوج مريخ در اسد است به بيست و شش درجه و چهل دقيقه، و اوج شمس در سرطان است به پنج درجه و چهار ]ن .خ: چهارده.[ دقيقه و اوج زهره در جوزاست به بيست و هفت درجه و نه دقيقه، و اوج عطارد در عقرب است به نه درجه و دوازده دقيقه. و اوج قمر در وقت اجتماع و استقبال باشد، و حضيض او ]ن .خ: قمر در. [وقت دو تربيع است. و اين اوجها به حسب زيج جديد ميرزا الغ بيگ باشد و بودن كواكب در اوج قوت و سعادت باشد.

فصل هجدهم:

در بيان نظرهای كواكب

 

بدان كه تثليث و تسديس، نظر دوستی‌اند و تثليث نظر تمام دوستی و تسديس نظر نيم دوستی. و مقابله و تربيع، نظر دشمنی باشند، مقابله نظر تمام دشمنی و تربيع نظر نيم دشمنی. و مقارنه با سعد، سعد ]ن .خ: سعيد.[ باشد و با نحس ]ن .خ: باشد.[، نحس؛ و تناظر نيز چنين باشد. و نظر دوستی، ]ن .خ: در.[ ميان كواكب سعد ]ن .خ: ـ سعد.[ به غايت نيكو باشد و نظر دشمنی ميان ايشان ]ن .خ: ـ ميان ايشان.[ به غايت بد بُود. و نظر دشمنی ]ن .خ: + در.[ ميان كواكب نحس ]ن .خ: نحوس.[ به غايت بد بود ]ن .خ: باشد.[ و نظر دوستی در ميان ايشان چندان نيک نباشد. و چون كوكب متوجّه نظر ]ن .خ: نظری.[ باشد گويند فلان كوكب متصل است وچون اتصال تمام كند ]ن .خ: شود.[ و بگذرد گويند كوكب منصرف است.

و حد نظر را جرم گويند ومناسب بود كه اجرام كواكب سبعه در اين موضع بيان شود تا ابتداء و انتهای نظر كه رسيدن جرم به جرم و مركز به مركز كه آنرا مقارنه خوانند وگذشتن جرم از جرم معلوم باشد.

بدان كه جرم زحل ط درجه می‌باشد و جرم مشتری نيز ط درجه و جرم مريخ ح ]ن .خ: م.[

درجه و جرم شمس يه درجه و جرم زهره ر درجه و جرم عطارد نيز ر درجه و جرم قمر يبـ  درجه می‌باشد چنان كه استادان در اين فرد جمع نموده‌اند؛ نظم:

«بدان اجرام سيّارات بی ريب

ل ط ی ط خح سيه هز دز ر يب»

فصل نوزدهم:

در منسوبات كواكب از طبقات مردم

 

 بدان كه زحل ]ن .خ: به جای بدان که زحل: «ل» آمده است.[ كوكب اهل قلاع و احشاميان و ارباب زراعات و عمارات و ارباب بيوتات قديمه و پيران سالخورده و سياه زنگيان]ن .خ: سياه‌رنگان.[؛ و مشتری ]ن .خ: ی.[ كوكب وزرا و اشراف و سادات و قضات و علما و صلحا است. و مريخ ]ن .خ: خ.[ كوكب سپاهيان و لشكريان و كردان وتركان و دزدان و عياران باشد؛ و شمس ]ن .خ: س.[ كوكب ملوک و سلاطين و حكام و اعيان ملک و ]ن .خ: + اهل.[  امر و نهی بُود. و زهره ]ن .خ: ه.[ كوكب زنان و امردان و ساده رخان ]ن .خ: زنخان.[ و مطربان و معاشران باشد؛ و عطارد ]ن .خ: د.[ كوكب دبيران و ارباب قلم و حكما و منجمان و هنرمندان و نقّاشان و زرگران و بازرگانان باشد. و قمر ]ن .خ: ر.[ كوكب رسولان و مسافران و پيكان و جاسوسان و كاروانها و عوام الناس بود. و قوّت ذاتی كوكب، قوّت منسوبات او باشد و ضعف برعكس.

فصل بيستم:

در آنچه قبل از اوراق دوازده‌گانه تقويم بياورند بيان شود

 

بدان كه پيش از مبدء تقويم كه روزی باشد كه در نصف النهار آن روز، شمس به اوّل درجه حمل باشد ]ن .خ: شمس در حمل باشد.[، به شرط آنكه در نصف‌النهار مقدم، در آخر درجه حوت باشد؛ زوايد چند بياورند چنان كه:

در ورق اول در صفحه دست راست و دست چپ اختيارات نويسند كه: بودن قمر در هر يک از بروج دوازده‌گانه از برای چه امر، نيک يا ميانه يا بد باشد.

و آنچه در ورق ثانی نوشته شود، در صفحه دست راست زايحه طالع سال تركی و احكام آن نويسند. و وجه تسميه او چنان است كه حكمای ترک و خطا دوری به دوازده سال قرار داده‌اند كه به دوازده جانور می‌گردد و هر سالی به جانوری؛ و حكم آن سال به طبع و خوی آن جانور نمايند. و ابتداء دور را از موش كنند و بعد به گاو چنان كه به رشته نظم كشيده شده است بيت:

موش و بقر و پلنگ و خرگوش شمار

زين چار چو بگذری نهنگ آيد و مار

و آنگاه به اسب و گوسفند است حساب

حمدونه و مرغ و سگ و خوک آخر كار

و صفحه مقابل آن، كه صفحه دست چپ باشد وقت تحويل سال و تحويل شمس ]ن .خ: ـ و تحويل شمس.[ به اول دقيقه حمل بود با تواريخ اربعه مشهوره.

و زايحه طالع سال را نيز به دوازده خانه بياورند و موضع كواكب سياره سبعه وعقدتين قمر و بعضی از سهام ضروريه را در زايحه ثبت نمايند. و مناسب بود كه منسوبات بروج دوازده‌گانه ايراد شود:

بدان كه هر برجی كه در وقت مفروض بر افق مشرق منطبق شود آن را طالع خوانند و آن خانه و عمر و زندگانی و تن و جان باشد، و ابتداء هر كاری به اين خانه تعلّق دارد. و خانه دوّم كه آن را بيت‌المال خوانند، خانه مال و معاش و سود و زيان باشد. و بيت سيّم خانه برادران و ]ن .خ: + خواهران و.[ نقل و حركت نزديک باشد، و اقربا نيز به اين خانه تعلّق دارند.

وخانه ]ن .خ: بيت.[ چهارم خانه پدران و املاک و عواقب كارها باشد و اين خانه را وتدالارض خوانند. و خانه ]ن .خ: همان.[ پنجم خانه فرزندان و محبوبان و عيش و شاديها باشد. و خانه ششم خانه بندگان و خدمتكاران و شاگردان و بيمارها باشد. و خانه هفتم خانه ازواج و شركاء ]ن .خ: از کار.[ و خصمان و غايبان باشد و اين خانه را، وتد غارب و سابع ]ن .خ: ـ سابع.[ و نظير طالع خوانند. و خانه هشتم خانه خوف و خطر و مرگ و ميراث و مال غايب باشد. و خانه نهم خانه سفر و علم و دين باشد. و خانه دهم، خانه شغل و عمل سلطانی بود و اين خانه را عاشر و وتدالسّماء خوانند. يازدهم، خانه اميد و سعادت و دوست‌داران ]ن .خ: دولت‌داران.[ و ياران باشد، و خانه دوازدهم خانه ضد آن و خصمان و چهارپايان. و هر خانه از اين دوازده خانه به درجه و دقيقه باشد معيّن؛ آن را مركز خوانند.

و در حواشی دو صفحه مذكور معرفت رؤيت اهله نويسند به اين طريق كه، در شب بيست و نهم بُعدين را كه بُعد معدل و بُعد سِوا باشد مشخص نمايند. هرگاه بُعدين از دوازده درجه زياده باشد، يُری نويسند، و هرگاه كمتر باشد، لايری نويسند يعنی ديده نمی‌شود، و هرگاه بُعد مابين ده درجه و دوازده باشد ضعيف و باريک نويسند، ]ن .خ: + و هرگاه بُعد مابين دوازده و چهارده درجه باشد، معتدل نويسند.[ و هرگاه ]ن .خ: + بُعد.[ مابين چهارده ]ن .خ: پانزده.[ و شانزده باشد بلند و ظاهر نويسند.

و عرض ماه را نيز در شب بيست و نهم مشخص نموده در جدول جداگانه كه تحت جدول بُعدين است نويسند كه عرض شمالی است يا جنوبی، و مقدار عرض ماه را نيز نويسند كه چند درجه و چند دقيقه باشد.

و بعد از اوراق دوازده‌گانه و خمسه مسترقه، دو صفحه بياورند و در صفحه دست راست جهات سكّزيلدوز را ثبت كنند كه هر روز از ماه تركی در چه سمت می‌باشد و در كدام جهت بود و در جهتی كه باشد ]ن .خ: + رو.[ به آن جهت سفر كردن و از پی مهمات رفتن مذموم

باشد و در تحت‌الارض به جهت تخم كشتن و درخت نشانيدن بد بُود؛ و در فوق‌الارض به جهت عمارات عالی بنا نهادن و طاق زدن بد باشد.

و در صفحه همين حاشيه ]ن .خ: و در حاشيه همين صفحه.[ مذكوره جدولی بركشند به جهت ]ن .خ: + آنکه.[ قمر در هر برجی كه باشد و نو شود، در روی چه چيز نظر بايد كرد. و در صفحه دست چپ كه مقابل همين صفحه باشد جداول باريک چند بركشند جهت نظرات قمر با كواكب ستّه باقيه كه از برای چه كاری نيک و چه كاری بد باشد.

و هرگاه خسوفی يا كسوفی در آن سال واقع شود در آخر تقويم بنويسند. و زمان شروع بانجلا و زمان خسوف يا كسوف و مدّت تأثيرش در عالم تا چند مدّت است، ودر وقت خسوف يا كسوف لون شمس و قمر را نويسند كه به چه لون باشد.

و باشد كه احكام هر ماهی را از اوضاع كواكب مشخص نمايند بر سر همان صفحه آن ماه نويسند. اين است آنچه الحال معمول و مصطلح منجّمين و مستخرجين است كه در شانزده ورق تقويم می‌آورند و گاه باشد كه به حسب خواهش شخصی، بعضی زوايد ديگر هم بياورند و ليكن معمول نيست والله اعلم بالصواب.

خاتمه

در بيان مجملی از اختيارات

 

]ن .خ: + بدانکه.[ هر امری كه خواهی بايد هشت ]ن .خ: هفت.[ شرط بجا آوری و اين عمده مخدورات است:

اوّل: بايد كه قمر مسعود باشد.

دوّم: بايد كه آن خانه كه قمر در اوست مسعود باشد.

سيّم: صاحب خانه كه قمر در اوست مسعود باشد.

چهارم: بايد كه برج طالع وقت نيكو باشد.

پنجم: آنكه صاحب طالع وقت نيكو باشد.

ششم: آنكه بايد بيتی كه منسوب به آن امر است مسعود باشد.

هفتم: آنكه خداوند خانه كه به آن امر منسوب است ]ن .خ: هفتم آنکه کوکبی که بدان امر تعلق دارد.[ مسعود باشد.

هشتم: ]ن .خ: ـ هشتم.[ اختيار زراعت كردن مثلا بايد كه كوكب منسوب به آن كه زحل است، مسعود باشد ]ن .خ: + و هرگاه اختيار نو بريدن و پوشيدن، شروع نموده باشد بايد كه كوكب منسوب به آنها كه زهره است، مسعود باشد.[.

و هرگاه اختيار شغل و عمل ديوانی باشد بايد كه كوكب منسوب به آن كه شمس است، مسعود باشد و باقی بر اين قياس. ]ن .خ: + چنانكه گفته‌اند:

حال مه مسعود بايد حال بيت و صاحبش

حال طالع صاحبش بيت الغرض صاحب غرض.[

 

و هر كس را در معرفت تقويم بيش از اين حاجت باشد رجوع بر شرح بيست باب ملا مظفّر بيرجندی نمايد كه مطلب حاصل است؛ ان شاءالله‌تعالی.

فهرست منابع تحقيق

1ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 81، چاپ مؤسسه الوفاء، بيروت.

2ـ دروس هيئت و ديگر رشته‌های رياضی، آية الله حسن حسن‌زاده آملی، دفتر تبليغات اسلامی حوزه علميه قم، 1371.

3ـ فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه مجلس شورای اسلامی، عبدالحسين حائری 1350، ج 19، چاپخانه مجلس.

4ـ فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه مجلس شورای اسلامی، محمدتقی دانش پژوه و بهاءالدين علمی انوری، ج 1.

5ـ فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه مركزی دانشگاه تهران، محمدتقی دانش پژوه 1364، ج 17، چاپ دانشگاه تهران.

6ـ فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه مسجد اعظم قم، رضا استادی، 1365، چاپخانه سلمان فارسی، قم.

7ـ فهرست نسخه‌های خطی كتابخانه مدرسه عالی شهيد مطهری، سپهسالار، محمدتقی دانش پژوه و علينقی منزوی، 1340، ج 3، چاپخانه دانشگاه تهران.

8ـ فهرست نسخه‌های خطی مركز احيای ميراث اسلامی، سيد احمد حسينی، 1380، ج 2، چاپ سرور قم.

9ـ فهرست نسخه‌های خطی مركز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، احمد منزوی 1377، ج 1، تهران.

10ـ فهرست نسخه‌های عكسی مركز احياء ميراث اسلامی، سيد جعفر حسينی اشكوری و سيد صادق حسينی اشكوری 1383، ج 5، چاپ سرور قم.

11ـ نشريه نسخه های خطی كتابخانه مركزی دانشگاه تهران، دفتر ششم، محمدتقی دانش پژوه و ايرج افشار، 1348، چاپ دانشگاه تهران.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا