- شرح فقرهای از نهج البلاغه
- مؤلّف : علامه مير سيد احمد علوی عاملی
تحقيق و تصحيح: محمد جواد نورمحمّدی
مقدمه
رساله حاضر يكی از تأليفات علامه مير سيد احمد علوی عاملی داماد و شاگرد برجسته ميرداماد است. وی در اين رساله كوتاه به تحليل و بررسی كلام نورانی اميرسخن، در نهجالبلاغه پرداخته است. علی عليهالسلام در جواب نامه معاويه كه گفت: «إنّما نحن وأنتم بنو عبدِمنافٍ»، میفرمايند: «لاَ الصَّريح كَاللَّصيق». اين تعبيری است كه علامه ميرسيّد احمد علوی میفرمايند؛ امّا آنچه در روايات و منابع حديثی شيعه يافتهايم چنين است: «و أمّا قولُکَ: إِنّا بنُوْ عبد منافٍ ليس لبعضنا علی بعضٍ فضلٌ، فلَعَمری إنّا بنو أبٍ واحدٍ، ولكن ليس اُمَيَّةُ كهاشمٍ، و لا حربُ كعبدالمُطَّلِب، و لا أبُوسُفيان كأبی طالبٍ، و لا المهاجر كالطليق، و لا المُحِقُّ كالمبطِل!» ]نهجالسعاده فى مستدرک نهجالبلاغه، محمد باقر محمودی، ج 4، ص 271؛ الرسائل السياسية بين الامام علی عليهالسلام و معاويه، ص 270.[.
امر بيان علی عليهالسلام در جايی ديگر در بيان تفاوتهای اساسی او با معاويه كه او با بيان جمله «انما نحن و انتم بنو عبدمناف» منكر شده بود جملاتی صريح میآورد و تفاوت خاندان معاويه و خاندانش را ترسيم میكند. حضرت میفرمايد:
«منَّا النّبیُّ و منكُم المكذِّبُ، و منَّا أسدالله و منكم أسدُ الأحلاف، و منَّا سيّدا شباب أهل الجنّةِ، و منكم صبيّةُ النار، و منّا خيرُ نساء العالمين، و منكم حَمَّالَةُ الحطب، فی كثيرٍ ممّا لنا و عليكم» ]شرح نهج البلاغة، إبن أبی الحديد، ج 15، ص 182[ يعنى:
علامه مير سيد احمد علوی به دور از تعصّب و بر اساس نقلهای مستند موجود در كتب حديثی و تاريخی اهل سنت و شيعه، اين فقره را بررسی كرده و تلاش نموده مؤيّدات سخن اميرالمؤمنين علی ـ عليهالسلام ـ را ارائه دهد.
از آنجا كه ساختار شخصيت معاويه ـ لعنة الله عليه ـ تأثيرات سوء فراوانی در تاريخ اسلام و تحوّلات صدر آن داشته است، تحقيق و تصحيح رساله حاضر با قصد بررسی تاريخی سخنی از اميرالمؤمنين علی ـ عليهالسلام ـ در نهجالبلاغه، درباره نسب معاويه و قصد يكسان سازی اجداد وی و علی ـ عليهالسلام ـ بنا به ادّعايش، انجام گرفته است. اين رساله تنها نسخه موجود ـ طبق اطّلاع ما ـ است كه در كتابخانه شخصی سرور معظّم حضرت استاد آيةالله سيد محمد علی روضاتی ـ دام ظله ـ قرار دارد.
به دست آوردن اين نسخه را مديون لطف و اتحاف دوست عزيز جناب دكتر حامد ناجی اصفهانی هستم. و از لطف ايشان صميمانه سپاسگذارم.
از آنجا كه شرح حال علامه مير سيد احمد علوی را در دفتر پنجم ميراث در رساله تقدّم نماز زيارت از بعيد آوردهايم در اينجا از آوردن آن صرف نظر میكنيم.
و آخر دعوانا أن الحمدللّه ربالعالمين
محمد جواد نورمحمّدی
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
يا الله يا محمّد يا علی
معروض رای خورشيد انجلاء، قمرِ ضياءِ عالم آرای محی مراسم اجداده الطاهرين، مروّج مذهب آبائه الطيبين، اعنی بندگانِ همايونِ اشرفِ اقدسِ ارفعِ اعلی كه هزار جانِ مقدّس فدای نامش باد، مىدارد بنده دعاگويی بىحد، احمد كه فايده نفيسه دينيّه مرتضويّه كه صلاحيت اين دارد كه در موقف عرض درآيد؛ زيرا كه تواريخ و سِيَر مشهوره بهره از آن ندارند بلكه مشهور در آنها، آن است كه ميان رسول خدا ـ صلی الله عليه و آله ـ و معاويه عم زادگيست به اينكه نسب ايشان به عبدمناف منتهی میشود، و اين خلاف واقع است، چنانچه لايح و هويدا، لامع و بيدا]ء[ از مشرق انوار كلام مرتضوی در كتاب نهجالبلاغه كه دون كلام خالق و فوق كلام مخلوق است، در جواب بعضی از كتابات معاويه كه به خدمت آن سرور نوشته، در طلب امارت و حكومت شام از آن بهتر و در آن كتابت اشعار نموده بود: «اِنَّما نَحْنُ وَ اَنْتُمْ بَنُو عَبْدِ مَنافٍ» ]اين تعبير با اندكی اختلاف در نهج السعاده، محمد باقر محمودی، ج 4، ص 269 آمده است و در آن «و نحن بنو عبد منافٍ ليس لبعضنا علی بعضٍ فضلٌ اِلّا فضل لا يستذلّ به عزيزو لا يسترق به حرٌّ» آمده است.[ يعنى: ما و شما بنو عبدمنافيم؛ آن حضرت در جواب كتابت او نوشته و اشارتِ وافی دلالت نموده كه: «لا الصريح كاللصيق» ]نهجالبلاغه، سيد رضی، نامه 17، فراز چهارم.[ يعنی: فرزند صريح عبدمناف مانند فرزند ملحق و ملصق و چسبيده به عبدمناف نيست. اين كنايت است كه معاويه فرزند چسبيده است و اين بر دو وجه است.
وجه اول: آنكه اميّه كه بنواميه به او منسوبند از صلب عبد شمس بن عبدمناف نبود، بلكه غلامی بود از روم كه در خدمت عبد شمس بزرگ گرديده، او را پسر خوانده میگفتند: بنواميّه خود را به او منسوب گردانيدن. پس مفاد فرموده آن حضرت آن است كه بنواميّه خود را به عبدمناف چسبانيدهاند نه آنكه از فرزندان صُلبی اويند، بلكه منسوبند به اميّه و اميّه فرزند چسبيده عبد شمس است. فلهذا بعضی از علما و متأخرين مانند شيخ مفلحالدين صميری ـ قدّس الله روحه ـ ذكر نمود كه اميّه غلامی بود از روم نزد عبد شمس، نه آنكه پسر صُلبی او بود و آن را از بعضی قدماء نسّابه نقل نموده است.
وجه دوم: آنكه معاويه فرزند چسبيده به اميّه است و اميّه فرزند چسبيده به عبدشمس است؛ پس معاويه خود را چسبانيده به اميّه و اميّه خود را چسبانيده به عبدشمس بن عبدمناف؛ بنابراين معاويه فرزند چسبيده چسبيده به دو مرتبه به عبدمناف است، نه فرزند خالص پاكيزه او. چنانچه فرمود كه: «لاَ الصَّريح كَاللصيق» يعنى: نيست خالص پاكيزه، همچو آميخته و چسبانيده از دو وجه.
و سبب آنكه فرزند چسبيده به اميّه بود آن است كه معاويه «ابن دعی» بوده است، يعنی چندين كس او را به فرزندی به خود نسبت میدادند، يكی از ايشان ابوسفيان بود؛ چنانچه كلبی نسّابه كه از اعيان اهل خلاف است، گفته. و سيد مكرّم معظم، جمالالدين بن طاوس در كتاب طرائف نقل نموده، به اين عبارت گفته كه: «رواه ابوالمنذر هشام بن محمد السائب الكلبی فی كتاب المثالب: فقد كان معاوية لاربعة: عمارة بن الوليد المغيره المخزومی و لمسافر بن عمر و لابىسفيان و لرجل آخر سماه» ]الطرائف، ج 2، ص 500، مطاعن معاوية بن أبی سفيان[ يعنی معاويه، منسوب از جهت نسب به چهار كس بود؛ عمارة بن الوليد مخزومی و مسافر بن ]عمر، و [ابوسفيان و مردی ديگر كه كلبی ذكرش نموده.
و سبب آنكه جمالالدين ابن طاوس ذكر آن فرد نكرده است ]اين باشد[ كه از معاصر خلفاء بنىعباس بود و از ايشان تقيه مىنمود، در اينكه ذكر كند كه يكی از آن چهار نفر عباس بن عبدالمطلب است؛ بلكه تعبير از آن به رجل آخر كرده، يعنى: ديگر، مردی ديگر. و مراد از او عباس بن عبدالمطلب است.
پس ظاهر شد از كلام معجز نظام حضرت امير ـ عليهالسلام ـ از كتاب نهجالبلاغه مكرّم ـ كه لجّه]ای[ از بحر علم مرتضوی است ـ عمزادگی بنواميّه خصوصاً معاويه با رسول خدا وعلی مرتضی ـ عليهماالسلام ـ از جاده صواب به كران است وآنچه در كتب تواريخ و سِيَر، مسطور است خطا و ناصوابست. چنانچه بر سبّاحان دريای عرفان و سياحان بيداء ايقان كه زمزمشناسان رموز دين و عقدهگشايان كنوز يقيناند ظاهر و هويدا است و از اين كلمات بلاغت آيات، ظاهر گرديد كه نسب معاويه را چون نصيبی و بهره]ای[ از نكاح صحيح و عقد صريح نبود و در فراش شرعی تولّد ننموده بود، سبب بُغض و عداوت او با حضرت امير ـ عليهالسلام ـ ]در اصل «علـ» آمده است.[ گرديده، به غايت الغايت رسيده بود.
فلهذا واقع است حديث شريف از رسولالله ـ صلی الله عليه و آله ـ چنانچه علماء و محدثين ما اثنا عشرية ـ رضی الله تعالی عنهم ـ و همچنين مخالفان دين از سنيّان نقل نمودهاند از جابر بن عبدالله انصاری كه قال، قال رسولالله صلی الله عليه و آله ] در اصل «صلعم» آمده است.[: «بُورُوا أولادكُم بحبّ علی بن ابی طالب فمن أحبّه فاعلموا أنّه لرشدة وَ مَن ابغضهُ فاعلموا إنه لِغَيّةٍ» ]الارشاد، ج 1، ص 45؛ اعلام الوری، ص 159.[. معنی اين حديث آن است كه:
رسول خدا ـ صلی الله عليه و آله ـ امر نموده و حكم فرموده است مردمان را بر اينكه فرزندان خود را امتحان نمايند به دوستی علی بن ابیطالب ـ عليهالسلام ـ پس هر كس از ايشان دوست دارد آن حضرت را، بدانيد كه تولّد او از نكاح صحيح و عقد صريح و فراش شرعی است. يعنی حلالزاده است و از اين تعبير شده است به رشد به فتح راء و كسر راء هر دو روا است. وهر كس كه بُغض آن سرور داشته باشد، بدانيد كه تولّدش از نكاح صحيح نيست و تعبير از آن در حديث به «غيّة» شده است و غيّة به كسر غين معجمة است و فتح آن نيز رواست ولام داخل آن شده است نه آنكه جزء آن است و تصحيح اين بر اين نحو است.
والله الموفق و اليه المصير تمت الرسالة الشريفة علی يدالفقير محمّد… ]ادامه نام کاتب خط خورده و پاک شده است و شايد جعفر باشد.[