• شرح خطبة البیان
  • مؤلّف: آخوند مولانا محمّدتقی مجلسی قدّس سرُّه (1070 ق)
  • تحقیق و تصحیح: جویا جهانبخش
  • پیشگفتارِ پِژوهنده

متنی كه در معرضِ دید و داوری أَربابِ تحقیق و نظر قرار می‌گیرد، تألیفی است نویافته از آثارِ محدّثِ نامی عصرِ صفوی، آخوند ملّا محمّد تقی مجلسی (مجلسی أوّل/ ف: 1070 هـ .ق.) كه به آهنگِ شرحِ خطبة‌البیان نگارشِ آن را آغاز نموده و به تمهیدِ مقدّماتِ درازدامن پرداخته و علی‌الظّاهر تألیفِ آن را در نیمه‌راه و پیش از ختمِ مقدّمات و آغازِ شرحِ نصِّ خطبة‌البیان رها كرده است. به هر روی، متنی كه به دست آمده ـ چُنان‌كه ملاحظه خواهید فرمود ـ ناتمام است و البتّه به تفصیلی كه این مقام را گنجایشِ آن نیست، گمان می‌رود بعَمْد از پیگیری آن عنان برتافته باشند.

خطبة‌البیان، گفتاری است با كاست و فُزود و نَقلهای ناهمسان كه ـ به قولِ علّامه مولانا محمّدباقرِ مجلسی و شماری از دیگر حدیثْ شناسانِ إمامیه ـ برخی از غالیان وپیروانِ ایشان ]این داوری از علّامه مولانا محمّدباقرِ مجلسی (مجلسی ثانی) ـ رضوانُ اللّه عَلَیه ـ است كه«خطبة‌البیان» جُز در كتابهای غالیان و مانندِ ایشان نیامده است. تفصیلِ گفتگو را در بابِ این داوری و داوریهای مشابه و چون‌وچندِ «خطبة‌البیان»، به پِژوهشنامه‌ای كه در همین باره در دستِ تدوین است، وامی‌نهیم. از پژوهشهای چاپ‌شده موجود، دستِ كم نوشته‌های شادروان شیخ محمّدجواد مَغنیه و آقای سید جعفر مرتضی عامِلی در این باره سزاوارِ مراجعه است. [ به أمیرِ مؤمنان علی علیه‌السّلام نسبت داده‌اند و اگرچه از حیثِ لفظ و مضمون موردِ خُرده‌گیری بوده و در حدیثنامه‌های معتبر و مهمِّ شیعی نیز نیامده است، دَریغْمَندانه از معدودی جلبِ نظر كرده و سبب گردیده است أحیانًا بدان استشهاد یا استناد كنند.

متنِ حاضر، چون: أَوَّلاً، از مؤلَّفاتِ مجلسی أوّل است و برای اطّلاع بر سیر وصیرورتِ علمی این دانشمندِ نامی به كار می‌آید؛ ثانیا، إقدام به تألیف و بازایستادن از إتمامِ آن ـ در كنارِ پاره‌ای قرائن ـ، نمودارِ دگردیسی فكری و فرهنگیی توانَد بود كه جامعه علمی در عصرِ صَفَوی به خود می‌دید؛ ثالثًا، سَررشته‌ای در بابِ نحوه ترویجِ روایتِ موسوم به «حدیثِ نورانیت» به دست می‌دهد؛ رابعًا، تنها بر پاره‌ای مفاهیمِ نااستوار یا أخبارِ مشكوك، اشتمال نداشته، بلكه پاره‌ای از فضائل و مناقبِ ممتازِ أمیرِمؤمنان علی ـ علیه‌السّلام ـ و دیگر پیشوایانِ پاك ـ علیهم‌السّلام ـ را نیز شامل است كه دیده‌ورانِ شیعی و سُنّی بدان باورمند بوده و هستند؛ و خامسًا، از روزگارِ تألیف تاكنون بیشتر در زاویه خُمول بوده و زینْرو در مطالعاتِ تاریخی و حدیثی و تُراثی در معرضِ نقد وبررسی نیامده است، شاینده تحقیق و نشر دیده شد. ]سخت مایه تأسّف است كه بسیاری أحادیثِ معتبر و باورآفرین در این مجموعه با مشتیأخبارِ سُست و مشكوك همنشین گردیده‌اند و اگر خواننده خود در نقدِ تُراث ودانشِ حدیث دیده‌وَر نباشد ای بسا أخبارِ استوارِ كتاب را تحت‌الشّعاعِ پاره‌ای مَرویاتِ ضعیف بنهد و از یك سنخ بپندارد. البتّه این خَلْط و درآمیختنِ غَثّ و سَمین، منحصر به این كتاب و مجلسی یكم نیست. در كثیری از مناقبْنامه‌ها چُنین مُسامحات و برف‌انبارِ أخبار مشهود می‌افتد بدان‌سان كه گروهی را ـ حَشویانه ـ به پذیرش هر رَطْب و یابِس تشویق می‌كند و گروهی را به تشكیك در فِقْره‌های مُناقشه‌ناپذیر می‌اندازد. پالایشِ عالمانه مناقبْنامه و رَده‌بندی اعتباری أخبارِ مناقب، از بایسته‌های علمی روزگارِماست. [

 از برای تصحیح و تحقیقِ این متن دو دستنوشت به دست داشته‌ایم ـ هرچند پَسان‌تر دستنوشتِ سومی نیز از این متن شناخته‌ایم ـ؛ و آن دو دستنوشت از این قراراند:

یكی دستنوشتِ كتابخانه ملّی مَلِك (به شماره 1573)، و دیگر دستنوشتِ متعلّق به علّامه آیة‌اللّه حاج سید محمّدعلی روضاتی ـ دامَ عُلاه.

تصویرِ دستنوشتِ مَلِك را دوستِ ارجمند، حجّة‌الإسلام‌والمسلمین علی صدرائی خوئی ـ حَفِظَهُ اللّه و رعاه ـ، إتحاف فرمود. این دستنوشت كه به آن رمزِ M داده‌ایم سخت مغلوط و آلوده به تصحیفات و تحریفاتِ فراوان است، و تنها از برای آنكه خواننده به چون و چندِ آن نیك آگاه شود، رنجِ گزارشِ اختلافاتِ آن را با نسخه دیگر بر خود هموار داشته‌ایم؛ اختلافاتی كه أغلب پَشیزی ارزش ندارند.

دسترس به تصویرِ دستنوشتِ مِلكی آیة‌اللّه روضاتی ـ أَدامَ اللّه ظِلَّه ـ به مرحمتِ خودِ ایشان حاصل شد. این دستنوشت كه با رمزِ R از آن یاده كرده‌ایم نسبتًا صحیح ومضبوط است و مؤلّف به قلمِ خویش در آن إصلاحاتی كرده. با وجودِ دستنوشتِ آیة‌اللّه روضاتی كه أوّلاً ـ چُنان كه اشاره شد ـ آثارِ قلمِ مجلسی أوّل در آن است، و ثانیا ـ آنسان كه از یادداشتهای پایانِ آن برمی‌آید ـ در تملّكِ ملّا محمّد جعفر فرزندِ مؤلّف بوده، هیچ شكّی در نسبتِ این متن به مجلسی أوّل باقی نمی‌مانَد.

به نظر می‌رسد كه ماتِنِ فقید، در مطالعه دستنوشتِ R، نه تنها برخی سهوالقلم‌های رونویسگر را إصلاح و تدارك نموده، در عبارات و نوشتارِ خویش نیز بازنگری می‌كرده و به نوعی كتابِ خود را بازویرائی نموده است.

گُواهِ این گُمان، عباراتِ مشتركی است كه در دستنوشتِ R و M موجوداند و در R قلم زده شده یا موردِ تجدیدنظر قرار گرفته‌اند. پیداست بیشینه این عبارات از قلمِ خودِ مجلسی یكم تراویده بوده است؛ چه، نه R از روی M استنساخ گردیده و نه M از روی R، و این عبارات در مادَرْ نسخه هر دو وجود داشته است.

یادداشتهای توضیحی و تخریجات و تعلیقات و موادّی كه برای این متن فراهم كرده بودیم، با مقدّمه‌ای مفصّل ـ از جمله در بابِ «خطبة‌البیان» و حدیثِ موسوم به «نورانیت» و…ـ، بس درازدامن‌تر از آن بود كه در میراث حوزه اصفهان توانَد گنجید. پس به نشری دیگر وانهاده شد؛ (لَعَلَّ اللّه یحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْرًا) ] قرآن كریم: س 65، ی 1. [.

از همۀ كسانی كه در سامان‌یافتنِ این ویراست یاری كرده‌اند، از جمله بزرگوارانی كه تصویرِ نسخه‌ها را مرحمت نمودند و نیز آقای علیرضا رحمانی مَلِك‌آباد كه در مقابله یكچَند مُساعدت كردند، سپاسگزارم.

                                                                              والحمدُ لله أوّلاً و اخِرًا

          كمینْ خادمِ كتاب و سنّت :

                                                                                        جویا جهانبخش

                                                                              اصفهان / 1386 هـ ش.

 

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

 

سُبْحَانَ مَنْ تَقَدَّسَ بِجَلاَلِ عَظَمَتِهِ عَن أَنْ تُحِیطَ بِهِ أَوْهَامُ الْعَارِفِینَ وَ تَعَالَی بِعَظَمَةِ ]بِعَظَمَةِ / M بِعَظَمَتِه.[ كِبْرِیآئِهِ عَنْ أَنْ تَنالَهُ ]تَنَالَهُ / R تَنالُهُ.[ أَفْكارُ الْوَاصِلِینَ وَ تَنَزَّهَ بِكِبْرِیاءِ لاَهُوتِیتِهِ ]لاَهُوتِیتِهِ / M لاهُوْتیهِ [كذا!].[ عَنْ أَنْ تُدْرِكَهُ ]تُدْرِكَهُ / R تُدْرِكُهُ.[ قُلُوبُ الْمُخْلِصِینَ ]المُخْلِصِین / R المُخَلِصّینَ.[ وَ الصَّلوةُ عَلَی حَبِیبِ إلهِ الْعَالَمِینَ وَ فَصِّ خَاتَمِ الاَْنْبِیآءِ وَ الْمُرْسَلِینَ، مُحَمَّدٍ الْمَبْعُوثِ إِلَی الاِْنْسِ وَ الْجِنِّ أَجْمَعِینَ، وَ عِتْرَتِهِ شُمُوسِ سَمَآءِ الدِّینِ وَ نُجُومِ فَلَکِ الْیقِینِ، عَلِی بْنِ أَبی‌طَالِبٍ وَ ذُرِّیتِهِ الْمُطَهَّرینَ، صَلوةً دَائِمَةً بِدَوَامِ السَّموَاتِ وَ الاَْرَضِینَ. ]الاَْرَضِینَ / M الاَْرضَینَ.[

أَمَّا بعد ]أمّا بعد / M ندارد.[،

مخفی نماند كه چون خطبه مباركه موسومه به «خطبة البیان» ]خطبة‌البیان / M خطبة‌البیانِ.[ از جمله خُطَبِ ]خُطَبِ / M خطبه.[ مَولای ]مَولای / زبرِ میم از M است.[ مؤمنان و پیشوای متّقیان و وارثِ علومِ جمیعِ پیغمبران و قسمت‌كننده خُلْد ونیران و در وجوبِ متابعتِ شریكِ قرآن، بَرگزیده پروردگارِ عالَمیان و نَفْس و جانِ پیغمبرِ آخرالزّمان، لاَ أُحْصی ثَنَاءً عَلَیکَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَیتَ عَلَی نَفْسِکَ، ]لا أُحصی ثناءً…/ حدیثِ نَبَوی است. نگر: فرهنگِ مأثوراتِ متونِ عرفانی، باقرصدری‌نیا، ص 392.[

 آنجا كه كمالِ كبریای تو بُوَد

عالَم نَمی از بحرِ عطای تو بُوَد

ما را چه حدِ حَمد و ]و / در M نیست.[ ثنای تو بود

هم حمد و ثنای تو سزای ]سزای / در M رضای.[ تو بود

مولانا و مولی الثّقلین و مقتدانا و مقتدی الكَوْنَین، كلام الله ]الله / در M نیامده است.[ النّاطق، علی بن أبی‌طالب ـ عَلَیهِ مِنَ ]مِنَ / M مَن.[ الصَّلواتِ أَزْكَاهَا وَ مِنَ التَّحِیاتِ أَنْمَاهَا ـ، خطبه‌ای ]خطبه‌ای / M خطبه.[ بود در كمالِ إِغلاق ونهایتِ إِشكال؛ و درین أوقات در عالیمجلسِ نوّابِ أشرفِ أقدسِ أَعلی، كلبِ آستانِ علی بن أبی‌طالب ـ صَلَواتُ الله و سَلامُهُ عَلَیه ـ، شاه عبّاس الحُسینی الموسوی الصَّفَوی ـ خَلَّدَ اللهُ مُلكَه أَبَدًا ـ مذكور شده بود و خواهانِ آن بودند، این فقیرِ بی‌بضاعت، محمّدتقی بنِ المجلسی ]المجلسی / R مجلسی.[ الاصفهانی، درخورِ فهمِ خود آن را شرحی كرد تا عالی‌مجلسِ شریف به آن مزین گردد و شیعیانِ حضرتِ أمیرالمؤمنین (ع) از آن بهره‌مند گردند و ثوابِ آن به روزگار ]به روزگار / M پروردكار.[ فرخنده‌آثارِ أشرفِ أقدسِ أعلی عَاید گردَد ـ وَ مِنَ اللهِ الاِْسْتِعَانَةُ وَ التَّوْفِیقُ.

و چون إیضاحِ آن مبتنی بود بر ذكرِ بعضی از آیات و أَحادیث و كلامِ أَصحابِ تحقیق و عرفان، لاجَرَم مقدّم بَر مطلوب، شروع در آنها شد.

ای طالبِ دینِ قویم! و ای پیماینده صراطِ مستقیم! اندكی از چاهِ طبیعت بیرون آی، و آنچه بر مذاقِ تو درست نیاید، حمل بر قُصورِ فَهمِ خود كُن، نه بر غُلو ]غُلو / M علو. از همینجا پیداست كه مشِكّكان و منكران خطبة‌البیان را گفتاری غالیانه می‌شمرده‌اند.[، زیرا كه ذاتِ مقدّسِ مُطَهَّرِ مُرتَضَوی ـ تعالَی شأنُه ]تعالی شانه / چُنین است در M و R.[ ـ نه در مرتبه‌ایست ]مرتبه‌ایست / M مرتبه.[ كه أَمثالِ ما و تو گمگشتانِ تیهِ ]تیه / «تیه» یعنی: بیابانِ خشك و بی آب و علف.[ طبیعت پی بدان توانیم بُرد، بلكه ملائكه مقرّبین و أَنبیاءِ مُرسَلین به حقیقتِ آن حضرت نمی‌توانند رسید چنانكه منقولست از آن پیشوای ]پیشوای / R پیش وای ]كذا[.[ پیغمبران كه: یا علی! نمی‌شناسد

خدای ـ تَبَارَکَ وَ تَعَالی ـ را كسی بغیر از من و ]و / در M «و» آشكارا زبر دارد.[ تو، و نمی‌شناسد ]نمی‌شناسد / در M سین زیر دارد.[ مرا كسی بغیر از خدای عَزَّ وَجَلّ ـ و تو، و نمی‌شناسد تو را كسی بغیر از خدای ـ تَقَدَّسَ وَ تَعَالی ـ و من.

هرچند كه جانِ عارف آگاه بود

كی در حَرَمِ قُدسِ تواش راه بود

دست همه أهلِ كشف و أَربابِ شُهود

از دامنِ إِدراکِ تو كوتاه بود ]این چارانه در شمارِ چارانه‌های منسوب به أبوسعیدِ أبوالخیر است.[

و دیگر أَحادیث كه به گوشِ هوشِ تو خواهم رسانید.

أوّلا بدان كه واردست ]واردست / M وارد است.[ در أخبار از نبی مختار و ائمّه أطهار ـ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِمْ أَجْمَعین ـ آنكه: ذاتِ مقدّسِ إلهی ـ جَلَّتْ عَظَمَتُه ـ در أزل‌الازال با كمالِ ظهور مخفی بود؛ خواست كه ظاهِر گردد، نورِ مقدّسِ مطهّرِ مصطفی و مرتضی را آفرید چنانكه در حدیثِ قُدسی ]قدسی / M ندارد.[ واردست ]واردست / M وَاردَاسْت.[ كه: كُنْتُ كَنْزًا مَخْفِیا فَأَحْبَبْتُ أَنْ أُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لاُِعْرَفَ، ]لِأُعْرَف / در هامشِ M به خطّی روشن نوشته شده: لِكَی اُعْرَفَ.از برای این حدیثِ قدسی، نگر: فرهنگِ مأثوراتِ متونِ عرفانی، ص 386.[ یعْنی: من گنجی بودم ]بودم / در M دال زیر دارد.[ مخفی خواستم ]خواستم / در M با هیأتِ «خواسْتم» كتابت كرده و در واقع معدوله بودنِ «واو» را اینگونه خاطرنشان كرده‌اند.[ كه شناخته شوم آفریدم خلق را تا شناخته شَوم و بنا بر حدیثِ سابق كسی را غیر از محمّد و علی ]علی / M عَلّی.[ ـ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِما ـ قابلیتِ معرفتِ حضرتِ حق ـ سُبْحانَه و تَعالی ـ نبوَد. پس مراد از خلق درین حدیث ایشان بوده باشند چنانكه مولوی معنوی بدین إشاره كرده‌اند:

أَحْمَدا! خود كیست اِسپاهِ ]اسپاه / M اسیای.[ زمین

ماه بین بر چرخ و بشْكافش جَبین

كُنْتُ كَنْزًا رَحْمَةً مَخْفِیةً

فَابْتَغَیتُ أُمَّةً مَهْدِیةً

تاجِ «كَرَّمْنَا»ست بر فَرقِ سرت ]سرت / در M (گویا به خطّی الحاقی) دستكاری شده و به «سراسَت» ]![ بَدَل گردیده.[

طوقِ «أَعْطَینَاکَ» آویزِ ]آویز / در M بالای سطر «د» افزوده شده تا «آویزد» خوانده شود.[ درَت

قُفلهای ناگُشوده مانده بود

از كفِ «إِنَّا فَتَحْنَا» برگُشود

صَدهزاران آفرین بر جانِ او

بر قُدومِ دور ]دور / چُنین است در R. در M دوز. در مثنوی ی تصحیح نیكلسون (چ لاهوتی، د: 6، ب:175) «و دَورِ» آمده است.[ فرزندانِ او

آن خلیفه‌زادگانِ ]خلیفه‌زادگان / M خلیفة زادكان.[ مُقْبِلش

زاده‌اند از عُنصُرِ جان و دِلش ]این بیتها را ـ به ترتیب ـ نگر در: مثنوی (چاپِ لاهوتی)، د: 2، ب: 353 و 364؛ د: 5، ب:3574؛ د: 6، ب: 166، 175، 176 ـ البتّه با تفاوت‌هائی در ضبط.[

ما را طلب و نیاز دادی ]دادی / M داری.[ آغاز

پس برحَسَبِ طَلَب تو در ]تو در / R ندارد. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ كردی باز

اینها هَمه چیست؟! تا كنی گنج نهان

بر خلق جهان عیان ]عیان / در M عین آشكارا زبر دارد.[ زگنجینه راز

و دیگر حدیثِ أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ نُورِی ]نُورِی / M نُوْرِی.«أوّل ما خلق الله نوری» را به عنوانِ حدیثِ نَبَوی نگر در: عوالی الّلالی، 4/99؛ و: الرّواشح السّماویة، ط. دارالحدیث، ص 64؛ و: نورالبراهینِ جزائری، 1/179؛ و: الحاشیة علی أصول الكافیی میرزا رفیعا، ص 473 و 578؛ و…[، یعنی: أوّل‌چیزی كه خدای ـ تَبَارَکَ وَ تَعالی ـ آفرید ]آفرید / M افریده. ضبطِ نص، موافقِ R است.[ نورِ من بود، و حدیثِ قُدسی یا مُحَمَّد! لَوْلاَکَ لَمَا خَلَقْتُ الاَْفْلاَکَ، ]یا محمّد لولاک… / حدیثِ قدسی «لَوْلاَکَ لَمَا خَلَقْتُ الاَْفْلاَکَ» ـ كه تحقیق در آن محتاجِ مجالی فراخ‌تر از این است ـ از مشهوراتِ فریقَین است (از جمله، نگر: فرهنگِ مأثوراتِ متونِ عرفانی، ص 440) لیک به صورتِ «یا محمّد! لولاک لما خلقت الأفلاک» در مصادر و منابع نیافتم؛پس جای فحص و تتبّع همچُنان باقی است.[ یعنی: ای محمّد! اگر تو نمی‌بودی من نمی‌آفریدم أَفلاك را. و آیه كریمه (وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ) ]قرآن كریم: س 3، ی 61.[ بر اتّحادِ ]بر اتّحاد / M بر اتّخاذ (كه مكرّر نیز نوشته).[ نورِ محمّد و عَلی ]و / M آشكارا زبر دارد.[ شاهدست و حدیثِ مشهورِ أَنَا وَ عَلِی مِنْ نُورٍ وَاحِد ]أنا و علی من نورٍ واحدٍ / این عبارت به عنوان حدیثِ نَبَوی آمده است در: عوالی اللّالی،4/124؛ و: الرّواشح السّماویة، ط. دارالحدیث، ص 64؛ و: بحارالأنوار، 33/48 (در ضمنِ توضیحاتِ مؤلّف)؛ و: الحاشیة علی أصول الكافی میرزا رفیعا، ص 578؛ و…البتّه حدیثِ «خلقت أنا و علی من نورٍ واحد» در متونِ بس كهن‌تر و پُرشمارتر دستیاب می‌شود.[ ـ

یعنی: من و عَلی از یك نوریم ـ بدین معنی ناطِق؛ و آنكه دَر أحادیث وارد شده است كه: أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ الْعَقْلُ ]العَقْلُ / R الْعَقْلَ. ضبطِ نص موافقِ M است.عبارتِ «أوّل ما خَلَقَ الله العقل» را به عنوانِ حدیثِ نبوی نگر در: عوالی اللّالی، 4 99/؛ و:الرّواشح السّماویة، ط. دارالحدیث، ص 64؛ و:…مزیدِ آگاهی را همچُنین نگر: بحارالأنوار، 1/102؛ و: فیض القدیرِ مناوی، ط. أحمد عبدالسّلام،4/668؛ و:…[ یعنی أَوَّل چیزی كه خدای ـ تَبَارَکَ وَ ]و / در R از قلم افتاده است.[ تَعَالی ـ آفرید عقل بود ومذهبِ جماهیرِ حُكَما آنست كه أوّل فیضی كه از مبدإِ فیاض فایض ]فایض / M فایز.[ شد ]شد / M شده.[ إیجادِ عقلِ أوّل بود یا محمولست بر آنكه أوّلیت إضافی باشَد یعنی بَعد از إیجادِ نورِ آن‌حضرَت، أوّل چیزی كه مخلوق شد، عَقل بود ]بود / M ندارد.[ و یا محمولست بر آنكه أَكْثَرِ محقِّقین ذكر كرده‌اند كه مراد از عقل نورِ مُقَدَّسِ مُطَهَّرِ مُصطَفَوی و مُرتَضَوی است ]مرتضوی است / M مرتضویسْت.[ كه ایشان عقل كُلّند؛ و عَلی أَی حالٍ، قبل از إیجادِ عالَم و آدم به چندین‌هزارسال در حَظایرِ قُدس و ]و / M در.[ مَجامعِ أُنس منظورِ نظرِ إِلهی بودند و حضرت با آن نور عشق‌بازی می‌كرد و آن نور به تسبیح وتقدیس دادِ عاشقی می‌داد چنانكه مضمون آیه كریمه (یحِبُّهُمْ وَ یحِبُّونَهُ) ]قرآنِ كریم: س 5، ی 54.[ برین معنی شاهد است و آیه ]آیه / R ندارد.[ كریمه (وَ شَاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ) ]قرآنِ كریم: س 85، ی 3.[، ازین معنی خبر می­دهد:

آن دَم كه ز هر دو كَوْن آثار نبود

بر لوحِ وجود نقشِ أَغیار نبود

معشوقه عشق و ما به هم می‌بودیم

در گوشه خلوتی كه دیار نبود

چنانكه منقولست از آن حضرت ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ـ كه: كُنْتُ نَبِیا وَ ادَمُ بَینَ الْمَآءِ وَ الطِّینِ، ]كُنتُ نبیا و ادَمُ بَینَ الْمَاءِ وَالطِّین / این حدیث كه از مشهورات است، از جمله آمده است در: عوالی اللاَّلی، 4/121؛ و: مناقب ال أبی‌طالب ـ علیهم‌السلام ـ، ابن شهرآشوب، ط.دارالأضواء، 1/266.[ یعنی: پیغمبر بودم و هنوز آدَم میانِ آب و گِل بود.

 و حضرتِ شیخ‌العارِفین، عراقی ]شیخ العارفین عراقی / مُراد، فخرالدّین إبراهیمِ عراقی (فـ: 688 یا 686 ه .ق)، صوفی وشاعرِ ایرانی و نویسنده لمعات، است.[ ، بدین معنی إِشارت كرده‌اند ]بدین معنی إشارت كرده‌اند / این سُروده‌ها را عراقی در رساله لمعاتاش آورده و بالتَّبَع جامی نیز در أشِعَّة اللَّمَعات گزارش كرده است. نگر: أَشِعَّة اللَّمَعات، ط. گوهری، صص 59 ـ 63.[ :

 فَإِنِّی وَ إِنْ كُنْتُ ابْنَ ادَمَ صُورَةً

فَلِی فِیهِ مَعْنًی شَاهِدٌ بِأُبُوَّتِی ]این بیت ـ چُنان كه جامی نیز در أَشِعَّة اللَّمَعات (ط. گوهری، ص 59) إشارت كرده ـ ازچكامه تائی ابنِ فارض است.[

 گفتا: به صورت ارچه ز أولادِ ]ز أولاد / M باولاد.[ آدمم

 از وی به مرتبه به هَمه حال برترم

چون بنگرم در آینه ]در آینه / M باینه.[ عكسِ جمالِ خویش

گردد هَمه جهان بحَقیقت مُصَوَّرم

خورشیدِ آسمانِ ظهورم ]ظهورم / M ظهوْرهم.[، عَجَب مدار

ذرّاتِ كاینات اگر گشت مَظْهَرم ]مَظْهَرم / M مطهَرم.[

أرواحِ قدس چیست؟ نمودارِ معنیمَ

أَشْباحِ أنس چیست؟ نگهدارِ پیكرَم

بحرِ محیط رشحه‌ای ]رشحه‌ای / M رشحه.[ از فیضِ فایضم

نورِ بسیط، لمعه‌ای از نورِ أَزهَرَم

از عرش تا به فرش همه ذرّه‌ای ]ذرّه‌ای / M ذره.[ بود

در نورِ آفتابِ ضمیرِ مُنَوَّرَم

روشن شود ز روشنی ذاتِ من جهان

گر پرده صفاتِ خود از هم فرودَرَم

عالَم بسوزد از سبحاتِ جلالِ من

از روی لطف گر به جهان بازبنگرَم

پیش از وجودِ خَلق به هفصَد هزار سال

شد عِلمِ آخرین و نخستین مُقَرَّرم

بر لوحِ ممكنات، قَلَم آنچه ثبت كرد

حرفی بُوَد همه ]همه / M ندارد.[ ز حواشی دفتَرَم

بَحرِ ظهور و بَحرِ بطون و قِدَم به هم

دَر من ببین كه مجمَعِ بَحْرَینِ أَكبَرَم

آبی كه زنده گشت ازو خضرِ جاودان

آن آب چیست؟ قطره‌ای ]قطره‌ای / M قطره.[ از حوضِ كوثَرَم

آن دَم كزو مَسیح همی مُرده زنده كرد

یک نفحه‌ایست ]نفحه‌ایست / R نفثه است. بالای آن «نفحه خ ل» نوشته شده است بدین معنا كه نسخه‌بَدَل است. ضبطِ نص موافقِ M است به جز این كه در M به جای حاء، خاء ضبط شده است.[ از نَفَسِ روحْپَروَرَم

فی‌الجُمله مَظهَرِ هَمه أَسماست ذاتِ من

بل اسمِ أعظمم بحقیقت چو ]چو / M چه.[ بنگرم

و چنانكه منقولست به طُرُقِ مختلفه و أَسانیدِ متكثّره از طرقِ عامّه و خاصّه از رسولِ خدا ـ صَلَواتُ الله عَلَیه ـ كه آن‌حضرت فرمود كه: كُنْتُ أَنَا وَ عَلِی نُورًا بَینَ یدَی اللهِ ـ تَبَارَکَ وَتَعَالَی ـ یسَبِّحُ اللهَ ]اللهَ / در R «اللهَ» نوشته و در عین حال لامِ أوّل را كسره هم داده و گویا روی ألف یک «ح (رخ)» ی كوچک به نشانه نسخه بدل بودن نهاده است. ظاهراً یعنی دو ضبط وجود دارد:«اللهَ»و«للهِ». M اللهُ.[ ذلِکَ النُّورُ وَ یقَدِّسُهُ قَبْلَ أَنْ یخْلُقَ اللهُ ادَمَ بِأَرْبَعَةِ عَشَرَ الاَفِ سَنَةٍ فَلَمَّا   خَلَقَ اللهُ تَعَالَی ادَمَ سَلَکَ ذلِکَ النُّورُ فِی صُلْبِهِ فَلَمْ یزَلِ اللهُ تَعَالَی ینْقُلُهُ مِنْ صُلْبٍ إِلَی صُلْبٍ حَتَّی أَقَرَّهُ صُلْبَ ]صُلْبَ / در M نیامده است.[ عَبْدِالْمُطَّلِبِ ثُمَّ أَخْرَجَهُ مِنْ صُلْبِهِ فَقَسَمَهُ ]فَقَسَمَهُ / M فَقَسَّمَهُ.[ قِسْمَینِ قِسْمًا فِی صُلْبِ

عَبْدِاللهِ وَقِسْمًا فِی صُلْبِ أَبِیطَالِبٍ فَعَلِی مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ لَحْمُهُ لَحْمِی وَ دَمُهُ ]دَمُهُ / M دَمَهُ.[ دَمِی فَمَنْ أَحَبَّهُ فَبِحُبِّی أَحَبَّهُ وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَبِبُغْضِی أَبْغَضَهُ ]این حدیث را ـ ولو با تفاوتهائی جُزئی در ضبطِ نص ـ نگر در: نظم درر السّمطینِ زرندی حَنَفی، ص 79؛ و: كشف الغمّه، ط. دارالأضواء، 1/301؛ و: كشف الیقینِ علّامه حلّی، ط. درگاهی، ص 11 و ص 12.؛ و: مناقب علی بن أبی‌طالب ـ علیهماالسّلامِ ـ ابن مردویه، ط. حرزالدّین، ص 286؛ و: الخصالِصدوق، ط. غفّاری، ص 640؛ و: المحتضرِ حسن بن سلیمانِ حلّی، ص 174؛ و: ینابیع المودّهی قندوزی، ط. أُسوه، 1/47 و 48؛ و: غایة‌المرامِ بحرانی، 1/27 ـ 29؛ و:… همچُنین، تفصیل را،نگر: موسوعة الإمام علی بن أبی‌طالب (علیه‌السّلام)، 8/64 ـ 66.[، یعنی: بودم ]بودم / در R و M چُنین است.[ من و علی نوری در برابرِ خدای ـ تبارک و تعالی ـ و آن نور تسبیح و تقدیسِ إلهی می‌كَرد پیش از آنكه خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ آدم را بیافریند ]بیافریند / M بیافرینند.[ به چهارده‌هزار سال. پس چون خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ آدم را آفرید آن نور را در پُشتِ ]پشت / «پُشت» را مرحومِ مجلسی ـ طابَ ثَراه ـ در ترجَمه «صُلْب» آورده است.[ او جای داد. پس خدای ـ عَزَّ وَ جَلّ ـ آن نور را از پشت به پشت می‌آورْد ]می‌آورْد / در M، راء، زبر دارد.[ تا قرار داد او را در پشتِ عبدالمطّلب پس آن نور را از پشت عبدالمطّلب بیرون آورْد ]تا قرارداد… آورْدَ این بهره در M نیامده است.[ و او را دو قسمت كَرد: قِسْمی را در پشتِ عَبدالله جای داد و قسمی ]قسمی / چُنین است در M. در R.[ را دَر پشتِ أبی‌طالب. چون ما هردو یك نوریم، لاجَرَم علی از مَنست و مَن ازو؛ گوشتِ او گوشتِ مَنست، و خونِ او خونِ منست؛ پس كسی كه او را دوست دارَد پس به سببِ دوستی من ]دوستی من / یعنی: دوستی با من و مَحَبَّت به من.[ او را دوست ]دوست / M + می‌دارَد.[ داشته است و ]و / M پس.[ كسی كه او را دشمن دارَد پس به سببِ دشمنی من ]دشمنی من / یعنی: دشمنی با من.[ او را دشمن داشته است.

و باز روایت كرده‌است أحمد بنِ حَنبَل در مُسنَدِ خود و همچنین فقیهِ شافعی ابنِمُغازِلی ]نگر: مناقب أهل‌البیت ـ علیهم‌السّلام ـ، ابن المُغازلی، تحقیق محمودی، ص 161 (با لحاظِتفاوت در ضبط). همچُنین سنج: همان، ص 357.[ هردو به إِسنادِ ]به أِسنادِ / M بَاسَناد.[ خود از جابر بنِ عبداللهِ الأنصاری از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم ـ أَنَّهُ ]أَنَّهُ / M و R اِنَّهُ.[ قَالَ ذَاتَ یوْمٍ بِعَرَفَاتٍ وَ عَلِی تِجَاهُهُ: ]تِجَاهُهُ / M تُجاهُدُ.[ ادْنُ ]ادْنُ / M اُدْنٌ.[ مِنِّی یا عَلِی! خُلِقْتُ أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ، فَأَنَا أَصْلُهَا وَ أَنْتَ فَرْعُهَا وَ الْحَسَنُ ]الحَسَنُ / M الحَسَنِ.[ وَ الْحُسَینُ ]الحُــَـینُ / M الْحُسَینِ.[ أَغْصَانُهَا، فَمَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ ]بِغُصْنٍ / M بَغُضٍ [كذا!].[ مِنْهَا أَدْخَلَهُ اللهُ الْجَنَّةَ. یعنی: آن‌حَضرت ـ صَلَواتُ الله عَلَیه ـ روزی در عَرَفات نشسته بود و حضرتِ أمیرالمؤمنین،عَلی بنِ أبی‌طالب، در برابَرِ آن‌حَضرت نشَسته بود. ]بود / M + وَ.[ فرمود: یا عَلی! ]عَلی / M عَلی.[ به نَزدِ من آی! یا عَلی! مخلوق شده‌ام ]مخلوق شده‌ام / چُنین است در M و R.[ مَن و تو از یک درخت؛ من بیخِ ]بیخ / «بیخ» یعنی ریشه.[ آن درختم ]درختم / در M دال زبر دارد. خوانِشِ «دَرَخت» ـ به جای «دِرَخت» ـ هنوز در میانِ عامّه مردم اصفهان متداول است.[ و تو شاخهای ]شاخهای / چُنین است در R و آشنایان به هنجارهای نگارشی پیشینیان می‌دانند كه اینریختِ نگارشی را در دستنوشتهای قدیم هم برای «شاخها» (جمعِ شاخ) و هم برای «شاخه‌ها»(جمعِ شاخه) به كار می‌بُرده‌اند.[ بزرگِ آن و حَسَن و ]و / در M زبر دارد.[ حسین شاخهایی ]شاخهایی / M شاخهای.[ كه از آن شاخ جدا شده‌اند. پس هركه چنگ زَنَد به شاخی از آن شاخها، خدای ـ تَبَارَکَ وَتَعَالَی ـ او را داخلِ بهشت گردانَد.

و روایتست از سید و مهتر و بهترِ پیغمبران ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ أَنَّهُ ]أَنَّهُ / R اِنَّهُ.[ قَالَ: كُنَّا ظِلاَلاً تَحْتَ الْعَرْشِ قَبْلَ خَلْقِ الْبَشَرِ وَ قَبْلَ خَلْقِ الطِّینَةِ الَّتِی مِنْهَا الْبَشَرُ أَشْبَاحًا عَالِیةً لاَ أَجْسَامًا نَامِیةً. إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَیعْرِفُ كُنْهَهُ إِلاَّ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِی مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللهُ قَلْبَهُ لِلاِْیمَانِ فَإِنِ انْكَشَفَ لَكُمْ سرٌّ أَوْ وَضَحَ لَكُمْ أَمْرٌ ]أَمْرٌ / M اَسْرٌ.[ فَاقْبَلُوهُ وَ إِلاَّ فَاسْكُتُوا تَسْلَمُوا وَرُدُّوا عِلْمَهُ إِلَی اللهِ فَأَیكُمْ أَوْسَعُ مِمَّا بَینَ السَّمَاءِ وَ الاَْرْضِ. ]نظیرِ این روایت به عنوانِ حدیثِ عَلَوی آمده است در: عوالی اللّالی، 4/129؛ و: شرح نهج‌البلاغه ابنِ أبی الحدید، 13/105.[

 آن‌حَضْرت می‌فرمایند كه: ما بودیم أَرواح دَر زیرِ سایه عَرش پیش از خلقِ آدم و ]پیش از خلقِ آدم و / در M نیامده است.[ پیش از مخلوق‌شدنِ طینتی كه آدَم را از آن آفریدند أَرواحی چند بلندمقدار، نه جسمی كه نُمُو كنَد. بدرستی كه كارِ ما دشوارست ]دشوارست / M دشوارَاسْت.[ دشوار. ]دشوار / M ندارد.[ نمی‌یابَد كُنْهِ او را مگر فرشته مقرّب یا پیغمبرِ مُرسَل یا مؤمنی كه آزموده باشد خدای ـ تَبارَک و تَعَالی ـ دلِ او را از برای إِیمان. پس اگر ظاهِر شوَد شما را سرّی از أَسرارِ ما یا روشن گردد شما را كاری از كارهای ما، پس او را قبول كنید، و اگر نه خاموش ]خاموش / M خواموْش.[ شوید تا بسَلامت باشید و ]و / در M زبر دارد.[ عِلمِ او را به خدا گذارید. پس كدامیك از شما فراخ‌تر از میانِ ]میان / M + آن.[ آسمان و زمین است. ]است / M هستند.[ ایشان را وسعَتِ این معنی نیست. شما چه باشید كه تَوانید به این معنی رسید؟!

روزی كه مدارِ چرخِ أَفلاك نبود

وآمیزشِ آب و آتش و خاک نبود

بر یادِ تو مست بودم و باده‌پرست

هرچند نشانِ باده و تاك نبود

دیگر منقولست از جابر بنِ عَبدالله الأنصاری كه گفت: شنیدم از رسولِخدا ـ صَلَّی الله عَلَیه و آلِه ـ كه آن‌حضرت فرمود كه: إنَّ اللهَ ـ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی ـ خَلَقَنِی وَ خَلَقَ عَلِیاً وَفَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ وَ الاَْئِمَّةَ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ فَعَصَرَ ذلِکَ النُّورَ عَصْرَةً فَخَرَجَ ]فَخَرَجَ / M فَخَرُجَ.[ مِنْهُ شِیعَتُنَا ]شیعَتُنا / R شیعَتَنا. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ فَسَبَّحْنَا ]فَسَبَّحْنَا / M ندارد.[ فَسَبَّحُوا وَ قَدَّسْنَا فَقَدَّسُوا وَ هَلَّلْنَا فَهَلَّلُوا وَ مَجَّدْنَا ]مَجَّدْنَا / M عَبَدْنا.[ فَمَجَّدُوا ]فَمَجَّدُوا / M فَسَجَدُواْ.[ وَ وَحَّدْنَا فَوَحَّدُوا ثُمَّ خَلَقَ اللهُ السَّموَاتِ وَالاَْرَضِینَ وَ خَلَقَ الْملاَئِكَةَ ]الْمَلاَئِكَةَ / R الْمَلاَئِكَةِ. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ فَمَكَـثَتِ الْمَلاَئِكَةُ مِائَةَ عَامٍ لاَ تَعْرِفُ تَسْبِیحًا وَ لاَ تَقْدِیسًا وَ لاَ تَمْجِیدًا فَسَبَّحْنَا فَسَبَّحَتْ شِیعَتُنَا فَسَبَّحَتِ الْمَلاَئِكَةُ لِتَسْبِیحِنَا وَقَدَّسْنَا ]قَدَّسْنَا / M قَدَّسَنا.[ فَقَدَّسَتْ شِیعَتُنَا فَقَدَّسَتِ ]فَقَدَّسَتِ / M وَ قَدَّسَتِ.[ الْمَلاَئِكَةُ لِتَقْدِیسِنَا وَ مَجَّدْنَا فَمَجَّدَتْ شِیعَتُنَا فَمَجَّدَتِ الْمَلاَئِكَةُ لِتَمْجِیدِنَا وَ وَحَّدْنَا فَوَحَّدَتْ ]فَوَحَّدَتْ / M تَوَحَّدَتْ.[ شِیعَتُنَا فَوَحَّدَتِ الْمَلاَئِكَةُ لِتَوْحِیدِنَا وَكَانَتِ الْمَلاَئِكَةُ لاَتَعْرِفُ تَسْبِیحًا وَ لاَ تَقْدِیسًا مِنْ قَبْلِ تَسْبِیحِنَا وَ تَسْبِیحِ شِیعَتِنَا، فَنَحْنُ الْمُوَحِّدُونَ حَیثُ لاَ مُوَحِّدَ غَیرُنَا ]غَیرُنَا / M غَیرَنا.[ وَ حَقِیقٌ عَلَی اللهِ تَعَالَی كَمَا اخْتَصَّنَا ]اخْتَصَّنَا/ R اَخْتَصَنَّا.[ وَ اخْتَصَّ شِیعَتَنَا أَنْ ینْزِلَنَا وَ شِیعَتَنَا فِی أَعْلاَ عِلِّیینَ. إِنَّ اللهَ ـ تَبَارَکَ ]تَبَارَک / M تَبارِکْ.[ وَ تَعَالَی ـ اصْطَفَانَا وَ اصْطَفَی شِیعَتَنَا مِنْ قَبْلِ أَن نَكُونَ أَجْسَامًا فَدَعَانَا فَأَجَبْنَا ]فَأَجَبْنَا / M فَاَحْبَبْنا.[ فَغَفَرَ لَنَا وَ لِشِیعَتِنَا مِنْ قَبْلِ أَن نَسْتَغْفَرَ ]نَسْتَغْفَرَ / R یسْتَغْفَرُ. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ اللهُ. ]این روایت را با تفاوت در ضبط نگر در:كشف الغمّه اربلی، ط. دارالأضواء، 2/85؛ و: جامع الأخبارِ سبزواری، ط. مؤسَّسة آل البیت ـ علیهم‌السّلام، ص 45 و 46؛ و: المحتضرِ حسن بن سلیمانِ حلّی، تحقیق سید علی أشرف،ص 202.[

آن‌حَضرت می‌فرمایند كه:

خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ آفرید مرا و آفرید علی را و فاطِمه و ]و / در M زبر دارد.[ حَسَن و حُسین وإمامان را از یك نور. پس آن نور را افشرد ]افشرد / ضبطِ نص موافقِ M است.[ پس شیعه ما از آن نور ]نور / M بود.[ به هَم رسیدَند. پس ما تسبیح كردیم و خدای ـ تَبارَک و تعالی ـ را به پاكی یاد كردیم. پس شیعه ما نیز تسبیح كردند. و ما تقدیس و ]و / در M زبر دارد.[ تنزیه كردیم. پس شیعه نیز تقدیس و تنزیه كردند. و ما تهلیل كردیم. شیعه نیز تهلیل كردند. و ما تمجید و ]و / در M زبر دارد.[ تعظیم كردیم. پس ایشان ]ایشان / در M نون زیر دارد.[ نیز تمجید وتعظیم كردند. و ]و / در M زبر دارد.[ ما توحید كردیم و خدا را به یگانگی یاد كردیم. پس ایشان نیز توحید كردند. پس خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ آفرید آسمانها و ]و/ در M زبر دارد.[ زمینها را و فرشتگان را پس صَد سال بَرآمد كه فرشتگان تسبیح و ]و / در M زبر دارد.[ تقدیس و ]و / در M زبر دارد.[ تمجید نمی‌دانستند. پس ما تسبیح كردیم و شیعیانِ ما تسبیح كردند. پس مَلائكه نیز تسبیح كردند از جهتِ تسبیحِ ما. و ما تقدیس كردیم. پس شیعیانِ ما تقدیس كردند. پس ملائكه ]ملائكه / R ملایكه. M مَلایكة (البتّه حرفِ چهارم را مُهْمَل نهاده و بر زیر و زبرِ آن هیچ نقطه یا نشان نگذاشته است.)[ تقدیس كردند از جهتِ تقدیسِ ]تقدیس / M ندارد.[ ما.

و ما تمجید كردیم. پس شیعیانِ ما تمجید كردند. پس مَلائكه تمجید كردند از جهتِ تمجیدِ ما. و ما توحید كردیم. پس شیعیانِ ما توحید كردند. پس ملائكه توحید كردند از جهتِ توحیدِ ما؛ و حال آنكه فرشتگان تسبیح و تقدیس نمی‌دانستند پیش از تسبیحِ ما و تسبیحِ شیعیانِ ما. مائیم توحیدكنندگان در وَقتی كه توحیدكُنَنده نبود به غیر از ما وسزاوارست خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ را كه همچنانكه ما را مخصوص گردانید و شیعیانِ ما را برگزید، كه ]كه / چُنین است در R و M؛ و پیداست كه از دیدگاهِ دستورِ امروزِ فارسی زائد می‌نماید.[ درآورَد ما را و شیعیانِ ما را ]و شیعیانِ ما را / M ندارد.[ دَر أَعلی عِلّیین بالاترین مراتبِ بهشت.

بدرستی كه خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ برگزید ما را و برگزید شیعیانِ ما را پیش از آنكه ]آنكه / M اینكه.[ بوده باشیم ما جسم. پس خوانْد ما را پس ما إجابت كردیم. پس آمرزید ما را و شیعیانِ ما را پیش از آنكه طلبِ آمرزش كنیم.

ما سالها مُقیمِ درِ یار بوده‌ایم

اندر حریم محرمِ أَسرار بوده‌ایم

با یارِ خویش خرّم و خندان به كامِ دل

بی زحمتِ مشقّتِ أَغْیار بوده‌ایم

پیش از ظهورِ این قفسِ تَنگِ كاینات

ما عَندَلیبِ گُلْشَنِ دیدار بوده‌ایم

چندین‌هزارسال در اوجِ فضای قُدس

بی پرّ و بال طایرِ طَیار بوده‌ایم

و دیگر منقولست از حضرتِ عالِمِ أهلِبیت، جَعفَر بنِ محمّد الصّادق ـ صَلَواتُ اللهِ وَسَلاَمُهُ عَلَیهِمْ ـ، كه آن حضرت فرمود كه:

أَتَی یهُودِی إِلَی النَّبِی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ فَقَامَ بَینَ یدَیهِ یحُدُّ النَّظَرَ إِلَیهِ فَقَالَ: یایهُودِی!

مَا حَاجَتُکَ؟ قَالَ: أَنْتَ أَفْضَلُ أَمْ مُوسَی بْنُ عِمْرانَ ]موسَی بْنُ عِمْرَانَ / M مُوسْی ابْنِ عِمرانِْ [كذا!].[ الَّذِی كَلَّمَهُ اللهُ وَ أَنْزَلَ عَلَیهِ التَّوْرَئةَ ]التَّورَئةَ / R التَّوْرَیةَ. در M بنادرست واپسین حرف را هم زبر داده‌اند و هم زیر.[ والْعَصَی ]العَصَی / چُنین است در R و M.در رسم الخطِّ امروزین «العصا» ضبط باید كرد.[ وَ فَلَقَ لَهُ الْبَحْرَ وَ أَظَلَّهُ بِالْغَمَامِ؟ فَقَالَ لَهُ النَّبِی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ: اِنَّهُ یكْرَهُ لِلْعَبْدِ أَن یزَكِّی ]یزَكِّی / M یزَكی ]كذا[.[ نَفْسَهُ وَلكِنِّی أَقُولُ: إِنَّ ادَمَ ـ عَلَیهِالسَّلاَمُ ـ لَمَّا أَصَابَ الْخَطِیئَةَ كانَتْ تَوْبَتُهُ أَنْ قَالَ: اللّهُمَّ! إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مِحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ أَنْ تَغْفِرَلِی خَطِیئَتِی فَغَفَرَهَا اللهُ ]فَغَفَرَهَا اللهُ / چنین است در M. و R فَغَفَرَ.[ تَعَالَی لَهُ وَإِنَّ نُوحًا ]نُوحًا / R ندارد. از M ضبط شد.[ لَمَّا رَكِبَ فِی السَّفِینَةِ وَ خَافَ الْغَرَقَ ]الغَرَقَ / M الغَرَقِ.[ قَالَ: اللّهُمَّ! إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ أَنْ تُنْجِینِی مِنَ الْغَرَقِ فَنَجَّاهُ اللهُ تَعَالی عَنْهَا ]عنها/ در R زیرِ «عَنْهَا» «عَنْهُ ل» (به عنوانِ نُسخه بَدَل) نوشته شده است. M عَیناهُ.[ وَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ (ع) لَمَّا أُلْقِی فِی النَّارِ قَالَ: اللّهُمَّ! إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ أَنْ تُنْجِینِی مِنْهَا فَجَعَلَهَا ]فَجَعَلَهَا / M فَجَعَلَهُ.[ اللهُ عَلَیهِ بَرْدًا وَسَلاَمًا وَإِنَّ ]إِنَّ / M اَنَّ.[ مُوسَی لَمَّا أَلْقَی عَصَاهُ فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً قالَ: اللّهُمَّ! إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ أَنْ امَنْتَنِی مِنْهَا فَقَالَ اللهُ تَعَالَی ـ جَلَّ جَلاَلُهُ ]جَلاَلُهُ / M جَلالَهُ.[ ـ لاَتَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الاَْعْلَی. یا یهُودِی! إِنَّ مُوسَی (ع) لَوْ أَدْرَكَنِی ]أَدْرَكَنِی / M اَدْرِكْنی. R موافقِ متن است.[ ثُمَّ لَمْ ]لَمْ یؤمِنْ / M كَمْ یؤمِنُ.[ یؤْمِنْ بِی وَ بِنُبُوَّتِی مَا نَفَعَهُ إِیمَانُهُ ]إِیمانُهُ / M ایمانَهُ.[ شَیئًا وَ لاَ نَفَعَتْهُ النُّبُوَّةُ.

یا یهُودِی! وَ مِنْ ]مِنْ / R مَنْ.[ ذُرِّیتِی الْمَهْدِی إِذَا خَرَجَ نَزَلَ عِیسَی بْنُ ]بْنُ / M ابْن.[ مَرْیمَ لِنُصْرَتِهِ فَقَدَّمَهُ وَصَلَّی خَلْفَهُ. ]آمده است ـ با تفاوت در ضبط ـ در: الأمالیی صدوق، تحقیق مؤسّسة البعثة، ص 287 و288؛ و: روضة الواعظین، ط. خِرسان، ص 272 و 273؛ و: الاحتجاجِ طَبرْسِی، ط. سیدمحمّدباقر خِرسان، 1/54 و 55؛ و: بحارالأنوار، 26/319 و 320؛ و:….[

آن­حضرت فرمودند كه:

یهودی به نزدِ رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ آمد ]آمد / در M، میم، زیر دارد.[ و در برابرِ آن­حضرت ایستاد ونگاهی تُند بر روی آن‌حضرت می‌كرد. پس آن‌حضرت فرمود كه: ای یهودی! چه حاجت داری؟ گفت: تو بهتری یا موسی بنِ ]بن / M ابن.[ عِمْران ـ آن ]آن / R ندارد. از M افزوده شد.[ پیغمبرَی كه خدای ـ تَبارَک وتَعالی ـ با او سخن گفت و تورات و عصی ]عصی / چُنین است در M و R.[ به او فرستاد و دریا از برای او شكافت و ابر را بر سَرِ او سایه‌بان ]سایه‌بان / چُنین است در M و R.[ ساخت ـ؟ پس رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ ]علیه و آله / R ندارد.[ فرمود كه: ناخوش است كه كسی ]كسی / M كسی كه.[ ستایش خود كند ]كند / M ندارد.[؛ ولیكن چون می‌پرسی بگویم: بدرستی كه حضرتِ آدم ـ صَلَواتُ الله عَلَیه ـ چون تركِ أولی ]ترکِ أولی / این تعبیر از ترجُمانِ روایت است. در نصِّ روایت از «خَطیئَة» سخن رفته است.[ ازو واقِع شد ]شد / M ندارد.[، توبه‌اش این بود كه گفت:

بارخدایا! بدرستی كه ]بدرستی كه / M + بارخدایا كه.[ از تو سؤال می‌كنم به حقِّ محمّد و آلِ محمّد كه گناهِ مرا بیامُرزی.

پس خدای تعالی گناهِ او را آمرزید و بدرستی كه نوح چون در كشتی نشست و ترسید كه غرق شود گفت: بارخدایا! بدرستی كه از تو سؤال ]سؤال / در M مكرّر نوشته شده است.[ می‌كنم به حقِّ محمّد و آلِ محمّد كه مرا از طوفان نجات دِهی. ]دِهی / زیرِ دال در M آشكارا نوشته شده است.[ پس خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ او را نجات داد و بدرستی كه حضرتِ إِبراهیم (ع) را چون در آتش انداختند گفت: بارخدایا! بدرستی ]بدرستی / M بدرسَتی ]كذا[.[ كه از تو سؤال می‌كنم به حقِّ محمّد و آلِ محمّد ]محمّد / M ندارد.[ كه مرا از آتش نجات دِهی. پس خدای ـ تَبارَک وتَعالی ـ آتش بر او سَرد و سَلامَت گردانید و بدرستی كه حضرتِ موسی (ع) چون عَصای خود را انداخت و اژدها شد و ترسان شد، گفت: خداوندا! بدرستی كه از تو سؤال می‌كنم به حقِّ محمّد و آلِ محمّد كه مرا ازین ]ازین / M از این. ضبطِ نص موافقِ R است.[ إیمن گردان. پس خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ فرمود كه: ای موسی! مترس كه تو غالبی. ای یهودی! بدرستی كه موسی (ع) اگر زمانِ مرا درمی‌یافت، پس ]پس / امروز در این مقام مثلاً می‌گوئیم: «و آنگاه» یا «و آنگاه اگر». خلاصه، این جمله،هنوز در مقامِ بیانِ شرط است، نه جَزای شرط. با نصِّ عَرَبی مقایسه فرمائید.[ إیمان نمی‌آورْد ]نمی آورْد / M نمی‌یافت (بدونِ نقطه‌های یاء).[ به من و پیغمبری من، إیمانِ او به او هیچ نفع نمی‌رسانید و پیغمبری او به او فایده نمی‌بخشید. ای یهودی! از جمله ذرّیتِ من مهدیست كه چون بیرون می‌آید عیسی بنِ ]بن / M ابن.[ مریم از آسمان به زیر می‌آید از جهَتِ یاری او و مهدی را پیش می‌دارَد و در عقبِ آن‌حضرت نماز خواهَد گزارْد. ]گزارْد / M كذارَد.[

و باز علمای سُنّیان به طرقِ مختلفه ]مختلفه / M مختلفة.[ نقل كَرده‌اند از عبدالله بنِ عُمَر كه گفت: سؤال كردیم ما از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ و آلِه / M ص.[ ـ از مرتبه و حالِ علی بنِ أَبی‌طالب. پس آن‌حضرت ]پس آن حضرت / M ندارد.[ فرمود كه:

مَا بالُ ]بالُ / M بالَ.[ أَقْوَامٍ ]أقوامٍ / M و R اَقْوَامٌ.[ یذْكُرُونَ مَن لَهُ مَنْزِلَةٌ عِنْدَ اللهِ كَمَنْزِلَتِی وَ مَقَامٌ ]مَقَامٌ / M مَقامی (گویا به قصدِ إصلاح، بالای «می» یک «م» نوشته‌اند).[ كَمَقَامِی إِلاَّ النُّبُوَّةَ. ]النُّبُوَّةَ / در M حركتگذاری مخدوش است و مضطرب.[

أَلاَ ]أَلاَ / M اِلا.[ وَمَنْ أَحَبَّ عَلِیا فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَحَبَّنِی رَضِی اللهُ عَنْهُ وَ مَنْ رَضِی اللهُ عَنْهُ كَافَاهُ ]كَافَاهُ / M كَاناهُ.[ بِالْجَنَّةِ. أَلاَ! ]أَلاَ / M اِلّا.[ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیا أَعْطَاهُ اللهُ كِتَابَهُ بِیمِینِهِ وَ حَاسَبَهُ حِسَابَ الاَْنْبِیآءِ. أَلاَ! وَمَنْ أَحَبَّ عَلِیا لاَیخْرُجُ مِنَ الدُّنْیا حَتَّی یشْرَبَ ]یشْرُبُ / M (یا: یشْرُبْ).[ مِنَ الْكَوْثَرِ وَ یأْكُلَ مِنْ شَجَرَةِ طُوبَی وَیرَی مَكَانَهُ مِنَ الْجَنَّةِ. أَلاَ! ]أَلاَ / M اِلّا.[ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیا هَوَّنَ اللهُ عَلَیهِ سَكَرَاتِ ]سَكَرَاتِ / M وَ سَكَرَ.[ الْمَوْتِ وَ جَعَلَ قَبْرَهُ ]قَبْرَهُ / در M راء هم زیر دارد و هم زبر.[ رَوْضَةً ]رَوْضَةً / M رَوْضَةَ.[ مِنْ رِیاضِ الْجَنَّةِ. أَلاَ! ]أَلاَ / M اِلّا.[ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیا أَعْطَاهُ اللهُ تَعَالَی فِی الْجَنَّةِ بِكُلِّ عِرْقٍ فی بَدَنِهِ حَوْرَآءَ وَ شَفَّعَهُ فِی ثَمَانِینَ مِنْ أَهْلِ بَیتِهِ وَ لَهُ بِكُلِّ شَعْرَةٍ عَلَی بَدَنِهِ مَدِینَةٌ فِی الْجَنَّةِ. أَلاَ! ]أَلاَ / M اِلّا.[ وَ مَنْ عَرَفَ ]عَرَفَ / M عَرِفَ.[ عَلِیا وَ أَحَبَّهُ بَعَثَ اللهُ إِلَیهِ مَلَکَالْمَوْتِ ]مَلَکَ الْمَوْتِ / M مَلِکَ المَوْت.[ كَمَا بَعَثَ اللهُ ]اللهُ / M ندارد.[ إِلَی الاَْنْبِیاءِ وَدَفَعَ عَنْهُ أَهْوَالَ مُنْكَرٍ ]مُنْكَرٍ / M مَنْكو.[ وَ نَكِیرٍ وَ نَوَّرَ ]نَوَّرَ / M نُورْ.[ قَبْرَهُ وَ فَسَحَهُ مَسِیرَةَ سَبْعِینَ عَامًا وَ بَیضَ وَجْهَهُ یوْمَ الْقِیمَةِ. أَلاَ! ]أَلاَ / M ندارد.[ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیا أَظَلَّهُ ]أَظَلَّهُ / M اَظْلَلْهُ.[ اللهُ فِی ظِلِّ عَرْشِهِ مَعَ الصِدِّیقِینَ وَالشُّهَدَآءِ وَالصَّالِحِینَ وَ امَنَهُ مِنَ الْفَزَعِ الاَْكْبَرِ وَ أَهْوَالِ الصَّاخَّةِ. أَلاَ! ]أَلاَ / M اِلّا.[ وَ مَنْ أَحَبَّ ]أَحَبَّ / M اَجَّبَ.[ عَلِیا تَقَبَّلَ اللهُ مِنْهُ حَسَنَاتِهِ وَ تَجَاوَزَ عَنْ سَیئَاتِهِ وَ كَانَ فِی الْجَنَّةِ رَفِیقُ حَمْزَةَ ]حَمْزَةَ / چُنین است در M و R.[ سَیدِالشُّهَدَآءِ. أَلاَ! وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیا أَثْبَتَ اللهُ الْحِكْمَةَ فِی قَلْبِهِ وَ أَجْرَی عَلَی لِسَانِهِ الصَّوَابَ وَفَتَحَ اللهُ عَلَیهِ أَبْوَابَ الرَّحْمَةِ.

أَلاَ! وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیا سُمِّی أَسِیرَ ]أَسِیرَ/ R اَسیرُ. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ اللهِ فِی أَرْضِهِ وَ بَاهَی اللهُ بِهِ مَلاَئِكَتَهُ وَ حَمَلَةَ ]حَمَلَةَ / M حَمَلَهُ.[ عَرْشِهِ. أَلاَ! ]أَلاَ / در M مخدوش شده (گویا دستنوشت پارگی دارد).[

وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیا نَادَاهُ مَلَکٌ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ أَنْ: یا عَبْدَاللهِ! اِسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غَفَرَ اللهُ لَکَ الذُّنُوبَ كُلَّهَا. أَلاَ! وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیا جَاءَ یوْمَ الْقِیمَةِ وَ وَجْهُهُ كَالْقَمَرِ لَیلَةَ الْبَدْرِ أَلاَ! وَمَنْ أَحَبَّ عَلِیا ]كَالقَمَر… علیا / M ندارد.[ وَضَعَ اللهُ عَلَی رَأْسِهِ تَاجَ الْكَرَامَةِ وَ أَلْبَسَهُ حُلَّةَ الْعِزَّةِ. أَلاَ! ]أَلاَ / M اِلّا.[ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیا مَرَّ عَلَی الصِّرَاطِ كَالْبَرقِ الْخَاطِفِ وَ لَمْیرَصُعُوبَةَ الْمُرُورِ. أَلاَ! ]أَلاَ / M اِلّا.[ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیا كَتَبَ اللهُ لَهُ بَرَاءَةً مِنَ النَّارِ وَ بَرَاءَةً مِنَ النِّفَاقِ وَ جَوَازًا عَلَی الصِّرَاطِ وَ أَمَانًا مِنَ الْعَذَابِ. أَلاَ! وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیا لاَ ینْشَرُ ]ینْشَرُ / M ینْشَرُ.[ لَهُ دِیوَانٌ وَ لاَ ینْصَبُ لَهُ مِیزَانٌ وَ قِیلَ لَهُ: اُدْخُلِ الْجَنَّةَ بِغَیرِ حِسَابٍ. أَلاَ!

وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیا أَمِنَ مِنَ الْحِسَابِ وَ الْمِیزَانِ وَ الصِرَّاطِ. أَلاَ! وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ الِ مُحَمَّدٍ صَافَحَتْهُ ]صَافَحَتْهُ / M صافَحْتَهُ.[ الْمَلاَئِكَةُ وَ زَارَتْهُ أَرْوَاحُ الاَْنْبِیاءِ وَ قَضَی اللهُ لَهُ كُلَّ حَاجَةٍ كَانَتْ لَهُ عِنْدَ اللهِ. أَلاَ!

وَمَنْ ]من / M + و.[ مَاتَ عَلَی بُغْضِ الِ مُحَمَّدٍ مَاتَ كَافِرًا. أَلاَ! وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ الِ مُحَمَّدٍ مَاتَ عَلَی الاِْیمَانِ وَ كُنْتُ أَنَا كَفِیلُهُ بِالْجَنَّةِ. ]نگر: مائة منقبه‌ی ابنِ شاذان، ط. أبطحی، صص 64 ـ 67 (منقبتِ 37)؛ و: بشارة المصطفی ـصلّی الله علیه و آله ـ، صص 70 ـ 72.[

 آن‌حضرت می‌فرمایند كه:

چه برین ]برین / M بر این.[ داشته است جماعتی را كه یاد می‌كنند كسی را كه منزلتِ او و ]و/ «و» در M زبر دارد.[ مرتبتِ او نزدِ خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ مثلِ منزله ]منزله / چُنین است در R. M منزَلة.[ و مرتبه مَن است و پایه او مثلِ پایه مَنست ]مَنست / M مَن است.[ مگر پیغمبری. بدان و ]و / در M زبر دارد.[ آگاه باش كه هَركه عَلی را دوست دارَد، پس بتحقیق ]بتحقیق / M بحقیقت.[ كه مرا دوست داشته است، و هَركه مرا دوست ]دوست / در M سین زبر دارد (!!).[ دارَد خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ ازو خُشنود ]خُشنود / M خوشنودِ.[ است، و هَركه خدای ـ تَبارَک و تعالی ـ از وی خُشنود گشت ]گشت / M كشَت ]![.[ پس مكافات می‌دهَد او را به ]به / R ندارد ولی در M هست. [ بهشت. ]بهشت / M بهشَت.[ بدرستی كه هركه عَلی را دوست دارَد خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ فردای روز قیامَت نامه عَمَل او را به دستِ راستِ ]راست / در M سین زبر دارد (!!).[ او دهد و حساب كنَد او را مانَندِ حسابِ پیغمبران. ]پیغمبران / M بیغمبری.[ بدان و آگاه باش كه هَركه عَلی را دوست دارَد از دنیا بیرون نروَد تا او را از حوضِ ]حوض / M حَوَض ]![.[ كوثر آب دهَند و از درختِ طوبی طعام دهند ]دهند / در M هاء زیر دارد![ و ]و / در M زبر دارد.[ ببیند جایگاهِ خود را در بهشت بدرستی و ]و / در M زبر دارد.[ راستی كه هركه عَلی را دوست دارَد آسان گرداند خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ بروی ]بروی / M ندارد.[ سكراتِ مَرگ را و بگرداند قبرِ او را روضه‌ای ]روضه‌ای / M روضه.[ از روضه‌های بهشت. بدرستی كه هركه عَلی را دوست دارَد خدای ـتَبارَک و تَعالی ـ بدهد ]بدهد/ M میدَهَد.[ او را به عَدَدِ هر رگی كه در بدنِ اوست حوری در بهشت و شفیع گردانَد او را در هَشتاد كس از أَهلِبیتِ ]أَهلِ بیت / M اهَل بَیت (پیداست كه بی انضباطی در حركتگذاری است).[ او و بوده باشد او را به عَدَدِ هر مویی ]مویی / M موئی. ضبطِ نص، از R است.[ كه در بدَنِ اوست شهری دَر بهشت. بدان و ]و / در M زبر دارد.[ آگاه باش كه هَركه عَلی را بشناسَد و او را دوست دارد خدای ـ تَبَارَک وَ تَعالی ـ مَلک‌المَوت را به سوی او فرستد چنانكه به سوی پیغمبران می‌فرستد و دَفع كُنَد از وی هَول ]هَول / زبرِ هاء در M آشكارا كتابت شده است.[ و بیم وترسِ منكر و نكیر را و مُنَوَّر و روشن گردانَد قبرِ او را و فراخ گردانَد قبرِ او را هفتادساله راه ]هفتادساله راه / M هفتاد سال راه.[ و سفید گردانَد روی او را در قیامت. آیا نه چنین است كه هَركه عَلی را دوست دارَد خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ او را در سایه عرشِ خود درآورَد با صدّیقان و شهیدان و صالحان ]صالحان / در M «ن» زیر دارد.[ روزی كه سایه‌ای ]سایه‌ای / R و M سایه.[ نباشد مگر سایه عرشِ إلهی ]إلهی / M + را. در R، پس از این، پَرهیبِ یك «را» ی كمرنگ دیده می‌شود. گویاتراشیده باشندش.[ ، و إیمن ]إیمن / در M «م» آشكارا زبر دارد.[ گرداند او را خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ از تَرسِ عظیمِ روزِ قیامت و از هَولهای ]هَولهای / زبر هاء در M آشكارا كتابت شده است.[ آن روز؟ آیا نه چنین است كه هَركه علی را دوست دارد قبول كند خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ]تَبارَک و تعالی / M تعالی.[ ـ از وی حَسَناتِ او را و درگذرد از گناهانِ او و بوده باشد در بهشت رفیقِ حمزه سَیدالشّهداء ]سَید الشّهداء / زبرِ سین در M آشكارا كتابت گردیده است.[ ؟ بدرستی و راستی كه هركه علی را دوست ]دوست / در M یك زبرِ سرگردان بالای «و» یا «س» هست!![ دارَد خدای ـ تَبَارَک وَ تَعَالَی ـ عِلم و حِكمت را در دلِ او جای دهَد و جاری گرداند بر زبانِ او سخنانِ نیكو و بگشاید خدای ـ تَبارَک وَ تَعَالَی ـ بر او درهای رحمت را. بدرستی كه هركه عَلی را دوست دارد او را می‌نامَند به أسیرِ خدا در زمین و مباهات می‌كند خدای ـ تَبَارَک وَتَعَالَی ـ به او با فرشتگان و حامِلانِ عرش كه مرا چنین بندگان در زمین هَسْت. بدرستی كه هَركه علی را دوست دارد ندا كنَد او را فرشته‌ای ]فرشته‌ای / M فرشته.[ از زیرِ عَرش كه: ای بنده خدا!

عَمَل را از سر گیر كه خدای ـ تَبَارَک وَ تَعَالَی ـ جَمیعِ گناهانِ تو را آمرزید ]آمرزید / M امرزیدَم.[ . بدرستی كه هركه عَلی را دوست دارَد فردای ]فردای / در M روی یاء نشانِ جزم نهاده؛ لیك در این دستنوشت جَزم‌های سرگردان بسیار است و قابل اعتماد نیست؛ كما این كه در «صحرای» در همین سطر روی یاء همان جزمرا نهاده!![روزِ قیامت در صحرای محشر حاضِر گردد و روی او مِثلِ ماهِ شبِ ]شب / در M یكی از آن جَزم‌های سرگردان روی «ب» نهاده شده![ چهاردَه باشَد. بدرستی كه هركه عَلی را دوست دارَد خدای ـ تَبَارَک وَ تَعَالَی ـ بر سرِ او نهَد تاجِ كرامَت را و ]و/ در M زبر دارد.[ بِپوشانَد ]بِپوشانَد / در M زیرِ باء آشكارا كتابت شده است.[ او را حُلّه ]حُلّه / در M حاء زیر دارد.[ عزّت. بدرستی كه هَركه عَلی را دوست دارَد بگذرد ]بگذرد / در M باء آشكارا زیر دارد.[ بر صراط ]صراط / در M «ط» آشكارا زیر دارد!![ مِثلِ برقِ جهنده و نبیند سختی گذشتن بر ]بر / M پل.[ صراط را.

بدرستی كه هَركه عَلی را دوست دارَد بنویسد خدای ـ تَبَارَک وَ تَعَالَی ـ از برای او براتی ]براتی / R برآتی. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ از آتشِ جَهَنّم و ]و / در M زبر دارد.[ براتی از نِفاق و گذشتن بر ]بر / M ندارد ولی كاتب، بالای سطر «از» افزوده است.[ صِراط و إیمن ]إیمن / در M «م» آشكارا زبر دارد.[ بودن از عذاب را ]را / M ندارد.[ .

بدرستی كه هَركه عَلی را دوست دارَد باز نمی‌كُنند ]نمی‌كُنند / M نمی‌كند.[ در روزِ قیامَت دیوانِ عَمَلِ او را و به پای نمی‌دارَند ترازویی ]ترازویی / M ترازوی.[ از جهَتِ كردارِ او و می‌گویند او را كه: داخِلِ بهشت شو بی‌حساب ]بی‌حساب / R بیی‌حساب. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ . پس بدرستی كه هَركه عَلی را دوست دارَد إیمن گردَد از حِساب و میزان ]میزان / R تیران (/یا: یتران). ضبطِ نص، موافقِ M است.[ و صِراط. ]صِراط / در M «ط» زیر دارد!![
آیا نه چنین است كه هَركه بر دوستی آلِ محمّد بمیرد مصافحه ]مصافحه / در M «ح» زیر دارد.[ می‌كنَند او را فرشتگان و زیارت می‌كنَند او را أرواحِ پیغمبران و خدای ـ تَبَارَک وَ تَعَالَی ـ برمی‌آورَد هر حاجتی كه او دارَد به نَزدِ او؟ آیا نَه ]نَه / زبرِ نون در M صریح است.[ چنین است كه هَركه بر دشمنی آلِ محمّد بمیرد ]بمیرد/ R بمیر.[ كافِر ]كافِر / زیرِ فاء در M صریح است.[ مُرده است؟ آیا نه چنین است ]چنین است / M چنینست.[ كه هَركه بر دوستی آلِ محمّد بمیرد باإیمان از دنیا رفته است و مَن ضامِنِ ]ضامِن / در M «م» زبر دارد!![ اویم كه به بهشت روَد.

دیگر منقولست از سَیدِ ]سَید / زبرِ سین در M صریح است.[ كاینات و ]و / در M زبر دارد.[ خلاصه پیغمبران كه آن‌حضرت روایت كَرد از جبرئیل و او از میكائیل و ]و / در M زبر دارد.[ او از إِسرافیل و او از لوح و او از قَلَم و او از خدای ـ تَبَارَک وَتَعَالَی عَزَّ شانه ـ كه: پادشاهِ عالَمیان فرمود: أَنَا اللهُ الَّذِی لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا خَلَقْتُ الْخَلْقَ بِقُدْرَتِی وَاخْتَرْتُ ]اخْتَرْتُ / M اَخْتَرَهُ.[ مِنْهُمْ أَنْبِیآءَ وَ اصْطَفَیتُ ]اصْطَفَیتُ / M اطْصَفَیتُ ]!؟[.[ مِنَ الْكُلِّ مُحَمَّدًا وَ ]وَ / M + مَن.[ جَعَلْتُهُ ]جَعَلْتُهُ / M جَعَلَتْهُ ]كذا!![.[ أَمِینِی وَ خَلِیفَتِی وَوَلِیی عَلَی عِبَادِی یبَین لَهُمْ كِتَابِی وَ یشَرِّفُهُمْ بِحُكْمِی وَ جَعَلْتُهُ ]جَعَلْتُهُ / M جَعَلْتَهُ.[ الْعَلَمَ الْهَادِی مِنَ الضَّلاَلَةِ وَبابِی ]بابِی / M یاْتی.[ الَّذِی یؤْتَی ]یؤْتَی / M تُؤْتْی ]كذا[.[ مِنْهُ ]مِنْهُ / M اَمِنْه ]؟![.[ وَ بَیتِی ]بَیتِی / M بَیتی.[ الَّذِی ]الَّذِی / M + تُوْتی مِنْهُ و بَیتی الّذَی ]كذا[.[ مَنْ دَخَلَهُ كَانَ امِنًا وَ حِصْنِی الَّذِی مَنْ لَجَأَ إِلَیهِ حَصَنْتُهُ ]حَصَنْتُهُ / M حَضَنْتَهُ.[ مِنْ مَكْرُوهِ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ وَ وَجْهِی الَّذِی ]وَ وَجْهِی الَّذِی / در M مكرّر نوشته شده است.[ مَنْ تَوَجَّهَ إِلَیهِ لَمْ أَصْرِفْ عَنْه وَجْهِی وَحُجَّتِی عَلَی أَهْلِ سَمواتِی وَ أَرْضِی وَ عَلَی جَمِیعِ مَنْ رَضِیتُهُ ]رَضِیتُهُ / M رَضْیتَهُ ]![.[ مِنْ خَلْقِی فَلاَ أَقْبَلُ ]أَقْبَلُ / M + وَ.[ عَمَلَ عَامِلٍ إِلاَّ مَعَ الاِْقْرَارِ بِوِلاَیتِهِ وَ نُبُوَّةِ أَحْمَدَ ]أَحْمَدَ / M اَحْمَدِ.[ رَسُولِی، وَ یدِی الْمَبْسُوطَةَ ]یدِی الْمَبْسُوطَةَ / چُنین است حركتگذاری در M و R.[ فِی عِبَادِی فَبِعِزَّتِی حَلَفْتُ ]حَلَفْتُ / M خَلَقْتُ.[ وَ بِجَلاَلِی أَقْسَمْتُ أَنَّهُ لاَیوَالِی عَلِیا عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی إِلاَّ أَخْرَجْتُهُ عَنْ نَارِی وَ أَدْخَلْتُهُ ]أَدْخَلْتُهُ / M اَدْخَلَهُ عَنْ.[ جَنَّتِی وَ لاَ یعْدِلُ ]یعْدِلُ / M یعْدَلُ.[ عَنْ وِلاَیتِهِ ]وِلاَیتِهِ / M وَلایتِه.[ إِلاَّ مَنْ أَبْغَضْتُهُ وَ أَدْخَلْتُهُ نَارِی فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ ]النَّارِ / M ندارد.[ الَّتِی هِی ]هِی / M ندارد.[ بُغْضُ عَلِی وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ الَّتِی هِی حُبُّهُ فَقَدْ فَازَ. ]نگر: مشارق أنوار الیقین، ط. سید علی عاشور، ص 180.[

خدای ـ تَبَارَک وَ تَعَالَی؛ جَلَّ جَلالُه ـ می‌فرماید كه: منم آن خدایی ]خدایی / M خدای.[ كه بجُز مَن خداوندی نیست. آفریدَم خلق را به قدرَتِ خود و برگزیدم ازیشان ]ازیشان / M اریشان.[ پیغمبران را و گُزیدَم از هَمه پیغمبران محمّد را و گردانیدم او را پیغمبر و برگزیده و ازو ]ازو / M از او.[ خُشنود ]خُشنود / M خوسنود.[ گشتم و فرستادم او را به خَلْق به پیغمبری و برگزیدم از برای او عَلی را و مؤَید ساختم او را به عَلی و ]و / در M زبر دارد.[ گردانیدم عَلی را أَمینِ خودم و خلیفه خودم و ولی خودَم بر بندگانِ خود كه بیان كنَد از برای ایشان كتابِ مرا و مُشَرَّف سازَد بندگانِ مرا به حُكمِ مَن و ]و / در M زبر دارد.[ گردانیدم او را علامتی ]علامتی / چُنین است در R. M علومتی.[ راه‌نماینده خلق از ضَلالت به هدایت و گردانیدَم او را خانه خود به منزله خانه كعبه ]كعبه / در M یك زبر بالای عین یا باء نهاده شده است.[ كه هركه داخِلِ آن خانه شود یعنی دست در دامنِ ولای او زَنَد إیمن باشد از عذاب و گردانیدم او را حصارِ خود كه هَركه پناه به او بَرَد او را نگاه دارَم از مكروهِ دنیا وآخرَت و گردانیدم او را روی خود كه هركه ]هركه / M + كا.[ توجّه به او كنَد و پیروی او كند روی إحسانِ خود و لطف از وی نگردانَم و گردانیدم او را حجَّتِ خود بر أَهلِ آسمانها و زمین و هركه مَن ازو خُشنودَم ]خُشنودَم / M خوشَنودم.[ از خَلْقِ خودَم پس قبول نمی‌كنم عَمَلِ كسی را مَگَر بإِقرار ]بإِقرار / M اقرار.[ به ولایتِ آن‌حضرَت و نبوّتِ أَحمَد رسولِ من، و گردانیدم او را دستِ إِحْسان و إِنْعام وقَهر و غَضَبِ خود كه باز كرده‌ام در میانِ بندگانِ خود. پس به عزّتِ خودم قَسَم می‌خورم و به بزرگواری خود ]خود / M خوَدم ]كذا[. ضبطِ نص، موافقِ R است.[ سوگند ]سوگند / در M سین زبر دارد.[ یاد می‌كنم كه دوست ندارد ]ندارد / در M نیست.[ عَلی را بنده‌ای ]بنده‌ای / M بنده.[ از بندگانِ مَن مگر آنكه بیرون می‌آورَم او را از آتشِ جَهَنّم و داخل می‌گردانم او را به ]به / در M «از» بوده ولی خط زده شده و یك «به» إضافه گردیده است.[ بهشت و رو نمی‌گرداند ]نمی‌گرداند / در M «نمی‌كردانم» بوده ولی بالای ألف یك «ند» افزوده‌اند.[ از دوستی او مگر كسی كه من او را دشمن دارَم و داخل كنم او را در جهنّم.

پس كسی كه دور گردانیده شد ]شد / M شده.[ از آتشی كه دشمنی عَلی است ]عَلی است / M عَلیست.[ و داخِل شد دَر بهشتی كه دوستی عَلی‌ست پس بتحقیق كه رستگار شد.

وَ عَنِ ابْنِ عَبّاسٍ أَنَّهُ قَالَ: قُلْتُ: یا رَسُولَالله! أَوْصِنِی ]أَوْصِنِی / در R «اَوْصینِی» بوده و سپس روی نقطه‌های یاء خط زده شده است.[. فَقَالَ: عَلَیکَ بِحُبِّ عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ. قُلْت: یا رَسُولَاللهِ! أَوْصِنِی. ]أَوْصِنِی / در R «اَوصینِی» بوده و سپس روی نقطه‌های یاء خط زده شده است.[ قَالَ: عَلَیکَ بِمَوَدَّةِ عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ (ع). وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیا إِنَّ ]إِنَّ / چُنین است در M. در R حرفِ یكم حركت ندارد.[ اللهَ لاَیقْبَلُ مِنْ عَبْدٍ حَسَنَةً حَتَّی یسْأَلَهُ ]حَتَّی یسْأَلَهُ / M یسْاَلَ اللهُ.[ عَنْ حُبِّ عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ وَ هُوَ أَعْلَمُ، فَإِنْ جَاءَهُ بِوِلاَیتِهِ قَبِلَ عَمَلَهُ عَلَی مَا فِیهِ، ]عَلَی مَا فِیهِ / در M مكرّر نوشته شده است.[ وَ إِن لَمْ یأْتِ بِوِلاَیتِهِ لَمْ یقْبَلْهُ وَ أَمَرَ بِهِ إِلَی النَّارِ. یابْنَ عَبَّاسٍ! وَ الَّذِی بَعَثَنِی ]بَعَثَنِی / M + وَ خَلَقَنی.[ بِالْحَقِّ نَبِیا إِنَّ اللهَ لاََشَدُّ غَضَبًا عَلَی مُبْغِضِ ]مُبْغِضِ / M مُبْغِضٍ.[ عَلِی ]عَلِی/ M عَلَّی.[ مِمَّنْ زَعَمَ أَنَّ للهِ وَلَدًا. یابْنَ عَبَّاسٍ! لَوْ أَنَّ الْمَلاَئِكَةَ ]المَلاَئِكَةَ / M لل لِلْمَلائِكَةٍ.[ الْمُقَرَّبِینَ وَ الاَْنْبِیآءَ ]الاَْنْبِیآءَ / M الأَنبیآءِ.[ الْمُرْسَلِینَ أَجْمَعُوا عَلَی بُغْضِهِ وَلَمْ ]وَ لَمْ / M فَلَمْ. ضبطِ نص بنابر R است.[ یفْعَلُوا لَعَذَّبَهُمُ اللهُ ]اللهُ / M ندارد.[ بِالنَّارِ.

قُلْتُ: یا رَسُولَ اللهِ! ]یا رَسُولَاللهِ/ R + صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ. این افزونه در M نیست.[ وَ هَلْ یبْغِضُهُ أَحَدٌ؟ فَقَالَ: نَعَم، ]نَعَم / M نِعَمْ.[ یبْغِضُهُ قَوْمٌ یذْكُرُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّتِی لَمْ یجْعَلِ اللهُ لَهُمْ فِی الاِْسْلاَمِ نَصِیبًا. یابْنَ عَبَّاسٍ! إِنَّ مِنْ عَلاَمَةِ ]عَلاَمَةِ / M عَلامَةٍ.[ بُغْضِهِمْ ]بُغْضِهِمْ / M بَعْضِهِمْ.[ لَهُ ]لَهُ / M ندارد.[ تَفْضِیلِهِمْ ]تفضیلهم / R و M تَفْصِیلُهُمْ.[ عَلَیهِ مَنْ هُوَ دُونَهُ. وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیا ]نَبِیا / M ندارد.[ مَا خَلَقَ اللهُ نَبِیا أَكْرَمَ مِنِّی وَ لاَ وَصِیا أَكْرَمَ ]أَكْرَمَ / M اَكْرَمُ.[ مِنْ وَصِیی ]وَصِیی / M وَصّیتی.[ عَلِی ]دستنوشت R در هامش در اینجا حاشیه‌ای دارد كه مَعَالأَسَف بخشی از آن در بُرشِ كنارِصفحه واقع شده و جُز حروفی از آن دیده نمی‌شود (و ما به جای این بخشِ ناخوانا نقطه‌چینگذاشتیم): «أفضلیتِ علی بن أبی‌طالب بر جمیعِ پیغمبران، چون أوصیاء پیغمبران پیغمبربوده‌اند و هریک وصی دیگری بوده‌اند……».[. ]نگر: الفضائِلِ شاذان بن جبرئیل، ص 6.[

روایتست ]روایتست / M روایت است.[ از ابنِعبّاس كه او گفت: كه گفتم: یا رَسول‌الله! مرا وَصیتی فرمای. پس حضرت فرمود كه: بَر تو باد به دوستی عَلی بْنِ أَبی‌طالِب. گفتم: یا رَسول‌الله! مرا وَصیتی فَرمای. پس حضرت فرمود كه: بر تو باد به دوستی علی بْنِ أَبی‌طالِب. به حقِّ آن خدایی ]خدایی / M خدائی.[ كه مرا براستی به خَلق فرستاد كه خدای ـ تَبَارَک وَ تَعَالَی ـ قبول نمی‌كند از بَنده كه حَسَنه دارَد یا نه ولیكن ]ولیكن / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ می‌پرسَد ]می‌پرسَد / M مپرسَد.[ از برای إِتمامِ حجّت پس اگر محبَّتِ آن حضرت را با خود آورده است، عَمَلِ او را قبول ]قبول / M ندارد.[ می‌كند، هرچه باشد، و اگر ولایتِ آن حضرت با خود نیاورده است، قبول نمی‌كند از او عَمَلِ او را و می‌فرمایند كه او را به ]به / M ندارد.[ آتش اندازند یابن ]یابن / M بابن.[ عبّاس ]عبّاس / «س» در M زیر دارد.[! به حَقِّ آن ]آن / چُنین است در M و R لیک به نظر می‌رسد در R دو خطِّ ترقین بر روی آن كشیده‌اند. [ خداوندی كه مرا براستی به خَلق فرستاد ]فرستاد / M ندارد.[ و پیغمبر ]پیغمبر / M بیغمبری.[ گردانید كه خدای ـ تَبَارَک وَتَعَالَی ـ غضبش بر دشمنانِ علی بیشتر از آنهایست ]آنهایست / M انهائیست.[ كه از برای خدا ]خدا / M خداوند.[ فرزند قرار می‌دهَند. یابن‌عبّاس ]عبّاس / در M «س» زیر دارد.[ ! اگر آنكه فرشتگانِ مُقَرَّب ]مقرّب / در متنِ M از قلم افتاده است ولی چون كاتب در ركابه صفحه پیش آورده پیداست كه در نسخه مَبناش بوده است.[ و پیغمبرانِ مُرسَل جمع می‌شدَند بر دشمنی آن‌حضرت و حال آنكه جَمع نشدند و ]و / M + جَمع.[ مُحالست كه جمع شوَند وَلیكن بر سَبیلِ تقدیر و فرض اگر جمع می‌شدَند هرآینه خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ ایشان را معذّب می‌گردانید به آتشِ جهنّم.

ابنِ عبّاس گفت كه: گفتم: یا رسول‌الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ ]صلّی الله علیه و اله / چُنین است در R. M ص.[ آیا دشمَن دارَد كسی او را و چگونه كسی او را دشمن دارد؟ ]كسی او را و چگونه كسی او را دشمن دارد / M ندارد.[ پس حضرت فرمود ]فرمود / M فرمودَند.[ كه: بلی دشمن دارَند او را جماعَتی كه یاد كنَند كه ایشان از أُمَّتِ منَند و خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ ایشان را در إِسلام ]إِسلام / در M «م» زیر دارد.[ نصیبی و بَهره ]بَهره / M بَهرَه.[ مقرّر نگردانیده است. یابن عبّاس ]عبّاس / در M «س» زیر دارد.[ ! از عَلامَتِ دشمنی ایشان آن‌حضرت را آنست كه غیرِ او را بر او تفضیل دهند. ]دهند / M دهَد.[ به حقِّ آن خدایی ]خدایی / M حداوندی.[ كه مرا براستی به خَلق فرستاد كه خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ نیافریده است پیغمبری گرامی‌تر از مَن و نه وصیی گرامی‌تر از عَلی. ]عَلی / M عَلّی.[

دیگر روایتست ]روایتست / M روایت است.[ از سیدِ پیغمبران و شفیعِ إِنْس و ]و / در M زبر دارد.[ جان كه آن‌حضرت فرمود كه:

لَمَّا أَنْ خَلَقَ اللهُ تَعَالَی ادَمَ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ عَطَسَ ادَمُ فَقَالَ: الْحَمْدُ للهِ، فَأَوْحَی اللهُ تَعَالَی إِلَیهِ حَمَدَنِی عَبْدِی وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی لَوْلاَ عَبْدَانِ أُرِیدُ أَنْ أَخْلُقَهُمَا ]أَخْلُقَهُمَا / M اَخْلَقَها.[ فی ]فی / در R مكرّر نوشته شده است.[ دَارِ الدُّنْیا مَا خَلَقْتُکَ. قَالَ: إِلهِی! فَیكُونَانِ مِنِّی؟ قَالَ: نَعَم، یا ادَمُ! اِرْفَعْ رَأْسَکَ وَ انْظُر فَرَفَعَ رَأْسَهُ فَإِذَا مَكْتُوبٌ عَلَی الْعَرْشِ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ مُحَمَّدٌ نَبِی الرَّحْمَةِ وَ عَلِی مُقِیمُ الْحُجَّةِ. مَن عَرَفَ ]عَرَفَ / M عَرِفَ.[ حَقَّ عَلِی زَكَی وَطَابَ وَ مَنْ أَنْكَرَ حَقَّهُ لُعِنَ وَ خَابَ. أَقْسَمْتُ بِعِزَّتِی أَنْ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ مَنْ أَطَاعَهُ وَإِنْ عَصَانِی وَ أَقْسَمْتُ بِعِزَّتِی أَنْ أُدْخِلَ ]أُدْخِلَ / M اَدْخِلَ.[ النَّارَ مَنْ عَصَاهُ وَ إِنْ أَطَاعَنِی. ]نگر: مائة منقبه‌ی ابن شاذان، ط. أبطحی، ص 83.[

یعنی:

چون خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ ]تَبارَک و تَعالی / چُنین است در R. M تَعالی جَلّ وَ جَلاله.[ آدم را آفرید و روح دَر قالبِ او دمید عَطسه كَرد وگفت:

الْحَمْدُ للهِ. پس خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ وَحْی كرد به او كه بَنده من حمد كرد مرا. قسم به عزّت من و جَلالِ مَن كه اگر نه دو بنده بودَند كه می‌خواستم كه بیافرینم ایشان را در دُنیا تو را نمی‌آفریدَم. گفت: إِلهی! این هر دو فرزَندانِ من باشند؟ حَضرتِ رَبّ العِزَّة فرمود كه:

بَلی ای آدَم! سَر بالا كُن و نَظَر كُن. پس سَر بالا كرد. دید كه نوشته است بر عرش ]بر عرش / M ندارد.[: لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ ]الله / R لله.[ تا به آخر ]آخر / در M خاء زبر دارد.[، یعنی: نیست خدایی ]خدایی / M خدا.[ بجز معبودِ بَرحق و خداوَندِ مطلق. محمّد پیغمبرِ رحمتست و رحمتِ عالمیانست و علی إقامت كنَنده حجَّت و حجَّتِ عالمیانَست. هَركه حقِّ عَلی را شناخت طینتِ او پاكَست ]و / در M زبر دارد.[ و أَعمالِ او ]او / M ان.[ پاكیزه و هَركه إِنكار كرد حقِّ او را ]را / M ر.[ مَلعونست و ]را / M ر.[ زیانكار. سوگند ]را / M ر.[ یاد می‌كنم به عزّتِ خود كه داخلِ بهشت گردانم هركه او را إطاعت كنَد و ]و / M ندارد.[ اگرچه عصیانِ من كرده باشد، و قسم می‌خورم به عزَّتِ خود كه داخِلِ جهنّم گردانم هركه عصیانِ او كرده باشَد و اگرچه إطاعَتِ من كرده باشد.

و دیگر وارد ]وارد / M روایت.[ است از طُرُقِ شیعیان ]شیعیان / M سنیان.[ و سنّیان ]سنّیان / M شیعیان.[ از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه ـ كه:

حُبُّ عَلِی حَسَنَةٌ لاَ یضُرُّ مَعَهَا سَیئَةٌ وَ بُغْضَهُ سَیئَةٌ لاَ ینْفَعُ مَعَهَا حَسَنَةٌ ]نگر: الأربعون حدیثًا، منتجب‌الدّین، ص 44 و 45.[ ، یعنی: دوستی عَلی بنِ ]بنِ / M ابن.[ أَبی‌طالِب ـ صَلَوَاتُ الله عَلَیه ـ حَسَنه‌ایست و ]و / در M زبر دارد.[ عَمَلِ خَیریست ]خَیریست / زبرِ خاء و سكونِ یاء از خودِ R است.[ كه ضرَر نمی‌كند با او گناهی و دشمنی آن‌حضرت گناهی است كه نفع نمی‌كنَد با آن عَمَلِ خیری.

و دیگر در خَبَر است از آن حضرت از طرقِ عامّه ]عامّه / M عام.[ و خاصّه خاصّه / M خاص.[ كه: لَوِ اتَّفَقَ النَّاسُ عَلَی حُبِّ عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ لَمَا ]لَمَا / M لَمّا.[ خَلَقَ اللهُ النَّارَ، یعْنی: اگر مردمان جَمع می‌شدند بر دوستی حضرتِ عَلی بنِ أَبی‌طالِب هرآینه خدای تعالی آتشِ جهنّم را نمی‌آفرید.

و ازین ]ازین / M از این.[ باب أَحادیث ]أَحادیث / M + بسیار.[ زیاده از حَد و حَصر است و این مقام گنجایشِ ذكرِ آنها ندارَد.

فصل ]فصل / M ندارد.[

بدان كه حضرتِ شیخِ مفید ـ رحمةُ الله عَلَیه ]رحمة الله علیه / M ره.[ ـ در حدیثِ سابق برین حدیث پنج وجه ذكر كرده است: ]مصدرِ نقلِ قول را نیافتم.[

أَوَّل آن كه ]آن كه / M ندارد.[ دوستان و موالیانِ آن‌حضرت هَرگاه مَعصیتی از ایشان صادر شوَد، محبّتِ آن‌حضرت نمی‌گذارَد كه آن‌شخص از دُنیا بدَر روَد مَگر با توبه و ]و / در M زبر دارد.[ إِنابَتی كه از عقوبَتِ آن گناهان خلاص شوَد یا مبتلا شود در جان یا در مال یا به غَمی و اندوهی. پس اگر اینها نشود جانْكَنْدَن بر او دشوار شوَد تا چون از دارِ دنیا بیرون رود او را گناهی نمانده باشَد و بدین مضمون نیز أَخبار از أئمّه أَطهار واقع شده است.

دویم، ]دویم / M دوّیم.[ آنكه مراد از عَدَمِ ضَرَر، ضرری است ]ضرری است / M ضرریست.[ كه صاحبِ آن سیئه را به جَهَنّم بَرَد یعنی با دوستی آن‌حضرت گناه سَبَبِ دُخولِ جهنّم نمی‌شود هرچند ]هرچند / M چند.[ عقوباتِ دیگر بكشَد مِثلِ عذابِ قَبر و قیامَت و أَهوالِ آن ولیكن داخلِ جَهَنّم نمی‌شوَد زیرا كه خدای ـ تَبارَک و تَعالیـ حرام گردانیده‌است بَر آتش گوشتِ دوستدارانِ ]دوستداران / M دوستانِ.[ حضرت أَمیرالمؤمنین ]أمیرالمؤمنین / M + ع.[ را ـ صَلَواتُ الله عَلَیه ]صلوات الله علیه / M ندارد.[ ـ وبدین مضمون نیز أَخبار وارد شده است از أَهلِبیت ]بیت / M بَیت ]كذا[.[ ـ صَلَواتُ ]صَلَواتُ / M صلوة.[ الله‌عَلَیهِمْ.

سیم ]سیم / M سیم.[، آن كه مراد ازین ]ازین / M از این.[ گناهی كه ضَرَر ندارَد، گناهانِ صغیره است، زیرا كه هَرگاه ]گاه / M كناه.[ بنده ]بنده / M ندارد.[ از گناهانِ كبیره اجتناب نماید، خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ به فضلِ عمیمِ خود از گناهانِ صَغیره درمی‌گذرَد، و این معنی دوستانِ آن‌حضرت راست، زیرا كه غیرِ دوستانِ آن‌حضرت از سِلْسله مؤمنان بیرون‌اند.

چهارم، آن كه مَحَبَّت هرگاه با شرایط باشد گناه ازین كس صادر نمی‌گردَد ]نمی‌گردد / R + و. لیک به نظر می‌رسد روی آن دو خط زده شده است.[ چنانكه در أَخبار از أَئمّه أطهار وارد شده است كه: دوستِ ما كسیست كه پیروِ ما باشد. از آن جمله منقولست كه شبی حضرتِ أَمیرالمؤمنین و إِمام المتّقین، عَلی بنِ أَبی‌طالب ـ صَلَواتُ الله عَلَیه ـ، از كوفه بیرون آمده بود و متوجّهِ نجف بود و جماعتی از عقبِ آن‌حضرت بیرون آمده بودَند. حضرت فرمود ]فرمود / M فرمودَند.[ كه: شما كیستید؟ ایشان گفتند كه: ما شیعه توایم یا أمیرالمؤمنین! حضرت فرمود كه: چرا مَن در شما نمی‌بینم سیماء ]سیماء / M سیمای.[ شیعه را ]را / در R نیامده است. از M ضبط شد.[؟ ایشان گفتَند: یا حضرت! ]یا حضرت / M ندارد.[ سیماء ]سیماء / M سیمای.[ شیعه كدامست ]كدامست / M كدام است.[؟ حضرت فرمود ]فرمود / M فرمودَند.[ كه: آنست ]آنست / M آن است.[ كه رویهای ایشان زرد باشَد از بیداری شب؛ چشمهای ایشان ]چشمهای ایشان / M ندارد. M + و.[ كورْوَش باشد از گریه بسیار ]گریه بسیار / M بسیاری كریه.[ ، ولبهای ایشان خشک باشد از بسیاری دعا و شكمهای ایشان خالی باشَد به سببِ روزه، و پُشتهای ]و پُشتهای / M پَشتهای.[ ایشان كج شده باشَد از بسیاری عبادَت و بریشان ]بریشان / M پریشان.[ باشد عبرتِ ]عبرت / چُنین است در M و R. ظاهرًا «غبرت» باید باشد. سنج: أمالیی طوسی، ط.البعثة، ص 216.[ خاشعان.

و چنانكه شخصی به حضرتِ إِمامِ ]إماِم / زیرِ «م» از خودِ M است[ مجتبی حسن بنِ مرتضی ـ صَلَواتُ الله عَلَیهِمَا ـ گفت كه: من از شیعیانِ شمایم ]شمایم / M شماایم.[ . حَضرت فرمود كه: اگر أَوامِر و نواهی ما را مطیعی، راست می‌گویی. ]می‌گویی / M میكوئی.[ و ]و / M ندارد.[ چنانكه منقولست از إِمام به حق ناطق، جعفر بنِ محمّد الصّادق ـ صَلَواتُ الله عَلَیهِمَا ـ كه آن‌حضرت فرمود كه دوست نمی‌دارَد خدای ـ تَبَارَک وَ تَعَالی ـ را كسی ]را كسی / M كسی را.[ كه عصیانِ او می‌كند. پس حَضرت این شعر را خوانْدند ]خوانْدند / M خوانْد.[ كه:

تَعْصِی ]تَعْصِی / M تُعْصِی.[ الاِْلهَ وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ

هذَا لَعَمْرِی فِی الْفِعَالِ بَدِیعُ ]بَدِیعُ / M بَدیعٌ.[

لَوْ كَانَ حُبُّکَ صَادِقًا لاََطَعْتَهُ

إِنَّ الْمُحِبَّ لِمَن یحِبُّ مُطِیعُ ]مُطِیعُ / M و R مُطِیعٌ. این دو بیت ـ با تفاوت در ضبط ـ در مناقبِ ابن شهرآشوب (ط.دارالأضواء، 4/297) به نقل از إمام صادق ـ علیه‌السّلام ـ آمده است.[

یعنی:

عصیانِ پروردگار می‌كنی و ظاهِر می‌گردانی دوستی او را. به جانِ خودم قَسَم كه این در كردارها غریب و بدیع است. اگر دوستی تو صادق می‌بود هرآئینه ]هرآئینه / M هراینه.[ إطاعَت می‌كردی پروردگارِ خود را بدرستی ]بدرستی / M ندارد.[ كه هركه دوستِ كسی است محبوبِ خود را مطیع است.

و مؤیدِ این معنی است كه خدای ـ تَبَارَک وَ تَعَالی ـ می‌فرماید كه: (قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْكُمُ اللهُ) ]قرآن كریم: س 3، ی 31.[ یعنی: بگو ـ یا مُحمَّد! ـ كه اگر شما دوست می­دارید خدا را پس متابعتِ من كنید تا خدای تعالی شما را دوست دارَد.

پنجم، آنچه روایت شده است از باقرِ علومِ أوّلین و آخرین ]آخرین / در M خاء زبر دارد.[ ، محمّد بنِ ]بن / M ابن.[ علی بنِ ]بن / M + ابن.[ الحُسین ـ صَلَواتُ الله عَلَیهِمْ ـ در وَقتی كه از معنی این حدیث از آن‌حضرت پرسیدند حضرت فرمود كه: معنی اش آنست كه هركه ]هركه / M ندارد.[ حضرتِ عَلی را ـ صَلَواتُ الله عَلَیه ـ دوست دارَد و أَعمالِ طاعَت و عبادات بكنَد، خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ ازو ]ازو / M از او.[ قبول كند. پَس اگر گناه كنَد گناهِ او بر هَم نمی‌زنَد عباداتِ او را و ثوابِ طاعاتِ ]طاعات / M طاعت.[ او از برای او ذخیره است وعقابِ معصیتِ او موقوفست به مشیت الله ـ سُبْحانَه وَ تَعالی ـ و هَركه حضرتِ عَلی را ـ صَلَواتُ الله وَسَلاَمُهُ عَلَیه ـ دشمن دارَد با آن دشمنی حَسَنه از برای او نمی‌نویسند و هر عَمَلِ خیری كه بكنَد این بُغض همه را ضایع می‌گردانَد. ]می‌گردانَد / M می‌كنَد.[ پس كسی كه دوستِ ولی خداست، حَسَناتِ او مقبولست و سَیئاتِ او به او ضَرَر نمی‌كنَد، و دشمنِ ولی خدا را حسنه نیست از جهتِ ]از جهت / M بجهَت.[ جُرمِ عظیم و بُغضی ]بُغضی / M بعْضی.[ كه به آن حضرت دارَد و ]و / در M زبر دارد.[ شكّی كه در خلافتِ آن‌حضرت ]آن حضرت / M ندارد.[ او را هَست و اینست كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ می‌فرماید كه: می‌آوریم أَعمالی ]أَعمالی / M اَعمال.[ كه كَرده‌اند و همه را هَبآءً مَنْثُورًا می‌كنَم. از أَهلِبیتِ ]بیت / در M باء آشكارا زبر دارد.[ آن‌حضرت پرسیدند كه:

أَعمالِ كیست این أَعمال كه چنین خواهَند كرد؟ ایشان فرمودَند كه: این أَعمالِ دشمنانِ ما و ]دشمنانِ ما و / M ندارد.[ دشمنانِ شیعیانِ ماست. ]ماست / M ما اسْت.[

وَ عَنْ أَبِیخَالِدٍ ]أَبِی خَالِدٍ / M و R اَبِی خالِدِ.[ الْكَابُلِی قَالَ: ]أَبِی خَالِدٍ / M و R اَبِی خالِدِ.[ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) عَنْ قَوْلِ اللهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ: (فَامِنُوا ]فَامِنُوا / M فَامومُنِوا ]؟![.[ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنَا) فَقَال: ]فَقَالَ / M وَ قالَ.[ یا أَبَاخَالِدٍ ]خَالِدٍ / M خالِدِ.[ ! النُّورُ وَ اللهِ ]واللهِ / M وَاللهُ.[ الاَْئِمَّةُ مِنْ الِ مُحَمَّدٍ ـ صَلَوَاتُ ]صَلَوَاتُ / M صَلَواةُ.[ اللهِ عَلَیهِمْ ـ إِلَی ]إِلَی / M ندارد.[ یوْمِ الْقِیمَةِ وَ هُمْ وَ اللهِ ]اللهِ / M اللهُ.[ نُورُ اللهِ الَّذِی أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللهِ ]واللهِ / M و R وَاللهُ.[ نُورُ اللهِ فِی السَّموَاتِ وَ فِی الاَْرْضِ. وَ اللهِ ]وَاللهِ / M وَ اللهُ.[ ـ یا أَبَاخَالِدٍ ]خَالِدٍ / M خالِدِ.[ ـ لَنُورُ ]لَنُورُ / M لِنُورِ.[ الاِْمَامِ فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللهِ ]وَاللهِ / M و R وَاللهُ.[ ینَوِّرُونَ ]ینَوِّرُونَ / M ینَوَّرُونَ.[ قُلُوبَ ]قُلُوبَ / M قُلُوبُ.[ الْمُؤمِنِینَ وَ یحْجُبُ اللهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ نُورَهُمْ عَمَّنْ ]عَمَّنْ / M + سَاَلْتَ.[ یشَآءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبَهُمْ. وَاللهِ ـ یا أَبَاخَالِدٍ ]خَالِدٍ / M خالِدِ.[! ـ لاَ یحِبُّنَا عَبْدٌ وَ لاَ یتَوَلاَّنَا حَتَّی یطَهِّرَ اللهُ قَلْبَهُ وَ لاَ یطَهِّرُ ]یطَهِّرُ / M یطَهِّرَ.[ اللهُ ]اللهُ / M ندارد.[ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّی یسَلِّمَ لَنَا وَ یكُونَ سِلْمًا لَنَا ]لَنَا / M ندارد.[ فَإِذَا كَانَ سِلْمًا لَنَا سَلَّمَهُ اللهُ ]اللهُ / M ندارد.[ مِنْ شَدِیدِ الْحِسَابِ وَ امَنَهُ مِنْ فَزَعِ ]فَزَعِ / M فَزَغِ.[ یوْمِ ]یوْمِ / M یوْمَ.[ الْقِیامَةِ الاَْكْبَرِ. ]نگر: الكافی، ط. غفّاری، 1/194.[

روایتست ]روایتست / M رَوایتَست.[ از أَبی‌خالدِ كابُلی ]كابُلی / M كابلی.[ كه گفت: سؤال كَردم از حضرتِ إمام محمّدِ باقر ـ صَلَواتُ اللهِ ]اللهِ / M ندارد.[ وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ـ از تفسیرِ قولِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ كه می‌فرماید كه: إیمان آورید به خدا ]خدا / M خدای.[ و به رسولِ او و ]و / «و» در R و M نبود.[ به نوری ]به نوری / M ندارد.[ كه فرستادیم او را؛ مراد از این نور چیست؟ حضرت فرمودَند كه: ای أباخالد! والله كه مراد از نور درین آیه أَئمّه معصومین‌اند از آلِ محمّد ـ صَلَواتُ ]صَلَواتُ / M صلو ]؟![.[ الله عَلَیهِمْ ـ تا روزِ قیامت؛ و ایشانند وَالله نورِ إلهی كه نازل شده است از جانبِ خدای ـ تبارک وتعالی ـ والله كه ایشانند نورِ إلهی در آسمانها و ]و / در M زبر دارد.[ در زمین. والله ـ ای أباخالِد! ـ كه نورِ إمام در دلهای مؤمنان روشن‌تر از آفتابِ روشنی‌دهَنده است در روز. والله كه ایشان مُنَوَّر می‌گردانند دلهای مؤمنان را و محجوب می‌گرداند ]می‌گرداند/ M میكردانند.[ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ نورِ ایشان را از هَركه می‌خواهَد. پس تاریک می‌گردَد دلهای آن‌جماعَت. وَالله ـ ای أَباخالِد! ـ هیچ بنده ما را دوست نمی‌دارد و به ما تَوَلّا نمی‌كند تا آنكه خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ دلِ او را ]دلِ او را / M ندارد.[ مُطَهَّر گردانَد ]گردانَد / M می‌كرداند.[ و خدای ـ تَبَارَک وَ تَعَالی ـ مُطَهَّر نمی‌گرداند ]و خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ مُطَهَّر نمی‌گردانَد / M ندارد.[ دلِ ]دل / M + ان.[ بنده را تا آنكه مُنقاد و ]و / در M زبر دارد.[ مطیعِ ما نشود. ]نشود / M شوَد.[ پس چون مُنقادِ ما ]مُنقادِ ما / M منقادِ ]كذا[.[می‌گردَد ]می‌گردَد / M كردَد.[ خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ سالم می‌گردانَد او را از سختیهای حساب و إیمن می‌گردانَد او را از ترسِ عظیم‌ترِ ]عظیم‌تر/ M عظیم.[ روزِ قیامَت.

وَ عَنِ الاِْمَامِ أَبِیعَبْدِاللهِ جَعْفَرِ بْنِ ]بْنِ / M ابْنِ.[ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ ـ صَلَوَاتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِمَا ـ أَنَّهُ قَالَ: مَا جَآءَ بِهِ عَلِی ـ عَلَیهِالسَّلاَمُ ـ أُخِذَ بِهِ وَ مَا نَهَی عَنْهُ انْتُهِی ]انْتُهِی / M اِنْتَهی.[ عَنْهُ. ]عَنْهُ / M ندارد.[ جَرَی لَهُ مِنْ الْفَضْلِ مَا جَرَی لِمُحَمَّدٍ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه / M ص.[ ـ وَ لِمُحَمَّد (ص) ]ص / M ندارد.[ الْفَضْلُ عَلَی جَمِیعِ مَنْ خَلَقَ اللهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ الْمُتَعَقِّبُ عَلَیهِ فِی شَیءٍ مِنْ أَحْكَامِهِ كَالْمُتَعَقِّبِ ]كَالمُتَعَقِّبِ/ در M باء پیش دارد!.[ عَلَی اللهِ وَ عَلَی رَسُولِهِ وَ الرَّادُّ عَلَیهِ فی صَغِیرَةٍ أَوْ كَبِیرَةٍ عَلَی حَدِّ الشِّرْکِ بِاللهِ. كَانَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (ع) بَابُ اللهِ الَّذِی لاَ ]الَّذِی لاَ / M لا الَّذی.[ یؤْتَی إِلاَّ مِنْهُ وَسَبِیلُهُ الَّذِی مَنْ سَلَکَ بِغَیرِهِ یهْلِکُ. وَ كَذلِکَ یجْرِی لاَِئِمَّةِ ]لِلأَئِمَّةِ / M الاَئِمَة (بدونِ «ء» بر كرسی حرفِ چهارم).[ الْهُدَی وَاحِدٍ ]واحِدٍ / M واحِدًا.[ بَعْدَ وَاحِدٍ. جَعَلَهُمُ اللهُ أَرْكَانَ الاَْرْضِ أَنْ تَمِیدَ ]تَمِیدَ / M تُمیدَ.[ بِأَهْلِهَا وَ حُجَّتَهُ الْبَالِغَةَ ]الْبَالِغَةَ / M الْبَالِغَةِ.[ عَلَی مَنْ فَوْقَ ]فَوْقَ / R فَوْقِ. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ الاَْرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَی. وَ كَانَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ ـ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ ـ كَثِیرًا مَا یقُولُ: ]یقُولُ / M تَقُولُ.[ أَنَا قَسِیمُ اللهِ بَینَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ، وَ أَنَا الْفَارُوقُ الاَْكْبَرُ، وَ أَنَا صَاحِبُ الْعَصَا وَ الْمِیسَمِ وَ لَقَدْ أَقَرَّتْ لِی جَمِیعُ الْمَلاَئِكَةِ ]الْمَلاَئِكَةِ / M المَلئكَتِهْ.[ وَالرُّوحُ ]الرُّوحُ / M الرُّوحِ.[ وَالرُّسُلُ بِمِثْلِ مَا أَقَرُّوا بِهِ لِمُحَمَّدٍ ـ ص ـ وَ لَقَدْ حُمِّلْتُ ]حُمِّلَتُ / M حُمِّلَتْ.[ عَلَی مِثْلِ حَمُولَتِهِ ]حَمُولَتِهِ / در M به پیشِ یكم است![ وَ هِی حَمُولَةُ ]حَمُولَةُ / در M حرفِ یكم پیش دارد و حرفِ واپسین زیر.[ الرَّبِّ؛ وَ إِنَّ رَسُولَاللهِ ـ ص ]ص / M ندارد.[ ـ یدْعَا فَیكْسَا ]فَیكْسَا / M ندارد.[ وَ أُدْعَا فَأُكْسَا وَیسْتَنْطَقُ ]یسْتَنْطَقُ / M یسْتَنْطَقُ.[ فَأُسْتَنْطَقُ ]فَأُسْتَنْطَقُ / M فَاسْتَنْطَقُ.[ ، فَأَنْطِقُ عَلَی حَدِّ مَنْطِقِهِ وَ لَقَدْ أُعْطِیتُ ]أُعْطِیتُ / M اَعْطَیتُ.[ خِصَالاً مَا سَبَقَنِی إِلَیهَا ]إِلَیهَا / M اِلَیهِ.[ أَحَدٌ قَبْلِی عُلِّمْتُ عِلْمَ الْمَنَایا وَ الْبَلاَیا وَ الاَْنْسَابِ ]الاَْنْسَابِ / M الأَنصابِ.[ وَ فَصْلَ ]فَصْلَ / M و R فَصْلُ.[ الْخِطَابِ ]الْخِطَابِ / M الخَطّابِ.[ فَلَمْ یفُتْنِی مَا سَبَقَنِی وَ لَمْ یعْزبْ ]لم یعْزُبْ / R لم یغْرَبْ. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ عَنِّی مَا غَابَ عَنِّی؛ أُبَشِّرُ بِإِذْنِ اللهِ وَ أُؤَدِّی عَنْهُ كُلُّ ذلِکَ مِنَ اللهِ مَكَّنَنِی فِیهِ بِعِلْمِهِ. ]نگر: الكافی، ط. غفّاری، 1/196 و 197.[

مَنقولست به طُرُقِ مختلفه از إمام به حق ناطق، جعفر بنِ مُحَمَّد الصّادق ـ عَلَیهِ ]عَلَیهِ / M ندارد.[ صَلَواتُ الله المَلِکِ الاَْكْبَر ـ كه آن‌حضرت فرمود كه: هرچه را حَضرتِ أَمیرالمؤمنین ـ صَلَواتُ اللهِ عَلَیه ـ أَمر كند واجبست كه به آن عَمَل كنند و هرچه را نهی كند واجبست كه از آن بازایستند. ]بازایستند / M بارایستد.[ ثابتست ]ثابتست / M ثابت است.[ آن‌حضرت را از فضیلت آنچه ثابتست ]ثابتست / M ثابت است.[ رسولِ خدا را ـص ـ؛ وحضرتِ محمّد راست ـ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیه و آلِه / M ع. [ ـ فضیلت بر هَركه خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ آفریده است و كسی كه مخالفَت كند بر آن‌حضرت در چیزی از أحكامِ آن‌حَضرت مِثْلِ كسیست كه مخالفَت كردَه باشد خدا و رسولِ او را و كسی كه رَد كند بر آن‌حضرت، خواه كوچك ]كوچك / M ندارد.[ و خواه بزرگ را، بر حَدِّ شِركَست به خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ و ]و / در M زبر دارد.[ كافر است.

وحضرتِ أَمیرالمؤمنین ـ صَلَواتُ الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ـ باب‌الله بود یعنی دریست كه به خدا نمی‌توان رسید مگر از آن در و آن‌حضرت راهِ خدا بود كه هَركه از غیرِ آن راه بروَد هَلاک می‌شوَد و همچنین‌اند أَئمَّه ]أَئمَّه / زبرِ «م» در M صریح است.[ معصومین ـ صَلَواتُ الله عَلَیهِمْ ـ هَریك بعد از دیگری وخدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ ایشان را رُكنهای زمین گردانیده است كه به وجودِ ایشان دنیا باقی است واگر ایشان نباشند زمین درمی‌گردَد همان‌ساعت و ایشانَند حجّتِ كامله إِلهی بر هَركه بر روی زمین‌اَند از آدمیان و بر هَركه در زیرِ زمین است از جنّیان و ]و / در M زبر دارد.[ حَضرتِ أمیرالمؤمنین ـ صَلَواتُ الله عَلَیه ـ بسیار می‌فرمود كه: من قسمت‌كُنَنده‌ام ]كنَنده / در M مكرّر نوشته شده است.[ به أمرِ إِلهی میانِ بهشت ودوزخ؛ منم ]منم / در M از قلم افتاده است.[ فاروقِ أَكبَر كه جُداكننده‌ام حق را از باطِل؛ منم صاحبِ عَصا و داغ ـ چنانكه منقولست از رسولِ خدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ كه آن‌حضرت فرمود كه: دابّة‌الأَرض ]دابّة الأَرض / در M «ض» زیر دارد.[ درازی او ]او / M و.[ شصت گز است و ]و / در M زبر دارد.[ كسی ازو ]ازو / M از او.[ نمی‌تواند گریخت و داغ ]و داغ / M وَداع.[ می‌كنَد مؤمن را در میانِ چشمهای او و با او خواهَد بود عصای موسی و خاتمِ سلیمان. ]سلیمان / در M «ن» زیر دارد.[ پس مُنَوَّر می‌گرداند روی مؤمن را ]را / در R نیامده است. از M ضبط شد.[ به عصا و مهار می‌كند بینی كافر ]كافر / M كافران.[ را به خاتم تا ]تا / M یا.[ آنكه می‌گویند: ای مؤمن و ای كافِر ]كافِر/ زیرِ فاء در M صریح است.[ !. ]سنج: بحارالأنوار، 6/300، و 39/345، و 53/125.[ و منقولست از حَضرتِ أَمیرالمُؤمنین ـ صَلَواتُ الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ـ كه از آن‌حضرت پرسیدند ]پرسیدند / M + كه.[ از دابّة‌الأَرض؛ حضرت فرمود كه: والله كه او را دُم ]دُم / M دمَ.[ نیست و او را ریش است. و این إِشاره است ]است / M ایست.[ كه دابّة‌الأرض، از إِنس باشَد. و این حدیث با أَحادیثِ دیگر دلالت دارَد كه آن‌حضرت باشد یا مثلِ آن كلمات باشَد كه فرمود: منم آدَم و نوح؛ اللهُ أَعْلَم. ]أَعلَم / M ادمَ.[

و بتحقیق كه إقرار كردَند به إمامَتِ من جمیعِ فرشتگان و روح و پیغمبران چنانكه إِقرار ]إِقرار / در M حرفِ واپسین زیر دارد!.[ كردَند به نُبُوَّتِ محمّد رسول‌الله ـ صَلّی الله عَلَیهِ وَ آلِه ـ و بر دوشِ من گذاشته‌اند آنچه بر دوشِ رسولِخدا ـ ص ـ گذاشته بودند و آن خلافتِ إِلهی است و بدرستی كه فردای روزِ قیامَت أوّل كسی را كه بخوانند حضرتِ رسالتْپناهِ ]رسالتْپناه / M رسالت‌پناهی.[ محمّدی است ـ صَلَّی الله عَلَیهِ وَآلِه ـ پس چون آن‌حضرت سَر از خاک بیرون آورَد آن‌حضرت را لباسِ عزّت و كرامَت بپوشانَند ]بپوشانَند / M بپوشانَد.[ و بعد از آن مرا بخوانند و لباسِ عزّت و كرامَت در من پوشانَند؛ و آن‌حضرت را به سخن درآورَند؛ دیگر مرا به سخن درآورَند؛ و خواهم گفت آنچه آن حَضرت خواهد فرمود كه آن شفاعَتِ أُمَّت باشد. و بتحقیق كه به من داده‌اند صفاتی چند كه به كسی ]چند كه به كسی / در M مكرّر است.[ پیش از مَن نداده‌اند. می‌دانم عِلمِ مَنایا را ـ و آن علمی است كه چون كسی را می‌بینند ]می‌بینَند / M می‌بینَد.[ قدرِ حیاتِ او و مدّتِ بقای او و زمانِ مرگِ او دانسته می‌شَود ـ و می‌دانم علمِ بلایا را ـ كه هر بلایی در چه وقت می‌آید ]می‌آید / M می‌كونیدابْد ]؟![.[ و ]و / در M زبر دارد.[ به كه می‌آید و هركس به چه بلا ]بلا / M بلاء.[ مبتلا ]مبتلا / M مبتلاء.[ می‌گردنَد و آن‌حضرت این دو عِلم را به بَعضی از خواصِّ خود تعلیم كرده بود مثلِ سلمان و رشیدِ ]رشید / در M «ر» زبر دارد.[ هجری و میثمِ ]میثم / M میشم.[ تمّار و حبیب بنِ مظاهِر أَسَدی، عَلَمدارِ ]عَلَمدار / M عِلم‌دار ]![.[ حضرتِ سیدالشّهدا ]سید الشّهدا / M سید الشهداء ]كذا بسكون الیاء![.[ ـ صَلَواتُ الله عَلَیه ]الله / M + و سَلامهْ.[ ـ چنانكه بَعضی از آن بتفصیل خواهَد آمَد.

منم صاحبِ ]صاحب / در M حاء زبر دارد.[ عِلْمِ فَصل‌الخِطاب ]فصل الخِطاب / M فَضْل الخطابْ ]![.[ ـ كه حكم می‌كنم میانِ هر دو كس به علمِ لَدُنّی كه حق ظاهِر می‌گردد ]می‌گردد / M می‌كَرداند.[؛ چنانكه خواهَد آمَد ـ. پس فوت نشد ]نشد / در M شین زبر دارد؛ فتأمّل.[ از من آنچه غایبست ]غایبست / M غایبْ اسْت.[ از مَن. بشارت می‌دهم به إذنِ خدا و ]و / در M زبر دارد.[ أَدا می‌كنم از خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ همه ]همه / در M «م» زبر دارد.[ اینها از جانبِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ است كه مرا بر اینها استوار گردانیده است به إذنِ خود.

وَ عَنْ أَبِیعَبْدِاللهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ـ أَنَّهُ قَالَ: نَحْنُ وُلاَةُ ]وُلاة / هم در R و هم M به ریختِ «وُلاتُ» كتابت گردیده است.[ أَمْرِ اللهِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِ اللهِ وَ عَیبَةُ وَحْی اللهِ. ]نگر: الكافی، ط. غفّاری، 1/192.[

منقولست از آن‌حَضرَت كه فرمود: ما والیانِ أَمرِ خدائیم و ]و / در M زبر دارد.[ ما خازِنان عِلمِ خدائیم وما مَحلِّ أسرارِ علومِ خدائیم.

وَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی بْنِ ]بْنِ / M ابْنِ.[ جَعْفَرٍ ]جَعْفَرٍ / M جَعْفَرِ.[ ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِ ـ أَنَّهُ قَالَ: قَالَ أَبُوعَبْدِاللهِ (ع) ]ع / M ندارد.[: إِنَّ اللهَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ خَلَقَنَا ]خَلَقَنَا / M خَلَقْنا.[ فَأَحْسَنَ خَلْقَنا ]خَلْقَنَا / M خَلَقْنا. ضبطِ نص، موافقِ R است.[ وَ ]و / در M نیست ولی در R هست.[ صَوَّرَنَا فَأَحْسَنَ صُوَرَنَا وَ جَعَلَنَا خُزَّانَهُ فِی سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ، وَ لَنَا نَطَقَتِ ]نَطَقَتْ / M نُطِقَتْ.[ الشَّجَرَةُ وَ بِعِبَادَتِنَا عُبِدَ اللهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ وَ لَوْلاَنَا مَا عُبِدَاللهُ. ]… اللهُ / M + عَزَّ وَ جَلَّ.نگر: الكافی، ط. غفّاری، 1/193.[

منقولست از آن‌حضرت كه فرمود كه:

خدای ـ تَبَارَک وَ تَعَالی ـ آفرید ما را پس نیكو گردانید خَلْقِ ما را به آنكه طینَتِ ما را از أَعْلی عِلّیین ]أَعْلی عِلّیین / M اعَلی عّلییین ]!؟[.[ گردانید و روحِ ما را از ]از / M ز.[ نورِ خود آفرید و صورت داد پس نیكو گردانید ]صورت داد پس نیكو گردانید / M ندارد.[ صورتِ ما را ـ یعنی: ما را موصوف به صفاتِ خود گردانید ـ و گردانید ما را از خَزینه‌دارانِ ]خَزینه‌داران / در M خاء و نون زبر دارد.[ خود در ]در / M و دَر.[ آسمان و زمین و ما را مظهرِ علومِ خود گردانید و از برای ما به ]به / در M زیر دارد.[ سخن می‌آید درخت هرگاه كه خواهیم و به سببِ عبادَتِ ما بندگی كرده شد ]شد / M شده.[ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ]و تَعالی / M ندارد.[ ـ زیرا كه آنچه شرطِ عبادَت بود بر وجهِ كمال ایشان می‌دانستَند ]می‌دانستَند / M + وَ.[ و بر وجهِ كمال به جای ]به جای / M ندارد.[ می‌آوردَند؛ و اگر ما نمی‌بودیم كسی عبادَتِ خدای ـ تبارَک و تَعالی ـ نمی‌كَرد. ]نمی‌كَرد / در M «ن» زبر دارد.[

وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ـ رَضِی اللهُ عَنْهُمَا ـ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ]رَسُولَ / M رَسُولِ.[ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ یقُولُ: مَعَاشِرَ النَّاسِ! اعْلَمُوا أَنَّ للهِِ ]للهِِ / M اللهَ.[ بَابًا مَنْ دَخَلَهُ أَمِنَ مِنَ النَّارِ وَ مِنَ الْفَزَعِ الاَْكْبَرِ. فَقَامَ إِلَیهِ أَبُوسَعِیدٍ الخُدْرِی ـ رَضِی اللهُ عَنْهُ ]عَنْهُ / M عَنْهُما.[ ـ فَقَالَ: یا رَسُولَاللهِ! اِهْدِنَا إِلَی هذَا الْبَابِ حَتَّی نَعْرِفَهُ. قَالَ: هُوَ عَلِی بْنُ ]بْنُ / M ابْنِ.[ أَبِیطَالِبٍ سَیدُ الْوَصِیینَ وَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ وَ أَخُو رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَخَلِیفَةُ اللهِ عَلَی النَّاسِ أَجْمَعِینَ. یا مَعَاشِرَ النَّاسِ! مَنْ أَحَبَّ أَن یسْتَمْسِکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی الَّتِی ]الَّتِی / در R به خطِّ ریز به سطر إقحام گردیده است. در M نیست.[ لاَانْفِصَامَ لَهَا فَلْیتَمَسَّکْ ]فَلْیتَمَسَّکْ / در M حرفِ واپسین زبر دارد.[ بِوِلاَیةِ ]بِوِلاَیةِ / M بِوَلایتِ.[ عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ بَعْدِی فَإِنَّ وِلاَیتَهُ وِلاَیتِی ]وِلاَیتِی / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ وَ طَاعَتَهُ طَاعَتِی. یا مَعَاشِرَ ]مَعَاشِرَ / در M واپسین حرف هم زبر دارد و هم زیر![ النَّاسِ! مَنْ سَرَّهُ أَن یقْتَدِی بِی ]یقْتَدِی بِی / M یقْتدَی.[ فَعَلَیهِ أَن یتَوَلَّی بِوِلاَیةِ ]بِوِلاَیةِ / در M «و» زبر دارد.[ عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ بَعْدِی وَ الاَْئِمَّةِ ]الاَْئِمَّةِ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ مِنْ ذُرِّیتِی فَإِنَّهُمْ خَزَائِنُ ]خَزَائِنُ / M خَزاِنُ.[ عِلْمِی. فَقَامَ جَابِرُ ]جَابِرُ / M جابِرِ.[ بْنُ ]بْنُ / M ابْنِ.[ عَبْدِاللهِ ]عَبْدِاللهِ / M عَبدُاللهِ.[ الاَْنْصَارِی وَ قَالَ ]وَ قَالَ / M فَقالَ.[: كَمْ عِدَّتُهُمْ؟ ]عِدَّتُهُمْ / M عَدَدَ الأَئِمَةَ مِنْ ذُرّتَیکَ [كذا!].[ فَقَالَ: ]فَقَالَ / M وَ قالَ.[ یا جَابِرُ! سَأَلْتَنِی ـ رَحِمَکَ اللهُ ]الله / M ندارد.[! ـ عَنِ الاِْسْلاَمِ بِأَجْمَعِهِ. عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ الشُّهُورِ وَ هُوَ عِنْدَ اللهِ اِثْنیعَشَرَ شَهْرًا فی كِتَابِ اللهِ یوْمَ خَلَقَ السَّموَاتِ وَ الاَْرْضَ ]الاَْرْضَ / M الارضِ.[ وَعِدَّتُهُمْ عِدَّةُ الْعُیونِ الَّتِی انْفَجَرَتْ ]انْفَجَرَتْ / R اَنْفَجَرَتْ. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ لِمُوسَی بْنِ ]بْنِ / M ابْنِ.[ عِمْرَانَ حِینَ ضَرَبَ بِعَصَاهُ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَاعَشَرَةَ ]اثْنَتَا عَشَرَةَ / M اثْنَتی عَشَرَة.[ عَینًا وَ عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ ]عِدَّةُ / M ندارد.[ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ. قَالَ اللهُ تَعَالی: (وَلَقَدْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ بَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَی عَشَرَ ]اثْنَی عَشَرَ / M اِثْنی عَشَرَ.[ نَقِیبًا). ]قرآنِ كریم: س 5، ی 12.[ فَالاَْئِمَّةُ ـ یا جَابِرُ! ـ اثْنَی عَشَرَ إِمَامًا أَوَّلُهُمْ ]أَوَّلُهُمْ / R و M اَوَّلَهُمْ.[ عَلِی بْنُ أَبِیطَالِبٍ وَاخِرُهُمُ ]اخِرُهُمُ / در M راء زبر دارد.[ الْقَائِمُ ـ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِم. ]نگر: الیقینِ ابنِ طاوس، تحقیقِ أنصاری، ص 244 و 245.[

منقولست از ابنِعبّاس ـ رَضِی الله عَنْهُمَا ـ كه گفت: شنیدم از رسولِ خدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه ـ كه می‌فرمود كه: ای گروهِ مردمان! بدانید كه خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ را دری است كه هركه داخل شد به آن دَر، إیمن شد از عذابِ جَهَنّم و از ترسِ عظیمِ روزِ قیامَت. پس أَبوسَعیدِ خُدْری ـ رَضِی اللهُ عَنْه ـ برخاست ]برخاست / R برخواست؛ M یرخواست ]![.[ و ]و / در M زبر دارد.[ گفت: یا رسول‌الله! ]رسول‌الله / M + ص.[ ما را راه نما به آن دَر تا ما ]ما / M ندارد.[ بشناسیم او را. حضرتِ رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ فرمود كه: او عَلی بنِ أبی‌طالب است ]ست / M است.[ بِهترینِ أَوصیاءِ پیغمبران و ]و / در M زبر دارد.[ پادشاهِ مؤمنان و برادرِ رسولِ پروردگارِ عالَمیان و خلیفه خدا بَر جمیعِ مردمان. ای گروهِ مردمان! هركه خواهد كه چنگ زنَد به رشته محكمی كه گُسستن و شكستن نداشته باشَد، پس باید كه چنگ زنَد به ولایتِ عَلی بنِ أَبی‌طالب بعد از من و او را إِمامِ خود دانَد. پس بدرستی كه ولایتِ آن‌حضرت ولایتِ من است، ]من است / M منست.[ و إِطاعتِ او ]او / M ندارد.[ إِطاعتِ من. ای گروهِ مردمان! هركه خوش می‌آید كه متابعتِ ]متابعت / M اطاعت.[ من كنَد، پس بَر اوست كه تولّا كنَد به ولایتِ عَلی بنِ أَبی‌طالب بعد از مَن و ]و / در M زبر دارد.[ إمامان از ذرّیتِ من و ایشان را إِمامِ خود دانَد. پس بدرستی ]بدرستی / در M «ر» زبر دارد.[ كه ایشان خَزینه‌های عِلمِ من‌اند. ]من اند/ M منند.[

پس جابر بنِ ]بن / M ابن.[ عبدالله الأَنصاری برخاست ]برخاست / M و R برخواست.[ و گفت: یا رسول‌الله! ]الله / M ندارد.[ عَدَدِ ایشان چند است؟ پس حضرت فرمود كه: ]كه / M ندارد.[ ای جابر! خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ تو را ببخشاید كه مرا سؤال كَردی از همه ]همه / در M میم زبر دارد.[ إسلام ـ یعنی: إسلام ]إسلام / M اِسْ لم ]كذا[.[ همه ]همه / در M میم زبر دارد.[ اینست، زیرا كه هَركه إِمامِ زمانِ خود را نداند و بمیرَد كافر مرده است.

پس حضرت فرمود كه: عددِ ایشان عدَدِ ماههاست ]ماههاست / M ماها اسْت.[ و آن نزدِ خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ دوازده ماه است ]ست / M است.[ در كتابِ خدا ]خدا / M خدای تع.[ روزی كه ]كه / M ندارد.[ آفرید آسمانها و ]و / در M زبر دارد.[ زمین را، و ]و / M ندارد.[ عَدَدِ ایشان عَدَدِ چشمه‌هایی ]چشمه‌هایی / M چشمهای.[ است كه شكافته شد از جهَتِ حضرتِ موسی بنِ ]بن / M ابن.[ عمران وقتی كه عصای خود را بَر سنگ زد و ازو ]ازو / M ندارد.[ گشوده شد دوازده چشمه ]چشمه / M چشَمه.[ ، و عَدَدِ ایشان عَدَدِ نُقَبای ]نُقَبای / M + امَت.[ بَنی‌إِسرائیل است چنانكه خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ می‌فرماید: بتحقیق كه ما عَهْد وپیمان بنی‌إِسرائیل را ]را / در M نیامده ولی در R هست.[ گرفتیم ]گرفتیم / M كرفَتم ]كذا[. ضبطِ نص، موافقِ R است.[ و مبعوث ]مبعوث / M + و.[ گردانیدیم از ایشان دوازده ]دوازده / M درازدهْ ]![.[ نقیب. پس أَئمّه ـ ای جابر! ـ دوازده إمامَند، أَوَّلِ ایشان علی بنِ أَبی‌طالب و آخرِ ]آخر / در M خاء زبر دارد.[ ایشان مهدی ]مهدی / M ندارد.[ ـ صَلَواتُ الله عَلَیهِمْ أَجْمَعِینَ.

وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ]ابنِ عبّاسٍ / R اِینِ عَبّاسٍ؛ M اِبْنِ عَبّاسِ ]كذا[.[ قَالَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ: عَلِی بْنُ ]بْنُ / M ابْنُ.[ أَبِیطَالِبٍ أَفْضَلُ خَلْقِ اللهِ تَعَالَی غَیرِی وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ سَیدَا ]سَیدَا / M سَیدُ.[ شَبَابِ ]شَبَابِ / R شِبَابِ. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَبُوهُمَا خَیرٌ مِنْهُمَا وَإِنَّ ]إِنَّ / R اَِنَّ. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ فَاطِمَةَ سَیدَةُ نِسَآءِ الْعَالَمِینَ وَ إِنَّ ]إِنَّ / R اَِنّ. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ عَلِیا خَتَنِی وَلَو وَجَدْتُ لِفَاطِمَةَ ]لِفَاطِمَةَ / M لِفاطِمَةِ.[ خَیرًا مِنْ عَلِی لَمْ أُزَوِّجْهَامِنْهُ. ]نگر: مائة منقبه‌ی ابن شاذان، ط. أبطحی، صص 19 ـ 21 (منقبتِ 2).[

روایتست از عبدالله بنِ عَبّاس ]عَبّاس / در M «س» زیر دارد![ ـ رَضِی اللهُ عَنْهُمَا ـ كه گفت كه: رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه ـ فرمود كه: علی بْنِ أَبی‌طالب بهترینِ خَلقِ خداست غیر از مَن، و حَسَن وحُسَین بهترینِ جوانانِ أَهلِ بهشت‌اند ]بهشت‌اند / M بهشتند.[ ، و پدرِ ایشان بهتر از ایشانست ]ایشانست / M ایشانَند.[ ، و بدرستی كه فاطِمه بهترینِ زنانِ عالَمیانَست، و بدرستی ]بدرستی / در M «ر» زبر دارد![ كه علی دامادِ منَست، و اگر می‌یافتَم از بَرای

فاطِمه ]فاطِمه / M فاطمة.[ شوهری بهتر از عَلی بن أبی‌طالب ـ صَلَواتُ الله عَلَیه ـ مَن به عَلی نمی‌دادَم او را.

و دیگر: رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ ]بْنُ / M ابْنِ.[ صَدَقَةَ ]صَدَقَةَ / M صَدَقَةُ.[ أَنَّهُ ]أَنَّهُ / R اَنِّهُ.[ قَالَ سَأَلَ ]سَأَلَ / M سَ الَنی.[ أَبُوذَرٍّ ]أَبُوذَرٍّ / R اَبُوذَرِ.[ الْغِفَارِی ]الغِفَاری / M الغَفاری.[ سَلْمَانَ ]سَلْمَانَ / M سَلْمانِْ.[ الْفَارِسِی ـ رَضِی اللهُ عَنْهُمَا ـ: یا أَبَاعَبْدِاللهِ! مَا مَعْرِفَةُ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ ـ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیهِ ـ ]عَلَیهِ / «علیه» در R و M از قلم افتاده است.[ بِالنُّورَانِیةِ. قَالَ: یا جُنْدَبُ! ]جُنْدَبُ / R جَنْدَبُ؛ M جَنْدَبْ.واژه تازی «جندب»، به ضبطهای «جُنْدَب» و «جُنْدُب» و «جِنْدَب» در واژه‌نامه‌های مَدْرَسیتازی آمده است (نگر: القاموس المحیطِ فیروزآبادی، ط. دارالفكر، ص 63 ـ زیرِ «ج د ب» ـ؛و: المُعْجَم الوسیط، ص 140).[ فَامْضِ بِنَا حَتَّی نَسْأَلَهُ ]حَتَّی نَسْأَلَهُ / M نَسْاَلُهُ.[ عَنْ ذلِکَ. قَالَ: فَأَتَینَاهُ ]فَأَتَینَاهُ / M فَ اتَیناهُ.[ فَلَمْ نَجِدْ.

قَالَ: فَانْتَظَرْنَاهُ حَتَّی جَاءَ فَقَالَ ـ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیهِ ـ: مَا جَآءَ بِكُمَا؟ قَالاَ: جِئْنَاکَ ـ یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ!ـ نَسْأَلُکَ عَنْ مَعْرِفَتِکَ بِالنُّورَانِیةِ. قَالَ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیه ـ: مَرْحَبًا بِكُمَا مِنْ وَلِیینِ للهِِ مُتَعَاهِدَینِ لِدِینِهِ لَیسَا بِمُقَصِّرَینِ. ]بِمُقَصِّرَینِ / M بِمُقَصَّرینَ ]كذا[.[ لَعَمْرِی إِنَّ ]إِنَّ / M اَنَّ.[ ذلِکَ لَوَاجِبٌ عَلَی كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ.

ثُمَّ قَالَ ـ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیهِ ـ: یا سَلْمَانُ وَ یا جُنْدَبُ! ]جُنْدَبُ / R جَنْدَبُ؛ M جَنْدَبْ.[ قَالاَ: لَبَّیکَ ]لَبَّیکَ / M لَبِیکَ ]كذا[.[ یا أَمِیرَألْمُؤْمِنینَ! قَالَ ـ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیهِ ـ إِنَّهُ لاَ یسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الاِْیمَانَ ]الاِْیمَانَ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ حَتَّی یعْرِفَنِی ]یعْرِفَنِی / M یعْرِفَنی.[ كُنْهَ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیةِ، فَإِذَا عَرَفَنِی بِهذِهِ الْمَعْرِفَةِ فَقَدِ امْتَحَنَ اللهُ قَلْبَهُ لِلاِْیمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلاِْسْلاَمِ وَ صَارَ عَارِفًا مُسْتَبْصِرًا وَ مَنْ قَصَّرَعَنْ مَعْرِفَةِ ذلِکَ فَهُوَ شَاکٌّ ]شَاکٌّ / M شاکَ.[ مُرْتَابٌ. یا سَلْمَانُ وَ یا جُنْدَبُ! ]جُنْدَبُ / M و R جَنْدَبُ.[ قَالاَ: لَبَّیکَ یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ! قَالَ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ ـ: مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیةِ مَعْرِفَةُ اللهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ؛ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیةِ هُوَ الدِّینُ الْخَالِصُ الَّذِی قَالَ اللهُ ]قَالَ اللهُ / در M مُكَرَّر نوشته شده است.[ تَعَالَی: وَ مَآ أُمِرُوا إِلاَّ لِیعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَآءَ للهِِ ]للهِِ / M الله.[ وَ یقِیمُوا الصَّلوةَ ]الصَّلوةَ / M الصَّلوةُ.[ وَ یؤْتُوا الزَّكوةَ وَ ذلِکَ دِینُ الْقَیمَةِ ]القَیمَةِ / در M حرفِ واپسین پیش دارد.[. ]مقایسه كنید با قرآنِ كریم (س 98، ی 5).[

یقُولُ: مَا أُمِرُوا إِلاَّ بِنُبُوَّةِ ]بِنُبُوَّةِ / M نُبُوَّةَ.[ مُحَمَّدٍ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَالِهِ ـ وَ هُوَ دِینُ ]دینُ / چُنین است در M. R اَلدّینُ.[ الْحَنِیفِیةِ ]الحَنِیفِیةِ / R الْحَنیفِیةُ. M الحَنَفیةِ.[ الْمُحَمَّدِیةِ ]الْمُحَمَّدِیةِ / R الْمُحَمَّدِیةُ؛ M المُحَمَّدینَ.[ السَّمِحَةِ ]السَّمِحَةِ / R السَّمِحَةُ؛ M السَمحَة.[ وَقَوْلُهُ:

وَیقِیمُوا الصَّلوةَ) ]قرآن كریم: س 14، ی 31.[ وَ إِقَامُ وِلاَیتِی صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ یحْتَمِلُهُ إِلاَّ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِی مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللهُ قَلْبَهُ لِلاِْیمَانِ فَالْمَلَکُ إِذَا لَمْ یكُنْ مُقَرَّبًا لَمْ یحْتَمِلْهُ وَالنَّبِی ]النَّبِی / M النَّبی ]كذا[.[ إِذَا لَمْ یكُنْ مُرْسَلاً لَمْ یحْتَمِلْهُ وَ الْمُؤْمِنُ إِذَا لَمْ یكُنْ مُمْتَحَنًا ]مُمْتَحَنًا / چُنین است در R. و M مُمْتَحِنًا.[ لَمْ یحْتَمِلْهُ. قُلْتُ: یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ! مَنِ الْمُؤْمِنُ ]مَنِ الْمُؤْمِنُ / M مِنَ الْمؤمنِْ ]![.[ وَ مَا نِهَایتُهُ ]نِهایتُهُ / در M حرفِ یكم زبر دارد و در R هیچ حركتی ندارد.[ وَ مَا حَدُّهُ حَتَّی أَعْرِفَهُ؟ قَالَ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ الِهِ ـ: یا أَبَاعَبْدِاللهِ! قُلْتُ: لَبَّیکَ! یا أَخَا رَسُولِ الله! ]رسولِ اللهِ / R + ص. این افزونه در M نیست.[ قَالَ: الْمُؤْمِنُ الْمُمْتَحَنُ هُوَ الَّذِی لاَ یرِدُ مِنْ أَمْرِنَا عَلَیهِ شَیءٌ إِلاَّ شَرَحَ ]شَرَحَ / M شَرْحٌ.[ صَدْرَهُ لِقَبُولِهِ وَ لَمْ یشُکَّ ]لَمْ یشُکَّ / R لَمْ یشُکُّ؛ M لَمْ یشُکَ.[ وَ لَمْ یرْتَبْ. اِعْلَمْ ـ یا أَبَاذَرٍّ!ـ إِنّی عَبْدُ اللهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ وَ خَلِیفَتُهُ عَلَی عِبَادِهِ. لاَ تَجْعَلُونَا أَرْبَابًا وَقُولُوا فِی فَضْلِنَا مَا شِئْتُمْ فَإِنَّكُمْ لاَ تَبْلُغُونَ كُنْهَ مَا فِینَا وَ لاَ نِهَایتَهُ. ]نِهایتَهُ / در M و R حرفِ یكم زبر دارد.[ فَإِنَّ اللهَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ قَدْ أَعْطَانَا ]أَعْطَانَا / M اَعْطا.[ أَكْبَرَ وَ أَعْظَمَ مِمَّا یصِفُهُ ]یصِفُهُ / M یصِفَهُ.[ وَاصِفُكُمْ ]وَاصِفُكُمْ / M واصَفَكُم.[ أَوْ یخْطُرَ عَلَی قَلْبِ ]قَلْبِ / M قَلْبٍ.[ أَحَدِكُمْ فَإِذَا عَرَفْتُمُونَا هكَذَا فَأَنْتُمُ الْمُؤْمِنُونَ. قَالَ سَلْمَانُ: ]سَلْمَانُ / M سَلْمانَ.[

قُلْتُ: یا أَخَا رَسُولِ اللهِ! ]رَسُولِ اللهِ / R + ص.[ وَ مَنْ أَقَامَ الصَّلوةَ أَقَامَ وِلاَیتَکَ ]وِلاَیتَکَ / M وَلایتَکَِ.[ قَالَ: نَعَم ]نَعَم / M نِعْمَ.[ یا سَلْمَانُ! تَصْدِیقُ ذلِکَ قَوْلُهُ ]قَوْلُهُ / M قُوْلِه.[ تَعَالَی فِی الْكِتَابِ الْعَزِیزِ: (وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوةِ وَ إِنَّهَا لَكَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَی ]إِلاَّ عَلَی / در M از قلم افتاده است.[ الْخَاشِعِینَ) ]قرآن كریم: س 2، ی 45.[ فالصَّبْرُ رَسُولُ اللهِ (ص) ](ص) / M ندارد.[ وَالصَّلوةُ ]وَالصَّلوةُ / M ندارد.[ إِقَامَةُ ]إِقَامَةُ / M اِقامَِةٌ.[ وِلاَیتِی ]وِلاَیتِی / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ . فَفِیهَا قَالَ اللهُ ـ تَعَالی ـ: (وَ ]وَ / در M نیامده است.[ إِنَّهَا لَكَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَی الْخَاشِعِینَ ]إلّا علی الخاشعین / R ندارد.[) ]قرآنِ كریم: س 2، ی 45.[ وَ لَمْ یقُلْ: وَ إِنَّهُمَا ]إِنَّهُمَا / M اِنَّها.[ لَكَبِیرَةٌ ]لَكَبِیرَةٌ / M ندارد.[ لاَِنَّ ]لاَِنَّ / M لاََنَ.[ الْوِلاَیةَ ]الْوِلاَیةَ / در M «و» زبر دارد.[ كَبِیرَةٌ حَمْلُهَا إِلاَّ عَلَی الْخَاشِعِینَ وَ ]الْخَاشِعِینَ وَ / M ندارد.[ الْخَاشِعُونَ ]الْخَاشِعُونَ / M + اَما.[ هُمُ الشِّیعَةُ الْمَسْتَبْصِرُونَ ]الْمُسْتَبْصِرُونَ / M + حینَ.[ وَذلِکَ أَنَّ أَهْلَ ]أَهلَ / M + الاْیمانِ.[ الاَْقَاوِیلِ ]الأَقَاویلِ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ مِنَ الْمُرْجِئَةِ ]المُرجِئَةِ / در M میم زبر دارد.[ وَ الْقَدَرِیةِ وَ الْخَوَارِجِ وَغَیرِهِمْ ]وَ غَیرِهِمْ / M غَیرُهُمْ.[ مِنَ النَّاصِبِیةِ ]مِنَ النَّاصِبِیةِ / M ناصِیةِ.[ یقِرُّونَ ]یقِرُّونَ / M یقَرّونَ.[ لِمُحَمَّدٍ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ / M ص.[ ـ بِالنُّبُوَّةِ لَیسَ بَینَهُمْ خِلاَفٌ ]خِلاَفٌ / R خَلاَفٌ. M ندارد.[ وَ هُمْ مُخْتَلِفُونَ فِی وِلاَیتِی ]وِلاَیتِی / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ مُنْكِرُونَ لِذلِکَ جَاحِدُونَ لَهَا إِلاَّ الْقَلِیلُ ]القلیلِ / M قَلیلٌ؛ R الْقَلِیلَ.[ وَ هُمُ الَّذِینَ وَصَفَهُمُ اللهُ فی كِتَابِهِ الْعَزِیزِ فی نُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه / M ص.[ ـ وَ فِی وِلاَیتِی ]وِلاَیتِی / ضبطِ نص، موافقِ R است. در M حرفِ یكم حركتی ندارد.[ فَقَالَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ: (وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ) ]قرآن كریم: س 22، ی 45.[ فَالْقَصْرُ ]فَالقَصْرُ / M وَ القَصْرُ.[ مُحَمَّدٌ ]مُحَمَّدٌ / M مُحَمَّدٍ.[ (ص) وَ الْبِئْرُ الْمُعَطَّلَةُ وِلاَیتِی ]وِلاَیتِی / چُنین است در R و M به زیرِ یكم.[ عَطَّلُوهَا وَجَحَدُوهَا وَ مَنْ لَمْ یقِرَّ ]یقِرَّ / M یقِرُ.[ بِوِلاَیتِی لَمْ ینْفَعْهُ الاِْقْرَارُ بِنُبُوَّةِ ]بِنُبُوَّةِ / در M دندانه و نقطه باءِ دوم از قلم افتاده ولی حَرَكتش را گذاشته‌اند![ مُحَمَّدٍ (ص) ]ص / M ندارد.[. أَلاَ إِنَّهُمَا ]إِنَّهُمَا / M اَنَّهُمَا.[ مَقْرُونَانِ وَ ذلِکَ أَنَّ النَّبِی ]النَّبِی / در M واپسین حرف پیش دارد![ مُحَمَّدًا ]مُحَمَّدًا / M مُحَمَّدٍ.[ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی الله عَلَیهِ و الِه / M ص.[ ـ نَبِی مُرْسَلٌ وَ هُوَ إِمَامُ الْخَلْقِ وَعَلِی مِن بَعْدِهِ إِمَامُ الْخَلْقِ وَ وَصِی مُحَمَّدٍ (ص) ]ص / M ندارد.[ كَمَا قَالَ لَهُ النَّبِی: أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هرُونَ مِنْ مُوسَی إِلاَّ ]إِلاَّ / M اَلا.[ أَنَّهُ لاَ نَبِی بَعْدِی، وَ أَوَّلُنَا ]أَوَّلُنَا / M اَوَّلَنا.[ مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ ]وَ أَوْسَطُنَا محمّدٌ / M ندارد.[ وَاخِرُنَا ]اخِرُنَا / M اخِرَنا.[ مُحَمَّدٌ ـ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِمْ أَجْمَعِینَ ـ؛ فَمَنِ اسْتَكْمَلَ مَعْرِفَتِی فَهُوَ عَلَی الدِّینِ الْقَیمِ كَمَا قَالَ اللهُ تَعَالَی: (وَ ذلِکَ دِینُ ]دِینُ / M دینَ.[ الْقَیمَةِ) ]قرآنِ كریم: س 98، ی 5.[ وَ سَأُبَینُ ذلِکَ بِعَوْنِ اللهِ وَتَوْفِیقِهِ یا سَلْمَانُ وَ یا جُنْدَبُ! ]جُنْدَبُ / R جَنْدَبُ؛ M جَنْدَبْ.[

قَالاَ: لَبَّیکَ یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ! قَالَ ـ صَلَوَاتُ اللهِ ]اللهِ / M ندارد.[ عَلَیهِ ـ: كُنْتُ ]كُنْتُ / M كنْتَ.[ أَنَا وَ مُحَمَّدٌ نُورًا وَاحِدًا مِنْ نُورِ اللهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ فَأَمَرَ اللهُ ـ تَبَارَکَ ]تَبَارَک / M تَبارِکْ.[ وَ تَعَالی ـ ذلِکَ النُّورَ أَنْ ینْشَقَّ فَقَالَ لِلنِّصْفِ: كُنْ مُحَمَّدًا ]مُحَمَّدًا / M مُحَمَّدُ.[، وَقَالَ لِلنِّصْفِ: كُنْ عَلِیا؛ فَمِنْهَا قَالَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ: عَلِی مِنِّی وَأَنَا مِنْهُ وَ لاَ یؤَدِّی ]یؤَدِّی / M یؤَدَی ]كذا[.[ عَنِّی إِلاَّ عَلِی وَ قَدْ وَجَّهَ أَبَابَكْرٍ ]أَبَابَكْرٍ / M اَبابِكْرٍْ ]كذا[.[ بِبَرَاءَةٍ إلَی مَكَّةَ ]مَكَّةَ / M مَكةٍَ ]كذا[.[ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ (ع)فَقَالَ: یا مُحَمَّدُ! قَالَ: لَبَّیکَ! قَالَ: إِنَّ اللهَ یأْمُرُکَ أَنْ تُؤَدِّیهَا أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْکَ فَوَجَّهَنِی فِی اسْتِرْدَادِ أَبِیبَكْرٍ ]أَبِیبَكْرٍ / M اَبی بَِكْرٍ ]كذا[.[ فَرَدَدْتُهُ فَوَجَدَ ]فَوَجَدَ / M فَوجِْدَ.[ فِی نَفْسِهِ وَ قَالَ: یا رَسُولَاللهِ! أَنَزَلَ فِی الْقُرءَانُ ]فِی القُرْءَانُ / M فِی القُرْانِْ.[؟ قَالَ: لاَ، وَلكِنْ لاَ یؤَدِّی إِلاَّ أَنَا أَوْ عَلِی. یا سَلْمَانُ وَ یا جُنْدَبُ! ]جُنْدَبُ / M و R جَنْدَبُ.[ قَالاَ: لَبَّیکَ ]لَبَّیکَ / M لَبِّیکَ.[! یا أَخَا رَسُولِ اللهِ! ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ / M ص.[. قَالَ عَلِی ـ صَلَوَاتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ـ: مَنْ لاَ یصْلُحُ ]یصْلُحُ / R یصْلِحُ. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ لِحَمْلِ ]لِحَمْلِ / M لِحَمَلٍ.[ صَحِیفَةٍ یؤَدِّیهَا عَنْ رَسُولِ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ / M ص.[ ـ كَیفَ یصْلُحُ ]یصْلُحُ / M یصْلِحُ؛ R یصْلِحُ.[ لِلاِْمَامَةِ؟! یا سَلْمَانُ وَ یا جُنْدَبُ! ]جُنْدَبُ / M و R جَنْدَبُ.[ فَأَنَا وَ رَسُولُ اللهِ نُورٌ وَاحِدٌ؛ صَارَ رَسُولُ اللهِ (ص) ]ص / M ندارد.[ مُحَمَّدٌ مُصْطَفَی وَصِرْتُ أَنَا وَصِیهُ ]وَصِیهُ / R وَصِیهُ. M موافقِ متنِ ماست.[ الْمُرْتَضَی وَ صَارَ مُحَمَّدٌ ]مُحَمَّدٌ / M مُحَمَّدٍ.[ النَّاطِقَ ]النَّاطِقَ / R النّاطِقُ. در M واپسین حرف حركتی ندارد.[ وَ صِرْتُ أَنَا الصَّامِتَ ]الصَّامِتَ / R الصّامِتُ؛ M الصّامِتْ.[ فَإِنَّهُ لاَبُدَّ فِی كُلِّ عَصْرٍ مِنَ الاَْعْصَارِ أَنْ یكُونَ فِیهِ نَاطِقٌ وَ صَامِتٌ. یا سَلْمَانُ! ]سَلْمَانُ / M سَلْمانَ.[ صَارَ مُحَمَّدٌ الْمُنْذِرَ ]المُنْذِرَ / M و R الْمُنْذِرُ.[ وَ صِرْتُ أَنَا الْهَادِی وَ ذلِکَ قَوْلُهُ ]قَوْلُهُ / M قَوْلِه.[ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ: (إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ) ]قرآن كریم: س 13، ی 7.[ فَرَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ ]صَلَّی اللهُ / M ص.[ عَلَیهِ وَ الِهِ الْمُنْذِرُ وَ أَنَا الْهَادِی. اللهُ یعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثَی ]أُنْثَی / M اِثْنی.[ وَ مَا تَغِیضُ الاَْرْحَامُ وَ مَا تَزْدَادُ وَ كُلُّ شَیءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ ]بِمِقْدَارٍ / M بِمِقْدارِ.[ عَالِمُ الْغَیبِ وَ الشَّهَادَةِ الْكَبِیرُ الْمُتَعَالِ ]المُتَعَالِ / M ندارد.[ سَوَاءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ ]القَولَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ وَمَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیلِ وَ سَارِبٌ بِالنَّهَارِ لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یحْفَظُونَهُ ]یحْفَظُونَهُ / M یحْفِظُوْنَهُ.[ مِنْ أَمْرِ اللهِ. قَالَ: قَالَ: فَضَرَبَ بِیدِهِ عَلَی الاُْخْرَی وَ قَالَ: صَارَ مُحَمَّدٌ صَاحِبَ الْجَمْعِ وَ صِرْتُ أَنَا صَاحِبَ النَّشْرِ وَ صَارَ مُحَمَّدٌ صَاحِبَ الْجَنَّةِ وَ صِرْتُ أَنَا ]صَاحِبَ النَّشْرِ… الْجَنَّةِ وَ صِرْتُ أَنَا / M ندارد.[ صَاحِبَ النَّارِ؛ أَقُولُ لَهَا: خُذِی هذَا وَ ذَرِی هذَا وَ صَارَ مُحَمَّدٌ صَاحِبَ الرَّجْفَةِ ]الرَّجْفَةِ / M الدَّجْفَةِ.[ وَ صِرْتُ أَنَا صَاحِبَ الْعَدَدِ وَأَنَا صَاحِبُ ]صَاحِبُ / M صاحِبَ.[ اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ أَلْهَمَنِی اللهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ عِلْمَ مَا فِیهِ نَعَمْ یا سَلْمَانُ وَ یا جُنْدَبُ ]جُنْدَبُ / R جَنْدَبُ؛ M جَنْدَبْ.[! صَارَ مُحَمَّدٌ یس وَ الْقُرْءَانِ الْحَكِیمِ ]الْحَكِیمِ / M الحَكیمُ.[ وَ صَارَ مُحَمَّدٌ ن وَ الْقَلَمِ ]الْقَلَمِ / M الَقَلِمُ ]![.[ وَ صَارَ مُحَمَّدٌ طه مَا أَنْزَلْنَا عَلَیکَ الْقُرءَانَ لِتَشْقَی وَ صَارَ مُحَمَّدٌ صَاحِبَ الدَّلاَلاَتِ وَ صِرْتُ أَنَا صَاحِبَ ]صَاحِبَ / در M واپسین حرف پیش است.[ الاْیاتِ وَ صَارَ مُحَمَّدٌ ]مُحَمَّدٌ / M مُحَمَّدُ.[ خَاتَمَ ]خَاتَمَ / M خاتِمِ.[ النَّبِیینَ وَ صِرْتُ أَنَا خَاتَمَ ]خَاتَمَ / M خاتِمُ الْمرسَلین.[ الْوَصِیینَ وَ أَنَا الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ وَ أَنَا النَّبَأُ ]النَّبَأُ / M النَّبآءِ.[ الْعَظِیمُ الَّذِی ]الَّذِی / M ندارد.[ هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ وَ لاَ أَحَدٌ اخْتَلَفَ إِلاَّ فِی وِلاَیتِی وَصَارَ مُحَمَّدٌ صَاحِبَ الدَّعْوَةِ وَ صِرْتُ أَنَا صَاحِبَ السَّیفِ وَ صَارَ مُحَمَّدٌ نَبِیا مُرْسَلاً وَ صِرْتُ أَنَا صَاحِبَ ]السَّیفِ… صَاحِبَ / M ندارد. ضبطِ نص موافقِ R است مگر در «نَبِیا مُرسَلاً» كه در R«نَبِی مُرسَلٌ» است!.[ أَمْرِ ]أَمْرِ / M امَن.[ النَّبِی (ص) ]ص / M ندارد.[ . قَالَ اللهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ (یلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَی مَن یشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ) ]قرآنِ كریم: س 40، ی 15.[ هوَ رُوحُ اللهِ لاَ یعْطِیهِ وَ لاَ یلْقِی هذَا الرُّوحَ ]الرِّوحَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ إِلاَّ عَلَی مَلَکٍ ]مَلَکٍ / M مَلَکِ.[ مُقَرَّبٍ أَوْ نَبِی مُرْسَلٍ أَوْ وَصِی مُنْتَجَبٍ ]أَو وَصِی مُنْتَجَبٍ / M ندارد.[ فَمَنْ أَعْطَاهُ اللهُ هذَا الرُّوحَ ]الرُّوحَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ فَقَدْ أَبَانَهُ مِنَ النَّاسِ وَ فَوَّضَ ]فَوَّضَ / M قَوَضَ.[ إِلَیهِ ]إلیه / M ندارد.[ الْقُدْرَةَ ]الْقُدْرَةَ / M الْقُدْرَةِ.[ وَإِحْیاءَ ]إِحیاء / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ الْمَوْتَی وَ عَلِمَ بِهَا مَا ]مَا / M مَنْ.[ كَانَ وَ مَا یكُونُ وَ سَارَ ]سَارَ / M سائِرَ.[ مِنَ الشَّرْقِ ]الشَّرْقِ / M الشَّرَقِ.[ إِلَی ]إِلَی / M وَ.[ الْغَرْبِ وَ مِنَ الْغَرْبِ إِلَی الشَّرْقِ ]وَ مِنَ الْغَرْبِ إِلَی الشَّرْقِ / M ندارد.[ فِی ]فِی / M فُی ]!؟[.[ لَحْظَةِ عَینٍ وَ عَلِمَ مَا فِی الضَّمَائِرِ ]الضَّمَائِرِ / M الضَمایر.[ وَالْقُلُوبِ وَعَلِمَ مَا فِی السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ یا سَلْمَانُ وَ یا جُنْدَبُ ]جُنْدَبُ / M و R جَنْدَبُ.[! صَارَ مُحَمَّدٌ الذِّكْرَ الَّذِی قَالَ اللهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ: إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَیكُمْ ذِكْرًا رَسُولاً یتْلُوا عَلَیكُمْ ایاتِی أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ]مقایسه كنید با: قرآنِ كریم: س 65، ی 10 و 11.[ . إِنِّی أُعْطِیتُ ]أُعْطِیتُ / M اُعْطِیتَ عَلی.[ عِلْمَ الْمَنَایا وَ الْبَلاَیا وَفَصْلَ ]فَصْلَ / M فَضْلُِ ]![.[ الْخِطَابِ وَ اسْتُودِعْتُ ]اسْتُودِعْتُ / در M تای نخست پیش دارد.[ عِلْمَ الْقُرْءَانِ وَ مَا هُوَ كَآئِنٌ إِلَی یوْمِ الْقِیمَةِ وَ مُحَمَّدٌ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ / M ص.[ ـ أَقَامَ الْحُجَّةَ ]الْحُجَّةَ / در M حرفِ واپسین زیر دارد![ عَلَی النَّاسِ وَصِرْتُ أَنَا حُجَّةَ ]حُجَّةَ / در M حرفِ واپسین زیر دارد.[ اللهِ جَعَلَ اللهُ لِی ]لِی / M ندارد.[ مَا لَمْ ]لَمْ / M ندارد.[ یجْعَلْ لاَِحَدٍ مِنَ الاَْوَّلِینَ وَ الاْخِرِینَ ]الاْخِرِینَ / در M خاء زبر دارد.[ لاَ لِنَبِی ]لِنَبِی / M نَبِی.[ مُرْسَلٍ وَلاَ لِمَلَکٍ مُقَرَّبٍ. یا سَْلمَانُ ]سَلْمَانُ / M سُلَیمانِ.[ وَ یا جُنْدَبُ ]جُنْدَبُ / R جَنْدَبُ؛ M جَنْدَبْ.[! قَالاَ: لَبَّیکَ یا أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ! قَال ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ / M ص.[ ـ: أَنَا الَّذِی حَمَلْتُ نُوحًا فِی السَّفِینَةِ بِأَمْرِ رَبِّی، وَأَنَا الَّذِی أَخْرَجْتُ ]أَخْرَجْتُ / M خَرَجْتُ.[ یونُسَ مِنْ بَطْنِ ]بَطْنِ / M بَطَنَ.[ الْحُوتِ بِإِذْنِ رَبِّی، وَ أَنَا الَّذِی جَاوَزْتُ بِمُوسَی ]بِمُوسَی / M بمُوسِی.[ بْنِ ]بْنِ / M ابْنِ.[ عِمْرَانَ الْبَحْرَ ]البَحْرَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ بِأَمْرِ رَبِّی، وَأَنَا الَّذِی أَخْرَجْتُ إِبْرَاهِیمَ مِنَ النَّارِ بِإِذْنِ رَبِّی، ]و أَنَا الَّذِی أَخْرَجْتُ… رَبِّی / M ندارد.[ وَ أَنَا الَّذِی أَجْرَیتُ أَنْهَارَهَا وَ فَجَّرْتُ ]فَجَّرْتُ / M + اَنْها.[ عُیونَهَا وَ غَرَسْتُ أَشْجَارَهَا بِإِذْنِ رَبِّی، وَ أَنَا عَذَابُ یوْمِ ]یوْمِ / M یوْمَ.[ الظُّلَّةِ وَ أَنَا الْمُنَادِی مِن مَكَانٍ قَرِیبٍ قَدْ سَمِعَهُ الثَّقَلاَنِ الْجِنُّ وَ الاِْنْسُ ]الاِْنْسُ / M الإِنِسِ.[ وَفَهِمَهُ ]فَهِمَهُ / M فَهْمُهُ.[ قَوْمٌ إِنِّی لاَُسْمِعُ ]لاَُسْمِعُ / M لاَسَمَعُ.[ كُلَّ ]كُلَّ / M كُلُّ.[ قَوْمٍ الْجَبَّارِینَ ]الْجَبَّارِینَ / M جبارینَ.[ وَ الْمُنَافِقِینَ بِلُغَاتِهِمْ وَ أَنَا الْخِضْرُ عَالِمُ مُوسَی وَ أَنَا مُعَلِّمُ سُلَیمَانَ ]سُلَیمَانَ / M ندارد.[ وَ دَاوُدَ وَ ]وَ / M ندارد.[ أَنَا ذُوالْقَرْنَینِ وَ أَنَا قُدْرَةُ ]قُدْرَةُ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ اللهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ. یا سَلْمَانُ ]سَلْمَانُ / M سَلْمَانَ.[ وَیا جُنْدَبُ! ]جُنْدَبُ / R جَنْدَبُ؛ M جَنْدَبْ.[ أَنَا مُحَمَّدٌ وَ مُحَمَّدٌ أَنَا وَ أَنَا مِنْ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدٌ ]وَ مُحَمَّدٌ / M ندارد.[ مِنِّی. قَالَ اللهُ تَعَالَی: (مَرَجَ الْبَحْرَینِ یلْتَقِیانِ بَینَهُمَا بَرْزَخٌ لاَیبْغِیانِ). ]قرآنِ كریم: س 55، ی 19 و 20.[ یا سَلْمَانُ وَ یا جُنْدَبُ! ]جُنْدَبُ / M و R جَنْدَبُ.[ قَالاَ: لَبَّیکَ! یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ! قَالَ ـ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ ـ: إِنَّ مَیتَنَا ]مَیتَنَا / M مِتْینا ]؟![.[ لَمْ یمُتْ و غَائِبَنَا ]غَائِبَنَا / M و R غَایبَنَا.[ لَمْ یغِبْ وَإِنَّ ]إِنَّ / M اَنَّ.[ قَتْلاَنَا ]قَتْلاَنَا / M قَتْلالَنا.[ لَنْ یقْتَلُوا ]یقْتَلُوا / M یقْتُلُوا.[. یا سَلْمَانُ ]سَلْمَانُ / در M واپسین حرف هم پیش دارد و هم زیر.[ وَ یا جُنْدَبُ! ]جُنْدَبُ / R جَنْدَبُ.[ قَالاَ: لَبَّیکَ! ]لَبَّیکَ / M لَبِیکَ.[ یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ! قَالَ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ: أَنَا أَمِیرُ كُلِّ ]كُلِّ/ M كُلُّ.[ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ مَنْ مَضَی وَ مَنْ بَقِی ]بَقِی / M بَقی.[ وَ أُیدْتُ ]أُیدْتُ / M اَیدْتُ.[ بِرُوحِ الْعَظَمَةِ وَ أَنَا تَكَلَّمْتُ عَلَی لِسَانِ عِیسَی بْنِ مَرْیمَ فِی الْمَهْدِ وَ أَنَا ادَمُ ]ادَمُ / M ادَمَ.[ وَ أَنَا نُوحٌ ]نُوحٌ / M نُوحُ.[ وَ أَنَا إِبْرَاهِیمُ وَ أَنَا مُوسَی ]مُوسَی / M عیسی.[ وَ أَنَا عِیسَی ]عِیسَی / M مُوسْی.[ وَ أَنَا مُحَمَّدٌ أَتَقَلَّبُ ]أَتَقَلَّبُ / M یتَقَلتُ (بدون نقطه‌های حرفِ یكم).[ فِی الصُّوَرِ كَیفَ أَشَاءُ. ]أَشَاءُ / M اَشاءَ.[ مَنْ رَءَانِی ]رَءَانِی / M دانی.[ فَقَدْ رَءَاهُمْ وَ مَنْ رَءَاهُمْ فَقَدْ رَءَانِی، وَلَوْ ظَهَرْتُ ]ظَهَرْتُ / M ظَهَرَتُْ.[ لِلنَّاسِ فِی صُورَةٍ ]صُورَةٍ/ M صُورَةِ.[ وَاحِدَةٍ لَهَلَکَ ]لَهَلَکَ / M یهْلِکَ.[ فِی النَّاسُ ]فِی النَّاسُ / M فی الناسِْ.[ وَ قَالُوا: هُوَ لاَیزُولَ وَ ]هُوَ لاَ یزُولَ وَ / M اَهؤُلاءِ.[ لاَ یتَغَیرُ وَ إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عِبَادِ ]عِبَادِ / M عَبْدِ ]![.[ اللهِ تَعَالَی لاَ تُسَمُّونَا ]تُسَمُّونَا / M یسَمُّونَ.[ أَرْبَابًا وَ قُولُوا فی فَضْلِنَا مَا شِئْتُمْ فَإِنَّكُمْ لَمْ تَبْلُغُوا مِنْ فَضْلِنَا ]مَا شِئْتُمْ… فَضْلِنَا / M ندارد.[ كُنْهَ مَا جَعَلَهُ اللهُ لَنَا وَ لاَ مِعْشَارَ الْعَشْرِ لاَِنَّا ایاتُ اللهِ وَ دَلاَئِلُهُ ]دَلاَئِلُهُ / M دَلائِلَهُ.[ وَ حُجَجُ اللهِ وَ خُلَفَاؤُهُ وَ أُمَنَاءُ اللهِ ]أُمَنَاءُ اللهِ / M اُمَناؤُهُ.[ وَ أَئِمَّتُهُ ]أَئِمَّتُهُ / M اَئِمَتَّهُ.[ وَوَجْهُ اللهِ وَ عَینُ اللهِ ]اللهِ / M ندارد.[ وَ لِسَانُ اللهِ؛ بِنَایعَذِّبُ ]یعَذِّبُ / M یعَذّبُ.[ اللهُ عِبَادَهُ وَبِنَا یثِیبُ ]یثِیبُ / M یثَبِّتُ.[ وَ مِنْ بَینِ خَلْقِهِ طَهَّرَنَا وَاخْتَارَنَا ]اخْتَارَنَا / M اَخْتارَنا.[ وَ اصْطَفَانَا وَ لَو قَالَ قَائِلٌ: ]قَائِلٌ / M قائلٍ.[ لِمَ وَ كَیفَ وَ فِیمَ لَكَفَر وَ أَشْرَکَ لاَِنَّهُ لاَیسْئَلُ عَمَّا یفْعَلُ وَ هُمْ یسْأَلُونَ ]یسْأَلُونَ / M یسْاَلُونَ.[ . یا سَلْمَانُ وَ یا جُنْدَبُ ]جُنْدَبُ / R جَنْدَبُ؛ M جَنْدَبْ.[! قَالاَ: لَبَّیکَ! ]لَبَّیکَ / M لبِّیکَ.[ یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ! قَالَ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ / M ص.[ ـ: مَنْ امَنَ بِمَا قُلْتُ ]قُلْتُ / M قلتَ.[ وَ صَدَّقَ ]صَدَّقَ / M صَدَقَ.[ بِمَا بَینْتُ ]بَینْتُ / M تبِنْتَ.[ وَفَسَّرْتُ وَ شَرَحْتُ وَ أَوْضَحْتُ وَ نَوَّرْتُ ]وَ نَوَّرْتُ / M ندارد.[ وَ بَرْهَنْتُ فَهُوَ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ ]مُمْتَحَنٌ / M ندارد.[ امْتَحَنَ اللهُ قَلْبَهُ لِلاِْیمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلاِْسْلاَمِ ]لِلاِْسْلاَمِ / M لِلاِسلِمِ.[ وَ هُوَ عَارِفٌ مُسْتَبْصِرٌ قَدِ انْتَهَی وَ بَلَغَ ]بَلَغَ / M بَلُغَ.[ وَ كَمُلَ ]كَمُلَ / M كَمْلَ.[ وَ مَنْ شَکَّ وَ عَنَدَ وَ جَحَدَ وَ وَقَفَ ]وَ وَقَفَ / M ندارد.[ وَ تَحَیرَ وَ ارْتَابَ فَهُوَ مُقَصِّرٌ ]مُقَصِّرٌ / M مُقَصَّرُ.[ وَ نَاصِبٌ. یا سَلْمَانُ ]سَلْمَانُ / M سَلْمانَ.[ وَ یا جُنْدَبُ ]جُنْدَبُ / M و R جَنْدَبُ.[ !

قَالاَ ]قَالاَ / M قالَ.[: لَبَّیکَ! ]لَبَّیکَ / در M حرفِ یكم هم زبر دارد و هم زیر![ یاأَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ! قَالَ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ / چُنین است در M و R. M + و.[ ـ: أَنَا أُحْیی وَأُمِیتُ بِإِذْنِ رَبِّی وَ أَنَا أَنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ ]تَدَّخِرُون / در M خاء هم زیر دارد و هم زبر.[ فِی بُیوتِكُمْ بِإِذْنِ رَبِّی وَ أَنَا عَالِمٌ بِضَمَائِرِ ]بِضَمَائِرِ / M بِضَمایرِ.[ قُلُوبِكُمْ وَ الاَْئِمَّةُ ]الاَْئِمَّةُ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ مِنْ أَوْلاَدِی ـ عَلَیهِمُالسَّلاَمُ ـ یعْلَمُونَ وَ یفْعَلُونَ هذَا إِذَا أَحَبُّوا وَأَرَادُوا لاَِنَّا كُلَّنَا ]لاَِنَّا كُلَّنَا / R لاِتاكُلُّنا. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ وَاحِدٌ أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ ]مُحَمَّدٌ / M مُحَمَّدُ.[ وَاخِرُنَا مُحَمَّدٌ ]مُحَمَّدٌ / M مُحَمَّدُ.[ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ ]مُحَمَّدٌ / M مُحَمَّدُ.[ وَ كُلُّنَا مُحَمَّدٌ ]مُحَمَّدٌ / M ندارد.[ فَلاَ تُفَرِّقُوا ]تُفَرِّقُوا / M تَفَرَّقُوا.[ بَینَنَا فَإِنَّا نَظْهَرُ ]نَظْهَرُ / M تَظْهَرْ.[ فِی كُلِّ زَمَانٍ وَ وَقْتٍ وَ أَوَانٍ، فِی أَی صُورَةٍ شِئْنَا ]شِئْنَا / M شَیئًا.[ بِإِذْنِ اللهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ كُنَّا وَ نَحْنُ إِذَا شِئْنَا شَآءَ اللهُ وَإِذَا كَرِهْنَا كَرِهَ اللهُ. الْوَیلُ كُلُّ ]كُلُّ / در M چُنین است. R كُلَّ.[ الْوَیلِ لِمَنْ أَنْكَرَ فَضْلَنَا ]فَضْلَنَا / M ندارد.[ وَ خُصُوصِیتَنَا ]خُصُوصِیتَنَا / در M تاء زیر دارد.[ وَ مَا أَعْطَانَا اللهُ رَبُّنَا ]رَبُّنَا / در M نیست.[ ، لاَِنَّ مَنْ أَنْكَرَ شَیئًا مِمَّا أَعْطَانَا اللهُ فَقَدْ أَنْكَرَ قُدْرَةَ اللهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ وَ مَشِیتَهُ فِینَا. یاسَلْمَانُ ]سَلْمَانُ / M سُلَیمانُ.[ وَ یا جُنْدَبُ ]جُنْدَبُ / R جَنْدَبُ؛ M جَنْدَبْ.[! قَالاَ: لَبَّیکَ! یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ! قَالَ ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِ ـ: لَقَدْ أَعْطَانَا ]أَعْطَانَا / M اَعْطَینَا.[ اللهُ رَبُّنَا ]رَبُّنَا / M رَبَّنا.[ مَا هُوَ أَجَلُّ ]أَجَلُّ / M اَجَلٌ.[ وَ أَعْظَمُ وَأَعْلاَ وَأَكْبَرُ مِنْ ]مِنْ / M مَنَْ ]!؟[.[ هذَا كُلِّهِ ]كُلِّهِ / M كُلُّهُ.[ . قُلْنَا: یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ! أَی شَیءٍ أَعْطَاكُمُ ]أَعْطَاكُمُ / M اَعْطیكُمُ (بدونِ نقطه‌های حرفِ چهارم).[ اللهُ أَعْظَمُ وَ أَكْبَرُ مِنْ هذَا كُلِّهِ. قَالَ ـ صَلَوَاتُ ]صَلَوَاتُ / در M حرفِ واپسین هم زیر دارد و هم پیش.[ اللهِ عَلَیهِ ـ: قَدْ أعَطَانَا رَبُّنَا ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ عِلْمَنَا لِلاِْسْمِ الاَْعْظَمِ الَّذِی لَوْ شِئْنَا ]شِئْنَا / M شَینَا.[ خَرَقْنَا ]خَرَقْنَا / M خَرَقْناهُ.[ السَّموَاتِ وَ الاَْرْضَ ]الاَْرْضَ / در M حرفِ واپسین زیر دارد.[ وَالْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ نَعْرُجُ بِهِ السَّمَاءَ وَ نَهْبِطُ بِهِ الاَْرْضَ وَنُغَرِّبُ وَ نُشَرِّقُ وَ نَنْتَهِی بِهِ إِلَی ]إِلَی / در M نیامده است.[ الْعَرْشِ فَنَجْلِسُ عَلَیهِ بَینَ یدَی اللهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ وَ یطِیعُنَا كُلُّ شَیءٍ حَتَّی السَّموَاتُ وَ الاَْرْضُ وَالشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ الْبِحَارُ وَالْجَنَّةُ وَ النَّارُ ]السَّموَاتُ و… والنَّارُ / همه این معطوفهای مرفوع در R به همینسان‌اند. در تمامِ این معطوفهای مرفوع در M تنها تای «السَّموات» زیر دارد و ضادِ «الأرض» زبر. الباقی به همینسان مرفوع‌اند.[ أَعْطَانَا اللهُ ذلِکَ كُلَّهُ ]كُلَّهُ / M كُلُّهُ.[ بِالاِْسْمِ ]بِالاِْسْمِ / M بِالاَْسْمِ.[ الاَْعْظَمِ الَّذِی عَلَّمَنَا ]عَلَّمَنَا / M عَلَّمْنا.[ وَ خَصَّنَا بِهِ وَ مَعَ هذَا ]هذا / M ندارد.[ كُلِّهِ نَأْكُلُ وَنَشْرَبُ ]نَشْرَبُ / M نَشْرُبُ.[ وَ نَمْشِی فِی الاَْسْوَاقِ وَ نَعْمَلُ هذِهِ الاَْشْیآءَ بِأَمْرِ رَبِّنَا وَنَحْنُ عِبَادُ ]عِبَادُ / M عِبادَ.[ اللهِ الْمُكْرَمُونَ الَّذِینَ لاَ یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ وَ جَعَلَنَا ]جَعَلَنَا / M جَعَلْنَا.[ مَعْصُومِینَ مُطَهَّرِینَ ]مُطَهَّرِینَ / R مُطَّهَرِینَ. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ وَ فَضَّلَنَا ]فَضّلَنَا / M فَضَّلْنا.[ عَلَی كَثِیرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ فَنَحْنُ نَقُولُ: الْحَمْدُ للهِِ الَّذِی هَدَانَا لِهذَا وَ مَا كُنَّا لِنَهْتَدِی لَوْلاَ أَنْ هَدَانَا اللهُ وَ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَی الْكَافِرِینَ أَعْنِی الْجَاحِدِینَ بِكُلِّ مَا أَعْطَانَا اللهُ مِنَ الْفَضْلِ وَ الاِْحْسَانِ. یا سَلْمَانُ ]سَلْمَانُ / M سُلَیمانُ.[ وَ یا جُنْدَبُ! ]جُنْدَبُ / R جَنْدَبُ؛ M جَنْدَبَ.[ هذَا مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیةِ فَتَمَسَّکْ بِهَا رَاشِدًا فَإِنَّهُ لاَ یبْلُغُ أَحَدٌ مِنْ شِیعَتِنَا حَدَّ الاِْسْتِبْصَارِ حَتَّی یعْرِفَنِی بِالنُّورَانِیةِ ]فَتَمَسَّکْ… بِالنُّورَانِیةِ / M ندارد.[ فَإِذَا عَرَفَنِی ]عَرَفَنِی / M عَرِفَنی.[ بِهَا كَانَ مُسْتَبْصِرًا بَالِغًا كامِلاً قَدْ خَاضَ بَحْرًا مِنَ الْعِلْمِ وَ ارْتَقَی دَرَجَتَهُ مِنَ الْفَضْلِ وَاطَّلَعَ سِرًّا مِنْ سِرِّ اللهِ وَ مَكْنُونِ خَزَآئِنِهِ. ]مقایسه كنید با بحارالأنوار (26/ 1 ـ 7). همچُنین تردیدِ مجلسی ثانی را درباره آن نگر در:همان، 26/17.[

 و ]و / در M زبر دارد.[ دیگر از آنچه وارد شده است دَر أَخبار، حدیثِ مَعرفتِ نورانیه است و أَكثر فقره‌های ]فقره‌های / M فَقرَهاء.[ این حَدیث از بابتِ ]بابت / حرفِ واپسین در M زبر دارد![ خطبة‌البیان است و بَعضی مانَندِ شرحِ او. هرچه مخفی مانَد در ضمنِ شرحِ خُطبه ـ إِنْ شَاءَ الله ـ مُبَین خواهد شد.

منقولست كه:

روزی أبوذَرِّ ]أبوذرّ / تشدیدِ راء در خودِ R بروشنی كتابت گردیده است. در M روی راء جزم نهاده شده است.[ غفاری ـ كه نامِ او جندب ]جندب است / در M نخست «جندبَ الله» نوشته شده و سپس (گویا) بر «لله» خطی كشیده شده است و یك «ست» در كنارِ آن إضافه كرده‌اند (به خطِّ كاتب متن).[ است ـ از سَلمانِ فارسی پرسید كه: ای سلمان! به من خَبَر دِهْ شناختِ حضرتِ أمیرالمؤمنین را به نورانیت. ]نورانیت / M نورانیه.[ گفت: ای جندب ]جندب / در M باء زبر دارد![!

بیا تا برویم و از آن‌حضرت سؤال كنیم. سلمان می‌گوید كه: چون آمدیم آن‌حضرت حاضِر نبود. انتظار كشیدیم ]كشیدیم / M كشیدم.[ تا آمد. پس ـ حضرت صَلَواتُ ]صَلَواتُ / در M واپسین حرف زیر دارد![ الله عَلَیه ]علیه / در R نیامده است. از M ضبط شد.[ ـ فرمود كه: به چه كار ]كار / در M راء زیر دارد.[ آمده‌اید؟ گفتَند كه: ]كه / M ندارد.[ یا أَمیرالمُؤْمِنین! آمده‌ایم كه از شما سؤال كُنیم از مَعرفتِ شما به نورانیت.

حضرت فرمود كه: خوش آمدید! ای دو دوستِ خدای رعایت‌كنَنده دینِ خدا كه تقصیر نمی‌كنید در آنچه شما را در كار است! به جانِ خودم قَسَم كه این معرفت واجبست ]واجبست / M واجب است.[ بر هر مؤمن و ]و / در M زبر دارد.[ مؤمِنه. پس آن‌حضرت ـ صَلَواتُ اللهِ عَلَیه ـ فرمود كه: هیچكس إیمانِ خود را كامِل نمی‌گردانَد تا مرا بشناسَد چنانكه می‌باید شناخت به نورانیت. پس چون مرا به این مَعرفت شناخت ]شناخت / در M تاء زبر دارد![ ، پس او از كسانیست كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ دلِ او را به إیمان جای داده است و سینه او را روشن ]روشن / M روَشنْ ]![.[ گردانیده است ]است / در M تاء زبر دارد![ به إِسلام ]إِسلام / در M میم زیر دارد![ وگردیده ]گردیده / M كرده.[ است عارف و ]و / در M زبر دارد.[ بینا، و كسی كه این مَعرفت ندارَد، او صاحبِ شك ورَیب ]رَیب / زبرِ راء در M بروشنی كتابت گردیده است.[ است. ای سلمان و ای جندب! ]جندب / در M باء زبر دارد.[ گفتند: لَبَّیک! یا أَمیرَالمؤمنین! حضرت فرمود كه: از جمله شناختِ ]شناخت / در M تاء زبر دارد![ خدای ـ تَبَارَک وَ تَعالی ـ معرفتِ ]معرفت / M شناخت.[ منست ]منست / M من است.[ به نورانیت؛ واینست ]اینست / M این است.[ دینِ خالِصی كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالَی ـ فرموده است كه: (وَ مَآ أُمِرُوا إِلاَّ لِیعْبُدُوا ]لِیعْبُدُوا / در M حرفِ یكم زبر دارد! همچُنین در M ألفِ پایانی هم از قلم افتاده است.[ اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَآءَ وَ یقِیمُوا ]یقِیمُوا / R یقیمُو. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ الصَّلوةَ وَیؤْتُوا الزَّكوةَ وَ ذلِکَ دِینُ الْقَیمَةِ ]الْقَیمَةِ / در M حرفِ واپسین پیش دارد.[) ]قرآنِ كریم: س 98، ی 5.[.

ترجمه ]ترجمه / در M جیم پیش دارد.[ این آیت آنست ]آنست / M این است.[ كه مأمور نشده‌اند مگر به آنكه عِبادت كنَند پروردگارِ خود را و خالِص گردانَند دین را از برای او و میل كنَند از دینهای باطِل به دینِ حَق و به پای دارند نماز را و بدهَند زكاتِ مال را و اینست ]اینست / M این است.[ دینِ درست. حضرت می‌فرماید ]می‌فرماید / M فرمود.[ كه: معنی این آیه آنست كه خلایق مَأمور نشده‌اند مَگر به نبوّتِ محمّد رسول‌الله ]رسول‌الله / M ندارد.[ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ و این دینِ حَنیفیه ]حَنیفیه / M حنفیه.[ محمّدیه سَهله ]سَهله / در M لام زبر دارد.[ خوش‌آیندِ ]خوش‌آیند / M خوشْایندَه.[ آسانست ]آسانست / M انسان است.[ و ]و / در M زبر دارد.[ آنكه خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ می‌فرماید كه: (وَ یقِیمُونَ الصَّلوةَ) ]قرآن كریم: س 2، ی 3.[ پس هركه إِقامت ]إِقامت / در M تاء زیر دارد.[ كنَد ولایتِ ]ولایت / در M تاء زبر دارد.[ مرا و مَرا إِمامِ خود دانَد و مَرتبَتِ مرا بدانَد و به شرایطِ آن عَمَل كنَد، پس او به‌پای‌داشته‌است نماز را و به‌پای‌داشتنِ ولایتِ ]ولایت / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ من كاریست دشوار بس ]بس / در R این كلمه سه نقطه زیرِ سین دارد و دیگر هیچ. M پس.[ دشوار. ]دشوار / M ندارد.[ نمی‌تواند این بار را برداشتن ]برداشتن / در M باء زیر دارد.[ مگر فرشته ]ای[ مُقَرَّب یا پیغمبری مُرسَل یا مؤمنی كه خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ إیمان را در دلِ او جای داده باشد. پس فرشته هرگاه مُقَرَّب نباشَد این بار ]بار / M + را.[ برنمی‌دارد و پیغمبر هرگاه مُرسَل نباشَد به این نمی‌تواند رسید ومؤمن هرگاه مُمْتَحَن نباشد این بار ]بار / M + را.[ نمی‌تواند كشید. سلمان گوید: گفتَم: یا أمیرالمؤمنین! كیست این مؤمن و چیست نهایتِ او ]او / M آن.[ و حدِّ او تا ]حدِّ او تا / M چون.[ ما او را بشناسیم؟ پس حضرت ـ صَلَواتُ ]صَلَواتُ / M صَلوة.[ الله عَلَیه ـ فرمود كه: ای سلمان! گفتم: لبّیک! ای برادرِ رسولِخدا! فرمود كه: مؤمن ممتحن آنست كه هرچیز از كارهای ما و صفاتِ ما و بزرگی ما كه به او رسد سینه‌اش روشن شود ]شود / M كردَد.[ و گنجایشِ قَبولِ او داشته باشد ]باشد / در M شین زیر دارد.[ و قبول كند ]و قبول كند / M ندارد.[ و ]و / در M زبر دارد.[ شَك ورَیبی ]رَیبی / زبرِ راء در M صریح است.[ او را حاصِل نشوَد. بدان ـ ای أبوذَر! ـ كه من بنده خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـام وخلیفه خداام بر بندگانِ او. ما را خدا مدانید و ]و / در M زبر دارد.[ بگویید ]بگویید / M بكوئید. ضبطِ نص، موافقِ R است.[ در فضیلتِ ما هرچه خواهید؛ كه شما به كُنْهِ ما نمی‌رسید و وصفِ ما را نهایت نیست. پس بدرستی كه خدای ـ تَبارَک وتَعالی ـ به ما داده است ]است / در M سین زبر دارد![ مَرتبه ]ای [عَظیم‌تَر و بالاتر از آنكه شما توانید صفَتِ ما را بیان كرد یا در خاطِرِ شما تواند گذشت ]گذشت / در M شین زبر دارد![ كه ما در چه مرتبه‌ایم. ]ایم / M ندارد.[ وقتی كه ما را چنین دانستید شما مؤمنید. سلمان گفت كه: گفتم: ای برادرِ رسولِخدا ]رسولِخدا / R + ص. این افزونه در M نیست.[! مراد ]مراد / M مرا.[ از این إقامتِ صَلوة ]صلوة / R صلواة. ضبطِ نص، موافقِ M است.[، إقامَتِ ولایتست ]ولایتست / M ولایة اسْت.[؟ حضرت فرمود كه: بلی ای سَلمان! و تصدیقِ این می‌كنَد قَولِ ]قَول / زبرِ قاف در M صریح است.[ خدای ـ تَبَارَک ]تَبارَک و / M ندارد.[ وَ تَعَالی ـ در قرآنِ مجید كه: (وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلوةِ وَ إِنَّهَا لَكَبِیرَةٌ ]لَكَبِیرَةٌ / M لَكَبیرَةُ.[ إِلاَّ عَلَی الْخَاشِعِینَ) ]قرآنِ كریم: س 2، ی 45.[ یعنی: یاری جویید ]جویید / M جوئید. ضبطِ نص، موافق R است.[ به صبر و ]و / در M زبر دارد.[ صَلوة ]صلوة / R صلواة. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ و ]و / در M زبر دارد.[ بدرستی كه صلوة ]صلوة / R صلواة.[ بزرگَست و گِرانَست مگر بر خاشعان ]خاشعان / M خاشعین.[. پس صبر درین آیت مراد از آن رسولِ خداست ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی الله علیه آلِه / M ص.[ ـ و صَلوة ]صلوة / R صلواة.[ إقامتِ ]إِقامت / M اقامِه.[ ولایتِ مَن است ازین ]ازین / M از این.[ جهَت است كه خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ «صلوة» را گفت كه گرانَست؛ نفرمود كه «صبر» و «صَلوة» هر دو گرانَست زیرا كه ولایت أَمری است ]أَمری است / M امریسْت.[ عَظیم وباریست كه گرانَست برداشتنِ او ]او / M انْ.[ مَگر بر خاشِعان ]خاشِعان / در M «ن» نیز زیر دارد![ و مراد از خاشِعان ]خاشِعان / در M «ن» نیز زیر دارد![ شیعیانی اند كه بینا شده‌اند به مَعرفتِ ما زیرا كه أَهلِ مذاهبِ ]مذاهب / M مذاهَبْ.[ فاسده چون مُرجِئه ]مُرجِئه / R مرحبه. M مرجهْ.[ و قَدَریه و خوارجْ و ]و / در M زبر دارد.[ غیرِ ایشان ]ایشان / «ن» در M زیر دارد![ از سُنّیان ]سنّیان / M ستنیان.[ إقرار می‌كنَند ]می‌كنَند / M میكنَد.[ به نبوّتِ محمَّد ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ ]صلّی الله علیه و آله / M ص.[ ـ و میانِ ایشان ]ایشان / در M «ن» زیر دارد![ خلافی نیست و ایشان مخالفَت كرده‌اند در ولایتِ من و مُنكِرِ آنند و إقرار به آن ندارَند مَگر اندكی و ]و / در M زبر دارد.[ آنها اند كه خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ وَصف كرده است ایشان را به خُشوع و ]و / در M زبر دارد.[ خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ در جای دیگر در كتابِ خود یاد كرده است در نبوّتِ محمّد ـ صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیه و آلِه / M ص.[ ـ وولایتِ من و فرموده است كه: (وَ بِئْرٍ مُعْطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ). ]قرآنِ كریم: س 22، ی 45.زیرِ «قَصْرٍ مَشِیدٍ» در R به خطّی ریز نوشته شده است: كوشک استوار.[ مراد ازین ]ازین / M ار این.[ چاه تعطیل­كرده­شده ولایتِ مَن است كه سببِ حیاتِ أَبَدی ایشان بود؛ آن را مُعَطَّل ساختَند وإنكارِ آن كردند ]كردند / M كرده‌اند.[ و ]و/ در M زبر دارد.[ كسی كه إقرار نكنَد به ولایتِ من نَفع نمی‌كنَد او را إیمان به محمَّد ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ بدرستی ]بدرستی / در M سین زبر دارد![ كه این هر دو قرینِ یكدگرند ]یكدگرند / M یكدیكر انَد.[ زیرا كه محمَّد (ص) پیغمبرِ مُرسَل بود ]بود / M بِوْد.[ و او ]و او / M وَ.[ پیشوای خَلق بود و حضرتِ عَلی بعد از آن‌حضرت پیشوای خلق است و وصی محمّد است (ص) ]ص / M ندارد.[ چنانكه پیغمبر ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ به او گفت كه: یا علی! تو از من به منزله هارونی از موسی، غیر از آنكه بعد از من پیغمبری نخواهَد بود، ]بود / M بِوْد.[ و اگر نه تو پیغمبَر می‌بودی. و أَوَّلِ ما محمّد است ]است / M + ص.[ و میانِ ما محمّد است ]است / M + ص.[ و آخرِ ما محمّد است ـ صَلَواتُ الله عَلَیهِم. پس كسی كه كامِل كنَد معرفتِ مرا پس او بر دینِ ثابت ومستقیم است چنانكه خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ فرموده است كه: اینست دینِ قَیم و راست و ]و / در M زبر دارد.[ دُرُست و من بیان كنم به یاری خدا وتوفیقِ خدا. ای سلمان و ای جندب! گفتَند:

لَبَّیک! یا أَمِیرالمُؤْمِنین! حضرت ـ صَلَواتُ الله عَلَیه ـ فرمود كه: بودم ]بودم / چُنین است در R و M.[ من و محمّد یك نور از نورِ خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ؛ پس خدای ـ تَبارَک وَ تعالی ـ آن نور را ]نور را / M نورا.[ دو قسمت كَرد، به نصفی از آن گفت ]گفت / در M تاء زبر دارد.[ كه: باش محمّد، و به نصفی دیگر فرمود كه: باش عَلی. پس ازین ]ازین / M از این.[ جهَت است كه پیغمبرَ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ فرمود كه: عَلی از منست و من از علی‌ام ]علی‌ام / M علّیمْ.[ و أدا نمی‌كند به نیابتِ مَن رسالت را مَگَر عَلی و ]و / در M زبر دارد.[ بتحقیق كه أَبوبكر ]أبوبكر / M ابُوبِكْر.[ را سوره برائَت داد و به جانبِ مكّه روانه ساخت ]ساخت / M ساخَت.[ . پس جبرئیل آمد ]آمد / در M میم زیر دارد.[ و گفت: یا مُحَمَّد! حضرت فرمود كه: لَبَّیک! حضرتِ جبرئیل فرمود كه: خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ می‌فرماید كه: این سوره را تو برسانی ]برسانی / M برسان.[ یا مردی كه از تو باشَد. پس مرا فرستاد ]فرستاد / در M دال زیر دارد.[ تا أَبوبكر را بازگردانیدم ]بازگردانیدم / M بازاكردانیدَم.[ و أبوبكر را بد آمد و ]و / در M زبر دارد.[ گفت: یا رسول‌الله! ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ آیا در شانِ من چیزی نازل شد؟

حضرت فرمود كه: نه، ولیكن خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ می‌خواهَد كه أَدای رسالَت را نكنَد به غیر از من و ]و / در M زبر دارد.[ عَلی. ای سَلمان و ای جندب! ]جندب / در M باء زبر دارد.[ گفتَند: لَبَّیک! ای برادَرِ رسولِخدا! ]رسولِخدا / R + ص.[ حضرت فرمود كه: شخصی كه قابلیت نداشته باشَد كه نامه]ای [را أَدا كنَد از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ، ]صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ چگونه صَلاحیتِ إمامت ]إِمامت / M امامیت.[ داشته باشَد؟ ای سَلمان و ای جندب! بدرستی كه من و رسولِخدا یك نوریم، رسولِخدا محمّد ]محمّد / M وَ حضرت.[ مصطفی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]عَلَیهِ وَ آلِه / R ندارد. از M ضبط شد.[ ـ و ]و / در M زبر دارد.[ برگزیده ]برگزیده / M حرفِ یكم در M هم زیر دارد و هم زبر.[ حضرتِ ]حضرت / M ندارد.[ إِله است ]است / M اسْتَ ]![.[ و ]و / در M زبر دارد.[ مَن وَصی آن‌حضرت و مرتضی و پسندیده پروَردگارَم و محمّد ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ ناطق بود و من خاموش ]خاموش / M خواموش.[ بودم زیرا كه در هر عَصری می‌باید یك معصوم گویا باشَد و ]و / در M زبر دارد.[ یك معصوم خاموش ]خاموش / M خواموش.[. ای سَلمان! محمَّد مُنْذِر و بیم‌كُنَنده است و ]و / در M زبر دارد.[ مَن هادی و راه‌نماینده‌ام چنانكه خدای ـ تَبَارَک وَ تَعالی ـ می‌فرماید:

(إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ) ]قرآنِ كریم: س 13، ی 7.[ یعنی: یا محمّد! تو بیم­كننده­ای ]بیم‌كننده‌ای / M بیم‌كننده.[ وترساننده بندگانِ مرا از عذابِ مَن و هر قومی را هدایت‌كنَنده مُقَرَّر كرده‌ام. پس رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ مُنْذِر بود و من هادیم و بعد از آن‌حضرت أَولادِ ]أَولاد / M + و.[ أَمجادِ آن‌حضرت. پس فرمود كه خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ می‌فرماید از عَقبِ ]عَقبِ / M عَقبَ.[ این آیه كه: (اللهُ یعْلَمُ مَا تَحْمِلُ ]تَحْمِلُ / در R حرفِ یكم هم دو نقطه بر زبر دارد و هم در زیر. M یحْمِلُ.[ كُلُّ أُنْثَی وَ مَا تَغِیضُ الاَْرْحَامُ وَ مَا ]مَا / M و R ندارد.[ تَزْدَادُ وَ كُلُّ شَیءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ عَالِمُ الْغَیبِ وَ الشَّهَادَةِ الْكَبِیرُ الْمُتَعَالِ ]المُتَعَالِ / M لام هم زیر دارد و هم پیش.[ سَوَآءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیلِ وَ سَارِبٌ بِالنَّهَارِ لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یحْفَظُونَهُ ]یحْفَظُونَهُ / در M فاء زیر دارد.[ مِنْ أَمْرِ اللهِ). ]قرآنِ كریم: س 13، ی 8 ـ 11.[ ترجمه آیه كریمه اینست كه: خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ می‌داند آنچه بار بَرمی‌دارد هَر ماده به آنكه نر است یا ماده، صحیح است یا معیوب، سعید است یا شقی، عُمرِ او كوتاه ]كوتاه / M دراز.[ خواهد ]خواهد / در M هاء زیر دارد.[ بود یا دراز، ]دراز / M كوتاهْ.[ و ]و / در M زبر دارد.[ به كجا خواهَد مدفون ]خواهَد مدفون / M مدفون خواهَد.[ شد، و می‌دانَد كمی و زیادَتی رحم را از عَدَدِ فرزند كه یكی است یا زیاده تا چهار ]چهار / M چهارِ.[ واقع شده است، و ]و / در M زبر دارد.[ از كمی اندام و زیادَتی آن، و ]و / در M زبر دارد.[ از مدَّتِ ولادت كه كمتَر از نُهْ ماه است ]ست / M است.[ یا زیاده، و ]و / در M زبر دارد.[ هَر چیزی نزدِ او به قدری و اندازه‌ایست كه از آن درنمی‌گذرَد و از آن كمتر نمی‌باشَد. خداوندیست كه دانای پنهان و آشكارست ]ست / M است.[ وبزرگوارست به حسَبِ ]به حسَبِ / M بحسَبَ.[ مرتبه و بلَندست بر هَر چیزی به قدرَت یا بزرگوارَست از آنكه او را صفتی باشَد مثل صفاتِ مخلوقات و ]و / در M زبر دارد.[ مُتَعالیست ]مُتَعالیست / M متعالی اسْت.[ از آن و مساوی است از شما نسبت به او هركه آهسته سخن گوید و یا بلَند گوید و ]و / در M زبر دارد.[ كسی كه پنهان باشَد در ظلمَتِ شب یا روان باشد در ضیاءِ روز، مر او را جَمْعی از فرشتگان ]فرشتگان / در M «ن» زیر دارد.[ هست از پیش روی آن كس و از پسِ سرِ او كه حفظ می‌كنَند ]می‌كنند / M می‌كنَد.[ او را به فرموده إِلهی یا از عذابِ إِلهی به دعا ]دعا / M دعاء.[ هَرگاه بندگان گناه می‌كننَد پس پروردگاری كه چنین عالِم است ]است / M اسْتَ.[ به أحوالِ بندگانِ خود چنین مُشفِق است به ایشان ]ایشان / در M «ن» زیر دارد.[ از برای هر قومی در هر زمانی هادی مُقَرَّر گردانیده كه معصوم باشَد و خَلْق را از ضلالَت به هدایت آوَرَند ]آوَرَند / زبرِ «و» در M صریح است.[ و از معصیت به طاعت ]طاعت / M طاعتَ.[ و از كفر به إیمان. پس آن‌حضرت دستی بر ]بر / M بِر.[ دَستِ دیگر زد و فرمود ]و فرمود / M وَ گفت.[ كه: گردید محمّد صاحِب ]صاحب / در M باء زبر دارد.[ جَمْع و ]و / در M زبر دارد.[ گردیدم مَن صاحبِ ]صاحب / در M حاء زبر دارد.[ نَشر. مَعنی‌اش ]اش / M اسْت.[ آنست ـ اللهُ أَعْلَم ـ كه:

فردای قیامت أُمَّتِ آن‌حَضرت جَمع خواهند شد هشتاد هزار صَف ولیكَن عَلی بنِ أَبی‌طالب همَه ]همه / زبرِ میم در M صریح است.[ را پراكَنده خواهَد ساخت به آنكه شیعیانِ خود را در بهشت درآورَد و ]و / در M زبر دارد.[ دشمنانِ ]دشمنان / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ خود را در دوزخ ]و / در M زبر دارد.[. و گردید محمّد صاحبِ بهشت و گردیدم مَن صاحبِ دوزخ زیرا كه از أُمَّتِ آن‌حضرت دشمنانِ عَلی بن ]بن / M ابنُ.[ أَبی‌طالِب وستمكاران بَر آن‌حضرت و أَولادِ آن‌حضرت و مخالفانِ او داخل جهنّم خواهند شد؛ می‌گویم به جهنَّم كه: نگاه دار این دشمنِ مرا، و ]و / در M زبر دارد.[ بگذار این دوستِ مرا. و گردید محمّد ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ صاحبِ زلزله قیامَت، و ]و / در M زبر دارد.[ گردیدم من صاحبِ ]صاحب / در M باء زبر دارد.[ شمارِ أَهلِ مَحْشَر. منم صاحبِ ]صاحب / در M باء زبر دارد.[ لوحِ محفوظ كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ إِلهام كرده است مرا آنچه دَر لوح ]لوح / M + محفوظ.[ است. بلی ای سلمان ]سلمان / در M «ن» زیر دارد.[ و ای جندب! گردید محمّد، یس و القرءَان الْحَكیم. أَشهَر در تفسیرِ او آنست كه: ای سَید! ]سَید / زبرِ سین در M صریح است.[ به حَقِ قرآن باحكمت كه از تو جمله پیغمبرانِ مُرسَلی. و بَعضی گفتند كه: یس اسمِ آن‌حضرتست ]حضرتست / M حضْرت اسْتَ.[ و از این ]از این / M ان.[ جهَت است كه أَهلِبَیت ]بَیت / زبر باء در M صریح است.[ را «آل یس» می‌نامَند و گردید محمَّد، ]محمّد / M + ص.[ ن وَ الْقَلَم. أَظْهَر ]أَظْهَر / M اظهَرَ.[ در تفسیرِ او آنست كه «ن» ]ن / M ان.[ عبارَت از دواتست چنانكه منقولست از حَضرتِ أمیرالمومنین ـ صَلَواتُ الله عَلَیه ـ كه: رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ فرمود كه: أَوَّل چیزی كه خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ آفرید قَلَم بود. پس نون را بیافرید وقلم از آن دوات ]دوات / در M تاء زیر دارد.[ نوشت آنچه بوده و هَست و خواهَد بود. ]سنج: بحارالأنوار 54/372.[ و چون پیشتر گذشت كه أوَّل چیزی كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ آفرید ذات مقدّسِ مُطَهَّرِ ]مُطَهَّر / M ندارد.[ مصطفوی ]مصطفوی / M مصطْوی ]![. و مرتضوی بود، پس نون و ]و / در M زبر دارد.[ قَلَم ]قلم / چُنین است در M.] R القلم.[ كه مظهرِ علومِ إلهی‌اند كنایت از ایشان باشد.

و گردید محمّد ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ، (ط ه مَا أَنْزَلْنَا عَلَیکَ الْقُرءَانَ لِتَشْقَی) ]قرآن كریم: س 20، ی 1 ـ 2.[ . در تفسیرِ «ط ه» اختلافِ بسیاری واقع شده است ]شده است / M ندارد.[ میان مُفَسِّران. أَمَّا جمعی كثیر ازیشان ]ازیشان / M از ایشان.[ برانَند كه از جمله هَفت نامِ رسالَت‌پناهِ محمّدی است ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ كه در قرآن واقع شده است چنانكه از ابنِعبّاس مرویست كه او از رسولِخدا (ص) ]ص / M ندارد.[ روایت كَرد كه:

آن حضرت فرمود كه: خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ مرا در قرآن به هفت نام خواند: محمّد وأَحمَد و طه و یس و مُزَّمِّل و مُدَّثِّر و عَبدالله. ]عَبدالله/ در M حرفِ پایانی زیر دارد.[ پس برین ]برین / M بر این.[ تقدیر مُنادی ]مُنادی / در M مكرّر نوشته شده است.[ باشد كه حرفِ ندا ازو ]ازو / M از او.[ حَذف شده است. یعنی: ای محمّد! ما قرآن را نفرستادیم به سوی تو كه تو تَعَب ]تَعَب / M تعبَ ]![.[ بكشی چنانكه منقولست كه ]كه / M از.[ آن‌حَضرَت ـ صَلَواتُ ]صلوات / M و R صلواة.[ الله عَلَیه ـ در ابتدای رسالتِ به قیامِ شب إِقدام نمودی و بر یك پا ایستادی تا پشتِ پای او وَرَم كردی؛ این سوره نازل شد. ]نازل شد / «شد» در M نیست.[

و از حضرتِ إمام به حق ناطق، جعفر بنِ ]بن / M ابن.[ محمَّد الصّادق ]الصّادق / در M واپسین حرف زیر دارد.[ ـ صَلَواتُ الله وَ سَلاَمُهُ ]سَلاَمُهُ / در M میم زبر دارد.[ عَلَیهِمَا ـ منقولَست كه: طه سوگند است به طهارَتِ أَهْلِبَیتِ ]بَیت / زبرِ باء در M صریح است.[ رسولِخدا (ص) كه:

(وَیطَهِّرَكُمْ ]یطَهِّرَكُمْ / در M راء زبر دارد.[ تَطْهِیرًا). ]قرآنِ كریم: س 33، ی 33.[ و آنچه این بی­بضاعَت ]بی‌بضاعَت / در M تاء زیر دارد![ را به خاطِر رسیده است ـ وَ ]و / در R نیامده ولی در M هست.[ اللهُ أَعْلَم ـ آنَست كه طا به حسابِ جُمَّل نُهْ است و ]و / در M زبر دارد.[ ها پنج. مجموع، چهارده می‌شوَد. ممكن است كه قَسَم باشَد به چهارده‌مَعصوم ]معصوم / واپسینْ حرف در M زیر دارد.[ كه خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ عالَم را از برای وجودِ ایشان إیجاد كرده ـ واللهُ أَعْلَم ]أَعْلَم / M یعلم.[ بِحَقَائِقِ ]بِحَقَائِقِ / M بحقایق.[ الاُْمور. ]الأُمور / M ندارد.[

و دیگر حضرت می‌فرماید كه: گردید محمَّد صاحبِ ]صاحب / در M واپسین حرف زبر دارد![ دلالات ]دلالات / در M واپسین حرف زیر دارد![ و ]و / در M زبر دارد.[ معجِزات و ]و / در M زبر دارد.[ گردیدم من نیز صاحبِ ]صاحب / در M واپسین حرف زبر دارد.[ ایات و ]و / در M زبر دارد.[ عَلامات و معجزات؛ و ]و / در R نیامده ولی در M هست.[ گردید محمَّد خاتمِ ]خاتم / در M هر دو حرفِ واپسین زیر دارند.[ پیغمبران و گردیدم ]و گردیدم / M ندارد.[ من خاتمِ أوصیاءِ پیغمبران ]پیغمبران / در M «ن» زیر دارد![؛ منم راهِ راستی كه خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ أَمر كرده است به پیروی ]پیروی / R بیروی.[ آن راه؛ منم آن خبرِ عظیمی كه مردمان در آن اختلاف كَردند و ]و / در M زبر دارد.[ كسی اختلاف نكرد مَگَر در ولایتِ من و گردید محمّد ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ صاحبِ ]صاحب / در M باء زبر دارد.[ دَعوَت كه خَلق را به زبان به خدا می‌خوانْد و گردیدَم من صاحبِ شمشیرِ محمَّد (ص) ]ص / M ندارد.[ كه مردم را به شمشیر به راه آوردَم. گردید محمَّد پیغمبرِ مُرسَل و گردیدَم من صاحبِ أَمرِ پیغمبر ـ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ علیه و آله / M ص.[ ـ كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ فرموده است كه:

(یلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَی مَنْ یشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ) ]قرآنِ كریم: س 40، ی 15.[ یعنی إلقا می­كنَد خدای ]خدای / R خدایی.] ضبطِ نص، موافقِ M است.[ ـ تَبارَک و تَعالی ـ روح را از أَمرِ خود بر هركه می‌خواهد از بندگانِ خود و این روح برگزیده خداست كه عطا نمی‌كنَد و ]و / در M زبر دارد.[ إِلقا نمی‌كنَد این روح را مگر بر فرشته مُقَرَّب یا پیغمبَرِ مُرسَل یا وصی پیغمبَرِ برگزیده. پس كسی كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ او را این روح كرامت كنَد، او را از سایرِ مردمان ممتاز می‌گرداند و او را قادر می‌گرداند به قدرتِ خود ومی‌دهَد او را زنده ]زنده / در M دال زبر دارد.[ گردانیدنِ مردگان ]مردگان / در M «ن» زیر دارد![

 و می‌داند به سبَبِ این روح آنچه بوده است ]است / M اسْتَ.[ وآنچه خواهد بود و می‌توانَد كه برود ]برود / M ندارد.[ از مشرق به مغرب و از مغرب به مشرق ]مشرق / در M واپسین حرف زیر دارد.[ در یك چشم‌بَرهَم‌زَدن و می‌داند آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و می‌داند آنچه ]آنچه / M + را.[ در خاطِر خطور می‌كنَد و آنچه در دلها می‌گذرَد.

ای سلمان و ای جندب! ]جندب / M جندَبَ.[ گردید محمّد آن ذِكری كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ می‌فرماید كه: بدرستی كه فرستادیم ]فرستادیم / M فرستاده‌ایمْ.[ به سوی شما ذِكری را یعنی یادآورنده خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ و ثواب و ]و / در M زبر دارد.[ عقابِ او كه آن پیغمبری است كه تلاوت می‌كند بر شما آیاتِ مرا. آیا عقلِ خود را به كار نمی‌فرمایید؟ ]نمی‌فرمایید / M نمی‌فرماید.[ بدرستی كه به من داده‌اند عِلمِ مَرگها كه می‌دانم كه هَركس در چه وقت می‌میرَد و به چه مرگ می‌میرد و به من داده‌اند علمِ بلاهایی ]بلاهایی / M بلاهای.[ كه نازل می‌شود كه چه بَلا نازل می‌گردد ]می‌گردد / M می ایدكردد.[ و در چه وقت می‌آید و به من داده‌اند عِلمِ جدایی ]جدایی / M جدائی.[ میانِ خَصمها كه هر دو كس را می‌دانم كه در میانِ ایشان چه نَحْو حُكم می‌باید كَرد و به مَن أَمانَت داده‌اند ]داده‌اند / M داده‌نَد.[ عِلْمِ قرآن را و آنچه واقع خواهَد شد تا روزِ قیامَت و محمّد ـ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ إِقامَتِ حجّت كَرد بر خَلق و تبلیغِ رسالت كَرد و از آن جمله إمامت و ولایتِ مرا واضح گردانید و ]و / در M زبر دارد.[ گردیدم من حُجَّتِ خدا بر خَلقِ خدای ـ تَبارَک و تَعالی. داده است به من آنچه نداده است به كسی دیگر، نه از پیشینیان و نه از پسینیان، ]پسینیان / در M حرفِ واپسین زیر دارد! M + و.[ نه ]نه / M + ار ]ظ: از[.[ پیغمبرِ مُرسَل را ]را / M ندارد.[ و نه ]نه / M + از.[ فرشته مُقَرَّب را. ای سلمان و ]و / در M زبر دارد.[ ای جندَب! گفتند: لَبَّیک! یا أَمیرالمؤمنین! ]أَمیرالمؤمنین / M + ع.[ حضرت ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ]صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیه / M ندارد.[ ـ فرمود كه: منم آن كس ]آن كس / R آنكسی (كه البتّه به نظر می‌رسد خطِّ خُردی روی یاء كشیده شده است). ضبطِ نص، موافقِ M است.[ كه برداشتَم نوح را در كَشتی به أَمرِ پروردگارِ خود. منم آن كسی ]آن كسی / M انكس.[ كه ]كه / M + یونس را.[ بیرون آوردم یونس را از شكمِ ماهی به إِذنِ پروردگار. منم آن كسی ]آن كسی / M ندارد.[ كه گذرانیدم موسی بنِ عمران را از دریا به أَمرِ پروردگار. ]پروردگار / در M واپسین حرف زیر دارد.[ منم آن كسی ]آن كسی / M انكس.[ كه بیرون آوردَم إِبراهیم را از آتش به أَمرِ پروردگار. ]پروردگار / در M واپسین حرف زیر دارد.[ منم آن‌كس كه جاری[1] گردانیدم نهرها را در آن آتش و شكافتَم چشمه‌های او را و كِشتم درختهای او را به إِذنِ پروردگار. مَنَم عذابِ روزِ ظِل و آن ابری بود كه قومِ شعَیب را فراگرفت ]گرفت / در M تاء زبر دارد![ و ایشان ]ایشان / M + را.[ از سختی گرما پناه به او بُردَند؛ پس همه ]همه / در M «م» زبر دارد.[ را فراگرفت و ]و / در M زبر دارد.[ هَلاك كرد. منَم نداكُنَنده در نَفخِ صور از جایی ]جایی / M جای.[ نزدیك كه بشنوند او را جِن و ]و / در M زبر دارد.[ إِنْس و جماعَتی چنین فهمَند كه من به همه ]همه / در M «م» زبر دارد.[ كس می‌توانَم فهمانید و ]و / در M زبر دارد.[ شنوانید از ستمكاران و ]و / M + منقا.[ منافقان به زبانهای ایشان. ]ایشان / در M «ن» زیر دارد.[

مَنَم ]مَنَم / M ندارد.[ خِضر عالمِ موسی. مَنَم یاددهَنده سُلَیمان ]سُلَیمان / زبرِ لام در M صریح است.[ و داود. مَنَم ذوالقَرْنَین. مَنَم قدرتِ خدای ـ تَبارَک و تَعالی.

ای سَلمان و ]و / در M زبر دارد.[ ای جندب! منم محمّد و محمَّد منست، ]منست / M مَن اسْت.[ و منم از ]از / در M روی آن (ظ) خطی كشیده شده.[ محمّد و محمّد از من. ]محمّد از من / M مَن محمَد.[ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ می‌فرماید: (مَرَجَ ]مَرَجَ / M مَرَجُ.[ الْبَحْرَینِ یلْتَقِیانِ بَینَهُمَا بَرْزَخٌ ]بَرْزَخٌ / M بَرْزَخُ.[ لاَیبْغِیانِ). ]قرآنِ كریم: س 55، ی 19.[ در تفسیرِ أَهلِبَیت ]بَیت / زبرِ باء در M صریح است.[ وارد شده ]شده / در M دال زیر دارد.[ است كه مراد ازین ]ازین / M از این.[ آیه آنست كه خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ درآمیخت دو دریا را تا آمیخته شوند ]شوند / M نشوَند.[ و مراد ازین ]ازین / M از این.[ دو دریا حضرتِ أَمیرالمؤمنین و فاطِمه زَهراست ـ صَلَواتُ الله عَلَیهِمَا ـ كه یكی دریای علم بود و ]و / در M زبر دارد.[ یكی دریای ]دریای / R دریاء. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ حِلْم؛ ]حِلْم / M حُكم.[ یكی دریای ]دریای / R دریاء. M دریای.[ شجاعَت و یكی دریای سخاوَت، و در میان حایلی هَست تا با هم آمیخته نشوَند و آن رسولِخداست ]ست / M اسْتَ.[ (ص) ]ص / M ندارد.[ و بیرون می‌آید ازین ]ازین / M از این.[ دو دریا مروارید و مرجان كه حَسَن و حسین باشند ـ صَلَواتُ الله وَسَلاَمُهُ عَلَیهِمَا. ای سَلمان و ای جندب ]جندب / در M واپسین حرف زبر دارد.[! گفتَند: لَبَّیک! یا أَمیرالمؤمنین! حضرت فرمود كه: ]كه / M و R + منم پادشاه ولی در R روی آن خط زده شده است.[ بدرستی كه مرده ما نمی‌میرَد و غایبِ ما غایب نمی‌گردَد و كُشته ما كُشته نمی‌شوَد ]نمی‌شوَد / R نمی‌شوند. ضبط نص، موافقِ M است.[ هرگز. ای سَلمان و ای جندَب! گفتند: لَبَّیک! یا أَمیرالمؤمنین! حضرت فرمود كه: مَنَم پادشاهِ هر مؤمن ومؤمنه از هر كه گذشته است و هركه می‌آید و مؤید ساخته‌اند مرا به روحِ عظمت و من حرف زدم بَر زبانِ عیسی بنِ مَریم در گهواره. مَنَم آدم. مَنَم نوح. مَنَم إبراهیم. مَنَم موسی. مَنَم عیسی ]مَنَم عیسی / در M پیش از «مَنَم موسی» آمده است.[. مَنَم به هر صورَتی كه می‌خواهَم می‌گردَم. هر كه مرا ببیند ایشان را دیده است و اگر ظاهر شوم بر مَردُم دَر یك صورَت هرآینه همه ]همه / در M «م» زبر دارد.[ هَلاك شوند ]شوند / M می‌شوَند. ضبطِ نص، موافقِ R است.[ دَر من وگویند كه: او را زوال و تغیر ]تغیر / R و M تغیر. در R پس از «تغیر» لفظی شبیه «باشد» نوشته شده و البتّه خط زده شده است.[ نیست و كافر شوَند. ]و كافر شوند / در R به خطّی ریز بالای سطر نوشته شده است. M به جای «و»، «همَه»دارد.[ و بدرستی كه نیستَم من مَگَر بَنده‌ای ]بَنده‌ای / M بَنده.[ از بندگانِ خدای ـ تَبارَک وَ ]تَبارَک وَ / M ندارد.[ تعالی. ما را خدا مدانید و در فضیلتِ ما هرچه خواهید بگوئید؛ كه هرچه بگوئید نرسیده است به حقیقتِ آنچه مُقَرَّر ساخته است ]ساخته است / M كردانیده.[ خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ از برای ما بلكه به صَد یكِ او نمی‌رسید زیرا كه ما آیات و علاماتِ پروردگاریم و دلایل و ]و / M ندارد.[ بینات اوئیم و حجّتهای خدائیم بر خَلق و خلیفه‌های اوئیم و أَمینانِ حضرتِ إِلهیم وإِمامانِ اوئیم. مائیم وَجْه‌الله و ]و / در M زبر دارد.[ عَین‌الله و ]و/ در M زبر دارد.[ لسانُالله ـ و تفسیرِ أكثَرِ اینها خواهد آمد در ضمنِ شَرح؛ إنْ شاءَ الله.

به سبَبِ دشمنی ما خدای ـ تَبَارَک وَ تَعالی ـ بندگانِ خود را عذاب می‌كنَد و به سبَبِ دوستی و متابعتِ ما ثواب می‌دهَد و از میانِ خَلْقِ خود ما را معصوم و مُطَهَّر گردانید و ما را برگزید و اگر كسی بگوید كه: چرا؟ و چگونه؟ ]و چگونه / در M «و» یا «چ » زبر دارد.[ و دَر كجا؟، ]كجا / M + و.[ هرآینه كافر می‌گردَد ومشرك، زیرا كه نمی‌رسَد كسی را كه ازو سؤال كنَد از آنچه او می‌كند چه هرچه می‌كند همه بر وفقِ حكمت می‌كند ]آنچه او… حكمت می‌كند / M هرچه می‌كنَند.[ و او را می‌رسَد كه از هَمه سؤال كنَد از هَرچه می‌كنَند. ای سلمان و ای جندب!

گفتَند: لبّیک! یا أَمیرالمؤمنین!

حضرت ]حضرت / در M روی واپسین حرف دو زبر نهاده شده است!![ ـ صَلَواتُ الله عَلَیه ـ فرمود كه: هركه ]هركه / در R مكرَّر نوشته شده است.[ إیمان بیاورَد به آنچه گفتَم و تصدیق كند به آنچه بیان كردم و تفسیر كردم و شرح كردم ]و شرح كردم / M ندارد.[ و واضِحْ گردانیدَم و روشن ساختم ومُبَرهَن ساختم، پس او مؤمنیست مُمْتَحَن كه خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ إیمان را در دلِ او جای داده است و سینه او را باز كرده و روشن ساخته است از بَرای إِسلام و او عارفی است بینا كه به نهایتِ عرفان رسیده است ]رسیده است / M رسید اسَت.[ و تمام و كامِل شده است؛ و هركه شك كنَد و ]و / در M زبر دارد.[ عناد ورزَد و توقّف كنَد و حیران شود و صاحب ]صاحب / در M واپسین حرف زبر دارد![ شک شوَد، پس او تقصیر كرده است و دشمنِ ماست. ]ماست / M ندارد.[ ای سلمان و جندب!

گفتند: لَبّیک! یا أمیرالمؤمنین!

حضرت فرمود كه: من میرانم و من ]من / M ندارد.[ زنده می‌گردانم به إِذنِ پروردگارِ خود، و من خبر می‌دهَم شما را به آنچه می‌خورید و آنچه ذخیره می‌سازید در خانه‌های ]خانه‌های / M و R خانهای.آشنایان به هنجارهای رسم الخطّی پیشینیان می‌دانند كه «خانهای» هم جمعِ «خان» تواند بودو هم جمعِ «خانه».[ خود به إذنِ پروردگار، و مَنَم دانا به پنهانِ دلهای ]دلهای / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ شما و إِمامان از فرزندانِ من نیز می‌دانند ]می‌دانند / M می‌دانَد.[ وهرچه خواهَند می‌توانَند كَرد، زیرا كه ما همه ]همه / در M «م» زبر دارد.[ یكی‌ایم ]یكی‌ایم / R یكی‌ام. ضبطِ نص، موافقِ M است.[، أوّلِ ما محمَّد است و آخِرِ ما محمَّد است و همه ما محمّدیم. پس جدایی میندازید ]میندازید / M می‌سازید.[ میانِ ما. پس بدرستی كه ما ظاهِر می‌شویم در هر زمانی و در هَر وقتی در هر دوری ]دوری / M دورَی و.[ در هر صورتی كه خواهیم به إِذنِ خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ و خواهشِ ما خواهشِ خداست و هرگاه ما نخواهیم ]نخواهیم / M نمی‌خواهیم.[ خدا نمی‌خواهَد. وای همه وای بر كسی كه إِنكار كُنَد فضیلتِ ما را و برگزیدگی ما را و آنچه پروردگارِ ما به ما داده است، زیرا كه هركه إِنكار كند چیزی از آن چیزهایی ]چیزهایی / M چیزهای.[ كه خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ به ما ارزانی داشته است ]است / M ندارد.[، پس بتحقیق كه إنكارِ قدرتِ إِلهی و خواهشِ إِلهی كرده است ]و خواهش إِلهی كرده است / R در إدامه افزوده است: «و خواهش الهی»؛ آنگاه روی دولفظِ «خواهش» و «الهی» را در این افزونه خط زده‌اند.[ در حقِّ ما. ای سَلْمان و ای جندب!

 گفتند: لبَّیک! یا أَمیرالمؤمنین!

حضرت فرمود كه: بتحقیق كه پروردگارِ ما به ما عَطا كرده است آنچه بزرگتر وعظیم‌تَر و بالاتر و بزرگوارتَر ازینهاست. ]ازینهاست / M از اینهَا اسَت. ]كذا[.[

همه گفتیم: یا أمیرالمؤمنین! چه چیز است آنچه عَطا كرده است شما را پروردگارِ شما كه ازینها همه ]همه / در M زبر دارد.[ عظیم‌تر ]عظیم‌تر / M عظیم.[ و بزرگ‌تر ]بزرگ‌تر / M بزركوارتر.[ است؟

حضرت ـ صَلَواتُ ]صَلَواتُ / M صلواة.[ الله عَلَیه ـ فرمود كه: به ما داده است پروردگارِ ما اسمِ أَعظَمِ خود را كه اگر خواهیم بدریم و ]و / در M زبر دارد.[ پاره كنیم ]كنیم / در M «ن» زبر دارد![ آسمانها و ]و / در M زبر دارد.[ زمینها و بهشت و دوزَخ را، و ]و / در M زبر دارد.[ به سببِ آن به آسمان بالا رویم یا به ]به / M بر.[ زمین به زیر رویم و به مغرب رویم و به مشرق رویم و به ]به / M با.[ عرش رویم ]رویم / M ندارد.[ و بر عرش نشینیم و با خدا سخن گوئیم ]گوئیم / M كوییم ]![.[ و إِطاعَت می‌كنَند ما را هَر چیز حتّی آسمانها وَ زمین و آفتاب و ماه و ستارگان و ]و / در M زبر دارد.[ كوهها و درختان و چهارپایان ودریاها و بهشت ]بهشت / M بهشتها (ولی روی «سها» ـ ظ. به نشانه حذف نقطه‌چین شده است).[ و دوزخ. اینها همه را خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ به ما داده است به بَركتِ ]بَركت/ در M حرفِ واپسین زبر دارد![ اسمِ أَعظَمی كه به ما یاد داده است و ما را به آن مخصوص گردانیده است، و با اینها همه، چیزی می‌خوریم و می‌آشامیم و در بازارها راه می‌رویم و این كارها ]كارها / M كارهِا ]كذا[.[ می‌كنیم به أَمرِ پروردگار، و ما بندگانِ خاصِ پروردگاریم كه سبقت بر وی نمی‌گیریم به سخن وبه أَمرِ او كار ]كار / در M مكرّر نوشته شده است.[ می‌كنیم و ما را ]را / M ر.[ گردانید همه مَعْصوم و مُطَهَّر و زیادتی داد بر بسیاری از بندگانِ مؤمنِ خود. پس ما می‌گوئیم كه: حَمد و سپاس و ستایش آن پروردگاری را كه هدایت كَرد ما را به این مرتَبه و ما نبودیم كه هدایت یابیم اگر خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ ما را هدایت نمی‌كرد، و تمام است ]تمام است / M تمامت.[ كلمه عذاب بر كافران یعنی آنهائی ]آنهائی / M انهایی.[ كه إنكار می‌كنَند آنچه خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ ما را داده است از فَضل و إِحسان. ای سَلمان و ]و / در M زبر دارد.[ ای جندب! ]جندب / واپسین حرف در M زبر دارد.[ این معرفتِ مَنست ]مَنست / M مَن است.[ به نورانیت. پس به این دست زَنید تا راه یابید. پس بدرستی كه هیچ‌یک از شیعیانِ ما به حدِّ بینایی ]بینایی / M بینائی.[ نمی‌رسَند تا مرا به نورانیت نشناسند. پس چون مرا به نورانیت ]نشناسند… نورانیت / M ندارد.[ شناختند بینااند و به تمام و كَمالِ خود رسیده‌اند و به دریای ]و به دریای / M ریای.[ عِلْم فرورَفته‌اند و به مرتَبه فضلِ خود رسیده‌اند و مطّلع شده‌اند ]شده‌اند / R شداند. M ندارد.[ بر سِرّی از أَسرارِ إِلهی و پنهانِ خزینه‌های او.

وَ رَوَی ثِقَةُالاِْسْلاَمِ فِی الْكَافِی، عَنْ عَبْدِالْعَزِیزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: كُنَّا مَعَ الرِّضَا ـ صلواتُ اللهُ ]مَعَ… اللهُ / M ندارد.[ عَلَیهِ ـ بِمَرْو ]بِمَرْو / M بِمَرْوٍ. R ؟.[ فَاجْتَمَعْنَا فِی الْجَامِعِ یوْمَ ]یوْمَ / M یوْمُ.[ الْجُمُعَةِ فی بَدْءِ مَقْدَمِنَا فَادَارُوا ]فاداروا / M فَاَرادُوا.[ أَمْرَ الاِْمَامَةِ وَذَكَرُوا خَوْضَ النَّاسِ فِیهَا فَدَخَلْتُ عَلَی سَیدِی ـ عَلَیهِالسَّلاَمُ ]عَلَیهِالسَّلامُ / M ع.[ ـ فَأَعْلَمْتُهُ خَوْضَ النَّاسِ فِیهِ، فَتَبَسَّمَ ـ عَلَیهِالسَّلاَمُ ـ ثُمَّ قَالَ: یا عَبْدَالْعَزِیزِ! جَهِلَ الْقَوْمُ ]القَوْمُ / M القَوْمِ.[ وَ خُدِعُوا عَنْ ارَائِهِمْ ]ارَائِهِمْ / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ إِنَّ اللهَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ لَمْ یقْبِضْ نَبِیهُ ]نَبِیهُ / در M یاء پیش دارد.[ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ حَتَّی أَكْمَلَ لَهُ الدِّینَ وَ أَنْزَلَ عَلَیهِ الْقُرءَانَ ]القُرْءَانَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ فِیهِ تِبْیانُ ]تِبْیانُ / M بَیانُ.[ كُلِّ شَیءٍ بَینَ فِیهِ الْحَلاَلَ وَ الْحَرَامَ وَ الْحُدُودَ وَالاَْحْكَامَ وَ جَمِیعَ مَا یحْتَاجُ ]یحْتَاجُ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ إِلَیهِ النَّاسُ ]النَّاسُ / R النَّاسَ. در M واپسین حرف نشانِ جَزم دارد.[ كَمُلاً ]كَمُلاً / M كَهْلاً. [. فَقَالَ ـعَزَّ وَ جَلَّ ـ: (مَا فَرَّطْنَا فِی الْكِتَابِ مِنْ شَیءٍ) ]قرآن كریم: س 6، ی 38.[ و أَنْزَلَ فِی حَجَّةِ حَجَّةِ / M حُجَّةِ. الْوِدَاعِ وَ هِی اخِرُ عُمُرِهِ عُمُرِهِ / M عُمْرِهِ. ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ الِه / M ص. ـ (الْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُم لكم دینَكُم / در M از قلم افتاده است. وَأَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ رَضِیتُ / M رَضیتَ. لَكُمُ الاِْسْلاَمَ الإِسلامَ / در M واپسین حرف پیش دارد. دِینًا ]دِینًا / M + قَیمًا. گویا خودِ كاتب یا دیگر كه زائد بودنِ این افزونه را دریافته آن را نشانْداركرده است.[ ) ]قرآن كریم: س 5، ی 3.[ وَ أَمْرُ الاِْمَامَةِ مِنْ تَمَامِ الدِّینِ وَلَمْ یمْضِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ اله / M ص.[ ـ حَتَّی بَینَ لاُِمَّتِهِ مَعَالِمَ ]مَعَالِمَ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ دِینِهِمْ ]دِینِهِمْ / M دینَهُمْ.[ وَ أَوْضَحَ لَهُمْ سَبِیلَهُمْ وَتَرَكَهُمْ عَلَی قَصْدِ ]عَلَی قَصْدِ / M حَتّی قَصَدَ.[ سَبِیلِ الْحَقِّ وَ أَقَامَ لَهُمْ عَلِیا ـ صَلَوَاتُ اللهِ وَسَلاَمُهُ عَلَیه ]صَلَواتُ الله و سَلامُه علیه / M ص.[ ـ عَلَمًا ]عَلَمًا / M عِلْمًا.[ وَإِمَامًا وَ مَا تَرَکَ لَهُمْ شَیئًا یحْتَاجُ إِلَیهِ الاُْمَّةُ إِلاَّ بَینَهُ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللهَ ـ عَزَّوَ جَلَّ ـ لَمْ یكْمِلْ ]یكْمِلْ / M یكمِلْ.[ دِینَهُ ]دِینَهُ / M دینِهْ ]كذا[.[ فَقَدْ رَدَّ كِتَابَ اللهِ وَ مَنْ رَدَّ كِتَابَ اللهِ ]وَ مَنْ رَدَّ كِتَابَ الله / M ندارد.[ فَهُوَ كَافِرٌ. هَلْ یعْرِفُونَ ]یعْرِفُونَ / در R حرفِ یكم هم دو نقطه بر فراز دارد و هم دو نقطه بر فرود. M تَعْرِفُوْنَ.[ قَدْرَ الاِْمَامَةِ وَمَحَلَّهَا ]مَحَلَّهَا / در M لامِ مُشدَّد زیر دارد.[ مِنَ الاُْمَّةِ فَیجُوزُ ]فَیجُوزُ / چُنین است در R و M به پیشِ زای.[ فِیهَا اخْتِیارُهُمْ؟! ]اخْتِیارُهُمْ / در M راء زبر دارد.[ إِنَّ الاِْمَامَةَ ]الإِمَامَةَ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ أَجَلُّ قَدْرًا وَأَعْظَمُ شَأْنًا ]شَأْنًا / M شَانًا. ضبطِ نص موافقِ R است.[ وَأَعْلَی مَكَانًا وَأَمْنَعُ ]أَمْنَعُ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ جَانِبًا وَ أَبْعَدُ غَوْرًا ]غَورًا / در M حرفِ یكم پیش دارد.[ مِنْ أَنْ یبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ ینَالُوهَا بِارَائِهِمْ ]بِارَائِهِمْ / در M حرفِ دوم زبر دارد.[ أَوْ یقِیمُوا إِمَامًا بِاخْتِیارِهِمْ. إِنَّ ]إِنَّ / M اَنَّ.[ الاِْمَامَةَ ]الإِمَامَةَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ خَصَّ اللهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ بِهَا إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلَ ]الخَلِیلَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ ـ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیه ]صَلَواتُ الله علیه / M ص.[ ـ بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الْخُلَّةِ ]الخُلَّة / در M و R به زبرِ خاء كتابت شده است.[ مَرْتَبَةً ثَالِثَةً وَ فَضِیلَةً شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ ]أَشَادَ / M اَشارَ.[ بِهَا ذِكْرَهُ فَقَالَ: (إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا) ]قرآن كریم: س 2، ی 124.[ فَقَالَ الْخَلِیلُ (ع) سُرُورًا بِهَا: (وَ مِنْ ذُرِّیتِی). قَالَ اللهُ تَبَارَک وَتَعَالَی: (لاَ ینَالُ عَهْدِی ]عَهْدِی / R عَهْدِی. M سازگار با ضبطِ ماست.[ الظَّالِمِینَ) فَأَبْطَلَتْ هذِهِ الاْیةُ إِمَامَةَ كُلِّ ظَالِمٍ إِلَی یوْمِ الْقِیمَةِ وَصَارَتْ فِی الصَّفْوَةِ ثُمَّ أَكْرَمَهُ اللهُ تَعَالَی بِأَنْ جَعَلَهَا فِی ذُرِّیتِهِ أَهْلِ ]أَهْلِ / M اَهْلُ.[ الصَّفْوَةِ وَالطَّهَارَةِ. فَقَالَ: (وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحقَ وَ یعْقُوبَ نَافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنَا صَالِحِینَ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَینَا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلوةِ و إِیتَاءَ الزَّكوةِ وَ كَانُوا لَنَا ]لَنَا / M لها.[ عَابِدِینَ) ]قرآن كریم: س، .[ فَلَمْ تَزَلْ ]تَزَلْ / M یزَلْ.[ فِی ذُرِّیتِهِ یرِثُهَا بَعْضٌ ]بَعْضٌ / R بَعْضُ.[ عَنْ بَعْضٍ قَرْنًا فَقَرْنًا حَتَّی وَرَّثَهَا ]وَرَّثَهَا / M وَرَثَهُ.[ اللهُ ]اللهُ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ النَّبِی ]النّبِی / در M واپسین حرف پیش دارد.[ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی الله علیه و اله / M ص.[ ـ فَقَالَ ـ جَلَّ وَ تَعَالَی ـ: (إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ ]لَلَّذِینَ / M لِلّذَینَ.[ اتَّبَعُوهُ وَ هَذا النَّبِی وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَاللهُ وَلِی الْمُؤْمِنِینَ) ]قرآن كریم: س 3، ی 68.[ فَكَانَتْ لَهُ خَاصَّةً ]خَاصَّةً / M خاصَةٌ.[ فَقَلَّدَهَا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ و الِهِ ]صَلَّی الله علیه و اله / M ص. ضبطِ نص، بنابر R است.[ ـ عَلِیا ـ صَلَواتُ اللهِ و سَلاَمُهُ عَلَیهِ ]صَلَواتُ الله و سلامه علیه / M ع.[ ـ بِأَمْرِ اللهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ عَلَی رَسْمِ ]رَسْمِ / M رَسْمٍ.[ مَا فَرَضَ اللهُ فَصَارَتْ فِی ذُّرِّیتِهِ الاَْصْفِیآءِ ]الاَْصْفِیآء / در R واپسین حرف پیش دارد. ضبط نص، موافقِ M است.[ الَّذِینَ ءَاتَاهُمُ اللهُ الْعِلْمَ وَ الاِْیمَانَ بِقَوْلِهِ ـ جَلَّ وَ عَلاَ ]عَلاَ / M عَلی.[ ـ: (وَقَالَ الَّذِینَ اُوتُوا الْعِلْمَ وَ الاِْیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی كِتَابِ اللهِ إلَی یوْمِ الْبَعْثِ) ]قرآن كریم: س 30، ی 56.[ فَهِی فِی وُلْدِ عَلِی (ع) خَآصَّةً إِلَی یوْمِ الْقِیمَةِ إِذْ لاَ نَبِی بَعْدَ مُحَمَّدٍ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ و الِه / M ص.[ ـ فَمِنْ أَینَ یخْتَارُ هؤُلاَءِ الْجُهَّالُ ]الجُهّالُ / در M واپسین حرف زیر دارد.[؟!

إِنَّ الاِْمَامَةَ هِی مَنْزِلَةُ الاَْنْبِیآءِ وَ إِرْثُ ]وَ إِرثُ / M وارِثُ.[ الاَْوْصِیآءِ. إِنَّ الاِْمَامَةَ ]إِنَّ الاِْمَامَةَ / در M از قلم افتاده است.[ خِلاَفَةُ ]خِلاَفَةُ / در R و M به زبرِ خاء كتابت گردیده است. در M واپسین حرف افزون بر پیش،زیر نیز دارد.[ اللهِ ]اللهِ / در M از قلم افتاده است.[ وَخِلاَفَةُ ]خِلاَفَةُ / در R و M به زبرِ خاء كتابت گردیده است. در M واپسین حرف زیر دارد.[ الرَّسُولِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی اللهُ علیه و اله / M ص. M + فَمَنْ اَینَ یخْتارُ.[ ـ وَ مَقَامُ ]مَقَامُ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ ـ عَلَیهِالسَّلاَمُ ]عَلَیهِالسَّلاَمُ / M ع.[ ـ وَ مِیرَاثُ الْحَسَنِ وَالْحُسَینِ ـ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِمَا. إِنَّ الاِْمَامَةَ زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ صَلاَحُ الدُّنْیا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِینَ. إِنَّ الاِْمَامَةَ أُسُّ الاِْسْلاَمِ النَّامِی ]النَّامِی / M اْلّناهی ]كذا[.[ وَ فَرْعُهُ السَّامِی بِالاِْمَامِ تَمَامُ الصَّلوةِ وَالزَّكوةِ وَ الْحَجِّ وَ الصِّیامِ وَ الْجِهَادِ وَ تَوْفِیرُ الْفَیءِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَالاَْحْكَامِ وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَالاَْطْرَافِ. ]الاَْطْرَافِ / M + وَ.[ الاِْمَامُ یحِلُّ حَلاَلَ اللهِ وَ یحَرِّمُ ]یحَرِّمُ / M یحَرِّمَ.[ حَرَامَ اللهِ وَ یقِیمُ حُدُودَ ]حُدُودَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ اللهِ وَیذُبُّ ]یذُبُّ / در R به پیشِ حرفِ یكم كتابت گردیده است. M یذُّبُ.[ عَنْ دِینِ اللهِ وَ یدْعُو ]یدْعُو / M یدعوا.[ إِلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ الْحُجَّةِ الْبَالِغَةِ.

الاِْمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ ]المُجَلِّلَةِ / M المجَلَلَّةِ.[ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ وَ هِی فِی الاُْفُقِ بِحَیثُ لاَتَنَالُهَا ]تَنَالُهَا / در M لام زبر دارد.[ الاَْیدِی وَالاَْبْصَارُ ]الاَْبْصَارُ / در M باء زیر دارد. M + وَ.[. الاِْمَامُ الْبَدْرُ الْمُنِیرُ وَ السِّراجُ الزَّاهِرُ وَ النُّورُ السَّاطِعُ وَالنَّجْمُ الْهَادِی فِی غَیاهِبِ ]غَیاهِبِ / در R به زبرِ هاء كتابت شده است.[ اللُّجَی وَ أَجْوَازِ الْبُلْدَانِ الْقِفَارِ وَ لُجَجِ ]لُجَجِ / M یحِجُ.[ الْبِحَارِ. الاِْمَامُ الْمَآءُ الْعَذْبُ عَلَی الظَّمَآءِ وَالدَّالُّ عَلَی الْهُدَی وَ الْمُنْجِی ]الْمُنْجِی / M الْمَنْجی.[ مِنَ الرَّدَی. الاِْمَامُ النَّارُ عَلَی الْیفَاعِ الْحَارُّ لِمَنِ اصْطَلَی بِهِ وَالدَّلِیلُ فِی الْمَهَالِکِ؛ مَنْ فَارَقَهُ ]فَارَقَهُ / M ندارد.[ فَهَالِکٌ. الإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَیثُ الْهَاطِلُ وَالشَّمْسُ الْمُضِیئَةُ وَالسَّمَآءُ الظَّلِیلَةُ وَ الاَْرْضُ الْبَسِیطَةُ وَالعَینُ الْغَزِیرَةُ وَ الْغَدِیرُ وَ الرَّوضَةُ. الاِْمَامُ الاَْنِیسُ الرَّفِیقُ وَ ]وَ / M ندارد.[ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الاَْخُ الشَّقِیقُ ]الشَّقِیقُ / M الّشَفیقُ ]كذا[.[ وَ الاُْمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ ]بِالوَلَدِ / M بالْوالِدُ.[ الصَّغِیرِ ]الصَّغِیرِ / M الصَّغیرُ.[ وَمَفْزَعُ الْعِبَادِ ]الْعِبَادِ / M الْعِبادُ.[ فِی الدَّاهِیةِ النّادُّ ]النَّادُّ / M النّاذُ.[ . الاِْمَامُ أَمِینُ اللهِ ]اللهِ / M اللهَ.[ فی خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَی عِبَادِهِ وَخَلِیفَتُهُ فِی بِلاَدِهِ وَ الدَّاعِی إِلَی اللهِ وَالذَّابُّ عَنْ حَرَمِ اللهِ. الاِْمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَالْمُبَرَّأُ ]المُبَرَّأُ / M المُبَرُّ.[ مِنَ الْعُیوبِ، الْمَخْصُوصُ بِالْعِلْمِ، الْمَوْسُومُ بِالْحِلْمِ، نِظَامُ الدِّینِ وَ عِزُّ ]عِزُّ / M عِزِّ.[ الْمُسْلِمِینَ وَغَیظُ الْمُنَافِقِینَ وَ بَوَارُ الْكَافِرِینَ. الاِْمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لاَیدَانِیهِ أَحَدٌ وَ لاَیعَادِلُهُ ]یعادِلُهُ / M یعادُلَهُ.[ عَالِمٌ ]عَالِمٌ / در R حرفِ سوم هم زیر دارد و هم زبر.[ وَلاَ یوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لاَ لَهُ مِثْلٌ وَ لاَ نَظِیرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَیرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لاَ اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ ]اخْتِصَاصٌ / M اخْتِصاصٍ.[ مِنَ الْمُفَضِّلِ الْوَهَّابِ فَمَنْ ذَا الَّذِی یبْلُغُ مَعْرِفَةَ ]مَعْرِفَةَ / M مَعْرِفَةِ.[ الاِْمَامِ أَوْ یمْكِنُهُ اخْتِیارُهُ ]اخْتِیارُهُ / در M راء زیر دارد.[ ؟! هَیهَاتَ! ]هَیهَاتَ / در M واپسین حرف حركت ندارد.[

هَیهَاتَ! ]هَیهَاتَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ ضَلَّتِ الْعُقُولُ ]العُقُولُ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ وَ تَاهَتِ ]تَاهَتِ / M ناهَتِ.[ الْحُلُومُ وَ حَارَتِ ]حَارَتِ / M حارَتَ.[ الاَْلْبَابُ وَ خَسِئَتِ ]خَسِئَت / در R حرفِ سوم دو نقطه در زیر نیز دارد. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ الْعُیونُ وَ تَصَاغَرَتِ العُظَمَآءُ ]العُظَمَاءُ / M العَظماءِ.[ وَ تَحَیرَتِ ]تَحَیرَتِ / M + العَظْمآءُِ ]كذا[.[ الْحُكَمَآءُ وَ تَقَاصَرَتِ الْحُلَمَآءُ ]الْحُلَمَاءُ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ وَ حَصَرَتِ الْخُطَبَآءُ ]وَ حَصَرَتِ الخُطَبَاءُ / M ندارد.[ وَجَهِلَتِ الاَْلِبَّآءُ وَ كَلَّتِ الشُّعَرَآءُ وَ عَجَزَتِ ]عَجَزَتِ / در M جیم زیر دارد.[ الاُْدَبَآءُ وَ عَییتِ الْبُلَغَآءُ عَنْ وَصْفِ شَأْنٍ مِنْ شَأْنِهِ أَوْ فَضِیلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ وَ أَقَرَّتْ بِالْعَجْزِ وَالتَّقْصِیرِ وَ كَیفَ یوصَفُ بِكُلِّهِ أَوْ ینْعَتُ بِكُنْهِهِ أَوْ یفْهَمُ شَیءٌ مِنْ أَمْرِهِ أَوْ یوجَدُ مَنْ یقُومُ مَقَامَهُ ]مَقَامَهُ / R و M مَقَامُهُ.[ وَ یغْنِی غِنَاهُ لاَ كَیفَ وَ أَنَّی؟ وَ هُوَ بِحَیثُ النَّجْمِ ]النَّجْمِ / R النَّجْمُ. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ مِنْ یدِ الْمُتَنَاوِلِینَ وَ وَصْفِ الْوَاصِفِینَ. فَأَینَ الاِْخْتِیارُ مِنْ ]مِنْ / M مَنْ.[ هذَا أَوْ أَینَ ]أَینَ / M اَینُ.[ الْعُقُولُ عَنْ هذَا وَ أَینَ ]أَینَ / M اَینُ.[ یوجَدُ مِثْلُ هذَا ـ؟ أَتَظُنُّونَ أَنَّ ذلِکَ یوجَدُ فی غَیرِ الِ الرَّسُولِ مُحَمَّدٍ ـ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمُالسَّلاَمُ ـ؟ كَذَّبَتْهُمُ ]كَذَّبَتْهُمْ / M كَذَّبْتَهُمْ.[ وَ اللهِ ]اللهِ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ أَنْفُسُهُمْ ]أَنْفُسُهُمْ / M اَنْفُسَهُمْ.[ وَ مَنَّتْهُمُ الاَْبَاطِیلُ فَارْتَقَوْا ]فَارْتَقَوْا / M فَارْتَقُوْا.[ مُرْتَقًا ]مرتقًا / M مَرْتِقًا. R مَرْتَقًا.[ صَعْبًا دَحِضًا تَزِلُّ عَنْهُ إِلَی الْحَضِیضِ أَقْدَامُهُمْ رَامُوا إِقَامَةَ الاِْمَامِ بِعُقُولٍ حَائِرَةِ بَائِرَةٍ نَاقِصَةٍ وَ ارَاءٍ مُضِلَّةٍ فَلَمْ یزْدَادُوا مِنْهُ إِلاَّ بُعْدًا قَاتَلَهُمُ اللهُ أَنَّی یؤْفَكُونَ لَقَدْ رَامُوا صَعْبًا ]دَحِضًا… صَعْبًا / M ندارد.[ وَقَالُوا إِفْكًا وَ ضَلُّوا ضَلاَلاً بَعِیدًا وَ وَقَفُوا فِی الْحَیرَةِ إِذْ تَرَكُوا الاِْمَامَ عَنْ بَصِیرَةٍ وَ زَینَ لَهُمُ الشَّیطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَ صَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ كَانُوا مُسْتَبْصِرِینَ رَغِبُوا ]رَغِبُوا / M رَغَبُوا. [ عَن اخْتِیارِ ]اخْتِیارِ / در M راء زبر دارد.[ اللهِ وَاخْتِیارِ رَسُولِهِ ]رسوله / M رَسُول‌اللهِ.[ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ / M ص.[ ـ وَ أَهْلِ بَیتِهِ إِلَی اخْتِیارِهِمْ وَ الْقُرْءَانُ ینَادِیهِمْ: (وَرَبُّکَ یخْلُقُ مَا یشَآءُ وَ یخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِیرَةُ سُبْحَانَ اللهِ ]اللهِ / واپسین حرف در M پیش دارد.[ وَ تَعَالَی عَمَّا یشْرِكُونَ) ]قرآن كریم: س 28، ی 68.[ وَ قَالَ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ: (وَ مَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللهُ وَ رَسُولُهُ ]رَسُولُهُ / در M لام زبر دارد.[ أَمْرًا أَن یكُونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ) ]قرآن كریم: س 33، ی 36.[ الاْیةُ، و قالَ: (مَا ]ما / در M از قلم افتاده است.[ لَكُمْ كَیفَ تَحْكُمُونَ أَمْ لَكُمْ كِتَابٌ فِیهِ تَدْرُسُونَ إِنَّ لَكُمْ فِیهِ لَمَا تَخَیرُونَ أَمْ لَكُمْ أَیمَانٌ عَلَینَا بَالِغَةٌ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ إِنَّ لَكُم لَمَا تَحْكُمُونَ ]أَمْ لَكُمْ كِتَابٌ… تَحْكُمُونَ / M ندارد.[ سَلْهُمْ أَیهُمْ بِذلِکَ زَعِیمٌ أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ فَلْیأْتُوا بِشُرَكَائِهِمْ إِنْ كَانُوا صَادِقِینَ) ]قرآن كریم: س 48، ی 38.[ وَ قَالَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ: (أَفَلاَ یتَدَبَّرُونَ ]یتَدَبَّرُونَ / R یتَّدَبَرُون. M یتَدَّبَرُونَ.[ الْقُرءَانَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا) ]قرآن كریم: س 47، ی 24.[ أَمْ طَبَعَ اللهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ یفْقَهُونَ ]مقایسه كنید با قرآن: س 9، ی 93.[ أَمْ (قَالُوا سَمِعْنَا وَ هُمْ لاَ یسْمَعُونَ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ ]الدَّوَابِّ / در M باءِ مُشَدَّد پیش دارد.[ عِنْدَ اللهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِینَ لاَ یعْقِلُونَوَ لَوْ عَلِمَ اللهُ فِیهِمْ خَیرًا لاََسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ) ]قرآن كریم: س 8، ی 21 ـ 23.[ أَمْ (قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَینَا) ]قرآن كریم: س 2، ی 93.[ بَلْ هُوَ (فَضْلُ اللهِ یؤْتِیهِ مَنْ یشَآءُ وَ اللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ) ]قرآن كریم: س 21، ی 57.[ فَكَیفَ لَهُمْ بِاخْتِیارِ الاِْمَامِ وَ الاِْمَامُ عَالِمٌ ]عَالِمٌ / M + وَ.[ لاَ یجْهَلُ رَاعٍ لاَ ینْكَلُ مَعْدِنُ ]مَعْدِنُ / M مَعْدِنَ.[ الْقُدْسِ وَ الطَّهَارَةِ وَ النُّسُکِ وَالزَّهَادَةِ وَ الْعِلْمِ وَ الْعِبَادَةِ مَخْصُوصٌ بِدَعْوَةِ الرَّسُولِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَالِهِ ـ وَ نَسْلِ الْمُطَهَّرَةِ الْبَتُولِ لاَ مَغْمَزَ فِیهِ فِی نَسَبٍ وَ لاَ یدَانِیهِ ذُو حَسَبٍ فِی الْبَیتِ مِنْ قُرَیشٍ وَالذِّرْوَةِ مِنْ هَاشِمٍ وَ الْعِتْرَةِ ]العِتْرَةِ / M العَثْرَةِ.[ مِنَ الرَّسُولِ ـ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ و الرِّضَا مِنَ اللهِ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ شَرَفُ الاَْشْرَافِ وَالْفَرْعُ مِنْ عَبْدِ مَنَاف نَامِی الْعِلْمِ كَامِلِ الْحِلْمِ مُضْطَلِعٌ بِالاِْمَامَةِ عَالِمٌ بِالسِّیاسَةِ مَفْرُوضُ الطَّاعَةِ قَائِمٌ بِأَمْرِ اللهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ]شَرَفْ الاَْشْرَافِ… عَزَّ و جَلَّ / M ندارد.[ ـ نَاصِحٌ لِعِبَادِ اللهِ حَافِظٌ لِدینِ اللهِ. إِنَّ الاَْنْبِیاءَ ]الأَنبِیآءَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ وَ الاَْئِمَّةَ ]الاَْئِمَّةَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ ـ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیهِمْ ـ یوَفِّقُهُمُ اللهُ وَ یؤْتِیهِمْ مِنْ مَخْزُونِ ]مَخْزُونِ / M مَخْزُونٍ.[ عِلْمِهِ وَ حُكْمِهِ مَا لاَ یؤْتِیهِ ]یؤْتِیهِ / M یوْتیهِمْ.[ غَیرَهُمْ فَیكُونُ عِلْمُهُمْ فَوْقَ ]فَوْقَ / چُنین است در M. R فَوْقُ.[ عِلْمِ ]عِلْمِ / M عِلْمٍ.[ أَهْلِ ]أَهْلِ / M اَهْلَ.[ زَمَانِهِمْ فی قَوْلِهِ ـ جَلَّ وَ تَعَالَی ـ: (أَفَمَن یهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یتَّبَعَ ]یتَّبَعَ / M یتَّبِعُ.[ أَمَّن لاَ یهْدِی إِلاَّ أَنْ یهْدَی ]إلاَّ أَنْ یهْدَی / M ندارد.[ فمَا لَكُمْ كَیفَ تَحْكُمُونَ) ]قرآن كریم: س 10، ی 35.[ وَ قَوْلُهُ ـ تَبَارَکَ ]تَبَارَکَ / M تَبارِْکْ ]كذا[.[ وَ تَعالی ـ: (وَ مَن یؤْتِ ]یؤْتَ / M و R یؤْتِی (در R حرفِ یكم نقطه ندارد).[ الْحِكْمَةَ ]الْحِكْمَةَ / واپسین حرف در M پیش دارد.[ فَقَدأُوتِی خَیرًا كَثِیرًا) ]قرآن كریم: س 2، ی 269.[ وَ قَوْلُهُ تَعَالی فی طَالُوتَ: ]طَالُوتَ / در M واپسین حرف هم زیر دارد و هم زبر.[ (إِنَّ اللهَ اصْطَفَاهُ عَلَیكُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللهُ یؤْتِی مُلْكَهُ مَنْ یشَآءُ وَ اللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ) ]قرآن كریم: س 2، ی 247.[ وَ قَالَ لِنَبِیهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ: (أَنْزَلَ عَلَیکَ الْكِتَابَ ]الكِتابَ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ وَ الْحِكْمَةَ ]الحِكْمَةَ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كَانَ فَضْلُ اللهِ عَلَیکَ عَظِیمًا) ]قرآن كریم: س 4، ی 113.[ ]وَ قَالَ فِی الاَْئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَیتِ نَبِیهِ و عِتْرَتِهِ وذُرِّیتِهِ ـ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِمْ ـ: (أَمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ علی مَا اتَاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ اتَینَا الَ إِبْرَاهِیمَ الكِتَابَ والحِكْمَةَ[ ]وَ قَالَ فی… الحِكْمَةَ / همه این بخش كه درون قلّاب نهاده‌ایم، نه در M هست و نه در R؛لیك پیداست كه از قلم افتاده، چه ماتن، ما به إزای آن را در ترجمَه آورده است. ما این بخشرا نقل كردیم از: الكافی، تحقیق غفّاری، 1/202. [ وَ اتَینَاهُمْ مُلْكًا عَظِیمًا ]وَ اتَینَاهُمْ مُلْكًا عَظِیمًا / M ندارد.[ فَمِنْهُمْ مَنْ امَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ كَفَی بِجَهَنَّمَ سَعِیرًا) ]قرآن كریم: س 4، ی 54 و 55.[ وَ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ لاُِمُورِ ]لاُِمُورِ / M الاُمُورْ.[ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذلِکَ وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ ینَابِیعَ ]ینَابِیعَ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ الْحِكْمَةِ ]الْحِكْمَةِ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ وَ أَلْهَمَهُ ]أَلْهَمَهُ / R اَلْهَمَةُ.[ الْعِلْمَ إِلْهَامًا فَلَمْ یعْی بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لاَ یحِیرُ فِیهِ عَنِ الصَّوَابِ فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَیدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِن ]أَمِنَ / M اَمَنَ.[ مِنَ الْخَطَاءِ وَالزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ یخُصُّهُ اللهُ بِذلِکَ لِیكُونَ ]لِیكُونَ / M لِیكُونُ.[ حُجَّةً ]حُجَّةً / M حُجَّةُ.[ عَلَی عِبَادِهِ وَ شَاهِدَةً عَلَی خَلْقِهِ وَ ذلِک فَضْلُ اللهِ ]اللهِ / در M از قلم افتاده است.[ یؤْتِیهِ مَنْ یشَآءُ وَ اللهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِیمِ. ]العَظِیمِ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ فَهَلْ یقْدِرُونَ عَلَی مِثْلِ هذَا فَیخْتَارُونَهُ أَوْ یكُونُ مُخْتَارُهُمْ بِهذِهِ الصِّفَّةِ فَیقَدِّمُونَهُ تَعَدَّوْا ]تَعَدَّوْا / M تَعَدُّوْا.[ ـ وَ بَیتِ ]بَیتِ / M بَیتَ.[ اللهِ!ـ الْحَقَّ وَ نَبَذُوا كِتَابَ اللهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِم ]ظُهُورِهِمْ / M ظُهُورَهُمْ.[ كَأَنَّهُمْ لاَ یعْلَمُونَ وَ فِی كِتَابِ اللهِ الْهُدَی وَ الشِّفَاءُ فَنَبَذُوهُ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَائَهُمْ فَذَمَّهُمُ ]فَذَمَّهُمُ / M فَدَمَهُمْ.[ اللهُ وَ مَقَتَهُمْ ]مَقَتَهُمْ / M مَقْتَهُمْ.[ وَ أَتْعَسَهُمْ ]أَتْعَسَهُمْ / ضبطِ نَص موافقِ R است. M تَعْسَهُمْ.[ فَقَالَ ـ جَلَّ وَعَلاَ ـ: (وَ مَنْ أَضَلُّ ]أَضَلُّ / M اَضَّلَ.[ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیرِ هُدًی مِنَ اللهِ إِنَّ اللهَ لاَ یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ) وَ قَالَ: (فَتَعْسًا لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ وَ قَالَ كَبُرَ ]كَبُرَ / M كِبَرَ.[ مَقْتًا عِنْدَ اللهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ امَنُوا كَذلِکَ یطْبَعُ ]یطْبَعُ / M یطْبَعَ.[ اللهُ عَلَی كُلِّ قَلْبٍ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَالِهِ وَ سَلَّمَ ]سَلَّمَ / M سَلِّمْ.[ تَسْلِیمًا. ]نگر: الكافی، تحقیقِ غفّاری، 1/198 ـ 203؛ و: أُصولِ كافی، با ترجمَه و شرحِ مرحوم آیة‌الله كَمَره‌ای، ط. أُسوه، 2/116 ـ 130.[

روایت كرده ]كرده / در M دال زبر دارد.[ است محمّد بنِ یعقوبِ كلینی در كتابِ كافی به إسنادِ او از عَبدالعَزیز بنِ مُسلِم كه ما با حضرتِ إِمامِ ثامِن، علی بن موسَی الرِّضا ـ صَلَواتُ الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ـ بودیم در مَرو. پس ما جمعی از موالیانِ آن حَضرَت در روزِ جمعه ]جمعه / در M عین زبر دارد.[ در مَسجدِ جامِع جَمع شدیم در ابتدای دُخولِ ما به آن شَهر. پس در میان انداختند جمعی أَمرِ إمامت را و نقل كردند ]كردند / M كردَم.[ كه مردم بسیار دَر آن متفكّر اند ]متفكّراند / M متفكرند.[ و در تبیینِ ]تبیین / M تبین.[ آن می‌كوشند. پس من داخل شدم بر آن حَضرَت ـ صَلَواتُ الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ـ و إِعلام كَردم آن‌حَضرَت را كه مردمان ]مردمان / M مردم.[ بسیار در إِمامَت سخن می‌گویند. پس آن‌حضرت تبسّم ]تبسّم / M تبسَم.[ فرمود و ]و / در M زبر دارد.[ فرمود كه: ای عَبدالعزیز! این قوم هَمه جاهِل و نادانَند و ایشان فریب خورده‌اند ]خورده‌اند / در M دالِ پس از راء زبر دارد.[ از رای و ]و / در M زبر دارد.[ تدبیر و فكرشان. بدرستی كه خدای ـ عَزَّ وَ جَلّ ـ رَسولِ خود را ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ از دنیا نبُرْد ]نَبُرْد / M نبرَد.[ تاآنكه دین را از برای او كامل نگردانید ]نگردانید / M كردانید.[ و قرآنی به سوی او فرستاد كه در اوست بیانِ هر چیز و مُبَین است ]است / M ندارد.[ در او حَلال و حَرام و حُدود و أَحْكام ]أَحْكام / M اَحْكامِ.[ و هرچه مردمان به آن ]آن / M او.[ احتیاج دارند بالتَّمام و الكَمال. ]بالتَّمام والكمال / M بالتمامِ والكَمالِ.[ پس خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ فرمود كه: ما تقصیر نكردیم دَر قرآن هیچ تقصیر. و در حجّة‌الوداع كه آخرِ عمرِ آن‌حَضرَت بود (ص) ]ص / M ندارد.[ این آیه را فرستاد ]فرستاد / M فرسْتادِْ ]كذا[.[ كه ترجَمه‌اش ]ترجَمه‌اش / زبرِ جیم در M آمده است.[ اینست: امروز كامِل گردانیدم از برای شما دینِ شما را و تمام گردانیدَم بر شما نِعْمتِ خود را و خُشنود ]خُشنود / M خوشنود.[ گردیدم ]گردیدم / M كردانیدم.[ از برای شما دینِ إِسلام را و أَمرِ إِمامَت از تمامی ]تمامی / M امامِ.[ دین است و آن‌حضرت ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی الله علیه و آلِه / M ص.[ ـ از دنیا نرَفت تا آنكه بیان كَرد از برای أُمَّتِ خود چیزهایی ]چیزهایی / M چیزهای.[ كه سَبَبِ دانشِ دینِ ایشان بود و روشن گردانید از برای ایشان ]بود و… ایشان / در M نیامده است.[ راهِ ایشان را و ]و / M وَ راه.[ ایشان را گذاشت بَر آنكه به راهِ حق می‌رفتَند و إِقامَت كَرد از برای ایشان حضرتِ ]حضرت / M ندارد.[ أَمیرالمؤمنین عَلی بنِ أَبی‌طالب را ـ صَلَواتُ الله عَلَیه ـ كه راهْنما وإِمام و پیشوای ]و پیشوای / M وَ بَیشوای.[ ایشان باشد و نگذاشت ]نگذاشت / M نكذاشتَ.[ از برای ایشان چیزی كه أُمَّت به آن احتیاج داشته باشَند مَگر آن‌كه بیان كَرد. پس كسی كه گمان كُنَد كه خدای ـ تبارک وتعالی ـ دینِ خود را كامل ]كامل / M كامَل ]![.[ نكرد. پس بتحقیق كه رَد كرده ]كرده / در M دال زبر دارد.[ است كتابِ خدا را و هركه رَد كُنَد كتابِ خدا را پس او كافر است. آیا می‌دانید شما قَدرِ إِمامَت را و مَرتبه او را و نسبتِ او را ]و نسبتِ او را / M ندارد.[ به أُمَّت تا آنكه جایز باشَد در آن اختیارِ أُمَّت؟ بدرستی كه قَدرش ]قَدرش / M قدَراش.[ از آن بزرگتَرست وشانَش از آن عظیم‌تَر و مَرتبه‌اش از آن بلَندتر و ]و / در M زبر دارد.[ جانبش از آن مانِع‌تر و غورش از آن دورتَر است كه مردمان به آن توانَند رسید به عُقولِ خودشان ]خودشان / M خودشانِ.[ یا توانَند یافت او راه به فكرهای خود یا إِقامَت توانَند كَرد إِمامی به اِختیارِ خود. بدرستی ]بدرستی / M بدرسَتی.[ كه إِمامت ]إِمامت / M اقامَت.[ مخصوص گردانید خدای ]خدای / M خدای.[ ـ عَزَّ وَ جَلّ ـ به آن، حَضرتِ إبراهیمِ خلیل را ـ صَلَواتُ الله ]صَلَواتُ اللّه / M صَلواة.[ عَلَیه ـ بَعد از مَرتبه نبوّت و مرتبه محبَّت و این مَرتبه سیم ]سیم / تشدیدِ یاء از M است.[ بود فوقِ آن دو مرتبه زیرا كه إِمامَت ریاستِ ]ریاست / M ریااستِ.[ دین و دنیاست ]ست / M است.[ و فضیلتی بود كه آن‌حَضرَت را به آن مُشَرَّف گردانید ونامِ آن‌حضرت را به این بلند ]بلند / M مشرف.[ گردانید و فرمود كه: (إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا) ]قرآن كریم: س 2، ی 124.[ یعنی بدرستی كه مَن گردانیدم تو را إمامِ مردمان. ]مردمان / M ندارد.[ پس حَضرَتِ خلیل (ع) ]ع / M ندارد.[ از روی خوشحالی به این مرتبه فرمود: (وَ مِن ذُرِّیتِی) ]قرآن كریم: س 2، ی 124.[ یعنی: خداوندا! چنانكه مرا به این شَرَف مشرّف گردانیدی بَعضی از ذُرّیتِ مرا نیز به این مَرتبه ]مَرتبه / M + كردانیدی بَعضی از ذریت مرا نیز باین مَرتبه.[ مُشَرَّف گردان. خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ فرمود ]فرمود / M فرمَوْد ]![.[ كه: دعای تو را مستجاب گردانیدیم ]گردانیدیم / M كردانیدم.[ ولیكن ]ولیكن / R وولیكن. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ نمی‌رَسَد ]نمی‌رَسَد / زبرهای راء و سین از M است.[ به عَهدِ من كه إمامَت و خلافَتست، ]خلافَتست / M خلافَت اسْت.[ ستمكاران ]ستمكاران / M ستمكارانرا ]كذا[.[ از ذرّیتِ تو. پس باطل گردانید این آیه إمامَتِ هر ظالمی ]ظالمی / M ظلمی.[ را تا روزِ قیامَت و گردید إِمامت در معصومان. و ]و / از «و صاحبِ كشّاف…» تا «… تدبّر» در R و M پس از «… به كمالِ إیمان مشرف» ـ كه لختی پس از این است ـ آمده. در R رونویسگر نشانه تقدیم و تأخیر نهاده و محلِّ صحیحاین بخش را نشان داده است.[ صاحبِ ]و صاحب / در M مكرّر نوشته شده و در یك مورد روی باء زبر نهاده شده است![ كشّاف وقاضی بیضاوی استدلال كرده‌اند به این آیت بر عصمتِ أَنبیا و أَئمّه ]نگر: تفسیر البیضاوی، 1/398؛ و: الكشّاف، 1/309.[ و قاضی گفته كه:

این آیه دلالت می‌كنَد كه می‌باید كه پیغمبران معصوم باشند پیش از زمانِ بعثَت و بعد از زمانِ بعثت و أَئمّه ]أَئمَّه / R ایمه. M ائمَه.[ می‌باید كه در زمانِ إمامَت معصوم باشَند. ]نگر: تفسیر البیضاوی، 1/398.[ و برو بحث كرده است ]كرده است / R كرداست.[ مولانا عِصام‌الدّین ]عِصام‌الدّین / M عِْصامِ الدین ]![. گویا مُراد از «مولانا عصام‌الدّین»، همانا «عصام‌الدّین إبراهیم بن محمّد بن عَرَبشاهِ اسفراینی (873 ـ 945 هـ .ق) است كه بر تفسیرِ بیضاوی حاشیه نوشته است (نگر: كشف الظّنون، 1/190 و 191؛ و روضات الجنّات، ط. إسماعیلیان، 1/180؛و: الأعلامِ زِرِكلی، 1/66).[ كه یك آیه و ]و / در M زبر دارد.[ یك دَلالَت ]دَلالت / زبرِ دال در M هست.[ چگونه دلالَت می‌كند بر عصمَتِ أنبیا پیش از زمانِ بعثَت ]بعثَت / M بعَثت.[ و دلالَت نمی‌كنَد بر عصمَتِ أَئِمّه پیش از زمانِ إِمامَت؟ و اگر دلالت كنَد لازِم می‌آید كه أَبابَكر و عُمَر و عثمان ]عثمان / M عثمانِ.[ إِمام نباشند زیرا ]زیرا / M زیرا زیرا.[ كه هریك ازیشان سالها كافِر بودند و آنكه گفتند كه: می‌باید كه در زمانِ إِمامَت معصوم باشَند آن را هم كه ]هم كه / M كه هَم.[ قایلست ]قایلست / M قابلسْت.[ كه أَئمّه ]أئمّه / R ایمه.[ ایشان معصوم بودَند با ]با / M یا.[ آن مطاعنی ]مطاعنی / M مطاعَتی.[ كه خود از برای هریك نقل كرده‌اند و إجماعِ صحابه بر تكفیرِ عُثمان و ]و / در M زبر دارد.[ قَتلِ او و دفن‌نكردنِ او ]دفن نكردنِ او / M دفن او نكردن.البتّه در M روی «او» و «نكردن» دو نشانِ ناخواناست كه دور نیست نشانِ تأخیر و تقدیم باشد.[؛تَدَبَّرْ.

پس ]پس / در R بالای این كلمه به خطّی.[ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ گرامی ساخت حضرتِ إِبراهیم را به آنكه گردانید در ذُرّیتِ او أَهلِ اِصطِفا ]اصطفا / R اصطفی. M اصْطِفی.[ و عصمت را. پس فرمود كه: بخشیدیم و دادیم به ]به / M ندارد.[ حَضرَتِ إِبراهیم ]إِبراهیم / M + را.[ به واسطه این دعا حضرت إِسحاق و یعقوب را كه فرزندِ فرزندِ او بود و همه را ]را / M ندارد.[ گردانیدیم ]گردانیدیم / M كردانیدم.[ صالِح و شایسته ]شایسته / M شایسته.[ و گردانیدیم ]گردانیدیم / M كردانیدَم ]كذا[.[ ایشان را إِمامان كه هدایت كنَند خَلق را به أَمرِ ما و وَحْی ]وَحْی / M وَحی.[ كردیم به ایشان ]ایشان / M ایشانِ.[ كردنِ أَعمالِ خیر را و ]و / در M زبر دارد.[ به‌پای‌داشتن نماز را و دادن زكات را و ]و / M ندارد.[ بودَند ایشان ]ایشان / M ایشانِ.[ عبادت‌كنَندگانِ ما. پس همیشه این إمامَت در ذُرّیتِ حضرتِ إِبراهیم بود ]بود / M بودند.[ و میراث می‌بردند إِمامت را بَعضی از بَعضی قَرْن قَرْن تا خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ به میراث به حَضرَتِ رسالتْپناهِ ]رسالتْپناه / M رسالت‌پناهی.[ محمّدی ]محمّدی / M محَمّد مصطَفی.[ ـ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی الله علیه و آله / M ص.[ ـ، ارزانی داشت. ]داشت / M داشتَ.[ پس خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ فرمود كه: ]كه / M ندارد.[ بدرستی كه سزاوارترین مردمان ]مردمان / M مردمانِ.[ به حضرتِ إبراهیم هرآینه ]هرآینه / «ن» در M زبر دارد.[ آنهایی‌اند ]انهایی‌اند / M آنهای.[ كه متابعَتِ آن‌حضرت كردَند و ]و / در M زبر دارد.[ این پیغمبر ـ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِه ـ ]صلّی الله علیه وَ آلِه / R «وَ آلِه» ندارد. M ص.[ و آنهایی كه به كَمالِ إِیمان مُشَرَّف گشتَند از خویشانِ آن‌حَضرَت و خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ ولی مؤمنانست. ]مؤمنانست / M مومنا است.[ پس این إمامَت، مخصوصِ رسولِ خدا ]خدا / M خدای.[ بود (ص). ]ص / M ندارد.[

پس آن حضرت در گردنِ حضرتِ أمیرالمؤمنین علی بن أبی‌طالب (ع) ]علی بن أبی‌طالب (ع) / M ندارد.[ انداخت ]انداخت / M انداختَ.[ به أَمرِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ بر آن نحوی كه خدای ـ تَبارَک وَتَعالی ـ مُقَرَّر گردانیده بود. پس گردید دَر ذُرّیتِ آن حَضرَت برگزیدگانی كه خدای ـ تَبارَک وَتَعالی ـ به ایشان داد عِلْم و إیمان را به آنكه فرمود كه: گفت خدای ـ تَبارَک وَ تعالی ـ آن جماعتی را كه به ایشان داده شده بود عِلْم و إیمان كه بتحقیق كه شما درنگ خواهید كَرد به حسبِ نوشته إِلهی تا روزِ قیامَت ]قیامَت / M قیامَتَ.[ زیرا كه بعد از محمَّد (ص) ]ص / M ندارد.[ دیگر پیغمبری نخواهد بود. ]بود / M بودَ.[ پس از كجا اختیار می‌تَوانَند كَرد این جُهّال إمامت را؟ بدرستی ]بدرستی / M بدرسَتی.[ كه إِمامت منزلت ومرتبه پیغمبرانست و میراثِ أوصیاءِ ایشانست. بدرستی كه إِمامت، ]منزلت… إِمامت / M ندارد.[

 جانشینی خدا و ]و / در M زبر دارد.[ جانشینی رسولِخداست و مَرتبه حَضرَتِ أمیرالمؤمنین (ع) و میراثِ إمام حَسَن وإمام حُسَین است ـ صَلَواتُ الله عَلَیهِما. بدرستی كه إِمامَت، مهارِ دین است و نظامِ مسلمانان است ]مسلمانان است / M مسلمانانسْت.[ و ]و / در M زبر دارد.[ صَلاحِ دنیا و سببِ عزَّت مؤمنانست. ]مؤمنانست / M مومنااسْت.[ بدرستی كه إِمامت پی إِسلام است كه عالی است ]عالی است / M عالیسْت.[ و ]و / در M زبر دارد.[ شاخِ بلندِ اوست. به سببِ إِمام ]إِمام / M امامِ.[ تمام است نماز و ]و / در M زبر دارد.[ زكات و ]و / در M زبر دارد.[ حج و ]و / در M زبر دارد.[ روزه و ]و / در M زبر دارد.[ جهاد و رسانیدنِ غنایم و تصدّقات به مستحقّانِ ایشان وجاری‌ساختنِ حدودِ إِلهی و أَحكامِ باری و محفوظ‌گردانیدنِ سَرحَدها و أَطراف ]أَطراف / در M واپسین حرف زیر دارد.[ از أَعادی. إِمام حلال می‌كُنَد حلالِ خدا را و حرام می‌كُنَد حرامِ خدا را و إقامت می‌كُنَد حدودِ إِلهی را و دفع می‌كُنَد از دینِ خدا شُبَهِ مُلْحِدان را و می‌خوانَد مردمان را به راهِ خدا به حكمت و موعظه ]موعظه / در M، ظاء، زبر دارد.[ نیكو و حجّتِ كامِل. إِمام مِثلِ آفتابِ طالعست كه روشن می‌كنَد به نورِ خود تمامِ تمام / M تمامَ.[ عالَم را و آن آفتاب در أُفُقِ آسمان به‌مَرتبه‌ایست كه نمی‌رسَد به آن دستها و ]و / در M زبر دارد.[ دیده‌ها. إِمام ماهِ شبِ چهارده است كه روشن می‌گردانَد عالَم را و چراغی است روشنائی‌دهَنده ]روشنائی دهنده / R روشنایی دهنده. در M «روشنائی» مكرّر نوشته شده است. و در بارِدوم حرفِ پیش از آخر نه نقطه دارد و نه «ء».[ و نوریست لامع ]لامع / M ندارد.[ و ستاره‌ایست راه‌نماینده در شبهای تار و در میانِ ]میان / M + ان.[ شهرهای خالی و ]و / در M زبر دارد.[ كِنارهای ]كنارهای / چُنین است در R و M. زیر كاف از M است. بر بنیادِ هنجارهای رسم‌الخطّی پیشینیان، «كنارهای» را، هم می‌توان به صورتِ جمعِ «كنار» خواند و هم جمعِ «كناره».[ دریاها. إِمام آبِ شیرینست بَر تشنگان وراه‌نماینده است به راهِ هدایت و نَجاتْدهنده است از راهِ هَلاكَت. إِمام به منزله آتشی است كه در بلَندیها می‌گذارَند ]می‌گذارَند / M + و.[ در صَحراها كه كسی كه راه را گُم كُنَد بر سرِ راه آید به دیدنِ آن. آتش گرم‌كننده است سَرماخورده‌ها را كه خواهَند از آن گَرم شوند. راهنماست در مَهلكه‌ها. ]مهلكه‌ها / R مهلكها. M مَهلكها.[ هركه ازو ]ازو / M ازان.[ مفارقَت كُنَد هالكَست. إِمام ابریست بارانْدهنده. بارانیست پی‌درپی‌آینده.

آفتابیست روشنائی‌دهنده ]روشنائی‌دهنده / در M چُنین است. R روشنایی‌دهنده.[. آسمانی است سایه‌اندازنده. زمینی است گسترده ]گسترده / M گستَرنده.[ از برای نفعِ خلایق. چشمه‌ایست بسیارآب محلِّ جَمع‌شدنِ آبهای بارانست. ]آبهای بارانستِ / M اینها باران.[ باغستانست. ]باغستانست / M + و.[

إِمام أَنیسِ بیچارگانست. رفیقِ دردمندانست. پدرِ مشفقِ مهربانست. برادرِ با جان برابرست. ]ست / M اسْت.[ به منزله مادرِ مهربانست. نسبت به فرزند خُرد ]خُرد / M و R خورد.[. فریادرسِ بندگانست در مصیبتهای ]مصیبتهای / M مَعصیتهای.[ سخت. إِمام أمینِ خداست در میانِ خلقِ او ]در میانِ خلقِ او / M ندارد.[، و حجّت خداست بر بندگانِ او و خلیفه خداست در ]حجّت… در/ M ندارد.[ بلادِ او. خواننده ]خواننده / M خوانده.[ است مردم را به خدا. دفع‌كنَنده است دشمنان را از حَرَمِ إلهی. إِمام پاكَست از گناهان و بَری است از عیبها. مَخصوص است به عِلْم. نشانه است در حِلْم. نظامِ دین است ]دین است / M دینسْت.[ و سببِ عزَّتِ مسلمانانَست و سببِ خشمِ كافرانست ]كافرانست / چُنین است در M و R لیك گویا سهوالقلمِ ماتِن است و به قیاسِ نصِّ عربی«منافقانست» باید باشد.[ و سببِ هَلاكِ كافرانسْت. إِمام یگانه زمانست. نمی‌باید در آن زمانه كسی ]كسی / M ندارد.[ بهتر ازو ]ازو / M از او.[ باشَد. كسی در مرتبه ]مرتبه / R مرتبه.[ نزدیكِ او نیست و در دانائی ]دانائی / R دانایی. ضبطِ نص موافقِ M است.[ عدیلِ او نیست و بَدَلِ او یافت نمی‌شود و او را شبیه و ]و / در M زبر دارد.[ نظیر نیست. ]نیست / M ندارد.[ مخصوص است به هَمه فضیلتها بی آنكه او طَلَبِ او كرده ]كرده / M + است.[ باشد یا كَسب كرده باشَد بلكه ]بلكه / M + او.[ مخصوص‌گردانیدنی است ]مخصوص گردانیدنی است / M مخصوص كردانیدنست.[ از مُنعِمِ بخشنده پروردگارِ عالَمیان. پس كه می‌توانَد شناخت إِمام را یا كه را ممكن است كه ختیارِ إمام كُنَد؟! دور افتاده‌اند عقلها هَمه گُم اند و خردها هَمه سرگردانند و عُقول همه حیرانَند و چشمها هَمه كُنْد و بی‌نورَند و ]و / در M زبر دارد.[ بزرگان هَمه ذلیل‌اند ]ذلیل‌اند / M ذلیلند.[ و حُكَما همه متحیرَند و صاحبانِ خرد همه قاصرند ]قاصرند / M قاصر اند.[ و زبانِ فُصَحا هَمه بازمانده‌است و ]و / در M زبر دارد.[ صاحبانِ عَقل هَمه جاهلَند ]جاهلَند / M جاهَلنَد ]كذا[.[و ]و / در M زبر دارد.[ شعرا هَمه لالَند و عربیتْدانان هَمه عاجزاند ]عاجز اند / M عاجزَند.[ و صاحبانِ بلاغت بازمانده‌اند از آنكه وَصف توانند كَرد مَرتبه‌ای ]مرتبه‌ای / M مرتبه.[ از مراتب إِمام ]إِمام / M امامِ.[ را یا فضیلتی از فضایلِ او را و ]و / در M زبر دارد.[ همه مُقِرّند به عَجْز و تَقصیر. و چگونه وصف توان ]توان / M توانَند.[ كَرد او را بتَمامی یا توان رسید به كُنْهِ ]كُنْه / M كنَه.[ وَصفِ او یا توان فهمید چیزی از كارهای او را یا یافت شود كسی كه جانشینِ او باشد ]باشد / در M شین زیر دارد.[ و ]و / M ندارد.[ یا فایده إمام ]إِمام / M او.[ را رسانَد؟ حاشا نه و ]و / در M زبر دارد.[ چگونه و ]و / در M زبر دارد.[ كجا؟! و حال ]حال / در M واپسین حرف زبر دارد.[ آنكه به منزله ستاره است كه دستِ هیچكس به او ]او / M ان.[ نمی‌رسَد و ]و / M ندارد.[ وصفِ هیچكس به او نمی‌رسَد.

س كجا اختیار توانَند كَرد أُمَّت چنین كس را یا كجا عَقلها می‌رسَد به این مرتبه و ]و / در M زبر دارد.[ كجا یافت می‌شوَد مثلِ ]مثل / M ندارد.[ این مرتبت؟! آیا گمان دارید كه این مَرتبه یافت می‌شوَد در غیرِ آلِ ]آل / M آن.[ رَسول ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ عَلَیهِمُ السَّلام ـ؟! وَالله كه خود تكذیبِ خود می‌كنَند و ]و / M ندارد[ایشان را به این دروغ بازداشته‌اند باطل چند پس به پایه چند بالا رفتَند مشكل لغزنده ]لغزنده / M لغزیده.[ كه می‌لغزد از آنجا قَدَمهای ]قَدَمهای / M قدمهاء.[ ایشان و می‌افتَند به أَسفَل‌السّافلین. إِراده كَردند إِقامَتِ إِمام را به عقلهای حیرانِ هالکِ ناقص و عَقلهای گمراه‌كنَنده. ]گمراه‌كننده / M كمراهْ كنَند.[ پس زیاده نشد ایشان را از خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ یا از إمام مگر دوری.

بُكشَد خدای ـ تَبارَک وَ تعالی ]یا از… تَعالی / M ندارد.[ ـ ایشان را! از كجا این افترا می‌بندند. هرآینه اراده كاری مشكل كَردند و دروغی عَظیم بستند و ]و / در M زبر دارد.[ گُم شدَند گُم‌شُدَنی كه از راه دور افتادَند و در حیرَت افتادَند زیرا كه با آنكه إِمام را می‌دانستَند تركِ او كردَند و زینت داد از برای ایشان شیطان كرده‌های ]كرده‌های / M كردَهای. R كردهای.[ ایشان را و ایشان را از راهِ خدا بازداشت ]بازداشت / در M «باز داشتَند» بوده و سپس به خطِّ رونویسگر مَن یك «شت» بالای آن إِضافه شده است.[ و حال‌آنكه راه را می‌دانستَند رو گردانیدَند از اختیارِ خدا و اختیارِ رسولِخدا و ]و / در M زبر دارد.[ أَهلِبیتِ ]بیت / در M در متن ـ كه آغازِ سَطرِ أوّلِ صفحه چپ باشد ـ نیامده ولی در ركابه صفحه پیش از آن آمده است (البتّه به ضبطِ «بیت»!).[ او و خود اختیار كردَند و حال‌آنكه قرآن ایشان را فریاد می‌كند كه: (وَ رَبُّکَ یخْلُقُ مَا یشَآءُ وَیخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِیرَةُ) ]قرآن كریم: س 28، ی 68.[ یعنی: پروردگارِ تو می­آفریند آنچه را می­خواهَد و اختیار می­كنَد هَركه را می­خواهَد و ایشان را اختیاری نیست در اختیارِ إِمام. ]إِمام / M امامِ.[ مُنَزَّه است خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ و متعالی است از آنچه شِرْک به او می‌آورَند و دیگر خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ می‌فرماید كه: نیست هیچ مردِ ]مرد / M مردی.[ مؤمن و زنِ مؤمنه‌ای ]مؤمنه‌ای / M مومْنه ]كذا[.[را كه چون خدا و رسول َمری كنَند ایشان را اختیاری باشد و دیگر خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ می‌فرماید: چیست شما را وچه شده است؟ چگونه حُكم می‌كنید؟ آیا شما را كتابی هست كه در آن كتاب می‌خوانید كه شما را باشد كه آنچه خواهید اختیار كنید یا شما را هست پیمانها و سوگندها بر ما كه می‌رسَد تا روزِ قیامت كه شما را باشد كه آنچه خواهید حُكم كنید؟ یا محمَّد! سؤال كُن از ایشان كه كدامیك ازیشان ]ازیشان / M از ایشان.[ به این مَعنی كفیل وضامن می‌شوَند یا ایشان را شریكهاست. ]شریكهاست / M شریكها است.[ پس باید كه بیاورند شریكهای خود را اگر راست می‌گویند و دیگر خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ می‌فرماید كه: آیا تدبّر نمی‌كنَند در معانی قرآن یا بر دلهای ایشان زده شده‌است قفلها یا زنگ گرفته است دلهای ایشان و مُهر زده شده است ]است / M ندارد.[ كه ایشان چیزی نمی‌فهمَند یا می‌گویند كه شنیدیم و حال آنكه نمی‌شنوَند. بدرستی كه بدترینِ حیوانات نزدِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ]و تعالی / M ندارد.[ ـ كران و ]و / در M زبر دارد.[ گُنگانی‌اند ]گُنگانی‌اند / M كنكانَند.[ كه عقل ندارَند و عقلِ خود را به كار نمی‌فرمایند و اگر خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ دریشان ]دریشان / M در ایشان.[ خیری ]خیری / M چیزی.[ می‌دید هرآینه به ایشان می‌شنوانید و اگر به ایشان بشنواند ]و اگر به ایشان بشنواند / M ندارد.[ كه هرآینه ایشان پُشت می‌كنَند و رو می‌گردانند یا می‌گویند كه شنیدیم ولیكن ]ولیكن / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ عصیان می‌كنیم بلكه أَمرِ إِمام از فَضلِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ است. به هركه می‌خواهَد می‌دهَد ]می‌دهَد / در M دال نیز زبر دارد. M + و خدای تبارک و تعالی اسْت بِهَر كه می‌خواهَدبدهَد.[ و خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ صاحبِ ]صاحب / در M باء زبر دارد.[ فَضلِ عظیم است.

پس چگونه ایشان ]ایشان / M + را.[ اختیارِ إِمام توانَند كَرد و حال‌آنكه إِمام عالمی است كه جَهل را به او راهی نیست؛ رعایت‌كُنَنده‌ایست كه از كارِ خود بازنمی‌ایستَد؛ معدنِ ]معدن / در M دال زبر دارد.[ پاكی و پاكیزگی وعصمَت و عبادَت و ]و / در M زبر دارد.[ زهادت ]زهادت / M زهاده.[ و ]و / در M زبر دارد.[ عِلم و ]و / در M زبر دارد.[ بَندگی است. ]است / M ندارد.[ مخصوص است ]است / M اسَت.[ به خواندنِ رسول ـ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ ـ و از نسل مُطَهَّره فاطمه زهراست. ]فاطمه زهراست / M فاطمَة زهراء.[ در نسبِ او عیبی نیست وصاحبِ ]صاحب / M صاحبَ.[ حَسَبی نزدیکِ او نمی‌توانَد بود. أَصلِ او از قُرَیش ]قُرَیش / زبرِ حرف دوم از M است.[ است ]است / M اسَت.[ و از بهترینِ قریش هاشم و از خویش نزدیكِ رسولِخدا ]خدا / M + است.[ ـ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِه ـ است ]است / M ندارد.[ و خواسته خدای ـ تَبارَک و تعالی. او شرفِ جمیعِ شرفهاست ]شرفهاست / M شرفها اسْت.[ و از أولادِ عَبدِ مَناف. علمِ او بلَندترینِ علمهاست. حلمِ او كامل‌ترینِ حلمهاست. ]حلمِ او كامل‌ترینِ حلمهاست / M ندارد.[ بارِ سنگینِ إِمامَت را از روی قوَّت و قدرَت برداشته است. داناست ]داناست / M دانا اسْت.[ به تدبیرِ خَلق. واجبست إطاعَتِ او. ایستاده است به أَمرِ إِلهی.

نصیحت‌كُنَنده است بندگانِ خدا را. حفظْكُنَنده است دینِ خدا را. بدرستی كه پیغمبران و ]و / در M زبر دارد.[ إِمامان ـ صَلَواتُ الله عَلَیهِمْ ـ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ ایشان را توفیق می‌دهَد ]می‌دهَد / در M دال نیز زبر دارد.[ ومی‌دهَد ]می‌دهَد / در M دال نیز زبر دارد.[ ایشان را از عِلْم و حِكمتهای مخزونِ پوشیده آنچه به غیرِ ایشان نمی‌دهَد تا بوده باشد عِلْمِ ایشان بالاتر از عِلْمِ أَهلِ زمانِ ایشان در آنجا كه می‌فرماید خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ كه: آیا كسی كه هدایت می‌كنَد مَردمان را به حَق سزاوارترست ]سزاوارترست / M سزاوارتر اسْت.[ كه پیروی او كنَند یا كسی كه راه نیافته است مگَر آنكه او را راه نمایند؟ پس چه شده است شما را؟ چگونه حُكم می‌كنید؟ و ]و / M در.[ آنجا كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ می‌فرماید ]می‌فرماید / M می فرمایند.[ كه: هركه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ حكمت داد ]داد / M ندارد.[ پس بتحقیق كه او را خیری ]خیری / M و R چیزی (در R حرفِ دوم بی‌نقطه است). ضبطِ نص به تصحیحِ قیاسی است.[ بسیار داده شده است و آنجا كه می‌فرماید در حكایتِ طالوت كه: بدرستی كه خدای تعالی ]تعالی / M تبارک و تعالی.[ برگزیده او را برشما و زیاده كرد او را در فراخی عِلْم و بدن و خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ می‌دهَد مُلک و پادشاهی خود ]خود / M او.[ را به هركه می‌خواهَد و خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ واسِع‌العطایاست ]واسِع العطایاست / M واسِعَ العطایا اسْت.[ و داناست ]داناست / M دانا اسْت.[ كه به كه می‌باید داد و باز خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ گفت به رسولِ خود ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ كه: فرستاد پروردگارِ تو بر تو ]تو / M ندارد.[ قرآن و حكمت را ]را / M داد.[ و یاد داد تو را آنچه نمی‌دانستی وهست فَضْلِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ بر تو عظیم. و باز خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ دَر شانِ إِمامانِ أَهلِبَیتِ ]بَیت / زبر یكم در M آمده است.[ رسولِ خودش و خویشان و ذُرّیتِ آن حَضرَت ـ صَلَواتُ الله عَلَیهِمْ ـ فرمود كه: آیا حَسَد می‌برَند مردمان را بر آنچه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ داده است به ایشان از فَضْلِ خود. پس بتحقیق كه دادیم ما آلِ إِبراهیم را كتاب و ]و / در M زبر دارد.[ حكمت و ]و / در M زبر دارد.[ دادیم ایشان را مُلكی عَظیم. پس بعضی از مردمان ]مردمان / در M واپسین حرف زیر دارد.[ إیمان آوردَند و ]و / در M زبر دارد.[ بَعضی إیمان نیاوردَند و بس است جهنَّم آتشی ]آتشی / M اتش. (بدون نقطه‌های حرفِ دوم).[ افروخته ]افروخته / در M تاء زبر دارد.[ ایشان را و بدرستی ]بدرستی / M بدرسَتی.[ كه بَنده هرگاه خدای ـ تَبارَکَ وَ تَعالی ـ او را اختیار كنَد از برای أُمورِ بندگانِ ]بندگان / در M دال زبر دارد.[ خود و او را والی ایشان گردانَد ]گردانَد / M كرْده‌انْد.[ سینه او را منبَسِط و پهن و روشن می‌گردانَد از برای أَمرِ إِمامت و ]و / در M زبر دارد.[ جا می‌دهد در دلِ او چشمه‌های ]چشمه‌های / M و R چشمهای.[ حكمت را و إِلهام ]إِلهام / «م» در M زیر دارد.[ می‌كند به او علوم را تا بعد از آن دَرنمانَد در جوابِ كسی و حیران نشوَد در جواب از آنچه صوابَست. پس او مَعْصوم است و مُؤید است از خدای ـ تَبارَک وَ تعالی ـ و توفیق داده شده است و به راهِ راست است و ایمن ]ایمن / در M «م» زبر دارد.[ است از خَطا و ]و / در M زبر دارد.[ لغزش وسردرآمدَن و خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ او را به این مخصوص گردانیده تا بوده باشَد حجّت بر بندگانِ او و شاهِد و ]و / در M زبر دارد.[ گواهِ خدا باشد بر خلقِ إِلهی و این فضلِ ]خدا… فضل / M ندارد.[ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ است؛ به هركه می‌خواهد می‌دهَد و ]و / در M زبر دارد.[ خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ صاحبِ ]صاحب / در M حاء زبر دارد.[ فَضلِ عظیم است.

پس آیا قادر می‌توانَند بود خَلق بر مِثلِ این مرتبه تا او را اختیار كنَند ]كنَند / M + و.[ یا بوده باشَد اختیاركرده ایشان به این صفات تا او را مُقَدَّم دارند؟! به حقِّ خانه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ كه از حق بدَر ]بدَر / M پدَر.[ رفتَند و كتابِ خدای ـ تَبارَک وَ تعالی ـ در پسِ پُشتِ خود انداختَند كه گویا هیچ نمی‌دانَند وحال‌آنكه در كتابِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ]و تعالی / M ندارد.[ ـ است ]است / M ندارد.[ هدایت وشِفای خلق. پس او را بدور انداختند و متابعت كردند خواهشهای خود را. ]پس او را… خود را / M ندارد.[ پس خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ ایشان را مذمَّت كرد ]كرد / M كرده.[ و ]و / M ندارد.[ از برای ایشان عذاب و ]و / در M زبر دارد.[ هَلاكَت مُقَرَّر ساخته چنانكه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ می‌فرماید كه: كیست گمراه‌تَر از كسی كه پیروی كُنَد خواهشِ خود را بی هدایتِ إلهی؟ بدرستی كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ هدایت نمی‌كنَد و به مطلب نمی‌رسانَد قومِ ستمكاران را. ]ستمكاران را / M ستمكارْ.[ و دیگر فرمود كه: هَلاكت باد ایشان را و ]و / در M زبر دارد.[ ضایع باد أعمالِ ایشان. و دیگر فرمود كه: دشمنی و گناهِ ]و گناه / M من.[ عظیم است ]عظیم است / M عظیمسْت.[ نزدِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ و نزدِ مؤمنان همچنین مُهر می‌نهد ]مُهر می‌نهد / M ندارد.[ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ]تعالی / M + و نزد مومنانْ هم مهر می‌نهَد.[ ـ بر دلِ هر متكبّری كه بزرگی كُنَد وحَق را قبول نكُنَد، و درود فرستَد خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ بر محمَّد و آلِ او و ]و / M ندارد.[ سلام فرستد سَلام‌فرستادنی.

و در مناقبِ خطیبِ خوارزم ]نگر: مناقبِ خوارزمی، ص 129 و 158؛ و سنج: بشارة المصطفی ـ صلّی الله علیه و اله ـ،ص 246؛ و: إعلام الوَری، 1/366.[ و وسیلة المتعَبّدین ]نگر: مناقبِ خوارزمی، ص 129 و 158؛ و سنج: بشارة المصطفی ـ صلّی الله علیه و اله ـ،ص 246؛ و: إعلام الوَری، 1/366.[ منقولست كه: در روزِ فتح خیبر ]خیبر / M خبر.[ پیغمبر ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ به حضرتِ أَمیرالمؤمنین علی بن أَبی‌طالب (ع) ]ع / M عَلیه‌السلم.[ گفت كه: یا عَلِی! لَوْلاَ أَن یقُولَ فِیکَ طَوَائِفُ ]طَوَائِفُ / M طَوائِفَ.[ مِن أُمَّتِی مَا قَالَتِ النَّصَارَی فِی عِیسَی لَقُلْتُ فِیکَ قَوْلاً لاَتَمُرُّ بِمَلاٍَ ]بِمَلاٍَ / R بِمَلاءٍ.[ إِلاَّ أَخَذُوا تُرَابَ رِجْلَیکَ ]رِجْلَیکَ / M بَرِجُلَیکَ.[ وَ فَضْلَ طَهُورِکَ ]طَهُورِکَ / چُنین است در R. M ظُهُورِکَ.[ یسْتَشْفُونَ بِهِ لكِنْ حَسْبُکَ أَنْ تَكُونَ مِنِّی كَهرُونَ مِنْ مُوسَی إِلاَّ إِنَّهُ ]إِلاَّ إِنَّهُ / M اَلا اَنَّهُ.[ لاَ نَبِی ]نَبِی / M نَبیی.[ بَعْدِی وَ إِنَّکَ تُبْرِئُ عَنْ ذِمَّتِی وَ تُقَاتِلُ عَلَی سُنَّتِی وَ إِنَّکَ فِی الاْخِرَةِ مَعِی وَ إِنَّکَ عَلَی الْحَوْضِ خَلِیفَتِی وَ إِنَّکَ أَوَّلُ مَن یكْسَی مَعِی وَ إِنَّکَ أَوَّلُ مَنْ یدْخُلُ الْجَنَّةَ ]الْجَنَّةَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ مَعِی مِنْ أُمَّتِی وَ إِنَّ شِیعَتَکَ عَلَی مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیضَّةً ]مُبْیضَّةً / چُنین است در R. M مُبَیضَةً.[ وُجُوهُهُمْ أَشْفَعُ لَهُمْ وَیكُونُونَ جِیرَانِی وَ إِنَّ حَرْبَکَ ]حَرْبَکَ / در M باء پیش دارد (شاید به قلمی إِلحاقی).[ حَرْبِی وَ سِلْمَکَ سِلْمِی وَ إِنَّ سِرَّکَ سِرِّی وَعَلاَنِیتَکَ عَلاَنِیتِی وَ إِنَّ الْحَقَّ مَعَکَ وَ عَلَی لِسَانِکَ وَ فِی قَلْبِکَ وَ بَینَ عَینَیکَ وَ إِنَّ الاِْیمَانَ مُخَالِطٌ لَحْمَکَ وَ دَمَکَ كَمَا خَالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی لَنْ یرِدَ ]یرِدَ / M یرِدْ.[ عَلَی الْحَوْضِ مُبْغِضٌ لَکَ وَ لَنْ یغِیبَ عَنْهُ مُحِبُّ لَکَ. ]لَکَ / R + قَالَ. این افزونه در M نیست.[ فَخَرَّ عَلِی ـ رَضِی اللهُ عَنْهُ ـ سَاجِدًا وَ قَالَ: الْحَمْدُ للهِِ الَّذِی أَنْعَمَ عَلَی بِالاِْسْلاَمِ وَ عَلَّمَنِی الْقُرْءَانَ ]القُرْءَانَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ وَ حَبَّبَنِی]حَبَّبَنِی / M حَببِّنی.[ إِلَی خَیرِ الْبَرِیةِ خَاتَمِ ]خَاتَمِ / چُنین است در R به زبرِ تاء. M خاتِمِ.[ النَّبِیینَ وَ سَیدِ الْمُرْسَلِینَ ِحْسَانًا وَ تَفْضِیلاً.

آن‌حضرت ـ صَلَواتُ الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ـ می‌فرمایند كه: یا عَلی! اگر نه آن بود كه طائفه‌ای ]طائفه‌ای / M طائفه.[ چند از أُمَّتِ من می‌گفتند در شانِ تو آنچه گفتند نصاری در شانِ ]تو… شانِ / M ندارد.[ عیسی و او را خدا دانستَند، هرآینه مَن در شانِ تو می‌گفتم سخنی چند كه نمی‌گذشتی به هیچ قوم مَگر آنكِه برمی‌داشتند از خاكِ ]خاكِ / M خاکَ.[ پای تو و بازمانده وضوی تو كه به آن شفا یابند ولیكن همین بس است تو را كه تو از مَن به منزِله هارونی از موسی چنانكه هارون خلیفه موسی بود ]بود / M بودَ.[ و ]و / M ندارد.[ تو نیز خلیفه و ]و / M منی وَ.[ جانشینِ منی، غیر از آنكه بَعد از مَن پیغمبری نخواهد بود ]نخواهد بود / M نخواهِد.[ و ]و / در M زبر دارد.[ اگَر نه تو می‌بودی و ]و / در M زبر دارد.[ بدرستی كه تو بَری می‌گردانی ذِمَّتِ مرا از حقوقِ مردم وقرضهای ایشان را كه بَر من دارند تو أَدا خواهی كَرد و وعدهایی ]وعدهایی / چُنین است در R. M وعَدهای.بر بنیادِ هنجارهای رسم‌الخطّی پیشینیان «وعدهایی» را می‌توان هم صورتِ جمعِ «وعده»گرفت و هم صورتِ جمعِ «وعد».[ كه ]كه / M ندارد.[ به ایشان كرده‌ام وَفا خواهی كرد و تو بر سنّت و ]و / در M زبر دارد.[ طریقِ من جهاد خواهی كَرد با سه گروه وبدرستی كه تو در آخرَت با مَن خواهی بود و بدرستی كه تو دَر حَوضِ ]حَوض / زبرِ یكم در M آشكارا آمده است.[ كوثر جانشینِ من خواهی بود در آب‌دادنِ أُمَّتِ من و بدُرُستی كه تو أَوَّل كسی كه حلّه‌های ]حلّه‌های / M حلها.[ بهشت بپوشانَند تو را با مَن و بدرستی كه تو أَوّل كسی كه داخلِ بهشت شود با من از أُمَّتِ من ]بدرستی كه تو أوّل… من / M ندارد.[ وبدرستی كه فَردای قیامَت شیعیانِ تو بر منبَرها باشَند از نور و ]و / M ندارد.[ رویهای ایشان سفید ونورانی باشَد و من شفاعَت كُنَم ایشان ]ایشان / در M واپسین حرف زیر دارد.[ را و بوده باشند در بهشت همسایگانِ من وبدرستی كه حَرب با تو حَرب با مَنَست و ]و / در M زبر دارد.[ صلح با تو صلح با مَن و بدرستی كه پنهانِ تو پنهانِ مَنست و ]و / در M زبر دارد.[ آشكارِ تو آشكارِ من ]من / M من اسْت.[ و بدرستی كه حَق با تست و بر زبانِ تست ودر دلِ تست و برابرِ چشمهای تست یعنی حق می‌گویی ]می‌گویی / M می‌كوئی.[ و حق می‌دانی و ]و / در M زبر دارد.[ حق می‌بینی و بدرستی كه إیمان ]می‌بینی… إیمان / M ندارد.[ مخلوطست به گوشت و خونِ تو چنانكه مخلوطیست به گوشت و خونِ من ]مخلوطیست… من / M ندارد. M + می‌بینی.[ وبدرستی كه وارد نمی‌گردَد بر حَوضِ ]حَوض / در M زبرِ یكم آشكارا كتابت گردیده است.[ كوثَر دشمنِ تو و غایب نخواهد بود ازو ]ازو / M از او.[ دوستِ تو. پس حضرَتِ أَمیرالمؤمنین ـ صَلَواتُ الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ]عَلَیه / R ندارد.[ ـ به سجده افتاد و ]و / در M زبر دارد.[ گفت: حَمد و ]و / در M زبر دارد.[ سپاس آن پروَردگاری را كه منّت نهاد و ]و / در M زبر دارد.[ إِنعام ]إِنعام / در M حرفِ یكم زبر دارد!![ كرد بر مَن به إِسلام ]إِسلام / در M واپسین حرف زیر دارد.[ و ]و / در M زبر دارد.[ به یاد داد ]به یاد داد / M یاد. «به یاد یاد دادن» یعنی؟[ مرا قرآن و دوست گردانید مرا به نزدِ بهترینِ أَنام و خاتمِ پیغمبران و سَید ]سَید / زبرِ سین در M آشكارا كتابت گردیده است.[ و مِهتر و ]و / در M زبر دارد.[ بهتَرِ مُرسَلین، و ]و / در M زبر دارد.[ اینها به من كَرد از روی إِحسان و تفضیل وتفضیل ]و تفضیل / در R بالای سطر و میانِ كلمات إقحام شده است. در M نیست.[ دادنِ من ]من / M مرا.[ بر دیگران.

ای عزیز! نیكو تأمّل كُن در هر یك از ألفاظِ این حَدیث كه دلیلیست واضِح و ]و / در M زبر دارد.[ هویدا بر أَفضَلیتِ آن‌حَضرت و جَلالتِ ]جَلالت / M جَلالیت.[ قَدْر ]قَدْر / M قدَر.[ و رُتبتِ آن بزرگوار. و ]و / در M زبر دارد.[ علمای عامّه ]عامّه / در M میم زیر دارد.[ در أَكثَرِ كُتُبِ خود این حَدیث را ذكر كَرده‌اند و از مُفادِ آن غافلَند؛ (خَتَمَ اللهُ عَلَی قُلوبِهِمْ وَ عَلَی سَمْعِهِمْ وَ عَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ). ]قرآنِ كریم: س 2، ی 7. استشهاد بدین آیه در این مقام صواب نیست و نمونه‌ای است ازكین‌توزیهای فرقه‌ای، كه مَعَ الأسف از دیرباز میانِ عامّه و خاصّه بوده است.[

 و در كفایت­الطّالب ]نگر: كشف‌الغمّة، ط. دارالأضواء، 1/153.[ و ]و / در M زبر دارد.[ چهل­حدیث كه حافِظ أَبونعیم در شانِ مَهدی جَمع كرده ]نگر: كشف‌الغمّة، ط. دارالأضواء، 1/153، و 3/267.[ ودر وسیلة المتعبّدین ]سنج: كشف‌الغمّة، ط. دارالأضواء، 1/153.[ هم از دار قطنی كه صاحب جَرْح ]جَرْح / M خرج.[ و تعدیلست مَروی شده است كه: أَبوهرون عَبدی گفت: از أَبوسَعید خُدْری ]خَدْری / M جدری.[ طلب كردم حدیثی كه از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلّی الله علیه و آله / M ص.[ ـ شنیده باشی در فَضلِ حَضرتِ أَمیرالمؤمنین ـ صَلَواتُ الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ـ؛ أَبوسَعیدِ خُدری گفت كه: رسولِخدا (ص) بیمار شد و حضرتِ فاطِمَه زهرا به عیادتِ وی آمد و ]و / در M زبر دارد.[ مَن از طرفِ دستِ راستِ رسولِخدا (ص) نشسته بودم. چون رسولِخدا را ضعیف و نحیف دید گِریه ]گِریه / زیرِ یكم در M آشكارا كتابت شده است.[ بر وی غالب شد تا بر روی آن‌حضرت روان ]روان / M جاری.[

شد. حضرت فرمود كه: ما یبْكِیکِ ]یبْكِیکِ / در M واپسین حرف زبر دارد.[؟ قَالَتْ: أَخْشَی الضَّیعَةَ مِنْ بَعْدِکَ ـ یا رَسُولَ الله!. فَقَالَ: یا فَاطِمَةُ! أَمَا ]أَمَا / M اِمّا.[ عَلِمْتِ ]عَلِمْتِ / R عَلِمَت. M عَلِمْتُ.[ أَنَّ ]أَنَّ / M اِنَّ.[ اللهَ اطَّلَعَ عَلَی أَهْلِ الاَْرْضِ اطِّلاَعَةً ]اطّلاعَةً / R اطَلّاعَةً.[ فَاخْتَارَ مِنْهَا أَبَاکِ ]أَبَاکِ / M و R اَباکَ. M + ثُمَّ اطَّلَعَ ثانیةً فَاخْتارَ مِنْها اَباکَ.[ ثُمَّ اطَّلَعَ ثَانِیةً فَاخْتَارَ ]فَاخْتَارَ / R فَاَخْتارَ.[ مِنْهَا ]مِنْهَا / R مِنْهُمْ. در M هم «مِنْهُمْ» بوده ولی خودِ رونویسگر دستكاری كرده و آن را «مِنْها»گردانیده است.[ بَعْلَکِ ]بَعْلَکِ / R بَعْلَکَ.[ فَأَوْحَی إِلَی فَأَنْكَحْتُهُ ]فَأَنْكَحْتُهُ / در M به زبرِ تاء آمده است.[ وَ أَخَذْتُهُ وَصِیا. أَمَا ]أَمَا / M اِمّا.[ عَلِمْتِ ]عَلِمْتِ / R عَلِمْتَ.[ أَنَّهُ لِكَرَامَةِ اللهِ إِیاکِ. ]إِیاکَ / M ایاکَ.[ زَوَّجَکِ ]زَوَّجَکِ / M زَوْجُکَ.[ أَعْظَمَهُمْ عِلْمًا وَ أَكْثَرَهُمْ حِلْمًا وَ أَقْدَمَهُمْ سِلْمًا. فَاسْتَبْشَرَتْ فَقَالَ: یا فَاطِمَةُ! إِنَّا أَهْلُ بَیتٍ أُعْطِینَا سَبْعَ ]سَبْعَ / M سَبْعُ.[ خِصَالٍ لَمْ یعْطَهَا ]یعْطَهَا / در M طاء هم زیر دارد و هم زبر.[ أَحَدٌ مِنَ الاَْوَّلِینَ وَلاَیدْرِكُهَا أَحَدٌ مِنَ الاْخِرِینَ: نَبِینَا خَیرُ الاَْنْبِیاءِ وَ هُوَ أَبُوکِ وَ وَصِینَا خَیرُ الاَْوْصِیآءِ وَ هُوَ بَعْلُکِ ]بَعْلُکِ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ وَ شَهِیدُنَا خَیرُ الشُّهَدَآءِ وَ هُوَ عَمُّ أَبِیکِ حَمْزَةُ ]حَمْزَةُ / M حَمْزَةٌ.[ وَ مِنَّا مَنْ لَهُ جَنَاحَانِ ]جَنَاحَانِ / M و R جُناحانِ.[ یطِیرُ بِهِمَا فِی الْجَنَّةِ حَیثُ شَآءَ وَ هُوَ جَعْفَرٌ وَ مِنَّا سِبْطَا هذِهِ الاُْمَّةِ وَ هُمَا ابْنَاکِ ]ابْنَاکِ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ وَ مِنَّا مَهْدِی هذِهِ الاُْمَّةِ الَّذِی یصَلِّی خَلْفَهُ عِیسَی بْنُ ] بْنُ / M ابْنُ.[ مَرْیمَ ـ عَلَی نَبِینَا وَ الِهِ وَ عَلَیهِمَا ]عَلَیهِمَا / R عَلَیهُمَا.[ السَّلاَمُ. ثُمَّ ضَرَبَ مَنْكِبَ ]مَنْكِبَ / M مَنْكَبَ.[ الْحُسَینِ فَقَالَ: مِنْ ]مِنْ / M مَنْ.[ هذَا مَهْدِی ]مَهْدِی / M مَهْدّی.[ هذِهِ الاُْمَّةِ.

حَضرتِ رسالتْپناه ـ صَلَوَاتُ الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ]صَلَواتُ الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیه / M صَلَّی الله عَلَیه وَ الِهْ.[ ـ پرسیدند كه: چه چیز تو را به گریه درآورده است؟ حضرتِ فاطِمَه ]فاطِمَه / M فاطمَة.[ ـ صَلَوَاتُ الله عَلَیهَا ]صَلَوَاتُ الله عَلَیهَا / M عَلیهَاالسَّلام.[ ـ فرمود كه: چون تو از دنیا می‌روی من بیكس و غریب می‌شوم و از بیكسی و فروماندگی ترسانَم. پس حَضرت فرمود كه: ای فاطمَه ]فاطمَه / M فاطمَة.[! آیا نمی‌دانی كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ نَظَر كرد به أَهلِ زمین نَظَری و از ایشان اختیار كَرد و برگزید پدرِ تو را؛ پس نَظَری دیگر فرمود و ]و / M ندارد.[ برگزید ازیشان ]ازیشان / M ار ایشان.[ شوهرِ تو را؛ پس وحی كرد به مَن تا تو را به فرمانِ او به او دادَم و او را وَصی خود گردانیدم؟ آیا نمی‌دانی كه خُدای ـ تَبارَکَ وَ تَعالی ـ تو را گرامی داشت كه تو را گردانید زنِ عالمتَرینِ مردمان ]مردمان / در M «ن» زیر دارد.[ و بُردبارترینِ عالَمیان ]عالَمیان / در M «ن» زیر دارد.[ و پیشتر از همه ]همه / در M «م» زبر دارد.[ به شَرَفِ إِسلام مُشَرَّف شده.

پس حَضرتِ فاطِمَه ـ صَلَواتُ الله عَلَیهَا ـ خوشحال گردید. پس حضرت ـ صَلَواتُ الله عَلَیه ـ فرمود كه: ای فاطِمَه! ]فاطِمَه / M فاطمة.[ بدرستی كه ما أَهلِبیتیم كه داده‌اند ما را هفت خصلت كه نداده‌اند هیچ‌یک از پیشینیان را و ]و / در M زبر دارد.[ درنمی‌یابد این صفات ]صفات / در M واپسین حرف زیر دارد.[ را أَحَدی از پسینیان. ]پسینیان / M پسنینانِ.[ پیغمبرِ ما بهترینِ پیغمبرانست و آن پدرِ تُست و ]و / در M زبر دارد.[ وصی ما بهترینِ أَوصیاءِ پیغمبرانست و آن شوهرِ تُست و شهید ما بهترین ]أَوصیاءِ… بهترین / M ندارد.[ شهیدان است ]شهیدان است / M شهیدانسْت.[ و آن عَمِّ پدرِ تُست حمزه و از ماست كسی كه او را دو بالَسْت و به آن طَیران می‌كنَد در بهشت به هَرجا كه خواهد و ]و / در M زبر دارد.[ آن جَعفَر است، برادرِ حضرتِ أَمیرالمؤمنین، و از ماست دو سبط و فرزندزاده پیغمبَرِ این أُمَّت و آن هر دو فرزندانِ تُست ]تُست / M تَست.[ و از ماست مَهدی این أُمَّت كه نماز خواهد گُزارد ]گُزارد / M كذاردَ ]كذا[.[در عقبِ او عیسی بنِ مریم ـ عَلَی نَبِینَا وَ آلِهِ وَ عَلَیهِالسَّلام ]آلِهِ وَ عَلَیهِالسَّلام / M عَلیهم‌السَّلامِ ]كذا[.[. پس پیغمبر ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی الله علیه و آلِه / M ص.[ ـ دست بر دوشِ حضرتِ إِمام حُسین ]حُسین / M ندارد.[ زد ـ صَلَواتُ الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ]صَلَواتُ الله و سلامه علیه / M ندارد.[ ـ و فرمود كه: از صُلبِ این ]این / M ای.[ فرزند خواهَد بود مَهدی این أُمّت.

وَ عَنِ النَّبِی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ انَّهُ ]انَّهُ / در M نونِ مُشَدَّد هم زیر دارد و هم زبر![ قَالَ لَمَّا وَصَلْتُ ]وَصَلْتُ / در M صاد مُشَدَّد است.[ إِلَی الْعَرْشِ رَأَیتُ قُدَّامِی ]قُدَّامِی / M قُدامی.[ تَحْتَ الْعَرْشِ عَلِیا یسَبِّحُ اللهَ ]اللهَ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ وَ یقَدِّسُهُ. فَقُلْتُ: یا جَبْرَئِیلُ! ]جَبْرَئِیلُ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ سَبَقَنِی ]سَبَقَنِی / M صَبَقَنی.[ عَلِی بْنُ ]بْنُ / M ابْنِ.[ أَبِیطالبٍ ]أَبیطَالِبٍ / M طالِبِْ.[ ـ عَلَیهِالسَّلاَمُ ـ! فَقَالَ جَبْرَئِیلُ ]جَبْرَئِیلُ / در M واپسین حرف زبر دارد.[: لاَ ]لاَ / در M نیامده است.[ ، لكِنِّی أُخْبِرُکَ ـ یا مُحَمَّدُ! ـ أَنَّ ]أَنَّ / M اِنَّ. در R حرفِ یكم حركت ندارد.[ اللهَ ـ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی ـ كَانَ یكْثِرُ مِنَ ]مِنَ / R + و. گویا روی آن خط زده شده است. چُنین افزونه‌ای در M نیست.[ الثَّنَآءِ وَ الصَّلوةِ عَلَی عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ (ع) فَوْقَ عَرْشِهِ فَاشْتَاقَ الْعَرْشُ ]العَرْشُ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ إِلَی ]إِلَی / M عَلی.[ رُؤْیتِهِ فَلِذلِکَ خَلَقَ اللهُ ـ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی ـ مَلَكًا بِصُورَتِهِ تَحْتَ الْعَرْشِ لِینْظُرَ ]لِینظُرَ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ الْعَرْشُ إِلی عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ فَیسْكُنُ ]فَیسْكُن / واپسین حرف در R و M پیش دارد.[ شَوْقُهُ ]شَوْقُهُ / M شَوْقَهُ.[ وَ یكُونُ ]یكون / واپسین حرف در R پیش دارد.[ تَسْبِیحُ ]تسبیحُ / M یسَبِّحُ.[ هذَا الْمَلَکِ ]المَلَکِ / در M لام و كاف هم زبر دارند و هم زیر![ وَ تَمْجِیدُهُ ]تَمْجِیدُهُ / M تَمْجیدِه.[ ثَوَابًا لِشِیعَةِ أَهْلِ بَیتِکَ یا مُحَمَّدُ! ثُمَّ قَالَ جَبْرَئِیلُ (ع) ]ع / M ندارد.[: إِنِّی أُحِبُّ عَلِی بْنَ ]بْنَ / R ابْنَ. M بْنِ.[ أَبِیطَالِبٍ وَأُحِبُّ مَنْ یحِبُّهُ لاَِنَّهُ لاَ یحِبُّهُ ]لاَِنَّهُ لا یحِبُّه / M ندارد.[ إِلاَّ مُؤْمِنٌ تَقِی وَ لاَ یبْغِضُهُ إِلاَّ مُنَافِقٌ شَقِی. أَرَی ـ یا مُحَمَّدُ! ـ أَنَّ حَمَلَةَ الْعَرْشِ وَ الْكُرْسِی وَ الصَّافُّونَ ]الصَّافُّونَ ضبطِ نَص، موافقِ M و R است.[ حَوْلَ الْعَرْشِ وَ الْكُرْسِی وَ الرُّوْحَانِیینَ ]الرُّوحانِیینَ / R الرَّوْحَانِیینَ. ضبطِ نص موافقِ M است.[ أَشَدُّ ]أَشَدُّ / R اَشَّدَ.[ مَعْرِفَةً لِعَلِی بْنِ ]بْنِ / M ابْنِ.[ أَبِیطَالِبٍ(ع) ]ع / M عَلَیهِالسَّلامُ.[ مِنْ أَهْلِ الاَْرْضِ لَهُ. یا مُحَمَّدُ! مَنْ أَحَبَّ أَنْ ینْظُرَ إِلَی یحْیی بْنِ زَكَرِیا ]زَكَرِیا / M زَكَریآءِ.[ (ع) ]ع / M ندارد.[ فِی زُهْدِهِ وَ إِلَی الْمَسِیحِ عِیسَی بْنِ ]بْنِ / M ابْنَ.[ مَرْیمَ (ع) ]ع / M ندارد.[ فِی صَفْوَتِهِ وَإِلَی سُلَیمَانَ فِی سَخَائِهِ ]سَخَائِهِ / ضبطِ نص، موافقِ R است. M سَخاوَتِهْ.[ وَ إِلَی مُوسَی الْكَلِیمِ فِی عَظَمَتِهِ وَ إِلَی دَاوُدَ فِی خَوْفِهِ وَ رَجَائِهِ وَإِلَی أَیوبَ فِی صَبْرِهِ فَلْینْظُرْ إِلَی وَجْهِ عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ (ع) ]ع / M ندارد.[. ]سنج: مناقب ال أبی‌طالب ـ علیهم‌السّلام ـ، ابن شهرآشوب، 2/266؛ و: نهج‌الإیمان، 634و635.[

و باز ]و باز / M ندارد.[ مَنقولَست اَز رَسولِخدا (ص) كه فرمود كه: چون به ]به / M ندارد.[ عَرش رسیدم در شبِ معراج ]معراج / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ دیدم در پیشِ خود علی بنِ أَبی‌طالب را در زیرِ عرش كه تسبیح و تقدیسِ ]تسبیح و تقدیس / M تقدیس و تسبیح.[ إِلهی می‌كَرد. پس گفتم: ای جبرئیل! عَلی بنِ ]بن / M ابن.[ أبی‌طالب پیشی گرفته است بر مَن. پس جبرئیل گفت كه: او پیشی نگرفته است ولیكن خبر دهم تو را ـ یا مُحَمَّد! ـ كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ مَدحِ حَضرَتِ علی بنِ ]بن / M ابْن.[ أبی‌طالب بسیار می‌كرد ]بسیار می‌كرد / M ندارد.[ و صَلَوات بر آن حَضرَت بسیار می‌فرستاد. پس عرش مشتاقِ جَمالِ آن حَضرَت شد. پس ازین‌جَهَت ]جَهَت / زبرِ یكم دو دوم در M آشكارا كتابت شده است.[ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ]وَ تَعالی / M ندارد.[ ـ فرشته‌ای ]فرشته‌ای / M فرشتِه.[ آفریده است به صورَتِ آن حَضرَت در زیرِ عرش تا آنكه عرش به او نظر كُنَد و اشتیاقِ او ساكن شوَد و تا آنكه بوده باشَد ثوابِ تسبیح وتمجیدِ این فرشته از برای شیعیانِ أَهلِبَیتِ ]بَیت / زبرِ یكم در M آشكارا كتابت شده است.[ تو یا مُحَمَّد! پس جبرئیل (ع) فرمود كه: من دوست می‌دارم علی بن ]بن / M ابن.[ أَبی‌طالِب را و ]و / M ندارد.[ دوست می‌دارم كسی را كه او را دوست ]دوست / M دوَسْت ]![.[ دارد زیرا كه دوست نمی‌دارَد او را مگر مؤمنِ پرهیزكار و دشمن نمی‌دارَد او را مگر مُنافقِ باشَقاوَت. ]با شَقاوَت / زبرِ شین آشكارا در M كتابت گردیده.[ می‌دانم و می‌بینم ـ یا مُحَمَّد! ـ كه فرشتگانِ حامِلانِ عَرش وكُرسی و فرشتگانِ صَفْزننده در دورِ عرش و ]و / در M زبر دارد.[ كُرسی و مَلائكه ]مَلائكه / M مَلائكه و.[ روحانیان علی بنِ ]بن / M ابْن.[ أبی‌طالب را ـ صَلَواتُ الله عَلَیه ـ بیشتر از أَهلِ زمین می‌شناسَند. ]می‌شناسَند / M می‌شناسَد.[ یا مُحَمَّد! هركه خواهد كه ببینَد زُهْد و تَرکِ دنیا و ترسِ حَضرَتِ یحیی بنِ زَكَریا را ـ صَلَواتُ الله عَلَیهِمَا ـ وصفوت و برگزیدگی حضرتِ عیسی بنِ مَریم را ـ صَلَواتُ الله عَلَیهِمَا ـ و سَخا ]سَخا / M سَخاوت.[ وجوانمردی سلیمان بنِ داود را ـ عَلَیهِمَاالسَّلاَم ]عَلَیهِمَاالسَّلاَم / در M واپسین حرف زیر دارد.[ ـ و ]و / در M زبر دارد.[ عظمَت و بزرگواری ]بزرگواری / در M حرفِ یكم زیر دارد![ حضرتِ موسی بنِ عِمْران را ـ عَلَی نَبِینا وَ آلِه ]و آلِه / M ندارد.[ وَ عَلَیهِالسَّلام ـ و بیم و ]و / در M زبر دارد.[ اُمیدِ حَضرَتِ داودِ نبی را ـ صَلَواتُ الله ]الله / M + وَ سَلامه.[ عَلَیه ـ و صبرِ حضرتِ أَیوبِ پیغمبر را ـ سَلامُ الله عَلَیه ـ پس باید كه نظر كُنَد به سوی عَلی بنِ أَبی‌طالِب ـ صَلَواتُ الله عَلَیه ـ كه جمیعِ این خصال ]خصال / M خَصال.[ كه هَریك از پیغمبرانِ برگزیده به یكی از آنها موصوف بودند بر وجهِ كمال در آن‌حضرت مجتَمع است.

و ]و / در M زبر دارد.[ این حَدیث دالَّست بر أَفضَلیتِ آن‌حَضرَت بر پیغمبرانِ اولی‌العَزم چنانكِه بر مُتبصِّر ]مُتبصِّر / ضبطِ نص، موافقِ R است. M مسْتبْصر.[ پوشیده نیست.

و عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ]عَبَّاسٍ / M عَبّاسِْ.[ قَالَ: قَالَ رَسُولُ ]رَسُولُ / در M لام زیر دارد.[ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ لَمَّا عُرِجَ بِی إِلَی السَّمَآءِ انْتَهَی بِی الْمَسِیرُ ]بِی المَسِیرُ / M اِلَی المَسیرِ.[ مَعَ جَبْرَئِیلَ ]جَبْرَئِیلَ / M جَبْرِئیلِ.[ إِلَی السَّمَآءِ الرَّابِعَةِ فَرَأَیتُ بَیتًا مِنْ یاقُوتٍ ]یاقُوتٍ / M یاقُوتِ.[ أَحْمَرَ فَقَالَ لِی: یا مُحَمَّدُ ]مُحَمَّدُ / در M واپسین حرف زبر دارد.[! هذَا هُوَ الْبَیتُ الْمَعْمُورُ ]الْبَیتُ الْمَعْمُورُ / واپسین حرفِ هر دو كلمه در M زیر دارد.[؛ خَلَقَهُ ]خَلَقَهُ / M خَلْقَهُ.[ اللهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ قَبْلَ خَلْقِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ بِخَمْسِینَ أَلْفِ ]أَلْفِ / M اَلْفُ.[ عَامٍ. قُمْ ـ یا مُحَمَّدُ! ـ فَصَلِّ فِیهِ. قَالَ النَّبِی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی الله عَلَیه و الِه / M ص.[ ـ: وَ جَمَعَ اللهُ ـ تَبَارَکَ ]تَبَارَکَ / در M راء زیر دارد.[ وَ تَعَالَی ـ لِی ]لِی / M ندارد.[ النَّبِیینَ وَ صَفَّهُمْ جَبْرَئِیلُ ]جَبْرَئِیلُ / M جَبْرِئیلَ.[ ـ عَلَیهِالسَّلاَمُ ـ وَرَائِی صَفًّا فَصَلَّیتُ ]فَصَلَّیتُ / M فَصَلَّیتَ.[ بِهِمْ فَلَمَّا سَلَّمْتُ أَتَانِی اتٍ مِنْ عِنْدِ رَبِّی فَقَالَ لِی: یا مُحَمَّدُ! ]مُحَمَّدُ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ رَبُّکَ یقرِئُکَ ]یقْرِئُکَ / M یقْرَئُکَ.[ السَّلاَمَ ]السَّلامَ / M و R السَّلاَمُ.[ وَ یقُولُ لَکَ: سَلِ الرُّسُلَ ]الرُّسُلَ / M الرُّسُلُ.[ عَلَی مَاذَا أُرْسِلْتُمْ ]أُرْسِلْتُمْ / چُنین است در هر دو دستنوشت.[ مِنْ قَبْلِکَ؟ فَقُلْتُ: مَعَاشِرَ الرُّسُلِ! عَلَی مَاذَا بَعَثَكُمْ رَبِّی قَبْلِی. فَقَالَتِ الرُّسُلُ: عَلَی وِلاَیتِکَ وَ وِلاَیةِ ]وِلاَیةِ / M و R وِلایتِ.[ عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ (ع) ]ع / M عَلَیهِالسَّلمُ.[ وَ هُوَ قَوْلُهُ: وَاسْئَلْ ]وَ اسْئَلْ / M وَ اَسْئَلْ.[ مَنْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنَا ]در قرآنِ كریم (س 43، ی 45) می‌خوانیم: (وَ آسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنَا).[. ]نگر: مائة منقبه‌ی ابن شاذانِ قمی، ط. أبطحی، ص 149 و 150 (منقبتِ 82).[

و باز منقولست از عَبدالله ]عَبدالله / M عَبد.[ بنِ ]بنِ / M ابْن.[ عبّاس كه گفت كه: رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ فرمود كه: چون شبِ مِعراج مرا به آسمان ]آسمان / در M «ن» زیر دارد.[ بردند و با حَضرَتِ جبرئیل به آسمانِ چهارم رسیدم، پس دیدم خانه‌ای ]خانه‌ای / M خانِه.[ از یاقوتِ سُرخ. پس جبرئیل به مَن گفت كه: یا محمَّد! این بیت‌المعمور است كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ پیش از آفریدنِ آسمانها آفریده است به پنجاه‌هزار سال. بایست ـ یا محَمَّد! ـ و ]و / M ندارد.[ در اینجا نمازگُزار ]نمازگُزار / M نمازَكذارِ ]كذا[.[. حضرتِ پیغمبر ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ فرمود كه: خدای ـ تَبَارَک وَ تَعالی ـ جَمْع كرد از برای من جمیعِ پیغمبران را وحَضرَتِ جبرئیل ایشان را در عَقِبِ ]عَقِب / M عَقَب. R حركتگُذاری ندارد.[ من به یك صَفْ بازداشت. ]بازداشت / M بازداشته.[ پس ]پس / M ندارد.[ مَن پیشنمازی ایشان كردَم. پس چون سَلام دادم فرشته‌ای ]فرشته‌ای / M فرشته.[ از جانبِ پروردگارِ عالَمیان به سوی من آمد ]آمد / M امِد.[ و ]و / در M زبر دارد.[ مرا گفت ]گفت / M كفَت.[ كه: یا محمّد! پروردگارت سَلام می‌رساند ]می‌رساند / در M راء زیر دارد.[ ومی‌فرماید كه: بپرس ازین ]ازین / M از این.[ پیغمبران كه به چه ]چه / در M نیامده است.[ چیز مبعوث شدند ]شدند / در R در آغاز «شدید» نوشته شده و سپس دو نقطه زیرین را قَلَم گرفته«شدند»نوشته‌اند. M موافقِ ضبطِ متن است.[ پیش از تو؟ پس من گفتم كه: ای گروهِ پیغمبران! شما پیش از مَن به چه چیز مبعوث شدید؟ پس جمیعِ پیغمبران گفتند: بَر ولایتِ ]ولایت / M وَلایت.[ تو و ولایتِ علی بنِ أَبی‌طالب ـ صَلَواتُ الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِمَا ]وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِمَا / M علیه (كه البتّه بالای سطر هم افزوده شده است).[ وَ عَلَی جَمِیعِ الاَْنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلِینَ. و این است مَعنی این آیه ]آیه / M ایهْ.[ كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ می‌فرماید كه: (وَاسْئَلْ ]وَ اسْئَلْ / M وَ اَسْئَلْ.[ مَنْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنَا) ]چُنانكه پیشتر بیامد ـ در قرآنِ كریم (س 43، ی 45) می‌خوانیم: (وَ آسْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْقَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنَا).[ یعنی: یا مُحَمَّد! بپرس آنهایی ]آنهایی / M آنهائی. ضبطِ نص بنابر R است.[ را كه فرستادیم به رسالَت پیش از تو از پیغمبرانِ ما كه بر ]كه بر / M بَر كهْ.[ چه چیز مبعوث شدید ]شدید / M شدند. سنج با نصِّ عَرَبی روایت.[ پیش از مَن و ایشان آن جواب دادَند.

ای عزیز! نیكو تأمّل ]تأمّل / M تامِل.[ نما در بزرگواری این دو بزرگوار كه غَرَضِ كُلّی از بعثتِ جَمیعِ پیغمبران ولایتِ ]ولایت / M وَلایت.[ ایشان است و ]و / در M زبر دارد.[ این كم است از رتبه ایشان.

وَ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللهِ الاَْنْصَارِی ـ رَضِی اللهُ عَنْهُ ]عَنْه / R عَنْهُمَا. در M «عَنه» نوشته شده و بالای آن «هما».[ ـ أَنَّهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی الله عَلَیه وَ الِه / M ص.[ ـ جَاءَنِی ]جَاءَنِی / M جائی.[ جَبْرَئِیلُ ]جَبْرَئِیلُ / در M نیامده است.[ مِنْ عِنْدِ ]عِنْدِ / در M واپسین حرف هم زیر دارد و هم زبر.[ اللهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ بِوَرَقَةِ ]بِوَرَقَةِ / M مِنْ وَرَقَةَ.[ اسٍ خَضْرَاءَ ]خَضْرَاءَ / M خَضْراءٍ.[ مَكْتُوبٍ ]مَكْتُوبٍ / M مَكْتُوبًا.[ بِبَیاضٍ إِنِّی ]إِنِّی / R أِنِّی. M انِّی.[ افْتَرَضْتُ ]افْتَرَضْتُ / R افْتَرَصْتُ. M اَفْرَضْتُ.[ مَحَبَّةَ عَلِی بْنِ ]بْنِ / M ابْنِ.[ أَبِیطَالِبٍ عَلَی خَلْقِی فَبَلِّغْهُمْ ]فَبَلِّغْهُمْ / M فَبَلَغَهُمُ.[ ذلِکَ. ]نگر: الأمالیی طوسی، ط. البعثة، ص 619.[

و باز منقولَست از جابر بنِ عَبداللهِ أَنصاری كه گفت كه: رَسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه ]صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ فرمود كه: حضرتِ جَبرئیل ]جَبرئیل / زبرِ جیم آشكارا در M كتابت گردیده است.[ از جانبِ مَلِکِ ]مَلِک / M مَلَک.[ جَلیل به نَزدِ من آمد ]آمد / M امِدْ.[ و بَرگی سبز از مورد آورد ]از مورد آورد / M بنزَد مَن اوَرَد ]كذا[.[كه برو به سفیدی نوشته بود كه: من واجب گردانیدم محبَّتِ عَلی بنِ ]بن / M ابْن.[ أَبی‌طالب را بر جمیعِ آفریدگانِ خودم. پس به ایشان ]به ایشان / M بایشا (بدون نقطه حرفِ یكم).[ برسان این ]این / M ندارد.[ را ـ یا محمّد!

وَ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللهِ الاَْنْصَارِی أَنَّهُ ]أَنَّهُ / در M نونِ مُشدَّد هم زیر دارد و هم زبر.[ قَالَ: قَالَ ]قَالَ / R ندارد.[ رَسُولُ الله (ص): إِنَّ اللهَ ـ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی ـ لَمَّا خَلَقَ السَّموَاتِ وَ الاَْرْضَ ]الاَْرْضَ / M الاَْرْضِ.[ دَعَاهُنَّ فَأَجَبْنَهُ فَفَرَضَ ]فَفَرَضَ / M فُفَرَِضَ ]كذا[.[عَلَیهِنَّ نُبُوَّتِی وَ وِلاَیةِ ]وِلاَیةِ / R وِلاَیتِ. M وَلایتِ.[ عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ فَقَبِلَتَاهُمَا ]فَقَبِلَتَاهُمَا / M فَقَبْلِتاهُمَا.[ ثُمَّ خَلَقَ الْخَلْقَ وَ فَوَّضَ ]فَوَّضَ / M فَوَضِّْ ]كذا[.[ إِلَینَا أَمْرَ الدِّینِ، فَالسَّعِیدُ ]فالسَّعِیدُ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ مَنْ سَعِدَ بِنَا وَالشَّقِی مَنْ شَقِی ]شَقِی / M شَقا.[ بِنَا. نَحْنُ الْمُحَلِّلُونَ ]الْمُحَلِّلُونَ / M المُجَلِلُّونَ.[ لِحَلاَلِهِ وَ الْمُحَرِّمُونَ ]المُحَرِّمُونَ / M المُجرمَّوُنَ ]كذا[.[لِحَرامِهِ. ]نگر: مائة منقبه‌ی ابن شاذان، ط. أبطحی، ص 25 و 26 (منقبتِ 7).[

و باز از جابر بنِ عَبداللهِ أَنصاری ]أَنصاری / M الأَنصاری.[ روایتست كه او گفت كه: رَسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه / M ص.[ ـ فرمود كه: چون خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ آسمانها و زمینها را آفرید ایشان را خواند، إِجابَت كَردند، پس واجب گردانید بریشان ]بریشان / M بر ایشان.[ نُبُوَّتِ من و ولایتِ عَلی بن ]بن / R ابن. M موافقِ ضبطِ متن است.[ أبی‌طالب را. پس آسمان و زمین نُبُوَّت و ولایت را قَبول كَردند. پس خَلق را آفرید و أَمرِ دین را به ما بازگذاشت و ما را إِمام ]إِمام / در M واپسین حرف زیر دارد.[ و حافظِ دین گردانید. پس سعادَتمند كسی است كه به متابعَتِ ما سعادت یابَد و شَقی كسی است ]كسی است / M كسیست.[ كه به مخالفتِ ما شقاوَت یابد. مائیم ]مائیم / M مابیم.[ حَلالْكُنَندگانِ حلالِ خدا و حرامْكُنندگانِ حرامِ خدا.

وَ عَنْ عُمَرَ ]عُمَرَ / M عُمَرِ.[ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ رَسُولِاللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ الِه / M ص.[ ـ أَنَّهُ ]أَنَّهُ / M اِنَّه.[ قَالَ: حُبُّ عَلِی بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ. ]نگر: مناقب ال أبی‌طالب، ابن شهرآشوب، ط. دارالأضواء، 3/232 (به نقل از فضائلِ أحمدوفردوسِ دیلمی)؛ و: الصّراط المستقیمِ بیاضی، 2/50 (به نقل از فردوسِ دیلمی)؛ و: كتاب الأربعینِ محمّد طاهرِ قمی شیرازی، ط. رجائی ص 463 به نقل از فردوسِ دیلمی و با نقلِ توضیحاتی ازنخبِ ابن جبر).[

 و باز از عُمَر بنِ خَطّاب منقولست كه او از رسولِخدا (ص) نقل كرده است كه آن حضرت فرمود كه ]كه / M ندارد.[: دوستی علی بنِ أَبی‌طالب سببِ بیزاریست از آتشِ دوزخ ]دوزخ / M ندارد.[.

به واسطه همین این‌مقدار دوستی كرد!

وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ]عَبَّاسٍ / M عَبّاسِْ.[ أَنَّهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ]اللهِ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه ـ: حُبُّ عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ یأْكُلُ الذُّنُوبَ ]الذُّنُوبَ / در M واپسین حرف هم زیر دارد هم زبر.[ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ ]النَّارُ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ الْحَطَبَ. ]نگر: مناقب ال أبی‌طالب، ابن شهرآشوب، ط. دارالأضواء، 3/230؛ و….[

و باز از عَبداللهِ بنِ عَبّاس منقولست كه او گفت كه: رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلّی الله علیه و آله / M ص.[ ـ فَرمود كه: دوستی عَلی بنِ أَبی‌طالب می‌خورَد گناهان را و مَحو می‌گردانَد چنانكِه می‌خورَد ]می‌خورَد / M می‌خورْد.[ آتش هیمه را.

وَ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ أَنَّهُ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه ]صَلَّی الله علیه و آله / M ص.[ ـ: عَلِی وَ شِیعَتُهُ هُمُ الْفَائِزُونَ یوْمَ الْقِیمَةِ. ]نگر: الصّراط المستقیمِ بیاضی، 1/209؛ و: شرح الأخبارِ قاضی نعمان، 3/454.[

باز از أُمِ سَلَمه روایتست ]روایتست / در M به زبرِ راء كتابت گردیده است.[ كه او گفت كه: رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ فرمود كِه:

حضرتِ عَلی بنِ أَبی‌طالب و ]و / در M زبر دارد.[ شیعه آن‌حَضرَت ایشان اند ]ایشان اند / M ایشانَند.[ رستگاران در روزِ قیامَت، نه غیرِ ایشان.

وَ عَنِ الْحَسَنِ ]الحَسَنِ / M + ابنِ. البتّه این افزونه نابجا بالای سطر إِقحام گردیده است.[ الْبَصْرِی أَنَّهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ ]رَسُولُ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه / M ص.[ ـ: إِذَا كَانَ یوْمَ ]یوْمَ / M یوْمِ.[ الْقِیمَةِ یقْعُدُ عَلِی ]عَلِی / M عَلّی.[ بْنُ ]بْنُ / M بِنِ.[ أَبِیطَالِبٍ عَلَی الْفِرْدَوْسِ وَ هُوَ جَبَلٌ ]جَبَلٌ / R حَبَلٌ.[ قَدْ عَلاَ ]عَلاَ / M عَلی.[ عَلَی الْجَنَّةِ وَفَوْقَهُ ]فَوْقَهُ / M فَوْقُهُ.[ عَرْشُ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ مِنْ صَفْحَتِهِ ینْفَجِرُ أَنْهَارُ الْجَنَّةِ وَ یتَفَرَّقُ فِی الْجَنَّةِ وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَی كُرْسِی مِنْ نُورٍ یجْرِی بَینَ یدَیهِ التَّسْنِیمُ لاَیجُوزُ أَحَدٌ الصِّرَاطَ إِلاَّ وَ مَعَهُ بَرَاءَةٌ بِوِلاَیتِهِ ]بِوِلایتِه / M بِوَلاَیتِه.[ وَوِلاَیةِ أَهْلِ بَیتِهِ یشْرِفُ عَلَی الْجَنَّةِ فَیدْخِلُ ]فَیدْخِلُ / M فَیدخِلَ.[ مُحِبِّیهِ ]مُحِبِّیهِ/ M مَحَبَّتِه.[ الجَنَّةَ ]الْجَنَّةَ / M الجَنَّةِ.[ وَ یدْخِلُ مُبْغِضِیهِ ]مُبْغِضِیهِ / M مُبغِضِهِ.[ النَّارَ ]النَّارَ / در M واپسین حرف هم زیر دارد و هم زبر و هم جزم!!![. ]نگر: مائة منقبه‌ی ابن شاذان، ط. أبطحی، ص 85 و 86 (منقبتِ 52)؛ و: العقد النّضید و الدّرّالفریدِ قمی، ص 78؛ و: مناقبِ خوارزمی، ط. محمودی، ص 71.[

و باز از حَسَنِ بَصری منقولَست كه او گفت كه: رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه ـ فرمود كه: چون روزِ قیامَت شوَد خواهد نشَست حضرتِ عَلی بنِ ]بن / M ابن.[ أَبی‌طالب بر فردوس و ]و / در M زبر دارد.[ آن كوهی است كه مُشرِفست ]مُشرِفست / M مشرف اسْت.[ بر بهشت و ]و / در M زبر دارد.[ بالای او عَرشِ حضرتِ ربّ العالَمین است و از دامانِ آن ]آن / M ندارد.[ كوه روان می‌گردَد نهرهای بهشت و آن‌حضرت ـ صَلَواتُ الله وَ سَلامُهُ عَلَیه ـ خواهَد نشَست بر كرسی ]ای[ از نور و رَوان خواهَد بود ]بود / M بوَد.[ در برابرِ آن‌حضرت چشمه تسنیم كه مخصوصِ أهلِبَیت ]بَیت / زبرِ باء در M آشكارا كتابت گردیده است (البتّه با قدری تسامح در مَحَل).[ است و نمی‌گذَرَد بر صراط مَگَر كسی ]كسی / در M «جسمی» و بالایش «كسی» نوشته شده است.[ كه با او بوده باشَد براءَتِ ]براءَت / چُنین است در M. R برات.[ ولایتِ آن‌حضرت و ولایتِ أَهلِبیتِ آن‌حَضرَت، و ]و / در M زبر دارد.[ مشرف می‌گردَد بر بهشت، پس داخل می‌گردانَد دوستانِ خود را به بهشت و ]و / در M زبر دارد.[ دشمنانِ خود را به دوزخ.

وَ عَنِ النَّبِی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه ـ أَنَّهُ قَالَ: یا عَلِی! لَوْ أَنَّ عَبْدًا عَبَدَ اللهَ مِثْلَ مَا قَامَ ]مَا قَامَ / R ماَقَامَ.[ نُوحٌ فِی قَوْمِهِ وَ كَانَ لَهُ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا فَأَنْفَقَهُ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ مَدَّهُ ]مَدَّهُ / M مُّدَةُ.[ فِی عُمْرِهِ حَتَّی حَجَّ أَلْفَ حِجَّةٍ ]حجَّةٍ / M حُجَّةٍ.[ عَلَی قَدَمَیهِ ]قَدَمَیهِ / M قَدَمِهْ.[ ثُمَّ قُتِلَ ]قُتِلَ / M قُبَلَ.[ بَینَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ مَظْلُومًا ثُمَّ لَمْ یوَالِکَ ـ یا عَلِی! ـ لَمْ یشُمَّ ]لَمْ یشُمَّ / R لَمْ یشَمَّ. M لَمْ یشَّمَ.[ رَائِحَةَ ]رَائحَةَ / M و R رَایحَةَ.[ الْجَنَّةِ ]الجَنَّةِ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ وَ لَمْ یدْخُلْهَا. ]نگر: الصّراط المستقیمِ بیاضی، 2/49؛ و: كتاب الأربعینِ محمّد طاهرِ قمی، ط. رجائی، ص462؛ و: ریاض السّالكینِ سید علیخان، 7/27؛ و: بشارة المصطفی ـ صلّی الله عیه و اله ـ، ط.قیومی، ص 153؛ نیز سنج: الرّوضه‌ی شاذان بن جبرئیل، ص 96 و 97. و: المناقبِ خوارزمی،ط. محمودی، ص 67 و 68؛ و: كشف الغمّة، ط. دارالأضواء، 1/100؛ و: ینابیع المودّه‌ی قندوزی، 2/293؛ و: منهاج الكرامه‌ی علّامه حلّی، ط. مبارک، ص 88 و 89.[

و ]و / در M زبر دارد.[ باز منقولَست از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ، فرمود كه: یا علی! اگر آنكه بنده]ای[ عبادت كنَد خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ را ]را / M ندارد.[ آن‌مقدار كه حضرتِ نوح (ع) در میانِ قوم بود كه نهصَد و پنجاه سالَست و بوده باشد او را به مقدارِ ]به مقدار / ضبطِ نص، موافقِ R است، هرچند «به» ـ كه موافقِ هنجارهای رسم‌الخطّی پیشینیان متّصل به لَفظِ پسین كتابت گردیده ـ، چندان خُردست كه آدمی از دُرُستی خوانِشِ خویش به گُمان می‌افتد. M مقْدار.[ كوهِ أُحُد طَلا و او را صرف كُنَد در راهِ خدای ـ تَبَارَک وَ تَعالی ـ و خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ]و خدای تبارک و تعالی / M ندارد.[ ـ آن مقدار عمرش بدهد كه هزار حجّ پیاده بكند پس كُشته ]كُشته / M كشَته.[ شود مظلوم در میانِ صَفا و مَروه و تو را إمام ندانَد بوی بهشت نشنوَد ]نشنوَد / M نشوَد.[ و داخلِ بهشت نشود ـ زیرا كه إمامَت از أُصولِ دین است.

وَ عَن أَبِیذَرٍّ ]أَبیذَرٍّ/ M اَبی ذَرْی.[ الْغِفَارِی ]الغِفَارِی / M الغَفّاری.[ أَنَّهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ]اللهِ / M اللهُ.[ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه: ـ یا أَبَاذَرٍّ! ]یا أَباذَرٍّ / R یابَاذَرّ.[ عَلِی أَخِی وَ صِهْرِی وَ عَضُدِی وَ إِنَّ اللهَ لاَ یقْبَلُ ]یقْبَلُ / M یقْبَلُ.[ فَرِیضَةً إِلاَّ بِحُبِّ عَلِی بْنِ ]بْنِ / M ابْنِ.[ أَبِیطَالِبٍ. یا أَبَاذَرٍّ! ]یا أَباذَرٍّ / R یابَاذَرٍّ.[ لَمَّا أُسْرِی بِی إِلَی السَّمَآءِ مَرَرْتُ بِمَلَکٍ جَالِسٍ عَلَی سَرِیرٍ مِنْ نُورٍ وَعَلَی رَأْسِهِ تَاجٌ مِنْ نُورٍ إِحْدَی رِجْلَیهِ فِی الْمَشْرِقِ وَ الاُْخْرَی فِی الْمَغْرِبِ وَ بَینَ یدَیهِ لَوْحٌ ینْظُرُ فِیهِ وَ الدُّنْیا كُلُّهُ بَینَ عَینَیهِ وَ الْخَلْقُ بَینَ رُكْبَتَیهِ وَ یدُهُ فِی الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ. فَقُلْتُ ]فَقُلْتُ / M فَقُلْتَ.[:

یا جَبْرَئِیلُ! مَنْ هذَا؟فَقَالَ: عَزْرَائِیلُ ]عَزْرَائیلُ / چُنین است در M و R به زبرِ یكم. اگرچه لفظِ «عزرائیل» در تداول بیشتر بهزیرِ یكم شنیده می‌شود، به زبرِ یكم نیز درست است. زَبیدی در تاجُ العَروس (تحقیق علی شیری، 7 / 215؛ ذیلِ «عزر») گوید:«… عزرائیل ـ ضبطوه بالكسر و الفتح ـ: ملک مشهور؛ علیه‌السّلام».[. تَقَدَّمْ وَ سَلِّمْ عَلَیهِ. فَقَالَ: تَقَدَّمْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیهِ وَقُلْتُ ]قُلْتُ / M لَکَ.[: السَّلاَمُ عَلَیکَ حَبِیبِی مَلَکَ الْمَوْتِ! فَقَالَ: وَ عَلَیکَ السَّلاَمُ یا أَحْمَدُ! مَا فَعَلَ ]فَعَلَ / M فُعِلَ.[ ابْنُ عَمِّکَ عَلِی بْنُ أَبِیطَالِبٍ ]أَبِیطَالِبٍ / M اَبیطالِبِ.[؟ فَقُلْتُ: ]فَقُلْتُ / M فَقُلْتَ.[ وَ هَلْ تَعْرِفُ ابنَ عَمِّی عَلِیا؟ قَالَ: وَ كَیفَ لاَ أَعْرِفُهُ فَإِنَّ اللهَ وَ كَّلَنِی بِقَبْضِ أَرْوَاحِ ]أَرْوَاحِ / M الاَرْواحِ.[ الْخَلاَئِقِ ]الخَلاَئِقِ / M الخَلایقِ.[ مَا خَلاَ رُوحَکَ ]رُوحَکَ / در M راء هم زبر دارد و هم پیش.[ وَ رُوحَ ]رُوحَ / در M راء زبر دارد.[ عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ فَإِنَّ اللهَ یتَوَفَّاكُمَا بِمَشِیتِهِ. ]نگر: مناقب ال أبی‌طالب، ابن شهرآشوب، ط. دارالأضواء، 2/268.[

و ]و / در M زبر دارد.[ از أبوذَرِّ غِفاری ـ رَضِی الله عَنْه ـ منقولست كه: او گفت كه: رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه ـ فرمود كه: ای أبوذر! علی برادرِ منست و ]و / در M زبر دارد.[ دامادِ مَنَست و باهو ]باهو / چُنین است در R و M.[ و مَدَدكار منست ]منست / M من اسْت.[ وبدرستی كه خدای ـ تَبارَک و تعالی ـ قبول نمی‌كند عَمَلِ واجبی را مَگر با دوستی علی بنِ أَبی‌طالب. ای أبوذر! چون مرا به آسمان بُردَند گذشتم به ]به / M بر. ضبطِ نص موافقِ R است.[ فرشته]ای[ كه نشسته بود بر تختی از نور و بر سرِ او تاجی بود از نور. یكی از پایهای آن فرشته در مشرق ]مشرق / M مَغرب.[ بود و دیگری در مغرب ]مغرب / M مشرِق.[ و در برابرِ او لوحی بود كه نظر می‌كَرد درو ]درو / M در او.[ و ]و / M ندارد.[ همه دنیا در برابرِ چشمهای او بود و جَمیعِ خلایق در میانِ زانوهای او و دستِ او در مشرق بود و در مغرب. پس گفتم: یا جَبرئیل! ]جَبرئیل / در M زبرِ حرفِ یكم آشكارا نوشته شده است.[ این كیست؟! پس حضرت فرمود كه: این عزرائیل است. ]است / M ست.[ پیش ]پیش / M پیش.[ رو و بر او سلام كُن. پس حضرت فرمود كه پیش رفتم وسلام ]كُن… سلام / M ندارد.[ كردم وگفتم: السَّلامُ عَلَیک حبیبِ من و دوستِ مَن ملک‌الموت! او ]او / M باو.[ گفت كه: و عَلَیکَ السَّلام یا أَحمَد! چه حال دارَد پسر عمَّت علی بنِ أَبی‌طالب؟ پس من گفتم: آیا تو می‌شناسی پسر ]پسر / M پَس.[ عمِّ من علی را؟ او گفت كه: چگونه نشناسم او را؟ پس بدرستی كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ مُوَكَّل ساخته است مرا به قبضِ روحِ جَمیعِ خلایق به غیر از روحِ تو و روحِ عَلی بنِ ]بن / M ابن.[ أَبی‌طالب كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ قَبضِ روحِ شما می‌كنَد به إِراده خود.

وَ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ أَنَّهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه ]صلّی الله علیه و اله / M ص.[ ـ: خَلَقَ اللهُ مِن نُورِ وَجْهِ عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ یسْتَغْفِرُونَ لَهُ وَ لِمُحِبِّیهِ إِلَی یوْمِ الْقِیمَة. ]نگر: مائة منقبه‌ی ابن شاذان، ط. أبطحی، ص 43 (منقبتِ 19)؛ و: مناقبِ خوارزمی، ص 71.[

و ]و / در M زبر دارد.[ از أَنَس بنِ مالِك ]مالک / M مالِکِ.[ مرویست كه او گفت كه: رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ فَرمود كه: خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ آفریده است از نورِ روی ]روی / M نور.[ عَلی بنِ أَبی‌طالب هفتادهَزار ]هَزار / زبر هاء در M آشكارا نوشته شده است.[ فرشته را كه استغفار می‌كُنَند از برای آن‌حَضرَت و ]و / در M زبر دارد.[ دوستانِ آن‌حَضرَت تا روزِ قیامَت.

وَ عَنْ أَنَسِ ]أَنَسِ / M انِسِ.[ بْنِ مَالِکٍ ]مَالِکٍ / M مالِْکَِ ]كذا[.[أَنَّهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ]اللهِ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه ـ: مَرَرْتُ لَیلَةً أُسْرِی بِی إِلَی السَّمَآءِ فَإِذَا أَنَا بِمَلَکٍ جَالِسٍ عَلَی مِنْبَرٍ مِنْ نُورٍ وَ الْمَلاَئِكَةُ مُحْدِقُونَ ]مُحْدِقُونَ / چُنین است در M. R مُحْدِقِینَ.در R بالای سطر به خطّی ریزتر آمده: «قُونَ ط».حرفِ «ط» (قاعدتًا: ظ) نمودارِ استظهار است و این استظهاری نَحْوی است.[ بِهِ.

فَقُلْتُ: ]فَقُلْتُ / M فَقُلْتَ.[ یا جَبْرَئِیلُ! ]جَبْرَئِیلُ / در M راء زیر دارد.[ مَنْ هذَا الْمَلَکُ؟ فَقَالَ: اُدْنُ مِنْهُ وَ سَلِّمْ عَلَیهِ. فَدَنَوْتُ مِنْهُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیهِ فَإِذَا أَنَا بِأَخِی وَ ابْنِ عَمِّی عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ. ]عَلِی بنِ أَبی طَالِبٍ / M + ع. این افزونه در R نیست.[ فَقُلْتُ: یا جَبْرَئِیلُ! ]جَبْرَئِیلُ / در M راء زیر دارد.[ سَبَقَنِی عَلِی إِلَی السَّمَآءِ الرَّابِعَةِ. فَقَالَ: لاَ یا مُحَمَّدُ! وَلكِنَّ الْمَلاَئِكَةَ ]الْمَلاَئِكَةَ / در M حرفِ واپسین نقطه ندارد و زیر دارد.[ شَكَتْ حُبَّهَا ]حُبَّهَا / M حُبًّا.[ لِعَلِی فَخَلَقَ اللهُ هذَا الْمَلَکَ مِنْ نُورِ عَلِی یزُورُونَهُ ]یزُورُونَهُ / M یزَرُونَهُ.[ فِی كُلِّ لَیلَةِ جُمُعَةٍ ]لَیلَةِ جُمُعَةٍ / M لَیلَةٍ جُمْعَةٍ.[ وَ یوْمِ جُمُعَةٍ ]یوْمِ جُمُعَةٍ / M یوْمَ جُمْعَةٍ.[ سَبْعِینَ أَلْفَ مَرَّةٍ وَ ]وَ / M وَ یسْتَحِبُّ.[ یسَبِّحُونَ اللهَ وَیقَدِّسُونَهُ وَ یهْدُونَ ]یهْدُونَ / M یهْدَوْنَهُ ]كذا[.[ثَوَابَهُ لِمُحِبِّ عَلِی ـ عَلَیهِ سَلاَمُ اللهِ ]عَلَیهِ سَلاَمُ اللهِ / چُنین است در R. در R، پیشتر، لفظ «سلام» «الـ » داشته كه پَسانْتَرمَحْوَش ساخته‌اند. M عَلَیه‌السَّلم.[. ]نگر: كشف‌الغمّة، ط. دارالأضواء، 1/137 و 138؛ و: كشف‌الیقینِ علّامه حلّی، ط. درگاهی،ص 233.[

 و ]و / در M زبر دارد.[ باز از أَنَس بنِ ]بن / M ابن.[ مالک مَرویست كه: رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]وَ آله / در R نیامده است.[ ـ فرمود كه:

شبی كه مرا به مِعراج بُردند دیدم فرشته ]ای[ را كه نشسته بود بر منبری از نور و فرشتگان دَورِ ]دَور / زبرِ یكم در M آشكارا كتابت گردیده است.[ او درآمده بودند. پس گفتم: یا جبرئیل! كیست این فرشته؟ جبرئیل گفت كه:

پیش رو و ]و / در M زبر دارد.[ سَلام كُن بَر او. پس ]پس / در M نیامده است.[ پیش رفتم و سَلام كردَم بر او. پس ناگاه دیدم برادرَم وپسر عمَّم، عَلی بن أبی‌طالب، را. پس گفتم: یا جبرئیل! حضرتِ عَلی پیش از مَن به آسمانِ چهارم آمده است. پس گفت: نه یا مُحَمَّد! وَلیكن ]وَلیكن / زبرِ یكم در M آشكارا كتابت گردیده است.[ فرشِتگان ]فرشتِگان / زیرِ تاء آشكارا در M آمده است.[ به خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ شكایت كردند دوستی خود را به ]به / باء در M زیر دارد.[ عَلی بنِ أَبی‌طالب كه ما او را نمی‌بینیم ]كه ما او را نمی‌بینیم / R دارند و او را نمی‌بینند. در R بالای «واو» به خطّی ریزتر «انكه»إضافه شده است. M نه می‌بینم.[.

 پس خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ این فرشته را از نورِ روی عَلی بنِ أَبی‌طالب آفرید كه زیارت می‌كُنَند او را در هر شبِ جمعه و ]و / در M زبر دارد.[ روزِ جمعه هفتادهزار بار و ]و / در M زبر دارد.[ تسبیح إِلهی و تقدیسِ او می‌كُنَند و ]و / در M زبر دارد.[ هدیه می‌فرستند ثوابِ آن را از برای دوستانِ عَلی بنِ ]بن / M ابْنِ.[ أَبی‌طالِب ـ صَلَواتُ الله وَسَلاَمُهُ عَلَیه ]وَ سَلاَمُهُ عَلَیه / R علیه و آله. ضبطِ نص موافقِ M است.[.

وَ مِنْ مُسْنَدِ ]مُسْنَدِ / M مُسْنَدُ.[ أَحْمَدَ ]أَحْمَدَ / M اَحْمَدِ.[ بْنِ حَنْبَلٍ أَنَّهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ ]صَلَّی اللهُ / M ص.[ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ مَكْتُوبٌ عَلَی بَابِ الْجَنَّةِ: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ، عَلِی أَخُو رَسُولِ ]رَسُولِ / M رَسُولُ.[ اللهِ (ص) ]ص / M ندارد.[ قَبْلَ أَنْ یخْلُقَ السَّمواتِ بِأَلْفَی بِأَلْفَی / M بَاِلْفَ ]كذا[.[عَامٍ. ]نگر: فضائل أهل البیت ـ علیهم‌السّلام ـ من كتاب فضائل الصّحابة، ط. محمودی، ص . 178و سنج: مناقب أهل‌البیت ـ علیهم‌السّلام ـ، ابن المُغازلی، ط. محمودی، ص 162.[

و از مُسنَدِ أحمد بنِ ]بن / M ابْن[حَنبَل مرویست كِه او گفت كه: رسولِخدای ]خدای / M خدا.[ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ و آلِه / M ص.[ ـ فرمود كه: نوشته بود بر درِ بهشت كه: محمّد رسولِ خداست و ]و / در M زبر دارد.[ عَلی برادرِ رسولِخدای ]خدا / M خدای.[ است ]است / M ست.[ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صلّی الله عَلَیهِ وَ آلِه / M ندارد.[ ـ پیش از آنكه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ بیافریند آسمانها را به دو هزار سال.

وَ عَنْ جَابِرِ بْنِ ]بْنِ / M ابْنِ.[ عَبْدِاللهِ الاَْنْصَارِی أَنَّهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُاللهِ ـ صَلَّی ]الله صلّی / در M نیامده است.[ اللهُ عَلَیهِ وَ الِه ـ مَكْتُوبٌ عَلَی بَابِ الْجَنَّةِ: لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ، ]اللهُ / در M واپسین حرف هم پیش دارد و هم زیر.[ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ عَلِی أَخُوهُ وَلِی اللهِ أَوْجَبَ اللهُ ]اللهُ / در M نیامده است.[ وِلاَیتَهُ وَحُبَّهُ عَلَی الذَّرِّ قَبْلَ خَلْقِ السَّموَاتِ وَ الاَْرْضِ بِأَلْفَی ]بِأَلْفَی / M بِاَلْفِ.[ عَامٍ فَمَنْ سَرَّهُ أَنْ یلْقَی ]بِأَلْفَی / M بِاَلْفِ.[ اللهَ وَ هُوَ عَنْهُ رَاضٍ فَلْیوَالِ عَلِیا وَ عِتْرَتَهُ فَإِنَّهُمْ أَوْلِیائِی وَ نُجَبَائِی وَ أَحِبَّائِی وَ خُلَفَآئِی. ]شیخ حُرِّ عاملی در الجواهر السّنیة (ص 304) این حدیث را ـ با مختصر تفاوتی ـ به نقل از بُرسی آورده و او از فردوسِ دیلمی نقل كرده است.[

 و ]و / در M زبر دارد.[ باز از جابر بنِ عَبداللهِ أَنصاری ]أَنصاری / M الانصاری.[ روایتَست كه او گفت كه: رَسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه ]صَلَّی الله علیه و آله / M ص.[ ـ فرمود كه: نوشته ]نوشته / M نوشِته ]![.[ است بر دَرِ بهشت كه لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ، ]اللهِ / در M نیامده است.[ عَلِی أَخُوهُ وَلِی اللهِ، ]اللهِ / M اللهُ.[ یعنی: عَلی برادرِ رسول و ]و / در M زبر دارد.[ وَلی خُداست و خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ واجب گردانید ولایتِ ]ولایت / M وَلایت.[ آن‌حضرت و دوستی آن‌حضرت را بَر أَرواح پیش از خَلقِ آسمانها وزمینها به دوهزار سال. هَركه خواهد كه چون ]چون / M ندارد.[ روزِ قیامت شود ]شود / M + و.[ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ ازو ]ازو / M از او (به نظر می‌رسد ألف را پس از كتابت میانِ زای و واو إقحام كرده‌اند).[ راضی باشد، پس باید كه مرتضی عَلی و فرزندانِ او را إِمام داند. پس بدرستی كه ایشان دوستان و بَرگزیدگانِ ]برگزیدگان / M بَركزیده‌كان.[ مَن و محبوبانِ من و ]و / در M زبر دارد.[ خلیفه‌های مَنَند.

وَ عَنِ ابْنِعَبَّاسٍ أَنَّ رَسُولَ ]رَسُولَ / M رَسولُ.[ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی الله علیه و اله / M ندارد.[ ـ قَالَ: شِیعَةُ عَلِی هُمُ الْفَائِزُونَ یوْمَ الْقِیمَةِ. یا عَلِی! أَنَا مِنْکَ وَ أَنْتَ مِنِّی. شِیعَتُکَ شِیعَتِی وَ رُوحُکَ رُوحِی وَ أَوْلِیاؤُکَ أَوْلِیائِی. مَنْ أَحَبَّهُمْ فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَبْغَضَهُمْ فَقَدْ أَبْغَضَنِی وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ عَادَانِی. یا عَلِی! شِیعَتُکَ مَغْفُورٌ لَهُمْ عَلَی مَا كَانَ مِنْهُمْ مِنْ عُیوبٍ وَ ذُنُوبٍ و أَنَا الشَّفِیعُ لَهُمْ إِذَا قُمْتُ الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ ]المَقَامَ المَحْمُودَ / در هر دو كلمه در M حرفِ واپسین پیش دارد.[ فَبَشِّرْهُمْ بِذلِکَ. یا عَلِی! شِیعَتُکَ شِیعَةُ اللهِ وَ أَنْصَارُکَ أَنْصَارُ اللهِ وَ أَوْلِیاؤُکَ أَوْلِیاءُ اللهِ ]اللهِ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ وَحِزْبُکَ حِزْبُ اللهِ وَ حِزْبُ اللهِ ]وَ حِزْبُ اللهِ / M ندارد.[ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. یا عَلِی! سَعِدَ مَنْ وَالاَکَ وَ شَقِی مَنْ عَادَاکَ. ]مقایسه كنید با: أمالیی صدوق، ط. البعثة، ص 411.[

و ]و / در M زبر دارد.[ از عَبداللهِ عَبّاس ]عَبّاس / در M واپسین حرف زیر دارد.[ منقولَست كه رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ فرمود كه: شیعیانِ علی بنِ ]بن / M ابن.[ أَبی‌طالب، ایشانند رستگاران دَر روزِ قیامَت، نه غیرِ ایشان. ]ایشان / در M واپسین حرف زیر دارد.[ یا عَلی! مَن از تواَم و تو از مَنی. شیعه تو شیعه و پیروِ]پیرو / در M راء زبر دارد.[ من است ]من است / M منَست.[ و روحِ تو روحِ من است و دوستانِ تو دوستانِ منند ]منند / در R گویا نخست «منست» بوده و آنگاه با دستكاری به «منند» تبدیل شده وـاحتمالاً برای آنكه ناخوانا نباشد ـ زیرش نوشته شده: «من اند». M مَن است.[. هَركه ایشان را دوست دارَد مرا دوست داشته‌است و هَركه ایشان را دشمن دارَد مرا دشمن داشتِه‌است ]داشتِه است / زیرِ تاء در M إظهار گردیده.[ و هركه إِظهارِ دشمنی با او كُنَد با من إِظهارِ دشمنی كرده است. یا عَلی! شیعه تو را عاقبت خواهَند آمُرزید با همه عیبها و ]و / در M زبر دارد.[ گناهان و ]و / در M زبر دارد.[ مَن شفیعِ ایشانَم چون در مقامِ شَفاعَت بایستم. پس ایشان را بشارَت دِه به این. یا عَلی! شیعه و پیروِ تو ]تو / در M تاء زبر دارد ـ كه احتمالاً بایستی ناشی از مسامحه‌كاری رونویسگر در بابِ موضعِ حركت باشد.[ شیعه خداست و یاورانِ تو یاورانِ خدااند و دوستانِ تو دوستانِ  خدااند و ]و / در M زبر دارد.[ لشكرِ تو لشكرِ خداست، و ]و / در M زبر دارد.[ لشكرِ خدا، ایشانند رستگاران. یا عَلی!

سعادتمند كسی كه دوستِ تو باشَد و شقی كسی كه دشمَنِ تو باشَد.

وَ عَنْ حُذَیفَةَ ]حُذَیفَةَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه ـ: عَلِی ]عَلِی / M ندارد.[ خَیرُ الْبَشَرِ، مَنْ أَبَی فَقَدْكَفَرَ. ]نگر: كشف‌الغمّة، ط. دارالأضواء، 1/155.[

یعنی: عَلی بهترینِ خلایق است. ]است / M اسْتَ ]كذا[.[ هركه إبا كُنَد كافر است.

و حافظ ابنِ ]ابن / M بن.[ مَردویه ]مَردویه / M مردویه. در R هیچ حركت گذاری ندارد.[ دوازده حدیث نقل كرده است به این مضمون و ]و / در M زبر دارد.[ غَیرِ ]غَیر / در M زبرِ یكم إظهار گردیده است.[ او نیز از عُلَمای عامّه ]عامّه / در M «م» زیر دارد.[ به طرقِ متكثِّره نقل كرده‌اند. ]كرده‌اند / M كِرده‌اندَ.[

وَ عَنِ النَّبِی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ أَنَّهُ قَالَ: یا عَلِی! أَنْتَ أَخِی وَ وارِثِی وَ وَصِیی وَخَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ أَمِینِی فی حَیوتِی ]حیوتی / M حَیواتی ]كذا[.[وَ بَعْدَ مَمَاتِی. مُحِبُّکَ مُحِبِّی وَ مُبْغِضُکَ مُبْغِضِی. یا عَلِی! أَنَا وَأَنْتَ وَ الاَْئِمَّةُ مِنْ وُلْدِکَ سَادَةٌ فِی الدُّنْیا وَ مُلُوکٌ فِی الاْخِرَةِ. مَنْ عَرَفَنَا فَقَدْ عَرَفَ اللهَ وَ مَنْ أَنْكَرَنَا فَقَدْ أَنْكَرَ اللهَ. ]نگر: أمالیی صدوق، ط. مؤسَّسة البعثة، ص 754 و 755.[

و ]و / در M زبر دارد.[ از رسولِخدا ]خدا / M + ص.[ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ منقولست كه فرمود: یا عَلی! تو برادَرِ مَنی ووصی مَنی و ]و / در M زبر دارد.[ خلیفه مَنی دَر أَهلِ من و أَمینِ مَنی در زندگانی مَن و بَعد از مرگِ مَن دوستِ تو دوستِ من است و ]و / در M زبر دارد.[ دشمنِ تو دشمنِ مَن است. یا عَلی! مَن و ]و / در M زبر دارد.[ تو به منزله ]منزله / در M لام زیر دارد.[ پدَر و مادرِ ]مادر / M + مَن است.[ این أُمّتیم ]اینجا، ترجَمه با نصِّ عربی ناهماهنگ است. دقّت شود.[. یا عَلی! تو و إمامان از فرزندانِ تو ]تو / M + و.[ سَیدان ]سَیدان / زبرِ سین در M إظهار گردیده است.[ و مهترانند ]مهترانند / در R چُنین است. M مهترند.[ در دنیا و پادشاهانند در آخرَت. هَركه ما را شناخت ]شناخت / در M دستكاری شده و یك «نـ » به أوّلِ آن إضافه گردیده است.[ به وَسیله ما خدا را شناخت و هَركه ما را نشناخت خدا را نشناخت.

وَ عَنْ أَسْمَآءَ بِنْتِ ]بِنْتِ / در M واپسین حرف هم زیر دارد و هم زبر.[ عُمَیسٍ قَالَ: ]قَالَ / چُنین است در R و M !.[ سَمِعْتُ سَیدَتِی فَاطِمَةَ ـ عَلَیهَاالسَّلاَمُ ـ تَقُولُ: لَیلَةً ]لیلةً / M و R لَیلَةٌ.[ دَخَلَ بِی عَلِی بْنُ ]بْنُ / M ابْنُ.[ أَبِیطَالِبٍ أَفْزَعَنِی فِی فِرَاشِی فَقُلْتُ: ]فَقُلْتُ / M فَقُلْتَ.[ أَفَزِعْتِ ]فَزِعْتِ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ ـ یا سَیدَةَ النِّسَآءِ! ـ؟

قَالَتْ: بَلَی ]بَلَی / R ندارد. ولی در M آمده است.[. سَمِعْتُ الاَْرْضَ یحَدِّثُهُ وَ یحَدِّثُهَا فَأَصْبَحْتُ وَ أَنَا فَزِعَةٌ ]فَزِعَةٌ / در M عین هم زبر دارد و هم زیر![ فَأَخْبَرْتُ وَالِدِی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ فَسَجَدَ سَجْدَةً طَوِیلَةً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ: یا فَاطِمَةُ! أَبْشِرِی بِطِیبِ النَّسْلِ فَإِنَّ اللهَ فَضَّلَ بَعْلَکَ عَلَی سَائِرِ ]سَائِرِ / M سایرِ.[ خَلْقِهِ وَ أَمَرَ الاَْرْضَ أَن یحَدِّثَهُ ]یحَدِّثَهُ / M یحَدِّثُ.[ بِأَخْبَارِهَا وَ مَا یجْرِی عَلَی وَجْهِهَا مِنْ شَرْقِ الاَْرْضِ إِلَی غَرْبِهَا. ]نگر الإقبالِ ابن طاوس، ط. قیومی، 3/94؛ و: الطّرائفِ ابنِ طاوس، ط. رجائی، ص 110و111؛ و: المحتضرِ حلّی، ص 172؛ و: كشف الغمّة، ط. دارالأضواء، 1/289.[

 روایتست از أَسماء دخترِ عمیس كه او گفت: شنیدم از سَیده ]سَیده / زبرِ حرفِ یكم در M إِظهار گردیده است.[ خودم، فاطِمه ]فاطِمه / M فاطمة.[ زهرا ]زهرا / M زهراء.[ ـصَلَواتُ اللهِ عَلَیهَا ـ كه می‌فَرمود ]می‌فَرمود / M می‌فرمَودَند.[ كه: آن شبی كه حَضرَتِ عَلی بنِ ]بن / M ابن.[ أَبی‌طالب ـ صَلَواتُ اللهِ عَلیه ـ بر مَن داخل شد، مرا دَر خوابگاه ترسانید! من گفتم: ای سَیده ]سَیده / زبرِ حرفِ یكم در M إِظهار گردیده است.[ زنان! آیا ترسیدی ]ترسیدی / M ترسندی.[؟! گفت: بَلی؛ شنیدم زمین را كه با او سخن می‌گفت و آن‌حضرت با زمین سخن می‌گفت؛ پس چون صبح شد مَن همان ترسناک ]ترسناک / در M واپسین حرف زبر دارد. «ترسناک» به معنای خائف و بیمناک از دیرباز درپارسی به كار می‌رفته است؛ چنان كه نظامی گفته: توانگر كه باشد زرش زیرِ خاک / ز دزدان بودروز و شب ترسناک. سنج: فرهنگِ بزرگِ سخن، ص 1697.[ بودم. پس خبر ]خبر / در M به زیرِ باء كتابت شده و این خوانش موافقِ تلفّظِ عوامِ اصفهانِ امروز است.[ دادَم پدرم را ـ صَلَواتُ الله عَلَیه ـ؛ پس آن‌حَضرَت سَجده درازی كَرد؛ پس سَر بَرداشت ]برداشت / در M واپسین حرف زبر دارد![ و گفت: اِی ]اِی / در M زیرِ حرفِ یكم إظهار گردیده.[ فاطِمه ]فاطِمه / در M زیرِ طاء إِظهار گردیده است.[! خوشحال باش كه نَسلِ تو نیكو و ]و / در M زبر دارد.[ پاكیزه و معصوم خواهَند بود. پس بدرستی]بدرستی / M بدرسَتی.[ كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ تفضیل داد شوهرِ تو را بر جَمیعِ خلایق و آفریده‌های خود و أَمر كرد زمین را كِه خبرهای خود را به آن‌حَضرَت حكایت كنَد و آنچه بر وی واقع خواهَد شُد ]شُد / در M شین زبر دارد.[ از آفتاب‌برآمدَن تا آفتاب‌فرورفتن.

و این حدیث نیز دلالت می كنَد بر أَفضَلیتِ آن‌حضرت بر جمیعِ پیغمبران.

وَ عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ ]أَمِیرِالمؤمنین / در M و R بر روی راء زبر نهاده شده است![ وَ إِمَامِ الْمُتَّقِینَ عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِ ـ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ: مَا خَلَقَ اللهُ خَلْقًا ]خَلْقًا / در R روی خاء دو زبر نهاده شده و روی لام ـ كما فی المتن ـ سكون. ضبطِ نصموافقِ M است.[ أَفْضَلَ مِنِّی وَ لاَ أَكْرَمَ عَلَیهِ مِنِّی. قَالَ عَلِی ـ صَلَوَاتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِ ـ فَقُلْتُ: یا رَسُولَاللهِ ]رَسُولَ اللهِ / R + ص. در M روی حرفِ پایانی رسول پیش نهاده شده![! فَأَنْتَ ]فَأَنْتَ / M فامَنْتُ.[ أَفْضَلُ أَمْ جَبْرَئِیلُ؟ فَقَالَ: یا عَلِی! إِنَّ اللهَ فَضَّلَ أَنْبِیاءَهُ الْمُرْسَلِینَ عَلَی مَلاَئِكَتِهِ ]مَلاَئِكَتِهِ / M المَلائِكَةِ.[ الْمُقَرَّبِینَ وَ فَضَّلَنِی عَلَی جَمِیعِ النَّبِیینَ وَالْمُرْسَلِینَ وَ الْفَضْلُ بَعْدِی لَکَ وَ لِلاَْئِمَّةِ ]لِلاَْئِمَّةِ / M الاَْئِمَةُ.[ مِنْ بَعْدِکَ وَ إِنَّ الْمَلاَئِكَةَ ]المَلاَئِكَةَ / در M واپسین حرف هم زیر دارد و هم زبر![ لَخُدَّامُنَا ]لَخُدَّامُنَا / M اَلخُدّامُنا.[ وَ خُدَّامُ مُحِبِّینَا ]مُحِبِّینَا / M مُحبِّنا.[ ـ یا عَلِی! ـ الَّذِینَ یحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ امَنُوا بِوِلاَیتِنَا. ]بِوِلاَیتِنَا / M بِوَلایتِنا.[ یا عَلِی! لَوْلاَ نَحْنُ مَا خَلَقَ اللهُ ادَمَ وَ لاَ حَوَّا وَ لاَ الْجَنَّةَ وَ لاَ النَّارَ وَ لاَ السَّمَآءَ وَ لاَ الاَْرْضَ. فَكَیفَ لاَ نَكُونُ ]نَكُونُ / M تَكُونَُ ]كذا[.[ أَفْضَلَ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ وَ قَدْ سَبَقْنَاهُمْ إِلَی مَعْرِفَةِ رَبِّنَا وَتَسْبِیحِهِ وَتَهْلِیلِهِ وَ تَقْدِیسِهِ لاَِنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ أَرْوَاحَنَا فَأَنْطَقَهَا بِتَوْحِیدِهِ وَتَمْجِیدِهِ ثُمَّ خَلَقَ الْمَلاَئِكَةَ فَلَمَّا شَاهَدُوا أَرْوَاحَنَا نُورًا وَاحِدًا اسْتَعْظَمَتْ أَمْرَنَا فَسَبَّحْنَا لِتَعْلَمَ الْمَلاَئِكَةُ أَنَّا خَلْقٌ ]خَلْقٌ / M خُلْقٌ.[ مَخْلُوقُونَ وَ أَنَّهُ مُنَزَّهٌ ]مُنَزَّهٌ / M مُنَِزَّهُ.[ عَنْ صِفَاتِنَا فَسَبَّحَتِ الْمَلاَئِكَةُ لِتَسْبِیحِنَا وَنَزَّهَتْهُ عَنْ ]عَنْ / M مِنْ.[ صِفَاتِنَا ]صِفَاتِنَا / در M صاد زبر دارد![ فَلَمَّا شَاهَدُوا عِظَمَ ]عِظَمَ / M عَظِمَ.[ شَأْنِنَا هَلَّلْنَا لِتَعْلَمَ ]لِتَعْلَمَ / M لتَِعَْلَِم ]كذا[.[ الْمَلاَئِكَةُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَأَنَّا عَبِیدٌ وَ لَسْنَا بِالِهَةٍ یجِبُ ]یجِبُ / M یحبُِّ ]كذا[.[ أَنْ لاَنُعْبَدَ مَعَهُ أَوْ دُونَهُ. فَقَالُوا: لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ. فَلَمَّا شَاهَدُوا كِبَرَ مَحَلِّنَا كَبَّرْنَا لِتَعْلَمَ الْمَلاَئِكَةُ أَنَّ اللهَ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ ینَالَ ینَالَ / R ینَالُ. M ینالَ.[ عِظَمَ ]عِظَمَ / R عَظِیمَ. M عَظِمَ.[ الْمَحَلِّ إِلاَّ بِهِ. فَلَمَّا شَاهَدُوا مَا جَعَلَهُ لَنَا مِنَ الْعِزِّ وَ الْقُوَّةِ قُلْنَا: لاَحَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ لِتَعْلَمَ الْمَلاَئِكَةُ أَنْ لاَ حَوْلَ وَ ]لا حَوْلَ وَ / M ندارد.[ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ. فَلَمَّا شَاهَدُوا مَا أَنْعَمَ اللهُ عَلَینَا وَ أَوْجَبَه ]أَوْجَبَهُ / M اَوحْئهُ ]كذا[.[ عَلَینَا ]عَلَینَا / در R در إدامه «لنا ظ» نوشته شده بوده است كه خط زده‌اند و با خطّی ریزتر بالایسطر «لَنَا ط ل» نوشته شده. ضبطِ M موافقِ متن است.[ مِنْ فَضْلِ الطَّاعَةِ قُلْنَا: الْحَمْدُ للهِِ لِتَعْلَمَ الْمَلاَئِكَةُ مَا یحِقُّ اللهَ ـ تَعَالَی ذِكْرُه ـ عَلَینَا مِنَ الْحَمْدِ عَلَی نِعَمِهِ. فَقَالَتْ: الْحَمْدُ للهِِ فَبِنَا ]فَبِنَا / M فینَا.[ اهْتَدَوْا]اهْتَدَوْا / M اهْتَدُوا.[ إِلَی مَعْرِفَةِ تَوْحِیدِ ]مَعْرِفَةِ تَوْحِیدِ / M و R تَوْحِیدِ مَعْرِفَةِ. در R روی لفظِ نخست «خ» و روی لفظِ دوم «م»نهاده شده است، به نشانه مُؤَخَّر و مُقَدَّم.[ اللهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ وَ تَسْبِیحِهِ ]تَسْبِیحِهِ / R تَسبِحِهِ. M تَسْبیحَهُ.[ وَ تَهْلِیلِهِ وَ تَحْمِیدِهِ وَتَمْجِیدِهِ. ]تهلیلِه و تحمیدِه و تمجیدِه / در M در هر سه كلمه معطوف حرفِ پیش از آخر زبر دارد.[ ثُمَّ إِنَّ اللهَ ـ تَبَارَکَ ]تَبَارَکَ / در M راء زبر دارد.[ وَ تَعَالَی ـ خَلَقَ ادَمَ فَأَوْدَعَنَا صُلْبَهُ وَ أَمَرَ الْمَلاَئِكَةَ بِالسُّجُودِ لَهُ تَعْظِیمًا لَنَا وَإِكْرَامًا وَ كَانَ سُجُودُهُمْ للهِِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ عُبُودِیةً وَ لاِدَمَ إِكْرَامًا وَ طَاعَةً لِكَوْنِنَا فِی صُلْبِهِ. فَكَیفَ لاَ نَكُونُ ]نَكُونُ / M تَكُونُ.[ أَفْضَلَ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ وَ قَد سَجَدُوا ]سَجَدُوا / M سَجَدَ.[ لاِدَمَ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ وَ إِنَّهُ لَمَّا عَرَجَ ]عَرَجَ / چُنین است در M و R.[ بِی إِلَی السَّمَاءِ أَذَّنَ جَبْرَئِیلُ مَثْنَی مَثْنَی وَ أَقَامَ مَثْنَی مَثْنَی ثُمَّ قَالَ لِی: تَقَدَّمْ ]تَقَدَّمْ / M تَقَدَّمَ.[ یا مُحَمَّدُ! فَقُلْتُ ]فَقُلْتُ / M و R فَقُلْتَ.[ لَهُ: یا جَبْرَئِیلُ! ]جَبْرَئِیلُ / در M راء زیر دارد.[ أَتَقَدَّمُ عَلَیکَ؟ قَالَ: نَعَم، ]نَعَم / M نَعَِمْ ]كذا[. قابل توجّه است كه «نَعِمْ» نیز ریختی است از «نَعَم». نگر:مختارالصِّحاح.[ لاَِنَّ اللهَ ـ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی ]وَ تَعَالَی / M ندارد.[ ـ فَضَّل أَنْبِیاءَهُ عَلَی مَلاَئِكَتِهِ أَجْمَعِینَ وَ فَضَّلَکَ خَاصَّةً. قَالَ: فَتَقَدَّمْتُ وَصَلَّیتُ بِهِمْ وَ لاَ فَخْرَ. فَلَمَّا انْتَهَیتُ بِهِ إِلَی حُجُبِ ]حُجُبِ / در M حرفِ واپسین هم زیر دارد و هم پیش. پس از كتابت یك «الـ » هم بر سَرِحاء افزوده‌اند.[ النُّورِ قَالَ لِی ]لِی / M و R + یا. ولی در R روی آن خط زده شده است.[ جَبْرَئِیلُ: تَقَدَّمْ ـ یا مُحَمَّدُ! وَتَخَلَّفَ عَنِّی. فَقُلْتُ: ]فَقُلتُ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ یا جَبْرَئِیلُ ]جَبْرَئِیلُ / در M راء زیر دارد.[ فِی مِثْلِ هذَا الْمَوْضِعِ ]الْمَوْضِعِ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ تُفَارِقُنِی؟ فَقَالَ: یا مُحَمَّدُ! إِنَّ انْتِهَاءَ حَدِّی الَّذِی وَضَعَنِی اللهُ فِیهِ إِلَی هذَا الْمَكَانِ فَإِنْ جَاوَزْتُهُ احْتَرَقَتْ أَجْنِحَتِی بِتَعَدِّی ]بِتَعَدِّی / M تَتَعَدِّی.[ حُدُودَ رَبِّی ـ جَلَّ جَلاَلُهُ ]جَلاَلُهُ / M جَلالَهُ.[ ـ؛ فَزَخَّ بِی زَخَّةً فِی النُّورِ حَتَّی انْتَهَیتُ إِلَی مَا شَاءَ اللهُ مِنْ عُلُوِّ مَكَانِی فَنُودِیتُ: یا مُحَمَّدُ! قُلْتُ ]قُلْتُ / M قُلْتَ.[:

لَبَّیکَ ـ رَبِّ! ـ وَ سَعْدَیکَ! تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَیتَ! فَنُودِیتُ: یا مُحَمَّدُ! أَنْتَ عَبْدِی وَ أَنَا رَبُّکَ فَإِیای فَاعْبُدْ وَ عَلَی فَتَوَكَّلْ فَإِنَّکَ نُورِی ]نُورِی / M نُودی.[ فی عِبَادِی وَرَسُولِی إِلَی خَلْقِی وَ حُجَّتِی عَلَی بَرِیتِی ]بَرِیتی / در M پس از راء یك دندانه إضافه كتابت گردیده است.[. لَکَ وَ لِمَنْ تَبِعَکَ خَلَقْتُ جَنَّتِی، وَ لِمَن خَالَفَکَ خَلَقْتُ نَارِی ]نَارِی / M نادی.[ وَلاَِوْصِیائِکَ ]لاَِوْصِیائِکَ / M لاَِوْصائِکَ.[ أَوْجَبْتُ كَرَامَتِی وَ لِشِیعَتِهِمْ أَوْجَبْتُ ثَوَابِی. فَقُلْتُ: یا رَبِّ! وَ مَنْ أَوْصِیائِی ]أَوْصِیائِی / M اَوْصائی.[؟ فَنُودِیتُ: یا مُحَمَّدُ! أَوْصِیاؤُکَ ]أَوْصِیاؤُکَ / M اَوْصائِکَ.[ الْمَكْتُوبُونَ عَلَی سَاقِ الْعَرْشِ فَنَظَرْتُ وَ أَنَا بَینَ یدَی رَبِّی ـ جَلَّ جَلاَلُهُ ]جَلَّ جَلاَلُهُ / M حَلَّ جَلالَهُ.[ ـ إِلَی سَاقِ الْعَرْشِ فَرَأَیتُ اثْنَی عَشَرَ ]اثنی عشر / R اِثْنَاعَشَر. ضبطِ نص موافقِ M است.[ نُورًا سَطْرًا أَخْضَرَ عَلَیهِ اسْمُ أَوْصِیائِی ]أَوْصِیائِی / M اَوْصآئی.[ أَوَّلُهُمْ عَلِی بْنُ ]بْنُ / M ابْنُ.[ أَبِیطَالِبٍ ]طَالِبٍ / M طالِبِ.[ وَ اخِرُهُمْ مَهْدِی أُمَّتِی. فَقُلْتُ: یا رَبِّ! أَهؤُلاَءِ أَوْصِیائِی بَعْدِی؟ فَنُودِیتُ: یا مُحَمَّدُ! هؤُلاَءِ ]هؤُلاَءِ / در M حرفِ واپسین پیش دارد.[ أَوْلِیائِی ]أَوْلِیائِی / M اَوْصیائی. (البتّه بدونِ دندانه یاء! در حالی كه نقطه‌های یاء را دارد!!).[ وَ أَحِبَّائِی وَ أَوْصِیائِی وَ حُجَجِی بَعْدَکَ عَلَی بَرِیتِی]بَرِیتِی / در M پس از راء یك دندانه إِضافه كتابت گردیده است.[. وَ عِزَّتِی وَجَلاَلِی لاَُظْهِرَنَّ بِهِمْ دِینِی وَ لاَُغْلِبَنَّ ]لاَُغْلِبَنَّ / R لاَُغلِینَّ. M لاََغْلِبَنَّ.[ بِهِمْ كَلِمَتِی وَ لاَُطَهِّرَنَّ الاَْرْضَ بِاخِرِهِمْ مِنْ أَعْدَآئِی وَ لاَُمَلِّكَنَّهُ ]لاَُمَلِّكَنَّهُ / M لاَمَلَكْتَهُ.[ مَشَارِقَ الاَْرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ لاَُسَخِّرَنَّ لَهُ الرِّیاحَ وَلاَُذَلِّلَنَّ ]لاَُذَلِّلَنَ / در M بجای «ذ»، «ز» نوشته شده است.[ لَهُ السَّحَابَ الصِّعَابَ وَ لاَُرْقِینَّهُ ]لاَُرْقِینَّهُ / M لاَُرَقِّینَّهُ.[ فِی الاَْسْبَابِ وَ لاََنْصُرَنَّهُ بِجُنْدِی وَ لاَُمِدَّنَّهُ ]لاَُمِدَّنَهُ / M لاََمُدَّنَهُ.[ بِمَلاَئِكَتِی حَتَّی یعْلِنَ ]یعْلِنَ / M یعْلِنَ.[ دَعْوَتِی وَ یجْمَعَ ]یجْمَعَ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ الْخَلْقَ ]الْخَلْقَ / M الْخَلْقُ.[ عَلَی تَوْحِیدِی ثُمَّ لاَُدِیمَنَّ مُلْكَهُ وَلاَُدَاوِلَنَّ ]لاَُداوِلَنَّ / در M تشدید روی واو نهاده شده است![ الاَْیامَ بَینَ أَوْلِیآئِی إِلَی یوْمِ الْقِیمَة. ]نگر: علل الشرائع، ط. حَیدریه، 1/5 ـ 7؛ و: كمال الدّینِ صدوق، ط. غفّاری، صص 254 ـ256؛ و: عیون أخبار الرّضا ـ علیه‌السّلام ـ ط. أعلمی، 1/237.[

 دیگر روایتست اَز حَضرَتِ أَمیرالمؤمنین و ]و / در M زبر دارد.[ إمام ]إِمام / در M واپسین حرف زبر دارد.[ المتّقین علی بنِ أَبی‌طالِب ـ صَلَواتُ الله وَ سَلامُهُ عَلَیهِ ـ كه آن حَضرَت فرمود كه: رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ فرمود كه:

نیافریده است خدای ]خدای / در M واپسین حرف زیر دارد.[ ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ خَلقی أَفضَل از مَن و نه خَلقی گرامی‌تَر بر خدای تَعالی ]تَعالی / M تبارک و تعالی.[ از مَن. حضرتِ أَمیرالمؤمنین ـ صَلَواتُ الله ]الله / M ندارد.[ و سَلامُهُ عَلَیه ]علیه / R ندارد.[ ـ فرمود كه: مَن گفتم: یا رسول‌الله! تو فاضل‌تری یا جبرئیل؟ پس حضرت فرمود كه: یا عَلی! بدرستی كه خدای ـ تَبارَک وَ ]تبارک و / در متنِ R نیامده ولی به خطّی ریزتر لفظِ «تبارك» بالای سطر افزوده شده است.[ تَعالی ـ تَفضیل داده است پیغمبرانِ مُرسَلِ خود را بر فرشتگانِ مُقَرَّبِ خود ومرا تَفضیل داده است بر هَمه پیغمبران و مُرسَلان ]و / در M زبر دارد.[ و بَعد از مرتبه مَن فَضل و زیادَتی بر پیغمبران تو راست و إِمامانِ بعد از تو و بدرستی كه فرشتگان خدمتكارانِ ما اَند وخدمتكارانِ دوستانِ ما اَند. یا عَلی! آن فرشتگان كه حامِلانِ عَرش‌اند و ]و / در M زبر دارد.[ آنهایی ]آنهایی / چُنین است در R. M انهائی.[ كه در ]در / M ندارد.[ دورِ عرشند ]عرشند / M عرش اندَ.[ تنزیه می‌كنَند خدای ـ تَبارَک و تعالی ـ را ]را / M ندارد.[ و مشغولَند به حَمدِ پروردگارِ خود و استغفار می‌كُنَند و طلَبِ آمُرزش می‌كُنَند از برای آن كسانی كه إیمان آورده‌اند به ولایتِ ما. یا عَلی! ]عَلی / M عَلّی.[ اگر ما نمی‌بودیم خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ نمی‌آفرید نه آدَم را و ]و / در M زبر دارد.[ نه حَوّا را و نه بهشت را و نه دوزخ را و نه آسمان را و ]و / در M زبر دارد.[ نه ]نَه / زبرِ نون در M إظهار گردیده است.[ زمین را. پس چگونه ما بهتر از فرشتگان نباشیم و ]و / در M زبر دارد.[ حال‌آنكه ما پیشی گرفتِه‌ایم ]گرفتِه‌ایم / زیرِ تاء در M إِظهار گردیده است.[ ایشان را به معرفتِ پروردگارِ ]پروردگار / M خدای.[ خود و تسبیحِ او و ]و / در M زبر دارد.[ تهلیلِ او و تقدیسِ او زیرا كه أَوَّل‌چیزی كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ آفرید أَرواحِ ما را آفرید؛ پس ]پس / M ندارد.[ ایشان را گویا ساخت به توحیدِ خود و ]و / در M زبر دارد.[ تعظیمِ خود. پس آفرید فرشتگان را. پس چون فرشتگان دیدند أَرواحِ ما را از یك ]یك / در M واپسین حرف زبر دارد.[ نور بزرگ ]بزرگ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ دانستند شانِ ما را. پَس ما پروردگارِ خود را به تنزیه یاد كردیم تا بدانَند فرشتگان كه ما خَلقیم آفریده‌شده و خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ مُنَزَّه است از صفاتِ ما. پَس تسبیح گفتَند فرشتگان از جهتِ تسبیحِ ما و مُنَزَّه دانستند خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ را از صفاتِ ما. پس دیگر چون فرشتگان بزرگواری شانِ ما را مشاهده كردند، ما تهلیل كردیم و خداوندِ خود را به یگانگی یاد كَردیم تا بدانَند فرشتگان كه بجُز او خداوندی نیست و ]و / در M زبر دارد.[ ما بندگانِ اوئیم و ]و / در M زبر دارد.[ ما را نمی‌سزد خدایی ]خدایی / ضبطِ نص موافقِ R است. M خدائی.[ پس نباید كه ما را بندگی ]بندگی / M بزرك.[ كُنَند، نه با او و نه بی او.

پس ]پس / در M مُكَرَّر نوشته شده است.[ ایشان نیز گفتَند: لا إِله إِلاَّ الله و خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ را به یگانگی یاد كردند. پس دیگر فرشتگان چون مشاهده ]مشاهده / M ندارد.[ نمودَند بزرگواری مرتبه ما را ما خداوَندِ خود را ـ عَزَّ شانُه ـ به بزرگواری یاد كردیم به گفتنِ «اللهُ أَكبَر» تا بدانَند فرشتگان كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ از آن بزرگوارتر است كه به مَرتَبه ]ای[ عظیم توان رسید بدونِ فَضلِ او. پس دیگر چون فرشتگان مشاهده كَردند آنچه را كه خدای ـ تَبارَک وَ ]تَبارَک وَ / M ندارد.[ تَعالی ـ مُقَرَّر ساخته بود از بَرای ما از عزَّت و ]و / در M زبر دارد.[ قوّت گفتیم ]گفتیم / M كفتَم.[ كه: لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ العَلی العَظِیم ـ یعنی: نیست حَولی ]حَولی / در M بر حرفِ یكم آشكارا زبر كتابت گردیده است.[ وقُوَّتی مَگَر به سببِ خداوندِ بزرگوارِ ]بزرگوار / در M راء زبر دارد.[ عَظیم تا بدانَند فرشتگان كه نیست ما را حَولی ]حَولی / در M بر حرفِ یكم آشكارا زبر كتابت گردیده ست.[ و قوّتی مگر به خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی. پس دیگر چون مشاهده نمودَند نعمتهایی ]نعمتهایی / چُنین است در R. M نعمتهائی.[ را كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ به ما إنعام كَرده بود و واجب گردانیده بود بر ما از فضیلتِ طاعَتِ ]طاعَت / M اطاعَت.[ ما او را، و یا واجب گردانیده ]گردانیده / M كَرد و بنده.[ بود از برای ما ]ما / M ندارد.[ از فضیلت إِطاعَتِ خلایق ما را، گفتیم ما ]گفتیم ما / M كفتَم.[: الْحَمْدُ للهِ و شكرِ او به جای آوردیم تا بدانَند فرشتگان حقّی را كه واجبست از خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ بر ما از شكرِ نعمتهای او. پس ملائكه ]ملائكه / M ملایک (البتّه بدونِ نقطه‌های یاء).[ گفتند: الْحَمْدُ للهِ. پس به سببِ ما راه یافتند فرشتگان به شناختنِ توحیدِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ و ]و / در M نیامده است.[ تسبیحِ او وتهلیلِ او و تحمیدِ او و تمجیدِ او. پس بدرستی كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ آدم را آفرید وأنوارِ ما را در پُشتِ او جای داد ]داد / M داده.[ و أمر كرد فرشتگان را كه سَجده او كنند از جهتِ ]جهت / M ندارد.[ تعظیم و إكرامِ ما و سَجده ایشان خدای را بود از روی بندگی و ]و / در M زبر دارد.[ آدم را بود ]بود / در M واو زبر دارد.[ از روی إكرام و ]و / در M زبر دارد.[ إطاعت؛ چون ما در صُلبِ او بودیم. پس چگونه ما أَفضل از مَلائكه نباشیم وحال ]و حال / M وَ حالَ.[ آنكه ایشان هَمه سَجده آدم كردند و بدرستی كه چون مرا به آسمان بردَند جبرئیل أَذان گفت دو دو و إِقامَت گفت ]گفت / M كفَت.[ دو دو. پس مرا گفت ]گفت / M كفَت.[ كه: پیش رو یا مُحَمَّد!

پس گفتم: یا جبرئیل! پیشی گیرم بَر تو؟ گفت: بلی، زیرا كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ تفضیل داده است پیغمبرانِ خود را بر فرشتگانش تمام و بتخصیص تو را بر همه تفضیل]تفضیل / R تفصیل. M ندارد.[ داده است ]پیغمبران… است / M ندارد.[. حضرت فرمود كه: مَن پیش رفتم و با ایشان نماز كردَم و به این فخر نمی‌كنم. پس چون با جبرئیل ]جبرئیل / در M باء زبر دارد.[ به حجابهای نور رسیدم جبرئیل مرا گفت ]مرا گفت / M كفَت مرا.[ كه: یا مُحَمَّد! پیش رو و مَرا بگذار. ]بگذار / در M یك واوِ كوچك یا یك پیش اندكی پس از راء و البتّه بالاتر از سطر كتابت شده است.[ پس گفتم: یا جبرئیل ]جبرئیل / در M باء زیر دارد.[! در چنین جایی ]جایی / M جائی.[ تو از مَن جدایی ]جدایی / در M حرفِ چهارم نقطه ندارد.[ می‌كنی؟ پس گفت:

یا مُحَمَّد! بدرستی كه نهایت حدِّ من كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ مقرّر ساخته است ]است / M ندارد.[ تا این موضِع است. پس اگر بالاتَر روم ]روم / M ندارد.[ خواهد سوخت پرهای مَن كه از حدودِ پروردگارِ خود تجاوز كرده‌ام. پس به‌یك‌مرتبه ]به یك مرتبه / در M یاء زبر دارد.[ دَرافتادَم در عالمِ نور تا رسیدَم ]رسیدَم / M رسَیدمَ ]كذا[.[ به جایی ]جایی / M جائی.[ كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ می‌خواست. پس ندا كردند مرا كه: یا مُحَمَّد! پس گفتَم كه: لَبَّیکَ وسَعْدَیک! ای پروَردگارِ من! بزرگواری و بلندی قَدر ]بلندی قدر / M بلند قدری.[ ومرتبه توراست. پس ندا آمد ]آمد / M آمِدْ.[ كه: یا مُحَمَّد! تو بنده مَنی و مَن پروردگارِ توام. پس مرا عبادَت كُن و بس ]بس / M پس.[، و ]و / M ندارد.[ بر من توكّل كن و بس. ]بس / M پس.[ پس ]پس / M و.[ بدرستی كه تو ]تو / در M تاء زبر دارد![ نورِ مَنی و هدایت‌كنَنده ]هدایت كنَنده / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ بندگانِ مَنی و رَسولِ منی به‌سوی خلقِ مَن و حجَّتِ مَنی بر آفریدگانِ مَن. از برای تو و از برای پیروانِ تو آفریده‌ام ]آفریده‌ام / M افریدم.[ بهشتِ خود را و از برای مخالفانِ تو آفریده‌ام ]آفریده‌ام / M افریدَم.[ دوزخ را واز برای أَوصیای تو واجب گردانیدَم كرامَتِ خود را و از برای شیعیانِ ایشان واجب گردانیده‌ام ثوابِ خود را. پس گفتم: پروردگارا! كیستند ]كیستند / در R نخست «كیست» نوشته شده بوده و سپس دستكاری شده و به «كیستند»بَدَل گردیده است. M كیست.[ أَوصیای مَن؟ پس ندا آمَد كه: یا مُحَمَّد! أَوصیآءِ تو آنها انَد كه أَسامی ایشان بر ساقِ عرش نوشته است. پَس نَظَر كردَم وحال‌آنكه بودم به نزدِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ، به ساق عرش. دیدَم دوازده نور به سَطری سَطری / M سَطر.[ سَبز بر او نوشته شده بود اسمِ أَوصیای من. أَوَّلِ ایشان عَلی بن ]بن / M ابن.[ أبی‌طالب بود و آخرِ ایشان مهدی أُمَّتِ ]أُمَّت / M غائب.[ مَن. پس گفتَم: یا رب! آیا این جَماعَت أَوصیای منَند بعد از مَن؟ ندا آمد كه: یا مُحَمَّد! اینها أولیاء ]أولیاء / چُنین است در M و R. در M روی كلمه سپسین یك «ی» كتابت گردیده است،احتمالاً بدین معنا كه «اولیای» نیز توان خوانْد؛ فلاحِظ.[ منَند و دوستانِ منَند وأوصیای منَند و حجّتهای منَند بعد از تو بر خلقِ مَن. به عزّتِ مَن ]مَن / M ندارد.[ و ]و / در M زبر دارد.[ جَلالِ مَن كه هرآینه ]هرآینه / در M نون زبر دارد.[ دینم را به ایشان ظاهِر گردانم و به ایشان آشكارا كنَم كلمه توحید را و پاک گردانم به آخرِ ]آخِر / در M خاء زبر دارد.[ ایشان زمین را از دشمنانَم وهرآینه مالك ]مالك / M مالکَ.[ گردانم او را بلادِ مشرق و مغرب و همه را در تحتِ تصرّفِ او درآوَرَم ]درآوَرَم / زبرهای واو و راء در M إظهار گردیده است.[ وهرآینه بادها ]بادها / M بادَها.[ را مُسَخَّرِ او ]او / M ندارد.[ گردانم و ابرهای ]ابرهای / R ابرها. ضبطِ نص موافقِ M است لیك روی یاء را در M قدری مخدوش كرده و شاید خط زده باشند.[ دشوار را ذلیلِ او گردانم وهرآینه او را بلند گردانم در جَمیعِ سَببهای بلَندی و هَرآینه او را یاری كُنَم به ]به / M اَز.[ لشكرِ خود ]خود / در M واو زبر دارد.[ و ]و / در M زبر دارد.[ هرآینه ]هرآینه / در M نون زبر دارد.[ مدد كُنَم او را به فرشتگانِ خود تا ظاهر گردَد دعوَتِ من و جَمع گردَد ]گردد / چُنین است در M و R لیک در R یك نقطه هم روی دال هست موهِمِ این كه كاتب«گردند» نوشته ولی در مَدِّ دندانه نون تقصیر كرده باشد؛ و العِلمُ عِندَ الله. در M روی دال زبرإظهار گردیده است.[ خَلق بر توحیدِ من. پس دایم گردانم مُلكِ ]مُلك / M ملکَ.[ او را و هرآینه أَیامِ دَولتِ ]دَولت / زبرِ دال در M إظهار گردیده است.[ دوستانِ خود را بكَشَم تا روزِ قیامَت.

ای عزیز! اگر به غیر ازین حدیث نباشد در فَضلِ ایشان، همین كافی است تو را. پس نیكو تدبُّر كُن!

وَ رُوِی أَنَّهُ سُئِلَ ]سُئِلَ / M + عَنْ. در R، در زیرِ سطر، پس از «سُئِلَ» إضافه شده: «عَنْ».[ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنُ أَبِیطَالِبٍ ]أمیرُالمؤمنین علی بنُ أبی‌طالبٍ / R اَمیرِالْمُؤْمِنِینَ عَلِّی بْنِ اَبیطَالِبٍ. M اَمِیرَالْمُؤْمِنینَ عَلّی ابْن اَبیطالِبْ.[ ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِ ـ عَنْ مَعْنَی قَوْلِ رَسُولِ ]رَسُولِ / در M لام پیش دارد.[ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ: «إِنِّی مُخَلِّفٌ ]مُخَلِّفٌ/ M مُخَلِّفُ.[ فِیكُمُ الثَّقَلَینِ: كِتَابَ ]كِتَابَ / در M باء پیش دارد.[ اللهِ وَ عِتْرَتِی»، مَنِ الْعِتْرَةُ؟ فَقَالَ: أَنا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ وَ الاَْئِمَّةُ ]الاَْئمَّةُ / چُنین است در M. در R واپسین حرف زیر دارد.[ الْمَعْصُومِینَ ]المَعْصُومِینَ / كذا فی R و M! در R ضبطِ «التِّسْعَة» به خطِّ رونویسگرِ متن، بالای سطرافزوده شده است، با نشانِ «ل».[ مِنْ وُلدِ الْحُسَینِ تَاسِعُهُمْ مَهْدِیهُمْ وَ قَائِمُهُمْ لاَیفَارِقُونَ كِتَابَ اللهِ وَ لاَ یفَارِقُهُمْ حَتَّی یرِدُوا ]یرِدُوا / در M از قلم افتاده است.[ عَلَی رَسُولِ ]رَسُولِ / در M لام پیش دارد.[ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ حَوْضَهُ ]سنج: عیون أخبار الرّضا ـ علیه‌السّلام ـ، ط. أعلمی، 1/60؛ و: كمال‌الدّینِ صدوق، ط. غفّاری،ص 240.[.

 روایتست ]روایتست / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ از طُرُقِ أَهلِبَیت ]بَیت / در M زبرِ یكم إِظهار گردیده است (ولی با تسامح در محلِّ گذاشتنِ آن).[ كه پرسیدند از حَضرَتِ أَمیرالمؤمنین ـ صَلَواتُ الله عَلَیه ـ از معنی قولِ رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ كه آن‌حَضرَت فرمود كه: «مَن از دنیا می‌روم وبعد از خود می‌گذارم در میانِ شما دو چیزِ عظیم: یكی كتابِ خدا و دیگر عترتِ مَن»؛ پرسیدند كه: این عترت كیست؟ حضرت فرمود كه: منم و حَسَن و حُسَین ]حُسَین / زبرِ سین در M إِظهار گردیده است.[ ونُهْ إِمام از فرزندانِ حُسین كه نُهُمِ ایشان مَهدی ایشانست ]ایشانست / M ایشان است.[ و می‌ایستد به أَمرِ إِلهی در إِعلای ]إِعلای / M اعَلای.[ كَلِمَة ]كَلِمَة / چُنین است در M. R كلمه.[ الله ]الله / در M واپسین حرف زیر دارد.[ بالسّیف ]بالسَّیف / R باالسّیف. M بِالسَّیفِ.[ و ایشان مفارقت نمی‌كُنَند كتابِ إلهی را و كتابِ خدا نیز از ایشان جدا نمی‌گَردَد تا وارد شوند در حوضِ كوثَر بر رسولِخدا (ص).

و این حدیثِ ثقلین از طرقِ أَهلِ سنّت قریب به دویست طریق منقول شده كه نقلِ آنها سَبَبِ مَلال می‌شوَد و ]و / در M نیامده است.[ در جمیعِ كتبِ ایشان مسطور است و إنكارِ این نمی‌توانَند كرد زیرا كه از حَدِّ تَواتُر گذَشته است، بلكه از ضروریاتِ دین شده است.

وَ عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنِ ]بْنِ / M ابْنِ.[ أَبِیطَالِبٍ ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ـ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه ـ: یا عَلِی! طُوبَی لِمَنْ أَحَبَّکَ وَ صَدَّقَ بِکَ وَ وَیلٌ لِمَنْ أَبْغَضَکَ وَ كَذَّبَ بِکَ. مُحِبُّوکَ مَعْرُوفُونَ فِی السَّمَآءِ السَّابِعَةِ وَ الاَْرْضِ السَّابِعَةِ السُّفْلَی وَ مَا بَینَ ذلِکَ. هُمْ أَهْلُ الدِّینِ وَ الْوَرَعِ وَ السَّمْتِ الْحَسَنِ وَ التَّوَاضُعِ للهِِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ؛ خَاشِعَةٌ ]خَاشِعَةٌ / M خَاشِعَةُ.[ أَبْصَارُهُمْ وَجِلَةٌ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ وَ قَدْ عَرَفُوا ]عَرَفُوا / M عَرِفُوا.[ حَقَّ وِلاَیتِکَ ]وِلاَیتِکَ / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ وَ أَلْسِنَتُهُمْ نَاطِقَةٌ بِفَضْلِکَ وَ أَعْینُهُمْ سَاكِبَةٌ تَحَنُّنًا عَلَیکَ وَ عَلَی الاَْئِمَّةِ ]الاَْئِمَّةِ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ مِنْ وُلْدِکَ یدِینُونَ للهِِ بِمَا أَمَرَهُمْ فِی كِتَابِهِ وَ جَاءَهُمْ بِهِ الْبُرْهَانُ مِنْ سُنَّةِ نَبِیهِ؛ عَامِلُونَ بِمَا یأْمُرُهُمْ بِهِ وَ أُولُوا ]أُولُوا / در R ألفِ پایانی در آغاز نبوده و بعدًا إضافه شده است.[ الاَْمْرِ مِنْهُمْ؛ مُتَوَاصِلُونَ غَیرُ ]غَیرُ / M غَیرَ.[ مُتَقَاطِعِینَ؛ مُتَحَابُّونَ غَیرُ ]غَیرُ / M غَیرَ.[ مُتَبَاغِضِینَ؛ وَ إِنَّ الْمَلاَئِكَةَ لَتُصَلِّی عَلَیهِمْ وَ تُؤَمِّنُ ]تُؤَمِّنُ / M ثُوْمِنُّ ]كذا[.[ عَلَی دُعَآئِهِمْ وَ تَسْتَغْفِرُ ]تَسْتَغْفِرُ / M یسْتَغْفِرُ.[ لِلْمُذْنِبِ مِنْهُمْ وَ تَشْهَدُ لِحَضْرَتِهِمْ ]لِحَضْرَتِهِمْ / R لِحَضْرَتِهِ. M كَحَضْرَتِهِمْ.[ وَ تَستَوْحِشُ ]تَسْتَوْحِشُ / M تَتَوَحَّشْ.[ لِفَقْدِهِمْ ]لِفَقْدِهِمْ / R لِفَقْدِهِ. M لِفَقَدِهِمْ.[ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ. ]سنج: عیون أخبار الرّضا ـ علیه‌السّلام ـ، ط. أَعلَمی، 1/236؛ و: بحارالأَنوار، 65/ 150(حدیثِ منقول از عیون به شماره 3).[

و ]و / در M زبر دارد.[ دیگر روایتَست از پادشاهِ مؤمنان و ]و / در M زبر دارد.[ پیشوای متّقیان، حَضرَتِ علی بنِ ]بن / M و R ابن.[ أَبی‌طالِب ـصَلَواتُ الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ـ كه آن‌حضرت فرمود كه: رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]و آله / R ندارد. ولی در M هست.[ـ فرمود كه: یا عَلی! خوشا حالِ كسی ]خوشا حالِ كسی / M خوشحال كِسْی ]كذا[.[ كه تو را دوست دارَد و تو را تصدیق كُنَد به إِمامَت ]به إِمامَت / M بامامَت ]كذا[.[و وای بَر كسی كه تو را دشمن دارد و تو را باوَر ندارد به إمامَت. یا عَلی! دوستانِ تو معروفند در آسمان هفتم و زمینِ هفتم و هرچه میانِ این هر دو است و ]و / در M زبر دارد.[ آفریدگان تمامِ ایشان را می‌شناسَند. ایشانند أَهلِ دین و وَرَع و ]و / در M زبر دارد.[ سیرتِ نیكو و تواضع از برای خدای ـ تَبارَکَ وَ تَعالی ـ؛ چشمهای ایشان باخشوع است؛ دلهای ایشان باخوف است از جهَتِ ذكرِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ؛ و ایشان می‌دانَند حقِّ ولایت و إِمامت و ]و / در M زبر دارد.[ دوستی تو را و زبانِ ایشان گویاست ]گویاست / M كویا اسْت.[ به فَضلِ تو و آبِ چشمهای ایشان روانَست ]روانَــت / M روانَستَ.[ از روی شفقت بَر تو و بر إِمامان از فرزندانِ تو. إِطاعَت می‌كنند خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ را به آنچه أَمر كَرده است ایشان را در كتابِ خود و به آنچه آمده‌است به ایشان دَلیلِ او از سنّتِ رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ عَمَل‌كُنندگانند به آنچه أَمر می‌كُنَند ایشان را به آن حضراتِ ]حضرات / M حضرَت.[ أَئمّه معصومین ـ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِمْ أَجْمَعین. با یكدیگر مُشفِق و مهربان و نیكوكارَند. از یكدیگر جدایی ]جدایی / M جدائی. ضبطِ نص موافقِ R است.[ نمی‌كنَند. با یكدیگر دوستی‌كُنَندگانند ]دوستی كُنَندگانند / M دوستی كنَند.[، نه دشمنی‌كُنَندگان؛ و بدرستی كه فرشتگان صَلَوات می‌فرستَند بریشان ]بریشان / M بر ایشان.[ و بر دعای ایشان آمین می‌گویند و از برای ]برای / M ندارد.[ گُناهكارانِ ایشان استغفار می‌كنَند و ]و / در M زبر دارد.[ جایی ]جایی / چُنین است در R. M جائی.[ كه ایشان حاضرَند فرشتگان حاضر می‌شوند و چون می‌روَند فرشتگان وحشت می‌گیرند تا روزِ قیامَت.

وَ عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ ـ عَلَیهِ الصَّلوةُ وَالسَّلاَمُ ]الصَّلوةُ والسَّلامُ / در M در هر دو كلمه معطوف واپسین حرف زیر دارد.[ ـ قَالَ: قَالَ ]قَالَ / M ندارد.[ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ: یا عَلِی! إِنِّی سَأَلْتُ رَبِّی ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ فِیکَ خَمْسَ خِصَالٍ فَأَعْطَانِی:

فَأَمَّا أَوَّلُهَا فَإِنِّی سَأَلْتُهُ أَنْ تَنْشَقَّ الاَْرْضُ عَنِّی وَ أَنْفَضَ ]أَنْفَضَ / M اَنْفَضُ.[ التُّرَابَ عَنْ رَأسِی وَ أَنْتَ مَعِی ]مَعِی / M مَعِی.[ فَأَعْطَانِی.

وَ أَمَّا الثَّانِیةُ فَإِنِّی سَأَلْتُهُ ]سَأَلْتُهُ / در M تاء زبر دارد.[ أَنْ أَقْضِی عِنْدَ كَفَّةِ ]كَفَّةِ / M كِفَّةِ.[ الْمِیزَانِ وَ أَنْتَ مَعِی فَأَعْطَانِی.

وَ أَمَّا الثَّالِثَةُ فَإِنِّی سَأَلْتُهُ ]سَأَلْتُهُ / در M تاء زبر دارد.[ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ أَن یجْعَلَکَ حَامِلَ لِوَآئِی وَ هُوَ لِوَآءُ ]لِوَآءُ / M لِوآءٌ.[ اللهِ الاَْكْبَرُ عَلَیهِ مَكْتُوبٌ: الْمُفْلِحُونَ الْفَآئِزُونَ ]الْفَآئِزُونَ / R الْفَایزُونَ. ضبطِ نَص موافقِ M است.[ بِالْجَنَّةِ فَأَعْطَانِی ]هم در نصِّ عَرَبِی روایت ـ چُنان كه دیده می‌شود ـ و هم در ترجَمه آن ـ چنان كه خواهیددید ـ، خبری از فقره چهارم نیست و از «سوم» به «پنجم» رفته‌اند.[.

وَ أَمَّا الْخَامِسَةُ ]الْخَامِسَةُ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ فَإِنِّی سَأَلْتُهُ ]سَأَلْتُهُ / در M تاء زبر دارد.[ أَن یجْعَلَکَ قَائِدَ ]قَائِدَ / M قایدَ.[ أُمَّتِی فَأَعْطَانِی.

وَ الْحَمْدُ للهِِ الَّذِی مَنَّ عَلی بِهِ. ]نگر: خصالِ صدوق، ط. غفّاری، ص 314 و 315؛ و: عیون أخبار الرّضا ـ علیه‌السّلام ـ، ط.أعلمی، 1/251.[

 و دیگر ]و دیگر / در M واو و دال هر دو زبر دارند.[ روایتست از حَضرتِ أَمیرالمؤمنین و إمام‌المتَّقین، علی بن ]بن / M ابْن.[ أَبی‌طالب ـ صَلَواتُ الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ]صَلَواتُ الله و سَلاَمُهُ عَلَیه / M عَلیه‌السَّلمْ.[ـ كه: او فرمود كه رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ فرمود كه: یا عَلی! بدرستی كه مَن سؤال كردم از خدای ـ تَبارَک و تعالی ـ در شان تو پنج خصلَت و ]و / در M زبر دارد.[ خدای تعالی به مَن اَرزانی داشت:

أمّا أوّل آن: پس ]پس / M ندارد.[ بدرستی كه مَن سؤال كردَم از خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ كه چون زمین شكافته شوَد ومَن از زمین بیرون آیم و خاك از سَرِ خود پاک كنَم تو با من باشی. خدای ـ تَبارَک و تعالی ـ به من عَطا كَرد.

دویم: از خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ طلب كردَم كه در وَقتی كه ترازوی أَعمالِ خَلایق كشَند و ]و / در M زبر دارد.[ من حكم كنَم تو با من باشی. پس قبول كرد ]قبول كرد / در R نخست «قبول كردم» نوشته شده و سپس سعی گردیده است كه «م»إِمْحاء گردد. ضبطِ نص موافقِ M است.[ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی.

سیم: سؤال كردَم از خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ كه بگرداند تو را بردارَنده عَلَمِ من و آن عَلَمِ أَكبَرِ خدای ـ تَبارَک و تعالی ـ است و بر او نوشته است كه: رستگاران كسانی اند كه به نعیمِ بهشت فایز گردند. پس خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ به مَن عَطا كَرد.

و أَمّا سؤال پنجم: پس بدرستی كه از پروردگارِ عالَمیان طَلَب كَردم كه بگردانَد تو را پیشرو و كشاننده أُمَّتِ مَن در دنیا و ]و / در M زبر دارد.[ آخرَت، در دنیا به إِمامَت، و در آخرَت به رسانیدن به مراتبِ عالی بهشت. پس خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ به مَن عَطا كَرد.

و شكر و ]و / در M زبر دارد.[ سپاس خداوَندگاری را كه منّت نهاد ]نهاد / M نهادَ.[ بر مَن به آنكه حاجاتِ مرا برآورْد. ]آورد / M اورَدَ ]كذا[.[ رُوِی أَنَّ رَجُلاً جَاءَ إِلَی أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ: أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ: (الْحَمْدُللهِِ رَبِّ الْعَالَمِینَ) مَا تَفْسِیرُهُ؟ فَقَالَ: الْحَمْدُ للهِِ هُوَ أَن عَرَّفَ عِبَادَهُ بَعْضَ نِعَمِهِ عَلَیهِمْ جُمَلاً إِذْ لاَ یقْدِرُونَ عَلَی نِعَمِهِ ]نِعَمِهِ / M ندارد.[ مَعْرِفَةً جَمِیعًا بِالتَّفْصِیلِ لاَِنَّهَا أَكْثَرُ مِنْ أَنْ تُحْصَی أَوْ تُعْرَفَ. ]تُعْرَفَ / R تُعْرَفُ. ضبطِ نص موافقِ M است.[ فَقَالَ: قُولُوا: الْحَمْدُ للهِِ عَلَی مَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَینَا رَبِّ ]رَبِّ / R رَبُّ.[ الْعَالَمِینَ وَ هُمُ الْجَمَاعَاتُ مِنْ كُلِّ مَخْلُوقٍ مِنَ الْجَمَادَاتِ وَ الْحَیوَانَاتِ ]الحَیوانات / در هر دو مورد در R، حرفِ یاء به سكون كتابت گردیده است. در M درمورِد نخست سكون دارد ولی مورد دوم حركتگذاری نشده است لیک در M در مورد دومواپسین حرف هم زبر دارد و هم پیش.[ فَأَمَّا الْحَیوَانَاتُ ]الحَیوانات / در هر دو مورد در R، حرفِ یاء به سكون كتابت گردیده است. در M درمورِد نخست سكون دارد ولی مورد دوم حركتگذاری نشده است لیک در M در مورد دومواپسین حرف هم زبر دارد و هم پیش.[ فَهُوَ یقَلِّبُهَا فِی قُدْرَتِهِ وَ یغَذِّیهَا مِنْ رِزْقِهِ ]رِزْقِهِ / M رِزْقِها.[ وَیحُوطُهَا بِكَـنَفِهِ وَ یدَبِّرُ كُلاًّ مِنْهَا بِمَصْلَحَتِهِ. وَ أَمَّا الْجَمَادَاتُ فَهُوَ یمْسِكُهَا بِقُدْرَتِهِ وَ یمْسِکُ الْمُتَّصِلَ ]الْمُتَّصِلَ / در R صاد زبر دارد.[ مِنْهَا أَن تَتَهَافَتَ وَ یمْسِکَ الْمُتَهَافِتَ ]المُتَهَافِتَ / در M فاء زبر دارد.[ مِنْهَا أَنْ یتَلاَصَقَ ]یتَلاَصَقَ / M و R یتَلاَصِقَ.[ وَ یمْسِکُ السَّمَآءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الاَْرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ وَ یمْسِکُ الاَْرْضَ أَن تَنْخَسِفَ إِلاَّ بِأَمْرِهِ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ رَحِیمٌ. قَالَ ـ عَلَیهِالسَّلاَمُ ـ: وَ رَبُّ الْعَالَمِینَ مَالِكُهُمْ وَ خَالِقُهُمْ وَ سَآئِقُ أَرْزَاقِهِمْ إِلَیهِمْ مِنْ حَیثُ یعْلَمُونَ وَمِنْ حَیثُ لاَ یعْلَمُونَ فَالرِّزْقُ مَقْسُومٌ وَ هُوَ یأْتِی ابنَ ادَمَ عَلَی أَی سِیرَةٍ سَارَها مِنَ الدُّنْیا لَیسَ بِتَقْوَی ]بِتَقْوَی / R بَتَقْوِی.[ مُتَّقٍی بِزِیادَةٍ وَ لاَ بفُجُورِ ]بِفُجُورِ / در M چُنین است. R فُجُورِ.[ فَاجِرٍ بِنَقِیصَةٍ بَینَهُ وَ بَینَهُ سِتْرٌ وَ هُوَ طَالِبُهُ وَ لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ یفِرُّ مِنْ رِزْقِهِ لَطَلَبَهُ ]لَطَلَبَهُ / M لِطَلَبِهِ.[ رِزْقُهُ كَمَا یطْلُبُهُ الْمَوْتُ. فَقَالَ اللهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ: قُولُوا: الْحَمْدُ للهِِ عَلَی مَا أَنْعَمَ عَلَینَا وَ ذَكَرَنَا ]ذَكَرَنَا / M ذَكَّرْنا.[ بِهِ مِنْ خَیرٍ فی كُتُبِ الاَْوَّلِینَ قَبْلَ أَنْ نَكُونَ فَفِی هذَا إِیجَابٌ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ ـ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِمْ ـ وَ عَلَی شِیعَتِهِمْ أَن یشْكُرُوهُ لِمَا فَضَّلَهُمْ وَ ذلِکَ أَنَّ ]أَنَّ / چُنین است در R. M اِنَّ.[ رَسُولَ ]رَسُولَ / در M لام زیر دارد.[ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ قَالَ: لَمَّا بَعَثَ اللهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ مُوسَی بْنَ ]بْنَ / M ابن.[ عِمْرَان (ع) وَاصْطَفَاهُ نَجِیا وَ فَلَقَ لَهُ الْبَحْرَ وَ نَجَّا بِهِ ]بِهِ / در M بالای سطر ـ گویا خطِّ كاتبِ متن ـ افزوده شده ولی در R از بُن نیامده است.[ بَنِی‌إِسْرَائِیلَ وَ أَعْطَاهُ التَّورَیةَ ]التَّوْرَئةَ / در R، راء و حرفِ پسین خالی از هرگونه إعجام در حركت و نقطه است. زین رو،هم آنسان كه ما آوردیم، «التَّوْرئةَ / (التَّوْرَاةَ)» می‌توان خواند و هم «التَّوْرِیةَ». در M نیز چُنان است لیک روی راء یك ألفِ كوچك هست.[ وَ الاَْلْوَاحَ وَ مَكَانَةً مِنْ رَبِّهِ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ فَقَالَ: یا رَبِّ! لَقَدْ أَكْرَمْتَنِی بِكَرَامَةٍ لَمْ تُكْرِمْ بِهِ أَحَدًا قَبْلِی. فَقَالَ اللهُ ـ جَلَّ جَلاَلُهُ ]جَلاَلُهُ / M جَلالَهُ.[ ـ: یا مُوسَی! أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ مُحَمَّدًا عِنْدِی أَفْضَلُ مِنْ جَمِیعِ مَلاَئِكَتِی وَ جَمِیعِ خَلْقِی.

قَالَ مُوسَی: یا رَبِّ! فَإِنْ كَانَ مُحَمَّدٌ ]مُحَمَّدٌ / M مُحَمَّدًا.[ أَكْرَمَ عِنْدَکَ مِنْ جَمِیعِ خَلْقِکَ فَهَلْ فِی الِ الاَْنْبِیآءِ أَكْرَمُ مِنْ الِی ]الِی / M الِی ]كذا[.[؟ قَالَ اللهُ ـ جَلَّ جَلاَلُهُ ]جَلاَلُهُ / M جَلالَهُ.[ ـ: یا مُوسَی! أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ فَضْلَ الِ مُحَمَّدٍ عَلَی جَمِیعِ الِنَّبِیینَ كَفَضْلِ مُحَمَّدٍ كَذلِکَ؟ قَالَ: فَهَلْ فِی أُمَمِ الاَْنْبِیآءِ أَفْضَلُ عِنْدَکَ مِنْ أُمَّتِی؟ ظَلَّلْتَ عَلَیهِمُ الْغَمَامَ وَ أَنْزَلْتَ عَلَیهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوَی وَ فَلَقْتَ لَهُمُ الْبَحْرَ. ]الْبَحْرَ / M الْبَحْرُ.[ فَقَالَ اللهُ ـ جَلَّ جَلاَلُهُ ]جَلاَلُهُ / M جَلالَهُ.[ ـ: یا مُوسَی! أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ فَضْلَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ عَلَی جَمِیعِ أُمَمِ الاَْنْبِیآءِ كَفَضْلِهِ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِی. فَقَالَ مُوسَی: یا رَبِّ! ]رَبِّ/ M رَبَّ.[ لَیتَنِی كُنْتُ أَرَاهُمْ فَأَوْحَی اللهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ إِلَیهِ: یا مُوسَی! إِنَّکَ تَرَاهُمْ فِی الْجِنَانِ جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ الْفِرْدَوْسِ ]الْفِرْدَوْسِ / در M واپسین حرف هم زیر دارد و هم زبر.[ بِحَضْرَةِ مُحَمَّدٍ فِی نَعِیمِهَا یتَقَلَّبُونَ ]یتَقَلَّبُونَ / M یتْقَلِبُّونَ ]كذا[.[ وَ فِی خَیرَاتِهَا یتَبَجَّحُونَ. أَفَتُحِبُّ أَنْ أُسْمِعَکَ ]أُسْمِعَکَ / در M عین زبر دارد.[ كَلاَمَهُمْ؟ فَقَالَ: نَعَمْ، إلهِی! قَالَ اللهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ: قُمْ بَینَ یدَی وَ اشْدُدْ مِیزَرَکَ ]مِیزَرَک / چُنین است در R. M مِئیزَرَکَ ]كذا[.[ قِیامَ الْعَبْدِ الذَّلِیلِ بَینَ یدَی الْمَلِکِ ]الْمَلِکِ / R الْمَلَکِ. ضبطِ نص موافقِ M است.[ الْجَلِیلِ. فَفَعَلَ مُوسَی (ع) ]ع / M عَلَیهِالسَّلمُ.[ فَنَادَی رَبُّنَا ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ: یا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ! فَأَجَابُوهُ كُلُّهُمْ وَ هُمْ فِی أَصْلاَبِ ابَآئِهِمْ وَ أَرْحَامِ أُمَّهَاتِهِمْ: لَبَّیکَ اللّهُمَّ! لَبَّیکَ لَبَّیکَ! إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ وَ الْمُلْکَ لَکَ لاَ شَرِیکَ لَکَ لَبَّیکَ. فَقَالَ: فَجَعَلَ اللهُ تِلْکَ الاِْجَابَةَ شِعَارَ الْحَاجِّ. ثُمَّ نَادَی رَبُّنَا ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ: یا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ! إِنَّ قَضَائِی عَلَیكُمْ أَنَّ ]أَنَّ / M اِنَّ.[ رَحْمَتِی سَبَقَتْ غَضَبِی وَ عَفْوِی قَبْلَ عِقَابِی ]عِقَابِی / M عَقابی.[. فَقَدِ اسْتَجَبْتُ لَكُمْ قَبْلَ أَنْ تَدْعُونِی وَأَعْطَیتُكُمْ ]أَعْطَیتُكُمْ / در M تاء زبر دارد.[ قَبْلَ أَن تَسْأَلُونِی. مَنْ لَقِینِی ]لَقِینِی / M لَقَینی.[ مِنْكُمْ بِشَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ صَادِقٌ فِی أَقْوَالِهِ مُحِقٌّ فِی أَفْعَالِهِ وَ أَنَّ عَلِی بْنَ ]بْنَ / M ابْن.[ أَبِیطَالِبٍ أَخَاهُ ]أَخَاهُ / M و R + و. در R روی «و» را خط زده‌اند. [ وَصِیهُ مِنْ بَعدِهِ وَ وَلِیهُ وَ یلْتَزِمُ طَاعَتَهُ ]طَاعَتَهُ / چُنین است در M. R طَاعَتُهُ.[ كَمَا یلْتَزِمُ طَاعَةَ ]طَاعَةَ / چُنین است در M. R طَاعَةُ.[ مُحَمَّدٍ وَ أَنَّ أَوْلِیاءَهُ الْمُصْطَفَینَ الطَّاهِرِینَ الْمُطَهَّرِینَ الْمُنَابِینَ بِعَجَائِبِ ]بِعَجَائِبِ / M و R بِعَجَایبِ.[ ایاتِ اللهِ وَ دَلاَئِلِ ]دَلاَئِلِ / M و R دَلایلِ.[ حُجَجِ اللهِ مِنْ بَعْدِهِمَا أَوْلِیاؤُه أَدْخَلْتُهُ جَنَّتِی وَ إِنْ كَانَتْ ذُنُوبُهُ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ. قَالَ: فَلَمَّا بَعَثَ اللهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ نَبِینَا ]نَبِینَا / M نَبّینا ]كذا[.[ مُحَمَّدًا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَالِهِ ـ قَالَ: یا مُحَمَّدُ! وَ مَا كُنْتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَینَا أُمَّتَکَ بِهذِهِ الْكَرَامَةِ. ثُمَّ قَالَ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ لِمُحَمَّدٍ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ: قُلِ الْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعَالَمِینَ عَلَی مَا اخْتَصَّنِی بِهِ مِنْ هذِهِ الْفَضِیلَةِ ]الفَضِیلَةِ / M ندارد.[ وَ قَالَ لاُِمَّتِهِ: قُولُوا: الْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعَالَمِینَ عَلَی مَا اخْتَصَّنَا بِهِ مِنْ هذِهِ الْفَضَائِلِ. ]نگر: علل الشّرائع، 2/416 ـ 418؛ و: عیون أَخبار الرّضا ـ علیه‌السّلام ـ، ط. أعلمی، 1/254 ـ256؛ و: بشارة المصطفی ـ صلّی الله علیه و آله ـ، صص 329 ـ 331.[

 و دیگر منقولَست از طُرُقِ أَهلِبَیت ]بَیت / در M زبرِ یكم إظهار گردیده است.[ ـ صَلَواتُ الله عَلَیهِمْ ـ كه مَردی آمد به نزدِ حَضرَتِ أَمیرالمؤمنین عَلی بنِ ]بن / M ابْن.[ أَبی‌طالِب و ]و / در M زبر دارد.[ گفت: خبَر دِه مرا از تفسیرِ قولِ خدای ـ تَبارَک وَتَعالی ]تَعَالَی / M و R + كه. در R روی «كه» خط زده شده است.[ـ: (الْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعَالَمِین)، كه ]كه / M ندارد. در R بالای سطر افزوده شده است.[ چه مَعنی دارد؟ پس حضرت فرمود كِه: خدای ـ تَبارَک وَتَعالی ـ تَعلیم می‌دهَد بَندگانِ خود را كه ستایش و حَمدِ او به جای آورَند به آنكه به ایشان شناسانید بَعضی از نعمتهای خود را بَریشان ]بریشان / M بَر ایشان.[ از روی إِجمال زیرا كه بندگان قادر نیستند بَر شناختنِ نعمتهای او بتَمامی بتفصیل زیرا كه نعمتهای إِلهی زیاده از آنست كه توان شمرد ]شمرد / در M دال زبر دارد.[ یا توان دانست. پس فرمود كه: بگویید: ]بگویید / چُنین است در R. M بكوئید.[ الْحَمْدُ للهِ بر هَر نعمتی كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ به ما إِنعام كرده اَست؛ آن خداوندی كه رَبّ العالَمین است یعنی آفَرینَنده و روزی‌دهَنده است و تَربیتْ كنَنده تَربیتْ كنندۀ / ضبطِ نص موافقِ M است. R ترتیب‌كنندۀ.[ هَر مخلوقی ]مخلوقی / M مخلوق.[ از جمادات وحیوانات. ]حیوانات / در M واپسین حرف زیر دارد.[ أَمّا حیوانات حیوانات / در M واپسین حرف زبر دارد.[ را پَس او دَر قَبضَه ]قبضه / در M زبرِ ضاد إِظهار گردیده است.[ قُدرَت دارد، ]دارد / M داد.[ از روزی خود ایشان را عَطا می‌دهَد ]می‌دهد / در M دالِ نخست و هاء زبر دارد.[ وتربیتِ ایشان می‌كُنَد ]می‌كند / چُنین است در M. R می‌كنند.[ به حفظِ خود و ]و / در M زبر دارد.[ هر یك را آنچه مصلحت می‌دانَد عَطا می‌كند وجزا می‌دهَد. و أَمّا جمادات را به قُدرَتِ خود نگاه می‌دارَد و آنچه متَّصلست از او ]از او / M ازو.[ نگاه می‌دارد كه از هم نپاشد و آنچه از یكدیگر جدا اند نگاه می‌دارَد ]كه از هم … نگاه می‌دارد/ در M نیامده است.[ به حكمَتِ خود كه به یكدیگر متَّصل نگردَند و آسمان را نگاهبانی می‌كُنَد كه بر زمین نیفتد مگر به إِذنِ او و ]و / در M زبر دارد.[ فرمانِ او ]او / M ندارد.[ و زمین را نگاهداری می‌كُنَد كه فرونرود و مَعدوم نگردَد مَگَر به إِذنِ او.

بدرستی كه او به بندگانِ خود رحیم است و مهربان. پس حضرت فرمود كه: رَبّ العالَمین یعنی مالِكِ عالَمیان و آفریدگارِ ایشان و روزی‌دهَنده ایشان از جایی ]جایی / چُنین است در R. M جائی.[ كه دانند و ]و / در M زبر دارد.[ از جایی ]جایی / M جائی.[ كه ندانَند. پس روزی از برای ایشان قسمت كَرده ]كرده / در M دال زبر دارد.[ است ]و / در M زبر دارد.[ و روزی به فَرزندِ آدَم می‌رسَد در دنیا به هر نوعی كِه سَر كند، ]كند / M كنَنْد.[ نه به تقوی وپرهیزكاری زیاده می‌گردَد ونه به فسق و فُجور ]فُجور / در M راء زبر دارد.[ كَم می‌گردد. ]می‌گردد / M می‌شوَد و.[ میانه او و روزی پرده است و روزی طَلَب‌كنَنده آدمی است، و اگر آنكه شخصی از روزی خود ]خود / در M روی «و» زبر هست.[ بگریزد چنان كه از مرگ می‌گریزد، ]می‌گریزد / چُنین است در R. M می كریزند.[ هرآینه ]هرآینه / در M نون زبر دارد.[ روزی او را طلَب كنَد چنان كه مرگ او را طلب می‌كند، ]چنان كه مرگ او را طلب می‌كند / M ندارد.[ و ]و / در M زبر دارد.[ دیگر آنكه خدای ـ تَبارَکَ وَ تَعَالی ـ می‌فرماید كه: بگویند: الْحَمْدُ للهِ بر آنچه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ إِنعام كرده ]كرده / در M دال زبر دارد.[ است بر ما و ما را به خوبی یاد كرده‌است در كتابهای پیشینیان پیش از آنكه ما موجود گردیم. پس واجب گردانید خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ بر مُحَمَّد و آلِ محمّد (ص) وشیعیانِ ایشان كه شكرِ او به جای آورَند چون خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ]وَ تَعالی / M ندارد.[ ـ ایشان را تفضیل داد و آن چنان بود كه رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ فرمود كه: چون خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ حَضرَتِ موسَی بنِ ]بن / M ابن.[ عمران را مبعوث گردانید و او را بَرگزید و صاحبِ مناجاتِ خود گردانید و دریا از برای او شكافت و ]و / در M زبر دارد.[ بنی‌إِسرائیل را نجات داد و ]و / در M زبر دارد.[ او را عَطا كَرد تورات ]تورات / R تورایه ]كذا[. M توْریت ]كذا[.[ و ألواح و آن مَرتبه به نزدِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ به‌هَم‌رسانید پس گفت:

پروردگارا! مرا گرامی داشتی به كرامتی كه كسی را پیش از مَن به این كرامت مُكَرَّم نگردانیدی. پس خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ فرمود كه: یا موسی! آیا نمی‌دانی كه مُحَمَّد نَزدِ من أَفضَل است از جمیعِ فرشتگانِ مَن و جَمیعِ خَلقِ من؟ موسی گفت: یا رَبّ! پس ]پس / M ندارد.[ اگر مُحَمَّد نزدِ تو بزرگوارتر است از جمیعِ خَلقِ تو، پس آیا در آلِ أَنبیا كسی گرامی‌تر از آلِ مَن هست؟ ]هست / M است.[ خدای ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ فرمود كه: یا موسی! آیا ندانستی كه فضیلتِ آلِ محمّد بر جمیعِ آلِ پیغمبران مِثلِ فضیلتِ محمّد است بر پیغمبران ]پیغمبران / R بیغمبرآن.[؟! پس موسی گفت: إِلهی! آیا در أُمَّتهای پیغمبران كسی گرامی‌تر از أُمَّتِ من هَست نزدِ تو؟ ابر را سایه‌بان ]سایه‌بان / M سایبان.[ ایشان گردانیدی؛ ترنجبین و مُرغِ ]مُرغ / M مَزع ]![.[ بریان از برای ایشان فرستادی و ]و / در M زبر دارد.[ دَریا از برای ایشان شكافتی. پس خدای ـ جَلَّ جَلالُه ]جَلَّ جَلالُه / M تعالی جَل وَ جَلاله.[ ـ فرمود كه: یا موسی! آیا ندانستی كه فضیلتِ أُمَّتِ محمّد بر جمیعِ أُمّتهای پیغمبران مثلِ فضیلتِ محمّد است بر جمیعِ خَلایقِ مَن؟ پس موسی گفت: یا رَب! كاش من ایشان را می‌دیدم. پس خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ وحی كَرد به او كه: یا موسی! بدرستی كه تو خواهی دید ایشان را دَر بهشتها، در باغستانهای بهشتِ عَدْن و فردوس در حضورِ حضرتِ مُحَمَّد ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه ـ، در حالَتی كه در نعمتهای بهشت گردان باشند و حوریانِ با كمالِ حُسن وجَمال را در مَنازلِ خود درآورده باشَند. یا موسی! آیا دوست می‌داری كه بشنوانم به تو سخنِ ایشان را؟ موسی گفت: بَلی، یا إِلهی! خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ فرمود كه: برخیز ]برخیز / در M باء زیر دارد.[ نَزدِ مَن و ]و / در M زبر دارد.[ میانِ خود دربَند و بایست به نحوی كه بنده ذلیل در برابرِ ]در برابر / M بنزد.[ پادشاهِ عظیم‌الشّان می‌ایستد. پس موسی چنان كَرد. پس خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ ندا كَرد كه: ای أُمَّتِ مُحَمَّد! پس همه ]همه / در M «م» زبر دارد.[ جواب دادَند و حال‌آنكه ایشان همه ]همه / در M «م» زبر دارد.[ در پُشتِ پدران و رَحِمهای مادران بودند. ]بودند / M ندارد.[ گفتند: لَبّیک اللّهُمَّ! لَبَّیکَ لَبَّیکَ!

بدرستی ]بدرستی / در M به جای آن بیاض است.[ كه حَمد و سپاس و ]و / در M زبر دارد.[ نعمت و پادشاهی تو راست و تو را شریك نیست؛ لَبَّیکَ.

پس حضرت فرمود كه: خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ این لَبَّیک و این إجابت را شعارِ حاجیان گردانید. پس خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ ندا كَرد كه: یا أُمَّة ]أُمَّة / در M بالای سطر افزوده شده است. به إِملای «امت».[ مُحَمَّد! بدرستی ]بدرستی / در M راء زبر دارد.[ كه حُكمِ مَن بر شما چنین رفته است كه رحمَتِ من پیشی گیرد بر غضبِ من و عَفوِ مَن بوده باشد پیش از عِقابِ من. پس بتحقیق كه پیش از آنكه شما مرا بخوانید دعاهای شما را مستجاب گردانیدم و پیش از آنكه از مَن سؤال كنید شما را عطاها كردم. هركه ]هركه / M و هركسَ ]كذا[.[ از شما فردای روز قیامَت در صحرای مَحشَر حاضر گردَد و معتقد باشد به وحدانیتِ مَن كه مرا شریك نیست و آنكه مُحَمَّد ]مُحَمَّد / M + ص.[ بنده منست و رسولِ مَنست ]مَنست / M مَن است.[ و صادق بود در أَقوالِ خود ودرستْكردار بود و ]و / در M زبر دارد.[ آنكه عَلی بن ]بن / M ابن.[ أَبی‌طالب برادرِ اوست و وصی اوست بَعد از او وولی خداست و بر خود واجب دانسته باشد إِطاعَتِ آن‌حَضرَت را چنانكه واجب دانسته باشد إطاعتِ محمّد را ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ و بدانَد كه إِمامانی ]إِمامانی / M + و.[ كه والیانَند از جانبِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ و برگزیدگانِ اویند و پاكان و پاكیزگانَند از گُناهانِ صغیره و ]و / در M زبر دارد.[ كبیره و سهو و ]و / در M زبر دارد.[ نسیان و قایم‌مقامِ رسولِ خدا اند و هریك را داده‌اند عَجایبِ آیاتِ إِلهی ]إِلهی / R اللهی.[ و مُعجِزات ]مُعجِزات / در M واپسین حرف زبر دارد.[ و دلایلِ حجّتهای خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ بعد از مُحَمَّد و ]و / در M زبر دارد.[ عَلی ایشان را إِمام ]إِمام / M امامِ.[ خود دانَد و إِطاعَتِ ایشان كُنَد، داخل گردانم او را در بهشتِ خود و اگرچه گناهانِ او مثلِ كَفِ دریا باشَد.

پس حَضرَتِ أَمیرالمؤمنین ـ صَلَواتُ الله وَ سَلاَمُهُ ]وَ سَلاَمُهُ / M ندارد.[ عَلَیه ـ فرمود كه: چون خدای ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ پیغمبرِ ما را محمّد (ص) ]ص / در M نیامده است.[ مبعوث گردانید فرمود كه: یا مُحَمَّد! نبودی تو در جانبِ طور آن وقتی كه ما ندا كردیم و ]و / در M زبر دارد.[ خواندیم أُمَّتِ تو را و ]و / در M زبر دارد.[ گرامی داشتیم ایشان را ]ایشان را / M ندارد.[ به این كرامت. پس خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ به ]به / M بر.[ رسولِ خود می‌فرماید كه: بگو: الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعالَمینَ بر ]بر / M به.[ آنچه مرا مخصوص گردانید به این ]این / M اینَ.[ فضیلت و آنگاه به ]به / در M باء زبر دارد.[ أُمَّتِ خود فرمود كه ]كه / M ندارد.[: بگویید: ]بگویید / M بكوئید. ضبطِ نص موافقِ R است.[ الْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمین كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ ما را مخصوص گردانید به این فضیلتها. الْحَمْدُ للهِ رَبِّالعالَمینَ.

وَ عَنِ ابْنِ الْمُعْتَمِر ]الْمُعْتَمِرِ / چُنین است در R (البتّه بدونِ زیرِ میم و زیرِ راء كه در آنجا از بُن این دو حرفِ واپسین حركتگذاری نشده‌اند). M المُعَمَّرُ. لزومًا نگر: كمال‌الدّینِ صدوق، ط. غفّاری،ص 239، هامِش.[ قَالَ: رَأَیتُ أَبَاذَرٍّ الْغِفَارِی ]الْغِفَارِی / M الغَفارِی.[ ـ رَضِی اللهُ عَنْهُ ـ اخِذًا بِبَابِ الْكَعْبَةِ وَ هُوَ یقُولُ: أَلاَ! مَنْ عَرَفَنِی ]عَرَفَنِی / در M راء زیر دارد.[ فَقَدْ عَرَفَنِی ]عَرَفَنِی / در M راء زیر دارد.[ وَ مَنْ لَمْ یعْرِفْنِی فَأَنَا أَبُوذَرٍّ جُنْدَبُ ]جُنْدَبُ / R جَنْدَبُ. M موافقِ متنِ ماست.[ بْنُ ]بْنُ / R بْنَ. M ابْنَ.[ السَّكَنِ.

سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ یقُولُ: إِنِّی خَلَّفْتُ فِیكُمُ الثَّقَلَینِ: كِتَابَ ]كِتَابَ / M كِتابُ.[ اللهِ وَعِتْرَتِی ]عِتْرَتِی / M + وَ.[ أَهْلَ ]أَهْلَ / M اَهْلِ.[ بَیتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا ]یفْتَرِقَا / M یفْتَرِقًا.[ حَتَّی یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ. أَلاَ! وَ إِنَّ ]إِنَّ / M اَنَّ.[ مَثَلَهُمَا ]مَثَلَهُمَا / M مِثْلَهُما.[ كَسَفِینَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَ فِیهَا نَجَی ]نَجَی / M + یرِدُا عِّلَی الحَو ]كذا[.[ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ ]غَرِقَ / M و R غَرَقَ.[. ]سنج: كمال‌الدّینِ صدوق، ط. غفّاری، ص 239.[

روایتست ]روایتست / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ از ابنِ مُعْتَمِر ]ابنِ معتمر / R ابن معمّر. M ابن معمَر.[ كه گفت: ]گفت / M كفَت.[ دیدم أَبوذرِّ غفاری را كه دَرِ كَعبَه ]كَعبَه / زبرِ باء در M إِظهار گردیده است.[ را گرفته بود و می‌گفت: بدرستی كه هَركه مَرا شناسَد ]مَرا شناسَد / M شناسَد مَرا.[ و هَر كه مرا نشناسَد بدانَد كه ]بدانَد كه / M بدانكه.[ مَن أَبوذَرِّ غفاریم صحابه رسولِخدا ـ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ و آلِه / عَلَیهِ و آلِه را R ندارد. M ص.[ ـ؛ بدرستی كه شنیدم از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه ]صلّی الله علیه و آله / M ص.[ ـ كه می‌فرمود كه: مَن می‌روَم و ]و / در M نیامده است.[ در میانِ شما می‌گذارم دو چیزِ عَظیم: یكی كتابِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ]وَ تَعالی / M ندارد.[ ـ و دیگر عترتِ من، أَهلِبَیتِ ]بَیت / زبرِ حرف یكم در M إِظهار گردیده است (با مسامحه در محلِّ كتابت).[ من، و این هَردو از یكدیگر جدا نخواهند شد تا در حوضِ كوثر به مَن ]مَن / M + خواهند.[ رَسَند ]رَسَند / زبرِ یكم و دوم در M إِظهار گردیده است.[ یعنی هرگز أَهلِبیتِ من مخالفتِ قرآن نخواهند كَرد چرا كه معصوم اند ]معصوم اند / M معصومَند.[ یا آنكه عِلمِ قرآن به نزدِ ایشانست زیرا كه در قرآنست عِلمِ گذشته و ]و / در M زبر دارد.[ آینده تا روزِ قیامَت و كسی این عِلم را نمی‌داند به غیر از راسخان در علم كه أَهلِبیتِ نبی اند، ]اند / M الله.[ أَئمّه مَعصومین ـ صَلَواتُ الله عَلَیهِمْ أَجْمَعین. بدرستی كه داستانِ كتاب و ]و / در M زبر دارد.[ أَهلِبَیتِ ]بَیت / زبرِ یكم در M إظهار گردیده است (با مسامحه در محلِّ كتابت).[ من به منزله كشتی نوح است كه هَركه در او نشست نجات یافت و ]و / در M زبر دارد.[ هَركه ازو ]ازو / M از او.[ تخلّف كَرد غرق شد. همچنین هَركه دست در دامانِ متابعَتِ قرآن و ]و / در M زبر دارد.[ أَهلِبیتِ من زد كه مفسِّرِ قرآنَند و بیان‌كنَنده شریعتِ من نجات یابَد ]یابَد / M یابَند.[ از غرقابِ ]غرقاب / M غرقات.[ ضَلالَت و هركه ازیشان ]ازیشان / M از ایشان.[ تخلّف كُنَد و متابعَتِ ایشان ]ایشان / M ندارد.[ نكنَد هَلاك شود در دریای موّاجِ غوایت.

و حدیثِ ثقلین و سَفینه از طُرُقِ عامّه ]عامّه / در M «م» زیر دارد.[ متواتر است و اگر نه خوفِ تَطویل بود، می‌آوردم ]می‌آوردم / در R «آ» یا در جدولِ كنارِ صفحه واقع شده، یا از قلمِ كاتب افتاده است. Mاورَدم.[ به طُرُقِ ]به طرق / M و R بطریق.[ مختلفه ]مختلفه / در M فاء زبر دارد.[ كه ایشان در كتبِ خود نقل كرده‌اند. ]كرده‌اند / در M دال زبر دارد.[

وَ عَنِ النَّبِی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی: (أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِیدٍ) یا عَلِی! إِذَا جَمَعَ اللهُ النَّاسَ یوْمَ الْقِیامَةِ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ كُنْتُ أَنَا وَ أَنْتَ یوْمَئِذٍ عَنْ یمِینِ الْعَرْشِ فَیقُولُ اللهُ ـ تَبَارَکَ ]تَبَارَک / در M راء زیر دارد.[ وَ تَعَالَی ـ: یا مُحَمَّدُ وَ ]وَ / M ندارد.[ یا عَلِی! قُومَا وَ أَلْقِیا مَنْ أَبْغَضَكُمَا وَخَالَفَكُمَا وَ كَذَّبَكُمَا فِی النَّارِ. ]نگر: مائة منقبه‌ی ابن شاذان، ط. أبطحی، ص 48؛ و: مناقب ال أبی‌طالب، ابن شهرآشوب،2/180؛ و: تفسیر فرات الكوفی، ط. محمّد الكاظم، ص 437.[

 و ]و / در M زبر دارد.[ دیگر منقولَست از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ كه از آن ]آن / M ندارد.[ حضرت پرسیدند از تفسیرِ قولِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالَی ]و تَعالی / M ندارد.[ ـ كه می‌فَرماید كه: بیندازید دَر جهنّم هَر كافرِ ]كافر / در M فاء زبر دارد.[ مُعانِد را حَضرَت رسول (ص) فَرمود كه: یا عَلی! چون خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ جمع كُنَد مردمان را در روزِ قیامت در یك تلِ ]تل / M طل.[ خاك بوده باشم ]باشم / چُنین است در R. M باشیم. نظیرِ ضبطِ R پیشتر در همین متن در شبیهِ این سیاق آمده بود.[ من و ]و / در M زبر دارد.[ تو در آن روز از دستِ راستِ عَرش.

 پس خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ فرماید كه: یا مُحَمَّد وَ یا عَلی! برخیزید و بیندازید هَركس را كه دشمنی با شما كرده است و ]و / در M زبر دارد.[ مخالفت كرده است شما را و ]و / در M زبر دارد.[ تكذیب كرده است شما را در جَهَنّم.

وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ: والَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَ نَذِیرًا مَا اسْتَقَرَّ الْكُرْسِی وَ لاَ الْعَرْشُ ]العَرْشُ / در M شین زبر دارد.[ وَ لاَ دَارَ الْفَلَکُ وَ لاَ قَامَتِ السَّموَاتُ وَ الاَْرْضُ إِلاَّ بِأَنْ كَتَبَ اللهُ عَلَیهَا: لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ ]اللهِ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ، عَلِی أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (ع) وَأَنَّ اللهَ تَعَالَی لَمَّا عَرَجَ ]عَرَجَ / R عَرِجَ. M عَرَّجَ.[ بِی إِلَی السَّمَآءِ وَ اخْتَصَّنِی بِلَطِیفِ نِدَائِهِ قَالَ: یا مُحَمَّدُ!

قُلْتُ: ]قُلْتُ / M قُلْتَ.[ لَبَّیکَ وَ سَعْدَیکَ! فَقَالَ: أَنَا الْمَحْمُودُ وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ. شَقَقْتُ اسْمَکَ مِنِ اسْمِی وَفَضَّلْتُکَ عَلَی جَمِیعِ بَرِیتِی فَانْصُبْ أَخَاکَ عَلِیا عَلَمًا لِعِبَادِی یهْدِیهِمْ إِلَی دِینِی. یا مُحَمَّدُ! إِنِّی قَدْ جَعَلْتُ ]جَعَلْتُ / R جَعَلتَ. ضبطِ نص موافقِ M است.[ عَلِیا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ ]أَمِیرَالمُؤمِنِینَ / در M راء پیش دارد.[ فَمَنْ تَأَمَّرَ عَلَیهِ لَعَنْتُهُ وَ مَنْ خَالَفَهُ عَذَّبْتُهُ وَ مَنْ أَطَاعَهُ قَرَّبْتُهُ. یا مُحَمَّدُ! إِنِّی قَدْ جَعَلْتُ عَلِیا إِمَامَ الْمُسْلِمِینَ فَمَنْ تَقَدَّمَ عَلَیهِ أَخْزَیتُهُ وَ مَنْ عَصَاهُ أَسْخَفْتُهُ ]أَسْخَفْتُهُ / چُنین است در R. M اِسْتَخَفْتُهُ.[. إِنَّ عَلِیا سَیدُ الْوَصِیینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ وَ حُجَّتِی عَلَی الْخَلْقِ أَجْمَعِینَ ]این روایت آمده است در: مائة‌منقبة از محمّد بن أحمدِ قمی، تحقیق مدرسة الإمام المهدی ـ علیه‌السّلام ـ، ص 49 و 50 (المنقبة الرّابعة والعشرون)؛ و: الیقینِ ابنِطاوس، تحقیق أنصاری،ص 239؛ و: الجواهر السَّنیه‌ی شیخ حُرِّ عاملی ـ به نقلِ مائه منقبه‌ی قمی به واسطه كنزالفوائدِكراجكی ـ، ط. مكتبة المُفید (قم)، ص 300؛ و: مدینة المعاجزِ بَحرانی ـ به نقل از مائة منقبة ـ، ط.مؤسَّسة المعارف الإسلامیة، 2 / 401 و 402؛ و: بحارالأنوار ـ به نقل از كشف‌الیقین ـ 27/ 8 ش16، و 38/ 12 ش 69؛ و: غایة المرامِ بَحْرانی به نقل از مائة‌منقبة ـ، ط. سید علی عاشور، 1 /68، و 1 / 158، و 2 / 179، و 6 / 174.[ .

منقولَست از ابنِعَبّاس كه او گفت ]گفت / M ندارد.[ كه: رسولِخدا (ص) فرمود كه: به حَقِّ آن خدایی ]خدایی / چُنین است در R. M خدائی.[ كِه مَرا براستی به خلق ]خلق / در M واپسین حرف زبر دارد.[ فرستاد كه بشارَت‌دهَنده مؤمنان و بیم‌كنَنده كافران باشم كه قرار نگرفت كُرسی و ]و / در M زبر دارد.[ نه عرش و گردان نشُد أَفلاك و به پای نایستاد ]نایستاد / M نشد افلاک و به پای نه ایستاد.[ آسمانها و زَمینها مگر ]مگر / M ندارد.[ به سَبَبِ آنكه نوشت خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ بر او كه: لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله ]الله / M ندارد.[، عَلی أَمِیرُالْمُؤْمِنینَ. و ]و / در M زبر دارد.[ بدرستی كه چون خدای ـ تَبارَک وَ تَعَالی ـ مرا به آسمان بُرد و به ندای لَطیفِ خود مخصوص گردانید فرمود كه: یا مُحَمَّد! گفتم: لَبَّیکَ وَ سَعْدَیکَ! پس فرمود كه: مَنَم محمود و تویی ]تویی / چُنین است در R. M توئی.[ مُحَمَّد. بیرون آوردَم نامِ تو را از نامِ خود و تو را تفضیل دادم بر همه خَلقِ خودم. پس نصب كُن و بگردان برادرَت عَلی را إِمام و ]و / در M زبر دارد.[ جانشینِ خود از جهتِ بندگانِ مَن كه هدایت كُنَد ایشان را به دینِ مَن. یا مُحَمَّد! بدرستی ]بدرستی / در M سین زبر دارد.[ كه گردانیدم عَلی را پادشاهِ مؤمنان؛ پس كسی كه بر او ]بر او / M برو.[ إمارت و پادشاهی كُنَد مَلعون می‌گردانم او را و هركه مخالفتِ او كُنَد مُعَذَّب می‌گَردانم او را و هَركه إطاعَتِ او كُنَد مُقَرَّب می‌گردانم او را. ]او را / M + وَ هَركه عصیانَ (لیک گویا این افزونه را با نشانه‌هائی خواسته‌اند إبطال كنند).[ یا مُحَمَّد! بدرستی كه مَن گَردانیدم علی را إِمام و ]و / در M زبر دارد.[ پیشوای ]پیشوای / M پیشوایان.[ مسلمانان. پس كسی كه پیشی ]پیشی / M پیش.[ گیرَد بر او خوار می‌گردانم او را و هَركه عصیانِ او كُنَد و مخالفَتِ او ورزد ]ورزد / M وزَد.[ مَن او را هالِک ]هالِک / M هالکَ.[ و مُعَذَّب و ضایع می‌گردانم. بدرستی كه عَلی سَید ]سَید / M سَید.[ و سَروَرِ أَوصیاءِ ]أَوصیاء / در M صاد زبر دارد.[ پیغمبرانست و پیشوای شیعیان وروی‌ودست‌وپاسفیدانست و حجَّتِ مَنست ]مَنست / M مَن اسْت.[ بر همه خلایق.

وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: كُنَّا جُلُوسًا مَعَ النَّبِی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ إِذْ دَخَلَ عَلِی بْنُ أَبِیطَالِبٍ فَقَالَ: السَّلاَمُ عَلَیکَ یا رَسُولَ اللهِ! قَالَ: وَ عَلَیکَ السَّلاَمُ یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ. فَقَالَ عَلِی: وَ أَنْتَ حَی؟ یا رَسُولَ اللهِ! فَقَالَ: نَعَمْ وَ أَنَا حَی وَ إِنَّکَ ـ یا عَلِی! ـ مَرَرْتَ بِنَا أَمْسَ یوْمِنَا وَ أَنَا وَ جَبْرَئِیلُ فِی حَدِیثٍ وَ لَمْ تُسَلِّمْهُ؛ ]تُسَلِّمْهُ / M تُسَلّمُهُ.[ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ ـ عَلَیهِالسَّلاَمُ ـ: مَا بَالُ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ مَرَّ بِنَا وَ لَمْ یسَلِّمْ؟ أَمَا وَ اللهِ لَوْ سَلَّمَ لَسَرُرْنَا ]لَسَرُرْنَا / چُنین است در R. M لَسَرَرْنا.[ وَ رَدَدْنَا عَلَیهِ فَقَالَ عَلِی (ع) ]ع / عَلَیهِ السَّلمُ متن مطابق R است.[: یا رَسُولَ ]رَسُولَ / در M لام پیش دارد.[ اللهِ! رَأَیتُکَ وَ دِحْیةَ ]دِحْیةَ / R دَحْیة. M دَحْیةَ.[ اسْتَخْلَیتُمَا ]اسْتَخْلَیتُمَا / M امْتَخْلَیتما.[ فِی حَدِیثٍ فَكَرِهْتُ أَن أَقْطَعَهُ عَلَیكُمَا. فَقَالَ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ: إِنَّهُ لَمْ یكُنْ دِحْیةَ ]دِحْیةَ / R دَحْیة. M دَحْیةً.[ وَ إِنَّمَا كَانَ جَبْرَئِیلُ. فَقُلْتُ ]فَقُلْتُ / M فَقُلْتَ.[: یا جَبْرَئِیلُ! كَیفَ سَمَّیتَهُ ]سَمَّیتَهُ / در M تاء پیش دارد.[ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ؟ فَقَالَ: كَانَ اللهُ أَوْحَی إِلَی فِی غَزْوَةِ بَدْرٍ أَنِ اهْبِطْ عَلَی مُحَمَّدٍ فَمُرْهُ أَنْ یأْمُرَ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ أَنْ یجُولَ بَینَ الصَّفَّینِ فَإِنَّ الْمَلاَئِكَةَ ]المَلاَئِكَةَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ یحِبُّونَ أَنْ ینْظُرُوا وَ هُوَ یجُولُ بَینَ الصَّفَّینِ؛ فَسَمَّاهُ اللهُ وَ مَنْ فِی السَّمَآءِ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ. فَأَنْتَ ـ یا عَلِی! ـ أَمِیرُ مَنْ فِی السَّمَآءِ وَ أَمِیرُ ]أَمِیرُ / در M در هر دو مورد راء تنوینِ رفع دارد.[ مَنْ فِی الاَْرْضِ وَ أَمِیرُ ]أَمِیرُ / در M در هر دو مورد راء تنوینِ رفع دارد.[ مَنْ بَقِی؛ فَلاَ أَمِیرَ قَبْلَکَ وَ لاَ أَمِیرَ بَعْدَکَ، لاَِنَّهُ لاَیجُوزُ أَن یسَمَّی بِهذَا الاِْسْمِ مَنْ لَمْ یسَمِّ اللهُ تَعَالَی بِهِ. ]نگر: مائة منقبه‌ی ابن شاذان، ط. أبطحی، ص 51 و 52.[

و ]و / در M زبر دارد.[ دیگر منقولَست از ابنِعَبّاس ]ابنِعبّاس / در M سین زیر دارد M و R + از رسول خدا صلی الله علیه و آله. در R رویاین عبارت قلم زده‌اند.[ كه گفت نشسته بودیم به نزدِ رسولِخدا ]خدا / M ندارد.[ (ص) كه ناگاه داخل شد عَلی بنِ ]بن / M ابْن.[ أبی‌طالب ـ صَلَوات الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ـ؛ پس گفت: السَّلامُ عَلَیک یا رَسُولَ الله ]رسولَ الله / M و R + ص.[! حضرت فرمود كه ]كه / M و R + و. در R روی این حرف قَلَم زده شده است.[: عَلَیک السَّلام یا أَمیرالْمؤمِنین و رَحْمَةُ الله و بَرَكَاتُه!

پس حَضرَتِ عَلی بن ]بن / M و R ابن.[ أَبی‌طالب ـ صَلَواتُ الله و سَلاَمُهُ عَلَیه ]صَلَواتُ الله و سَلامُهُ عَلَیه / «علیه» در R نیامده است. «الله… عَلَیه» در M نیامده است.[ ـ فرمود كه: مَن أَمیرِمؤمنان‌ام در حالتی كه تو زنده‌ای؟! ]زنده‌ای / M زنده.[ یا رسول‌الله! ]رسول‌الله! / R + صلی الله ]كذا[.[حضرت فرمود كه: بَلی ]بَلی / M بَلی.[ در حالَتی كه مَن زنده‌ام تو أَمیرِمؤمنانی و بدرستی كه تو ـ یا عَلی! ـ دیروز بر ما گذشتی و مَن وجبرئیل در حكایتی ]حكایتی / M حالتی.[ بودیم و ]و / در M زبر دارد.[ تو سَلام نكردی جبرئیل را. ]جبرئیل را / M ندارد.[ جبرئیل فرمود كه: چرا حَضرَتِ أمیرالمؤمنین بر ما گذشت ]گذشت / M كذشته.[ و سلام ]سلام / M سَلِم.[ به ما ]به ما / M ندارد.[ نكرد؟! بدرستی كه وَالله اگر سَلام می‌كَرد هرآینه خوشحال می‌شدیم و ]و / در M زبر دارد.[ جوابِ سَلامِ او می‌دادیم. پس حَضرَت فرمود كه: یا رسول‌الله! دیدم كه شما با دِحْیه ]دِحْیه / M دحَیه.[ كَلْبی خلوَت كرده بودید و ]و / در M زبر دارد.[ حكایتی ]حكایتی / M حَكایتی.[ می‌كردید؛ نخواستم كه سخَنِ شما را بَرهَم زنم. پس پیغمبر ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صلّی الله علیه و آله / M ص.[ ـ فرمود كه: دِحْیه كَلْبی نبود. بدرستی كه جبرئیل بود. پس مَن گفتم: یا جبرئیل! چگونه او را أَمیرالمؤمنین نامیدی؟ پس جبرئیل گفت كه: خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ وحی كرد به من در جنگِ بَدر كه برو به نزدِ مُحَمَّد و ]و / در M زبر دارد.[ بگو آن‌حضرت را كه أَمر كُنَد أمیرالمؤمنین را كه جولان كُنَد میانِ دو صَف. پس خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ و فرشتگانِ آسِمان ]آسِمان / زیرِ سین در M إِظهار گردیده است.[ او را أَمیرالمؤمنین می‌خوانَند.

پس ]پس / M ندارد.[ـ یا عَلی! ـ تو أَمیر و پادشاهِ أَهلِ آسمانی و أمیر و پادشاهِ ]أَهلِ آسمانی… پادشاه / M ندارد.[ أَهلِ زَمینی و أَمیرِ كسانی كه مانده‌اند. پس أَمیری پیش از تو نیست و أَمیری بعد از تو نیست زیرا كه روا نیست ]روانیست / M روایت اسْت.[ كه أمیرالمؤمنین بخوانَند كسی را كه خدای ]خدای / M + كه. (لیک گویا این افزونه را در M قلم زده‌اند).[ ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ او را به این نام نخوانده باشَد. ازین ]ازین / M از این.[ حیثیت ]حیثیت / R حثیت. M حییثّ ]![.[ است كه شیعه ]شیعه / M شیعیه.[، حَضَراتِ أَئمّه مَعْصومین را ـ صَلَواتُ الله عَلَیهِمْ أَجْمَعین ـ با آنكه خلیفه خدا و رسولِخدا می‌دانَند ایشان را به «أمیرالمؤمنین» نمی‌خوانند و این اسم را مخصوصِ عَلی بنِ ]بن / M ابن.[ أَبی‌طالب می‌دانند زیرا كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ آن حضرت را مخصوص به این اِسم گردانیده است.

وَ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللهِ الاَْنْصَارِی ـ رَضِی اللهُ عَنْهُمَا ـ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ النَّبِی ـ صَلَّی اللهُ ]صَلَّی اللهُ / چُنین است در R. M صَلَواتُ ]كذا[.[ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ جَالِسًا إِذْ أَقْبَلَ ]إِذْ أَقْبَلَ / M اِذا قَبَلَ.[ عَلِی (ع) فَأَدْنَاهُ وَ مَسَحَ وَجْهَهُ ]وَجْهَهُ / M وَجْهُهُ.[ بِبُرْدِهِ، ثُمَّ قَالَ: یا أَبَاالْحَسَنِ! أَلاَ أُبْشِّرُکَ بِمَا بَشَّرَنِی بِهِ جَبْرَئِیلُ؟! قَالَ: بَلَی. قَالَ ]یا… قَالَ / M ندارد.[: إِنَّ فِی الْجَنَّةِ عَینًا مِنْ تَسْنِیمٍ یخْرُجُ مِنْهُ نَهْرَانِ ]نَهْرَانِ / R نَهْرَوانِ. در R روی «و» خط زده شده است.[ لَوْ أَنَّ سُفُنَ الدُّنْیا ]الدُّنْیا / R الدَّنْیا.[ فِیهَا لَجَرَتْ، قُضْبَانُهَا ]قُضْبَانُهَا / R قَضْبَانُهَا. متن موافقِ M است.[ مِن اللُّؤْلؤِ وَ الْمَرْجَانِ الرَّطْبِ وَحَشِیشُهَا ]حَشِیشُهَا / M حَشْیسُها.[ مِنَ الزَّعْفَرَانِ عَلَی حَافِیتِهِمَا ]حَافِیتِهِمَا / R حَاَفَیتْهِما. M حافِیتْها.[ كَرَاسِی ]كَرَاسِی / M كِراسی. R كَرَاسِی.[ مِنْ نُورٍ عَلَیهَا أُنَاسٌ جُلُوسٌ مَكْتُوبٌ عَلَی جِبَاهِهِمْ بِالنُّورِ هؤُلاَ ءِ الْمُؤْمِنُونَ. هؤُلاَ ءِ مِنْ مُحِبِّی عَلِی بْنِ ]بْنِ / M ابْنِ.[ أَبِیطَالِبٍ ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِ. ]سنج: گفتآوردِ شجرة طوبی‌ی حائری (1/9) از سرور الشّیعة.[

و ]و / در M زبر دارد.[ دیگر از جابر بنِ ]بن / M ابْن.[ عَبداللهِ أَنصاری ]أَنصاری / M الانصاری.[ روایتست كه او گفت كه: مَن به نزدِ رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ نشسته بودم كه ناگاه حَضرَتِ عَلی بنِ أَبی‌طالِب درآمد. پس آن حَضرَت او را به نزدِ خود ]نزد خود / M نزدیک.[ خواند و ردای بُردِ یمانِی خود را بر روی آن حضرت می‌مالید.

پس فرمود كه: یا أَبَاالْحَسَن! می‌خواهی كه ]كه / M + ترا.[ بشارت دهم تو را ]تو را / M ندارد.[ به چیزی كه بشارَت داد مرا به آن جبرئیل؟ حضرت فرمود كه: بَلی. پیغمبر ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ فرمود كه: بدرستی كه دَر بهشت چشمه‌ایست كه آن را تسنیم می‌گویند؛ بیرون می‌آید از آن چشمه دو نَهر كه اگر كشتیهای دنیا را در آن اندازَند هرآینه روان شود از بزرگی آن، ودرختانِ كنارِ او از مروارید و مرجانِ تر است ]مرجانِ تر است / M مرجانَسْت.[ و ]و / در M زبر دارد.[ گیاهِ او از زعفران و بر كنارهای ]كنارهای / چُنین است در M و R.به اقتضای هنجارهای رسم الخطّی پیشینیان، «كنارها» را هم «كنارْها» (جمعِ «كنار») می‌توانخوانْد و هم «كناره‌ها» (جمعِ «كناره»).[ این نهرها كُرسیها گذاشته است از نور و بر آن كرسیها نشسته‌اند ]نشسته‌اند / در M الف زیر دارد!.[ جَماعَتی كه نوشته است بر پیشانیهای ایشان به نور كه: ایشانند مؤمنان. ایشانَند از دوستارانِ عَلی بنِ ]بن / M ابن.[ أَبی‌طالِب ـ صَلَواتُ الله ]الله / M ندارد.[ وَ سَلامُهُ عَلَیه.

وَ عَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ الِه / M ص.[ ـ لِعَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِ ]وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِ / M ندارد.[ ـ: یا عَلِی! إِنَّ جَبْرَئِیلَ (ع) ]ع / M ندارد.[ أَخْبَرَنِی ]أَخْبَرَنی / در M باء زیر دارد.[ فِیکَ بِأَمْرٍ قَرَّتْ بِهِ عَینِی وَفَرَّحَ ]فَرَّحَ / چُنین است در R. M فَرِحَ. ضبطِ نص را سنج با ترجمه ماتن از این فعل. فَتَأَمَّل![ بِهِ قَلْبِی. قَالَ لِی: یا مُحَمَّدُ! إِنَّ اللهَ ـ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی ـ قَالَ لِی: اِقْرَأْ مُحَمَّدًا مِنِّی السَّلاَمَ ]السَّلاَمَ / در M «م» پیش دارد.[ وَ أَعْلِمْهُ ]أَعْلِمْهُ / M اْعَلِمَْهُ ]كذا[.[ أَنَّ ]أَنَّ / M اِنَّ.[ عَلِیا إِمَامُ الْهُدَی وَ مِصْبَاحُ الدُّجَی وَ الْحُجَّةُ عَلَی أَهْلِ الدُّنْیا، فَإِنَّهُ الصِّدِّیقُ الاَْكْبَرُ ]الاَْكبَرُ / M ندارد.[ وَ الْفَارُوقُ الاَْعْظَمُ ]الاَْعْظَمُ / M ندارد.[ وَ إِنِّی الَیتُ ]الَیتُ / M اَلَیثُ.[ بِعِزَّتِی أَنْ ]أَنْ / M ندارد.[ لاَ أُدْخِلَ ]أُدْخِلَ / M و R اُدْخِلُ.[ النَّارَ أَحَدًا تَوَلاَّهُ وَ سَلَّمَ لَهُ وَ لِلاَْوْصِیاءِ مِنْ بَعْدِهِ وَ لاَ أُدْخِلَ ]أُدْخِلَ / M و R اُدْخِلُ.[ الْجَنَّةَ مَنْ تَرَکَ وِلاَیتَهُ وَالتَّسْلِیمَ لَهُ وَلِلاَْوْصِیاءِ مِنْ بَعْدِهِ ]الْجَنَّةَ… مِنْ بَعْدِهِ / M ندارد.[ وَ حَقَّ ]حَقَّ / M حَقِّ الاَْرْضِ (گویا خواسته‌اند با نشانه‌هائی زائد بودنِ واژه «الأرض» رافرانمایند).[ الْقَوْلُ ]القَوْلُ / در M لامِ پایانی زیر دارد.[ مِنِّی لاََمْلاََنَّ جَهَنَّمَ وَ أَطْبَاقَهَا ]أَطْبَاقَهَا / در M قاف پیش دارد.[ مِنْ أَعْدَآئِهِ وَلاََمْلاََنَّ الْجَنَّةَ ]الْجَنَّةَ / در M حرفِ پایانی زیر دارد.[ مِنْ أَوْلِیآئِهِ وَ شِیعَتِهِ ]نگر: مائة منقبه‌ی ابن شاذان، ط. أبطحی، ص 56 و 57 (منقبتِ 30).[ .

و ]و / در M زبر دارد.[ دیگر منقولست از عَبدالله بنِ عبّاس از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ كه آن‌حضرت به عَلی بنِ أَبی‌طالب ـ صَلَواتُ الله وَ سَلامُهُ عَلَیه ـ فرمود كه: یا عَلی! بدرستی كه جبرئیل خبر داد مرا در شانِ تو ]تو / در M تاء زبر دارد.[ به خیری ]چیزی / چُنین است در M. R خیری.[ كه چشمِ مرا به آن روشن ]روشن / در M «و» زبر دارد![ گردانید و دلِ مرا به آن خوشحال گردانید. مَرا گفت كه: یا محمّد! بدرستی كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ مرا گفت كه: سَلامِ مَن به مُحَمَّد برَسان ]برَسان / زبرِ راء در M إِظهار گردیده است.[ و خبر كُن او را كه عَلی پیشوای راهِ هدایت است وچراغِ تاریكی شبِ ضلالَت ]ضلالَت / M و R ظلالت. البته در R كشیدگی دندانه «ظ» قدری إمحا شده است.[ و حجّت است بَر أَهلِ دنیا. پس بدرستی كه اوست صدّیقِ أَكبَر و عظیم‌ترین راستگوها و اوست فاروقِ أَعظَم و ]و / R ندارد. M وَ.[ بزرگترین جداكُنَنده‌ها میانِ حَقّ و ]و / در M زبر دارد.[ باطل و ]و / در M زبر دارد.[ من سوگند ]سوگند / M سَوكَند.[ یاد كرده‌ام به عزّتِ خودم كه داخلِ جهنّم نَكُنَم كسی را ]را / چُنین است در R. M ندارد.[ كه تولّا كُنَد به او و او را إِمام دانَد وفرمانِ او بَرَد و فرمان بَرَد أَوصیاءِ بعد از او ]او / M آن.[ را وداخل نمی‌كنم به بهشت كسی را كه ترك كُنَد ولایتِ او را و فرمانبرداری او را و إمام ]إِمام / M امامَ.[ نداند او را و یا أَوصیآء بَعد از او را إمام نَداند و حق و ]و / در M زبر دارد.[ راستست سخَنِ مَن كه هرآینه پُر خواهم كرد جَهَنَّم را و طبقه‌های ]طبقه‌های / M و R طبقهای.[ جَهَنَّم را از دشمنانِ آن‌حَضرَت و ]و / در M زبر دارد.[ پُر خواهَم كرد بهشت را از دوستان و پیروانِ آن‌حضرت.

وَ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ ]سَعِیدٍ / M سَعیدِ.[ الْخُدْرِی أَنَّهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُاللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ: مَا مَرَرْتُ فِی لَیلَةٍ أُسْرِی بِی بِشَیءٍ مِنْ مَلَكُوتِ السَّمَآءِ وَ لاَ عَلَی شَیءٍ مِنْ حُجُبٍ فَوْقَهَا إِلاَّ وَجَدْتُهَا كُلَّهَا ]كُلَّهَا / M كُلُّها.[ مَشْحُونَةً بِكِرَامِ ]بِكِرَامِ / M بَِكْرامِ ]كذا[.[ مَلاَئِكَةِ اللهِ ینَادُونَنِی: هَنِیئًا ]هَنیئًا / M ندارد.[ لَکَ یا مُحَمَّدُ! فَقَدْ أُعِطیتَ مَا لَمْ یعْطَ أَحَدٌ قَبْلَکَ وَ لاَیعْطَی أَحَدٌ بَعْدَکَ. أُعْطِیتَ عَلِی بْنَ ]عَلِی بْنَ / M عَلی بْنِ.[ أَبِیطَالِبٍ أَخًا وَ فَاطِمَةَ ]أَخًا وَ فَاطِمَةَ / M ندارد.[ زَوْجَتَهُ بِنْتًا ]بِنْتًا / M بنْتَ.[ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَینَ ]الْحُسَینَ / در M نون زیر دارد.[ أَوْلاَدًا وَ ]و / M اَوْ.[ مُحِبِّیهِمْ شِیعَةً. یا مُحَمَّدُ! إِنَّکَ أَفْضَلُ النَّبِیینَ وَ عَلِی أَفْضَلُ الْوَصِیینَ وَ فَاطِمَةُ سَیدَةُ نِسَآءِ الْعَالَمِینَ وَالْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ أَكْرَمُ مَنْ دَخَلَ الْجِنَانَ مِنْ أَوْلاَدِ الْمُرْسَلِینَ وَ شِیعَتُهُمْ أَفْضَلُ مَنْ تَضَمَّنَتْهُ ]تَضَمَّنَتْهُ / M تَضَمَّتَهُ.[ عَرَصَاتُ الْقِیامَةِ وَ تَشْتَمِلُ عَلَیهِ غُرَفُ الْجِنَانِ وَقُصُورُهَا وَ مُتَنَزَّهُهَا. ]مُتَنَزَّهُمَا / در M هاء زیر دارد.[ فَلَمْ یزَالُوا یقُولُونَ ذلِکَ فی مَصْعَدِی وَ مَرْجِعِی ]مَرْجِعی / چُنین است در M. R مَرْجَعِی.[ فَلَوْلاَ أَنَّ اللهَ حَجَبَ عَنْهَا اذَانَ الثَّقَلَینِ لَمَا بَقِی أَحَدٌ إِلاَّ سَمِعَهَا. ]سنج: مقتل الحسین ـ علیه‌السّلام ـ، خوارزمی، ط. نجف، ص 96 (به نقل از احقاق الحق،4/119).[

 و ]و / در M زبر دارد. R از بُن ندارد.[ دیگر منقولست از أَبوسَعیدِ خُدْری كه او گفت كِه: رَسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ فرمود كه: آن شبی كه مَرا به آسمان بردَند نگذشتم به مَلكوتِ آسمانها و بالاتر از آسمانها كه آن حجابهاست ]ست / M است.[ مَگَر آنكه یافتَم هَمه را كه پُر بودند از فرشتگانِ عَظیم‌الشّان و فریاد می‌كَردند و می‌گفتند: مبارك باد و گوارنده باد تو را ـ یا مُحَمَّد! ـ كه داده‌اند به تو آنچه نداده‌اند به كسی پیش از تو و نمی‌دهند به كسی بعد از تو: عَلی بن ]بن / M ابن.[ أَبی‌طالب را به تو دادند ]دادند / M دادهْ اندَ ]كذا[.[و برادرِ تو گردانیدند و فاطِمه كه زنِ اوست دخترِ تو گردانیدند و ]و / در M زبر دارد.[ إمام حَسَن وإمام حُسَین ]حُسَین / در M زبرِ سین إِظهار گردیده است.[ را فرزندانِ تو ]تو / در M تاء زبر دارد.[ گردانیدند و دوستانِ ایشان را شیعه تو گردانیدند. یا ُحَمَّد! بدرستی كه تو بهترینِ پیغمبرانی و ]و / در M زبر دارد.[ عَلی بهترینِ أَوصیای ]أَوصیای / M اوْصیاء.[ پیغمبرانست وفاطِمه ]فاطِمه / M فاطمة.[ بهترینِ زنانِ عالَمیانَست و حَسَن و حُسَین ]حُسَین / زبرِ سین در M إِظهار گردیده است.[ بهترینِ آن كسانند ]كسانند / R كسانید.[ كه داخِلِ بهشت می‌شوند از فَرزَندانِ پیغمبرانِ مُرسَل ]مُرسَل / M مَرسَل.[ و شیعیانِ ایشان بهتَرینِ ]بهترین / M بهتر از.[ أَهلِ عَرصه قیامتَند و بهترینِ كسانی‌اند كه در غرفه‌های بهشت و قصرهای بهشت ]و قصرهای بهشت / M ندارد.[ وسیرگاههای ]سیرگاههای / M سبْركاههای.[ بهشت درمی‌آیند. پس همیشه این سخن می‌گفتند در بالا رفتن وبرگشتنِ من. پس اگر نَه آن بود كه خدای ـ تَبارَک وتعالی ـ گوشهای جنّ و ]و / در M زبر دارد.[ إِنس را از آن ]از آن / M ندارد.[ محجوب گردانیده بود هرآینه كسی نمی‌مانْد ]نمی‌مانْد / M نمی‌ماندَ.[ كه نشنود ]نشنود / M نشنوند (البتّه بدونِ نقطه حرفِ سوم).[ این سخنان را.

وَ عَنْ قَنْبَرٍ مَوْلَی أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنِ أَبِی‌طَالِبٍ ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِ ـ أَنَّهُ قَالَ كَانَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ ]أَمِیرُالْمُؤمِنینَ / در M راء زبر دارد.[ عَلِی ـ عَلَیهِ السَّلاَمُ وَالصَّلوةُ ]السَّلاَمُ والصَّلوةُ / M الْصَّلوةِ والْسَّلامُ ]كذا[.[ـ عَلَی شَاطِئِ الْفُرَاتِ فَنَزَعَ قَمِیصَهُ وَ دَخَلَ الْمَآءَ فَجَاءَتْ مَوْجَةٌ فَأَخَذَ الْقَمِیصَ فَخَرَجَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ ]أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ / در M راء زبر دارد.[ (ع) فَلَمْ یجِدِ الْقَمِیصَ فَاغْتَمَّ بِذلِکَ غَمًّا شَدِیدًا فَإِذَا بِهَاتِفٍ یهْتَفُ: یا أَبَاالْحَسَنِ! اُنْظُرْ عَنْ یمِینِکَ وَ خُذْ مَاتَرَی فَإِذَا بِمَنْدِیلٍ عَنْ یمِینِهِ وَ فِیهِ قَمِیصٌ مَطْوِی فَإِذَا أَخَذَهُ لِیلْبِسَهُ ]لِیلْبِسَهُ / M لِیلْبِسَهُ.[ فَسَقَطَتْ مِنْ جَیبِهِ رُقْعَةٌ فِیهَا مِكْتُوبٌ:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ.

هَدِیةٌ مِنَ اللهِ الْعَزِیزِ الْحَكِیمِ ]الْحَكِیمِ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ إِلَی عَلِی بْنِ ]بْنِ / M ابْنِ.[ أَبِیطَالِبٍ ـ صَلَوَاتُ ]صَلَوَاتُ / M صَلواتِْ ]كذا[.[ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِ.

هذَا قَمِیصُ ]قَمِیصُ / M قَمِیصٌ.[ هَارُونَ بْنِ ]بْنِ / M ابْنِ.[ عِمْرَانَ كَذلِکَ وَ أَوْرَثْنَاهَا قَوْمًا اخَرِینَ. ]نگر: مائة منقبه‌ی ابن شاذان، ط. أبطحی، ص 70 (منقبتِ 40).[

و ]و / در M زبر دارد.[ دیگر منقولست از قَنبَر آزادكرده حَضرَتِ ]حَضرَت / در M مكرّر نوشته شده است. M + كردْه.[ أَمیرالمؤمنین ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ـ كه او گفت كه: حضرتِ أَمیرالمؤمنین ـ صَلَواتُ الله وَ ]و / در M زبر دارد.[ سَلاَمُهُ عَلَیه ـ در كنارِ آبِ فرات بود وپیراهنِ خود را كَنْد و داخلِ آب شد. پس موجه ]ای[]«موجه» (به معنای «موج» و «یک موج») در أدبِ پارسی نیز راه یافته است. صائب گوید:چون موجه سَرابیم در شوره‌زارِ عالَم كز بود بهره‌ای نیست غیر از نمود ما را[آمد و ]و / در M زبر دارد.[ جامه را برداشت و ]و / در M زبر دارد.[ بُرد. پس چون حَضرَتِ أَمیرالمؤمنین ـ صَلَواتُ ]صَلَوَاتُ / در M تاء زبر دارد.[ الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ـ بیرون آمد پیراهن را ندید. بسیار غمناک شد. پس ناگاه شنیدیم ]شنیدیم / M شنیدم.[ كه هاتفی آواز داد كه: یا أَبَاالْحَسَن! به دستِ راستِ خود نظر كُن و هَرچه می‌بینی بَردار. پس چون نظر كرد دید دستاری از دستِ راست و در او پیراهنی پیچیده است. پس چون پیراهن را برداشت كه بپوشد از گریبانِ او ]او / M ان.[ رقعه‌ای ]رقعه‌ای / M رقعه.[ افتاد و در او ]در او / M درو.[ نوشته بود كه:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم.

این هَدیه‌ایست از خداوندگاری كه او راست قهر و غلبه ]غلبه / در M باء زبر دارد.[ و بزرگواری و هرچه می‌كند از روی حكمت و ]و / در M زبر دارد.[ مصلحت می‌كند به سوی عَلی بنِ ]بن / M و R ابن.[ أَبی‌طالِب ـ صَلَواتُ الله وسَلاَمُهُ عَلَیه.

این پیراهنِ هارون بنِ عمران چنانچه به او كرامت كرده بودیم همچنان میراث دادیم به قومی دیگر.

و چون هارون، وصی حضرتِ موسی بود، و آن‌حضرت، وصی حضرتِ ]حضرت / M ندارد.[ خاتم ]خاتم / در M تاء زیر دارد.[ النَّبیین پیراهنِ او را از برای آن‌حضرت آوردند.

وَ عَن عَبْدِالله بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الله ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ یقُولُ: إِنَّ ]إِنَّ / M بِاَنَّ.[ لِلشَّمْسِ وَجْهَینِ: فَوَجْهٌ یضِیءُ لاَِهْلِ السَّمَآءِ وَ وَجْهٌ یضِیءُ لاَِهْلِ الاَْرْضِ وَ عَلَی الْوَجْهَینِ مِنْهَا كِتَابَةٌ. ]كِتَابَةٌ / M كِتابُهُ.[ ثُمَّ قَالَ: أَتَدْرُونَ مَا تِلْکَ الْكِتَابَةُ؟ قُلْتُ: اللهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ: الْكِتَابَةُ الَّتِی تَلِی ]تَلِی / M تَلِی.[ أَهْلَ السَّمَآءِ: «اللهُ نُورُ السَّموَاتِ وَالاَْرْضِ»، وَ أَمَّا الْكِتَابَةُ الَّتِی تَلِی ]أَهْلَ… / M ندارد.[ أَهْلَ ]أَهْل / M اَهْلِ.[ الاَْرْضِ: «عَلِی نُورُالاَْرَضِینَ». ]نگر: مائة منقبه‌ی ابن شاذان، ط. أبطحی، ص 77 و 78 (منقبتِ 45).[

و دیگر از عَبداللهِ بنِ مسعود منقولَست كه او گفت كه: شنیدم از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه / M ص.[ ـ كه آن‌حضرت فرمود كه: بدرستی كه آفتاب را دو رویست ]رویست / M روی است.[: به یك روی روشنایی ]روشنایی / M روشنائی.[ می‌دهَد أَهلِ آسمان را و به یك ]به یك / M بیک.[ روی ]روی / M ندارد.[ روشنایی ]روشنایی / در M حرفِ ماقبلِ آخر هیچ نقطه یا نشانه‌ای ندارد.[ می‌دهَد أَهلِ زمین را وبر هر دو روی آفتاب نوشته‌ایست. پس فرمود كه: آیا می‌دانید كه آن نوشته چه چیز است؟ گفتم: خدا ]خدا / در M مكرّر نوشته شده است.[ و رسولِ او داناتَر اند! حَضرَت فرمود كه: آن نوشته كه به جانبِ آسمانست ]كه به جانبِ آسمانست / M ندارد.[ اینست ]اینست / M این اسْت.[ كه: اللهُ نُورُ السَّموَاتِ و الاَْرْضِ، یعنی ]یعنی / M + كه (ولی آن را خط زده‌اند).[: خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ هدایتْ كننده ]هدایت‌كننده / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ أَهلِ آسمان ]آسمان / M اسِمانِ.[ و ]و / در M زبر دارد.[ زمین است و آن نوشته كه به جانبِ زمین است اینست كه: عَلی نُورُ الاَْرَضِینَ، ]الاَْرَضِینَ / M الاَْرْضَینَ.[ یعنی عَلی هدایت‌كنَنده أَهلِ زمین ]ترجَمه «الأَرَضِین» به «أهلِ زمین»، علی‌الظّاهر، خالی از «تَجَوُّز» یا «مسامحه» نیست.[ است.

وَ عَنِ النَّبِی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ أَنَّهُ قَالَ: سَمِعْتُ اللهَ ـ جَلَّ جَلاَلُهُ ]جَلاَلُهُ / M جَلالَهُ.[ ـ یقُولُ: عَلِی بْنُ ]بْنُ / M ابنُ.[ أَبِیطَالِبٍ حُجَّتِی عَلَی خَلْقِی وَ نُورِی فِی بِلاَدِی ]بِلاَدِی / M الْبِلادِ.[ وَ أَمِینِی عَلَی عِلْمِی، لاَ أُدْخِلُ ]أُدْخِلُ / M اَدْخُلَ.[ النَّارَ مَنْ عَرَفَهُ ]عَرَفَهُ / M عَرِفَهُ.[ وَ إِنْ عَصَانِی ]وَ إِنْ عَصَانِی / M ندارد.[ وَ لاَ أُدْخِلُ الْجَنَّةَ مَنْ أَنْكَرَهُ وَ إِنْ أَطَاعَنِی. ]نگر: مائة منقبه‌ی ابن شاذانِ قمی، ط. أبطحی، ص 78 و 79 (منقبتِ 46).[

و ] و / در M زبر دارد.[ دیگر منقولَست از رَسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ كه فرمود كه: شنیدَم از خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ كه می‌فرمود كه: علی بن ]بن / M ابْن.[ أَبِی‌طالب حجّتِ مَنَست بر خَلقِ مَن و نورِ مَن است در شهرهای مَن و أَمینِ مَن است بر عِلمِ مَن. داخل نمی‌گردانم به دوزخ كسی را كه او را شناسَد به إمامت و ]و / در M زبر دارد.[ اگرچه عِصیانِ ]عِصیان / در M عین زبر دارد![ من كرده باشَد و داخِلِ بهشت نمی‌كنم كسی را كه او را إِمام نداند و ]و / در M زبر دارد.[ اگرچه إِطاعَتِ من كرده ]كرده / در M دال زبر دارد.[ باشد.

وَ عَنِ النَّبِی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ أَنَّهُ قَالَ: لِعَلِی بْنِ ]بْنِ / M ابْنِ.[ أَبِیطَالِبٍ ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِ ]صَلَواتُ الله وَ سَلامُهُ عَلَیه / M ع.[ ـ: یا أَبَاالْحَسَنِ! لَوْ وُضِعَ إِیمَانُ الْخَلاَئِقِ ]الْخَلاَئِقِ / M الْخَلایقِ.[ وَ أَعْمَالُهُمْ فِی كَفَّةِ مِیزَانٍ وَ وُضِعَ عَمَلُکَ یوْمَ أُحُدٍ عَلَی كَفَّةٍ أُخْرَی لَرَجَحَ ]لَرَجَحَ / R لَرَجُحَ. M لَرُجِّحَ.[ عَمَلُکَ عَلَی جَمِیعِ مَا عَمِلَ الْخَلاَئِقُ ]الْخَلاَئِقُ / M الخَلایقُ.[ وَ إِنَّ ] إِنَّ / M اَِنَّ.[ اللهَ بَاهَی بِکَ یوْمَ أُحُدٍ مَلاَئِكَتَهُ ]مَلاَئِكَتَهُ / M مَلائِكَةُ.[ الْمُقَرَّبِینَ وَ رَفَعَ الْحُجُبَ مِنَ السَّموَاتِ السَّبْعِ ]السَّبْعِ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ وَ أَشْرَفَتْ إِلَیکَ الْجَنَّةُ وَ مَا فِیهَا وَابْتَهَجَ بِفِعْلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ ـ تَعَالَی شَانُهُ ]شَانُهُ / M شَاْنُهُ.[ ـ وَ إِنَّ اللهَ تَعَالَی یعَوِّضُکَ بِذلِکَ الْیوْمِ مَا یغْبِطُ بِهِ كُلُّ نَبِی وَ رَسُولٍ وَ صِدِّیقٍ وَ شَهِیدٍ. ]نگر: مائة منقبه‌ی ابن شاذان، ط. أبطحی، ص 79 و 80 (منقبتِ 47).[

و ]و / در M زبر دارد. R از بُن ندارد.[ دیگر منقولست از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ / M ص.[ ـ كه آن‌حَضرَت فرمود ]فرمود / M + كِه ان حضرَت فرموْد كه.[ به عَلی بنِ ]بن / M ابن.[ أَبی‌طالب ـ صَلَواتُ الله وَ سَلامُهُ عَلَیه ـ كه: یا أَبَاالْحَسَنِ! اگر بگذارَند إیمانِ خلایق وأَعمالِ ایشان را دَر كَفّه ]كَفّه / M كفَ ]كذا[.[ ترازویی ]ترازویی / چُنین است در R. M ترازوی.[ و ]و / در M زبر دارد.[ بگذارند جهادی را كه تو در روزِ أُحُد كردی دَر دیگر كَفّه ]كَفّه / M كفَ.[ ترازوی، هرآینه ]هرآینه / در M نون زبر دارد.[ زیادتی كند عَمَلِ تو ]تو / در M تاء زبر دارد.[ بر عملِ هَمه خَلایق و بدرستی كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ مُباهات كَرد به تو روزِ أُحُد با مَلائكه مُقَرَّبین و برداشت حجابها از هفت آسمان و بهشت و هركه در بهشت بود هَمه به سوی تو ]تو / در M تاء زبر دارد.[ نظر می‌كَردند و خُشنود ]خُشنود / R خوشنود. ضبطِ نص موافقِ M است.[ بود ]بود / M بو.[ از كردارِ تو ]تو / در M تاء زبر دارد.[ پروردگارِ عالَمیان ]عالَمیان / در M نون زیر دارد.[ و بدرستی كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ عوَض می‌دهَد تو را از جَهَتِ عَمَلِ آن روز عوَضی كه آرزوی آن كنَند هر پیغمبری و رسولی وصِدّیقی ]صِدّیقی / M صَدْیقی.[ و شهیدی. چرا كه هَمه أَصحاب دَر آن روز آن‌حَضرَت را گذاشته ]گذاشته / R كذشته. ضبطِ نص موافقِ M است.[ فرار نمودَند با آنكِه ]با آنكِه / M بْانكِهْ.[ مَأمور بودند از جانبِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ به ثبات و حَضرَتِ أَمیرالمؤمنین ـ صَلَواتُ الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ـ در آن روز جانبازیها كرد كه در كتبِ سیر و ]و / در M زبر دارد.[ تواریخ مَسْطور است كه زیاده از هفتاد زَخم بر بَدَنِ مُبارَكِ آن حَضرَت رسیده بود وآن حَضرَت دمار از روزگارِ ایشان بَرآورد ]بَرآورد / M برَاورَد.[ تا عاقبت، لشكرِ ]لشكر/ M ندارد.[ كُفّار به شمشیرِ آن‌حَضرَت منهزم گَشتند؛ و این مَقام جای تفصیلِ آنها نیست.

وَ عَنِ النَّبِی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ أَنَّهُ قَالَ: یا عَلِی! مَثَلُکَ فِی أُمَّتِی مَثَلُ الْمَسِیحِ عِیسَی بْنِ ]بْنِ / M ابْنِ.[ مَرْیمَ ـ عَلَیهِمَاالسَّلاَمُ ـ افْتَرَقَ قَوْمُهُ ثَلثَ فِرَقٍ: فِرْقَةٌ مُؤْمِنُونَ وَ هُمُ الْحَوَارِیونَ، وَ فِرْقَةٌ عَادَوْهُ ]عَادَوْهُ / چُنین است در R. M عادُوهُ.[ وَ هُمُ الْیهُودُ، وَ فِرْقَةٌ غَلَوْا ]غَلَوْا / چُنین است در R. M غَلُواْ.[ فِیهِ فَخَرَجُوا مِنَ الاِْیمَانِ؛ فَإِنَّ أُمَّتِی سَتَفْتَرِقُ فِیکَ ثَلثَ فِرَقٍ: فَفِرْقَةٌ شِیعَتُکَ وَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ، وَ فِرْقَةٌ عَدُوُّکَ وَ هُمُ الشَّاكُّونَ، وَ فِرْقَةٌ ]و هم الشَّاكُّونَ وَ فِرْقَةٌ / M ندارد.[ یغْلُو ]یغْلُو / M یعْلُواْ.[ فِیکَ وَ هُمُ الْجَاحِدُونَ؛ وَأَنْتَ فِی الْجَنَّةِ ـ یا عَلِی! ـ وَ شِیعَتُکَ، وَ عَدُوُّکَ وَ الْغَالِی فِی النَّارِ. ]نگر: مائة منقبه‌ی ابن شاذان، ط. أبطحی، ص 80 و 81 (منقبتِ 80 و 81).[

دیگر منقولَست از رَسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ كه آن‌حضرت فرمود كه: یا عَلی! مَثَل و داستانِ تو هَمچو داستانِ عیسی بنِ ]بنِ / M ابْنِ.[ مریم است ـ عَلَیهِمَاالسَّلام ـ كه قومِ او سه گروه شدند: گروهی باإیمان بودَند و ]و / در M زبر دارد.[ آنها حواریان بودند، و گروهی با او دشمنی كردَند و ]و / در M زبر دارد.[ ایشان یهودان بودند، و گروهی ]و گروهی / M ندارد.[ در شانِ او از حَد و اندازه بیرون رفتند و ]و / در M زبر دارد.[ او را به خدایی ]خدایی / چُنین است در R. M خدائی.[ پرستیدند، پَس از إیمان بیرون رفتَند. پس بتحقیق كه أُمَّتِ مَن نیز زود ]زود / M زودَ.[ باشد كه سه گروه شوند: گروهی ]گروهی / M كروه.[ شیعه و پیروِ تو باشَند و ایشان مؤمنانند، ]مؤمنانند / M ایشانِ مومانَند.[ و گروهی دشمنِ ]دشمن / در M دال زبر دارد.[ تو باشَند و ایشان كسانی‌اند كه در إمامتِ تو شك دارَند، و ]و / در M زبر دارد.[ گروهی در تو غُلُو خواهند ]خواهند / M خواهَد.[ كرد و ایشان مُنكِرانند؛ و و / در M زبر دارد.[ تو در بهشتی ـ یا عَلی! ـ با شیعیانِ خود و دوستانِ شیعیانِ خود، و دشمنِ تو و كسی كه در محبّتِ تو ]تو / در M تاء زبر دارد.[ غُلُو كرده باشَد و تو را خدا دانَد ]و تو را خدا دانَد / این عبارت افزوده ترجُمان است در تفسیرِ «غالی» و معنای «غُلُو».[ ایشان هر دو دَر جَهَنَّم خواهند بود.

وَ عَنْ أَبِی ذَرٍّ ـ رَضِی اللهُ عَنْهُ ـ أَنَّهُ قَالَ: نَظَرَ النَّبِی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ إِلَی عَلِی بْنِ ]بْنِ / M ابْنِ.[ أَبِیطَالِبٍ ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیهِ ]صَلَوات الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیه / M ع.[ ـ فَقَالَ: هذَا خَیرُالاَْوَّلِینَ وَ الاْخِرِینَ ]الاْخِرِینَ / در M خاء زبر دارد.[ مِنْ أَهْلِ السَّموَاتِ وَ الاَْرَضِینَ. هذَا سَیدُ الْوَصِیینَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ إِذَا كَانَ یوْمُ ]یوْمُ / R یوْمَ. M یوْمِ.[ القِیامَةِ جَاءَ عَلِی عَلَی نَاقَةٍ ]نَاقَةٍ / M زاقَةٍ.[ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ قَدْ أَضَاءَتِ الْقِیامَةُ ]الْقِیامَةُ / چُنین است در R به پیشِ واپسین حرف. در M واپسین حرف زیر دارد.[ مِنْ ضَوْئِهَا وَ عَلَی رَأْسِهِ ]رَأْسِهِ / M رَاْسِها.[ تَاجٌ مُرَصَّعٌ بِالزَّبَرْجَدِ وَ الْیاقُوتِ فَتَقُولُ ]فَتَقُولُ / M فَنَقُولُ.[ الْمَلاَئِكَةُ: هذَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ، وَ یقُولُ النَّبِیونَ: هذَا نَبِی مُرْسَلٌ. فَینَادِی مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ ]بُطْنَانِ / M و R بَطْنَانِ.[ الْعَرْشِ: هذَا الصِّدِّیقُ الاَْكْبَرُ، ]الاَْكْبَرُ / M الأَكْبَرِ.[ هذَا وَصِی ]وَصِی / M وَصّی.[ حَبِیبِ اللهِ، هذَا عَلِی بْنُ ]بْنُ / M ابْنِ.[ أَبِیطَالِبٍ، فَیقِفُ عَلَی مَتْنِ جَهَنَّمَ، فَیخْرِجُ مِنْهَا مَنْ یحِبُّ، وَ ]وَ / M ندارد.[ یدْخِلُ فِیهَا ]فِیهَا / M مِنْها.[ مَنْ یبْغِضُ ]یبْغِضُ / M یبْغِصُ.[ وَ یأْتِی أَبْوَابَ الْجَنَّةِ فَیدْخِلُ ]فَیدْخِلُ / M فَیدْخُلْ.[ أَوْلِیائَهُ الْجَنَّةَ ]الْجَنَّةَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ بِغَیرِ حِسَابٍ. ]نگر: مائة منقبه‌ی ابن شاذان، ط. أبطحی، ص 88 و 89 (منقبتِ 55).[

و دیگر روایتست از أَبوذَرِّ غفاری كه روزی ]روزی / M + كه.[ رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلّی الله علیه و آله / M ص.[ ـ نَظَر كرد به عَلی بنِ أَبی‌طالب ـ صَلَواتُ الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ]عَلَیهِ / R + و آله. این افزونه در M نیست.[ ـ پس فرمود كه: عَلی بهترینِ پیشینیان و ]و / در M زبر دارد.[ پسینیان است از أَهلِ آسمانها و زمینها و او بهتر و ]و / در M زبر دارد.[ مهترِ أَوصیآء پیغمبرانست ]پیغمبرانستِ / M پیغمبران است.[ و إِمام و پیشوای متّقیانست ]متّقیانست / M متقیان اسْت.[ و ]و / در M زبر دارد.[ كشانَنده شیعیانِ سفیدرویانِ ]سفیدرویان / در M سین زبر دارد.[ دست‌وپاسفیدان است ]است / M ست.[ به بهشت.

چون روزِ قیامَت شوَد بیاید حضرتِ عَلی بنِ أَبی‌طالب و سوار باشَد بر ناقه‌ای ]ناقه‌ای / M ناقِه.[ از ناقه‌های ]ناقه‌های / R ناقها. M ناقهای.[ بهشت كه ]كه / در R مُكَرَّر نوشته شده است. M كِهْ.[ روشن شود صحرای قیامت از روشنی ناقه آن‌حَضرَت و بر سَرِ آن‌حضرت تاجی باشد مُرَصَّع به زبرجَد و یاقوت. پس فرشتگان گویند: آیا این فرشته مقرّب است؟ ]است / M ست.[ و پیغمبران گویند: آیا این پیغمبر مُرسَلست؟ پس مُنادی از جانبِ عَرش ندا دهَد كه: این صِدّیقِ أَكبَرست ]صِدّیقِ أكبرَست / M صَدْیق اكبرَ اَست.[، این وَصی حَبیبِ خداست، این عَلی بنِ أَبی‌طالب است. ]ست / M است.[ پس آن‌حَضرَت بر سرِ پلِ صِراط بایستَد و بیرون آورَد از دوزخ هركه را كه وستدارِ او باشَد و ]و / در M زبر دارد.[ داخِل كُنَد در جَهَنَّم هركه را كه دشمَنِ او باشد وبیاید به دَرهای بهشت و ]و / در M زبر دارد.[ داخل گردانَد دوستانِ خود را به بهشت بی‌حساب.

وَ عَنْ أَنَسٍ ]أَنَسٍ / M انِسِْ.[ بْنِ مَالِکٍ عَنْ عَائِشَةَ ]عائشةَ / R عایشَةَ. M عایشَةِ.[ قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ]رَسُولَ اللهِ / در M واپسین حرف در هر دو واژه پیش دارد![(ص) یقُولُ: عَلِی بْنُ ]بْنُ / M ابْنِ.[ أَبِیطَالِبٍ خَیرُ الْبَشَرِ مَن أَبَی فَقَدْ كَفَرَ. فَقِیلَ: فَلِمَ حَارَبْتِهُ ]حَارَبْتِه / M و R حَارَبْتَهُ.[ فَقَالَتْ: وَاللهِ مَا حَارَبْتُهُ ]فَقالَتْ… حَارَبْتُهُ / M ندارد.[ مِنْ ذَاتِ نَفْسِی وَ مَا حَمَلَنِی عَلَیهِ إِلاَّ طَلْحَةُ ]طَلْحَةُ / در M واپسین حرف تنوینِ رفع دارد.[ وَ زُبَیرٌ. ]نگر: مائة منقبه‌ی ابن شاذان، ط. أبطحی، ص 138 (منقبتِ 70).[

و ]و / در M زبر دارد.[ دیگر روایتست از أَنَس بنِ مالِك و ]و / در M زبر دارد.[ او از عایشه كه او گفت: شنیدم از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلّی الله عَلَیه وَ آلِه / M ص.[ ـ كه می‌فرمود كه: علی بنِ ]بن / M و R ابن.[ أَبی‌طالب بهترینِ خَلْقِ خداست. هَركه إِبا كُنَد كافِر ]كافِر / زیرِ فاء در M إِظهار گردیده است.[ است. پس به عایشه گفتَند كه: ]كه / M ندارد.[ پس تو چرا ]چرا / M چَرا.[ با او محاربه نمودی؟ گفت: وَالله كه مَن به خودی خود خود / M خودَ.[ این كار نكردَم و مرا بر حَربِ او نداشتند مَگَر طلحه و زبیر.

و این خبر نیز در كتبِ علمای أَهلِ سُنَّت از حَدِّ تواتر گذشته است كه «عَلی خَیرُ الْبَشَر مَن أَبَی فَقَد كَفَر» از عایشه و غیرِ آن.

وَ ]وَ / M ندارد.[ عَنْ أَبِی هُرَیرَةَ ]هُرَیرَةَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ أَنَّهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلّی الله عَلَیهِ و الِهِ / M ص.[ ـ: إِنَّ اللهَ خَلَقَ فِی السَّمَآءِ الرَّابِعَةِ مِائَةَ أَلْفِ ]أَلْفِ / M اَلْفَ.[ مَلَکٍ وَ فِی السَّمَآءِ الْخَامِسَةِ ثَلاَثَمِائَةِ أَلْفِ مَلَکٍ ]ثَلاثَمِائَةِ أَلْفِ مَلَکٍ / M ثَلاثَ مَِائةَ اَلْفٍ.[ وَ فِی السَّمَآءِ السَّابِعَةِ ]السَّابِعَةِ / M الْسّابِعَةُ ]كذا[.[ مَلَكًا رَأْسُهُ ]رَأْسُهُ / M رَاْسَهُ.[ تَحْتَ الْعَرْشِ وَ رِجْلاَهُ تَحْتَ الثَّرَی وَ مَلاَئِكَةً ]مَلاَئِكَةً / در M واپسین حرف زبر دارد و در R تنوینِ رفع.[ أَكْثَرِ ]أَكْثَرَ / در R واپسین حرف پیش دارد. متن موافقِ M است.[ مِنْ رَبِیعَةَ وَمُضَر لَیسَ لَهُمْ طَعَامٌ وَ لاَ شَرَابٌ إِلاَّ الصَّلوةُ عَلَی أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنِ ]بْنِ / M ابْن.[ أَبِی‌طَالِبٍ وَمُحِبِّیهِ وَ الاِْسْتِغْفَارُ ]الاِْسْتِغْفَارُ / M و R الاِْستغْفَارِ.[ لِشِیعَتِهِ ]لِشِیعَتِهِ / M لشیعَةِ.[ الْمُذْنِبِینَ وَ مَوَالِیهِ. ]نگر: مائة منقبه‌ی ابن شاذان، ط. أبطحی، ص 164 (منقبتِ 88).[

دیگر روایتست از أَبوهُرَیره كه او گفت كه رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ فرمود كه: خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ دَر آسمانِ چهارم ]چهارم / M چهارِم.[ صدهزار فرشته آفریده است و در آسمانِ پنجم سیصدهزار فرشته و در آسمانِ هفتم فرشته ]ای[ آفریده است كه سرِ او در زیرِ عرش است و پایهای او در زیرِ زمین و آفریده است فرشتگان زیاده از عددِ رَبیعه ]رَبیعه / M رَبیعة.[ ومُضَر ـ كه دو طایفه‌اند عظیم و عَدَدِ ایشان را خدای تَبارَک وَ تَعالی می‌دانَد ـ و ایشان را طعام و شرابی نیست به غیر از صَلَوات بَر حضرتِ ]حضرت / M ندارد.[ أمیرالمؤمنین عَلی بن أبی‌طالب ودوستانِ آن‌حضرت و ]و / M ندارد.[ استغفار و طَلَبِ آمرزش می‌كُنَند ]می‌كنند / M می‌كنَد.[ از جهتِ شیعیانِ گناهكارِ آن حَضرَت و ]و / در M زبر دارد.[ موالیانِ آن‌حَضرَت.

وَ عَنِ النَّبِی (ص) أَنَّهُ قالَ ]قَالَ / M ندارد.[ حَدَّثَنِی جَبْرَئِیلُ عَنْ رَبِّ الْعِزَّةِ ـ جَلَّ جَلاَلُهُ ]جَلاَلُهُ / M جَلالَهُ.[ ـ أَنَّهُ ]أَنَّهُ / M ندارد.[ قَالَ: مَنْ عَلِمَ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا وَحْدِی وَ أَنَّ ]أَنَّ / M اَنَا.[ مُحَمَّدًا عَبْدِی وَ رَسُولِی وَ أَنَّ عَلِی بْنَ ]بْنَ / M بنِ ]كذا[.[أَبِیطَالِبٍ خَلِیفَتِی وَ أَنَّ الاَْئِمَةَ مِنْ وُلْدِهِ حُجَجِی، أَدْخَلْتُهُ ]أَدْخَلْتُهُ / در M تاء زبر دارد.[ الْجَنَّةَ ]الجَنَّةَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ بِرَحْمَتِی وَ نَجَّیتُهُ ]نَجَّیتُهُ / در M تاء زبر دارد.[ مِنَ النَّارِ بِعَفْوِی وَ أَبَحْتُ لَهُ جِوَارِی وَ أَوْجَبْتُ لَهُ كَرَامَتِی و أَتْمَمْتُ عَلَیهِ نِعْمَتِی وَ جَعَلْتُهُ ]جَعَلْتُهُ / در M تاء زبر دارد.[ مِنْ خَاصَّتِی ]خَاصَّتِی / M خاصّی.[ وَخَالِصَتی ]خَالِصَتِی / M خالِصی.[ فَإِنْ نَادَانِی لَبَّیتُهُ ]لَبَّیتُهُ / در M تاء زبر دارد.[ وَ إِنْ ]إِن / M و R اَنْ.[ دَعَانِی أَجَبْتُهُ ]أَجَبْتُهُ / در M تاء زبر دارد.[ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیتُهُ ]أَعْطَیتُهُ / در M تاء زبر دارد.[ وَ إِنْ ]إِنْ / M اَنْ.[ سَكَتَ ابْتَدَأْتُهُ ]ابْتَدَأْتُهُ / M ابْتَدَاتَهُ.[ وَ إِنْ ]إِنْ / M اَنْ.[ أَسَآءَ رَحِمْتُهُ ]رَحِمْتُهُ / در M تاء زبر دارد.[ وَ إِنْ ]إِنْ / M اَنْ.[ فَرَّ مِنِّی دَعَوْتُهُ ]دَعَوْتُهُ / در M تاء زبر دارد.[ وَ إِن رَجَعَ إِلَی ]إِلَی / M اِلی.[ قَبِلْتُهُ وَإِنْ قَرَعَ بَابِی فَتَحْتُهُ ]فَتَحْتُهُ / در M حرفِ ماقبلِ آخِر زبر دارد.[ وَ مَنْ لَمْ یشْهَدْ أَنَّ ]أَنَّ / M اَن.[ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا وَحْدِی أَوْ شَهِدَ بِذلِکَ وَ لَمْ یشْهَدْ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولِی أَوْ شَهِدَ بِذلِکَ وَ لَمْ یشْهَدْ أَنَّ عَلِی بْنَ ]بْنَ / M بْنِ.[ أَبِیطَالِبٍ ]أَبِیطَالِبٍ / M ندارد.[ ـ صَلَوَاتُ اللهِ ]اللهِ / M + وَ سَلامُهُ.[ عَلَیهِ ـ خَلِیفَتِی أَوْ شَهِدَ بِذلِکَ وَ لَمْ یشْهَدْ أَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ حُجَجِی فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِی وَ صَغَّرَ عَظَمَتِی وَ كَفَرَ بِایاتِی وَ كُتُبِی وَ رُسُلِی إِنْ قَصَدَنِی حَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی حَرَمْتُهُ ]حَرَمْتُهُ / در M تاء زبر دارد.[ وَ إِنْ نَادَانِی لَمْ أَسْمَعْ نِدَاءَه وَ إِنْ دَعَانِی لَمْ أَسْتَجِبْ دُعَاءَهُ وَ إِنْ رَجَانِی خَیبْتُهُ ]خَیبْتُهُ / در M تاء زبر دارد.[ ذلِکَ جَزَاؤُهُ ]جَزَاؤُهُ / R جَزَأوُهُ.[ مِنِّی وَمَا أَنَا بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ. فَقَامَ جَابِرُ بْنُ ]بْنُ / M ابنُ.[ عَبْدِاللهِ ]عَبدِاللهِ / در M دال پیش دارد.[ الاَْنْصَارِی فَقَالَ: یا رَسُولَ اللهِ! ]رَسُولَ اللهِ / M و R + ص. در M واپسین حرفِ كلمه نخست پیش دارد.[ وَ مَنِ الاَْئِمَّةُ ]الاَْئِمَّةُ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ مِنْ وُلْدِ ]مِنْ وُلْدِ / M وُلِدَ.[ عَلِی بْنِ ]بْنِ / M ابْنِ.[ أَبِیطَالِبٍ؟ قَالَ: الْحَسَنُ وَالْحُسَینُ ]الْحُسَینُ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ سَیدَا شَبَابِ ]شَبَابِ / M شَبابَ.[ أَهْلِ الْجَنَّةِ، ثُمَّ زَینُ الْعَابِدِینَ فِی زَمَانِهِ عَلِی بْنُ ]بْنُ / M ابْنُ.[ الْحُسَینِ، ثُمَّ الْبَاقِرُ مُحَمَّدُ بْنُ ] بْنُ / M ابْنُ.[ عَلِی وَسَتُدْرِكُهُ، ]سَتُدْرِكُهُ / در M كاف زبر دارد.[ فَإِذَا أَدْرَكْتَهُ فَاقْرَأْهُ مِنِّی السَّلاَمَ. ]السَّلاَمَ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ ]بْنُ / M ابْنُ.[ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ الْكَاظِمُ مُوسَی بْنُ ]بْنُ / M ابْنُ.[ جَعْفَرٍ، ثُمَّ الرِّضَا عَلِی بْنُ مُوسَی، ثُمَّ التَّقِی مُحَمَّدُ ]مُحَمَّدُ / M مُحَمَّدٌ.[ بْنُ عَلِی، ]بْنُ عَلِی/ M ندارد.[ ثُمَّ النَّقِی عَلِی بْنُ ]بْنُ / M ابْنُ.[ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ الزَّكِی الْحَسَنُ بْنُ ]بْنُ / M ابْن.[ عَلِی، ثُمَّ ابْنُهُ القَائِمُ بِالْحَقِّ مَهْدِی ]مَهْدِی / M مَهْدی.[ أُمَّتِی ]أُمَّتِی / زبرِ یاء در M إِظهار گردیده است.[ الَّذِی یمْلاَُ الاَْرْضَ قِسْطًا وَعَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْمًا وَ جَوْرًا هؤُلاَءِ ـ یا جَابِرُ! ـ خُلَفَائِی وَ أَوْصِیائِی وَأَوْلاَدِی وَعِتْرَتِی. مَنْ أَطَاعَهُمْ فَقَدْ أَطَاعَنِی وَ مَنْ عَصَاهُمْ فَقَدْ عَصَانِی وَ مَنْ أَنْكَرَهُمْ أَوْ أَنْكَرَ وَاحِدًا مِنْهُمْ فَقَدْ أَنْكَرَنِی. بِهِم یمْسِکُ اللهُ السَّمَآءَ ]السَّمَآءَ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ أَنْ تَقَعَ عَلَی الاَْرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ وَ بِهِمْ یحْفَظُ اللهُ الاَْرْضَ أَن تَمِیدَ بِأَهْلِهَا. ]سنج: كمال‌الدّینِ صدوق، ط. غفّاری، ص 258. 259.[

دیگر روایتست از رسولِخدا (ص) كه آن‌حَضرَت فَرمود كه: خبر داد مرا ]مرا / M مرارا.[ جبرئیل از خداوَندِ عالَمیان ]عالَمیان / در M «ن» زیر دارد.[ كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ فرمود كه: هَركه بدانَد و اعتقاد كُنَد كه بجُز مَن خداوندی نیست و ]و / در M زبر دارد.[ مَن دَر ذات و صفات یگانه‌ام و ]و / در M زبر دارد.[ بداند كه مُحَمَّد بَنده من ورسولِ مَنَست و بداند كه عَلی بنِ ]بن / M ابْن.[ أَبی‌طالِب خلیفه و ]و / در M زبر دارد.[ گماشته مَنَست بر خَلقِ مَن و ]و / در M زبر دارد.[ بِداند كه إِمامان فرزندانِ او حجّتهای مَنَند بَر خَلق، داخِل كُنَم او را به بهشت به رَحمَتِ خودَم ونجات دهم ]دهم / M ندارد.[ او را از آتشِ جَهَنَّم به عَفوِ خودَم و او را درآورَم در جوارِ دوستانِ خودم و واجب گردانم از جهَتِ او كرامتِ خودم را و ]و / در M زبر دارد.[ تَمام گردانم بَر او نِعْمتم را وبگردانم او را از جمله خاصان ]خاصان / در M نون زیر دارد.[ و ]و / در M زبر دارد.[ برگزیدگانِ خود. پس اگَر مرا ندا كُنَد ]كند / در M یك دندانه افزون دارد.[ لَبّیک گویم او را و اگر مَرا بخوانَد إِجابَت كنم او را و اگر مرا سؤال كُنَد عَطا كُنَم او را و اگر او ]او / در M «و» زبر دارد.[ نطلبَد مَن نطلبیده او را بدهم ]بدهم / M می دهم.[ و اگر بَد كُنَد او را ببخشم و اگر از مَن بگریزَد او را بخوانم ]بخوانم / در M «ن» زیر دارد.[ و ]و / در M زبر دارد.[ اگر رجوع كُنَد به سوی مَن قبول كُنَم توبه ]توبه / در M تاء زبر دارد.[ او را و اگر دَرِ مرا ]مرا / M من.[ بكوبَد دَرِ او بگشایم و ]و / در M زبر دارد.[ كسی كه گواهی ]گواهی / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ ندهَد به وحدانیتِ من یا گواهی دهد به وحدانیتِ من ولیكن گواهی ندهد به ]به وحدانیت… گواهی ندهد / M ندارد.[ رسالتِ محمّد ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلّی الله علیه و آلِه / M ص.[ ـ یا به این هَر دو گواهی دهَد وگواهی ندهد به إِمامتِ ]به إِمامت / M بامامامَت.[ عَلی بنِ ]بن / M ابْن.[ أَبی‌طالب كه خَلیفه مَنَست یا به اینها هَمه گواهی دهَد و گواهی ندهَد كه إمامانِ فَرزندانِ او حجّتهای مَنَند بر خَلق، پس بدرستی ]بدرستی / در M سین زبر دارد.[ كه إِنكار كرده است نعمتِ مرا و ]و / در M زبر دارد.[ كوچک دانسته است عظمَتِ مرا و ]و / در M زبر دارد.[ كافر شده است به آیاتِ مَن وكتابهای مَن و رسولانِ مَن. اگَر قَصدِ مَن كُنَد او را محجوب ]محجوب / M محبوب.[ گردانم و ]و / در M زبر دارد.[ اگَر از مَن سؤال كُنَد او را محروم گردانم و ]و / در M زبر دارد.[ اگَر او مرا بخوانَد إِجابت نكُنَم دعای او را و ]و / در M زبر دارد.[ اگر از مَن امیدوار باشد ناامیدش گردانم و ]و / در M زبر دارد.[ این جزای اوست از مَن و مَن ]مَن / M منم.[ ستَمكار ]ستَمكار / M ستَم‌كارَ.[ نیستم بندگان را. پس جابر بنِ عَبدالله الأَنصاری برخاست ]برخاست / M و R برخواست.[ و ]و / در M زبر دارد.[ گفت: یا رسول‌الله! ]رسول‌الله / M + ص.[ كیست ]كیست / چُنین است در M و R.[ إِمامانِ فرزندانِ ]فرزندان / M + عَلی ابنْ.[ عَلی بنِ أَبی‌طالِب؟ حضرت فرمود كه: حَسَن و حُسین سیدانِ ]سیدان / M + و.[ جَوانانِ أَهلِ بهشت، پس، زینتِ عبادَت‌كُنَندگان دَر زمانِ خود، عَلی بن الحُسین، ]بن الحُسین / M ابن الحَسَنْ.[ پس، پَهن‌كُنَنده عُلوم، ]علوم / در M «م» زیر دارد.[ محمّد بنِ عَلی، ]بن علی / M ابن عَلی ع.[ و زود باشد كه او را ]كه او را / M ندارد.[ دریابی، پس چون او را ]او را / M ندارد.[ دَریابی ]دَریابی / M + او را.[ سَلامِ من به او برسان. پس بَعد از آن، صادق جعفر بن ]بن / M ابن.[ مُحَمَّد، پس بعد از آن، كاظم موسی بنِ جَعفَر، پس بعد از آن رِضا ]رضا / M رِضاءِ.[ عَلی بنِ موسی، پس بعد از آن، تقی محمّد بن عَلی، پس بَعد از آن، نقی علی بن مُحَمَّد، پس بعد از آن زَكی حَسَن بنِ عَلی، پس بَعد از آن فرزندِ او قائِم ]قائم / R قایم. در M حرفِ سوم نه نقطه دارد و نه همزه.[ به حَق، مَهدی أُمَّتِ مَن، كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ به سَبَبِ او زمین را پر از عَدل و داد ]و داد / M وَدادَ.[ كُنَد بعد از آنكه پُر از ظلم و ]و / در M زبر دارد.[ جور شده باشد. پس حضرت فرمود كه: یا جابِر! این جماعت خَلیفه‌های منَنَد و أَوصیای منند ]أَوصیای منند / M اوصیاء.[ و أَولادِ مَنَند و عترتِ منند. هَركه إِطاعَتِ ایشان كُنَد إِطاعَتِ من كرده است و هَركه عِصیانِ ایشان ]ایشان / در M «ن» زیر دارد.[ كُنَد عِصیانِ ]عِصیان / در M حرفِ یكم زبر دارد![ من كرده است و هَركه إِنكار كُنَد ایشان را یا إِنكار كُنَد یكی ازیشان ]ازیشان / M از ایشان.[ را چنانست كه إِنكار كرده است مرا و ]و / در M زبر دارد.[ به ]به / در M باء زبر دارد.[ بَركتِ ایشان خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ نگاه می‌دارد آسمان را كه بر زمین نیفتد مگر به إِذنِ او و به ]و به / M ندارد.[ وجودِ ایشان خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ حفظ می‌كُنَد زمین را از آنكِه مبادا بگردد و أَهلِ خود ]خود / M او.[ را سرنگون كُنَد.

وَ عَنِ الاِمَامِ جَعْفَرِ بْنِ ]بْنِ / M ابْنِ.[ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ عَنْ ابَائِهِ ـ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِمْ ـ عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِ ـ أَنَّهُ كَانَ جَالِسًا فِی الرَّحْبَةِ ]الرَّحْبَةِ / M الرَّجْفَةِ.[ وَ النَّاسُ حَوْلَهُ فَقَامَ إِلَیهِ رَجُلٌ ]رَجُلٌ / M رَجُلَ.[ فَقَالَ: یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ! ]أَمیرالمؤمنین / M + صَلَواتُ الله وَ سلامُهُ ]كذا[.[ إِنَّکَ بِالْمَكَانِ الَّذِی أَنْزَلَکَ اللهُ تَعَالَی وَ أَبُوکَ مُعَذَّبٌ فِی النَّارِ!

فَقَالَ لَهُ: مَهْ! فَضَّ اللهُ ]اللهُ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ فَاکَ! ]فَاکَ / M قالَ.[ وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّدًا بِالْحَقِّ نَبِیا لَوْ شَفَعَ أَبِی ]أَبِی / M انّی.[ فِی كُلِّ مُذْنِبٍ عَلَی وَجْهِ الاَْرْضِ لَشَفَّعَهُ اللهُ! فَتَقُولُ أَبِی ]أَبی / M اِنّی.[ مُعَذَّبٌ ]مُعَذَّبٌ / M مُعَذِّبٌ.[ فِی النَّارِ وَ ابْنُهُ قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ! وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّدًا بِالْحَقِّ نَبِیا إِنَّ نُورَ أَبِیطَالِبٍ یوْمَ الْقِیامَةِ لَیطْفِئُ نُورَ الْخَلاَئِقِ ]الْخَلاَئِقِ / M الخَلافَةِ.[ إِلاَّ خَمْسَةَ أَنْوَارٍ: نُورَ ]نُورَ / M نُوْرُ.[ مُحَمَّدٍ وَ نُورَ فَاطِمَةَ ]فَاطِمَةَ / M فاطِمَةٍ.[ وَ نُورَ ]نُورَ / M نُوْرُ.[ الْحَسَنِ وَ نُورَ ]نُورَ / M ندارد.[ الْحُسَینِ وَ نُورَ ]نُورَ / M نُوْرُ.[ وُلْدِهِ مِنَ الاَْئِمَّةِ. أَلاَّ إِنَّ ]إِنَّ / M اَنَ.[ نُورَهُ مِن نُورِنَا خَلَقَهُ اللهُ تَعَالَی مِنْ قَبْلِ خَلْقِ ادَمَ بِأَلْفَی ]بِأَلْفَی / M باَلْفِ.[ عَامٍ. ]نگر: مائة منقبه‌ی ابن شاذان، ط. أبطحی، ص 174 و 175 (منقبتِ 98).[

دیگر روایتست از حَضرَتِ إِمام جعفر بنِ ]بن / M ابْن.[ مُحَمَّد الصّادِق از آبای او از حضرتِ أَمیرالمؤمنین ]أَمِیرالمؤمنین / در M راء زبر دارد.[ (ع) ]ع / در R نیامده. از M نقل شد.[ كه آن‌حضرت در رحبه ]رحبه / M رجب.[ ـ كه مَحلّه‌ایست از كوفه یا دَر ]دَر / در R «از» بوده و گویا دستكاری شده و شبیه به «در» گردیده است.[ فضای مَسجدِ كوفه ـ نشسته ]نشسته / در M تاء زبر دارد.[ بود و مردمان به گِردِ آن‌حَضرَت درآمده ]درآمده / در M دال زیر دارد.[ بودند. پس مردی به سوی او برخاست ]برخاست / M و R برخواست.[ و ]و / در M زبر دارد.[ گفت: یا أَمیرالمؤمنین! بدرستی كه تو با این ]با این / M باین.[ مَرتبه كه نَزدِ خدای ـ تَبارَک و تَعالی ـ داری، روا باشد كه پدرَت در آتشِ جَهَنَّم مُعَذَّب باشد؟! پس حضرت فرمود كه: بس كُن! خدای تعالی دهان تو را بشكناد! ]تو را بشكناد! / M بر بشكناد (بدون نقطه حرفِ سوم).[ به حقِّ آن خداوندی كه مُحَمَّد را براستی به خلق فرستاد ]فرستاد / M فرستادِ.[ و پیغمبَر گردانید كه اگر پدَرَم شَفاعَت كند هَر گناهكاری را كه بر روی زمین است هرآینه ]هرآینه / در M نون زبر دارد.[ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ شَفاعَتِ او را قَبول كُنَد. پس تو می‌گویی ]می‌گویی / M می‌كوْئی.[ كه پدَرِ مَن مُعَذَّب است در آتش ـ و ]و / در M زبر دارد.[ حال‌آنكه فرزندِ او قسمَتْ كننده بهشت و ]و / در M زبر دارد.[ دوزخ است ـ؟! به حَقِّ آن خدایی ]خدایی / M خدائی.[ كه محمّد را بحق مبعوث گردانید ]گردانید / M كردانیده.[ و رسولِ خود ساخت كه نورِ ]نور / + عَلی.[ أبوطالب در روزِ قیامت فرونشانَد نورِ جمیعِ خَلایق را مگر پنج نور: نورِ مُحَمَّد و نورِ فاطِمَه ]فاطِمَه / M فاطمة.[ و نورِ حَسَن و نورِ ]و نور / M وَ نورَ.[ حُسین و نورِ فرزندانِ حُسین ]حُسین / M + و نور فرزندان.[ كه إمامانَند.

بدرستی كه نور او از نورِ ماست كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ آفرید نورِ او را پیش از خَلقِ آدَم به دوهزارسال.

ای عزیز! أَحادیث در إیمانِ أَبوطالب، بَلكه در عصمتِ او بسیارست و أَكثَرِ شیعه برآنند كه آن‌حضرت از أَوصیای ]عصمت… أَوصیای / M ندارد.[ حضرتِ عیسی است و ]و / M ندارد.[ بَرین ]بَرین / M بَراین.[ مضمون كتبِ بسیار نوشتِه‌اَند ]نوشته‌اند / در M تاء زیر و دال زبر دارد.[ عَلیرغمِ سنّیان ]سنّیان / در M حرفِ واپسین زیر دارد.[ و ایشان نیز أَحادیثِ بسیار نقل كرده‌اَند كه دالّست بَر إیمانِ او، ]او / در M «و» زبر دارد.[ ولكن ]لكن / M لیكن.[ (خَتَمَ اللهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَ عَلَی سَمْعِهِمْ ]عَلَی سَمْعِهِمْ / M ندارد.[ وَ عَلَی أَبْصَارِهِمْ ]أَبْصَارِهِمْ / در M راء زبر و هاء پیش دارد.[ غِشَاوَةٌ). ]قرآنِ كریم: س 2، ی 7.[

وَ ]وَ / M ندارد.[ عَنِ النَّبِی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ اله / M ص.[ ـ أَنَّهُ قَالَ: لِكُلِّ أُمَّةٍ صِدِّیقٌ ]صِدِیقٌ / در M واپسین حرف تنوینِ جَر دارد.[ وَ فَارُوقٌ ]فَارُوقٌ / در M واپسین حرف تنوینِ جَر دارد.[ وَ صِدِّیقُ ]صِدّیقُ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ هذِهِ الاُْمَّةِ وَ فَارُوقُهَا عَلِی بْنُ ]بْنُ / M ابْنُ.[ أَبِیطَالِبٍ ]أَبِی طَالِبٍ / M اَبیطالِبِْ.[ (ع). إِنَّ عَلِیا سَفِینَةُ نَجَاتِهَا ]نَجَاتِهَا / M نَجاتُها.[ وَ بَابُ ]بَابُ / M و R بَابِ.[ حِطَّتِهَا وَ إِنَّهُ ]إِنَّهُ / M اَنَّهُ.[ یوشَعُهَا ]یوشَعُهَا / M یوْشِعَها.[ وَ شَمْعُونُهَا وَ ذُوقَرْنَیهَا. ]ذُو قَرْنَیهَا / M ذُوْ قَرْنَها.[ مَعَاشِرَ النَّاسِ! إِنَّ عَلِیا خَلِیفَةُ اللهِ ]اللهِ / M ندارد.[ وَ خَلِیفَتِی عَلَیكُمْ بَعْدِی وَ إِنَّهُ ]إِنَّهُ / M اَنَهُ.[ لاََمِیرُالْمُؤْمِنِینَ وَ خَیرُ الْوَصِیینَ. مَنْ نَازَعَهُ فَقَدْ نَازَعَنِی وَ مَنْ ظَلَمَهُ ]ظَلَمَهُ / M ظُلْمَهُ.[ فَقَدْ ظَلَمَنِی وَ مَنْ غَالَبَهُ فَقَدْ غَالَبَنِی وَ مَنْ بَرَّهُ فَقَدْ بَرَّنِی وَ مَنْ جَفَاهُ فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ عَادَاهُ فَقَدْ عَادَانِی وَ مَنْ وَالاَهُ فَقَدْ وَالاَنِی وَ ذلِکَ أَنَّهُ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ مَخْلُوقٌ ]مَخْلُوقٌ / در M قاف پیش دارد.[ مِنْ طِینَتِی وَكُنْتُ أَنَا وَ هُوَ مِنْ نُورٍ ]نُورٍ / در M نیامده است.[ وَاحِدٍ. ]نگر: عیونِ أخبار الرّضا ـ علیه‌السّلام ـ، ط. أعلمی، 2/16.[

دیگَر منقولَسْت از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ كه آن‌حضرت فرمود كه: هَر أُمَّتی را صِدّیقی است یعنی تصدیق‌كُنَنده نبی دَر ]دَر / در M مُكَرَّر نوشته شده است.[ جمیعِ أَقوال ]أَقوال / در M لام زیر دارد.[ و أَفعال یا راستگویی ]راستگویی / M راسْت‌كوْئی. ضبطِ نص موافقِ R است.[ كه هرگز ]هرگز / M هركزَ.[ به زبانِ او دروغ جاری نشده است و فاروقی است یعنی جداكنَنده میانِ حقّ وباطل؛ و صدّیقِ این أمّت و فاروقِ ]میانِ حقّ… فاروق / M ندارد.[ این أُمَّت، عَلی بن أَبی‌طالب است. ]أبی‌طالب است / M ابیطالبَست.[ بدرستی كه عَلی كشتی نجاتِ این أُمَّت است ]أُمَّت است / M امتَست.[ و بابِ حِطّه این أُمَّت است ]اُمَّت است / M امتَست.[ چنانكه در بَنی‌إسرائیل دَری بود و مأمور شدَند قومِ موسی كه دَر آنجا داخِل شوَند و ]و / در M زبر دارد.[ بگویند: حِطّه ]حِطّه / M حَطّه.[ تا از تیه نجات یابند، همچنین هركه بَر دَرِ آن حَضرَت دَرآمد و روی از غیرِ او گَردانید، از بیابانِ ضلالَت نجات یافت و ]و / در M زبر دارد.[ سیئاتش ]سیئاتش / M سیاتش.[ مُبَدَّل به حَسَنات گَشت و بدرستی كه عَلی یوشعِ این أُمّتَست چنانكِه یوشع وصی حضرتِ موسی بود، عَلی وَصی منست؛ و شمعونِ این أُمّت است چنانكه شمعون وصی حضرتِ عیسی بود، علی وصی ]وصی حضرت… وصی / M ندارد.[ منست و عَلی ذوالقرنینِ این أُمَّتست. ]أُمَّتست / M امت اسْت.[

و تفسیرِ این كلام ]كلام / واپسین حرف در M زیر دارد.[ بَر وَجْهِ ]وَجْهِ / M وَجَهَ.[ كمال در شرحِ خطبه خواهد آمد. ]خواهد آمد / در M در هر دو واژه حرفِ پیش از دال زیر دارد.[

ای گروه مردمان! بدرستی كه عَلی خَلیفه خداست و ]و / در M زبر دارد.[ خَلیفه منست بَر شما بَعد از مَن. و ]و / در M زبر دارد.[ بدرستی كه عَلی أَمیرمؤمنانَست و بهترینِ أَوصیاءِ پیغمبرانَست. هَركه با او منازعه ]منازعه / در M عین زبر دارد.[ كند با من منازعه ]منازعه / در M عین زبر دارد.[ كَرده است و هر كه او را ستم كُنَد مرا ستم كرده است ]ستم كرده است / M سَتم كردَاسْت.[ و ]و / در M زبر دارد.[ هَركه بَر او غلبه كُنَد چنانست كه خواهَد كه ]كه / در M نیامده است.[ بَر من غلبه ]غلبه / در M باء زبر دارد.[ كُنَد و هركه با او ]او / M اوَ.[ دشمنی كُنَد با من دشمنی كرده است و هركه با او دوستی كند با من دوستی كرده است ]و هر كه با او دوستی… است / M ندارد.[ زیرا كه او برادرِ مَنَست و وزیرِ مَنَست و مخلوقست ]مخلوقست / M مخلوق است.[ از طینتِ مَن و مَن و عَلی از یك نوریم.

وَ عنِ ابْنِ ]ابْنِ / M اَبی.[ عَبَّاسٍ أَنَّهُ قَالَ لَمَّا زَوَّجَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه / M ص.[ ـ عَلِیا (ع) ]ع / M ندارد.[ فَاطِمَةَ ـ عَلَیهَا ]عَلَیهَا / M عَلَیهِمَا.[ السَّلاَمُ ـ تَحَدَّثْنَ ]تَحَدَّثْنَ / R تَحَدَّثْنَّ ]كذا[. M تَحْدَثَنَ.[ نِسَاءُ ]نِسَاءُ / M نِسَاءَهُ.[ قُرَیشٍ وَ غَیرُهُنَّ ]غَیرُهُنَّ / در M راء و هاء زیر دارد.[ وَ عَیرْنَهَا ]عَیرْنَهَا / M عَیرنَّها.[ وَ قُلْنَ: زَوَّجَکِ ]زَوَّجَکَ / M زَوْجَکَ.[ رَسُولُ اللهِ (ص) مِنْ عَائِلٍ لاَ مَالَ لَهُ. فَقَالَ لَهَا رَسُولُ‌اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه / M ص.[ ـ: یا فَاطِمَةُ! أَمَا ]أَمَا / M اَمّا.[ تَرْضِینَ ]تَرْضِینَ / R تَرْضَینَ. ضبطِ نص موافقِ M است.[ أَنَّ ]أَنَّ / R اَِنّ. ضبطِ نص موافقِ M است.[ اللهَ ـ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی ـ اطَّلَعَ اطِّلاَعَةً إِلَی الاَْرْضِ فَاخْتَارَ مِنْهَا رَجُلَینِ أَحَدُهُمَا ]أَحَدَهُمَا / در M دال زبر دارد.[ أَبُوکِ وَ الاْخَرُ بَعْلُکِ. یا فَاطِمَةُ ]فَاطِمَةُ / در M واپسین حرف زبر دارد.[! كُنْتُ ]كُنتُ / M ندارد.[ أَنَا وَ عَلِی نُورٌ مِنْ بَینِ یدَی اللهِ ]اللهِ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ مُطْبِقَینِ ]مُطْبِقَینِ / M مُطْبِقینَ.[ مِنْ قَبْلِ أَنْ یخْلُقَ اللهُ ادَمَ ـ عَلَیهِالسَّلاَمُ ـ بِأَرْبَعَةِ عَشَرَ أَلْفِ عَامٍ، فَلَمَّا خَلَقَ ادَمَ قَسَمَ ذلِکَ النُّورَ جُزْئَینِ: جُزْءٌ ]جُزْءٌ / M جُزْءً.[ أَنَا وَ جُزْءٌ عَلِی. ثُمَّ إِنَّ قُرَیشًا تَكَلَّمَتْ فِی ذلِکَ وَ فَشَا الْخَبَرُ.

فَبَلَغَ النَّبِی (ص) فَأَمَرَ ]فَأَمَرَ / M فَامَنَ.[ بِلاَلاً فَجُمِعَ النَّاسُ ]فَجُمِعَ النّاسُ / M فَجَمَعَ النّاسِ.[ وَ خَرَجَ إِلَی مَسْجِدِهِ وَ رَقَا مِنْبَرَهُ ]رَقَا مِنْبَرَهُ / M قَرَا مَبْزَرَْهُ ]/كذا[.[یحَدِّثُ ]یحَدِّثُ / M كحْدِّثَ.[ النَّاسَ بِمَا خَصَّهُ اللهُ تَعَالَی مِنَ الْكَرَامَةِ ]الْكَرَامَةِ / در M كاف زیر دارد.[ وَ بِمَا خَصَّ بِهِ عَلِیا وَ فَاطِمَةَ ـ عَلَیهِمَا ]عَلَیهِمَا / M عَلَیهَا.[ السَّلاَمُ ـ؛ فَقَالَ: یا مَعْشَرَ النَّاسِ! ]النَّاسِ / M النّاسَ.[ إِنَّهُ ]إِنَّهُ / M اَنَّهُ.[ بَلَغَنِی مَقَالاَتُكُمْ وَ إِنِّی مُحَدِّثُكُمْ حَدِیثًا فَعُوهُ وَاحْفَظُوهُ مِنِّی وَاسْمَعُوهُ؛ فَإِنِّی مُخْبِرُكُمْ بِمَا خَصَّ اللهُ بِهِ أَهْلَالْبَیتِ وَ بِمَا خَصَّ بِهِ عَلِیا مِنَ الْفَضْلِ وَ الْكَرَامَةِ وَفَضْلِهِ عَلَیكُمْ؛ فَلاَ تُخَالِفُوهُ فَتَنْقَلِبُوا عَلَی أَعْقَابِكُمْ، وَ مَنْ ینْقَلِبُ عَلَی عَقِبَیهِ فَلَنْ یضُرَّ ]یضُرَّ / M یضُرُّ.[ ئاللهَ شَیئًا وَ سَیجْزِی اللهُ الشَّاكِرِینَ. مَعَاشِرَ النَّاسِ! إِنَّ اللهَ قَدِ اخْتَارَنِی مِنْ خَلْقِهِ فَبَعَثَنِی إِلَیكُمْ رَسُولاً وَ اخْتَارَ لِی عَلِیا خَلِیفَةً وَ وَصِیا. مَعَاشِرَ النَّاسِ! إِنَّهُ لَمَّا أُسْرِی بِی إِلَی السَّمَاءِ وَتَخَلَّفَ عَنِّی جَمِیعُ مَنْ كَانَ مَعِی مِنْ مَلاَئِكَةِ السَّموَاتِ وَ جَبْرَئِیلُ (ع) وَ الْمَلاَئِكَةُ الْمُقَرَّبِینَ ]وَصِیا. مَعَاشِرَ… الْمُقَرَّبِینَ / M ندارد.[ وَ وَصَلْتُ إِلَی حُجُبِ رَبِّی دَخَلْتُ سَبْعِینَ أَلْفَ حِجَابٍ مِنْ كُلِّ حِجَابٍ إِلَی حِجَابٍ مِنْ حُجُبِ الْعِزَّةِ وَالْقُدْرَةِ وَ الْبَهَآءِ وَ الْكَرَامَةِ وَ الْكِبْرِیآءِ وَ الْعَظَمَةِ ]الْعَظَمَةِ / M الْعَضَّةِ.[ وَ النُّورِ وَ الظُّلْمَةِ وَ الْوَقَارِ ]الْوَقَارِ / M و R الْوِقَارِ.[ حَتَّی وَصَلْتُ إِلَی حِجَابِ الْجَلاَلِ فَنَاجَیتُ رَبِّی ـ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی ـ بَینَ یدَیهِ وَ تَقَدَّمَ إِلَی ـ عَزَّ ذِكْرُهُ ـ بِمَا أَحَبَّهُ وَ أَمَرَنِی بِمَا أَرَادَ لَمْأَسْئَلْهُ لِنَفْسِی شَیئًا فِی عَلِی ـ عَلَیهِالسَّلاَمُ ]عَلَیهِالسَّلاَمُ / M ع.[ ـ إِلاَّ أَعْطَانِی وَ وَعَدَنِی الشَّفَاعَةَ ]الشَّفَاعَةَ / در M واپسین حرف هم زبر دارد و هم زیر.[ فِی شِیعَتِهِ وَ أَوْلِیائِهِ. ثُمَّ قَالَ لِی ]لِی / زبرِ یاء در M إِظهار گردیده است.[ الْجَلِیلُ ـ جَلَّ جَلاَلُهُ ]جَلاَلُهُ / در M حرفِ ماقبلِ آخر زبر دارد.[ ـ: فَأَحِبَّ ]فَأَحِبَّ / در M حاء زبر دارد.[ عَلِیا فَإِنّی أُحِبُّهُ ]أُحِبُّهُ / در M حاء پیش دارد و باءِ مُشَدَّد زبر.[ وَ أُحِبُّ ]أُحِبُّ / M اَحِبَّ.[ مَنْ یحِبُّهُ ]یحِبُّهُ / M یحبَّهُ.[ وَ أُحِبُّ ]أُحِبُّ / M اَحِبَّ.[ مَنْ أَحَبَّ مَنْ یحِبُّهُ. فَخَررْتُ ]فَخَرَرْتُ / M فَخَزَرْتُ.[ للهِِ سَاجِدًا مُسَبِّحًا شَاكِرًا لِرَبِّی ـ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی ـ فَقَالَ لِی: یا مُحَمَّدُ ]مُحَمَّدُ / در M دال تنوینِ رفع دارد.[! عَلِی وَلِیی ]وَلِیی/ M وَلّی.[ وَ خِیرَتِی بَعْدَکَ مِنْ خَلْقِی اخْتَرْتُهُ لَکَ أَخًا وَ وَصِیا وَ وَزِیرًا ]وَزِیرًا / M وَزَیرًا.[ وَ صَفِیا وَ خَلِیفَةً وَ نَاصِرًا لَکَ عَلَی أَعْدَآئِی. یا مُحَمَّدُ! وَعِزَّتِی وَ جَلاَلِی! لاَینَادِی عَلِیا جَبَّارٌ إِلاَّ قَصَمْتُهُ ]قَصَمْتُهُ / M قَسَمْتَهُ.[ وَ لاَ یقَاتِلُ عَلِیا عَدُوٌّ مِنْ أَعْدَائِی إِلاَّ هَزَمْتُهُ وَ أَبَدْتُهُ. یا مُحَمَّدُ! إِنِّی اطَّلَعْتُ ]اطَّلَعْتُ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ عَلَی قُلُوبِ عِبَادِی فَوَجَدْتُ عَلِیا أَنْصَحَ خَلْقِی لَکَ وَأَطْوَعَهُمْ لَکَ فَاتَّخِذْهُ أَخًا وَ خَلِیفَةً وَ وَصِیا وَ زَوِّجْهُ ابْنَتَکَ فَإِنِّی سَأَهَبُ ]سَأَهَبُ / M ساهِبٌ.[ لَهُمَا غُلاَمَینِ طَیبَینِ ]طَیبَینِ / M طَیبینَ.[ طَاهِرَینِ تَقِیینِ نَقِیینِ. فَبِی ]فَبِی / M مِنّی.[ حَلَفْتُ ]حَلَفْتُ / M خَلَفْتُ.[ وَ عَلَی نَفْسِی حَتَمْتُ أَنَّهُ لاَ یتَوَلَّینَّ عَلِیا وَزَوْجَتَهُ وَذُرِّیتَهُمَا أَحَدٌ مِنْ خَلْقِی إِلاَّ رَفَعْتُ لِوَاءَهُ إِلَی قَائِمَةِ عَرْشِی وَ جَنَّتِی وَ بُحْبُوحَةِ ]بُحْبُوحَةِ / R بُحْبَوبَةِ. M بِحْبُوبَةِ.[ كَرَامَتِی وَ سَقَیتُهُ ]سَقَیتُهُ / در M تاء زبر دارد.[ مِن حَظِیرَةِ قُدْسِی وَ لاَ یعَادِیهِمْ أَحَدٌ وَ یعْدِلُ عَنْ وِلاَیتِهِمْ ]وِلاَیتِهِمْ / M وَلااَیتِهِمْ ]كذا[.[ـ یا مُحَمَّدُ! ـ إِلاَّ سَلَبْتُهُ ]سَلَبْتُهُ / در M تاء زبر دارد.[ وُدِّی وَ بَاعَدْتُهُ ]بَاعَدْتُهُ / در M تاء زبر دارد.[ مِنْ قُرْبِی وَ ضَاعَفْتُ ]ضَاعَفْتُ / در M تاء زبر دارد.[ عَلَیهِمْ عَذَابِی وَ لَعْنَتِی. یا مُحَمَّدُ! إِنَّکَ ]إِنَّکَ / M اَنَّکَ.[ رَسُولِی ]رَسُولِی / M رَسُولٌ.[ إِلَی جَمِیعِ خَلْقِی وَ إِنَّ عَلِیا وَلِیی ]وَلِیی/ M وَلّی.[ وَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ ]أَمِیرُالمؤمِنینَ / در M راء زبر دارد.[ وَ عَلَی ذلِکَ أَخَذْتُ مِیثَاقَ مَلاَئِكَتِی وَ أَنْبِیائِی وَ جَمِیعِ ]جَمِیعِ / در M عین زبر دارد.[ خَلْقِی مِنْ قَبْلِ أَنْ أَخْلُقَ خَلْقًا ]خَلْقًا / M ندارد.[ فِی سَمَآئِی وَ أَرْضِی مُحَبَّةً مِنِّی لَکَ ـ یا مُحَمَّدُ! ـ وَلِعَلِی و لِوُلْدِكُمَا وَ لِمَنْ أَحَبَّكُمَا وَ كَانَ مِنْ شِیعَتِكُمَا وَ لِذلِکَ خَلَقْتُهُ مِنْ خَلِیقَتِكُمَا. فَقُلْتُ: ]فَقُلْتُ / در M تاء زبر دارد.[ إِلهِی وَ سَیدِی! فَاجْمَعِ ]فَاجْمَعِ / M فَاَجْمِعَ.[ الاُْمَّةَ ]الاُْمَّةَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ عَلَیهِ. فَأَبَی عَلَی وَ قَالَ: یا مُحَمَّدُ!

إِنَّهُ ]إِنَّهُ / M اِنَِهُ ]كذا[.[ الْمُبْتَلَی وَ الْمُبْتَلَی بِهِ وَ إِنِّی جَعَلْتُكُمْ مِحْنَةً لِخَلْقِی أَمْتَحِنُ ]أَمْتَحِنُ / M امْتِحَنَ.[ بِكُمْ جَمِیعَ عِبَادِی وَخَلْقِی فِی سَمَائِی وَ أَرْضِی وَ مَا فِیهِنَّ لاُِكْمِلَ ]لاُِكْمِلَ / M اِلّا كمِّلُ.[ الثَّوَابَ ]الثَّوَابَ / M الّتَوّابَ.[ لِمَنْ أَطَاعَنِی فِیكُمْ وَ أُحِلَّ ]أُحِلَّ / M و R اُحِلُّ.[ عَذَابِی وَ لَعْنَتِی عَلَی مَنْ خَالَفَنِی فِیكُمْ وَ عَصَانِی؛ وَ بِكُمْ أُمَیزُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیبِ. یا مُحَمَّدُ! وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی لَوْلاَکَ مَا خَلَقْتُ ادَمَ وَ لَوْلاَ عَلِی مَا خَلَقْتُ ]خَلَقْتُ / در M تاء زبر دارد.[ الْجَنَّةَ ]الْجَنَّةَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ لاَِنِّی بِكُمْ أَجْزِی ]أَجْزِی / در M حرفِ یكم پیش دارد.[ الْعِبَادَ یوْمَ الْمَعَادِ بِالثَّوَابِ وَ الْعِقَابِ وَ بِعَلِی وَ بِالاَْئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ أَنْتَقِمُ ]أَنْتَقِمُ / M انْتَقَِمَ ]كذا[.[ مِنْ أَعْدَائِی فِی الدُّنْیا ثُمَّ إِلَی ]إِلَی / M اِلی.[ مَصِیرُ الْعِبَادِ فِی الْمَعَادِ وَ أُحَكِّمُكُمَا فِی جَنَّتِی وَ نَارِی فَلاَ یدْخُلُ الْجَنَّةَ ]الْجَنَّةَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ لَكُمَا عَدُوٌّ و لاَ یدْخُلُ النَّارَ لَكُمَا وَلِی وَ بِذلِکَ أَقْسَمْتُ عَلَی نَفْسِی. ثُمَّ انْصَرَفْتُ فَجَعَلْتُ لاَ أَخْرُجُ مِنْ حِجَابٍ إِلَی حِجَابٍ مِنْ حُجُبِ ]مِنْ حُجُبِ / M و مِنْ حُجُبٍ (گویا بر «و» رقمِ إبطال زده‌اند).[ ذِی الْجَلاَلِ وَ الاِْكْرَامِ إِلاَّ سَمِعْتُ ]سَمِعْتُ / در M تاء زبر دارد.[ مِنَ النِّدَآءِ وَرَائِی: یا مُحَمَّدُ! قَدِّمْ عَلِیا! یا مُحَمَّدُ! اسْتَخْلِفْ عَلِیا! یا مُحَمَّدُ! أَوْصِ إِلَی عَلِی! یا مُحَمَّدُ! وَاخِ ]وَاخِ / M وَاخٍ.[ عَلِیا! یا مُحَمَّدُ! أَحِبَّ مَنْ یحِبُّ عَلِیا! یا مُحَمَّدُ! اسْتَوْصِ بِعَلِی وَ شِیعَتِهِ خَیرًا! فَلَمَّا وَصَلْتُ إِلَی الْمَلاَئِكَةِ جَعَلُوا یهَنُّونِی فِی السَّموَاتِ وَ یقُولُونَ: هَنِیئًا لَکَ ـ یا رَسُولَ اللهِ! ـ بِكَرَامَةِ اللهِ لَکَ وَ لِعَلِی. مَعَاشِرَ النَّاسِ! عَلِی أَخِی فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ وَ وَصِیی وَ أَمِینِی عَلَی سِرِّی وَ سِرِّ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ وَزِیرِی وَ خَلِیفَتِی عَلَیكُمْ فِی حَیاتِی وَ بَعْدَ وَفَاتِی لاَ یتَقَدَّمُهُ ]یتَقَدَّمُهُ / M یتَقَدِّمْهُ.[ أَحَدٌ وَ خَیرُ مَنْ أُخَلِّفُ بَعْدِی وَ لَقَدْ أَعْلَمَنِی رَبِّی ـ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی ـ أَنَّهُ سَیدُ الْمُسْلِمِینَ وَ إِمَامُ ]إِمَامُ / M اِمامَ.[ الْمُتَّقِینَ وَأَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثِی وَ وَارِثُ النَّبِیینَ وَ وَصِی رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ مِنْ شِیعَتِهِ وَ أَهْلِ وِلاَیتِهِ ]وِلاَیتِهِ / M وَلاَیتِه.[ وَ إِلَی جَنَّاتِ النَّعِیمِ بِأَمْرِ رَبِّ الْعَالَمِینَ یبْعَثُهُ اللهُ یوْمَ الْقِیامَةِ مَقَامًا مَحْمُودًا یغْبِطُهُ بِهِ الاَْوَّلُونَ وَ الاْخِرُونَ ]الاْخِرُونَ / M و R الاْخَرُونَ.[ بِیدِهِ لِوَائِی لِوَاءُ ]لِوَاءُ / M ندارد.[ الْحَمْدِ ]الحَمْدِ / M الحَمْدُ.[ یسِیرُ بِهِ أَمَامِی ]أَمَامِی / M اِمامی.[ وَتَحْتَهُ ]تَحْتَهُ / M و R تَحْتُهُ.[ ادَمُ ]ادَمُ / M ادَمَ.[ وَ جَمِیعُ ]جَمِیعُ / در M عین زبر دارد.[ مَنْ ]مَنْ / M مِنْ.[ وَلَّدَهُ ]وَلَّدَهُ / M وَلَدِه.[ مِنَ النَّبِیینَ وَ الشُّهَدَآءِ ]الشُّهَدَاءِ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ وَ الصَّالِحِینَ إِلَی جَنَّاتِ النَّعِیمِ حَتْمًا مِنَ اللهِ مَحْتُومًا مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ ]رَبِّ الْعَالَمِینَ / M و R + وَ. البتّه در R روی «و» خط زده شده است.[ وَعْدٌ وَعَدَنِیهِ ]وَعَدَنِیهِ / M وَعَدَیتَهُ.[ رَبِّی فِیهِ وَ لَنْ یخْلِفَ اللهُ وَعْدَهُ وَ أَنَا عَلَی ذلِکَ مِنَ الشَّاهِدِینَ. ]نگر: الیقینِ ابنِ طاوس، تحقیق أنصاری، صص 424 ـ 427.[

و ]و / در M زبر دارد.[ دیگر منقولَست اَز عَبداللهِ بنِ عبّاس ]عبّاس / در M سین زیر دارد.[ كه گفت كه: چون حَضرَتِ رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه / M ص.[ ـ حضرتِ فاطِمه ]فاطِمه / M فاطِمَة.[ زهرا ]زهرا / M زهراء.[ را به عَلی مُرتضی داد، زنانِ قُرَیش و غیرِ ایشان به سُخَنهای ناشایسته ]ناشایسته / M شایستَه.[ درآمدَند و ]و / در M زبر دارد.[ حضرتِ فاطِمه ]فاطمه / M فاطمة.[ را سَرزنش كَردند و ]و / در M زبر دارد.[ گفتَند كه:

رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلّی الله عَلَیه و آله / M ص.[ ـ تو را به زنی به ]زنی به / M و R زن.[ فقیری بی‌مال داد. پس رسولِخدا (ص) به حضرتِ فاطِمَه ]فاطِمَه / M فاطِمة.[ گفت ]گفت / M كفَت.[ كه: ]كه / M ندارد.[ یا فاطِمَه ]فاطِمَه / M فاطِمة.[! آیا خشنود ]خُشنود / M خوشنود. ضبطِ نص موافقِ R است.[ نیستی كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ نظری به سوی أَهلِ زمین كَرد و از ایشان دو كس را برگزید: یكی ]یكی / M ندارد.[ پدر، و دیگری شوهَرِ تو. ای فاطِمه ]فاطِمه / M فاطمة.[! بودَم ]بودَم / چُنین است در R و M.[ من و ]و / در M زبر دارد.[ عَلی دو ]دو / M در.[ نور نزدِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ قرینِ یكدیگر و با هم ممزوج پیش از آنكه خدای ـ تَبارَکَ وَ تَعالی ـ آدم را بیافَریند ]بیافریند / M بیافَِرید ]كذا[.[ به چهارده‌هزار سال. پس چون خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ آدم را بیافرید ]به چهارده هزار… بیافرید / M ندارد.[ و در صُلبِ او جای داد و از پُشت به پُشت می‌آمَد تا آنكه آن نور را دو ]دو / M دَو.[ حصّه ]حصّه / M حَصِّه.[ كَرد: یك حصّة ]حصّة / چُنین است در R به تاءِ واپسین. M حَصّه.[ من شدم و ]و / در M زبر دارد.[ یكی عَلی. پس دیگر قریش سخنان گفتَند درین ]درین / M در این.[ باب و این خبر فاش شد و خبر به رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه / M ص.[ ـ رسید. حضرت أَمر كَرد بلال را تا مردمان را در مسجد حاضِر كَرد. پَس حضرت به مَسجد تشریف آوَردَند ]آوَردَند / در M زبرِ «و» إظهار گردیده است.[ و ]و / در M زبر دارد.[ منبر را مشرّف گردانیدند ]گردانیدند / M كردانید.[ كه خبر دهَند مردمان را به آنچه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ او را مخصوص گردانیده است از كرامَت و به ]به / باء در M زبر دارد.[ كرامتهایی كه خدای ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ حضرت أمیرالمؤمنین عَلی بن أَبی‌طالِب را و حَضرَت فاطِمه زهرا را كرامَت كرده است. پس فرمود كه: ای گروهِ مردمان! ]مردمان / در M نون زیر دارد.[ به مَن رسیده است گفته‌های شما و بدرستی كه شما را حَدیث می‌گویم به حدیثی. پس او را نگاه دارید و حفظ كنید از من. پس بدرستی كه مَن خبر می‌دهَم شما را به آنچه مخصوص گردانیده است خدای ـ تَبارَک ]تَبارَک / M ندارد.[ وَ تَعالی ـ به آن أَهلِبَیتِ ]بَیت / در M زبرِ باء إظهار شده است.[ مرا و به آنچه مخصوص گردانیده است ]است / M + خدای تبارک وَ تعالی.[ به آن عَلی را از فَضل و كرامَت و ]و / در M زبر دارد.[ او را تفضیل داده است بر شما. پس مخالفَتِ او مكنید ]مكنید / M می‌كنَند (بدونِ نقطه حرفِ دوم).[ كه برخواهید گشت بر عقبِ خودو به سببِ مخالفَتِ او كافر خواهید شد و هركه ]هركه / M هركو.[ برگردَد و كافر گردد پس هیچ ضَرَر به خدا نرسانیده است و زود باشَد كه خدای ـ تَبارَکَ وَ تَعالی ـ جزا دهَد شكركُنَندگان را. ای گروهِ مردمان! بدرستی كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ مرا از میانِ خلق برگزید و مرا به سوی شما فرستاد كه رسولِ شما باشم و علی را از برای من برگزید ]و مرا به سوی شما… برگزید / M ندارد.[ كه خَلیفه و وَصی من باشَد. ]باشَد / M + و مرا بسوْی شما فرستادْ كهْ رسوْل شما باشم وَ عَلی را از برَای مَن بركزید كهخلیفْه و وَصَی مَن باشَد ]كذا[.[ ای جَمعِ مردمان! ]مردمان / در M نون زیر دارد.[ بدرستی كه چون مَرا به آسمان بُردَند و ]و / در M زبر دارد.[ از مَن بازماندَند هَركه با ]با / M یا.[ من بود از فرشتگانِ آسمانها و جبرئیل (ع) ]ع / M ندارد.[ و ]و / در M زبر دارد.[ مَلائكه مُقَرَّبین و رَسیدم] رسیدم / زبرِ راء در M إظهار گردیده است.[ به حجابهایی ]حجابهایی / M حجابها.[ كه خدای ـ تَبارَکَ وَ تَعالی ـ آفریده است، داخِل شدَم در هفتاد هزار حجاب از حجاب به حجاب از حجابهای عزَّت و قدرَت و ]و / در M زبر دارد.[ بها و كرامَت و كبریا و عَظمَت و نور وظلمت و وقار، تا رسیدَم به حجابِ جَلال. پس مناجات كَردم با پرورْدِگارِ خود ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ و در مَقامِ بندگی ایستادَم و خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ به ]به / زیرِ باء در M إِظهار گردیده است.[ من گفت آنچه خواست و ]و / در M زبر دارد.[ أَمر كَرد مرا به آنچه خواست و من سؤال نكردَم از برای خود ]خود / M خودَم.[ چیزی در شانِ عَلی مگر آن كه او را به من عطا كرد و وعده كرد مرا شفاعت در شیعیانِ علی ]مگر آن كه… شیعیانِ علی / M ندارد.[ و دوستانِ او.

پس خدای تَعالی ]تَعالی / M تبارک وَ تعالی.[ فرمود به مَن كه: كه را دوست می‌داری از خَلقِ من؟ گفتم: خداوندا! دوست می‌دارم ]خداوندا! دوست می‌دارم / M ندارد.[ آن كسی را كه تو دوست می‌داری. پس خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ فرمود كه: یا مُحَمَّد! تو عَلی را دوست دار كه من دوست می‌دارم او را و دوست می‌دارم كسی را كه ]كه / M + دوست می‌دارَد.[ عَلی را دوست دارد ]دوست دارد / M ندارد.[ و دوست می‌دارم كسی را كه دوست دارَد كسی را كه عَلی را دوست دارد. پس مَن به سَجده افتادم و ]و / در M دوبار نوشته شده و یكی از آن دو مورد زبر دارد.[ تسبیحِ إلهی و تنزیهِ او كردم به شكرانه ]شكرانه / در M زیر نون إظهار شده است.[ پروردگارِ عالَمیان ]عالَمیان / در M نون زیر دارد.[ ـ تَبارَک وَ تَعالی. پس مَرا گفت ]گفت / M كفَت.[ كه: یا مُحَمَّد! عَلی وَلی منست وبَرگزیده منست ]منست / M من است.[ از خَلقِ من بعد از تو. مَن او را اختیار كردَم از برای تو ]تو / در M تاء زبر دارد.[ كه برادَرِ تو و ]و / در M زبر دارد.[ وَصی تو ]تو / در M تاء زبر دارد.[ باشَد و وزیر و برگزیده و خلیفه تو باشَد و یاورِ تو باشَد بَر دشمنانِ من. یا مُحَمَّد! به عزّتِ من ]من / M ندارد.[ و جَلالِ من كه دشمنی نخواهَد كرد با عَلی جبّاری ]جبّاری / M حیاری.[ مگر آنكه او را خوار و ]و / در M زبر دارد.[ زار خواهم كَرد و پشت او را خواهم شكست و جنگ نخواهَد كرد با ]با / M یا.[ عَلی دشمنی از دشمنانِ من مَگر آنكه او را شكَست خواهم داد و هلاك خواهم ]داد و هلاك خواهم / M ندارد.[ كرد. یا مُحَمَّد! بدرستی ]بدرستی / در M سین زبر دارد.[ كه من مطّلع شدم بر دلهای بندگانِ خودم. پس یافتم علی را ناصِحْترین و بهترینِ خَلقم از برای تو و مطیع‌ترینِ خَلقِ من مر تو را. پس او را برادرِ خود و خَلیفه خود و وَصی خود گردان و دخترت را به او تزویج نمای. پس بدرستی كه من ]كه من مطّلع… كه من / M ندارد.[ عنقَریب به ایشان عطیه خواهم كَرد دو پسرِ پاكِ ]پاك / M + و.[ پاكیزه ]پاكیزه / M + و.[ پرهیزكارِ ]پرهیزكار / M + و.[ پاكیزه‌نهاد.

پس من به ذاتِ خود قَسَم یاد كرده‌ام ]كرده‌ام / در M الف زیر دارد![ و بر ]بر / در M باء زیر دارد.[ خود ]خود / M خودم.[ واجب گردانیده‌ام ]گردانیده‌ام / M كردانیدْم ]كذا[.[ كه دوست نخواهَد داشت عَلی را و زوجه او را و ذریتِ ایشان را أَحَدی از خلقِ من مَگَر آنكه بلَند خواهم گردانید علمِ ]علم / در M عین هم زیر دارد و هم سُكون![ او را و مرتبه او را تا به قائمه قائمه / M قائم (حرفِ سوم نه همزه دارد و نه نقطه).[ عرشِ خودَم و]و / در M زبر دارد.[ درخواهم آورد ]آورد / راء در M زبر دارد.[ او را به بهشتِ خودم و خانه كرامتم و ]و / در M زبر دارد.[ او را آب خواهم داد از حظیره قُدسم و هركه ]هركه / M هر.[ دشمنی كند با ایشان ]با ایشان / M بایشانِ.[ و ایشان را إِمامِ خود ندانَد البتّه دوستی خود را از او بَردارم و او را از قُربِ خود دور گردانم و مُضاعَف گردانم بر او عذابِ خود را و لعنتِ خود را. ]و لعنتِ خود را / M ندارد.[ یا مُحَمَّد! بدرستی كه تو رسول مَنی به هَمه خَلقِ من و بدرستی ]بدرستی / در M سین زبر دارد.[ كه عَلی ولی منست وأَمیرِمؤمنانست و برین عَهد و پیمان گرفته‌ام ]گرفته‌ام / M كرَفته‌اند.[ از جمیعِ فرشتگان و جمیعِ پیغمبران وجمیعِ خَلقِ خودم پیش از ]از / M ندارد.[ آنكه بیافَرینَم آفریده‌ای ]آفریده‌ای / M افریده.[ در آسمان ]آسمان / M اسْمانِ.[ و زمین از جهتِ دوستی تو ـ یا مُحَمَّد! ـ و دوستی ]دوستی / M دوسْت.[ عَلی و فرزندانِ شما ]و فرزندانِ شما / M ندارد.[ و دوستانِ شما و شیعیانِ شما و ]و / در M زبر دارد.[ به واسطه شما آفریدَم هركه ]هركه / M هَركاه.[ را آفریدم یا از فَضلِ طینَتِ شما آفریدم شیعیانِ شما را.

پس من گفتم: إِلهی و سَیدی! ]و سَیدی / M وَ سَیدی.[ پس جَمع گردان أُمَّتِ مرا هَمه بَرین ]بَرین / M بَرْاین.[ ملّت كه مخالفَتِ عَلی نكنند. پس خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ فرمود كه: اینچنین ]اینچنین / M ان چنین.[ نخواهَد شد ]شد / M ندارد.[ و فرمود كه: یا محمّد! ]كه: یا محمّد / M ندارد.[ بدرستی كه عَلی مَحَلِّ آزمایشِ ماست و ]و / در M زبر دارد.[ خَلق را به او می‌آزمائیم ]می‌آزمائیم / M می‌ازمایم.[ و بدرستی كه گردانیدم شما را آزمایشی از برای خَلقِ خودم. به شما می‌آزمایم ]می‌آزمایم / M ازمایم.[ جمیعِ بندگانِ خود را وآنهایی ]آنهایی / M انهاتی.[ را ]را / در M ألف از قلم افتاده است.[ كه آفریده‌ام در آسمان و زمین ]زمین / در M نون زبر دارد.[ وآنچه میانِ آسمان و زمین است وهرآینه كامِل می‌گردانم ثوابِ كسی را كه إِطاعَتِ مَن كُنَد در محبّتِ ]محبّت / M بحث.[ شما و متابعتِ شما و درمی‌آورم ]درمی‌آورم / M دَر حَی آوردَم.[ عذابم را و ]و / در M زبر دارد.[ لَعنَتَم را بر كسی كه مخالفَتِ من كُنَد در ]در / M و.[ مخالفَتِ شما وعصیانِ مَن كُنَد به سبَبِ عصیانِ شما و به سببِ شما جدا می‌گردانم بَدْكار را از نیكوكار. یا مُحَمَّد! به حقِّ عزَّتِ مَن و جلالِ من كه اگر تو نمی‌بودی آدم را نمی‌آفریدَم و اگر عَلی نمی‌بود بهشت را نمی‌آفریدم زیرا كه به سببِ شما جزا می‌دهم بندگانم را در روزِ قیامت به ]به / M ندارد.[ ثواب و عقاب و به عَلی و إِمامانِ فرزندانِ او ]او / در M «و» زبر دارد.[ انتقام می‌كشم ]می‌كشم / در M شین زیر دارد.[ از دشمنانَم در دارِ دنیا. پس بازگَشتِ بندگان ]بندگان / در M نون زبر دارد.[ به سوی مَنَست در روزِ قیامَت و شما را حاكم خواهم گردانید در بهشت و دوزخم. پس داخِلِ بهشت نمی‌شود ]نمی‌شود / در M «و» زیر دارد.[ دشمنِ شما و ]و / در M زبر دارد.[ داخِلِ دوزخ نمی‌شوَد دوستِ شما، و به این قَسَم خورده‌ام و بر خود واجب گردانیده‌ام. پس چون برگَشتم از هر حجابی كه بیرون می‌آمدَم از آن حجابهای ]حجابهای / R حجابهاء. ضبطِ متن موافقِ M است.[ پروردگارِ ذی الجَلالِ والإِكرام ندا می‌شنیدم از عقبِ خود: یا محمّد! عَلی را مُقَدَّم گردان! ]یا محمّد! عَلی را مُقَدَّم گردان / M ندارد.[ یا محمّد! عَلی را خلیفه گردان! یا محمّد! علی را وصی گردان! یا محمّد! علی را برادرِ خود گردان! ]یا محمّد! علی را وصی… گردان / M ندارد.[ یا محمّد! دوستانِ علی را دوست دار! یا محمّد! به علی ]علی / M علّی.[ و شیعیانِ او نیكی كُن! پس چون ازین ]ازین / M از این.[ حجابها گذشتم و به فرشتگان رسیدم، ایشان «مباركْباد» می‌گفتَند مرا در آسمانها و ]و / در M زبر دارد.[ می‌گفتَند: گوارا باد تو را ـ یا رسول‌الله! ـ آن كرامتی كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ تو را كرد و علی را كَرد. ای گروهِ ]گروه / در M واپسین حرف زبر دارد.[ مردمان! علی برادرِ مَنَست ]مَنَست / M من اسْت.[ در دنیا و آخرَت و ]و / در M زبر دارد.[ وَصی منست و ]و / در M زبر دارد.[ أَمینِ مَنَست بر سِرِّ من و سِرِّ پروردگارِ عالَمیان و وزیرِ مَنَست و خلیفه مَنَست بر شما در حیاتِ مَن و بَعد از وفاتِ مَن. كسی را نمی‌رسَد كه بر او پیشی گیرد وبهترینِ كسانیست ]كسانیست / M كسانی اسْت.[ كه بَعد از خود می‌گذارَم و ]و / در M زبر دارد.[ بدرستی ]بدرستی / در M سین زبر دارد.[ كه خبر داد مرا پروردگارم ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ كه عَلی سَید ]سَید / در M زبرِ سین إظهار گردیده است.[ و سَروَرِ مسلمانانست و إمامِ متّقیانَست ]متّقیانست / در M نون و تای پایانی زبر دارد.[ و ]و / در M زبر دارد.[ أَمیرِمؤمنانَست و وارثِ من و وارثِ پیغمبرانست و وَصی رسولِ رَبّ العالمین است و برنده ]برنده / در M دال زیر دارد.[ شیعیانِ روسفید ]روسفید / در M سین زبر دارد.[ ودست‌وپایهاسفیدِ ]دست و پایها سفید / در M «و» و «س» زبر دارند.[ خود است و ]و / در M زبر دارد.[ أَهلِ ولایتِ خود است ]است / M + وَ اهَل وَلایت خودَ اسْت ]كذا[.[ به جنّاتِ نعیم به أَمرِ رَبّالعالَمین. مبعوث گردانَد ]گردانَد / M كرده‌اند.[ او را خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ فردای روزِ قیامت در مقامی كه آرزوی مقام و مرتبه او كُنَند پیشینیان و پسینیان و به دستِ او باشَد عَلَمِ ]عَلَم / M عِلم.[ مَن كه موسومست به لواءِ حَمد و پیش پیشِ من بَرَد او را و در زیرِ آن عَلَم ]عَلَم / M عِلم.[ باشند ]باشند / M باشد.[ حضرتِ آدَم و جمیعِ فَرزندانِ او از پیغمبران و شهیدان ]شهیدان / در M واپسین حرف زیر دارد.[ و صالحان ]صالحان / در M واپسین حرف زیر دارد.[ تا درآورَد ایشان را به باغها ]باغها / M باغهای.[ و بستانهای ]بستانهای / M بوسْتانهای.[ نعمتِ إِلهی و این واجبی است از خدای ]خدای / M خدای ]كذا[.[ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ و مُقَدَّر شده است از پروردگارِ عالَمیان و ]و / در M زبر دارد.[ وعده‌ایست كه وَعْده كَرده است مرا پروردگارِ مَن وخدای ـ عَزَّ وَ جَلّ ـ خلاف نمی‌كُنَد وَعده خود را و ]و / در M زبر دارد.[ مَن برین سخن از جمله ]جمله / در M جیم زبر دارد![ گواهانم.

ای عزیز! أَحادیثی كه در مضمون قریب به این است به اندک زیاده و ]و / در M زبر دارد.[ نُقصانی از طُرُقِ سُنّیان كه ایشان در كتابهای خود نقل كَرده‌اند بسیار است و اگر نَه ]نَه / زبرِ نون در M إظهار شده است.[ خوفِ درازی كلام بود بعضی از آنها را نیز نقل می‌كردیم. ازآن‌جمله حضرت سیدالعلماء وَ الفُضَلاء، ابنِطاوس ]طاوس / M طاووس.[، كِتابی تصنیف كرده است در أَحادیثی كه سُنّیان نقل كرده‌اند در شانِ عَلی بنِ أَبی‌طالب ـ صَلَواتُ الله عَلَیه وَ آلِه ]وآلِه / در R آمده ولی در M نیست.[ ـ كه آن‌حضرت از جانبِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ موسوم شد به أَمیرالمؤمنین و در آنجا زیاده از دویست ]دویست / M دوَیسْت.[ حدیث نقل كرده ]كرده / در M دال زبر دارد.[ است از كتابهای ایشان كه در شانِ عَلی بنِ أَبی‌طالب ]أَبی‌طالب / M + اسْت.[ نقل كَرده‌اَند و هریك ازین ]ازین / M از این.[ كتابها مشتمل بوده است بر فضایلِ ]فضایل / در M حرفِ ماقبلِ آخر هیچ نقطه و نشانه‌ای جُز دندانه‌اش ندارد.[ بسیار ولیكن ابنِطاوس ]طاوس / M طاووس.[ ـ رَحْمَةُ الله عَلَیه ـ همین أَحادیثی را نقل كرده است ]كرده است / M كَرداسْت.[ كه مشتمل است بر تسمیه آن‌حضرت به أَمیرالمؤمنین ]كتابِ موردِ نظرِ ملجسی أوّل از آثارِ ابنِ طاوس، گویا همان كتابِ الیقینِ اوست كه ذیلی موسوم به التّحصین دارد.[. و غیرِ او ]او / M اوَ.[ نیز از علمای ما أَحادیثِ بسیار نقل كرده‌اند در كتبِ خود و این بَنده نیز بر بسیاری از كتبِ أحادیث ایشان مطّلع شدَم و بعضی از آنها نقل كردَم در كتبِ خود ]در كتبِ خود / R ندارد. از M ضبط شد.[ تا سببِ ]سبب / M ندارد.[ زیادَتی اعتقادِ شیعیان گردَد.

وَ عَنِ الاِْمَامِ الْعَالِمِ مُوسَی بْنِ ]بْنِ / در R مكرّر نوشته شده است. M ابْنِ.[ جَعْفَرٍ ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِ ـ أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ ]إِنَّ / M اَنَّ.[ اللهَ ـ تَبَارَکَ وَتَعَالَی ـ خَلَقَ نُورَ ]نُورَ / M نُورُ.[ مُحَمَّدٍ مِنْ نُورِ اللهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ جَلاَلَتِهِ وَ هُوَ نُورُ لاَهُوتِیتِهِ ]لاَهُوتِیتِهِ / چُنین است در R؛ البتّه پس از دستكاریی كه در عبارت كرده‌اند. M لاهَّیهِ]كذا[.[ الَّذِی بَدَا مِنْهُ وَ تَجَلَّی بِهِ لِمُوسَی بْنِ ]بْنِ / M ابن.[ عِمْرَانَ فِی طُورِ سَینَآءَ فَمَا اسْتَقَرَّ وَ لاَ أَطَاقَ ]أَطَاقَ / M طاقَ.[ رُؤْیتَهُ ]رُؤْیتَهُ / M دُوْیتَهُ.[ وَ كَانَ ذلِکَ النُّورُ ]النُّورُ / M نُوْرُ.[ مُحَمَّدًا ]مُحَمَّدًا / M مُحَمَّدٍ ص.[ وَ عَلِیا ]عَلِیا / M عَلی ع.[ وَ لَمْ یخْلُقْ مِنْ ذلِکَ النُّورِ غَیرَهُمَا ]غَیرَهُمَا / در M راء زیر دارد.[ كَمَا قَالَ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ: خُلِقْتُ ]خُلِقْتُ / M خُلِفْتُ.[ أَنَا وَ عَلِی مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ وَ خُلِقَ النَّاسُ مِنْ أَشْجَارٍ شَتَّی خَلَقَهُمَا بِیدِهِ وَ خَلَقَ فِیهِمَا نَفْسَهُ لِنَفْسِه وَ صَوَّرَهُمَا عَلَی صُورَتِهِ وَ جَعَلَهُمَا أُمَنَآءَهُ وَشُهَداَءَ عَلَی خَلْقِهِ وَ عَینًا لَهُ فِی عِبَادِهِ وَ لِسَانًا فِی بَرِیتِهِ ]بَرِیتِهِ / M بَریتَه.[ وَ اسْتَوْدَعَهُمَا عِلْمَهُ وَاسْتَرْعَاهُمَا خَلْقَهُ وَ عَلَّمَهُمَا الْبَیانَ؛ أَطْلَعَهُمَا ]أَطْلَعَهُمَا / R اطَّلَعَهُمَا. در M نیز چُنین است و حرفِ یكم نیز زبر دارد.[ عَلَی الْغَیبِ وَ جَعَلَ أَحَدَهُمَا نَفْسَه وَ الاْخَرَ رُوحَهُ لاَِنَّ نَفْسَهُ وَ رُوحَهُ لاَیقُومُ ]یقُومُ / M یقُوْمَ.[ أَحَدُهُمَا ]أَحَدُهُمَا / در M دال زبر دارد.[ بِدُونِ صَاحِبِهِ ظَاهِرُهُمَا ]ظَاهِرُهُما / در M راء زبر دارد.[ بَشَرِیةٌ وَبَاطِنُهُمَا ]بَاطِنُهُمَا / در M نون زبر دارد.[ لاَهُوتِیةٌ حَتَّی ظَهَرَ لِلْخَلاَئِقِ ]لِلْخَلاَئِقِ / M و R لِلْخَلاَیقِ.[ عَلَی هَیاكِلَ ]هَیاكِلَ / در M لام زیر دارد.[ نَاسُوتِیةٍ بِحَیثُ یطِیقُونَ رُؤْیتَهُمَا فَهُمَا مَقَامَی ]مَقَامَی / M مَقامی.[ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ حِجَابَی خَالِقِ الْخَلاَئِقِ ]الْخَلاَئِقِ / M و R الْخَلاَیقِ.[ أَجْمَعِینَ. فَبِهذَا بَدَأَ ]بَدَأَ / M اَبْدَأ.[ الْخَلاَئِقَ ]الْخَلاَئِقَ / R الْخَلاَیقَ. M الخَلایقِ.[ وَ بِهذَا یخْتُمُ ]یخْتُمُ / M اَخْتَمَ.[ مَقَادِیرَ الْخَلاَئِقِ ]الْخَلاَئِقِ / M و R الْخَلاَیقِ.[. ثُمَّ اقْتَبَسَ مِنْ نُورِ مُحَمَّدٍ نُورَ فَاطِمَةَ ]فاطِمَةَ / M فاطِمَةٍ.[ كَمَا اقْتَبَسَ ]اقْتَبَسَ / M اَقْبَسَ.[ نُورَ مُحَمَّدٍ مِنْ نُورِ جَلاَلِهِ وَاقْتَبَسَ ]اقْتَبَسَ / M اَقْبَسَ.[ مِنْ نُورِ عَلِی وَ فَاطِمَةَ ]فَاطِمَةَ / M فاطِمَةٍ.[ نُورَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ ]نُورَ الْحَسَنِ وَالْحُسَینِ / R والْحَسَنَ وَالْحُسَینَ. ضبطِ نص موافقِ M است.[ كَاقْتِبَاسِ الْمَصَابِیحِ خُلِقُوا مِنَ الاَْنْوَارِ وَ انْتَقَلُوا ]انْتَقَلُوا / M انْتَقِلُوا.[ فِی أَصْلاَبِ الاَْبْرَارِ وَ أَرْحَامِ الاَْطْهَارِ فِی الطَّبَقَةِ الْعُلْیا نَقْلاً ]نَقْلاً / M نَقَلاً.[ بَعْدَ نَقْلٍ لاَ مِنْ مَآءٍ مَهِینٍ وَ لاَ مِنْ نُطْفَةٍ حَثِرَةٍ ]حَثِرَةٍ / M حَشَرةٍ.[ بَلْ أَنْوَارٌ ینْتَقِلُ فِی الطَّاهِرِینَ وَأَسْرَارٌ یظْهَرُ فِی صِفَاتِ النَّبِیینَ أَقَامَهُمُ الرَّبُّ مَقَامَه فِی عِبَادِهِ لاَِنَّهُ سُبْحَانَهُ لاَ یرَی وَ لاَ یعْرَفُ ]یعْرَفُ / M یعْرَفُ.[ كَیفِیتُهُ وَلاَ أَینِیتُهُ. ]أَینِیتُهُ / M وَهُمْ تَراجِمَةٌ.[ جَعَلَهُمْ تَرَاجِمَةَ ]تَرَاجِمَةَ / R تَرَاجُمَةَ. M تَراجِمَةٌ.[ وَحْیهِ وَ النَّاطِقُونَ عَنْهُ الْمُبْلِّغُونَ إِلَی عِبَادِهِ فَفِیهِمْ یظْهَرُ قُدْرَتُهُ ]یظْهَرُ قُدْرَتُه / M ندارد.[ وَ عَنْهُمْ یرَی ایاتُهُ ]یرَی ایاتُهُ / M یرَی ایاتَهُ.[ وَ بِهِمْ عَرَّفَ عِبَادَهُ نَفْسَهُ وَ بِهِمْ یطَاعُ أَمْرُهُ ]أَمْرُهُ / M اَمْرَهُ.[ وَلَوْلاَهُمْ مَا عُرِفَ لاَِنَّهُ یجْرِی أَمْرَهُ ]أَمْرَهُ / M اَمرِه.[ كَیفَ شَآءَ. ]مأخذِ این حدیث یافت نشد.[

و ]و / M ندارد.[ دیگر منقولست از إِمام عالِمِ أَهلِبیت، حَضرَتِ موسَی بْنِ ]بْنِ / M ابْن.[ جَعفَر ـ صَلَواتُ الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِمَا ـ كه آن‌حَضرَت فرمود كه: خدای ]خدای / M خدای ]كذا[.[ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ آفرید نورِ مُحَمَّد را از نورِ عظمت و جَلالتِ خودش و آن نورِ لاهوتیتِ إِلهی است ]إِلهی است / M اِلهیسْت.[ و خداوندی او كه از آن نور بر خلق ظاهِر شد به آیات و بینات ]بینات / M بیناتِ.[ و ]و / در M زبر دارد.[ تَجَلّی كرد به آن نور بر موسی بنِ عِمران در طورِ سینا. پس موسی قرار نگرفت و طاقتِ دیدنِ آن نور نداشت و ]و / در M زبر دارد.[ آن نور مُحَمَّد وعَلی بود و از آن نور غیرِ ایشان را بیافرید ]را بیافرید / M نیافرینَد.[ چنانكه پیغمبر ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ می‌فرماید كه:

من و ]و / در M زبر دارد.[ علی از یك درختیم و مردمان مخلوق شدَند از درختهای مختلف ]درختهای مختلف / M درختها مختلفَ.[ و خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ طینتِ هردو را به یدِ قدرتِ خود ساخت و جای داد دریشان ]دریشان / M دَرایشانِ.[ روح‌القدس را وایشان را از برای محبَّتِ خود آفَرید و ایشان را موصوف به صفاتِ ]صفاتِ / M صَفاتِ.[ خود گردانید وایشان ]ایشان / در M نون زیر دارد.[ را أَمینانِ خود و ]و / در M زبر دارد.[ گواهانِ خود گردانید بر خَلقَش و به منزله چشم خود گردانید ]بر خَلقَش… گردانید / M ندارد.[ در میانِ بندگان و ایشان را زبانِ خود گَردانید ]گَردانید / M + بر خلقش و بمنزَلهْ چشم خود كردانید.[ در میانِ خَلقِ خود ـ چنانكه در تفسیرِ حدیثِ قُدسی «فَبِی ]فَبِی / چُنین است در R هرچند بروشنی خوانده نمی‌شود. M بی.[ یسْمَعُ ]یسْمَعُ / M سمیعَ.[ وَ بِی یبصر ]یبصر / M بصیر.[ و بِی ینطق ]ینطق / M ینَطقَ ]كذا[.[»]نگر: بحارالأنوار، 5/207. سنج: الفتوحات المكّیة، 1/697.[، معنی این سخن ظاهِر خواهد ]خواهد / در M هاء زیر دارد.[ شد ]شد / M ندارد.[؛ إِن شَاءَ الله ـ؛ و ایشان را مَحَلِّ علومِ خود گردانید و سَردارِ خلقِ خود گردانید و به ایشان یاد داد بیانِ علوم را كه هركسی را درخورِ فَهمِ او و قابلیتِ او با او سخن گویند و هریك از ]از / M ندارد.[ ایشان را به منزله جان و روحِ یكدگر گردانید چنانكه جان و روح بی یكدیگر نمی‌تَوانَند بود ایشان نیز بی یكدیگر نمی‌توانستند زیست. بظاهِر ایشان به صورتِ آدمیان بودَند ولیكن باطنِ ایشان مُنَوَّر بود به أَنوارِ إِلهی تا آنكه بر خَلایق ]خلایق / M خَلایق.[ ظاهِر شدَند بدین هیكلِ ناسوتی‌تا آنكه خَلق را طاقَتِ دیدنِ ایشان باشَد. پس این هَردو ]هَردو / M هَردوَ.[ جانشین پروَردگارِ عالَمیان‌اند ]عالَمیان‌اند / M عالمیانند.[ و پرده خالِقِ ]خالِق / M خالَق ]![.[ جمیعِ خلایق‌اند ]خلایق‌اند / M خلایقَند.[ كه از ایشان خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ را می‌توان شناخت. ]شناخت / M شناخَت ]![.[ پس به واسِطه ایشان ]ایشان / در M نون زیر دارد.[ آفرید خلایق را و به واسطه ایشان ]آفرید خلایق را و به واسطه ایشان / M ندارد.[ ختم كرد تقدیرهای خلایق را. پس خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ گرفت ]گرفت / در M تاء زبر دارد.[ از نورِ مُحَمَّد ـ صَلَواتُ الله وَ سلاَمُهُ عَلَیه ـ نورِ ]نور / در M راء زبر دارد.[ حَضرَت فاطِمَه زهرا ]فاطِمَه زهرا / M فاطمَة زهراء.[ را چنانكه نور ]نور / در M راء زبر دارد.[ مُحَمَّد را ]را / M ندارد.[ از نورِ جلالِ خود آفرید و پدید آورد ]آورد / M اورَد.[ از نورِ فاطِمه ]فاطِمه / M فاطِمة.[ و ]و / در M زبر دارد.[ عَلی، نورِ حَسَن و حُسَین ]حُسَین / زبرِ سین در M إِظهار گردیده است.[ را چنانكه چراغها را از یكدیگر روشن می‌كنند ]می‌كنند / M می‌كنَد.[ و ایشان آفریده شده‌اند از أَنوار و منتقل شده‌اند ]شده‌اند / M شدهْ‌اندَ.[ در صُلْبهای أَبرار و رَحِمهای أَطهار از آدَم تا به خاتم و ]و / M و از.[ ایشان مخلوق نگشته‌اند از آبِ گندیده بی‌مقدار و نه از مَنِی بی‌اعتبار ]بی اعتبار / در M راء زیر دارد.[، بَلكه أَنوار بودَند كه منتقل می‌شدَند در پاكان و أَسراری ]أَسراری / M اسِراری.[ بودَند كه ظاهِر می‌گَشتند در صفاتِ پیغمبران. بازداشته بود ایشان را خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ به جای خود در میانِ بندگان زیرا كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ را نمی‌توان دید و چگونگی را او آفریده است و مكان نیست او را زیرا كه مكانها را او آفریده است. ]و مكان نیست… آفریده است / M ندارد.[ پس ایشانَند ترجمان و بَیان‌كنَنده وَحی إلهی.

ایشانَند گویندگان از خدا. ایشانَند رسانندگانِ وحی إلهی به بندگانِ ]بندگان / در M دال زبر دارد.[ خدا. پس دریشان ]دریشان / M در ایشان.[ ظاهِر می‌گردَد قدرَتِ إِلهی و ]و / در M زبر دارد.[ ازیشان ]ازیشان / M از ایشان.[ دیده می‌گردَد آیات و بیناتِ خداوندی او و به ایشان ]ایشان / در M نون زیر دارد.[ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ خود را به خلق شناسانید ]شناسانید / در M «سا» از قلم افتاده است.[ و به متابعتِ ایشان إِطاعَت ]إِطاعَت / M اطادعَت ]![.[ كرده می‌شوَد أَمرِ إِلهی را ]را / چُنین است در M و R.[ و اگر ایشان نمی‌بودَند خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ را كسی نمی‌شناخت ]نمی‌شناخت / در M خاء زبر دارد![ زیرا كه جاری می‌گردانَد أَمرِ خود را به هَر نَحو كه می‌خواهَد و چنین جاری گردانیده است كه ایشان مَحَلِّ مَعرفتِ او باشَند.

وَ فِی عُیونِ أَخْبَارِ الرِّضَا عَنِ النَّبِی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ـ أَنَّهُ قَالَ: یا عَلِی! أَنْتَ الْمَظْلُومُ بَعْدِی فَوَیلٌ لِمَنْ ظَلَمَکَ وَ اعْتَدَی عَلَیکَ وَ طُوبَی لِمَنْ تَبِعَکَ وَ لَمْ یتَخَیرْ ]یتَخَیرْ / R یتَحیر. M یتَخَیرْ.[ عَلَیکَ یا عَلِی! أَنْتَ الْمُقَاتِلُ بَعْدِی فَوَیلٌ ]فَوَیلٌ / M فَوَیلُ.[ لِمَنْ خَالَفَکَ وَ طُوبَی لِمَنْ قَاتَلَ مَعَکَ. یا عَلِی! أَنْتَ الَّذِی تَنْطِقُ ]تَنْطِقُ / چُنین است در M. R نَنْطِقُ.[ بِكَلاَمِی وَ تَتَكَلَّمُ بِلِسَانِی. فَوَیلٌ لِمَنْ رَدَّ عَلَیکَ طُوبَی لِمَنْ قَبِلَ كَلاَمَکَ. ]قَبِلَ كلاَمَکَ / M كَلامِکَ.[ یا عَلِی! أَنْتَ سَیدُ هذِهِ الاُْمَّةِ ]الاُْمَّةِ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ بَعْدِی وَ أَنْتَ خَلِیفَتِی عَلَیهَا وَ مَنْ فَارَقَکَ فَقَدْ فَارَقَنِی یوْمَ الْقِیامَةِ وَ مَنْ كَانَ مَعَکَ كَانَ مَعِی یوْمَ الْقِیامَةِ. یا عَلِی! أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ امَنَ بِی وَ صَدَّقَنِی وَ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ ]امَنَ… مَنْ / M ندارد.[ أَعَانَنِی عَلَی أَمْرِی وَ جَاهَدَ مَعِی عَدُوِّی وَ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ صَلَّی مَعِی وَ النَّاسُ یوْمَئِذٍ فِی غَفْلَةِ الْجَهَالَةِ ]الجَهَالَةِ / R الجِهَالَةِ. ضبطِ نص موافقِ M است.[ وَأَنْتَ أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الاَْرْضُ ]الاَْرْضَ / در M ضاد زیر دارد.[ مَعِی وَ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ یبْعَثُ مَعِی ]وَ أَنْتَ أَوَّلُ مَن یبعَثُ مَعی / M ندارد.[ وَ أَنْتَ أَوَّلُ مَن یجُوزُ الصِّرَاطَ وَ إِنَّ رَبِّی ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ أَقْسَمَ بِعِزَّتِهِ أَنْ لاَ یجُوزَ عَقَبَةَ ]عَقَبَةَ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ الصِّرَاطِ ]الصِّرَاطِ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ إِلاَّ مَنْ مَعَهُ بَرَاءَةٌ بِوِلاَیتِکَ ]بِوِلاَیتِکَ / در M واو زبر دارد.[ وَ وِلاَیةِ ]وِلاَیةِ / M وَلایتِ.[ الاَْئِمَّةِ مِنْ وُلْدِکَ وَ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ یرِدُ حَوْضِی تَسْقِی ]تَسْقِی / M تُسْقی.[ مِنْهُ أَوْلِیاءَکَ وَتَرُدُّ عَنْهُ أَعْدَائَکَ وَ أَنْتَ صَاحِبِی إِذَا قُمْتُ الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ تَشْفَعُ لِمُحِبِّینَا ]لِمُحِبِّینَا / چُنین است در R و M، ولی در R روی نقطه‌های یاء خط زده شده است.[ فَتُشَفَّعُ ]فَتُشَفَّعُ / R فُتُشَفَّعُ. M فَتُشَفَِّعُ ]كذا[.[ وَ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ یدْخُلُ الْجَنَّةَ ]الْجَنَّةَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ وَ بِیدِکَ لِوَائِی لِوَاءُ ]لِوَاءُ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ الْحَمْدِ وَ هُوَ سَبْعُونَ شُقّةً الشُّقّةُ مِنْهُ أَوْسَعُ مِنَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ أَنْتَ صَاحِبُ شَجَرَةِ طُوبَی فِی الْجَنَّةِ أَصْلُهَا فِی دَارِکَ وَ أَغْصَانُهَا فِی دُورِ شِیعَتِکَ وَ مُحِبِّیکَ. ]نگر: عیون أخبار الرّضا ـ علیه‌السّلام ـ، ط. أعلمی، 1/271 و 272.[

و دیگر منقولست در كتابِ عیون أَخبار الرّضا به إِسنادِ آن‌حضرت از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلّی الله علیه و آلِه / M ص.[ ـ كه آن‌حضرت فرمود كه: یا عَلی! بر تو ظلم خواهند كَرد بَعد از مَن. پس وای بر كسی كه بر تو ستَم كُنَد و ظلم كُنَد و ]و / در M زبر دارد.[ از حَدِّ خود تجاوز كُنَد در پیروی تو ]تو / در M نیامده است.[ وخوشا حال كسی كه پیروی تو كُنَد و بر تو گردنكشی نكُنَد. یا عَلی! تو بَعد از من قتال خواهی كَرد. وای بر كسی كه برخلافِ تو باشد و خوشا حالِ كسی كه در خدمَتِ تو باشَد. یا عَلی! تو سخَن خواهی گفت به سخنانِ مَن و ]و / در M زبر دارد.[ متكلّم خواهی شد به زبانِ مَن. پس وای بر كسی كه بر تو رَد كُنَد و خوشا حالِ كسی كه سخنِ تو را قَبول كُنَد. یا عَلی! تو سَید ومهترِ این أُمَّتی بَعد از مَن و ]و / در M زبر دارد.[ تو ]تو / در M تاء زبر دارد.[ خَلیفه مَنی برین ]برین / M بر این.[ أُمَّت و هركه از تو جدایی كند از من جدا خواهد بود در روزِ قیامت ]وَ هَركه از تو جدایی… قیامت / M ندارد.[ و هركه با تو باشَد با من خواهَد بود در روزِ قیامت. یا عَلی! تو أَوَّل كسی كه إیمان به من آوردی ]آوردی / M اورَدی.[ و تصدیقِ من كردی و تو أَوَّلْ كسی كه یاری كَردی مرا بر أَمر تبلیغِ رسالت و نُبُوَّت و با ]و با / M وَ یا.[ مَن با دشمنانِ مَن جهاد ]جهاد / M جَهاد.[ كردی و ]و / در M زبر دارد.[ تو ]تو / در M تاء زبر دارد.[ أَوَّلْ ]أَوَّل / M اوَلَ اَول.[ كسی كه نماز گزاردی ]نماز گزاردی / M و R نمازكذاردی.[ با مَن و ]و / در M زبر دارد.[ حال‌آنكه مردمان هَمه در آن‌وَقت دَر غفلَتِ جهالَت و نادانی بودَند و تو أَوَّلْ ]أَوَّلْ / M + كه.[ كسی كه زمین شكافته خواهَد شد از او با مَن وتو أَوَّلْ ]و تو أَوَّلْ / M ندارد.[ كسی كه مبعوث خواهی شد ]شد / در M شین زبر دارد.[ با مَن و تو أَوَّل كسی كه بگذری از صِراط وبدرستی كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ قَسَم یاد كرده است به عزّتِ خود كه نگذرَد بر عَقزبه صراط مَگر كسی كه با او باشد براتی ]براتی / چُنین است در M و R.[ از ولایتِ تو ]تو / در M تاء زبر دارد.[ و ولایتِ ]ولایت / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ إمامان از فرزندانِ تو و توأَوَّل كسی كه وارد شوی در حوضِ من، حوضِ كوثر، و آب دهی ]دهی / M دَهی.[ از آن حوض دوستانِ خود را و دور كنی از آن دشمنانِ خود را و تو ]تو / در M تاء زبر دارد.[ با مَن خواهی بود چون بایستم دَر جایگاهِ محمودِ شفاعَت و ]و / در M زبر دارد.[ تو شفاعَت خواهی كرد دوستانِ ما را و شفاعَتِ تو را قَبول خواهند ]خواهند / M خواهَد.[ كرد و ]و / در M نیست.[ تو أَوَّل كسی كه داخِلِ بهشت ]بهشت / در M شین زبر دارد.[ خواهی شد و ]و / در M زبر دارد.[ به دست تو خواهَد بود عَلَمِ ]عَلَم / M عِْلم ]![.[ من كه آن لواءِ حَمد است و آن هفتاد شقّه است هر بَرخی از آن فراخْتر از آفتاب و ]و / در M زبر دارد.[ ماه و ]و / در M زبر دارد.[ تو صاحبِ درختِ طوبایی ]طوبایی / چُنین است در R. M طوبائی.[ در بهشت. بیخِ او در خانه تو خواهَد بود وشاخه‌های ]شاخه‌های / M و R شاخهای.آشنایان به هنجارهای رسم الخطّی پیشینیان می‌دانند كه «شاخها» را هم می‌توان «شاخ‌ها»خواند و هم «شاخه‌ها».[ او در خانه‌های ]خانه‌های / M و R خانهای.«خانها» را بر بنیادِ هنجارهای رسم‌الخطّی پیشینیان هم می‌توان «خان‌ها» خواند و هم«خانه‌ها».[ شیعیانِ تو و دوستانِ تو.

و اگرچه بعضی از كلماتِ بعضی أَحادیث در حَدیثِ دیگر هست و ]و / در M زبر دارد.[ مناسب آنست كه مَذكور نگردد ولیكن ]ولیكن / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ چون هر حدیثی مشتملست بر چیزهایی ]چیزهایی / M چیزهائی.[ كه دَر حدیثِ دیگر نیست، ازین ]ازین / M از این.[ جهت ]جهت / M ندارد.[ مذكور می‌گردَد و تكریر نیز از جهَتِ تأكید نیكوست و ]و / در M زبر دارد.[ مقوّی اعتقادست ]ست / M است.[ و ]و / در M زبر دارد.[ سبَبِ متواتِر شدَنِ آن مضمون است.

وَ عَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ ]بن الخطّاب / R ندارد. از M ضبط شد.[ أَنَّهُ قَالَ ]قال / R ندارد. از M ضبط شد.[ سُئِلَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ اله / M ص.[ ـ أَنَّهُ لَیلَةً ]لَیلَةً / M لَیلَةَ.[ أُسْرِی بِکَ بِأَی لُغَةٍ خَاطَبَکَ رَبُّکَ؟ فَقَالَ: خَاطَبَنِی بِلُغَةِ عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ فَأَلْهَمَنِی أَنْ ]أَنْ / M اِنْ.[ قُلْتُ: یا رَبِّ! خَاطَبْتَنِی أَمْ عَلِی؟ فَقَالَ: یا مُحَمَّدُ! أَنَا شَیءٌ لَیسَ كَالاَْشْیاءِ وَ لاَ أُقَاسُ وَلاَ أُوصَفُ بِالاَْشْبَاهِ خَلَقْتُکَ مِنْ نُورِی وَ خَلَقْتُ عَلِیا مِنْ نُورِکَ فَاطَّلَعْتُ ]فَاطَّلَعْتُ / M وَ اطَّلَعْتُ.[ عَلَی سَرَآئِرِ قَلْبِکَ فَلَمْ أَجِدْ إِلَی قَلْبِکَ أَحَبَّ مِنْ عَلِی بْنِ ]بْنِ / M ابْنِ.[ أَبِیطَالِبٍ فَخَاطَبْتُکَ بِلِسَانِهِ لِیطْمَئِنَّ قَلْبُکَ. ]نگر: الطّرائفِ ابن طاوس، ط. رجائی، ص 155؛ و: المحتضرِ حلّی، ص 171 و 172؛و:الصّراط المستقیم بیاضی، 1/207؛ و: الجواهر السَّنیه‌ی شیخ حُر، ص 295؛ و….[

و دیگر روایتست از عَبداللهِ بنِ عُمَر بنِ خَطّاب كه او گفت كِه: پُرسیدَند از رسولِ خدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ كه آن شبی كه تو را به آسمان بُردند خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ به چه زبان با تو خطاب كرد؟ پس حضرت فرمود كه: خطاب كَرد با مَن به زبانِ عَلی بنِ أبی‌طالب. پس إِلهام كرد مرا كه پرسیدم كه: خداوندا! تو مرا خطاب كَردی یا عَلی؟! پس خطاب رسید كه: یا مُحَمَّد! من چیزی‌ام نه ]نه / M + مَنَ ]![.[ مانَندِ چیزها و مرا قیاس ]قیاس / در M سین زیر دارد.[ نمی‌توان كَرد به خلایق و وَصف نمی‌توان كَرد به مانندها. آفریدم تو را از نورِ خود و آفریدَم عَلی را از نورِ تو. پس مطّلع شدَم بر پنهانِ دلِ تو؛ پَس نیافتَم به نزدِ دلِ ]دل / در M دال زبر دارد![ تو كسی را دوستَر از عَلی بنِ أَبی‌طالِب. پس با تو خطاب كردم به زبانِ عَلی بنِ أبی‌طالب تا دلِ تو قرار گیرد.

وَ عَنِ النَّبِی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ / M ص.[ ـ أَنَّهُ قَالَ: لَمَّا أُسْرِی بِی إِلَی السَّمَآءِ ثُمَّ مِنَ السَّمَآءِ إِلَی سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی وَقَفْتُ بَینَ یدَی رَبِّی ـ عَزَّ ]عَزَّ / M عَزَ عَزَّ.[ وَ جَلَّ ـ قُلْتُ: ]قُلْتُ / M قُلْتَ.[ لَبَّیکَ وَ سَعْدَیکَ! قَالَ: بَلَوْتَ ـ یا مُحَمَّدُ! ـ خَلْقِی فَأَیهُمْ ]فَأَیهُمْ / در M یاءِ مُشَدَّد پیش دارد.[ رَأَیتَ ]رَأَیتَ / M اَرَاَیتُ.[ أَطْوَعَ لَکَ؟ قَال: قُلْتُ: رَبِّی! عَلِیا! قَالَ: صَدَقْتَ یا مُحَمَّدُ! فَهَلِ اتَّخَذْتَ لِنَفْسِکَ خَلِیفَةً یؤَدِّی عَنْکَ وَ یعَلِّمُ عِبَادِی مِن كِتَابِی مَا لاَ یعْلَمُونَ. قَالَ: قُلْتُ: ]قُلْتُ / M قُلْتَ.[ اخْتَرْ لِی فَإِنَّ خِیرَتَکَ خِیرَتِی. ]خِیرَتِی / M خیرَتی.[ قَالَ: قَدِ اخْتَرْتُ لَکَ عَلِیا، فَاتَّخِذْهُ ]فَاتَّخِذْهُ / در M ذال زبر دارد.[ لِنَفْسِکَ خَلِیفَةً وَوَصِیا، وَ نَحَلْتُهُ عِلْمِی وَ حِلْمِی وَ هُوَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ حَقًّا، لَمْ ینَلْهَا أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَیسَتْ لاَِحَدٍ بَعْدَهُ. یا ُحَمَّدُ! عَلِی رَایةُ الْهُدَی وَ إِمَامُ مَنْ أَطَاعَنِی وَ هِی الْكَلِمَةُ الَّتِی أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِینَ. مَنْ أَحَبَّهُ ]أَحَبَّهُ / M اَحَبَّها.[ فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِی؛ فَبَشِّرْهُ بِذلِکَ یا مُحَمَّدُ! فَقَالَ النَّبِی (ص) ]ص / M ندارد.[: قُلْتُ: ]قُلْتُ / در M تاء زبر دارد. M + ربی (لیک این افزونه ـ شاید: بعَمْد ـ قَدْری مخدوش گردیده است).[ قَدْ بَشَّرْتُهُ. ]بَشَّرْتُهُ / در M تاء زبر دارد.[ فَقَالَ: أَنَا عَبْدُاللهِ وَ فِی قَبْضَتِهِ إِنْ یعَاقِبْنِی فَبِذُنُونِی لَمْ یظْلِمْنِی شَیئًا وَإِنْ یتَمِّمْ لِی وَعْدَهُ ]وَعْدَهُ / R وَعْدِی. ضبطِ نص موافقِ M است.[ فَإِنَّهُ مَوْلاَی. قَالَ: فَقُلْتُ: اللّهُمَّ! اجْلُ ]اجْلُ / M نَوِّرْ.[ قَلْبَهُ وَ اجْعَلْ رَبِیعَةَ الاِْیمَانِ بِهِ. قَالَ: قَدْ فَعَلْتُ ]فَعَلْتُ / در M تاء زبر دارد.[ ذلِکَ یا مُحَمَّدُ! غَیرَ أَنِّی ]أَنِّی / M اِنّی.[ مُخَصِّصُهُ بِشَیءٍ مِنَ الْبَلاَءِ لَمْ أَخُصَّ ]أَخُصَّ / M و R اَخُصُّ.[ بِهِ أَحَدًا مِنْ أَوْلِیائِی. قَالَ: قُلْتُ: رَبِّی! أَخِی وَ صَاحِبِی! قَالَ: قَدْ سَبَقَ فِی عِلْمِی أَنَّهُ مُبْتَلًی بِهِ، وَلَوْلاَ عَلِی لَمْ یعْرَفْ حِزْبِی وَ لاَ أَوْلِیآئِی ]قَالَ: قُلْتُ… أَوْلِیآئِی / M ندارد.[

وَ لاَ أَوْلِیآءُ رُسُلی. ]نگر: أمالی‌ی طوسی، ط. البعثة، ص 354.[

و ]و / در M نیامده است.[ دیگر روایتست از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ كه آن‌حَضرَت فرمود كه: چون شبِ معراج مرا به آسمان بُردَند، پس از آسمان ]آسمان / M اسمانِ.[ به سِدْرَة‌المُنْتَهی ]سِدرَةُ المُنْتَهی / R + و. این افزونه در M نیست.[ ، ایستادم به جایی ]جایی / چُنین است در R. M جائی.[ كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ با من خطاب كَرد، پس فرمود كه: یا مُحَمَّد! گفتم: لَبَّیکَ وَسَعْدَیک! فرمود كه: آزمودی خلقِ مرا كدام‌یك از ایشان را یافتی كه إطاعَتِ تو بیشتر كَردند؟

حضرت فرمود كه: من گفتم كه: خداوندا! من عَلی را مطیع‌تر یافتم از دیگران. خطاب رسید كه: راست گفتی، یا مُحَمَّد! آیا از برای خود خلیفه و جانشینی قرار دادی كه أَدای رسالَت كُنَد به نیابتِ تو و تعلیم كُنَد بَندگانِ مرا از كتابِ مَن آنچه ندانند؟ حَضرَت فرمود كه: گفتَم: خداوندا! تو اختیار كُن ]كُن / M كنَ.[ از برای مَن كه اختیارِ تو اختیارِ مَنَست. خطاب رسید كه: من اختیار كردم از برای تو عَلی را. پس تو ]تو / در M تاء زبر دارد.[ او را جانشینِ خود ووَصی خود گردان و مَن عَطا كردم او را عِلمِ خودم و حِلْمِ خودم و او أَمیر و ]و / در M زبر دارد.[ پادشاهِ مؤمنانَست حَقّا و نرسیده است ]نرسیده است / M نرسید اسْت.[ به این مقامات و حالات ـ یا: به این نام ـ كسی پیش از او و نیست كسی را بَعد از او. یا مُحَمَّد! عَلی عَلَمِ ]عَلَم / M عِلم.[ هدایت و پیشوای مطیعانِ مَنَست ]مَنَست / M من است.[ و این كلمه كلمه‌ایست كه واجب گردانیده‌ام بر متّقیان كه هَركه او را دوست دارَد، مرا دوست داشته است، و هركه او را دشمن دارد، مرا دشمن داشته است؛ پس بشارَت دِه او را به این سخن؛ یا مُحَمَّد! پس رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صلّی الله علیه و آله / M ص.[ ـ فرمود كه: مَن گفتم كه:

پروردگارا! من بشارَت دادم او را؛ پس او گفت كه: مَن بنده خدااَم و در قبضه قدرتِ اویم ]اویم / M + وَ.[، اگر عِقاب كُنَد مرا پس به واسِطه گناهان مَنَست و ]و / در M زبر دارد.[ بَر مَن هیچ ستم ]ستم / M سَتَم.[ نكرده است واگر تَمام ]تَمام / M تَمامِ.[ كُنَد از برای من آنچه وَعده ]وَعده / M وَعدَه.[ داده‌است پس او خداوندِ منست و او این إِحسانها بسیار كرده ]كرده / در M دال زبر دارد.[ است و می‌كُنَد. حضرتِ ]حضرت / M ندارد.[ پیغمبر ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِه / M ص.[ ـ فرمود كه:

بَعد از آن مَن گفتم: خداوندا! روشن گَردان دلِ او را و بهارِ إیمان را دَر دلِ او دَرآوَر. ]دَرآوَر / زبرِ دال و واو در M إظهار گردیده است.[

خطاب رسید ]خطاب رسید / M خطابَ رسَید ]كذا[.[ كه: كَردم به او آنچه طلبیدی ولیكن او را مخصوص خواهم كَرد به بَلائی كه هیچ‌یك ]هیچ یک / زبرِ یاء در M إظهار گردیده است.[ از دوستانِ خود را به آن ]به آن / M باو.[ مخصوص ]مخصوص / M ندارد.[ نگردانیدَم. حضرت فرمود كه: گفتم: خداوندا! برادرِ من و ]و / در M زبر دارد.[ صاحبِ منست؛ اگر تو مصلحت دانی این بَلا را ازو ]ازو / M ازان.[ بگردان! خطاب ]خطاب / در M خاء زبر دارد.[ رسید كه: دَر عِلمِ ]عِلم / در M حرفِ یكم هم زیر دارد و هم زبر.[ من گذَشته است و ]و / در M زبر دارد.[ مَن چنین مصلحت می‌دانَم كه او را مبتلا گردانم تا بد و نیک از یكدیگر جدا شوند، مؤمنِ ]مؤمن / M مومنَ.[ مُخلِص از منافقِ شَقی ممتاز گردَد و ]و / در M زبر دارد.[ اگر عَلی نمی‌بود دانسته نمی‌شد لَشكرِ مَن و نه دوستانِ مَن و نه دوستانِ ]و نه دوستان / M ندارد.[ پیغمبرانِ مَن ـ زیرا كه مؤمنان و منافقان با هَم ممزوج بودَند در زمانِ رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلّی الله عَلَیه وَ آلِه / M ص.[ ـ؛ و آن‌حَضرَت این مبالغات و تأكیدات نمود در وجوبِ متابعتِ حَضرَتِ أَمیرالمؤمنین (ع) ](ع) / R ندارد ولی در M آمده است.[ ، بلكه می‌توان گفت كه أَكثَرِ أوقات رسولِخدا (ص) صفاتِ كمالِ آن حَضرَت را به خلق می‌رسانید از جانبِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ و ]و / در M زبر دارد.[ منافقانی كه بظاهِر مسَلمان شده بودَند تا خونِ ایشان محفوظ مانَد در ظاهِر قَبول می‌كردند تا زمانی كه آن‌حَضرَت به مرضِ موت ]موت / در M واو زبر دارد.[ رسید شروع كَردَند در إِظهارِ كُفر ]كُفر / M كفَر.[ و نفاقِ خود و حَقّا ]حَقّا / M + وَ.[ ثُمّ حَقّا كه غیر از آن حَضرَت به این بَلا مبتلا ]مبتلا / M مبْتلاً.[ نَشد زیرا كه در هیچ زمانی چنین نشد كه چنین ذات مقدّسی كه موصوف به جمیعِ صفاتِ كمالِ إِلهی باشد ]باشد / M و R + و. البتّه در R ظاهرًا «و» را سیاه كرده‌اند.[، غصب كنَند مَرتبه او را جَمعی كه مدَّتِ عمرِ ]عمر / در M راء زبر دارد.[ خود را به بُتْپرستی سَرآورده ]سرآورده / M سرارَوْرِدهْ.[ باشَند و مردمان ]مردمان / در M نون زیر دارد.[ پیروی ایشان كُنَند و آن حَضرَت اینها را بیند و ]و / در M زبر دارد.[ صَبر كند؛ (وَ سَیعْلَمُ ]سَیعْلَمُ / در M «م» زبر دارد.[ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ) ]قرآنِ كریم: س 26، ی 227.[

و ]و / در M زبر دارد.[ دیگر أَخطَبِ ]أَخطَب / M خطْبْه ]كذا[.[ خطبای خوارزم دَر مناقبِ خود و أَحمد بنِ ]بن / M ابن.[ حَنبَل در مُسنَد خود از حَضرَتِ أمیرالمؤمنین روایت ]روایت / در M راء زبر دارد.[ كرده‌اند كه: إِنَّ رَسُولَ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی الله عَلَیهِ وَ الِهِ / M ص.[ ـ اخَی بَینَ الْمُسْلِمِینَ ثُمَّ قَالَ: یا عَلِی! أَنْتَ أَخِی وَ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی غَیرَ أَنَّهُ ]غَیرَ أَنَّهُ / در M مكرّر نوشته شده است.[ لاَ نَبِی بَعْدِی. أَمَا ]أَمَا / M اَمّا.[ عَلِمْتَ ـ یا عَلِی! ـ أَنَا ]أَنَا / R انَّ. ضبطِ نص بنابر M است.[ أَوَّلُ ]أَوَّلُ / R اَوَّلَ. ضبطِ نص موافقِ M است.[ مَنْ یدْعَی ]یدْعَی / R یدْعِی. ضبطِ نص موافقِ M است.[ بِی. قَالَ: فَأَقُومُ عَنْ یمِینِ الْعَرْشِ فِی ظُلَّةٍ فَأُكْسَی ]فَأُكْسَی / M فَاكَسْی.[ حُلَّةً خَضْرَاءَ مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةِ ثُمَّ یدْعَی بِالنَّبِیینَ بَعْضِهِمْ ]بَعْضِهِمْ / M بَعْضَهُمْ.[ عَلَی أَثَرِ بَعْضٍ فَیقُومُونَ سِمَاطَینِ ]سِمَاطَینِ / R سَمَاطَینِ. M سَماطینَ.[ عَنْ یمِینِ الْعَرْشِ وَ یكْسَوْنَ ]یكْسَوْن / در R گویا نخست «یكسبون» نوشته شده و سپس إصلاح كرده‌اند. M یلْبَسُونَ.[ حُلَلاً خُضْرًا مِنْ حُلَلِ ]حُلَلِ / M حُلُلِ.[ الْجَنَّةِ. أَلاَ! وَإِنِّی أُخْبِرُکَ ـ یا عَلِی! ـ أَنَّ أُمَّتی أَوَّلُ الاُْمَمِ یحَاسَبُونَ بِهِ ]بِهِ / M بِها.[ یوْمَ الْقِیامَةِ. ثُمَّ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ یدْعَی بِکَ لِقَرَابَتِکَ مِنِّی وَ مَنْزِلَتِکَ عِنْدِی وَ یدْفَعُ إِلَیکَ لِوَآئِی وَ هُوَ لِوَاءُ الْحَمْدِ فَتَسِیرُ بَینَ السِّمَاطَینِ ]السِّمَاطَینِ / R السَّمَاطَینِ. M السَّماطینَ.[ ادَمُ وَ جَمِیعُ الْخَلْقِ یسْتَظِلُّونَ ]یسْتَظِلُّونَ / M تَظّلُوْنَ.[ بِظِلِّ لِوَائِی یوْمَ ]یوْمَ / M فی یوْمِ.[ الْقِیامَةِ وَ طُولُهُ مَسِیرَةُ ]مَسِیرَةُ / M مَیسَرةُ.[ أَلْفَ سَنَةٍ سَنَامُهُ یاقُوتَةٌ حَمْرَآءُ ]حَمْرَآءُ / در M همزه پایانی تنوین رفع دارد.[ وَ قَضِیبُهُ ]قَضِیبُهُ / M قَضَیتَهُ.[ فِضَّةٌ بَیضَآءُ ]بَیضَاءُ / در M همزه پایانی تنوینِ رفع دارد.[ وَ جَمُّهُ دُرَّةٌ خَضْرَآءُ ]خَضْرَآءُ / در M همزه پایانی تنوین رفع دارد.[ وَ لَهُ ثَلاثُ ]ثَلاثُ / M ثلث.[ ذَوَآئِب ]ذَوَائِب / R ذَوَایب. ذَوآئِبٍْ.[ مِنْ نُورٍ ]نُورٍ / در M راء زیر دارد.[ ذُؤَابَةٌ ]ذُؤَابَةٌ / M و R ذَوَابَةٌ.[ فِی الْمَشْرِقِ وَ ذُؤَابَةٌ ذُؤَابَةٌ / M و R ذَوَابَةٌ.[ فِی الْمَغْرِبِ وَ الثَّالِثَةُ وَسَطَ ]وَسَطَ / R وَسَطُ. ضبطِ نص موافقِ M است.[ الدُّنْیا مَكْتُوبٌ عَلَیهِ ثَلاثَةُ أَسْطُرٍ: الاَْوَّلُ: بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ؛ وَ الثَّانِی: اَلْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعَالَمِینَ؛ وَ الثَّالِثُ: لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُاللهِ؛ طُولُ كُلِّ سَطْرٍ مَسِیرَةُ ]مَسِیرَةُ / M مَیسَرَة.[ أَلْفَ سَنَةٍ قَالَ: تَسِیرُ بِلِوَائِی وَ الْحَسَنُ عَنْ یمِینِکَ وَ الْحُسَینُ عَنْ یسَارِکَ حَتَّی تَقِفَ بَینِی وَ بَینَ إِبْرَاهِیمَ ثُمَّ تُكْسَی ]تُكْسَی / M تَكْسْی.[ حُلَّةً خَضْرَاءَ مِنَ الْجَنَّةِ. ثُمَّ ینَادِی مُنَادٍ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ: نِعْمَ الاَْبُ ]الاَْبُ / در M واپسین حرف هم زیر دارد و هم پیش.[ أَبُوکَ إِبْرَاهِیمُ وَ نِعْمَ الاَْخُ أَخُوکَ عَلِی ]عَلِی / M و R عَلِی.[. أَبْشِر یا عَلِی! إِنَّکَ تُكْسَی إِذَا كُسِیتُ وَ تُدْعَی إِذَا دُعِیتُ وَتُحْیی إِذَا حَییتُ. ]نگر: مناقبِ خوارزمی، ط. محمودی، ص 140؛ و: أمالیی صدوق، ط. البعثة، س 403؛ و:الدّرّ النّظیم، ص 306؛ و: كشف‌الغمّة، ط. دارالأضواء، 1/346.[

 آن­حضرت فرمود كه: بدرستی كه رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلّی الله علیه وَ آلِه / M ص.[ ـ برادری انداخت ]انداخت / در M تاء زبر دارد.[ میانِ مسلمانان؛ پس فرمود كه: یا عَلی! تو برادَرِ منی و تو از من به منزله هارونی از موسی غیر از آنكه بعد از مَن پیغمبری نیست. آیا نمی‌دانی ـ یا عَلی! ـ كه ]كه / M + تو.[ أَوَّلْ كسی را كه روزِ قیامت می‌خوانَند مَن خواهم بود؛ پس می‌ایستَم از دستِ راستِ عرش در سایه عرش؛ پس می‌پوشانند مرا حلّه ]حلّه / M حْلِه.[ سبزی از حلّه‌های بهشت؛ پس بعد ]بعد / در M دال زبر دارد.[ از آن خواهَند خواند پیغمبران را بعضی از عَقِبِ ]عَقِب / M عَقَب. R هیچ حَرَكتی ندارد.[ بَعضی؛ پس می‌ایستند ]می‌ایستند / M میایسْتد.[ ایشان دو ]دو / M در.[ صَف از دستِ راستِ عَرش و می‌پوشانَند ایشان را حلّه‌های سبز از حلّه‌های بهشت. بدرستی كه تو را خبر دهَم ـ یا عَلی! ـ كه فردای روزِ قیامَت از میانِ أُمَّتها أَوَّل أُمَّتِ مرا حساب خواهَند كَرد. ]كَرد / M كردَند.[ پس بدان كه تو أَوَّلْكسی خواهی بود كه خواهَند او را بعد از مَن از جهتِ خویشِی تو به مَن و بزرگی قدرِ تو نزدِ من و به دستِ تو خواهَند داد لواءِ مرا ]لواءِ مرا / M لوای مردان.[ و آن لواءِ ]لواءِ / M لوای.[ حمد است و ]و / در M زبر دارد.[ میانه صفهای پیغمبران درخواهی آمد و ]و / در M زبر دارد.[ آدَم و جمیعِ خلایق در سایه لواءِ من باشند در روزِ قیامَت. و درازی آن عَلَم ]عَلَم / M عِلم.[ هزارساله ]هزارساله / R هزارسال. البتّه در R در «ل» قدری خدشه هست؛ شاید خواسته باشند«سال» را به «ساله» بَدَل كنند. در M موافقِ ضبطِ متن است با إظهار زیرِ لام.[ راه باشد میانِ او از یاقوتِ سُرخ وسَرِ او از نقره سفید و زیرِ او از مُرواریدِ سبز و او را سه شاخه باشد از نور: یكی از آنها در ]در / M درها.[ مشرق باشد و ]و / در M زبر دارد.[ یكی از آنها در مغرب و ]و / در M زبر دارد.[ یكی از آنها در میانِ دنیا. نوشته باشد بَر او سِه سَطر: سَطرِ أَوَّل: بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم؛ و سَطرِ دویم: الْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعَالَمِینَ؛ و ]و / در M زبر دارد.[ سَطر سیم ]سیم / تشدیدِ یاء در M إِظهار گردیده است.[: لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ ]رَسُولُ / در M لام زیر دارد.[ اللهِ. درازی هَر سَطری هزارساله ]هزارساله / در M لام زیر دارد.[ راه باشد.

حضرت فرمود كه: تو ]تو / در M تاء زبر دارد.[ خواهی داشت عَلَمِ مرا و می‌روی و إِمام حَسَن از دَستِ راست تو ]تو / در M تاء زبر دارد.[ خواهَد بود ]بود / M ندارد.[ و ]و / در M زبر دارد.[ إِمام حُسَین ]حُسَین / در M زبرِ سین إظهار گردیده است.[ از دستِ چپ تو تا آنكه بیایی و میانِ من و حضرتِ إِبراهیمِ ]إِبراهیم / M ندارد.[ خلیل بایستی. پس دیگر حلّه ]حلّه / M حْلِه.[ سبزی از حلّه‌های بهشت در تو پوشانند. پس مُنادی از زیرِ عرش ندا كُنَد كه: نیكو پدریست إِبراهیمِ خلیل تو را و نیكو برادریست عَلی تو را! بشارت باد تو را ـ یا عَلی! ـ كه چون مرا حلّه خواهَند پوشانید ]پوشانید / در M دو حرفِ ماقبلِ آخر هم دو نقطه منفصل بر فراز دارند ـ با یك زبر ـ و همدو نقطه متّصل بر فُرود. پس هم «پوشانَند» می‌توان خواند و هم «پوشانید».[ تو را خواهند پوشانید و چون مرا خواهَند خواند ]خواند / در M دال زبر دارد.[ به صحرای مَحشَر تو را با مَن خواهَند خواند ]خواند / در M دال زبر دارد.[ و چون مرا زنده خواهَند كرد تو را نیز با من زنده خواهَند كَرد.

وَ فِی مَنَاقِبِ الْخَطِیبِ عَنْ بِلاَلِ ]بِلاَلِ / M و R بَلاَلِ.[ بْن حَمَامَةَ ]حَمَامَةَ / چُنین است در R. M حِماَقَةِ ]كذا[.[ أَنَّهُ قَالَ: طَلَعَ عَلَینَا رَسُولُ اللهِ (ص) ذَاتَ یوْمٍ وَ وَجْهُهُ ]وَجْهُهُ / M وَجْهَهُ.[ مُشْرِقٌ كَدَائِرَةِ ]كَدَائِرَةِ / R كَدَایرَة. M كَدِایرَةِ.[ الْقَمَرِ، فَقَامَ إِلَیهِ عَبْدُالرَّحْمنِ بْنُ ]بْنُ / M بْنِ.[ عَوْفٍ ]عَوْفٍ / M عَوْفِ.[، فَقَالَ: یا ]یا / M ندارد.[ رَسُولَ ]رَسُولَ / در M لام پیش دارد.[ اللهِ ]اللهِ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیکَ! ]صَلَّی اللهُ عَلَیکَ / M ندارد.[ مَا هذَا النُّورُ؟! قَالَ: بِشَارَةٌ ]بِشَارَةٌ / R بَشَارَةٌ. M بَشارَةُ.[ أَتَتْنِی ]أَتَتْنِی / M ابَتنی.[ مِنْ رَبِّی فِی ابْنِ عَمِّی وَ ابْنَتِی وَ إِنَّ ]إِنَّ / M اَنَّ.[ اللهَ زَوَّجَ عَلِیا مِنْ فَاطِمَةَ وَ أَمَرَ رِضْوَانَ خَازِنَ الْجِنَانِ ]الْجِنَانِ / در M جیم زبر دارد.[ فَهَزَّ ]فَهَزَّ / M فَتَهَّرَ.[ شَجَرَةَ ]شَجَرَةَ / M شَجَرَةٍ.[ طُوبَی فَحَمَلَتْ رِقَاقًا یعْنِی ]یعْنِی / R یعْنَی. M یغْنی.[ صِكَاكًا ]صِكَاكًا / در R صاد زبر دارد. متنِ ما موافقِ M است.[ بِعَدَدِ مُحِبِّی ]مُحِبِّی/ M مَحَّبَتی.[ أَهْلِ بَیتِی وَ أَنْشَأَ مِنْ تَحْتِهَا مَلاَئِكَةً وَ دَفَعَ إِلَی كُلِّ مَلَکٍ صَكًّا فَإِذَا اسْتَوَتِ الْقِیامَةُ ]القِیامَةُ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ بِأَهْلِهَا نَادَتِ الْمَلاَئِكَةُ ]الْمَلاَئِكَةُ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ فِی الْخَلاَئِقِ ]الْخَلاَئِقِ / M الخَلایقْ.[ فَلاَ یبْقَی مُحِبٌّ لاَِهْلِ الْبَیتِ إِلاَّ دَفَعَتْ ]دَفَعَتْ / M رَفَعْتَ.[ إِلَیهِ صَكًّا فِیهِ فَكَاکٌ مِنَ النَّارِ. فَأَخِی وَابْنُ عَمِّی وَ ابْنَتِی ]فَكَاکٌ… ابْنَتِی / M ندارد.[ فَكَاکُ رِقَابِ رِجَالٍ وَ نِسَاءٍ ]نِسَاءٍ / M نِساءِ.[ مِنْ أُمَّتِی مِنَ النَّارِ. ]نگر: مناقبِ خوارزمی، ط. محمودی، ص 341.[

و دیگر ]و دیگر / در M بیاض است.[ أَخطَبِ خُطَبای ]أَخطَبِ خُطَبای / M خطبْه خطباء.[ خوارزم روایت كرده است ]كرده است / M كردَه اسَت.[ از بلال ]بلال / در M باء زبر دارد.[ بنِ حمامه ]حمامه / M حمام.[ كه روزی رَسولِ خدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلّی الله عَلَیه وَ آلِه / M ص.[ ـ از درِ ما دَرآمَد و روی او ]او / M ان.[ تابان بود مِثلِ ماهِ شبِ چهاردَه. پس عَبدالرَّحْمن بنِ عوف برخاست ]برخاست / M و R برخواست.[ و گفت: یا رسول‌الله! ]رسول‌الله / M + ص.[ این چه نور است که ما مشاهده می‌نمائیم؟ حَضرَت فرمود: بشارتی به من آمَد از جانبِ پروردگارِ عالَمیان در شانِ پسر عَمَّم عَلی و دخترم فاطِمه ]فاطِمه / M فاطَمَة.[ و بدرستی كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ تزویج كَرد فاطِمه را به عَلی و أَمر كرد خدای ـ عَزَّ وَ جَلّ ـ رضوان را كه خازنِ بهشتهاست ]ست / M اَست.[ و حركت داد ]و حركت داد / M كه حَركت دهَد.[ درختِ طوبی را. پس او باربرداشت كاغذها به عَدَدِ دوستان أَهلِبَیتِ ]بَیت / در M زبرِ باء إظهار گردیده است. (البتّه با لَخْتی مسامحه در وضعِ آن در مَحَل).[ من و آفرید در زیرِ او ]او / M ان.[ فرشتگان ]فرشتگان / در M نون زبر دارد.[ و به هر فرشته كاغذی دادَند. پس چون روزِ قیامَت شوَد و ]و / در M زبر دارد.[ أَهلِ مَحشَر هَمه حاضِر گردَند، ندا كنَند این فرشتگان دَر میانِ خَلایق.

پس نمانَد دوستارِ أَهلِ بَیتی ]بَیتی / در M زبرِ باء إِظهار گردیده است (البتّته با مسامحه در وضعِ آن در مَحَل).[ مگر آنكه به او دهَند كاغذِ آزادی ]آزادی / M ازاری.[ از آتشِ جَهَنّم. پس برادر و پسر عمّ من و دخترِ من سبب آزادی مردان و زنانِ أُمَّتِ من شوند از آتشِ جَهَنّم ]پس برادر… جَهَنّم / M ندارد.[، آنهایی ]آنهایی / چُنین است در R. M انهائی.[ را كه ]كه / M + دوسْتانِ اهَل بیتی مَكر انكهْ باو دهندَ كاغذ ازادی از اتش جهَنمَ انهائی را كه.[ دوستارِ ]دوستار / M دوستان.[ ایشان باشَند.

وَ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ أَنَّهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه / M ص.[ ـ: أَیهَا النَّاسُ ]النَّاسُ / در M سین زیر دارد.[! هذَا عَلِی بْنُ ]بْنُ / M ابْنُ.[ أَبِیطَالِبٍ ]أَبِیطَالِبٍ / M اَبیطالبِْ.[ وَ أَنْتُمْ تَزْعُمُونَ ]تَزْعُمُونَ / در M عین زبر دارد.[ أَنِّی ]أَنِّی/ M انِّی.[ زَوَّجْتُهُ ]زَوَّجْتُهُ / M رَزَجْتَهُ.[ ابْنَتِی فَاطِمَةَ ]فَاطِمَةَ / M فاطِمَةِ.[ وَ لَقَد خَطَبَهَا ]خَطَبَهَا / در R طاء زیر دارد.[ إِلَی ]إِلَی / M الِی ]كذا[.[ أَشْرَافُ ]أَشْرَافُ / در M فاء هم زیر دارد و هم زبر.[ قُرَیشٍ فَلَمْ أُجِبْ كُلَّ ]كُلَّ / در M لامِ مُشَدَّد پیش دارد.[ ذلِکَ أَتَوَقَّعُ الْخَبَرَ ]الْخَبَرَ / M الخَبَِرُِ ]كذا[.[مِنَ السَّمَآءِ حَتَّی جَاءَنِی جَبْرَئِیلُ ـ عَلَیهِالسَّلاَمُ ]عَلَیهِالسَّلامُ / M ع.[ ـ لَیلَةَ رَابِعٍ وَ عِشْرِینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ ]رَمَضَانَ / M رَمَضانِْ ]كذا[.[، قَالَ: الْعَلِی الاَْعْلَی یقْرَأُ عَلَیکَ السَّلاَمَ]السَّلاَمَ / M السَّلامُ لَیلَةَ.[ وَ قَدْ جَمَعَ الرُّوحَانِیینَ ]الرُّوحَانِیینَ / R الرَّوْحَانِیینَ. M الرُّوْحانیین.[ فی وَادٍ یقَالُ لَهُ: الاَْفْسَحُ تَحْتَ شَجَرَةِ طُوبَی وَ زَوَّجَ فَاطِمَةَ عَلِیا وَأَمَرَنِی فَكُنْتُ الْخَاطِبَ وَاللهُ تَعَالَی الْوَلِی وَ أَمَرَ شَجَرَةَ ]شَجَرَةَ / M شَجَرَةٍ.[ طُوبَی فَحَمَلَتِ الْحُلِی ]الْحُلِی / M الحَلّی.[ وَ الْحُلَلَ وَالدُّرَّ وَ الْیاقُوتَ ثُمَّ نَثَرَتْهُ وَ أَمَرَ الْحُورَ ]الْحُورَ / در M نیامده است.[ الْعِینَ ]العِینَ / M العَینِ.[ فَاجْتَمَعْنَ فَلَقَطْنَ فَهُنَّ ]فَهُنَّ / M فَهْنَ.[ یتَهَادَینَهُ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ وَ یقُلْنَ: هذَا نِثَارُ ]نِثَارُ / M اِثْنارَ.[ فَاطِمَةَ ]فَاطِمَةَ / در M نیامده است.[. ]نگر: كشف الغمّه‌ی اربلی، 1/377.[

و ]و / در M زبر دارد.[ دیگر منقولست از جابر بنِ سَمُره ]سَمُره / M سَمَرةِ.[ كه او گفت كه رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه ]صَلّی الله علیه و آله / M ص.[ ـ فرمود كه: ای مردمان ]مردمان / در M نون زیر دارد.[! این عَلی بنِ أَبی‌طالب را شما چنان گمان می‌برید كه مَن فاطمه را به خودی خود به او ]او / در M حرفِ دوم زبر دارد.[ دادَم، بلكه نه چنین است ]است / M اسْتَ.[ زیرا كه أَشرافِ ]أَشراف / در M شین زیر دارد.[ قریش همه از من ]از من / M ندارد.[ طلبِ خواستگاری او ]او / در M «و» زبر دارد.[ كَردند و من انتظارِ خبرِ آسمانی می‌بُردم ]می‌بُردم / M می‌بوَدَم.[ تا آنكه جَبرئیل ]جَبرئیل / زبرِ جیم در M إِظهار گردیده است.[ در شبِ بیست و ]و / در M نیامده است.[ چهارمِ ماهِ رمضان ]رمضان / در M نون زیر دارد.[ بر من نازل شد و ]و / در M زبر دارد.[ گفت كه: عَلی أَعلی و پروردگارِ عالَمیان سَلامَت می‌رساند ]می‌رساند / M ندارد.[ و جمیعِ ملائكه روحانیان ]روحانیان / در M واپسین حرف زیر دارد.[ را ]را / M ندارد.[ جمع كرده ]كرده / در M دال زبر دارد.[ است در بهشت و در وادی ]ای[]و در وادی ]ای[ / M ندارد.[ كه او را «أَفسح» ]أَفسَح / M وادی اِفتح.[ می‌گویند دَر زیرِ درختِ طوبی وتزویج كَرد فاطِمه ]فاطِمه / M فاطِمَةِ.[ را به عَلی و ]و / در M زبر دارد.[ أَمر كرد مرا كه من از جانبِ عَلی خواستگاری كَردَم و صیغه گفتم و خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ به ولایتِ حَضرَتِ فاطِمه ]فاطِمه / M فاطمة.[ تَزویج فرمود و أَمر كرد ]أَمر كرد / M بولایت كهْ.[ درختِ ]درخت / در M تاء زبر دارد.[ طوبی را تا آنكه باربرداشت ]باربرداشت / در M شین زبر دارد.[ از زیوَرها و زینتها و مروارید و یاقوت ]یاقوت / در M تاء زبر دارد.[؛ پس او نثار كَرد و أَمر كَرد حوریانِ بهشتی را تا برچینَند. پس ایشان ]ایشان / در M نون زیر دارد.[ برچیدند آنها را و به هَدیه ]هَدیه / زبرِ هاء در M إِظهار گردیده است.[ به یكدیگر ]یكدیگر / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ می‌فرستند ]می‌فرستند / M می‌ایستَد فرستَند.[ تا روزِ قیامَت و می‌گویند: این نثارِ حَضرَتِ فاطِمه است.
و دیگر منقولست به طرقِ متكثِّره مُتَواتِره ]متواتره / M مَتواتَرة.[ از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ آلِه / M ص وَ الِه.[ ـ كه آن‌حَضرَت فرمود: لَمُبَارَزَةُ عَلِی لِعَمْرِو ]لِعَمْرِو / M لِعُمَرُوَ.[ بْنِ ]بْنِ / M ابْنَ.[ عَبْدِوَدٍّ ]عَبْدِوَدٍّ / M و R عَبْدَوُدٍّ.[ یوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ ]أَفْضَلُ / M اَفْضَلَ.[ مِنْ عَمَلِ أُمَّتِی إِلَی یوْمِ ]یوْمِ / M یوْمَ.[ الْقِیامَةِ ]نگر: مناقب ال أبی‌طالبِ ابن شهرآشوب، ط. دارالأضواء، 3/163؛ و: الطّرائفِ ابنِ طاوس،ط. رجائی، ص 60؛ و: الصّراط المستقیمِ بیاضی، 2/72؛ و: مناقبِ خوارزمی، ط. محمودی،ص 107؛ و: كشف‌الغمّه، ط. دارالأضواء، 1/148؛ و….[ یعنی: جَنگی كه عَلی بْنِ ]بْن / M ابْنِ.[ أَبی‌طالب با عَمْرو بنِ عَبدوَد ]عَبدوَد / R عَبدوُد. در M تنها عین زبر دارد.[ در روزِ خندق كرد بهتر از عَمَلِ أُمَّتِ منست تا روزِ قیامَت.

و ]و / در M زبر دارد.[ آن چنان بود كه كُفّارِ قریش با ]با / R یا. ضبطِ نص موافقِ M است.[ طَوایفِ یهود از أَطراف و ]و / در M زبر دارد.[ جوانب جمع شدَند و ]و / در M زبر دارد.[ بَر سَرِ رَسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]عَلَیهِ و آلِه / R ندارد.[ ـ آمدَند و آن‌حَضرَت پیش از آمَدنِ ایشان به مشورتِ حَضرَتِ سلمان ]سلمان / M سلَیمان.[ شروع كردند ]كردند / M ندارد.[ در كَندَنِ خندق در دورِ مدینه و تا ایشان می‌آمدند آن خندق به إِتمام رسید. و در كَندَنِ آن خندق ]در دور… آن خندق / M ندارد.[ معجزاتِ ]معجزات / در M تاء زبر دارد.[ بسیار از آن‌حَضرَت ظاهِر شد كه اینجا محلِّ ذكرِ آنها نیست. و ایشان زیاده از دَهْ هزاركس بودند و مسلمانان سِه هزاركس ]كس / M ندارد.[ بیش نبودَند و خوفی عظیم در دلِ ]دل / M دَلْ.[ ایشان پیدا شد. ]شد / در M شین زبر دارد.[ وچون عَرَب خندق را دیدَند متعجّب شدَند و آن طرفِ خندق فرود آمدَند و ]و / در M زبر دارد.[ میانه ]میانه / M میان.[ ایشان و ]و / در M زبر دارد.[ مسَلمانان زیاده از بیست شبانه‌روز ]شبانه‌روز / M شبان روْز.[ جنگ بود و بر ]و بر / در R مكرّر نوشته شده است.[ یكدیگر تیر می‌انداختَند تا به آخِر ]آخِر / در M خاء زبر دارد.[ چون به تنگ ]تنگ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ آمدَند سوارانِ قریش مثلِ عَمْرو بنِ عَبْدوَد و عكرمَة ]عكرمَة / چُنین است در M. R عكرمه.[ بن أَبی‌جَهْل و هبیره ]هبیره / M سیرة.[ و ]و / در M زبر دارد.[ ضرار و مرداس و غیرِ ایشان ]ایشان / در M نون زیر دارد.[ متّفق شدند كه به این طرفِ خندق آیند ]آیند / M بیایند.[ و با مسلمانان مردآزمایی ]مردآزمایی / M مردازمائی.[ كنَند و تفحّص ]تفحّص / در M صاد زبر دارد.[ كردند جائی ]جائی / M ندارد.[ كه تنگ‌تر بود اسبهای خود را از آنجا جهانیدَند. و به این طرف آمدَند و عَمْرو را با هزار سوار برابر می‌دانستند در عرب و آنها نیز در ]در / M از.[ شجاعَت نزدیك به عَمْرو بودَند. عاقبت چون مسلمانان دیدَند كه ایشان از خندق گذشتَند خوفی عَظیم در دلِ ]دل / در M دال زبر دارد.[ ایشان پیدا شد؛ وعمرو از مسلمانان مبارز طلبید و پیغمبَر ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / R «عَلَیه وَ آلِه» را ندارد. M از بُن عبارتِ درود را ندارد.[ ـ ایشان را بر حَرب دلیر ]دلیر / در M حرفِ یكم دال زبر دارد.[ می‌كَرد و وعده فتح و ظفر می‌داد و ]و / در M زبر دارد.[ ثوابِ عقبی را در نَظَرِ ایشان درمی‌آورد ]درمی‌آورد / در M حرفِ ماقبلِ آخِر زبر دارد.[ و لیكن ازیشان ]ازیشان / M از ایشان.[ كسی جُرأتِ ]جُرأت / M جَراتَ.[ مبارزتِ ]مبارزت / در M تاء زبر دارد.[ او نمی‌كَرد به غَیر ]غَیر / در M زبرِ غین إِظهار گردیده است.[ از حَضرَت عَلی بنِ أَبی‌طالب كه در هَر مَرتبه ]مَرتبه / M + كه.[ آن‌حضرت برمی‌خاست ]برمی‌خاست / M و R برمی‌خواست.[ و حضرتِ رسول‌خدا (ص) ]ص / M ندارد.[ می‌خواست كه دیگری بروَد. عاقبت به أَمرِ إلهی پیغمبر (ص) ]ص / M ندارد.[ پیراهَنِ خود را به آن حضرت پوشانید و عمامه ]عمامه / R عَمّامه. M عمامِه.[ مباركِ خود را بَر سَرِ آن‌حَضرَت گذاشت و شمشیرِ خود را به آن‌حَضرَت داد و آن حضرت با أَصحاب شروع به دعا كردَند تا چون حَضرَت به او ]به او / M بدَو.[ رسید فرمود كه: یا عَمْرو ]عمرو / R عمر. M عمَرو.[! تو دَر جاهلیت می‌گفتی كه: هركه سه چیز از من طلَب كُنَد، من یكی از آن سِه حاجتِ او را برآورم. الحال من یكی از سِه ]حاجتِ او… سه / M ندارد.[ چیز از تو طلَب می‌كنم:

أَوَّلا می‌خوانم تو را به وحدانیتِ إِلهی و به شهادت به رسالتِ محمّدِ مصطفی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِه / M ص.[. گفت ]گفت / M كفَت.[: ای پسر عم! این حاجت را بگذار كه این برآورده ]برآورده / در M راء زیر دارد![ نخواهَد شد.

حضرت فرمود ]فرمود / در M نیامده است.[ كه: اگر این حاجت را برمی‌آوردی ]برمی‌آوردی / در M راء (یا: دال) زبر دارد.[ از برای تو بهتر بود. عَمْرو گفت: دیگری را بگوی. حَضرَت فرمود كه: دویم آن كه چنانكه آمده‌اید برگردید. گفت ]گفت / M كفَت.[: هرگز این نخواهَد شد. این سخن را به زنانِ قریش نمی‌توان گفت! سیم را بگو. حضرت فرمود كه: از اسب به زیر آی تا با تو دستبُردی نمایم ]دستبرد نمودن: حمله كردن، ضربِ شست نشان دادن (نگر: فرهنگِ بزرگِ سخن).[. عَمْرو به خنده درآمد ]درآمد / در M میم زیر دارد.[ كه این صفَتی است كه هرگز گمان نمی‌بردم كه كسی از عرب این آرزو كُنَد از من. برو ـ ای ]ای / M ابن.[ پسر عَم! ـ كه نمی‌خواهم مِثْلِ ]مِثْل / در M لام زبر دارد.[ تو كَریمی بر دَستِ مَن كشته شوَد. حَضرَت فرمود كه: أَمّا ]أَمّا / در M نیست.[ من می‌خواهم كه ]كه / M ندارد.[ تو را بكُشم! اگر می‌خواهی به زیر آی. عَمْرو در غضب شد ]شد / در M دال زیر دارد.[ و فِی‌الحال ]الحال / در M واپسین حرف زیر دارد.[ به زیر آمد و اسبِ خود را نهیب داد و تا رسید شمشیری حواله آن‌حَضرَت كرد كه گوشه خودِ آن‌حَضرَت را رُبود و اندكی سَرِ مُباركِ آن‌حَضرَت مجروح شد و میانه ]میانه / در M نون زیر دارد.[ ایشان مكرّر ردّ و بَدَل شد ]شد / در M شین زبر دارد.[ تا عاقِبت آن‌حَضرَت ضَربَتی بر سَرِ او فرود آورد و او را به دو نیم كرد. غَریو از هر دو لَشكر برآمَد. پس آنها كه با عَمْرو ]عَمْرو / M عمروَ.[ بودَند شروع به گُریز كردند وآن‌حَضرَت ایشان را تعاقُب نمود و بَعضی ازیشان ]ازیشان / در M از ایشان.[ نیز بر دَستِ آن حَضرَت كُشته شدَند و به سَبَبِ كُشته‌شدنِ عَمْرو هیبتی عَظیم از آن‌حَضرَت در دلِ كُفّار ]كُفّار / در M راء زیر دارد.[ افتاد و دل ]دل / M دَل.[ بر ]بر / M دَر.[ فرار نهادَند و خدای ـ تَبارَک و ]وَ / در R از قلم افتاده است.[ تَعالی ـ بادی فرستاد ]فرستاد / در M دال زیر دارد.[ و ایشان را ]را / M ندارد.[ عاجز كَرد.

عاقبَت خایب و خاسِر برگشتَند. پس پیغمبر ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ این سخن را فرمود.
و این حدیث دَر أَكثَرِ كتبِ ایشان مَسطور است. ]است / M اسْتَ.[

وَ عَنِ ابْنِعَبَّاسٍ ]عَبَّاسٍ / در M سین زیر دارد.[ قَالَ: سَأَلْتُ ]سَأَلْتُ / در M تاء زبر دارد.[ رَسُولَ ]رَسُولَ / در M لام پیش دارد.[ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ ]صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ / M ص.[ ـ عَنِ الْكَلِمَاتِ ]الْكَلِمَاتِ / در M كاف زیر دارد![ الَّتِی تَلَقَّاهَا ادَمُ مِن رَبِّهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ فَتَابَ عَلَیهِ؛ قَالَ: سَأَلَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِی وَ فَاطِمَةَ ]فَاطِمَةَ / M فاطِمَةٍ.[ وَالْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ إِلاَّ تُبْتَ عَلَی، فَتَابَ عَلَیهِ. ]نگر: الخصالِ صدوق، ط. غفّاری، ص 270؛ و: معانی الأخبارِ صدوق، ط. غفّاری، ص 125؛و: الرّوضه‌ی شاذان بن جبرئیل، ص 81.[

 و ]و / در M زبر دارد.[ دیگر منقولست از عَبدالله بْنِ ]بْنِ / R ابن.[ عبّاس ]عبّاس / در M سین زیر دارد.[ كه گفت: پُرسیدم از رسولِ خدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه ]صَلَّی اللهُ علیه وَ آلِه / M ص.[ ـ از آن كلماتی كه آدَم او را گفت و خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ توبه او را قبول كرد، كدام بود؟ حضرت فرمود كه: آدَم سؤال كَرد كه: إِلهی! به حَقِّ مُحَمَّد و ]و / در M زبر دارد.[ عَلی وفاطِمه ]فاطِمه / M فاطِمة.[ و حَسَن و حُسَین ]حُسَین / در M زبرِ سین إِظهار گردیده است.[ كه توبه مرا قبول كُن. خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ توبه او را قبول كَرد.

و این حدیث در أَكثَرِ كتبِ ایشان مَسطور است.

وَ عَنِ النَّبِی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی الله عَلَیه وَ الِه / M ص.[ ـ أَنَّهُ قَالَ: لَمَّا أُسْرِی بِی إِلَی السَّمَآءِ وَ انْتَهَی بِی إِلَی حُجُبِ النُّورِ كَلَّمَنِی رَبِّی ـ جَلَّ جَلاَلُهُ ]جَلاَلُهُ / M جَلالَهُ.[ ـ وَ قَالَ لِی: یا مُحَمَّدُ! بَلِّغْ عَلِی بْنَ ]بْنَ / M ابْن.[ أَبِیطَالِبٍ مِنِّی السَّلاَمَ ]السَّلاَمَ / M وَالسَّلامُ.[ وَ أَعْلِمْهُ ]أَعْلِمْهُ / M اَعْلَمُهُ.[ أَنَّهُ حُجَّتِی عَلَی عِبَادِی بَعْدَکَ، بِهِ أَسْقِی الْعِبَادَ الْغَیثَ وَ بِهِ أَدْفَعُ عَنْهُمُ السُّوءَ ]السُّوءَ / M السُوءُ.[ وَ بِه أَحْتَجُّ ]أَحْتَجُّ / M احْتَجَّ.[ عَلَیهِمْ یوْمَ یلْقَوْنِی فَإِیاهُ ]فَإِیاهُ / M اَیاهُ.[ فَلْیطِیعُوا ]فَلْیطِیعُوا / M فَلْیعْطُوْا.[ وَ لاَِمْرِهِ فَلْیأْتَمِرُوا وَ عَنْ نَهْیهِ فَلْینْتَهُوا أَجْعَلُهُمْ ]أَجْعَلُهُمْ / M اجَعَلَهُمْ.[ عِنْدِی فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ وَ أُبِیحُ لَهُمْ جَنَّاتِی وَ إِنْ لاَیفْعَلُوا أُسْكِنُهُمْ ]أُسْكِنُهُمْ / M اَسْكِنَهُمْ.[ نَارِی مَعَ الاَْشْقِیاءِ مِنْ أَعْدَائِی ثُمَّ ]ثُمَّ / M ندارد.[ لاَ أُبَالِی. ]نگر: مائة منقبه‌ی ابن شاذان، ط. أبطحی، ص 55.[

دیگر منقولست از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلّی الله علیه و آلِه / M ص.[ ـ كه آن‌حَضرَت فرمود كه: چون مرا به آسمان بُردَند و مرا به حجابهای نور رسانیدَند، خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ با من سخن گفت و فرمود مرا ]مرا / M ندارد.[ كه: یا مُحَمَّد! سلامِ مرا به عَلی برسان ]برسان / در M واپسین حرف زیر دارد.[ و خبر دِهْ او را كه او حجّتِ مَنَست بر بندگانِ مَن بَعد از تو؛ به بَركتِ او بندگان را آب از آسمان می‌دهم و به یمنِ او دفع می‌كنَم از ایشان ]ایشان / در M واپسین حرف زیر دارد.[ بدیها را و به او حجّت می‌گیرم بر ایشان در روزِ قیامَت. پس باید كه او را إِطاعَت كُنَند و هرچه او ]او / M اوَ.[ أَمر كُنَد إِطاعت كنند ]إِطاعت كنند / M ندارد.[ و هرچه را او نهی كُنَد از آن بازایستند تا آنكه ایشان را درآورَم ]درآورَم / M دراوردَم.[ نَزدِ خودَم در جایگاهِ نیكو و حَلال ]حَلال / M حَلالِْ ]![.[ كنَم از برای ایشان ]ایشان / در M نون زیر دارد.[ بهشتهای خودم را و اگَر چنین نكنَند ایشان را ساكن گردانم در آتشِ جَهَنّم با أَشقیای دشمنانَم.

وَ عَنِ النَّبِی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی الله عَلَیه وَ الِه / M ص.[ ـ أَنَّهِ قَالَ: وَ الَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ مَا وَجَّهْتُ ]وَجَّهْتُ / در M تاء زبر دارد.[ عَلِیا قَطُّ ]قَطُّ / M قَطَ.[ فِی سَرِیةٍ إِلاَّ وَ ]و / در M مكرّر نوشته شده است.[ نَظَرْتُ إِلَی جَبْرَئِیلَ ]جَبْرَئِیلَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ فِی سَبْعِینَ أَلْفًا مِنَ الْمَلاَئِكَةِ عَنْ یمِینِهِ، وَ إِلَی مِیكَائِیلَ ]عَنْ یمِینِهِ وَ إِلَی مِیكَائِیلَ / M ندارد.[ فِی سَبْعِینَ أَلْفًا عَنْ ]عن / در R مكرّر نوشته شده است.[ یسَارِهِ، وَ إِلَی مَلَکِ الْمَوْتِ أَمَامَهُ، وَ ]وَ / M ندارد.[ إِلَی سَحَابَةٍ ]سَحَابَةٍ / M سَحابِةٍ.[ تُظِلُّهُ حَتَّی یرزُقَهُ ]یرْزُقَهُ / M و R یرْزُقُ؛ ولی در R «قُ» را به «قَهُ» إصلاح كرده‌اند.[ حُسْنَ ]حُسْنَ / M حُسْنُ.[ الظَّفَرِ. ]نگر: الخصالِ صدوق، ط. غفّاری، ص 218.[

دیگر منقولَست از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِه / M ص.[ ـ كه آن‌حَضرَت فرمود كه: به حَقِّ آن خداوَندی كه جانِ مَن در قبضه قُدرَتِ اوست كه مَن هَرگز ]كه من هرگز / در M مكرَّر نوشته شده است.[ علی را نفرستادم به سوی لشكری مَگر آنكه دیدم كه جبرئیل با هفتادهزار فرشته ]فرشته / در M راء زبر دارد.[ از دست راستِ او بودَند ومیكائیل با هفتادهزار فرشته از دستِ چپِ او بودَند و مَلَک‌المَوت ]المَوت / زبرِ «م» در M إِظهار گردیده است.[ پیش‌پیشِ آن‌حضرت می‌رَفت و ابری سایه‌بانِ ]سایه‌بان / M سایبان.[ آن‌حَضرَت بود تا آنكه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ روزی می‌كرد او را ظَفَری نیكو ]ظَفَری نیكو بر / M و ظَفَر نیكوْ می‌دادْ.[ بر أَعادی.

وَ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللهِ ]عَبْدِاللهِ / در M دال پیش دارد.[ الاَْنْصَارِی قَالَ: كُنَّا عِنْدَ رَسُولِ ]رَسُولِ / در M لام پیش دارد.[ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی الله عَلَیه وَ الِه / M ص.[ ـ وَ هُوَ جَالِسٌ إِلَی الْكَعْبَةِ فَأَقْبَلَ عَلِی بْنُ ]بْنُ / M ابْنُ.[ أَبِیطَالِبٍ ]أَبِیطَالِبٍ / در M حرفِ واپسین زیر دارد.[ ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِ ]صَلَوات اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِ / R + وَ آلِهِ.[ ـ، فَقَالَ النَّبِی (ص) ]ص / M ندارد.[: قَدْ أَتَاكُمْ أَخِی ثُمَّ الْتَفَتَ ]الْتَفَتَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ إِلَی الْكَعْبَةِ فَضَرَبَهَا بِیدِهِ وَ قَالَ: وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیا إِنَّ هذَا وَشِیعَتَهُ هُمُ الْفَائِزُونَ یوْمَ الْقِیامَةِ ثُمَّ قَالَ: إِنَّهُ أَوَّلُكُمْ إِیمَانًا مَعِی وَ أَوْفَاكُمْ بِعَهْدِ اللهِ وَأَقْوَاكُمْ بِأَمْرِ اللهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ وَ أَعْدَلُكُمْ ]أَعْدَلُكُمْ / در M لام زبر دارد.[ فِی الرَّعِیةِ وَ أَقْسَمُكُمْ ]أَقْسَمُكُمْ / در M میم زبر دارد.[ بِالسَّوِیةِ ]بِالسَّوِیةِ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ وَ أَعْظَمُكُمْ ]أَعْظَمُكُمْ / در M میم زبر دارد.[ عِنْدَ اللهِ مَزِیةً ]مَزِیةً / M مَزّیتُ.[ وَ قَالَ: وَ نَزَلَتْ: (إِنَّ الَّذِینَ امِنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیرُ ]خَیرُ / M خَیرَ.[ الْبَرِیةِ) ]قرآنِ كریم: س 98، ی 7.[. ]نگر: أمالی‌ی طوسی، ط. البعثة، ص 251 و 252.[

دیگر منقولست از جابر ]جابر / M جابَر.[ بنِ ]بن / M ابْن.[ عَبداللهِ أَنصاری ]أَنصاری / M الانْصاری.[ كه گفت: بودیم ما به نَزدِ رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ و آن‌حضرت نزدِ كعبه ]كعبه / در M باء زبر دارد.[ نشسته ]نشسته / در M تاء زبر دارد.[ بود؛ پس پیدا ]پیدا / M و R بیدار.[ شد حضرتِ عَلی بنِ أَبی‌طالب ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ـ؛ پس حَضرَت ]حَضرَت / M + عَلی بن ابیطالبْ.[ فرمود كه: آمَد شما را برادرِ مَن. پس رو به سوی كعبه ]كعبه / در M باء زبر دارد.[ كَرد و دستِ خود به كعبه ]كعبه / M كعَبْهِ.[ زد و ]و / در M نیامده است.[ فرمود كه: به حَقِّ آن خدایی ]خدایی / چُنین است در R.[ كه مرا براستی ]براستی / در M باء زبر دارد.[ به خَلق فرستاد ]فرستاد / در M دال زیر دارد.[ كه بدرستی ]بدرستی / در M سین زبر دارد.[ كه این مَرد و شیعیانِ او رستگارانَند در روزِ قیامَت. پس فرمود كه: عَلی پیش از شما هَمه، إیمان آورْد ]آورْد / M اورَد.[ به من، ووفاكُنَنده‌ترینِ شماست به عهدِ ]عهد / M امر.[ إِلهی و ]و / در M زبر دارد.[ قوی‌ترینِ شما است به أَمرِ خدای ـ عَزَّ وَ جَلّ ـ و ]و / در M زبر دارد.[ عادل‌ترینِ ]عادل‌ترین / در M «عاجْل‌ترین» بوده و سپس بالای «جْل»، «دل» نوشته است.[ شماست در میانِ رعیت و بهتر از شماست ]شماست / M شما است.[ نزدِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ در مرتبت؛ و فرمود كه: این ]انبیا / M این.[ آیت نازل شد كه ترجمه‌اش اینست كه: بدرستی ]بدرستی / در M راء زبر دارد.[ و ]و / در M زبر دارد.[ راستی ]راستی / در M سین زبر دارد.[ كه ]كه / M ندارد.[ آن جماعتی كه إیمان آوردَند و عَمَلِ شایسته دَرگاهِ او ]او / M اوَ.[ كَردند آن‌جماعَت بهترینِ خَلقِ خدااند. و ]اند و/ M ندارد.[ این آیت در شانِ آن‌حضرت نازل شد.

وَ عَنْ عَبْدِاللهِ ]عَبْدِاللهِ بْنِ عُمَرَ / M عَبْدُاللهِ بْنَ عُمَرُ.[ بْنِ عُمَرَ أَنَّهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ الِه / M ص.[ ـ لِعَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِ ـ: إِذَا كَانَ یوْمُ ]یوْمُ / M یوْمَ.[ الْقِیامَةِ یؤْتَی بِکَ ـ یا عَلِی! ـ عَلَی نَجِیبٍ مِنْ نُورٍ عَلَی رَأْسِکَ تَاجٌ یضِیءُ یكَادُ نُورُهُ ]نُورُهُ / M نُوْرِهُِ.[ یخْطَفُ أَبْصَارَ أَهْلِ الْمَوْقِفِ، فَیأْتِی ]فَیأْتِی / در M یاءِ پایانی زیر دارد.[ النِّدَاءُ مِنْ عِنْدِ اللهِ ـ جَلَّ جَلاَلُهُ ]جَلاَلُهُ / M جَلالَهُ.[ ـ: أَینَ خَلِیفَةُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ ]رَسُولِ / در M لام پیش دارد.[ اللهِ (ص) ]ص / M ندارد.[؟ فَتَقُولُ ـ یا عَلِی! ـ: هَا أَنَا ذَا! ]هَا أَنَا ذَا / R هَا اَنَذَا. M «ذَا» را ندارد.[ فَیأْتِی النِّدَاءُ ]النِّدَاءُ / M النِّداءَ.[: یا عَلِی! مَنْ أَحَبَّکَ أَدْخِلْهُ الْجَنَّةَ ]الْجَنَّةَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ وَ مَنْ عَادَاکَ أَدْخِلْهُ ]أَدْخِلْهُ / M اَدْخِلَهُ.[ النَّارَ ]النَّارَ / M الْنّارِ.[؛ فَأَنْتَ قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ أَنْتَ قَسِیمُ النَّارِ. ]نگر: أمالیی صدوق، ط. البعثة، ص 442.[

و]و / در M زبر دارد.[ دیگر منقولست از عَبداللهِ بنِ عُمَر كه او گفت ]گفت / M كفَت.[ كه: رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ ]صَلّی الله عَلَیه وَ آلِه / M ص.[ ـ فرمود به عَلی بنِ ]بن / M ابن.[ أَبی‌طالب ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ـ كه چون ]چون / M چوَن.[ روزِ قیامت شود بیاورند تو را ـ یا عَلی!ـ بر شتری از نور بر سَرِ تو ]سَرِ تو / M سرَ.[ تاجی باشَد كه روشنی دهَد أَهلِ مَحشَر را كه نزدیک باشد كه چشمهای أَهلِ موقف را خیره گردانَد. پَس ندا از جانبِ حضرتِ ]حضرت / M ندارد.[ رَبّ العِزَّة آید كه: كجاست خَلیفه محمَّد رَسول‌الله ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِه / M ص.[ـ؟ پس ـ یا عَلی! ـ تو گویی ]گویی / M كوْئی.[ كه اینَك من! پس ندا آید كه: یا عَلی! هَركه تو را دوست دارَد او را داخِلِ بهشت ]بهشت / M بهشَت.[ گردان و ]و / در M زبر دارد.[ هَركه دشمنِ تو باشَد او را داخلِ ]داخل / در M خاء زبر دارد.[ جَهَنَّم گردان. پس تویی ]تویی / M توئی.[ قسمَت‌كُنَنده بهشت و تویی ]تویی / M توئی.[ قسمَت‌كنَنده ]قسمَت‌كنَنده / M قسمت كنِنَده.[ دوزَخ.

وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ]عَبَّاسٍ / M عَبَّاسِ.[ قَالَ: سَمِعْتُ ]سَمِعْتُ / M سَمِعْتَ.[ رَسُولَ ]رَسُولَ / در M لام پیش دارد.[ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی الله عَلَیه وَ الِه / M ص.[ ـ یقُولُ: لَمَّا أُسْرِی بِی إِلَی السَّمَآءِ مَا مَرَرْتُ بَمَلاٍَ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ إِلاَّ سَأَلُونِی عَنْ عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ ـ صَلَواتُ اللهِ وَسَلاَمُهُ عَلَیهِ ـ حَتَّی ظَنَنْتُ أَنَّ اسْمَ عَلِی أَشْهَرُ فِی السَّمَآءِ مِنِ اسْمِی فِی الاَْرْضِ. فَلَمَّا بَلَغْتُ السَّمَآءَ الرَّابِعَةَ فَنَظَرْتُ إِلَی مَلَکِ الْمَوْتِ قَالَ لِی: یا مُحَمَّدُ! مَا فَعَلَ عَلِی؟ قُلْتُ: یا حَبِیبِی! مِنْ أَینَ تَعْرِفُ عَلِیا؟ قَالَ: یا مُحَمَّدُ ]مَا فَعَلَ… یا مُحَمَّدُ / M ندارد.[! مَا خَلَقَ اللهُ خَلْقًا إِلاَّ وَأَنَا أَقْبِضُ رُوحَهُ ]رُوحَهُ / M زَوْجَهُ.[ بِیدِی مَا خَلاَکَ وَ عَلِی بْنَ ]عَلِی بْنَ / M عَلّی ابْنِ.[ أَبِیطَالِبٍ، فَإِنَّ اللهَ ـ جَلَّ جَلاَلُهُ ]جَلاَلُهُ / M جَلالَهُ.[ ـ یقْبِضُ رَوحَكُمَا بِقُدْرَتِهِ. فَلَمَّا صِرْتُ تَحْتَ الْعَرْشِ إِذَا بِعَلِی بْنِ أَبِی‌طَالِبٍ وَاقِفٌ تَحْتَ عَرْشِ ]عَرْشِ / در M شین هم زیر دارد و هم زبر.[ رَبِّی؛ فَقُلْتُ: یا عَلِی! سَبَقْتَنِی؟! فَقَالَ لِی ]لِی / M ندارد.[ جَبْرَئِیلُ (ع): مَنْ ]مَنْ / M مِنْ.[ هذَا الَّذِی یكَلِّمُکَ؟ فَقُلْتُ ]فَقُلْتُ / M فَقُلْتَ.[: هذَا عَلِی بْنُ أَبِی‌طَالِبٍ. فَقَالَ: یا مُحَمَّدُ! لَیسَ هذَا عَلِیا وَلكِنَّهُ مَلَکٌ ]مَلَکٌ / در M كاف پیش دارد.[ مِنْ مَلاَئِكَةِ ]مَلاَئِكَةِ / در M واپسین حرف تنوینِ جَر دارد.[ الرَّحْمنِ خَلَقَهُ اللهُ ـ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی ـ عَلَی صُورَةِ ]صُورَةِ / M صُورَتِ.[ عَلِی بْنِ ]بْنِ / M ابْنِ.[ أَبِیطَالِبٍ ـ عَلَیهِالسَّلاَمُ ]عَلَیهِالسَّلاَمُ / M ع.[ـ، فَنَحْنُ الْمَلاَئِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ كُلَّمَا اشْتَقْنَا ]اشْتَقْنَا / M اَشْقَنا.[ إِلَی وَجْهِ عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ زُرْنَا هذَا الْمَلَکَ لِكَرامَةِ عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ ]عَلی بنِ أبیطالبٍ / M ندارد.[ وَ سَبَّحْنَا لَهُ. ]مائة منقبه‌ی ابن شاذان، ط. أبطحی، ص 33 (منقبتِ 13).[

و ]و / در M زبر دارد.[ دیگر منقولَست از عَبدالله بنِ عَبّاس ]عَبّاس / در M سین زیر دارد.[ كه گفت: شنیدَم از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ ]صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِه / R «علیه و آله» را ندارد. M ص.[ ـ كه می‌فرمود كه: چون مرا به آسمان ]آسمان / M اسمانِ.[ بردَند نگذشتم ]نگذشتم / M بكذشتم.[ به گروهی از فرشتگان مَگر آنكه سؤال كردَند مرا از علی بنِ ]بن / M ابْن.[ أبی‌طالب ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیه ـ تا آنكه دانستم كه ]كه / M ندارد.[ اسمِ عَلی ]علی / M + ع.[ در آسمان مشهورتر است از نامِ من در زَمین. پس چون رسیدم به آسمانِ چهارم نظر كَردَم به مَلَکِ المَوت مرا گفت: یا مُحَمَّد! چونست عَلی؟ گفتم: ای دوستِ من! چه می‌شناسی تو عَلی را! گفت: یا مُحَمَّد! نیافریده است خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ خَلْقی را مَگر آنكه من قبضِ روحِ او خواهم كَرد به غیر از تو و عَلی بنِ ]بن / M ابن.[ أبی‌طالب كه خدای ـ تَبارَک وَ ]تَبارَک وَ / M ندارد.[ تَعالی ـ قبضِ روح شما می‌كُنَد به قدرَتِ خود. پس چون رسیدم به زیرِ عرش دیدم عَلی بنِ ]بن / M ابنِ.[ أَبی‌طالب ]أَبی‌طالب / M + ع.[ را كه در زیرِ عرش ایستاده ]ایستاده / M اسْت ایسْتاد.[ است.

گفتم: یا عَلی! تو پیش از مَن آمَدی؟! پس جبرئیل (ع) ]ع / در M هست ولی در R نیست.[ گفت كه: یا مُحَمَّد! كیست این كه با تو سخَن می‌گوید؟ من گفتم ]گفتم / M + كه.[: این عَلی بنِ ]بنِ / M ابن.[ أبی‌طالب است ]است / M ست.[. پس جَبرئیل ]جَبرئیل / در M زبرِ جیم إِظهار گردیده است.[ گفت كه: یا محمّد! ]یا محمّد / M ندارد.[ این عَلی نیست ولیكن ]ولیكن / M ندارد.[ فرشته‌ایست از فرشتگانِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ كه خدای ـ تَبَارَک وَ ]تَبارَک وَ / M ندارد.[ تَعالی ـ او را به صورتِ عَلی بنِ ]بن / M ابْن.[ أَبی‌طالب ]أَبی‌طالب / در M لام زبر دارد.[ آفریده است.

پس ما گروهِ مَلائكه مُقَرَّبان ]مُقَرَّبان / M مقربون.[ هرچند مشتاقِ روی ]روی / M روَی.[ علی بنِ ]بن / M ابْن.[ أَبی‌طالب می‌شویم زیارَت می‌كنیم این فرشته را از جهتِ كرامَتِ عَلی بنِ ]بن / M ابْنِ.[ أَبی‌طالب و ]و / در M زبر دارد.[ تسبیح می‌گوئیم اَز جهَتِ آن‌حَضرَت.

وَ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ ]سَعِیدٍ / M سَعْدِ.[ الْخُدْرِی عَنِ النَّبِی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلّی الله عَلَیه وَ الِه / M ص.[ ـ قَالَ: سَمِعْتُهُ ]سَمِعْتُهُ / M سَمِعَتَهُ.[ یقُولُ: إِذَا كَانَ یوْمُ ]یوْمُ / M و R یوْمَ.[ الْقِیامَةِ أَمَرَ اللهُ مَلَكَینِ وَ یقْعُدَانِ ]یقْعُدَانِ / چُنین است در R. M یقْعَدَانَ.[ عَلَی الصِّرَاطِ فَلاَ یجُوزُ أَحَدٌ إِلاَّ بِبَرَاءَةِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ ]أَمِیرِالمُؤمِنِینَ / در M راء زبر دارد.[ عَلِی بْنِ ]بْنِ / M ابْنِ.[ أَبِیطَالِبٍ ]أَبِیطَالِبٍ / M + ع.[ ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِ ـ وَ مَنْ لَمْ یكُنْ لَهُ بَرَاءَةُ ]بَرَاءَةُ / M بَراءَةٌ.[ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ ]أَمِیرِالمُؤمِنِینَ / در M راء هم زیر دارد و هم زبر.[ أَكَبَّهُ اللهُ عَلَی مِنْخَرِهِ]مِنْخَرِهِ / M مَبْخِرَه.[ فِی النَّارِ وَ ذلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی: (وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُولُونَ). ]قرآن كریم: س 37، ی 24.[ قُلْتُ: فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی! یا رَسُولَ اللهِ! ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی الله عَلَیهِ وَ الِهِ / چُنین است در R. M ص.[ ـ مَا مَعْنَی «بَرَاءَةِ ]بَرَاءَةِ / M بَراءَةً. R بَرَاءةُ.[ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ» ]أَمِیرِالمُؤمِنینَ / در M راء زبر دارد.[ قَالَ: مَكْتُوبٌ عَلَیهِ: لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُاللهِ، عَلِی بْنُ ]بْنُ / M ابْنِ.[ أَبِیطَالِبٍ وَصِی رَسُولِ اللهِ ]اللهِ / M ندارد.[ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ وَ سَلَّمَ. ]نگر: مائة منقبه‌ی ابن شاذان، ط. أبطحی، ص 36 و 37 (منقبتِ 16).[

و دیگر منقولَست از أَبوسَعیدِ خُدْری كه گفت: شنیدم از رسولِخدا (ص) كه آن‌حَضرَت فرمود كه: چون روزِ قیامَت شود أَمر می‌كند خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ دو فرشته را كه بر صِراط بنشینَند ]بنشینَند / M بنشینَد.[ و نگذرَد كسی از صِراط مگر آنكه با او باشد برائَتِ ]برائَتِ / R برات. ضبطِ نص، موافق است با M.[ حَضرَتِ أَمیرالمؤمنین ـ صَلَواتُ الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ـ، و هَركه با او برائَتِ ]برائتِ / R برات.[ حضرتِ أمیرالمؤمنین ]صَلَواتُ الله… أمیرالمؤمنین / M ندارد.[ نباشَد، سرنگون او را دَر آتشِ جَهَنَّم می‌اندازند و اینست ]اینست / M ایتسْت.[ مَعنی قَولِ ]قَول / زبرِ قاف در M إِظهار گردیده است.[ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ كه: بدارید ]بدارید / در M باء زبر دارد.[ ایشان را كه ازیشان ]ازیشان / M از ایشان.[ سؤال خواهیم ]خواهیم / M خواهم.[ كَرد. گفتم: فدای تو باد پدر و مادرِ مَن! یا رسول‌الله! ]رسول‌الله / M + ص.[ چیست مَعنی برائتِ ]برائتِ / M و R برات.[ حَضرَتِ أَمیرالمؤمنین و ]و / در M زبر دارد.[ چه ]چه / M + برو.[ نوشته است در او؟ ]دراو / چُنین است در R. M ندارد.[ حضرت فرمود كه: درو نوشته است ]حضرت فرمود كه: درو نوشته است / M ندارد.[ كه: لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ الِه / M ندارد.[ ـ، عَلِی بْنُ ]بْنُ / M ابْنِ.[ أَبِی‌طالِب وَصِی رَسُولِ ]رَسُولِ / M رَسُوْلُ.[ اللهِ.

وَ عَنْ أَبِی سُلَیمَانَ عَنْ رَسُولِ اللهِ (ص) ]ص / M ندارد.[ أَنَّهُ قَالَ: لَیلَةً أُسْرِی بِی ]بِی / M بِی.[ إِلَی السَّمَآءِ قَالَ لِی الْجَلِیلُ ـ جَلَّ جَلاَلُهُ ]جَلاَلُهُ / M جَلالَهُ.[ ـ: امَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیهِ مِنْ رَبِّهِ. قُلْتُ: وَ الْمُؤْمِنُونَ. قَالَ: صَدَقْتَ یا مُحَمَّدُ! مَنْ خَلَفْتَ فِی أُمَّتِکَ؟ قُلْتُ: خَیرَهَا. قَالَ: عَلِی بْنَ أَبِیطَالِبٍ؟ قُلْتُ ]قُلْتُ / R قَلَتْ.[: نَعَمْ یا رَبِّ!

قَالَ: یا مُحَمَّدُ! ]مَنْ خَلَفْتَ… یا مُحَمَّدُ / M ندارد.[ إِنِّی اطَّلَعْتُ إِلَی الاَْرْضِ اطِّلاَعَةً ]اِطّلاَعَةً / M اطَلاعَةً.[ فَاخْتَرْتُکَ مِنْهَا، فَشَقَقْتُ ]فَشَقَقْتُ / M فَشَفَعْتُ.[ لَکَ اسْمًا مِنِ اسْمِی، فَلاَ أُذْكَرُ فِی مَوْضِعٍ إِلاَّ ذُكِرْتَ ]ذُكِرْتَ / در M تاء هم زبر دارد و هم پیش.[ مَعِی، فَأَنَا الْمَحْمُودُ وَ أَنْتَ الْمُحَمَّدُ. ثُمَّ اطَّلَعْتُ الثَّانِیةَ ]الثَّانِیةَ / در M «الّثالِثَهِ» بوده؛ سپس دندانه لام را كوتاه كرده و یك نقطه بر سَرِ آن نهاده‌اند.[ فِیهَا، فَاخْتَرْتُ ]فَاخْتَرْتُ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ مِنْهَا عَلِیا ]عَلِیا / M ندارد.[ وَ شَقَقْتُ ]شَقَقْتُ / M فَشَقَقْتَ.[ لَهُ ]لَهُ / M لَکَ.[ اسْمًا مِنْ أَسْمَائِی فَأَنَا ]فَأَنَا / M وَ اَنَا.[ الْعِلِی الاَْ عْلَی وَ هُوَ عَلِی. یا مُحَمَّدُ! إِنِّی خَلَقْتُکَ وَ خَلَقْتُ عَلِیا وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ ]الْحَسَنَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ وَ الْحُسَینَ ]الْحُسَینَ / M الْحُسینَِ.[ وَ الاَْئِمَّةَ ]الاَْئمَّةَ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ مِنْ وُلْدِهِ مِنْ شَبَحِ ]شَبَحَ / M سِنْجِ.[ نُورٍ مِنْ نُورِی وَ عَرَضْتُ ]عَرَضْتُ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ وِلاَیتَكُمْ وِلاَیتَكُمْ / M وَلایتكُمْ.[ عَلَی أَهْلِ السَّموَاتِ وَ أَهْلِ الاَْرْضِ، فَمَنْ قَبِلَهَا ]قَبِلَهَا / M قَبْلَها.[ كَانَ عِنْدِی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ جَحَدهَا كَانَ عِنْدِی مِنَ الْكَافِرِینَ. یا مُحَمَّدُ! لَوْ أَنَّ عَبْدًا مِنْ عَبِیدِی ]عَبِیدِی / M عَبْدی.[ عَبَدَنِی ]عَبَدَنِی / M عَبْدَنی.[ حَتَّی ینْقَطِعَ وَ یصِیرَ كَالشِّنِّ الْبَالِی ]الْبَالِی / M ندارد.[ ثُمَّ أَتَانِی جَاحِدًا لِوِلاَیتِكُمْ ]لِوِلاَیتِكُمْ / در M «و» زبر دارد.[ مَا غَفَرْتُ لَهُ حَتَّی یقِرَّ بِوِلاَیتِكُمْ. ]بِوِلاَیتِكُمْ / در M «و» زبر دارد.[ یا مُحَمَّدُ! تُحِبُّ أَنْ تَرَاهُم؟ قُلْتُ: نَعَمْ. ]نَعَمْ / M نِعَمْ.[ فَقَالَ لِی: الْتَفِتْ ]الْتَفِتْ / در M ألف زبر دارد.[ عَنْ یمِینِ الْعَرْشِ. فَالْتَفَتُّ فَإِذَا أَنَا بِعَلِی وَ فَاطِمَةَ ]فَاطِمَةَ / M فاطِمَةٍ.[ وَ الْحَسَنِ وَالْحُسَینِ وَ عَلِی وَ مُحَمَّدٍ وَ جَعْفَرٍ وَ مُوسَی وَ عَلی وَ مُحَمَّدٍ وَ عَلی وَ الْحَسَنِ وَ الْمَهْدِی فِی ضَحْضَاحٍ مِنْ نُورٍ قِیامٍ ]قِیامٍ / M ندارد.[ یصَلُّونَ وَ فِی وَسَطِهِمُ الْمَهْدِی یضِیءُ كَأَنَّهُ كَوْكَبٌ دُرِّی. فَقَالَ: یا مُحَمَّدُ! هؤُلاَءِ الْحُجَجُ ]الْحُجَجُ / M ندارد.[ وَ النَّائِبُ ]النَّائِبُ / R النَّایبُ.[ مِنْ عِتْرَتِکَ ـ وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی ـ لَهُ الْحُجَّةُ الْوَاجِبَةُ ]الوَاجِبَةُ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ لاَِوْلِیائِی وَ الْمُنْتَقِمُ ]الْمُنْتَقِمُ / در M قاف زبر دارد.[ مِنْ أَعْدَائِی. بِهِمْ یمْسِکُ اللهُ السَّموَاتِ أَنْ تَقَعَ عَلَی الاَْرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ. ]نگر: الغیبه‌ی طوسی، تحقیق، 147و 148؛ و: الطّرائفِ ابن طاوس، ط. رجائی، ص 173.[

و ]و / در M زبر دارد.[ دیگر منقولَست از أَبوسلیمان ]از أَبوسلیمان / M ندارد.[ از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ كه آن‌حضرت فرمود كه: آن شبی كه مرا به آسمان بُردَند پروردگارِ عالَمیان به مَن فرمود كه: امَنَ الرَّسُولُ یعنی إیمان آورْد فرستاده ما محمّد ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ به آنچه نازل شد به سوی او از جانبِ پروردگارِ ]پروردگار / M پرورَدْكار.[ او. من گفتم كه: مؤمنان نیز ]نیز / در M به خطّی ریزتر به قَلَمِ خودِ كاتب میانِ «هَمه» و «إیمان» افزوده شده است.[ هَمه إیمان آوردَند به خدا وفرشتگان و ]و / در M نیامده است.[ به كتابهای خدا و رَسولانِ او. خطاب رَسید ]رَسید / در M زبرِ راء إِظهار گردیده است.[ كه: راست گفتی، یا مُحَمَّد! كه را خَلیفه خود گردانیدی دَر میانِ أُمّتِ ]أُمّت / چُنین است در R. M امَتان.[ خود؟ گفتَم: خداوندا! بهترینِ أُمَّت را.

خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ فرمود ]فرمود / M ندارد.[ كه: علی بنِ أَبی‌طالب را خَلیفه گردانیدی؟ گفتم: بلی، ای پروَردگارِ عالَمیان! خطاب رسید ]رسید / در M راء زبر دارد.[ كه: یا مُحَمَّد! مَن نَظَر كردم یک نَظَر به سوی أَهلِ زمین پس تو را ازیشان ]ازیشان / M از ایشان.[ اختیار كَردم. پس از برای تو بیرون آوردم اسمی از اسمهای ]اسمهای / M اسْمای.[ خودم. پس مَن مذكور نمی‌گَردَم در جایی ]جایی / M جائی.[ مَگَر آنكه تو ]تو / در M تاء زبر دارد.[ با مَن مذكور می‌گَردی. پس مَنَم محمود وتویی ]و تویی / M توئی.[ محمّد. پس دیگرباره ]دیگرباره / M دیكر بارَم بان.[ نظر كردَم و ]و / در M زبر دارد.[ از أَهلِ زَمین عَلی را اختیار كردَم وبیرون ]بیرون / در M «و» (یا: «ن») زبر دارد.[ آوردَم از برای او اسمی ]اسمی / M اسمَی.[ از اسمهای خودم. پس منم أَعْلی ]أَعْلی / M عَلی.[ و اوست عَلی. یا مُحَمَّد! بدرستی ]بدرستی / در M سین زبر دارد.[ كه من ]من / M ندارد.[ آفریدم ]آفریدم / M مَن.[ تو را و آفریدم عَلی را و فاطِمَه را و حَسَن و ]و / در M زبر دارد.[ حُسَین ]حُسَین / در M زبرِ سین إظهار گردیده است.[ را و إمامانِ ]إِمامان / M + و.[ فرزندانِ حُسَین ]حُسَین / در M زبرِ سین اظهار گردیده است.[ را از پاره‌ای ]پاره‌ای / M پارَه.[ نور از نورِ خودَم، و عَرض كردَم ولایتِ ولایت / در M «و» زبر دارد.[ شما را بر أَهلِ آسمانها و أَهلِ ]و أَهل / M وَ.[ زَمین، پس هر كه قبول كَرد ولایتِ شما را او نزدِ ]او نزد / در M مكرّر نوشته شده است.[ مَن از جمله مؤمِنانست و هركه إِنكار كرد او نزدِ مَن از جمله كافِرانَست. یا مُحَمَّد!

اگر آنكه ]آنكه / M اینْكه.[ بنده‌ای ]بنده‌ای / M بنده.[ از بندگانِ مَن آنقدر بَندگی كُنَد تا آنكه گُسسته شوَد و بگردد ]و بگردد / M ندارد.[ مثل انبانِ كهنه پس به نزدِ مَن آید و مُنكِر باشَد ولایتِ شما را، نیامُرزم او را تا آنكه إِقرار كُنَد به ولایتِ شما. یا مُحَمَّد! می‌خواهی كه ایشان را ببینی؟ گفتم: بلی. پس به مَن گفت كه: نَظَر كُن از دستِ ]دست / M دسْتَ.[ راستِ عرش. پس نظر كَردم؛ دیدَم عَلی و فاطِمه و حَسَن و حُسین و ]و / در M زبر دارد.[ عَلی بنِ الحُسین و محمّد بنِ ]بن / M ابن.[ عَلی و جعفر بنِ ]بن / M ابْنِ.[ مُحَمَّد و موسی بنِ بن / M ابْن.[ جعفر وعَلی بنِ ]بن / M ابْنِ.[ موسی و محمّد بنِ ]بن / M ابْنِ.[ عَلی و عَلی بنِ ]بن / M ابْنِ.[ مُحَمَّد و الحَسَن بنِ عَلی و ]و / در M زبر دارد.[ مَهدی هادی را در فَضایی ]فَضایی / M فَضای.[ از نور كه ایستاده بودَند و نماز می‌گزاردند ]نماز می‌گزاردند / M و R نماز می‌كذاردند.[ و در میانِ ایشان مَهدی هادی روشنی می‌داد كه گویا ستاره‌ایست درخشنده. پس خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ فرمود كه ]كه / M ندارد.[: یا مُحَمَّد! این جماعَت حُجَّتهای مَنَند بر خَلق و جانشینِ تو اند از عترتِ تو. به عزّتِ مَن وجَلالِ مَن كه مَهدی راست حُجَّتِ واجبه از برای دوستانِ من و انتقام خواهَد كشید از دشمنانِ مَن و به بركتِ ]بركت / در M باء زیر دارد.[ ایشان خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ نگاه می‌دارَد آسمانها را كه بر زمین نیفتد مَگر به إذنِ او.

رُوِی أَنَّهُ دَخَلَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه / M ص.[ ـ عَلَی عَلِی مَسْرُورًا مُسْتَبْشِرًا وَ سَلَّمَ عَلَیهِ فَرَدَّ ـ عَلَیهِالسَّلاَمُ ]عَلَیهِالسَّلامُ / M ع.[ ـ وَ قَالَ: مَا رَأَیتُکَ أَقْبَلْتَ عَلَی مِثْلَ هذَا الْیوْمِ. فَقَالَ: جِئْتُکَ أُبَشِّرُکَ! إِعْلَمْ أَنَّ فِی هذِهِ السَّاعَةِ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ (ع) وَ قَالَ: الْحَقُّ یقْرِئُکَ ]یقْرِئُکَ / در M حرفِ ماقبلِ آخر نه نقطه دارد و نه همزه ولی زیر دارد.[ السَّلاَمَ ]السَّلامَ / در M «م» پیش دارد.[ وَ یقُولُ: بَشِّرْ عَلِیا ـ عَلَیهِالسَّلاَمُ ]عَلَیهِالسَّلاَمُ / M ع.[ ـ أَنَّ شِیعَتَهُ الطَّائِعَ ]الطّائِعَ / در M عین پیش دارد.[ وَ الْعَاصِی مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ. فَلَمَّا ]فَلَمَّا / M فَاَمّا.[ سَمِعَ عَلِی ـ عَلَیهِالسَّلاَمُ ]عَلَیهِالسَّلاَمُ / M ع.[ ـ مَقَالَتَهُ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی الله عَلَیهِ وَ الِه / M ص.[ ـ خَرَّ لَهُ ]لَهُ / R ننه ]كذا[ كه البتّه روی آن در R خطی هم زده شده.[ سَاجِدًا وَ رَفَعَ یدَیهِ إِلَی السَّمَآءِ ثُمَّ قَالَ: أُشْهِدُ ]أُشْهِدُ / R اُشْهِدَ.[ اللهَ عَلَی ]عَلَی / M عَلّی.[ أَنِّی ]أَنِّی / M اِنّی.[ وَهَبْتُ لِشِیعَتِی نِصْفَ حَسَنَاتِی فَقَالَ الْحَسَنُ ـ عَلَیهِالسَّلاَمُ ]عَلَیهِالسَّلاَمُ / M ع.[ ـ مِثْلَهَا وَ قَالَ الْحُسَینُ ـ عَلَیهِالسَّلاَمُ ]عَلَیهِالسَّلاَمُ / M ع.[ ـ مِثْلَ ذلِکَ. فَقَالَ النَّبِی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی الله عَلَیهِ وَ الِه / M ص.[ ـ: مَا أَنْتُمْ بِأَكْرَمَ ]بِأَكْرَمَ / در M «م» زیر دارد.[ مِنِّی.

أُشْهِدُ اللهَ عَلَی أَنِّی قَدْ وَهَبْتُ ]وَهَبْتُ / در M تاء زبر دارد.[ لِشِیعَةِ ]لِشِیعَةِ / M لِشیعَتِه.[ عَلِی ـ عَلَیهِالسَّلاَمُ ـ نِصْفَ حَسَنَاتِی. فَقَالَ اللهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ: مَا أَنْتُمْ بِأَكْرَمَ مِنِّی. قَدْ غَفَرْتُ لِشِیعَةِ عَلی (ع) ]عَلَیهِالسَّلامُ نِصْفَ… ع / M ندارد.[ وَ مُحِبِّیهِ ]مُحِبِّیهِ / M مَحبَّیه. ]كذا[.[ ذُنُوبَهُمْ جَمِیعًا. وَالدَّلِیلُ عَلَی ذلِکَ قَوْلُهُ ]قَوْلُهُ / M قَوْلِه.[ تَعَالَی: (إِنَّ الله یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا) ]قرآنِ كریم: س 39، ی 53.[. ]نگر: الفرقة النّاجیه‌ی إبراهیمِ قطیفی، ط. محمّدی مظفّر، 268 و 269.[

دیگر ]دیگر / در M گویا «و دیكر» است؛ ولی «و» بسیار كم‌رنگ است؛ شاید بِعَمْد إِمحاء شده باشد.[ روایتست كه روزی رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ داخل شد بر حضرتِ أَمیرالمؤمنین ـ صَلَواتُ الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ]عَلَیه / M ندارد.[ ـ خوشحال و خندان و ]و / در M زبر دارد.[ بر آن حَضرَت سَلام كرد.

پس حضرتِ أَمیر جواب داد و فرمود كه: یا رسول‌الله! ]رسول‌الله / M + ص.[ هرگز ]هرگز / در هاء زیر دارد![ خوشحال بر مَن داخل نشدی مثلِ امروز. پس پیغمبر(ص) فرمود كه: یا عَلی! آمده‌ام ]آمده‌ام / M امدَم.[ كه بشارَت دهَم تو را بدان‌كه درین ساعت جبرئیل بر مَن نازل شد ]شد / در M شین زبر دارد.[ و گفت: خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ سَلامَت می‌رسانَد و می‌فرماید ]می‌فرماید / M می‌فرمایند.[ كه: بشارت ده علی بنِ أَبی‌طالِب را كه شیعیانِ مطیع و ]و / در M زبر دارد.[ گناهكارِ او از ]از / M ندارد.[ أَهلِ بهشتند. پس چون حَضرَتِ أَمیرالمؤمنین این سخن بشنید به سَجده إِلهی رفت ]رفت / M افتاد.[ از روی شُكر. پس سَر برداشت ]برداشت / R بربرداشت.[ به جانبِ آسمان و ]و / در M زبر دارد.[ گفت: ]گفت / M كفَت.[ خدای ـ تَبارَکَ وَ تَعالی ـ را بَر خود گواه گرفتم كه بخشیدم به شیعیانِ خودم نصفِ حَسَناتِ خود را. پس حضرتِ إِمام حَسَن (ع) نیز دست برداشت و گفت: خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ را بر خود گواه گرفتم كه بخشیدم به ]شیعیان خودم… بخشیدم به / M ندارد.[ شیعَه ]شیعَه / زبرِ عین در M إِظهار گردیده است.[ پدرَم نصفِ حَسَناتِ خود را. پس حضرتِ إمام حُسَین ]حُسَین / در M زبرِ سین إِظهار گردیده است.[ ـ صَلَواتُ الله عَلَیه ]عَلَیه / M ندارد.[ ـ نیز چنین فرمود. پس رسولِخدا (ص) فرمود كه: كَرَمِ شما ]شما / M ندارد.[ بیش ]بیش / M پیش.[ از من نیست. من نیز خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ را بر خود گواه گرفتم كه بخشیدم به شیعَه ]شیعَه / زبرِ عین در M إِظهار گردیده است.[ عَلی بنِ ]بن / M ابن.[ أَبی‌طالب نصفِ حَسَنات خود را. پس جبرئیل آمد ]آمد / در M «م» زیر دارد.[ كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ می‌فرماید كه: شما كریم‌تر از مَن نیستید. بدرستی كه آمرزیدَم شیعیانِ علی بنِ ]بن / M ابْنِ.[ أَبی‌طالب و دوستانِ آن‌حضرت را گناهانِ ایشان را تمام. و دلیل برینست قولِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ كه ترجمه‌اش اینست كه: بدرستی كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ می‌آمرزَد گناهان را تمام. ]تمام / M ندارد.[

وَ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللهِ ]عَبْدِاللهِ / در M دال پیش دارد.[ الاَْنْصَارِی عَنِ النَّبِی (ص) ]ص / M ندارد.[ فی حَدِیثٍ طَویلٍ یصِفُ فِیهِ وُقُوعَ النُّطْفَةِ فِی الرَّحِمِ ]الرَّحِمِ / در M حاء مجزوم است.[ وَ انْتِقَالَ ]انْتِقَالَ / R انْتِقَالِ. در M حرفِ یكم زبر دارد.[ الاِْنْسَانِ فِی بَدْوِ خَلْقِهِ مِنْ حَالٍ إِلَی حَالٍ:

فَقُلْتُ: یا رَسُولَ اللهِ! ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ / چُنین است در R. M ص.[ ـ فَكَیفَ حَالُکَ وَ حَالُ الاَْوْصِیآءِ بَعْدَکَ فِی الْوِلاَدَةِ. ]الوِلاَدَةِ / در M «و» زبر دارد.[ فَسَكَتَ رَسُولُ ]رَسُولُ / در M لام زبر دارد.[ اللهِ(ص) مَلِیا ]مَلِیا / M مَلّیا.[ ثُمَّ قَالَ: یا جَابِرُ! لَقَدْ سَأَلْتَ عَنْ أَمْرٍ جَسِیمٍ لاَ یحْتَمِلُهُ ]یحْتَمِلُهُ / در M لام زبر دارد.[ إِلاَّ ذُوحَظٍّ عَظِیمٍ. إِنَّ الاَْنْبِیآءَ وَ الاَْوْصِیآءَ مَخْلُوقُونَ مِنْ نُورِ عَظَمَةِ اللهِ ـ جَلَّ جَلاَلُهُ ]جَلاَلُهُ / M جَلالَهُ.[ ـ، فَوَدَّعَ اللهُ ]اللهُ / در M واپسین حرف زبر دارد.[ أَنْوَارَهُمْ أَصْلاَبًا طَیبَةً وَ أَرْحَامًا طَاهِرَةً یحْفَظُهَا بِمَلاَئِكَتِهِ وَ یرَبِّیهَا بِحِكْمَتِهِ وَ یغْذُوهَا بِعِلْمِهِ فَأَمْرُهُمْ ]فَأَمْرُهُمْ / M فَاَمَرَهُم.[ یجِلُّ ]یجِلُّ / M یحِلُّ.[ أَنْ یوصَفَ وَ أَحْوالُهُمْ یدِقُّ أَنْ یعْلَمَ لاَِنَّهُمْ نُجُومُ اللهِ فِی أَرْضِهِ وَ أَعْلاَمُهُ ]أَعْلاَمُهُ / M اَعْلامِه.[ فِی بَرِیتِهِ ]بَرِیتِهِ / M بَرّیتَهُ.[ وَ خُلَفَاؤُهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ أَنْوَارُهُ فِی بِلاَدِهِ وَ حُجَجُهُ عَلَی خَلْقِهِ. یا جَابِرُ! هذَا مِنْ مَكْنُونِ الْعِلْمِ وَ مَخْزُونِهِ فَاكْتُمْهُ إِلاَّ عَنْ أَهْلِهِ. ]نگر: كتاب من لایحضره الفقیه، ط. غفّاری، 4/414 و 415.[

دیگر منقولَست از جابر بنِ عَبدالله الأَنصاری از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی الله علیه وَ آله / M ص.[ ـ در حَدیثی طویل كه وَصف می‌كُنَد دَر او كیفیتِ واقع‌شدنِ نطفه را در رَحِم و منتقل‌شدَنِ آدمی دَر ابتدای حال از حالی به حالی:

پس گفتم: یا رسول‌الله! ]رسول‌الله / M + ص.[ پس چگونه است حالِ تو و حالِ أَوصیای ]أَوصیای / M اوصیاءِ.[ بَعد از تو ]تو / در M تاء زبر دارد.[ در ولادَت؟ پس رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی الله علیه وَ آلِه / M ص.[ ـ ساعتی دراز خاموش شد. پس فرمود كه:

یا جابِر! بتحقیق كه پُرسیدی از أَمری عظیم كه تابِ آن ندارَد و نمی‌تواند یافت مَگَر كسی كه صاحبِ ]صاحب / M صاحبَ.[ بهره عظیم باشَد از إیمان. بدرستی ]بدرستی / در M دال زبر دارد.[ كه پیغمبران و أَوصیای ]أوصیای / M اَوصای.[ ایشان مخلوقند از نورِ عظمَتِ خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی. پس خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ نورهای ایشان را جای داد در پُشتهای طیب و رَحِمهای طاهر و حفظ می‌كند خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ آن أَنوار را به فرشتگانِ خود و ایشان را ]جای داد در… ایشان را / M ندارد.[ نشو و نَما می‌دهَد به حكمتِ خود و ]و / در M زبر دارد.[ غذا می‌دهَد ایشان را به عِلمِ خود. ]خود / M خَوْد.[ پس كارِ ایشان از آن بالاتر است كه وَصف توان كَرد و ]و / در M زبر دارد.[ حالاتِ ایشان از آن باریكْتر است كه توان دانست زیرا كه ایشان ستارگانِ خدااند دَر زمین و ]و / در M زبر دارد.[ إمامانِ خدااند در میانِ خَلقِ خدا و جانشینانِ پروردگارَند بَر بندگانِ او و ]و / در M زبر دارد.[ أَنوارِ إِلهی‌اَند در شهرهای او و حُجَّتهای خدااند بر خَلقِ او. یا جابِر! این از علومِ پوشیده است و مخزون است نزدِ أَهلش. تو نیز بپوشان ]بپوشان / در M «ن» زیر دارد.[ این را مَگر از كسی كه أَهلِ این عِلم باشد.

وَ عَنِ النَّبِی ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه / M ص.[ ـ أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ ]إِنَّ / M اَنَّ.[ اللهَ ـ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی ـ جَعَلَ لاَِخِی عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ فَضَائِلَ لاَ تُحْصَی كَثْرَةً، فَمَنْ قَرَأَ فَضِیلَةً مِنْ فَضَائِلِهِ مُقِرًّا بِهَا غَفَرَ اللهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ مَنْ كَتَبَ فَضِیلَةً مِنْ فَضَائِلِهِ لَمْ تَزَلِ الْمَلاَئِكَةُ ]الْمَلاَئِكَةُ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ یسْتَغْفِرُونَ لَهُ مَا بَقِی لِتِلْکَ الْكِتَابَةِ رَسْمٌ ]رَسْمٌ / M رَسْمُ.[ وَ مَنِ اسْتَمَعَ إِلَی فَضِیلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ غَفَرَ اللهُ لَهُ الذُّنُوبَ الَّتِی اكْتَسَبَهَا بِالاِْسْتِمَاعِ وَ مَنْ نَظَرَ إِلَی كِتَابٍ مِنْ فَضَائِلِهِ غَفَرَ اللهُ لَهُ الذُّنُوبَ الَّتِی اكْتَسَبَهَا ]بِالاِْسْتِماعِ… اكْتَسَبَهَا / M ندارد.[ بِالنَّظَرِ. ثُمَّ قَالَ: النَّظَرُ إِلَی عَلِی بْنِ أَبِیطَالِبٍ ]أَبی‌طالبٍ / در M واپسین حرف زیر دارد.[ عِبَادَةٌ وَ ذِكْرُهُ عِبَادَةٌ وَ لاَ یقْبَلُ اللهُ إِیمَانَ عَبْدٍ إِلاَّ بِوِلاَیتِهِ ]بِوِلاَیتِهِ / در M «و» زبر دارد.[ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِهِ. ]نگر: أَمالی‌ی صدوق، ط. مؤسَّسة البعثة، ص 201؛ و: روضة‌الواعظین، ص 114.[

دیگر ]دیگر / در M بیاض است.[ منقولَست از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِه / M ص.[ ـ كه آن‌حَضرَت فرمود كه: بدرستی كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ مُقَرَّر گردانیده است از برای برادرَم عَلی بنِ ]بن / M ابْن.[ أَبی‌طالِب فَضایلِ ]فَضایل / در M حرفِ ماقبلِ آخر نه نقطه دارد و نه همزه ولی زیر دارد.[ بسیار كه نمی‌توان شمرد از بسیاری. پس كسی كه بخوانَد فَضیلتی از فَضایلِ ]فَضایل / در M حرفِ ماقبلِ آخر نه نقطه دارد و نه همزه ولی زیر دارد.[ علی بنِ أَبی‌طالِب را ]را / M ندارد.[ و به آن ]به آن / M بَاو.[ إِقرار داشتِه ]داشتِه / در M زیرِ تاء إِظهار گردیده است.[ باشَد بیامرزَد خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ گناهانِ گذشته وآینده او را و هَركه بنویسد ]بنویسد / در M نون زبر دارد.[ فَضیلتی از فَضایلِ ]فَضایلِ / در M حرفِ ماقَبلِ آخر نه نقطه دارد و نه همزه ولی زیر دارد.[ علی بنِ ]بن / M ابْن.[ أبی‌طالب را، همیشه فرشتگان از برای او استغفار ]استغفار / در M راء زیر دارد.[ كُنَند تا از آن نوشته أَثَری بمانَد، و هَركه گوش دهَد به فَضیلتی از فَضایلِ ]فَضایل / M فَضائِل.[ عَلی بنِ ]بن / M ابْن.[ أَبی‌طالب، خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ بیامرزد از او گناهانی ]گناهانی / در R نخست «كناهان» بوده و سپس با دستكاری به «كناهانی» بَدَل گردیده است. M كناهان.[ را كه به گوش‌دادن هم رسانیده باشد ]هم رسانیده باشد / چُنین است در M و R.[، و هَركه نظر كُنَد بِه ]بِه / زیرِ باء در M إِظهار شده است.[ كِتابی از فَضایل ]فَضایل / M فضائل.[ عَلی بنِ ]بن / M ابْن.[ أَبی‌طالِب، خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ بیامرزَد از او ]او / M اوَ.[ گناهانی را كه به دیدَن حاصِل كَرده باشد. پس آن‌حَضرَت فرمود كه: نظر به روی عَلی بنِ ]بن / M ابن.[ أَبی‌طالب كَردن، عبادَتست ]عبادَتست / M عبادَت اسْت.[، و یادِ او كردن، عبادَتست، ]و یادِ او كردن عبادَتست / M ندارد.[ و خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ قبول نمی‌كُنَد إیمانِ بنده را مَگر به دوستی آن‌حَضرَت و دشمنی دشمنانِ آن‌حَضرَت.

وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ ]صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ الِه / M ص.[ ـ: لَوْ أَنَّ الْغِیاضَ أَقْلاَمٌ وَالْبَحْرَ ]الْبَحْرَ / در M واپسین حرف پیش دارد.[ مِدَادٌ وَ الْجِنَّ ]الْجِنَّ / در M نونِ مُشَدَّد پیش دارد.[ حُسَّابٌ وَ الاِْنْسَ ]الاِْنْسَ / در M سین پیش دارد.[ كُتَّابٌ لَمَا أَحْصَوْا فَضَائِلَ عَلِی بْنِ ]بْنِ / M ابْنِ.[ أَبِیطَالِبٍ ]أَبِیطالِبٍَ / در M واپسین حرف تنوینِ رفع دارد.[. ]نگر: مائة منقبه‌ی ابن شاذان، ط. أبطحی، ص 175 و 176 (منقبتِ 99).[

و ]و / در M هست ولی در R نیامده.[ دیگر منقولَست از عَبدالله بنِ ]بن / R ابن. ضبطِ متن موافقِ M است.[ عبّاس كه گفت كه: رَسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلّی الله علیه و آله / M ص.[ ـ فَرمود كه: اگر آنكه نیستانها همه قَلَم گردَند ]گردَند / M كردَد.[ و ]و / در M زبر دارد.[ دَریاها مُرَكَّب گَردند و جنّیان حِساب‌كُنَنده گَردَند و آدمیان نویسنده گَردَند، ]و آدمیان نویسنده گَردَند / M ندارد.[ نمی‌توانَند شمرد فَضایلِ ]فَضایل / M فَضائِل.[ علی بنِ ]بن / M ابْن.[ أَبی‌طالب را.

ای عزیز! ـ أَیدَکَ اللهُ تَعَالَی لِمَعْرِفَةِ صِرَاطِهِ الْمُسْتَقِیم! ]صِراطِه المُستَقیم / M صِراط مُستَقیم.[ ـ چون شمّه‌ای ]شمّه‌ای / M شمه.[ از فَضایل ]فَضایل / در M حرفِ ماقبلِ آخر نه نقطه دارد و نه همزه ولی زیر دارد.[ آن حَضرَت استماع نمودی ]نمودی / در M دال زبر دارد.[ و اگرچه آنچه مذكور شد ]شد / M شَد.[ از آنچه ]آنچه / در M «چ» زبر دارد.[ این كثیرالتَّقصیر دیده است قطره‌ایست از بحرِ عمّان ]بحرِ عمّان / M عمانِ.[ و آنچه این بَنده دیده‌اَست نَظَر به آنچه ندیده است نسبَتِ مُتَناهی است ]است / M ندارد.[ به غیرِ مُتَناهی، چون چنین است و إِحصاءِ فَضایلِ ]فَضایل / در M حرفِ ماقبلِ آخر نه نقطه دارد و نه همزه ولی زیر دارد.[ آن‌حضرت ممتنِع است، شروع كَرد به مقدّمه دیگر دَر مراتبِ كمالاتی كه إِنسانِ كامِل را می‌باشد از آنچه دَر آیات و أَحادیث و ]و / در M زبر دارد.[ كلامِ محقِّقین وارد شده است. و ]و / M وَ نیز این.[ اگرچه این نیز ]این نیز / M ندارد.[ به مرتبه‌ایست كه إِحصا نمی‌توان كَردَن وَلیكن ]وَلیكن / در M زبرِ «و» إظهار شده است.[ به حكمِ «مَا لاَ یدْرَکُ كُلُّه لاَ یتْرَکُ یتْرَکُ / در M یاء زبر دارد.[ كُلُّه» ]مَثَل و قاعده مشهوری است (نمونه را، نگر: شرح نهج‌البلاغهی ابن أبی‌الحدید، ط. محمّدأبوالفضل إبراهیم، 19/75 ـ كه از آن تعبیر به «مَثَل» شده است)؛ به قولی هم حدیث شمرده شده است (نگر: عوالی اللاَّلی، 4/58؛ و: كشف الخفاءِ عجلونی، ط. خالدی، 2/176.[

پاره]ای[ از آن در حَیزِ تحریر درآورَد ]درآورَد / در M زبرِ راء إظهار گردیده است.[ كه مُؤَیدِ حَلِّ إشكالاتِ خطبه شود.

مخفی نماند كه به حكمِ حدیثِ قدسی سابق مُحَرَّر شد ]شد / M شَد.[ كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ می‌فرماید كه: مَن گنجی بودَم مَخفی، خواستم كه شناختِه ]شناختِه / زیرِ تاء در M إظهار شده است.[ شوَم، آفریدم خلق را تا شناخته شوم ]آفریدم… شوم / M ندارد.[؛ چنانكه حضرتِ شیخِ ]شیخ / M ندارد.[ مغربی می‌فرماید:

عِشق پیش از جهانِ كُن فَیكون

در سرای مُنَزَّه از چِه و چون

بود آزاد از حُدوث و قِدَم

بود مُستَغنی از ظُهور و بُطون

پا نهاد از حَریمِ خلوتِ خود

بهرِ إِظهارِ حُسنِ خود بیرون

ساخت معجونی از وجود و ]و / در R نیامده است.[ عَدَم

دو جهان مُمْتزج ازآن معجون

جامعِ ذلّ و عِزّ و فَقر و غنا

شاملِ عِلم و جَهل و عَقل و جُنون ]جُنون / M چنان.[

بر جهان و جهانیان پاشید

دَر خزاین هَرآنچه بُد مَخزون ]با قدری تفاوت آمده است در: دیوانِ شمسِ مغربی، ط. إسلامیه، ص 128. 129.[

و دیگر می‌فرماید: ]می‌فرماید / M + نظم.[

پیشتر از ظُهورِ پرده كَوْن

عشق در پَرده بود پَرده‌نواز

داشت اندر فضای خود طَیران

بودش اندر هوای خود پرواز

گُل صَدبَرگِ حُسنِ دوست نداشت

عندلیبی كه تا نوازَد ساز

بود سلطانِ عشقِ او دایم ]دایم / در M حرفِ ماقبلِ آخر نه نقطه دارد و نه همزه.[

مُتَّكی ]مُتَّكی / M ملمكنی.[ بر چهاربالش ناز

نازِ او را نیاز می‌بایست

ناگزیرست ناز را ز نیاز

طاقِ ابروش سجده می‌طلبید ]می‌طلبید / M طلبید.[

قامَتَش بود مستَحقِّ نماز ]نماز / در M زای زبر دارد.[

حُسنِ معشوق عاشقی می‌جست ]می‌جست / در M سین زبر دارد.[

بیدلی خواست دِلْبَرِ ]دِلْبَر / M دَلبَر.[ طَنّاز

زانكه در ذُلِّ اوست این را عِز

زآنكه در سوزِ اوست وی را ساز

به گدایست ]به گدایست / R بكدائیست (البتّه حرفِ بعد از ألف هیچ نقطه یا نشانی ندارد). Mبكدامیست.[ پادشه پیدا

به نشیبست سَربُلَند فَراز ]با تفاوت در ضبط آمده است در: دیوانِ شمسِ مغربی، ط. إسلامیه، ص 130 و 131.[

 و از خَلایق غیرِ إِنسان ]إِنسان / حرفِ پایانی در M زیر دارد.[ را قابلیتِ معرفَت نبود ـ چنانكه در مَظانِّ خود مُبَرهَن شده است ]است / M ندارد.[ ـ، لهذا پیش از آنكه او را إیجاد كنند ]كنند / در R «كند» بوده و با دستكاری به «كنند» بَدَل گردیده است.[ چون ملایک ]چون ملایک / M مَلایق.[ از سَبَبِ آفریدنِ إِنسان واِستخلافِ او در زمین از ایزدِ مُتَعال ]مُتَعال / در M لام زیر دارد.[ ـ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُه وَ تَظَاهَرَتْ الاَؤُه ـ استفسار نمودَند حضرتِ عزّت ـ تَعالی شانُه ]شانُه / M شانَه.[ ـ أَوَّلا ایشان را تعلیم فرمود كه بندگان را لایق آنَست كه آنچه حَكیمِ عَلیم كُنَد بدانَند كه در آن حكمتی ]حكمتی / در M حاء زبر دارد![ عظیم هست اگرچه أَفهامِ ایشان از إِدراكِ آن قاصِر باشَد، و ثانیا به ایشان فهمانید كه سَبَبِ اختیارِ إِنسان و فضیلتِ او بَریشان ]بَریشان / M بَر ایشان.[ آنست كه إِنسان را قابلیتِ ]قابلیت / در M باء نیز زبر دارد![ عِلم و مَعرفَت بر وَجهِ كمال هست و ایشان را نیست و شك نیست كه هریك از أَفرادِ إنسان را قابلیتِ مرتبه‌ای از مراتبِ كمال هست ]و ایشان را نیست… هست / M ندارد.[ و ]و / در M زبر دارد.[ آن بعد از ریاضاتِ بسیار و مجاهداتِ ]مجاهدات / M مجامداه.[ بیشمار حاصِل می‌گردد ]می‌گردد / M می‌كرد.[ واگرچه به حسَبِ ]حسَب / زبرِ سین در M إظهار شده است.[ استعداداتِ ذاتی هریك به مرتبه ]ای[ می‌رَسَند ]می‌رَسَند / زبرِ راء و سین در M إظهار گردیده است.[ فَوقِ ]فَوق / زبرِ فاء در M إظهار گردیده است.[ دیگری ]دیگری / M ندارد.[ به تَفَضُّلِ ]تَفَضُّل / M تفضیل.[ حضرتِ باری تعالی چنانكه منقولَست كِه: كُلُّ ]كُلٌّ / در M لامِ مُشَدَّد پیش دارد.[ مُیسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ، ]لَهُ / در M نیامده است.[ یعنی: هَركس ]هركس / در R «هر كسی» بوده و با دستكاری به «هر كس» بَدَل ساخته شده یا بالعَكْس. ضبطِ متن موافقِ M است.[ را آسانَست رسیدن به مرتبه]ای[ كه از برای آن مَرتبه مَخلوق شُده‌اند، وَ(فَوْقَ كُلِّ ]كُلِّ / M كُلَّ.[ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ) ]قرآنِ كریم: س 12، ی 76.[ وَ (مَا مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ مَعْلُومٌ / M ندارد.[) ]قرآنِ كریم: س 37، ی 164.[ و ]و / در M زبر دارد.[ از مَضامینِ أَحادیثِ سابِق مُستَفاد گشت ]گشت / در M شین زیر دارد.[ و ]و / در M زبر دارد.[ أَحادیثِ مُتَواتِر ]متواتر / M تره ]![.[ برین معنی شاهد ]شاهد / M شاهده.[ است كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ دمیان را و استعداداتِ ایشان را مختلف ]مختلف / در M فاء زبر دارد.[ آفریده‌ست ولیكن ]ولیكن / حرفِ یكم در M زبر دارد.[ همه را قابلیتی ]قابلیتی / در M باء زبر دارد.[ داده است كه درخورِ آن قابلیت تحصیلِ كمالی بكنَند و ]و / در M زبر دارد.[ بیش از آن مَرتبه از او ]از او / M ازو.[ نطلبیده است، واین ظلم نیست، بلكه عینِ عدالَت و ]و / در M زبر دارد.[ حكمتست و ]و / در M زبر دارد.[ حصولِ این كمالات ]كمالات / M كلمات.[ به عبادات و ]و / در M زبر دارد.[ مجاهدات می‌شود چنانكه در كلامِ مَجیدِ ربّانی واقع است ]واقع است / M واقعست.[ كه: (وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنْسَ ]الاِْنْسَ / در M سین زیر دارد.[ إِلاَّ لِیعْبُدُونَ ]لِیعْبُدُونَ / R لِیعْبُدُونِ. M لَیعْبُدُونَ.[) ]قرآنِ كریم: س 51، ی 56.[ یعنی: نیافریدم جِنّیان و آدمیان را مگر از برای آنكه عبادت كنَند مرا. و در حَدیثِ قدسی از طُرُقِ ]طُرُق / M طرقه.[ عامّه و خاصّه ]عامّه و خاصّه / در M میم و صاد زیر دارد.[ وارد شده است كه رَسولِ ]رَسول / M + كه رَسول.[ خدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِه / M ص.[ ـ فرمود كه: لَمَّا أُسْرِی بِی قُلْتُ: یا رَبِّ! ]رَبِّ / M رَبَّ.[ مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَکَ؟ قَالَ: یا مُحَمَّدُ! مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیا فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَیءٍ إِلَی نُصْرَةِ أَوْلِیائِی وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَیءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِی عَنْ وَفَاتِ الْمُؤْمِنِ یكْرَهُ الْمَوْتَ ]الْمَوْتَ / در M تاء زیر دارد.[ وَ أَكْرَهُ مَسَائَتَهُ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِی ]عِبَادِی / زبرِ یاء در M إِظهار شده است.[ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لاَ یصْلِحُهُ ]یصْلِحُهُ / M یصْلَحَهُ.[ إِلاَّ الْفَقْرُ ]الْفَقْرُ / M الفَقْرِ.[ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَی غَیرِ ذلِکَ لَهَلَکَ وَ مَا یتَقَرَّبُ إِلَی عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِشَیءٍ أَحَبَّ ]أَحَبَّ / R اَحَبُّ. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ إِلَی مِمَّا افْتَرَضْتُ ]افْتَرَضْتُ / در M تاء زبر دارد.[ عَلَیهِ وَ إِنَّهُ لَیتَقَرَّبُ ]لَیتَقَرَّبُ / در M لام زیر دارد.[ إِلَی بِالنَّافِلَةِ حَتَّی أُحِبَّهُ ]أُحِبَّهُ / R اُحِبُّهُ. در M، باء، تشدید دارد و بَس.[ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ ]أَحْبَبْتُهُ / در M تاء زبر دارد.[ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی ینْطِقُ بِهِ وَ یدَهُ الَّتِی یبْطِشُ بِهَا، إِنْ ]إِنْ / M اِنَّ.[ دَعَانِی أَجَبْتُهُ ]أَجَبْتُهُ / M اَحْبَبْتهُ.[ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیتُهُ ]أَعْطَیتُهُ / در M تاء زبر دارد.[. ]نگر: الكافی، ط. غفّاری، 2/352 و 353.[

آن‌حضرت می‌فرمایند: شبی كه مرا به عالَمِ بالا بُردَند گفتَم: پروردگارا! حالِ مؤمن نزدِ تو چونَست؟ خطاب از حَضرَتِ رَبّالعزّة رسید ]رسید / در M سین زبر دارد.[ كه: یا محمّد! حالِ مؤمن نزدِ من آنست ]آنست / M اینسْت.[ كه هركه خوار گرداند دوستِ مرا چنانست كه با مَن جنگ كرده است ]جنگ كرده است / M كردَه است.[ و من زودتر از همه كس ]كس / M كِسْ.[ یاری می‌دِهم ]می‌دِهم / زیرِ دال در M إِظهار گردیده است.[ دوستانِ خود را و دیگر حالِ مؤمن آنَست كه من تَرَدُّد ندارم در هر چیز كه می‌كنم مِثلِ تَرَدُّدی كه دارَم در میرانیدَنِ بَنده مؤمن كه او نمی‌خواهَد مَرگ را و من نمی‌خواهم كه او آزرده شود؛ و دیگر ]و دیگر / M وَ دَیكر.[ آنكه بعضی از بندگانِ مؤمن هَستند كه صَلاحِ حالِ ایشان نیست مَگر دَر توانگری و ]و / در M زبر دارد.[ اگر او را از آن حال به حالی دیگر گردانم هرآینه هَلاک شود، و بعضی از بندگانِ مؤمِنِ من ]من / M ندارد.[ هست ]هست / M هستند.[ كه صَلاحِ حالِ او نیست مَگَر در فَقر و ]و / در M زبر دارد.[ اگَر بگردانم او را به غیرِ آن هرآینه ]هرآینه / M ندارد.[ هَلاك شوَد؛ و ]و / در M زبر دارد.[ دیگر آنكه نزدیک نمی‌گَردَد به مَن بنده ]ای[]بنده‌ای / M ندارد.[ از بندگانِ ]بندگان / در M دال زبر دارد.[ من به چیزی كه دوست‌تر باشد به نزدِ مَن از آنچه بر وی واجب گردانیده‌ام و بعد از قُرب به فرایض ]فرایض / M فرائِض.[ بدرستی كه نزدیك می‌گردَد به سوی مَن به سَبَبِ كَردنِ سنّتیها تا به مَرتبه‌ای كه من دوست دارَم ]دوست دارم / R دوستدارم.[ او را. پَس چون مَن دوستِ او شدَم خواهم بود به مَنزله ]مَنزله / در M زای زبر دارد.[ گوشِ او كه به مَن شنوا باشَد و به مَنزله ]مَنزله / در M زای زبر دارد.[ دیده او كه به من بینا باشَد و به مَنزله زبانِ او كه به من گویا باشَد و به مَنزله دستِ او كه بِه ]بِه / در M زیرِ باء إظهار گردیده است.[ من روان باشَد و ]و / در M زبر دارد.[ اگر بخوانَد مرا إِجابَت ]إِجابَت / M اجابتِ اجابَت.[ می‌كنم او را و اگر سؤال كُنَد مرا عَطا می‌كنَم او را.

و برین مضمون أَحادیث از طُرُقِ ]طُرُق / M طرقه.[ شیعه و ]و / در M زبر دارد.[ سُنّی بسیار وارد شده است. به همین اكتفا كردیم.

اِی عَزیز! نیكو تَأَمُّل ]تَأَمُّل / M تامَل.[ كُن در مَعنی این حدیث و ملاحظه ]ملاحظه / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ نما كه یك مرتبه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ او را به مَنزله ]مَنزله / M منَزلِه.[ خود گردانید و خواری مؤمن را به منزله ]منزله / در M زای زبر دارد.[ حَربِ ]حَرب / M حربَ.[ خود گردانید چنانكه اگر كسی محبوبِ كسی را اندک آزار دهَد مُحِبِّ او را صَدهزار آزار ]آزار / در M راء زیر دارد.[ داده است و ]و / در M زبر دارد.[ اگرچه ذاتِ مقدّسِ مُتَعال ]مُتَعال / M متعالی.[ ـ عَزَّ شانُه ـ از آن برتر است كه او را خُشنودی ]خُشنودی / M خوشنودی.[ یا آزاری كه از صفاتِ مخلوقست عارِض گَردَد و دیگر آنكه خود را به منزله ]منزله / در M زای پیش دارد.[ متردّد ]متردّد / R متّردد.[ گردانید ]گردانید / M كردانیده.[ هَرچَند آن‌حضرت ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ از آن ]آن / در M «ن» زبر دارد.[ منزّه است كه او را تَرَدُّد باشد، بلكه بر مقتضای مَصلحَت ]مَصلحَت / در M صاد و حاء زبر دارد.[ حُكمِ او جاریست ـ تَعالی شانُه. و ]و / در M زبر دارد.[ گویا معنیش آنست كه: اگر مَن تَرَدُّد می‌كَردم در چیزی هرآینه تَرَدُّد می‌كردم در میرانیدَنِ بَنده مؤمن، و ]و / در M زبر دارد.[ یا آنكه خود را به منزله مُتردِّد گردانید در آزار رسانیدن به مؤمن چنانكه پدرِ مُشفِق و مادرِ مهربان هرگاه خواهند به فرزندِ خود نشتری ]نشتری / در R دو نقطه نیز زیرِ شین به نظر می‌رسد ولی ای بسا لكّه باشد و بس چرا كه جُز دندانه «نـ» هیچ دندانه دیگری ندارد.[ زنند ]زنند / در M دال زبر دارد.[ كه سببِ حیاتِ او باشد از جهتِ غلبه ]غلبه / در M باء هم زیر دارد و هم زبر.[ خون، مُتردِّدند؛ گاهی ملاحظه ]ملاحظه / حاء در M زیر دارد.[ نَفعِ دایمی می‌كنند و إِراده فَصد می‌نمایند و گاهی ملاحظه ]ملاحظه / حاء در M زیر دارد.[ آزارِ فَرزند می‌نمایند و از آن مَعنی بازمی‌ایستَند ]بازمی‌ایستَند / M بازایستَند.[ از جهتِ محبّت؛ بخلافِ فَصّاد ]فَصّاد / M فصادِ.[ كه او را این تَرَدُّد ]تَرَدُّد / M تردَد.[ نیست از جهَتِ عَدَمِ محبَّت؛ و این معنی مؤَیدِ ]مؤَید / M مؤیدَ.[ مَعنی محبوبیت است. و ]و / در M زبر دارد.[ آنكه دَرین ]دَرین / M دَر این.[ حَدیث وارد شده اَست كه مؤمن نمی‌خواهد ]نمی‌خواهد / در M دال زیر دارد.[ مرگ را با آنكه ]با آنكه / M بانكه.[ در قرآنِ مَجید و أَحادیث بسیار وارد شده است كه دوستانِ او خواهانِ مَرگَند و اگَر نه أَجَلِ مُقَرَّر باشَد، یك چشم‌زدَن قرار نمی‌گیرد روحهای ایشان در بدنهای ایشان ]سنج: شرح خطبه متقینِ مجلسی أوّل، ص 74.[، مَحمول بَر آنَست كه نخواستنِ ایشان مَرگ را از جهَتِ تحصیلِ سعادات ]سعادات / M سعاداتِ.[ وزیادتی طاعات و عباداتست كه سَبَبِ عُلُوِّ درجاتِ ایشان شود و به نهایت مَرتبه خود برسَند، و چون نمی‌دانَند كه دیگر بودنِ ایشان از برای ایشان ]ایشان / در M «ن» زیر دارد.[ نفع ندارد و رفتن از برای ایشان ]نفع ندارد و رفتن از برای ایشان / M ندارد.[ بهتر است ازین جهَت نمی‌خواهَند مَرگ را، و اگر نه از جهَتِ رسیدن به مطلوب، مُردَن ]مُردَن / M مَردی.[ عینِ مطلوبِ ایشانست ]ایشانست / M ایشان است.[. و دیگر آنكه حَضرَتِ عزّت ـ تعالی شانُه ـ با ایشان لطف می‌كُنَد به آنچه صَلاحِ حالِ ایشان در آنست؛ بَعضی را به فقر سرافراز می‌گردانَد وایشان به آن افتخار می‌كنند ]می‌كنند / M می‌كند.[ بر عالَمیان، و بعضی را به تَوانگری غَنی می‌گردانَد وایشان أَموالِ خود را در راهِ آن حَضرَت إیثار می‌كُنَند. و ]و / در M زبر دارد.[ دیگر شانی و مَرتبَتی ]مرتبَتی / R مرتبه. ضبطِ نص موافقِ M است.[ كه از برای مؤمن مُقَرَّر ساخت، مَرتبه قُرب آن حَضرَت به فَرایض ]فَرایض / M فرائِض.[ و نوافل است ]نوافِل است / M نوافلَست.[ كه در قربِ فرایض ]فرایض / M فرائِض.[ مرتبه مُحِبّیت ]مُحِبّیت / M محبت.[ حاصل می‌گردَد و در قُربِ نَوافِل مرتبه محبوبیت. و ]و / در M زبر دارد.[ چون مَعنی قُرب، غُموضی دارَد، ناچار است از آنكه آن ]آن / M او.[ را توضیحی داده شود:

بدان كه ذاتِ مقدّسِ متعال ـ عَزَّ شانُه ـ از شایبه قُربِ مَكانی مُنَزَّه و ]و / در M زبر دارد.[ مُبَرّاست، چرا كه قُربِ مَكانی متضمّنِ كون دَر مَكان است و آن مُستَلزمِ احتیاج است و احتیاج مُستَلزمِ إِمكان است ]إِمكان است / M امْكانسْت.[ و إِمكان ]إِمكان / در M میم زبر دارد.[ مُنافی وُجوبِ وُجود؛ چنانكه عارفِ ربّانی، حَكیم سَنایی ]سَنایی / M سَنائی.[ ـ قُدِّسَ سِرُّه ]قُدِّسَ سِرُّه / M قدس سرَه.[ ـ می‌فرماید:

با مَكان‌آفرین مَكان چه كُنَد؟

آسمانْگر خود آسمان چه كُنَد؟

كی مَكان باشَدَش ز بیش و ]و / در M زبر دارد.[ ز كم

كه مكان خود مكان ندارَد هم

آسمان دی نبود امروزست

باز فَردا نباشَد او نوزَست ]نوز / M و R نور.[

پس بدان كه معنی قُرب به لسانِ أَرباب ]أَرباب / بای پایانی در M زبر دارد.[ التَّحقیق و العرفان ]العرفان / در M «ن» زبر دارد.[ آنَست كه چون مُبَین شد كه: غَرَض از خلقِ عالَمِ علوی و سفلی ]سفلی / در M سین زبر دارد.[، إیجادِ إِنسانِ كامل است ]كامل است / M كامَلِسْت ]كذا[.[ چرا كه او ]او / M ندارد.[ مظهریتِ جمیعِ صفاتِ ]صفات / در M تاء زبر دارد.[ جَمال و جَلال ]جَلال / در M حرفِ پایانی زیر دارد.[ دارَد بخلافِ باقی مظاهِر كه هریك ]هریك / زبرِ باء در M إظهار گردیده است.[ مظهر بَعضی از أَسما و صفاتَند چنانكه در كلامِ مَجیدِ ربّانی واقعست: (سَنُرِیهِمْ ایاتِنَا ]ایاتِنَا / M ایاتُنا.[ فِی الاْفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَ لَمْ یكْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَی كُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ أَلاَ إِنَّهُمْ فِی مِرْیةٍ مِنْ لِقَآءِ رَبِّهِمْ أَلاَ إِنَّهُ بِكُلِّ شَیءٍ مُحِیطٌ ]مُحِیطٌ / M مُحیطٍ.[). ]قرآنِ كریم: س 41، ی 53 و 54.[

تفسیرِ این آیت ]آیت / R آیة. M ایهْ.[ چنانكه محقِّقان ذكر كرده‌اند ـ وَ اللهُ أَعْلَم ـ آنست كه زود باشد كه ]زود باشد كه / در M مُكَرَّر نوشته شده است.[:

بنمائیم ایشان را آیات و عَلاماتِ خداوندی خود را در آفاق كه عالَمِ كبیر است و دَر أَنفُسِ ایشان كه عالَمِ صَغیر است تا ]تا / M یا.[ ظاهر گردَد ایشان را كه اوست واجب‌الوجود ]واجب‌الوجود / در M باء زبر دارد.[. آیا كافی نیست پروردگارِ تو آنكه او بَر همه چیز گواهست و حاضِر؟ یعنی ذاتِ او در ظهور به مرتبه‌ایست كه أَشیا به آن ظهور دارَند؛ چه احتیاج دارَد به دلیل تا آنكه أَشیا دلیلِ ظهور او باشَند؟ بدرستی كه ایشان در شك اند از لقای پروردگارِ خود. بدرستی كه او به همه چیزها إِحاطه كرده است به إحاطه‌ای كه عَقل به آن راه ندارَد ـ چنانكه شیخ محمود ]مُراد شیخ محمودِ شبستری (فـ: 740 ه .ق.) است.[ ـ قُدِّسَ سِرُّه ـ می‌فرماید:

ظهورِ جمله أَشیا به ضدّست

ولی حَق را نه مانند و نه نِدّست

چو ]چو / M چه.[ نبود ذات حق را شِبه و ]و / در M نیامده است.[ همتا

ندانم تا چگونه دانَد او را

چو ]چو / M چه.[ آیاتَست روشن‌گَشته از ذات

نگردد ذاتِ او روشن زآیات

هَمه عالم به ]به / M ز.[ نورِ اوست پیدا

كجا او گردَد از عالَم هویدا؟

جهان جمله فروغِ نورِ حق دان

حق اندر وی ز پیدائیست پنهان ]نگر: مجموعه آثارِ شیخ محمودِ شبستری، ص 70 و 71. (بخشِ گلشن راز)[

و ]و / در M زبر دارد.[ دیگر ایزدِ متعال ـ جَلَّ جَلاَلُه ]جَلاَلُه / M و جَلاله.[ ـ می‌فرماید كه: (إِنَّا عَرَضْنَا الاَْمَانَةَ عَلَی السَّموَاتِ وَالاَْرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَینَ أَنْ یحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الاِْنْسَانُ إِنَّهُ ]إِنَّهُ / M اَنَّهُ.[ كَانَ ظَلُومًا جَهُولاً). ]قرآنِ كریم: س 33، ی 72.[ یعنی: بدرستی ]بدرستی / در M دال زبر دارد.[ كه ما عَرض كردیم بارِ أمانت را بر آسمانها ]آسمانها / M اسْمانَها.[ و زمینها و ]و / در M زبر دارد.[ كوهها یا بَر ساكنانِ اینها؛ پس ایشان إِبا كَردَند كه این بار را بردارَند و ترسیدند وبرداشت او را آدَمی. بدرستی ]بدرستی / M بِدْرسَتی.[ كه او بسیار ستمكارست ]ست / M اسَت.[ و بسیار نادان.

و در تفسیرِ «أَمانت» اختلاف بسیار واقع ]واقع / M ندارد.[ شده است ولیكن آنچه ]آنچه / M انكه.[ أَكثرِ أَهلِ عرفان برآنَند آنست كه مُراد ازین ]ازین / M از این.[ «بارِ أَمانَت» مَرتَبه جامعیت است كه عالمِ علوی و سفلی ]سفلی / M سفلی.[ را قابلیتِ این مَرتَبه نبود ]نبود / در M «و» زبر دارد.[ چنانكه بَعضی از مُحَقِّقان ]مُحَقِّقان / M محققین.[ فرموده‌اَند كه: حَق ـ سُبْحانَه وَ تَعالی ـ بر أَهلِ آسمان ]آسمان / M اسَمان.[ و زمین و جبال ]و جبال / M وَ خیال.[ عَرض فرمود و ]و / در M زبر دارد.[ إِبا كردند از حَملِ آن به جهَت عَدَمِ استعداد و چون إِنسان را استعدادِ حَملِ آن بود بی مضایقه و مبالغه قَبول نمود و او ظلومَست بر نَفْسِ خود كه إِفنای ذاتِ خود می‌كنَد در هویتِ مطلقه و جَهولست ]جَهولست / M جَهولت.[ كه غیرِ حَق را نمی‌شناسد یا ظلومست به واسِطه ]به واسطه / M بواسِطِه.[ استیلای قوَّتِ غضبی و جهولَست به حسبِ غلبه ]غلبه / در M باء زبر دارد.[ قوّتِ شهوانی و آدمی به قوّتِ عَقلی این دو قوّت را از تعدّی نگاه می‌دارَد و بَر طریقه اعتدال ]اعتدال / در M لام زیر دارد.[ می‌آورَد و مستجمعِ جمیعِ صفاتِ كمال می‌گردَد. و أَربابِ عرفان را در تفسیرِ این آیت ]آیت / M ایهْ.[ تحقیقاتِ لَطیف هست كه اینجا مَقامِ آن نیست؛ و اللهُ أَعْلَم بِحَقَائِقِ ]بِحَقَائِقِ / R بحقایق. M بحقایق.[ الاُْمُور.

دیگر در حدیثِ قدسی واردست ]واردست / M واردَاست.[ كه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ می‌فرماید كه: لاَ یسَعُنِی ]یسَعُنِی / M یسْعَنی.[ أَرْضِی وَ لاَ سَمَائِی وَلكِنْ یسَعُنِی قَلْبُ عَبْدِی ]عَبْدِی / M عَبْدِ.[ الْمُؤْمِنِ ]به عنوان حدیث قدسی آمده است در M.[؛ یعنی: وسعَت وگنجایشِ مَن ندارَد عالَمِ سفلی ]عالمِ سفلی / M ندارد.[ و نه عالَمِ علوی، ولكن وُسعَت و گنجایش دارَد مرا دلِ بَنده مؤمن ]بنده مؤمن / چُنین است در R و M؛ و البتّه درست و دقیق آن بود كه «عبدی المؤمن» به«بنده مؤمنِ من» ترجمَه شود.[. و چنانكه حضرتِ أَمیرالمؤمنین و إمام المُتَّقین و لسان رَبّ العالَمین ]رَبّ العالَمین / در M «ن» زبر دارد.[ می‌فرماید كه:

وَ تَحْسَبُ أَنَّکَ ]أَنَّکَ / در M حرفِ یكم هم زیر دارد و هم زبر.[ جِرْمٌ صَغِیرٌ

وَ فِیکَ انْطَوَی الْعَالَمُ الاَْكْبَرُ

وَ أَنْتَ الْكِتَابُ الْمُبِینُ الَّذِی

بِأَحْرُفِهِ یظْهَرُ الْمُضْمَرُ ]با تفاوتِ ضبط آمده است در: شرح فصوص الحكمِ قیصری، ص 91.[

یعنی: تو می‌پنداری ]می‌پنداری / M پنداری.[ كه كوچكی چون جثّه تو ]تو / M تَوْ.[ كوچكَست و ]و / در M زبر دارد.[ حال‌آنكه در تو پنهان است عالَمِ أَكْبرَ یعنی هرچه در آفاقست در نَفْس تو از آن نمونه‌ای ]نمونه‌ای / R نمونه. M موافقِ ضبطِ متنِ ماست.[ هست ـ وتحقیقِ این معنی دَر كُتبِ أَهلِ عرفان مُبَین است ـ و تویی ]تویی / M توئی.[ كتابِ مُبینی كه به حَرفهای خود ظاهِر می‌گرداند پنهان را یعنی آنچه خدای ـ تبارک و تعالی ـ می‌فرماید كه: (وَ لاَ رَطْبٍ وَ لاَ یابِسٍ إِلاَّ فِی كِتَابٍ مُبِینٍ) ]قرآنِ كریم: س 6، ی 59.[ یعنی: نیست تَر و خشكی مَگَر آنكه در كتابِ مُبین هست.

ودر جایی ]جایی / چُنین است در R. M جای.[ دیگر می­فرماید كه: وَ مَا یعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی الاَْرْضِ وَ لاَ فِی السَّمَآءِ وَلاَ أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لاَ أَكْبَرُ إِلاَّ فِی كِتَابٍ مُبِینٍ، ]ظاهرًا در اینجا دو آیه از قرآنِ كریم (س 10، ی 61؛ س 34، ی 3) در حافظه ماتن خَلْط شده است.[ یعنی: پنهان نیست از او هم‌سَنگینی ذرّه‌ای ]ذرّه‌ای / M ذره.[، نه در زمین ]زمین / M اسمان.[ و نه در آسمان ]آسمان / M زَمین.[ و نه كوچكْتر و ]و / در M زبر دارد.[ نه بزرگْتر مَگر آنكه در كتابِ مُبین مسطور ]مسطور / در M راء زبر دارد.[ است. و مفسِّران را در تفسیرِ «كتابِ مُبین» خلافست. بَعضی گفته‌اند: مراد از آن لوح محفوظ است، ]است / M ست.[ و بعضی گفته‌اند كه: قرآنِ مجید است چنانكه در أَحادیثِ أَهلِ بیت واقع است ]واقع است / M واقعَست.[ كه عِلمِ ما كان و ما ]ما / M ندارد.[ یكون تا روزِ قیامت همه در قرآن هَست ولیكن عُقولِ مردمان از رسیدن به كُنْهِ آن عاجز است و ]و / در M زبر دارد.[ أَهلِبیت ـ صَلَواتُ الله عَلَیهِمْ أَجمَعینَ ـ به آن عالمَند چنانكه ـ إِن شاءَ الله ـ دَر مبحثِ عِلمِ ایشان خواهد آمد مبسوط، و بعضی گفته‌اند كِه: مُراد از آن حقیقت جامِعه محمدیه ]محمّدیه / R محمدیة. ضبطِ نص، موافقِ M است.[ است ـ صَلَواتُ الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ـ كه مستجمعِ جَمیعِ صفاتِ جَمال و ]و / در M زبر دارد.[ جَلال بود كه با او خطاب كردَند كه ]كه / M ندارد.[: (وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ). ]قرآنِ كریم: س 68، ی 4.[ و حضرت می­فرماید كه: مراد از كتابِ مبین حقیقه جامِعَه إنسانَست كه بدَنِ او را نسخه مجموعه موجوداتِ عالمِ سفلی ]سفلی / در M سین پیش دارد.[ كرده­اند و او من حیث البدن مایلست به عالمِ سفلی ] كرده‌اند… سفلی / M ندارد.[ و صفاتِ ]و صفات / M وَ صَفات.[ ذَمیمه كه سباع ]سباع / در M عین زیر دارد.[ و ]و / در M زبر دارد.[ بهایم و غَیرِ ]غَیر / در M زبرِ غین إظهار شده است.[ ایشان را می‌باشَد و من حیث الرّوح مایلست ]مایلست / R مائلست. در M مانندِ متن است.[ به عالَمِ علوی ]علوی / در M عین زبر دارد.[ و اتّصاف به صفاتِ ]صفات / در M صاد زبر دارد.[ إِلهی و او را مَرتَبه ]مَرتَبه / M بمَرتَبه.[ جامعیت حاصِلست چنانكه منقولست از حَضرَتِ إمامِ به حَق ناطِق، جعفر بنِ ]بن / M ابن.[ محمّد الصّادِق ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِمَا ـ در حدیثی طَویل كه مُجْمَلی ]مُجْمَلی / M مجمل.[ از مضمونِ آن اینست كه: خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ عقل را آفرید از نورِ خود و آن خلقِ أَوَّل بود از روحانیان ]روحانیان / در M واپسین حرف زیر دارد.[ و او را فرمود كه: برو، رفت. و فرمود كه: بیا، آمد ]آمد / M امِدْ.[. پس حق ـ سُبْحانَه وَ تَعالی ]و تعالی / M ندارد.[ ـ فرمود كه: من آفریدم تو را خَلقی عظیم ]عظیم / M ندارد.[ و تفضیل دادَم تو را بر جَمیعِ خَلقِ خودَم. پس جَهل را آفرید. فرمود كه: برو، رفت. و فرمود كه: بیا، نیامد ]نیامد / M نیامِدْ.[. خطابِ آن حضرت رسید كه: تكبّر كَردی، لَعنت بر تو باد! پس از بَرای عَقل هفتاد و پنج لشكر مُقَرَّر فرمود. پس چون جهل ]جهل / M چهل.[ دید عَطای إِلهی را نسبت به عَقل با او دشمن شد و ]و / در M زبر دارد.[ گفت: یا رَب! ]رَب / M ربَ.[ او ]او / M آن.[ خَلقی است ]خَلقی است / M خلقیست.[ مثلِ من، او را آفریدی و إِكرام كَردی و قوَّت دادی، مرا نیز آنقدر لشكر بده كه او را دادی. خطاب رسید كه: تو را نیز دادَم. پس حَضرَت ـ صَلَواتُ اللهِ وَسَلامُهُ عَلَیه ـ صِفاتِ كمال را با أَضدادِ آن بیان می‌فرمایند كه هر صفَتِ كمال كه بود ]بود / M بوَد.[ به عَقل دادند و أَضدادِ آن را به جَهل دادند؛ ]دادند / در M حرفِ واپسین زبر دارد. از برای ملاحظه این حدیث بتفصیلِ آن نگر:الكافی، تحقیق غفّاری، 1/21 ـ 23.[ و اللهُ أَعلَم بِحَقائِقِ ]بحقائق / R بحقایق. M بحقایقِ.[ الأُمُور. آنچه به خاطر می‌رسَد آنست كه مراد از عقل، روحِ إِنسان است ]إِنسان / M انسانست.[ كه او را قابلیتِ اِتّصاف به صفاتِ كمال كرامت كَرده‌اَند، و ]و / در M زبر دارد.[ مراد از جهل، طبیعَتِ عنصری و روحِ حیوانی ]حیوانی / M انسانی.[ است كه او را نفسِ أَمّاره می‌خوانند و او مایلست به جمیعِ أَوصافِ ذَمیمه و إِنسانِ كامِل كسی است كه این صفاتِ رذیله را از خود زایل گردانَد به ریاضات و مجاهدات و موصوف گَردَد به أَخلاقِ إِلهی كه صفاتِ كمالَست. و شرحِ این سخن را نهایت نیست خصوصًا ]خصوصًا / M خصوصا.[ از أَحادیثِ أئمّه معصومین ـ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِمْ أَجْمَعین ـ وَلیكن ]وَلیكن / در M زبرِ یكم إظهار گردیده است.[ ناچار است كه به شمّه‌ای ]شمّه‌ای / M شمه.[ از آن إِشاره شود.

بدان ـ وَفَّقَکَ اللهُ لِسَعَادَةِ الدّارَین! ـ كه قُربِ فرایض ]فرایض / در M حرفِ ماقبلِ آخر نه نقطه دارد، نه همزه، و نه حركت؛ تنها دندانه دارد.[ و ]و / در M زبر دارد.[ نوافلی كه در حدیثِ مذكور وارد شده است، تحقیقِ او كماینبغی مُتعَسِّر است، بَلكه مُتعَذِّر، ولیكن ]ولیكن / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ هرچه را هَمه در نتوان یافتن ]یافتن / M یافت.[ همه را تَرک نباید كَرد؛ اگر به آن إِشاره شوَد مُهَیجِ ]مُهَیج / M هیچ.[ شوقِ سالكانِ إِلَی الله خواهَد بود و مُبَینِ مَراتِب و حالاتِ أَمیرِمؤمنان و ]و / در M زبر دارد.[ مولای ]مَولای / در M زبرِ یكم إظهار گردیده است.[ متّقیان كه این سلسله به آن‌حضرت منتهی می‌شود، و سالكِ ]سالک / در M واپسین حرف زبر دارد.[ عارِف چون نَظَر كُنَد، خواهد ]خواهد / M خواهِدْ.[ دید كه در هر مرتبه ]هر مرتبه / M هرتبه.[ ازین ]ازین / M از این.[ مراتِب ذاتِ مُقَدَّسِ مُرتَضَوی در اوجِ كمالَست؛ چرا كه أَصلِ خلقتِ آن‌حضرت از نور است چنانكه دَر أَحادیثِ متواتره مُبَین شد، و ]و / در M زبر دارد.[ أَنوارِ أَوصافِ إِلهی كه به آن]به آن / M بَان.[ نور مُنضَم گَردَد، نور علی نور ]نور / در M راء تنوینِ جَر دارد.[ می شود؛ (یكَادُ زَیتُهَا یضِیءُ ]یضیءُ / M یضیءُ.[ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَی نُورٍ یهْدِی اللهُ لِنُورِهِ مَن یشَآءُ) ]قرآنِ كریم: س 24، ی 35.[. و ]و / در M زبر دارد.[ اَگَر آنكه این بَنده دَر هَر مَقامی إِثبات كُنَم از أَحادیثِ سُنّیان ]سُنیان / در M سین زبر دارد.[ كه آن‌حضرت به اعتقادِ ایشان سُلطانِ آن مقام است این كتاب ]كتاب / در M واپسین حرف زیر دارد.[ گنجایشِ آن نَدارَد. إِن شاءَ الله بَعد ازین ]ازین / M از این.[ كتابی بنویسَم و دَر آنجا بیانِ مقامات كنم و ]و / در M زبر دارد.[ بیان كنم كه این علوم مُستَفاض ]مُستَفاض / M امسْتغاض.[ است از أَنوارِ آن‌حَضرَت ـ صَلَواتُ الله وَ سَلاَمُهُ عَلَیهِ ـ بِعَوْنِ اللهِ المَلِکِ الوَهّاب.

پَس بر سَبیلِ إِجمال بدان كه در قرآنِ مجید آیاتی كه دلالَت می‌كُنَد بَر بلندی مراتبِ مؤمنان و أَوصافِ كمالِ ایشان بسیار است ]بسیار است / در M راء زبر دارد.[ و در حدیثِ هَمّام ]هَمّام / M همامِ.[ كه از مولای مؤمنان و ]و / در M زبر دارد.[ كلام الله النّاطق ]النّاطق / M ناطق.[ سؤال می‌كُنَد از صفاتِ متّقیان ]متّقیان / در M واپسین حرف زیر دارد.[ و مؤمنان و]و / در M زبر دارد.[ آن‌حَضرَت قریب به دویست و ]و / در M زبر دارد.[ بیست و پنج صفت ]صفت / در M صاد زبر دارد.[ از برای او بیان كرد و]و / در M زبر دارد.[ او را تابِ شنیدَن نمانْد ]نمانْد / M نماندَ.[ و ]و / در M زبر دارد.[ در أَثنای بیانِ ]بیان / M بیانَ.[ آن‌حَضرَت نعره‌ای ]نعره‌ای / M نعرَه.[ زد و جان به حق تَسلیم كرد ]از برای ملاحظه این حدیث، نگر: شرحِ خطبه متّقینِ مجلسی اوّل، صص 40 ـ 46.[؛ و در حَدیثی دیگر كه از حَضرَتِ جعفر بنِ ]بن / M ابْن.[ مُحَمَّد الصّادِق ـ صَلَوَاتُ اللهِ ]اللهِ / M ندارد.[ عَلَیهِمَا ـ منقولَست كه دَر كافی ]نگر: أُصول كافی، با ترجمَه و شرحِ آیة‌اللهِ كَمَره‌ای، ط. أُسوه، 5/14 ـ 22، «باب المؤمنوعلاماته و صفاته»، ح 1.[ مسطور است صد و پنجاه صفَت است؛ و زیاده ازین ]ازین / M از اینْ.[ و ]و / در M زبر دارد.[ كَمتر ازین ]ازین / M از این.[ نیز أَحادیث بسیار است؛ و ]و / در M زبر دارد.[ از شیخ المَشایخ أَبوبكرِ كتّانی ]كتّانی / M كنانی. مُراد أبوبكر محمّد بنِ علی كتّانی است (درگذشته به 322 ه .ق). دربارهوی نگر: نَفَحات الاُْنس، ط. عابدی، ص 181.[ منقولَست كه: میانِ بنده ]بنده / M ندارد.[ و خدای ـ تَبارَکَ وَ تَعالی ـ هزار مَقام است از نور و ظلمَت ]«إِنَّ بَینَ العبدِ والحقِّ أَلفَ مقامٍ من نورٍ و ظلمة» (منازل السّائرین، إعداد علی الشّیروانی،ص 26؛ و: شرح منازل السّائرین، القاسانی، تحقیق محسن بیدارفر، ص 13 و 14).[؛ و در أَحادیثِ نَبَوی ـ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیه ـ وارد است ]وارد است / M واردَ اسْت.[ كه میانِ بَنده و ]و / در M زبر دارد.[ حق ـ سُبْحَانَه وَ تَعالی ـ هفتادهزار حجابست ]حجابست / در M باء زیر و سین زبر دارد.[ از نور و ظلمت. ]نگر: شرح منازل السّائرین، القاسانی، ص 290.[

ومشایخِ صوفیه ـ رِضْوانُ اللهِ عَلَیهِمْ ـ هریك ]هریك / در M یاء و كاف زبر دارند.[ به نحوی بیان كرده‌اند ]كرده‌اند / در M دال زبر دارد.[ أَمَّا حضرتِ خواجه عَبداللهِ أَنصاری أُصولِ اینها را در صد مقام ]مقام / در M واپسین حرف زیر دارد.[ آورده‌اند ]آورده‌اند / در M واپسین حرف زبر دارد.[ و دَر هر مقامی سه درجه ذكر كرده‌اند ]از برای مقاماتِ صدگانه و درجاتِ هر مقام نزدِ خواجه عبداللهِ أَنصاری، نگر: منازل السّائرین، و: صد میدان.[ و ]و / در M زبر دارد.[ اگرچه أَوَّل و آخر ]و آخر / M وَ اخَر.[ مَقام مَعلومست وَلیكن ]وَلیكن / زبرِ یكم در M إظهار شده است.[ وسَط را مراتب غَیرِ ]غَیر / در M زبرِ یكم إظهار گردیده است.[ متناهی است ]متناهی است / M متناهیسْت.[ و بدین سَبَب مقامات غیرِ متناهی می‌شوَد. لاجَرَم شروع شد در ذكرِ ]ذكر / در M راء زبر دارد.[ أصولِ مقامات: ]مقامات / در M قاف زیر دارد![

بدان كه آن دَهْ ]ده / M دو.[ قسم است: بدایات ]بدایات / در M تاء زیر دارد.[ و ]و / در M زبر دارد.[ أَبواب و ]و / در M زبر دارد.[ معاملات ]معاملات / در M تاء زیر دارد.[ و أَخلاق و ]و / M ندارد.[ أُصول و ]و / در M زبر دارد.[ أَودیه و ]و / در M زبر دارد.[ أحوال و ولایات ]ولایات / در M حرفِ یكم زبر دارد.[ و ]و / در M زبر دارد.[ حَقایق و نهایات ]نهایات / در M تاء زیر دارد.[.

أَمَّا بدایات ]بدایات / در M تاء زیر دارد.[ دوازده بابست:

بابِ أَوَّل ]أَوَّل / در M بیاض است. و در هامشِ كاغذ یك «اول» كوچك نوشته شده.[ مَقامِ یقظه است ـ یعنی: بیداری ـ و آن چنانَست كه آدمی كه صاحبِ ]صاحب / M صاحبَ.[ نفسِ أَمّاره است ]أمّاره است / M امارهَ.[ از جهتِ ]جهت / در M جیم زبر دارد.[ تعلّقاتِ جسمانی بَدَنی از حق ـ سُبْحَانَه وَ تَعالی ـ دور افتاده است ]افتاده است / M افتاد اسْت.[ و ]و / در M زبر دارد.[ به مشتهیاتِ ]مشتهیات / M مشیتات.[ نَفسانی گرفتار شده است. چون توفیقِ إِلهی رفیقِ او می‌شوَد از خوابِ غفلت بیدار می‌شود چنانكه حق ـ سُبْحَانَه وَ تَعالی ـ می‌فرماید كه: (قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا للهِِ) ]قرآنِ كریم: س 34، ی 46.[ یعنی: بگو ـ یا مُحَمَّد! ـ كه: من شما را پند می­دهم به یك كلمه ]كلمه / در M «م» زبر دارد.[ كه برخیزید ازین خوابِ غفلَت از برای ]برای / در M یاء زبر دارد.[ خدای ]خدای / در M یاء زیر دارد.[ تَعالی. و حضرت كلام اللهِ النّاطِق نیز بسیار می‌فرمایند در مواعظ ]مواعظ / M مواعظِهِ.[ و نصایحِ ]نصایح / M نصیحت.[ خود كه: ای عباد الله! از خوابِ غفلت بیدار شوید و این بیداری به آن حاصل می‌گردَد كه بَنده ملاحظه نماید نعمتهای إِلهی را و ]و / در M نیامده است.[ ببیند كه نعمتهای او غیرِ متناهیست و ]و / در M زبر دارد.[ بدانَد كه در شكرِ آنها تقصیر كرده است و دیگر ملاحظه ]ملاحظه / در M حاء زیر دارد.[ نماید كه با خود چه كرده است و خود را مُستَحِقِّ ]مُستَحِقّ / M مستَحَق.[ عذابِ إِلهی گردانیده است؛ پس مهَیا گَردَد كه در مَقامِ تلافی و تَدارُک دَرآید. و ]و / در M زبر دارد.[ دیگر بداند كه: أَوقاتِ ]أَوقات / در M تاء زبر دارد.[ عزیز ـ كه سرمایه عُمرِ اوست ]اوست / M اسْت.[ همه را بر بادِ فنا داده است و ]و / در M زبر دارد.[ روز به روز در نقصان بوده است؛ الحال مهیا شوَد كه تحصیلِ كمالات كُـنَد و ]و / در M زبر دارد.[ كاری كُـنَد كه هر روز در زیادَتی باشَد چنانكه كلام الله النّاطِق می‌فرماید كه: مَنِ اسْتَوَی یوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ ]مَغْبُونٌ / در M «ن» تنوینِ جَر دارد. از برای این روایت نگر: أمالیی صدوق، تحقیق مؤسَّسة البعثة، ص 766؛ و: معانی الأخبارِ صدوق، ط. غفّاری، ص 342.[؛ یعنی: هَركه دو روزِ او مساوی باشَد او مغبون است. ]مغبون است / M مغبونست.[ پس بعد از ملاحظه اینها و أَمثالِ اینها در مقامِ توبه درمی‌آید.

باب دویم ]دویم / M اوَل.[ توبه است چنانكه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ می‌فرماید كِه: (تُوبُوا إِلَی اللهِ تَوْبَةً نَصُوحًا ]نَصُوحًا / M نُصُوحًا R نَُصُوحًا.[) ]قرآنِ كریم: س 66، ی 8.[ یعنی: بازگشت كنید به پروردگارِ خود توبه ]ای[ كه نصیحت‌كنَنده خَلق باشد، یعنی: هَركه أَثَرِ توبه را از شما ببیند متنبِّه شوَد و او نیز از مَعاصی بازآید، یا آنكه: توبه كنید كه هرچه از عمر ضایع كرده‌اید به سببِ این توبه به إِصلاح آورید. و أَحادیث در ترغیبِ توبه بسیار است، بلكه وجوبِ توبه از ضروریاتِ دین است. ]دین است / M دینسْت.[

وتوبه صحیح وقتی حاصِل می‌شود ]می‌شود / M می‌اید.[ كه بدانی گناهان را و ]و / در M زبر دارد.[ آنكه در وقتِ مَعصیت ]مَعصیت / M معصَیت.[ حَق ـ سُبْحانَه وَ تَعالی ـ در ]در / چُنین است در R و M.[ حالِ تو مطّلع بود ]بود / M بوَد.[ و تو مُصِر بودی بر گناهان. به سببِ این ]این / در M نیامده است.[ مَعنی، تو را ]را / M ندارد.[ پشیمانی حاصِل شود و به زبان در مقامِ عُذر دَرآیی ]درآیی / M درآئی.[ و أَعضا ]أَعضا / M اعضاء.[ و جوارحِ ]جوارح / M جوارج.[ خود را بازداری از مَعاصی. و هركس را توبه از چیزیست: عَوام از معاصی و خواص از تَركِ مندوبات و ارتكابِ مَكروهات ]مَكروهات / در M تاء زیر دارد.[ و خاصّ الخاص]خاصّ الخاص / در M واپسین حرف زیر دارد.[ از تَوَجُّه ]تَوَجُّه / M توجَه.[ به غیرِ حق ـ سُبْحانَه وَ تَعالی ]وَ تَعالی / M ندارد.[ ـ و اگرچه آن نَزدِ أَبرار از حَسَناتِ ایشان است ]ایشان است / M ایشانَست.[ وَلیكن ]ولیكن / در M زبرِ یكم إِظهار شده است.[ سَیئاتِ ]سَیئات / M سیات.[ مُقَرَّبانست وازین ]ازین / M از این.[ جهَت ]است[ كه پیغمبر ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ می‌فرماید كه: من هر روز هفتاد ]هفتاد / در M تاء زیر دارد.[ نوبت استغفار می‌كنم ]می‌كنم / M میكنم. نصِّ حدیثِ موردِ نظرِ ملجسی أوّل احتمالاً این است: «إنی لأستغفرالله فی الیوم سبعین مَرَّة» (نگر: شرح منازل السائرین، القاسانی، ص 105، هامش).[، و أَئِمّه معصومین ـ صَلَوَاتُ ]صَلَوَاتُ / در M تاء زیر دارد.[ اللهِ عَلَیهِمْ أَجْمَعِین ـ همیشه در مقامِ اعتذار بودند؛ چرا كه ایشان را مقام «لِی مَعَ اللهِ وَقْتٌ لاَ یسَعُنِی ]فِیهِ[ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لاَ نَبِی ]وَ لا نَبی / در M مكرّر نوشته شده است.[ مُرْسَلٌ» ]این عبارت به عنوانِ حدیث در متونِ صوفیانه بس متداول است. درباره آن، نگر: شرحِخطبه متّقینِ مجلسی أوّل، ص 75، هامِش.[ بود، یعنی: مرا با خدا وقتیست كه در آن وقت راه ندارد وگنجایش ندارد نه فرشته مقرّب و نه نَبی مُرسَل، و چون به أَمرِ إِلهی از جهتِ إِصلاحِ عَوام مأمور بودند به تبلیغِ أَحكام و توجّه به غیرِ إِلهی و ]و / در M زبر دارد.[ جهادِ كافران هرچَند از یادِ او غافل نبودند و ]و / در M زبر دارد.[ دَر سیر للهِ بودَند ولیكن نزد سیر مَعَ الله و فِی الله در معصیت بودَند. ازین جهَت ازینها ]ازینها / M از اینها.[ استغفار می‌كردَند. پس بعد ازینها ]ازینها / M از اینها.[ در مقامِ محاسبه درمی‌آید.

بابِ سیم، محاسبه است؛ چنانكه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ـ می‌فرماید كه: (یا أَیهَا الَّذِینَ امَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَلْتَنْظُرْ ]وَلْتَنْظُرْ / در M لام زبر دارد.[ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ) ]قرآنِ كریم: س 59، ی 18.[ یعنی: ای مؤمنان! از خداوندِ خود بترسید و ]و / در M زبر دارد.[ باید كه هر نَفْسی نظر كُنَد و فكر كُنَد كه چه پیش فرستاده است از جهَتِ فردای خود.

و از خاتم‌النَّبیین ]خاتم النَّبیین / در M تاء و میم زیر دارد.[ و أَشرَف‌المُرسَلین ]المُرسَلین / M المسْلمین.[ (ص) منقولَست كه فرمودند كه: حَاسِبُوا ]حَاسِبُوا / در M سین زبر دارد.[ أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا ]حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا / به عنوانِ حدیثِ نَبَوی آمده است در: محاسبة النّفسِ ابنِ طاوس (چاپ‌شده در: تُراثُنا، ج 46)، ص 350 و 368؛ و: وسائل الشّیعة (ط.مؤسَّسة ال‌البیت ـ علیهم‌السّلام ـ)، 16/ 99 (به نقل از محاسبة‌النَّفْسِ ابنِ طاوس)؛ و: بِحارالأنوار،67/ 73 ش 26 (به نقل از محاسبة النَّفْس)؛ و: وصیة نافعه‌ی شهیدِ ثانی (چاپ‌شده در: تُراثنا، ج14)، ص 213؛ و: شرح المقاصِدِ تفتازانی، 2/ 222؛ و: الفتوحات‌المكّیه‌ی ابنِ عَرَبی، 1/ 211و4/ 476.همچُنین به عنوانِ حدیثِ عَلَوی آمده است در: غُرَرُالحِكَمِ آمدی؛ و: عُیون الحِكَم والمواعظِ واسطی، ط. دارالحدیث، ص 231؛ و: أَعلام الدّینِ دیلمی، ط. مؤسَّسة ال البیت ـ علیهم‌السّلام ـ ص 251؛ و: مستدرک الوسائل، ط. مؤسّسة ال‌البیت ـ علیهم‌السّلام ـ، 12 / 154 (به نقل از غُرَر آمدی).همچُنین در بعضِ منابعِ روائی به جمله «حاسِبُوا أَنفُسَكم قَبلَ أن تُحاسَبوا» در زمره سخنانی بازمی‌خوریم كه نقل شده است كه بر درهای بهشت یا دوزخ نوشته شده‌اند. (نگر: مستدرک الوسائل، ط. مؤسَّسة ال البیت ـ علیهم‌السّلام ـ، 12 / 153 (به نقل از روضه و فضائلِ شاذان بنِ جبرئیل)؛ و: الرّوضه‌ی شاذان بنِ جبرئیل، تحقیق شكرچی، ص 177؛ و: الفضائلِ شاذان بنِ جبرئیل، ط. نجفِ أشرف، ص 154؛ و: العقد النّضیدِ قمی، ص 24؛ و: مدینة المعاجزِ بَحرانی، ط. مؤسَّسة المعارف الأسلامیة، 2 / 361؛ و: نظم دُرَر السِّمطَینِ زَرَندی حَنَفی، ص 124؛ و:معارج الوصولِ زَرَندی شافعی، ص 50).در پاره‌ای از منابعِ أهلِ تسنّن این سخن از عمر بنِ خطّاب نقل گردیده است (نگر: سنن التّرمذی،ط. دارالفكر، 4 / 54؛ و: المصنّفِ ابن‌أبی‌شیبه كوفی، 8 / 149؛ و: تاریخ مدینة دمشقِ ابنِ عَساكر،44/ 314 و 357) و احتمالاً از همینجا به عنوانِ «حدیثِ مرفوع» در پاره‌ای از منابعِ أهلِ تسنّن مجالِ طرح یافته (نگر: شرح نهج‌البلاغه‌ی ابن أبی الحدید، تحقیق محمّد أبوالفضل إبراهیم، 19 / 28؛ و سنج: كنزالعمّال، 16/ 159).[؛ یعنی: محاسبه كنید نُفوسِ خود را پیش از آنكه شما را محاسبه كنَند.

 ودرین باب كَفْعَمی ]شیخِ كَفْعَمی (تَقی الدّین إبراهیم بن علی بن حسن بن محمّد بن صالح بن إسماعیلِ حارثی820 ـ 905 ه .ق.)، از مشاهیرِ فضلا و محدّثانِ إمامیه و مردی أدیب و شاعر و عابد بوده است.لفظِ كَفْعَمی، نسبت است به كَفْعَم (بر وزنِ زَمْزَم) كه دیهی است از دیه‌های جَبَل عامِل. دو كتابِ جُنّة الأمان الواقیة و جَنّة الإیمان الباقیة (معروف به المصباح) و همچُنین البَلَدالأمینِ او كههر دو در زمره كتابهای نیایش و زیارت و آدابِ عبادی اند آوازه‌ای بلند یافته‌اند.از دیگر آثارِ اوست: المقام الأسنی فی تفسیر الأسماء الحُسنی.درگذشتِ كَفْعَمی در كربلا رُخ داده است.درباره وی، نگر: فهرس التّراث، 1 / 783 و 784.[ كتابی نوشته است موسوم به مُحاسبة النَّفْسِ اللَّوّامَة. ]R اللوّامه. این كتاب ـ كه نامِ كاملِ آن را «محاسبة النّفس اللّوّامة و تنبیه الرّوح النّوّامة»گفته‌اند ـ تحتِ عنوانِ محاسبة النَّفس به تحقیقِ فارس الحَسّون در قم از سوی مؤسَّسة قائم آل محمّد ـ عج ـ (ط: 1، 1413 ه .ق.) انتشار یافته است.[ باید كه بِدان رجوع كنی. و ]و / در M زبر دارد.[ مُجْمَلش آنست كه باید كه بَنده بداند كه بر هر نَفَسی از أَنْفاس ]أَنْفاس / در M سین زیر دارد.[ او را حِساب خواهند كَرد كه او را از برای حق ـ سُبْحانَه وَ تَعالی ـ برآورده است یا از برای شیطان و ]و / در M زبر دارد.[ هوا و ]و / در M زبر دارد.[ هَر نعمتی كه به آدمی داده‌اند ]داده‌اند / در M واپسین حرف زبر دارد.[ از أَعضا و جوارِح و ]و / در M زبر دارد.[ قُوای ظاهِر و باطِن و غیرِ آن از نعمتها از آن ]آن / در M «ن» زبر دارد.[ حِساب خواهند خواست و هر چیزی را از برای كاری داده‌اند و فردا بر آن حساب خواهند كرد. پس باید كه سالِك ]سالِك / M سَالکَ.[ امروز وقت وفرصت را غنیمَت شمارَد و آنچه او را باید كَرد بكُنَد ]بكُنَد / در M باء زبر دارد.[ و هر عضوی را به كاری كه طلبیده‌اند ]اند / M است.[ بدارد ]بدارد / M بدارند.[ و أَموالِ خود را در راهِ معبودِ خود إیثار كُنَد و أَنفاسِ خود را بی یادِ حَق ـ سُبْحَانَه وَ تَعالی ـ برنیاورَد. ]برنیاورَد / M برنیاورْد.[ پس بعد ازین ]ازین / M از این.[ در مَقامِ إِنابت درمی‌آید.

بابِ چهارم إِنابت است؛ چنانكه حَق ـ سُبْحانَه وَ تَعالی ـ می‌فرماید كه: (وَ أَنِیبُوا إِلَی رَبِّكُمْ) ]قرآنِ كریم: س 39، ی 54.[ یعنی: رجوع كنید ]كنید / M كنَد.[ به پروردگارِ خود و إِنابَت بازگشتن است به حَق ـ سُبْحانَه وَ تَعالی ـ به إصلاحِ أَعمال چنانكه توبه، بازگشتن است به اعتذار ]اعتذار / در M راء زیر دارد.[ به مَقال و إنابت مُصَحِّحِ توبه است؛ چنانكه خدای ـ تَبارَک وَ تَعالی ]خدای ـ تبارک و تَعالی ـ / M حَق سبحانه و تعالی.[ ـ می‌فرماید كه: (الَّذِینَ تَابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَینُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیهِمْ) ]قرآنِ كریم: س 2، ی 160.[ یعنی: آن جماعَتی كه توبه كنَند و به إِصلاح آورَند كارهای خود را و ]و / در M زبر دارد.[ ظاهِر گردانند بر خود آثارِ توبه را، پس ازین ]ازین / M اَز این.[ جماعَت قبول می­كنم توبه ایشان را. و ]و / در M زبر دارد.[ آیات برین مضمون بسیارست. ]بسیارست / M بسیار اسْت.[ و منقول است ]و منقول است / M وَ منقولَست.[ از رسولِخدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ]صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه / M ص.[ ـ كه: هَرگاه تایب أَثَرِ توبه بر او ]بر او / M برو.[ ظاهِر نشوَد او تایب نیست و أَثَرِ توبه آنست كه خَصمانِ ]خَصمان / M خصیمان.[ خود را راضی كُنَد خواه مال ازیشان ]ازیشان / M از ایشان.[ بُرده باشَد یا هتكِ عِرْضِ ]هتك عِرْض / در M كاف و راء زبر دارند.[ ایشان كرده باشد یا غیبتِ ایشان كرده باشَد یا بریشان ]بریشان / M بر ایشان.[ ستمی كرده باشَد و نمازهایی ]نمازهایی / M نمازهائی.[ كه نكرده است به جای آورَد و ]و / M ندارد.[ با خَلایق در مقامِ تواضع ]تواضع / در M ضاد زیر دارد.[ و فروتنی درآید و نفْسِ خود را از خواهشهای نَفْسانی و مُستلذّاتِ جسمانی بازدارَد و ]و / در M زبر دارد.[ گردنِ خود را ضعیف و نحیف كُنَد به روزه ]روزه / M روزِهِ.[ روز و رنگِ ]رنگ / در M كافِ پارسی زبر دارد.[ خود را زرد كُنَد به عبادتِ شب و بیداری و شكمِ خود را لاغر ]لاغر / در M غین زیر دارد.[ كُنَد به گرسنگی و پُشتِ خود را به منزله كمان كُنَد از ترسِ آتشِ جَهَنّم و استخوانهای خود را بگدازد ]بگدازد / M بكذارد.[ از شَوقِ ]شَوق / زبرِ شین در M إِظهار شده است.[ بهشت و دلِ ]و دل / M وَ دَل.[ خود را بارقّت كُنَد و ]و / در M زبر دارد.[ با گریه و زاری باشَد از ترسِ مَلَک‌الْموت و پوستِ بدنِ خود را تنك كُنَد به تفكّر در أُمورِ آخرت. پس‌اینها أَثَرِ توبه اَست و هرگاه بَنده تایب را برین صفات ]صفات / M صفاتِ.[ ببینید، ]ببینید / M به بینَد.[ بدانید ]بدانید / M بداند.[ كه او توبه نَصوح كرده ]كرده / M كرَدَه.[ است. و باز منقولست از حضرتِ كلام‌الله‌الناطِّق و باب‌الله‌الصّافِق ]الصّافق / M الصافون. این تعبیر را در الرّواشح السّماویه‌ی میرداماد (ط. دارالحدیث، ص 23) نیز می‌بینیم.[ كه شخصی در حضورِ آن­حَضرَت گفت: أَسْتَغْفِرُ الله! حضرت فرمود كه: مادرت به مصیبَتت بنشیند ]بنشیند / M نشیند.[! ]تعبیرِ «ثكلتک أمّک» كه مرحومِ مجلسی أوّل بدین ریخت ترجمَه كرده تعبیری است كه عَرَب در مقامِ إنكار فراوان به كار می‌بُرده و حقیقتِ لفظِ آن را إراده نمی‌كرده است (نگر:فتح‌الباری‌ی ابن حَجَر، 7/344، و 13/40، و: عمدة‌القاری‌ی عینی، 17/218).[ می­دانی كه استغفار ]استغفار / در M راء زیر دارد.[ چیست؟ بدرستی كه استغفار ]بدرستی كه استغفار / M ندارد.[ درجه بلَندمَرتبگانَست؛ و این اسمی است ]است / M ست.[ كه لازم دارد شش چیز را ]را / M ندارد.[: أوّل، پشیمانی بر ]بر / M از.[ گذشته‌ها؛ دویم، عزم بر آنكه دیگر به ]به / M بر.[ آن معصیت ]معصیت / M معَصیت.[ بازگشت نكنی هرگز؛ سیم، آنكه حقوقِ خلقِ خدا را به ]به / M با.[ ایشان أَدا كنی تا در صحرای محشر كسی را بَر تو حَقّی نباشد؛ چهارم، هر فریضه كه ترك كرده‌ای همه را به جای آوری؛ پنجم، این گوشتی كه در بَدَنِ تو به معصیت روییده ]روییده / M روئیده.[ است، به غَم و ]و / در M زبر دارد.[ أَلَم و گریه و زاری و ریاضت ]ریاضت / M ریاضات.[ بگدازی ]بگدازی / M بكذاری.[ تا آنكه پوست به ]به / M بر.[ استخوان چسپد ]چسپد / چُنین است در R به بای پارسی. M چسبد.[ پس گوشتی تازه به عبادَت ]عبادَت / در M تاء زیر دارد.[

و ]و / در M زبر دارد.[ طاعَت به هم رسَد؛ ششم، آنكه بدن را ]را / M و.[ أَلَمِ طاعات بچشانی چنانكه حَلاوَتِ معصیت چشانیده‌ای ]چشانیده‌ای / M چشانیده. از برای نصِّ روایت، نگر: نهج‌البلاغه، با ترجَمه دكتر شهیدی، ص 436، ش 417.[. و أخبار برین مضمون بسیارست ]بسیارست / M بسیار اسْت.[ و این مقام گنجایشِ آنها ندارد. ]ندارد / M + تمام شد. بتوفیق الله تعالی. الباقی را M ندارد.[ پس بعد ازین در مقام ]در مقام / مطلب در دستنوشتِ R همینجا تمام گردیده و باقی سپید گذاشته شده است.[ ……

[1] ـ ]جاری / M ندارد.[

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا