- دیوان قدریه غزلهای عارفانهای پیرامون شبهای نورانی قدر
- حكیم و فقیه متألّه آیتالله سید ناصرالدین حجّت نجفآبادی قدّسسرّه
- تحقیق و تصحیح: محمّد جواد نورمحمدی
بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیمْ
مقدّمه
آنچه در این رساله ذی قیمت به محضر بزرگان ادب و معرفت ارائه میگردد غزلیات شورانگیز و فرح بخش حكیمِ عارف مسلک و شاعرِ فقیه آیتالله حاج سید ناصرالدین حجت نجفآبادی میباشد كه به خامه قلم آن سید بزرگوار در مقاطع مختلف زندگی پربركتشان رنگ حیات گرفته و سروده شده است. زیبایی این سرودهها در آن است كه شاعر وارسته آن، این اشعار را پیرامون شبهای نورانی قدر و همه را نیز در شبهای قدر سروده است و همین خصیصه بر غنا و ثروتمندی آن افزوده است. گو اینكه فضای معطّر و معنوی نزول ملائكه بر قلب مبارک حضرت ولی عصر علیهالسلام در ذائقه این سلاله اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام نیز اثر كرده و از آسمان قلب ایشان بر قلم مباركشان جاری گردیده است.
این اشعار در شناخت ابعاد معنوی آیتالله ناصرالدین حجت نجفآبادی اهمیت ویژهای دارد و شایسته بود به صورت مناسب به آن پرداخته شود. مشرب عرفانی آن بزرگوار در این غزلیات ظهور و بروزی ویژه دارد و غلبه حالات معنوی در سرودن آن وریختن مضامین بلند معرفتی در غالب غزلیات تأثیری فراوان داشته است. به تعبیری دیگر انسان در متن این اشعار عصاره سیر و سلوك عارفان و فیلسوفان متأله شیعه را ذوق میكند و درس معرفت و توحید در محضر آخوند كاشی را از زبان این شاگرد شیرین سخنش میآموزد. از آیات و روایات برداشتهای توحیدی لطیفی نموده و در غزلهای شورانگیزش از كلام وحی و مظاهر (ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی) ]سوره مباركه نجم / آیه 3.[ درود خدای بزرگ بر آنان باد ـ به شایستگی فیض برده است. در اینجا لازم است برای مشخص شدن ارزش این مجموعه به آن بپردازیم.
در غزل چهاردهم فرماید:
از فراز كوه عقل آیی چو اندر دشت روح
هر طرف «جناتُ تَجری تَحْتِهَا الانهار» هست
در غزل نوزدهم فرماید:
در هوای مژده «اَحْبَبْتُهُ» دل دادگان
جدّ و جهد امشب پی قرب نوافل میكنند
در غزل سی و سوم فرماید:
سوخت جانِ سیدِ ناصر ز نارِ «لا اله»
تا دمید از مشرق دل نور «الا الله» عشق
در غزل سی و چهارم فرماید:
عشق بگزین ای بلند اختر كه فرّ عشق برد
با پر همت محمّد را به (أوْ اَدْنی) عشق
(لاتخف اِنّی اَنَا الله) نشنود موسای جان
خلع نعلین تعلّق گر نكرد از پای عشق
همچنین در غزل سی و هفتم میفرماید:
مصقل «لا» را به قوّت آن قدر بر دل زنم
تا كه دل را مستعدّ جلوه «الّا» كنم
طور قلبم چون شود از نور «الّا» منصدع
بیخود از (انّا) شوم تأویل (انزلنا) كنم
باری از این گوهرها و برداشتهای لطیف معرفتی در غزلیات و دیگر اشعار ایشان كم نیست و نشان از منزلت آن سید بزرگوار دارد. حال كه عنان قلم گسیخته شد و سمند سخن به عرصه فضائل نورانی سلالة السادات حضرت سید ناصرالدین حجت نجفآبادی بار یافت، كلام را با ابیاتی از غزل چهلم كه معارفی بلند از توحید حضرت سبحان را در بردارد، به پایان میبریم. از سخن و سروده شاعر معرفت كیش در این غزل به دست میآید كه وی در حالی از مشاهدات قرار میگرفته و از عوالم غیبی اسراری را به عیان شهود میكرده است و او همه این حقایق را در زمان حیاتش كتمان كرده است وپس از رحلتش با جمع آوری برگ نوشتههایش این اثر نورانی به دست ما رسیده است. اكنون چند بیتی از این غزل را به گوش جان میشنویم و به زبان حقیقت واگویه میكنیم:
هر زمان میآیدم اشكال غیبی در نظر
رنگ رنگ و گونهگون، (یا لَیتَ قَوْمی یعْلَمُونَ)
طوطی جان در قفس گاهی به بالا گه به زیر
میپرد «هوهو» كنان «و النّاس حولی غافلون»
گاه بهرم میكند ز (انّا) و (انزلناه) شرح
وز جنون خواهد كند توضیح بطنی از بطون
گوید آن روزی كه بُد ایام، در آن روز شب
و آن شبی بدتار و روشن تو نمیدانی كه چون
بد كتاب الله یكسر جمع در حرف الف
و آن الف هم بود ناپیدا و مستور از عیون
همزه ظاهر گشت و شد بهر الف نایب مناب
همچنین قائم مقام او است در كل قرون
نقطه آمد در تنزّل وز پی قوس نزول
رسم قوسی كرد و نام قوس او گردید نون
همزه شد مكسور و آنگه سوی نون آورد رو
چون قلم در جنبش و نون چون دواتی در سكون
نون ساكن شد مشدّد تا گشاید سر به فتح
تا به فتح سر دهد مدّ مداد از دل برون
فتحه چون اشباع شد ز اشباع ظاهر شد الف
برد نون را فتحه بالا تا الف شده رهنمون
با الف چون متصل شد نون به اوج خود رسید
لفظ انا تا به این جا آمد از اینها برون
دیوان قدریه در سال 1335 ش در اصفهان در مجموعه اشعار ایشان به همت برادرزاده آن جناب حضرت حجةالاسلام حاج سید حسن حجتی (ره) عرضه شده است و الحق باید گفت سعی و همتشان مشكور باد. اما آن چاپ با همه سعی و تلاشی كه شده غلطهای زیادی پیدا كرده است و چون برگ نوشتههای اشعار نیز موجود نیست چاپ تصحیح شده آن را در حال حاضر در عرصه احیاء تراث ضروری مینمود.
در این تحقیق گذشته از اصلاح اشكالهای اشعار و انجام حروف نگاری جدید دو كار اساسی درباره این رساله انجام دادهایم: اوّل؛ شرح حال آن بزرگوار را در ابتدای رساله آوردهایم و سعی كردهایم ابعاد شخصیتی ایشان را تا حد امكان روشن نماییم.
دوّم، آیات و روایاتی را كه مؤلف بزرگوار در متن به آنها استناد كرده و یا اشاره فرمودهاند در پاورقی توضیح داده و منابع آن را بیاوریم. علاوه بر این لغات كلیدی واصطلاحات ادبی و عرفانی اشعار را در حد توان و مجال این رساله توضیح دادهایم.
این توضیح را در اینجا اضافه كنم: بخشی از غزلها از سوی سراینده بزرگوار آن مشخص شده است كه در چه شبی از شبهای قدر سروده شده است و بخشی دیگر را فقط میدانیم سروده شب قدر است. این توضیح را در ابتدای هر غزل آوردهایم.
خواهش كمترین از اهل ادب و توجه این است كه اگر قصور و تقصیری در این رساله انجام گرفته تذكّر دهند و اگر پیشنهادی در تكمیل آن یا توضیح بیشتری در نظر مباركشان دارند برای ما ارسال دارند. از همه كسانی كه ما را مورد لطف خویش قرار میدهند پیشاپیش سپاسگزارم. همچنین از همه كسانی كه نظرِ تشویق و همكاری ومساعدتشان به این رساله رنگ حیات بخشیده تقدیر وتشكر میكنم. خداوند را به پاس این توفیق سپاس میگویم و از درگاه احدیتش توفیق معرفت و عاقبت به خیری خواستارم.
والسلام
مركز تحقیقات مهرخوبان
محمّدجواد نورمحمدی جمعه 29 ذیالحجّه 1427
شرح حالات و زندگی حكیم متألّه آیتالله حاج سید ناصرالدین حجّت نجفآبادی
حكیم متألّه و وارسته حضرت آیتالله حاج سید ناصرالدین حجّت حسینی نجفآبادی از شخصیتهای بلند منزلت نجفآباد است. حیات این فرزانه آسمان علم ومعرفت متأسفانه در جایی به صورت مناسب نگارش نشده است و به همین جهت ما در این مقال در حد امكان به بررسی و تحقیق ابعاد شخصیتی ایشان میپردازیم.
والد حكیم
نام آن جناب بنابر آنچه خود در اوّل كتاب «خلیجة المقال» از كتابهای كتابخانه شخصیاش نگاشته، سید ناصرالدین حسینی فرزند سید هاشم فرزند سید حسین نجفآبادی مشهور به حسینآبادی است . پدرش آقا سید هاشم حسینی نجفآبادی نیز از علمای این دیار بوده است كه گویا به دستور یكی از علمای اصفهان برای تبلیغ به روستای اشترجان ]اشترجان (اشترگان) جزء منطقه لنجان كه تا شهر اصفهان 36 كیلومتر و تا پیربكران 12كیلومتر فاصله دارد، واقع گردیده است و وجه تسمیه آن گویا این بوده كه در آنجا اشتر زیادبوده است و لذا آنجا را اشترگان یعنی جائی كه اشتر زیاد دارد و سپس در زمان تسلط اعراب بر اصفهان معرب گردیده و اشترجان گفتهاند و یا اینكه در لهجه قدیم اصفهان جیم و كاف فارسی شبیه یكدیگر تلفظ میشده است. (آثار ملی اصفهان/ ص 822، ابوالقاسم رفیعی رطمهرآبادی تهران، 1352، انجمن آثار ملی).[ فرستاده شدهاست. از آقا سید هاشم حسینی تفسیری از سوره جمعه به صورت خطّی باقی ماندهاست كه بنابر اطلاعات بنده در كتابخانه آیتالله حاج شیخ احمد حججی نگهداری میشود. از پدر آن جناب اطلاعات افزونتری در دست نیست.
تولد و حیات علمی
حكیم سید ناصرالدین حجّت نجفآبادی بنابه تصریح خویش در نامهای ]كپی این نامه نزد نگارنده موجود است.[ در سیزدهم رجب سال 1297 قمری مطابق سال 1257 شمسی ]آیتالله مرعشی در حاشیه خود بر تذكرةالقبور علّامه گزی تاریخ تولّد ایشان را سال1358 ذكر كرده كه بنابر نقل مستند داخل متن، نادرست است.[ پا به عرصه خاک نهاد.
آن جناب در نجفآباد رشد كرد و پس از آن وارد حوزه تحصیل علم و معرفت وتلاش گردید. پدر، اولین استاد زندگیاش شد و هم چنانكه ادب را از او فراگرفت، خواندن و نوشتن و نیز مقدمات علوم اسلامی را در محضرش آموخت. وی پس از این مقدار تحصیلات راهی حوزه باشكوه اصفهان گردید و علوم اسلامی را در آنجا پی گرفت. حوزه آن روز اصفهان جوشش و رونق فراوانی داشت و انسانهای والایی در آن مشغول تحصیل و تكمیل مراتب انسانیت بودند. ایشان در حوزه اصفهان پس از گذراندن ایامی به درس آقا سید محمدباقر درچهای ]آیتالله محمدباقر درچهای از اكابر علما و مجتهدین و اعاظم فقها و مدرسین است. وی در سال 1264 قمری متولد شد و عمده تحصیلاتش را در اصفهان از محضر آقامیرزا محمدباقر چهارسوقی و میرزا محمدحسن نجفی و میرزا ابوالمعالی كلباسی بهره برد. ایشان در نجف اشرف نیز نزد میرزا محمدحسن شیرازی و حاج میرزا حبیبالله رشتی و حاجسید حسین كوهكمرهای به شاگردی نشست و از محضر استادان حوزه نجف فیض برد. ویرطپس از فوت مرجع شیعه آیتالله سید اسماعیل صدر در نقاط مختلفی از ایران مرجعیتیافت. استاد جلالالدین همایی در وصف آن بزرگمرد فرموده است: آن بزرگمرد در علم و ورعو تقوا آیتی بود عظیم، به حقیقت جانشین پیغمبر اكرم صلیاللهعلیهوآله و ائمه معصومین سلامالله علیهم میفرمودند: شاگردان آقا سید محمدباقر درچهای در هر حوزهای كه بودند چشم و چراغ آنحوزه بوده و میدرخشیدند ومعلوم بود كه این روحانی ملا و باسواد شاگرد آقای درچهای بوده است. از آیتالله درچهای آثار علمی چندی بر جای مانده كه از آن جمله دوره فقه و اصول،حاشیه بر متاجر، حاشیه بر مناسك، رسالهای در جبر و تفویض و حاشیه بر اصول دین شیخ جعفر شوشتری میباشد. آن جناب در شب 28 ربیعالثانی سال 1342 در حمام در درچه اصفهان به صورت مشكوكی رحلت كرد. شرح حال آن فقیه پارسا در دو كتاب مستقل با عنوان «ستارهای از شرق»و«قصههای خواندنی از چهرهای ماندنی» هر دو به قلم سید تقی درچهای (موسوی) چاپ شده است.[ و آخوندكاشی ]حكیم عارف و فیلسوف متأله آخوند ملّا محمّد كاشانی معروف به آخوند كاشی از اعاظم حكما و عرفای اصفهان بوده و حالات معنوی خاصی داشته است شرح حال او به طور مستقل چاپ نشده است اما حكایتها و مطالب مختصر و مفیدی از حیات علمی و معنوی ایشان دركتب تراجم نقل شده است. از جمله بنگرید به: زندگانی حكیم جهانگیرخان قشقایی به خصوص ص 54 ـ 56؛ رجال و مشاهیر اصفهان (الاصفهان)، سید علی جناب، تصحیح رضوان پورعصار، ص 427 ـ 428، نشر سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان؛ دانشمندان و بزرگان اصفهان، سید مصلحالدین مهدوی، تصحیح و اضافات رحیم قاسمی،محمّدرضا نیلفروشان، ج 1، ص 35 ـ 36.[ حاضر شد ]تاریخ حكما و عرفای متأخر بر صدر المتألهین، منوچهر صدوقی «سها»، ص 82.[ و از خرمن پرفیض آنان بهرههای فراوان برد و جانش را به زلال علم و معرفت آرامش بخشید.
پس از آن به قم و مشهد مهاجرت كرد و در هر یک از این دو شهر مدتی ماند و از سرآمدان حوزههای قم و مشهد بهرهمند گردید. وی پس از آن راهی حوزه بزرگ فقاهتی شیعه؛ نجفاشرف؛ گردید و در جوار مولیالموحدین علی علیهالسلام با استمداد از روحانیت آن مكان مقدّس به تحصیل و تكمیل مراتب علمی و معنوی پرداخت. ]برخی از این نكات از مضامین و مطالب دیوان اشعار آن جناب بدست آمده است.[ آن جناب پس از آن كه از اساتید حوزههای مختلف استفاده كرد، به نجفآباد بازگشت ودر ارشاد خلق دامن همّت به كمر زد. مورّخان درباره زمان سكونت وی در نجفآباد نكتهای برای ما بازگو نكردهاند و متأسفانه از تحولات دوران تحصیل و چرایی مهاجرت ایشان به حوزههای مختلف نیز اطلاعی در دست نیست.
در نوشتهای كه آن را در میان كتابهای كتابخانهاش یافتهایم در باره تحصیلات ومدارج علمی خویش مداركی را آوردهاند. این نوشته نامهای است كه در پی درخواست شرح حالی توسط یكی از مجلات اصفهان قلمی شدهاست.
وی در بخشی از آن نوشته چنین مرقوم فرمودهاند: «اگر برای ترجمه حالم اطلاع بیشتری لازم باشد، به چشم غیر، حال خود را دیده و با كمال انفعال عرض میكنم كه این بنده در اكثر علوم شرعیه و عقلیه و قدیمه و جدیده دست انداخته و به قدر خود سهمی اندوختهام و در حكمت و شرعیات و طب و غیره اجازهها داشته و پا از مقام تقلید بالاتر گذاشتهام و كتاب «حجةالبالغه» كه در جواب نبیلزاده بهایی نوشتهام و به طبع رسیده یک درجه معلومات این بنده را معرفی مینماید. آه آه كه از نوشتن این چند جمله خجل و نادم شدم…» ]اصل این نامه نزد نگارنده موجود است.[
این نامه در حالی كه اطلاعات گرانبهایی را درباره زوایای پنهان زندگی این حكیم فرزانه در بر دارد، نمایی از عظمت روحی و ابعاد اخلاقی و صفای ضمیر آن حكیم را نیز نشان میدهد. متأسفانه از اجازاتی كه در این نامه آمده است نیز اطلاعی نداریم و اگر به دست میآمد بسیار گرانبها و ذیقیمت و روشنگر بود. بنده چنین حدس میزنم اگر هم اكنون نیز تحقیقات میدانی مناسبی در زادگاهش نجفآباد شروع شود باز ممكن است بخشی از زوایای تاریک زندگی ایشان روشن گردد.
مكانت توحیدی و معرفتی
از نكاتی كه میتواند ما را در شناخت ابعاد علمی و معرفتی ایشان یاری كند چند جملهای است كه اول یكی از كتابهای خویش آورده است. این كتاب «مشارق انوارالیقین فیاسرار امیرالمؤمنین علیهالسلام» اثر عارف شیعی حافظ رجب برسی ]حافظ شیخ رضیالدین رجب بن محمّد بن رَجَب بُرْسی حلی از عرفا و فقهای امامیه استعلاوه بر فضل واضح او در فن حدیث و تقدّم وی در ادب و سرودن شعر و علوّ رتبه شعری اووتضلّع او در علم حروف و اسرار آن و استخراج فوائد آن، ـ و بدین جهت كتب او پُر است ازتحقیق و دقّت نظر ـ در علم عرفان و علم حروف مسلک ویژهای دارد همچنانكه در ولایت ومحبت ائمه دین علیهمالسلام آراء و نظریاتی دارد كه جمعی از مردم آن را نمیپسندند و وی را رَمْی بهمرتبه غلو كردهاند الّا اینكه باید دانست: حق مطلب این است كه همه آنچه را كه وی برایائمه : اثبات كرده پائینتر از مرتبه غلو است. عارف شیعی حافظ رجب برسی دارای تألیفاتی است از جمله: الدّرالثمین فی خمسمائة آیة نزلت فی مولانا أمیرالمؤمنین علیهالسلام، رسالة فی الصلوات علی النبی و آله المعصومین، رسالة مختصرة فی التوحید، كتاب الألفین فی وصف سادة الكونین. آنجناب تا سال 813 ق در قید حیات بوده است. گزیده و ترجمه از الغدیر،ج 7، ص 33 ـ 68.[ است. این عارف شیعی چنان مجذوب مقامات امیرالمؤمنین علیهالسلام و غرق در توجه به انوار امیرالمؤمنین علیهالسلام بوده كه در سخنان خود مورد طعن برخی از عالمان اسلامی قرار گرفته و او را متهم به غلوّ كردهاند. البته علّامه امینی در «الغدیر» ]الغدیر، علّامه امینی، ج 7، ص 33 ـ 68.[ و نیز آیتالله سید محمدحسین حسینی تهرانی در كتاب «روح مجرد» ]روح مجرد.[ دفاع شایستهای از ایشان نموده وتهمتهای وارده به شیخ عارف حافظ رجب برسی را رد كردهاند.
با توجه به این نكات سخنی را كه مرحوم حجّت نجفآبادی در ابتدای كتاب مشارق انوارالیقین آورده با هم مرور میكنیم: «بسم الله الرحمن الرحیم؛ یا محمد یا علی؛ این كتاب ملک من است و اعتقادات این حقیر هم با اعتقادات صاحب این كتاب خیلی به یكدیگر نزدیک است و حقیر هم مرید این كتاب هستم. هر چند در بعضی مقامات كوتاه گرفته ولی به ملاحظه «اِنّی لاََكْتُمُ مِنْ عِلمی جَواهِرَهُ» ]الاصول الاصلیه، فیض كاشانی، ص 47، سازمان چاپ دانشگاه، 1390.[ (بی گمان من گوهرهای علمم را پنهان میكنم) بودهاست. والله اعلم بالمراد».
با این بیان شاید بتوان دریافت آن جناب چه اعتقاد عمیقی نسبت به مقام ولایت اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام و به خصوص امیرالمؤمنین علیهالسلام داشته است و در افقی نورانی از معنویت نسبت به آن بزرگوران سیر میكرده است كه دست عالمان ظاهربین از آن كوتاه بوده است.
این دستخط كه در حدود سن 58 سالگی آن جناب به خامه قلمش رنگ گرفته، خود نشان از معرفت و طهارت روحی وی دارد. با این حساب او را میتوان یكی از مجتهدان عالیمقام و حكمای عارفمشرب این شهر شمرد. این نكته از لابلای مطالب تألیفات آن جناب نیز به دست میآید.
آری در محیط كوچكی مثل نجفآباد آن روز یعنی حدود سال 1300 شمسی كسی نبود كه موقعیت و مكانت او را درک كند و از علوم ظاهری و باطنی او استفاده كند.
تحقیق و بررسی تألیفات مرحوم حجّت میتواند مقام علمی و اخلاقی وی را بیش از پیش آشكار سازد و اكنون مجال بررسی تمامی ابعاد علمی و آثار ایشان نیست. كسی كه مروری بر دیوان قصائد چاپ شده ایشان بنماید اطلاعاتی مفید درباره اندیشههای ایشان به دست میآورد. بخشی از این دیوان رسالهای در طب میباشد كه مهارت ادبی و نیز تخصص ایشان را در علم طب نشان میدهد. همچنین بخشی از این دیوان اشعاری است با عنوان «حكمت الهی فی اثبات الهیولی» كه باز زاویهای از ابعاد علمی واندیشه ایشان را روشن مینماید.
آن جناب در نجفآباد مورد توجه عامه مردم و نیز بزرگان بودهاست و تقریباً منزوی از مردم، روزگار میگذرانده است.
به مثنوی معنوی ملّای رومی علاقهای وافر داشته و گویا اشعار زیادی از آن را حفظ بوده است. در ابتدای سخنرانیهایش همیشه چند بیتی از مثنوی را كه تناسبی با موضوع سخن داشته میخوانده است و سپس سخنان خود را شروع میكرده است.
در جریان تصحیح قبله نجفآباد ]بنگرید به: حكایت پارسایی،زندگی آیتالله حاج شیخ احمد حججی، محمّد جوادنورمحمّدی، صص 70 ـ 72، كانون پژوهش، اصفهان، 1381.[ نیز كه به همت آیتالله حاج شیخ احمد حججی انجام گردید یاور و پشتیبان حاج شیخ احمد بوده است. در مقاله «شیخ احمد بت شكن» به قلم ابوالقاسم پاینده در وصف مرحوم حاج آقا ناصر حجّت در رابطه با تصحیح قبله چنین آمده است: «در شهر نون ]نجفآباد[ امیدی نبود، مریدان شیخ ]احمد حججی[ در انبوه جمع گم بودند. سید ناصر ملای روشن ضمیر كه از رفتار نامردانه مخالفان خوشدل نبود در راه حق تلاشی كرد، یک روز آفتابی زمستان بر بام شبستان مسجد نصیر دایرهای از گچ ساخت و شاخصی برآورد و قبله درست را نشان داد كه با خط برجسته محرابها یكی بود اما توضیحات وی چنان پیچیده و علمی بود كه از فهم مخالفان كوردل دست كم یكی دو سه سال نوری دور بود.» ]همان.[
تألیفات
از تألیفات آیتالله ناصرالدین حجّت چند تألیف سودمند به یادگار ماندهاست كه در زیر به ذكر آن میپردازیم:
1ـ دیوان اشعارمرحوم حجّتالاسلام والمسلمین حجتی كه وصی ایشان بوده است در شرح حال ایشان كه در ابتدای دیوان ایشان آمده از این كتاب با عنوان «نفحات روح القدس» نیز یاد كرده و درباره دیوان اشعار این بزرگمرد چنین فرموده است: ناظم این دیوان با قدرت بیان و طبع روانی كه در انشاء ادبیات داشته پیشهاش شعر گفتن و شاعری نبوده، بلكه حضرت معظم له از عنفوان جوانی تا اوان پیری مواقعی را كه از مباحث علمی وموضوعات فكری خستگی روحی پیدا مینموده و در خلال این احوال میخواسته تجدید حال و نشاط وتحصیل فراغتبال و انبساطی نماید، تفنّناً و تفریحاً بالبداهه چند بیتی میسروده و در متون یا حواشی كتبی كه در دسترس آن جناب بوده ثبت میفرموده یا بر صفحه كاغذپارهها و نسخههای مستعمله نوشته و دور میانداخته است و این بنده از نقطه نظر حفظ آثار قلمی این دانشمند نامی آن قطعات منشده پراكنده را جمعآوری و تبویب نمودم ]مقدّمه دیوان قصائد آیتالله حجّت به قلم حجةالاسلام حاج آقاحسن حجّتی.[.
بنده خود تمامی كتابهای آیتالله حجّت را در كتابخانه آیتالله حججی دیدهام واین اوراق را در میان آن كتابها دیدهام. كاغذهایی كه از پاكتهای سیگار بود ومرحوم حجّت از آنهابرای نوشتن برخی اشعار استفاده میكرده است. متأسفانه در سال 1373شمسی كه بنده این برگهها را دیدم موفق نشدم آنها را با دیوان اشعار آن جناب مطابقت بدهم. و با وضعیت فعلی بعید میدانم آن برگهها باقی مانده باشد چرا كه در همان وقت هم بخشی از این اوراق دور انداخته شده بود.
2ـ الحجةالبالغه فی تنبیه القلوب الزائقه آیتالله حجّت این كتاب را در ردّ بهائیت و در جواب نبیلزاده بهایی نوشته و در مشهد چاپخانه خراسان در 482 صفحه به چاپ رسیدهاست.
3ـ رسالهای در طهارت آب قلیلنسخه خطی این اثر به خط مبارک مرحوم حجّت بنا به گفته حضرت حجةالاسلام حاج آقا رضا حججی مسئول كتابخانه آیتالله حججی نجفآباد در این كتابخانه موجود میباشد.
4ـ تفسیر سوره تین5ـ صراط مستقیم در ردّ بهائیتاز این دو رساله اطلاعی دریافت نكردهام و نمیدانم نسخ خطی این دو اثر وجود دارد یا نه؟
حفظ میراث گذشتگان
دورهای بر فرهنگ و علوم اسلامی گذشته است كه بی اغراق و گزاف مركّبِ قلم، چون خون بود كه جاری میشد تا كتابی رنگ حیات پذیرد. چه خون دلها كه عالمان خداپرست خوردند و چه زحمتها و مرارتها كه برای یک اثر علمی كشیدند. این كتابهای گرانبها دست به دست امانت داده شده تا به نسلهای بعد سپرده شود. صنعت چاپ نبود و همه كتابها با قلم و انگشتان عالمان دین و دوستداران علم و فرهنگ نوشته و از خطر نابودی حفظ میشد. عالمان دین با چه زحمت و خون دلی كتابها را میخریدند و به عنوان میراث فرهنگی گذشتگان و دستورالعمل آیندگان نگهداری میكردند. از این نمونهها در زندگی عالمان دین فراوان است. یكی از این عالمان فرهنگبان مرحوم حاج آقا ناصر حجّت است. او برای حفظ میراث گذشتگان با زحمت و تلاشی وصفناشدنی و با بضاعت اندک خود به خرید كتاب و حفظ و نگهداری وترمیم آنها پرداخته است. در ابتدای كتاب «خلیجةالمقال فی علمالرجال» نوشته است این كتاب را با سختی و زحمت به چهار قران خریده است و یا در اوّل یكی از كتابهای دیگر كتابخانهاش كه در كتابخانه آیتالله حاج شیخ احمد حججی نجفآباد نگهداری میشود، چنین نوشته است: «… من بنده شرمنده با گریه و با خنده این كتاب را به مبلغ پانزده قران خریدم…» و یا در ابتدای كتاب «لسانالعجم» چنین مرقوم داشتهاند : بسم الله الرحمن الرحیم كتاب لسانالعجم را به یک قران سفید خریدم در روز هفتم ماه ذیالقعده این امر عظیم و این واقعه جانگداز رخ داد. چه گویم كه ناگفتنم بهتر است؛ 7ذیالقعده 1318ق.
علاوه بر این شواهد كه گویای زحمت و تلاش ایشان در حفظ میراث گذشتگان ونیز نشانهای آشكار از عشق به كتاب دارد، خرید و ضبط و نگهداری هفتاد نسخه از نسخههای نفیس خطی است كه از ایشان بر جای مانده و در كتابخانه ایشان محفوظ بوده است و اكنون به كتابخانه حضرت آیتالله حاج شیخ احمد حججی قدّسسرّه منتقل شده است. كتابخانه شخصی ایشان نیز كه دارای حدود 1500 كتاب كه در آن نفایس كتب چاپ سنگی فراوانی از دوره قاجاریه موجود است، در گنجینه كتابخانه آیتالله حججی نگهداری میشود.
رحلت
مرحوم آیتالله حاج سید ناصرالدین حجّت نجفآبادی در سن 63 سالگی در حالی كه عمر چندانی از وی نگذشته بود و تازه هنگام آن فرارسیده بود كه از وجود ارزشمندش استفاده شود در تاریخ هفدهم ربیعالاول ]در كتاب «تذكره شعرای معاصر اصفهان» تألیف سید مصلحالدین مهدوی، ص 97، شب16 ربیعالاول ذكر شده است در حالی كه همین مؤلّف در كتاب دیگرش و نیز دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 970 این تاریخ را 16 ربیعالثانی ذكر كرده كه نادرست است.[ سال هزار و سیصد و شصت صلواتالله وسلامه علیه با سنی برابر سن مبارک آن حضرت سرای غرور را به عالم آخرت ترک گفت و به جوار رحمت و رضوان حق رهسپار شد. جسد مبارک آن جناب را در قبرستان ششجویه نجفآباد به خاک سپردند. روانش شاد و راهش پر رهرو باد.
(1)
شمع امشب میفروزد طلعت جانانه را
البشاره البشاره مژده ده پروانه را
بُرده فانوسِ تن از برق شمع جان بسوخت
مژده ده پروانه را پروانه دیوانه را
در هوای دانه «كوكو» تا به كی چون فاخته
همچو جغدان تا به كی مسكن كنی ویرانه را؟
یک سحر همچون كبوتر سر بر آور زیر پر
وز سر مستی برآور هوهوی مستانه را
جان سپردن، همچو آتشخانه روشن كردن است
جان بیفشان تا همی روشن نمایی خانه را
غوص كن چون ناصر سید ]این گونه تعریف و تمجیدهای حكیم سید ناصرالدین حجت را با توجه به سیره اخلاقی آنجناب باید از باب «وَ اَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» دانست. از فضای حاكم بر غزلیات و مطالب معنوی و معارف سرودهها به دست میآید ستایشها از خداوند سبحان است كه فیض این عنایتها از اوست و مكانت توحیدی عارف جز این اقتضایی ندارد و نباید اینگونه سخنان رابر امثال حضرت مولّف قدّسسرّه خرده گرفت.[ به قعر بحر دل
تا ز قعر بحر دل آری برون دُردانه را
مست شو چون وی چنان كامشب ببلعی چون نهنگ
ساقی و پیمانه را و ساغرو خُمخانه را
(2)
امشب از ناخن بر آور كوه سخت سینه را
مغتنمدان لیلةالقدر و شب آدینه را
گنج اسرار محبت ]اشارهای لطیف به حدیث قدسی معروف دارد كه میفرماید: كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِیاً فَاَحْبَبْتُ اَنْاُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِكَی اُعْرَف (اسرارالحكم، ملاهادی سبزواری، ص 20؛ آداب الصلاة،امام خمینی، ص 288، چاپ مؤسسه نشر آثار امام).[ پیش از این بُد سر به مُهر
شاه معشوقان گشود امشب سر گنجینه را
خواست تا با چشم خود بیند جمال خویش را
ساخت از انسان كامل بهر خود آیینه را ]در روایت از رسول اكرم وارد شده است: خلق الله آدم علی صورته (شرح اصول كافی، ملاصالح مازندرانی، با تصحیح و تعلیق علامه شعرانی، ج 4، ص 123 ـ 124).[
گر تو خواهی روی جانان را ببینی جلوه گر
محو كن ز آیینه دل صورت بوزینه را
جان به جانان آشنا بوده است در روز ازل ]اشاره به آیه اخذ میثاق دارد كه میفرماید: (وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْذُرِّیتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَی شَهِدْنَآ أَن تَقُولُوا یوْمَ آلْقِیامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَاغَافِلِینَ) (اعراف / 172).[
الله الله یاد میكن صحبت دیرینه را
لذّت از شهد محبت گیر چون مردان مرد
چند چون طفلان اسیری لذّت لوزینه ]نوعی شیرینی، باقلوا.[ را
ناصر سید بدستت میدهد سر مشق عشق
گرز لوح دل بشویی نقش بغض و كینه را
(3)
من انشاالله از قالب اگر آیم برون امشب
نهم امشب قدم بالای چرخ واژگون امشب
الا ای عقل دور اندیش، من زنجیر بگسستم
ترا باید حذر از من كه گل كرده جنون امشب
چنان مستم كه میخواهم كه بر تن پوست بشكافم
بنای ملک امكان را نمایم واژگون امشب
كنم یک قطره خون، دل را بیاد روی دلداری
دو گیتی را كنم غرق اندر آن یک قطره خون امشب
بر آرم مست و دیوانه ز دل یک «هو»ی مستانه
كز آن «هو» عرش اعظم را بلرزانم كنون امشب
برای بیستون دل بسازم تیشه از مژگان
بیک بر هم زدن از جا كنم این بیستون امشب
اگر با ناصر سید به یاد دوست كوشیدی
ز«ها» و «واو» میبینی اثر چون «كاف» و «نون» امشب ]منظور مصرع دوم این است كه: اگر در این شب قدر تمام توجهات به سوی حضرتدوست و محبوب حقیقی و ذات پروردگار باشد، با گفتن «هو» خواستهات را برآورده میبینیواثر «كُنْ» به معنی باشْ را خواهی دید. در آیه 82 سوره یس آمده است: (إِنَّمَآ أَمْرُهُ إِذَآ أَرَادَشَیئًا أَن یقُولَ لَهُ كُن فَیكُونُ).[
(4)
دیگر امشب روز روشن میشود مهمان شب شب
شود قربان روز ای جان من قربان شب
من شوم قربان شب یعنی شوم قربان روز
شب كجا مانده به جا چون روز شد مهمان شب
مینویسد بامدادِ نورِ خورشیدِ ظهور
سوره توحید را بر سینه قرآن شب
اهل دل دانند كاخر شاهد زیبای صبح میگشاید
روی روشن از دل دامان شب
هیچ دانی شب چه باشد، نیست جز پایان روز
هیچ دانی روز چبود، نیست جز پایان شب
حقّ و حقِّ مرغِ حق حقا كه تعلیم حق است
تا ز حقا حق بحق الحق رسد حقخوان شب
جلوه برق تجلّی كی توان دیدن به روز
جز میان رعد آه و اشك چون باران شب
شمع جان ای ناصر سید نگردد مشتعل
گر نخیزی ور نریزی اشک در بطنان شب ]سحرخیزی و بیداری شب و مناجات و گریه و زاری در دل شب از رموز موفقیت سالكانراه خدا و آرزومندان لقاء پروردگار است و در روایات فراوانی به مناجات در دل شب و گریه از ترس خدا توصیه و تأكید شده است كه در اینجا به یك روایت نورانی اشاره میكنیم: امام حسن عسكری علیهالسلام فرمود: اِنَّ الْوُصُولَ اِلَی اللهِ عَزَّ و جلَّ سَفَرٌ لایدْرک اِلّا بِامْتِطاءِ آللَّیلِ. مَنْ لَمْیحْسُنْ اَنْ یمْنَحَ لَمْیحْسُنْ اَنْ یعْطی. (بحارالانوار، ج 7، ص 380؛ آثار الصادقین، حاج شیخ صادق احسانبخش، ج 11، ص 197، حدیث 16013).[
(5)
]سروده شب نوزدهم ماه رمضان[
دل میطپد از شوق رخت در برم امشب
رحمی بكن ای دوست به چشم ترم امشب
سر فرش رهت كردهام و چشم براهم
كز راه كرم پا بنهی بر سرم امشب
من جز درِ لطف تو ندارم درِ امید
بگشای درِ لطف و مران از درم امشب
دیوار قفس بشكنم از بس بزنم پر
صیاد اگر باز نماید پرم امشب
زان نشتر پر خون كه زدی بر دل پر خون
یک بار دگر زن كه بسی بهترم امشب
یا قوت لبت خواهم و دارم گهر اشك
بنگر به سوی چشم پر از گوهرم امشب
یكدم سوی من بین كه دمی بیش نمانده است
ترسم كه نبینی به دم دیگرم امشب
صبراز لب چون قند تو تا چند كه تلخ است
بگشا دهن تنک و بده شكّرم امشب
دریای عطای تو خدایا نشود كم
گر پر كنی از بحر كرم ساغرم امشب
چون ناصر سید به نبی چشم شفاعت
دارم كه ببخشند به پیغمبرم امشب
(6)
میكند باد صبا مشک فشانی امشب
میگلرنک بنوش آنچه توانی امشب
ای پسر پیر شوی باده بیاور كه فتاد
بر سر پیر خرد عشق جوانی امشب
میام ای مغبچه در ساغر الفاظ مریز
میروم من به سر خم معانی امشب
وعده وصل تو ای سرو گل اندام رسید
در رهت دیده كند اشک فشانی امشب
شب وصل است و به یاد گل رویت دارم
همچو مرغان سحر زمزمه خوانی امشب
خال ابرو بنما تا كه نمایم
تفسیر نكته دیگری از سبع مثانی ]نام دیگر سوره فاتحةالكتاب است كه خداوند در سوره حجر آیه 87 میفرماید: (وَ لَقَدْآتَینَاکَ سَبْعًا مِّنَ آلْمَثَانِی وَ آلْقُرْآنَ آلْعَظِیمَ) در روایت است كه رسولالله صلیاللهعلیهوآله فرمودند: خداوندبه من منت جداگانه گذاشت به فاتحةالكتاب و آن را در كنار قرآن قرار داد. (آداب الصلاة، امام خمینی، ص 299 به نقل از عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 301). [ امشب
بگشا سلسله زلف به رخ، تا كه كنم
كشف یک سلسله اسرار نهائی امشب
(لَنْ تَرانی) است جواب (اَرِنی) طور وجود
محو كن تا شنوی (سَوْفَ تَرانی) ]اشارهای به آیه 143 سوره مباركه اعراف است كه میفرماید: (وَ لَمَّا جَآءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیکَ قَالَ لَن تَرَانِی وَ لَكِنِ آنظُرْ إِلَی آلْجَبَلِ فَإِنِ آسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْف َتَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسَی صَعِقًا فَلَمَّآ أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیکَ وَأَنَاأَوَّلُ آلْمُؤْمِنِینَ.)[ امشب
آنچه دانی همه از دفتر خاطر بزدای
تا بدانی همه آنها كه ندانی امشب
میكند ناصر سید به دعا دست بلند
به امیدی كه تو اش باز بخوانی امشب
(7)
]سروده شب نوزدهم ماه رمضان[
شكر و ]در نسخه چنین است.[ لله كه مرا كار به كام است امشب
یارم اندر نظر و باده به جام است امشب
هست اول شبِ عُشرِ سومِ شهرِ صیام
وین عجب كان مه من بدر تمام است امشب
شب قدر است شب وصل كه در مذهب عشق
نزد ارباب بصر خواب حرام است امشب
هر كه را باده به جام است و دل آرام به كار
بهرش از قبل ملک عرض سلام است ]اشاره به آیه شریفه: (سَلاَمٌ هِی حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ.)[ امشب
تا شود سرّ محبت به ملایک مكشوف
قدسیان را به زمین محشر عام است امشب
روح اعظم ]در روایت است كه ابوبصیر گوید از امام صادق علیهالسلام درباره این كلام خداوند پرسیدم كه میفرماید: (وَ كَذَلکَِ أَوْحَینَآ إِلَیکَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِی مَا آلْكِتَابُ وَلاَ آلاِْیمَانُ) (52 سوره شوری) حضرت فرمودند: روح آفریدهای است از آفریدگان خدای تبارک و تعالی، بزرگتر از جبرئیل ومیكائیل. این روح همراه پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود، او را آگاه میساخت و استوارش میداشت. و پس از پیامبر این روح همراه امامان است. (اصول كافی، ج 1، ص 273، كتاب الحجة، باب الروح التی یسدد الله بها الائمة).[ كه بود قاصد و دلّاله عشق
بر در محضر پر نور امام است امشب
ادب از شمع بیاموز كه این سوخته جان
اشک میبارد و در حال قیام است امشب
یا ز پروانه بیاموز كه گرد سر شمع
بهر جان باختنش طوف مدام است امشب
گر چو پروانه نسوزد پرت از آتش عشق
آه سردت خنک و طمع توخام است امشب
این همه ناصر سید چه دهی طول سخن
نظر یار به دل، نی به كلام است امشب ]اشاره به حدیثی كه از حضرت ختمی مرتبت محمّد بن عبدالله صلیاللهعلیهوآله نقل شده است: ان اللهلا ینظر الی صوركم و لا الی اموالكم و انما ینظر الی قلوبكم و أعمالكم. (رسائل شهید ثانی، تحقیق رضا مختاری، ج 2، ص 813، چاپ دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم).[
(8)
شب وصل است و دلم را خفقانی عجب است
ضربان دلم امشب ضربانی عجب است
سر سرگشته که دور حرم دل میگشت
دگر امشب دورانش دورانی عجب است
میرسد مژده دیدار ز دلدار به جان
وندر این هیمنه جان را هیمانی عجب است
هر سر موی من از معجز پیغمبر عشق
در بیان صفت حسن، زبانی عجب است
وز سر شوق فغانی كه بر آرم ز فؤاد
بر كَنَد كون و مكان را كه فغانی عجب است
عشق را غیر نشانی كه ز بی نام و نشان
عقل میداد نشان نام و نشانی عجب است
فاش گویم كه پس پردهدل دربَچهای است
كه اگر باز شود، سوی جهانی عجب است
ناصر سید استاد ز شاگردی عشق
در تمام سخنش لطف و بیانی عجب است
(9)
امشب ای مرغ سحر كار تو خاطرخواه است
با نسیم سحری نكهت گل همراه است
امشب از شورش مستانه تو شور دگر
افتد اندر دل و جانی كه ز عشق آگاه است
نعره زد بلبل و رسوا شد و گل پرده درید
عشق پوشیده كنون، قصه در افواه است
عشق اگر میطلبی طالب رسوایی باش
پرده بر عشق مپوشان كه كتان برماه است
نور (اِنّا) ز كجا تافته بر گل عجبا
مگر امشب شب قدر است كه (اَنْزَلْناه) است
عقده از نطق تو ای مرغ سحرخوان كه گشود
تو مگر موسی و گل نخله و امر از شاه است؟
«لا اله» آتش و موسی تو و دل نخله، مترس
(لاتَخَفْ اِنّی اَنَاالله) در ]اشاره به مشاهدات و سیر معنوی حضرت موسی علیهالسلام است كه در قرآن در این باره آمده است: (فَلَمَّآ أَتَاهَا نُودِی مِن شَاطِی آلْوَادِ آلاَْیمَنِ فِی آلْبُقْعَةِ آلْمُبَارَكَةِ مِنَ آلشَّجَرَةِ أَن یا مُوسَی إنِّیأَنَا آللهُ رَبُّ آلْعَالَمِینَ وَ أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمّا رَءاها تَهْتَزُّ كانَّها جانٌّ وَلی مُدْبِراً وَ لَمْ یعَقَّبْ یا مُوسیأَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الآمِنینَ.((سوره مباركه قصص / آیه 30 ـ 31).[ در «اِلّاالله» است
همره ناصر سید بگشا بال و بچرخ
دور گل خسته مشو عمر سفر كوتاه است
(10)
]سروده شب بیست و سوم ماه رمضان[
دم جان بخش نسیم سحری مشگین است
مگر امشب گذرش بر موی حورالعین است
آمدی باز ز فردوس مگر كز دم تو
عرصه روی زمین غیرت علّیین است
باز گو گر خبری باشدت از حضرت دوست
كه مرا دم همه از یار و مرادم این است
بگشا غنچه دل را كه من از تنگ دلی
همچو گل دامنم از خون جگر رنگین است
چشم اگر باز كنم جز به سوی طلعت یار
سر مژگان همه بر دیده من ذوبین ]نوعی نیزه كوچك با سر دو شاخه و نوك تیز. (فرهنگ بزرگ سخن، ج 5، دكترحسن انوری).[ است
سرمه از خاک ره یار گرفته است مگر
دیده ناصر سید كه حقیقت بین است
(11)
امشب ای باد سحر خوش نفست مشگین است
دم جان بخش تو امشب همه عطرآگین است
از بهشت آمدهای باز مگر، كز دم تو
در همه روی زمین نگهت حورالعین است
بگشا غنچه دل را كه من از تنگ دلی
همچو گل دامنم از خون جگر رنگین است
باز گو گر خبری باشدت از حضرت یار
كه مَرا دَم همه از یار و مُرادم این است
ای خوشا مردن فرهاد كه اندر دم مرگ
سر خود دید كه فرش قدم شیرین است
ناصر سید اگر گِل نكند خاک ز اشك
خاک عالم به سرش در صف یومالدین ]دین یكی از نامهای روز قیامت است كه خداوند در قرآن كریم ذكر كرده است؛ از جمله در سوره مباركه حمد میفرماید: (مَالِکِ یوْمِ آلدِّینِ).[ است
(12)
اقتضای جلوه دارد دیگر امشب حسن دوست
چشم بگشا گر تو را دیدار آن رو آرزوست
پرده یک سو میكندآن شاه از روی چو ماه
عاشق بیچاره در خواب است آب آن طَرْفِ جوست
جان فدا بایست كردن در طریق عاشقی
جستجو این است ای رهرو دگرها گفتگوست
دم فرو كش یک نفس زین های و هوها، مردوار
تا به بینی هر نفس مردان ره را های و هوست
عشق را نبود عیاری غیر چشم اشكبار
اشک چشم از بهر عاشق آری آری آبروست
آهن دل را مجلّا كن به پیش روی یار
تا چو در وی بنگری ای دوست پنداری كه اوست
ناصر سید زمستی هر زمان خواهد كند
كشف اسرار محبت گر چه خاموشی نكوست
(13)
آتشی افروخت عشق و جسم و جان من بسوخت
خواستم آهی كشم كام و زبان من بسوخت
آتش دوزخ ندارد طاقت بار فراق
آه زین آتش كه پیدا و نهان من بسوخت
تشنه دیدار یارم در بیابان طلب
آتش این تشنگی روح و روان من بسوخت
چون نشان بی نشانی در ره گمنامی است
برق استغنا زد و نام و نشان من بسوخت
چونكه در مرآة جان دیدار جانان شد عیان
ظلمت تن در ظهورِ نور جان من بسوخت
صد هزاران پرده بود اندر میان ما و دوست
جمله را یک شعله آه و فغان من بسوخت
خواستم چون ناصر سید سخن گویم ز عشق
آتشی جست از دل و نطق و بیان من بسوخت
(14)
مراتب هفتگانه نفس
هفت منزل در ره عشق ای پسر دشوار هست
با تو گویم اندكی لیكن سخن بسیار هست
الحذر ثم الحذر از این خراب آباد جسم
كاندر این مخروبه هر سو عقرب جرّار ]كژدمی زرد و خبیث كه دمكشان رود. (فرهنگ لاروس).[ هست
باید از چاه طبیعت بگذری با چشم باز
تا نیفتی كاندر این چَه موش هست و مار هست
چون از این چَه بگذری در وادی پر هول نفس
اژدهای هفت سر با زهر آتشبار هست
چون رسیدی در میان جنگل تاریک صدر
خرس و میمون و گراز و شیر آدمخوار هست
در میان كشتی دل چون نشینی هر زمان
بیم طوفانت ز موج قلزم زخّار ]دریا و رود بزرگ پر آب و مواج؛ قلزم در قدیم نام بندری بوده در ساحل دریای سرخ نزدیك ورودی رود نیل به دریای سرخ و دریای سرخ را به مناسب نام آن شهر دریای قلزم گفتهاند. (فرهنگ عمید).[ هست
چون برون آیی ز كشتی تا روی بر كوه عقل
راهها تاریک و سخت و صعب و ناهموار هست
از فراز كوه عقل آیی چو اندر دشت روح
هر طرف (جَنّاتُ تَجْری تَحْتَهَا الاَْنْهار) ]برگرفته از آیه شریفه: (وَ بَشِّرِ آلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا آلصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنتَحْتِهَا آلْأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا…)، سوره مباركه بقره / آیه 25.[ هست
هم به آنجا دل مبند و روی كَن تا قصر نسر ]نام دو ستاره است كه در نسر طائر و نسر واقع قرار دارد (برهان قاطع، ج 4، ص 2138)؛نسر واقع ستاره روشنی كه در صورت فلكی چنگال رامی قرار دارد. (فرهنگ معارف اسلامی،سید جعفر سجادی، ج 4، ص 457).[
پرده یک سو كن كه خورشید جمال یار هست
رهروان را از برای این ره پر هولِ عشق
رهنمایی چون محمّد صلیاللهعلیهوآله سید مختار هست
شمع این ره چیست، دانی هست قرآن مجید؟
چون به هر حرف از حروفش صد هزار انوارهست
ناصر سید نشان راه را سر بسته گفت
لیک داند هر كه جانش حامل اسرار هست
(15)
]سروده شب نوزدهم ماه رمضان[
پادشاه حسن امشب خیمه بر دل میزند
لیلی امشب پرده را بالا ز محمل میزند
در هوای آشیانِ قدس امشب مرغ جان
پر و بال از شوق هم چون مرغ بِسمل ]سربریده.[ میزند
سرنوشت هجر عاشق میشود امشب تمام
طعنه از شور جنون، مجنون به عاقل میزند
بارگاه شوق را لیلی به صد شوق و شعف
با سپاهین چادر مجنون مقابل میزند
عقل كل پروانهآسا پر و بال از روی شوق
بر شعاع طلعت انسان كامل میزند
هر كه شد چون ناصر سید شهید راه عشق
بوسه از شادی به دست و تیغ قاتل میزند
(16)
جنبشی باز نسیم سحر آغاز كند
وین دل تنگ مرا غنچه صفت باز كند
بشكفد غنچه دل تا ز سر سدره علم
بلبل عقل بشور افتد و پرواز كند
مرغ شبخیز همی گریه جان سوز كند
گل نوخیز همی خنده جانساز كند
هر چه بلبل به نیاز از پی گل چرخ زند
گل رود در عقب برگ و به او ناز كند
یک نسیم دگر از غیب بر آید ناگاه
پرده را از رخ معشوقه گل باز كند
بلبل از شوق فتد در بغل شاهد گل
گل پذیرائی از آن مرغک گلباز كند
گل و بلبل بهم آیند و نشینند به هم
هر دو را عشق به هم محرم و دمساز كند
در بیان كردن آیات محبّت چه عجب
ناصر سید اگر دعوی اعجاز كند
(17)
]سروده شب بیست و سوم ماه رمضان[
دیگر امشب جعد جانان را پریشان میكنند
از زمین تا آسمان را سنبلستان میكنند
عكسی از رخسارهاش افتاده بر خاک دِژَم ]تیره، تاریك، افسرده، دلتنگ، خشمگین، بیمار (برهان قاطع).[
خاک را از عكس رخسارش گلستان میكنند
نكهتی از زلف پر چینش به دست آورده باد
شش جهت را از شمیمش عنبر افشان میكنند
بر امید آنكه شاید شاه خوبان بگذرد
بر سر بازار دل امشب چراغان میكنند
تا تجلّی به نماید حسن مطلق در ظهور
چار سوی قلب را آیینهبندان میكنند
پرده یكسو میكنند از چهرهگل نیمه شب
بلبل شوریده را سر گرم افغان میكنند
بر گنهكاران صلا از بهر رحمت میزنند
بر سیهرویان نظر با چشم احسان میكنند
عقل را در پیش عشق امشب به مكتب میبرند
عشق را استادِ درس عقل نادان میكنند
قلبهای تیره را اكسیر اعظم می زنند
سینههای ساده را خورشید تابان میكنند
بسكه بیرون میدهند از پرده راز سر به مهر
هفت بطن از معنی قرآن نمایان میكنند
از زبان ناصر سید سخنسنجان غیب
بهر مشتاقان بیان اسرار قرآن میكنند
(18)
امشب آن محبوب زیبا، جلوهسازی میكند
بر سر مهر آمده، عاشقنوازی میكند
شاهد توحید میگیرد ز عاشق آینه
وندر این آیینه با خود عشق بازی میكند
چهرِ مهرش میفزاید عاشقان را مهرِ چهر
گر چه مهرِ چهرِ او عاشق گدازی میكند
در ریاضت تن چو سوزن كن كه بتوانی گشود
آن گرهها را كه محكم فخر رازی میكند
طالب علم ار نباشد شوری از عشقش به سر
روز و شب در مدرسه كاهل نمازی میكند
بر پر پروانه زد چون پرتو رخسار شمع
پر زنان پرواز كرده شاهبازی میكند
ای كه آواز مخالف مینوازی لب ببند
مطرب امشب ساز آهنگ حجازی میكند
دوست میدارد نیاز و عشق را آن سرو ناز
گر چه حسنش اقتضای بی نیازی میكند
ناصر سید اگر افكند سر در پای دوست
بر سرافرازان عالم سرفرازی میكند
(19)
]سروده شب نوزدهم ماه رمضان[
رهروانِ راه امشب طی منزل میكنند
ساكنان كشتی امشب جا به ساحل میكنند
در هوای مژده «اَحْبَبْتُهُ» دل دادگان
جدّ و جهد امشب پی قرب نوافل ]اشاره به حدیث مشهور به قرب نوافل است كه در آن آمده است: «… و انه لَیتَقَرَّبُ اِلَیرطبِالنّافِلَةِ حَتّی اُحِبُّهُ فَاِذا اَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الذَّی یسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الذَّی یبْصِرُبِهِ وَ لِسانَهُ الذَّیینْطِقُ بِهِ وَ یدَهُ الّتی یبْطِشُ بِها اِنْ دَعانی اَجَبْتُهُ وَ اِنْ سَأَلَنی اَعْطَیتُهُ…»، اصول كافی، ج 4،ص 53، كتاب الایمان و الكفر، باب اذی المسلمین و احتقرهم، روایت 7 و 8.[ میكنند
ای گدایان الصلا امشب بزرگان از كرم
فضل و رحمت را به هم تقسیم سائل میكنند
خوبرویان شانه بر موی پریشان میزنند
عقدهها را باز كرده حل مشكل میكنند
شاهدان غیب بیرون كرده سر از باغ خلد
جلوه بهر رغبت انسان كامل میكنند
عاشقان را در نظر جز حسن روی یار نیست
عاقلان اثبات حسنش با دلائل میكنند
از كتاب ذات خود عارف سخن گوید ولیك
عالمان نقل مسائل از رسائل میكنند
نكتههای عشق را چون ناصر سید به رمز
اندک اندک گوشزد بر گوش عاقل میكنند
(20)
]سروده شب بیست و سوم ماه رمضان[
كیست امشب حلقه بر در میزند
حلقه بر در طور دیگر میزند
حلقه بر در میزند آهسته لیك
ز اضطرابم بر دل آذر میزند
دل به خون در تنگ نای سینهام
همچو مرغ بَسملی پر میزند
بند بندم را كند از هم جدا
عضو عضوم را به هم بر میزند
بانگ این در تا به گردون میرسد
جنبشش بر هفت پیكر میزند
میزند اركان عالم را به هم
گر چنین در بار دیگر میزند
حلقه «لا» را به نفی ما سوا
بر سر امكان سراسر میزند
با سرانگشتان دل بند لطیف
این چنین در آن صنم بر میزند
امشب آری آن شه اقلیم حُسن
كشتگان عشق را سر میزند
پرتو رویش به هر كشته رسید
سر میان زندگان بر میزند
نور قرآن زد در این شب بر نبی
بعد از آن بر آل اطهر میزند
جبرئیل امشب عَلَم بهر امان
بر سر قبر پیمبر میزند
یک علم در كعبه، یک در بیتِ قدس
یک علم بر قبر حیدر میزند
ناصر سید ز شوق آن علم
نعره اللهاكبر میزند
(21)
حسن و عشق امشب به یگدیگر برابر میشود
سرنوشت عاشقان امشب مقدّر میشود
عقل اگر شیر محبت خورد میگردد چو عشق
اجنبی از ارتضاع آری برادر میشود
ظلمت امكان عاشق سوخت چون در نار عشق
هستیش روشنتر از خورشید انور میشود
هر كه میجوید چو درویشانِ صورتْ كیمیا
این قلندر آخر اندر ره سلندر میشود
نسخه اكسیری از قرآن بدست آوردهام
هر كه داند در كفش هر سنگ گوهر میشود
سنگ دل را خون و خون را اشک و باز آن اشک خون
كن چو مشتاقان كه این اكسیر احمر میشود
قطرهای زین كیمیا بر صفحه صورت بریز
مس صورت را ببین دردم كه چون زر میشود
آب كن قلب سیه را پس چو استادان به ذكر
دمبدم چندانكه بینی دل چو اخگر میشود
پس از آن اكسیر بر دل زن كه چون دل شد طلا
ملک هستی بعد از این بهرت مسخر میشود
نسخه این كیمیا از ناصر سید بگیر
هر كه این تدبیر داند كیمیا گر میشود
(22)
كثرت امشب غرق در دریای وحدت میشود
وحدت امشب جلوه گر در ضمن كثرت میشود
رحمت موصوله یكتای بی همتای فرد
از برای اهل استحقاق قسمت میشود
ره به بالا گیر امشب ای گدای ره نشین
ز آنكه اندر لا مكان تقسیم رحمت میشود
بر سرن از پلههای نردبان «لا اله»
چون به «الا هو» رسی كشف حقیقت میشود
صیقلی كن روی صورت را به مصقلهای ذكر
تا به بینی چون عیان معنی ز صورت میشود
راهی از علمالیقین هم هست تا عینالیقین
رفتن این ره به انوار شریعت میشود
میرسد از راه خدمت مرد تا علمالیقین
معرفت چون شد مؤكّد علم رؤیت میشود
ناصر سید سخن گر گوید از حقالیقین
كی امانت دار اسرار محبت میشود
این قدر دانم كه هر كس ره به این مقصود برد
مستحق حمل اعباء خلافت ]اشارهای لطیف به آیه عرض امانت است كه میفرماید : (إِنَّا عَرَضْنَا آلاَْمَانَةَ عَلَی آلسَّمَوَاتِوَآلاَْرْضِ وَ آلْجِبَالِ فَأَبَینَ أَن یحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا آلاِْنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولاً) (سوره مباركه احزاب /آیه 72).[ میشود
ظلِّ امكان میشود مخفی در انوار وجوب
پای تا سر چشم و گوش و علم و قدرت میشود
(23)
جبرئیل امشب پیام از حی داور میبرد
تحفه تنزیل را نزد پیمبر میبرد
یا ز جعد مشگبار یار، بادِ بیقرار
از برای بیقراران مشک و عنبر میبرد
پاكبازان وفا را عهدالله اشتری ]اشاره به آیه 111 سوره توبه: (إِنَّ آللَّهَ آشْتَرَی مِنَ آلْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُم بِأَنَّلَهُمُ آلْجَنَّةَ).[ است
هر كه ترک سر كند این عهد را سر میبرد
در قمار عشق هر شب آنچه عاشق داشت باخت
وآنچه هر شب باخت امشب صد برابر میبرد
بی لبان تَنگ لیلی بود مجنون تنگدل
امشب از تَنْگ دل صد تُنْگ شكّر میبرد
ای برادر عشق بگزین زانكه پر وبال عشق
نَفْس را در یک نَفَس از عقل برتر میبرد
گر بیاد دوست آهی بركشی از روی شوق
آه زارت را مَلَک در عرش اكبر میبرد
عشق بر هر سر فتد همچون حروف مصدری
از ره تأویل مشتق رابه مصدر میبرد
كیمیای عشق را تا ناصر سید شناخت
میزند بر قلبِ قلب و قلب چون زر میبرد
(24)
درد بی درمان ما امشب به درمان میرسد
كار بی سامان ما امشب به سامان میرسد
دل بپروا از علایق سینه بزدای از هوی
خانه را جاروب كن بهتر كه مهمان میرسد
چشم بگشا تا زنی اول به چشم آنگه به دل
هر خدنک غمزه كز ابروی جانان میرسد
خیز ای بلقیس از جای و بیارا بارگاه هدهدی با نامه از نزد سلیمان میرسد ]اشاره به دعوت پادشاه سرزمین سبا از سوی حضرت سلیمان كه در قرآن آمده است :)اِذْهَبْ بِكِتابی هذا فَاَلْقِهْ اِلَیهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ماذا یرْجِعُونَ قالَتْ یا اَیهَا الْمَلَؤُا اِنّی اُلْقِی اِلَیكِتابٌ كَریمٌ اِنَّهُ مِنْ سُلَیمانَ وَ اِنَّهُ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم( (سوره مباركه نمل/ آیه 28 ـ 30).[
چشمت ای یعقوب روشن، میرسد از رهبشیر
بر كفش پیراهن یوسف به كنعان میرسد ]اشاره به داستان حضرت یوسف است كه در قرآن كریم فرماید: (فَلَمّا اَنْ جآءَ الْبَشیرُ ألْقاهُعَلی وَجْهِه فَارْتَدَّ بَصیرًا…) (سوره مباركه یوسف/ آیه 96)[
از فراز لا مكان سوی محمد جبرئیل
همرهش خیل ملک بر دست، قرآن میرسد
همچو طفل مكتبی قرآن به دست از بهر درس
حضرت روحالامین تا آن دبستان میرسد
نكته گر مشكل شدت از ناصر سید بپرس
هر شكالت را جواب از نزدش آسان میرسد
(25)
]سروده شب بیست و سوم ماه رمضان[
ساقی امشب جام را از می لبالب میكند
می كشان را نقل می آماده از لب میكند
هر كه را با او سرو سرّی است از دلدادگان
از برای بزم قربش دعوت امشب میكند
هر كه را رانده است امشب میكند دور از حضور
و آنكه را میخواست است امشب مقرّب میكند
ور دلی ز آسیب عشقش در طپش افتاده است
رفع آن آسیب ازو با سیب غبغب میكند
وز برای مهمانان ]در نسخه چنین است امّا میهمانان با وزن هماهنگتر است.[ در حریم قرب خویش
منزل از خوان كرم امشب مرتب میكند
از «اَبیتُ عِنْدَ رَبّی» ]قال رسولالله صلیاللهعلیهوآله: اَبیتُ عِنْدَ رَبّی یطْعِمُنی وَ یسْقینی. (بحارالانوار، ج 6، ص 208، باب8 احوال البرزخ و…).[ وز (سَقاهُمْ رَبُّهُمْ) ]اشاره به آیه 21 سوره مباركه انسان در ذكر نعمتهای اهل بهشت:…(وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْشَرَابًا طَهُورًا.)[.
من سخن گفتم، چه باک ار منكری تب میكند
عشق آری عاشقان را میبرد تا كوی یار
وز غرور و خود پرستیشان مهذّب میكند
چشم دل عارف گشود از های هو بی هایوهو
گوش را گر عابد از فریاد یا ربّ میكند
نفس را بایست كشتن تا رَهی از شر نفس
كشتۀ عقرب، علاج نیش عقرب میكند
دفتر اخلاق بهر ناصر سید مخوان
عاشقان را عشق در یک دم مؤدّب میكند
(26)
هر كه یک ساعت به یاد دوست سر در سینه كرد
كشف سرّ غیب را از شنبه تا آدینه كرد
گر چه دل چون سنگ باشد چون كه بگدازد ز عشق
میتوان بهر جمال یار از او آئینه كرد
قفل دل بگشا كه هر كس قفل از دل بر گرفت
ضبط گنج معرفت از فتح این گنجینه كرد
آدمی شو اول، آنگه پشت، خم كن در نماز
ورنه بس چون مرد راكع پشت، خم، بوزینه كرد
عكس روی یار اگر خواهی فتد بر لوح جان
باید او را صیقلی از زنگ بخل و كینه كرد
صوفی آن باشد كه از تن بر كَند رخت طمع
ورنه آسان است بر تن جبّه پشمینه كرد
بر جبین ای ناصر سید بباید داغ عشق
ورنه حاصل چیست گر صورت ز سجده پینه كرد؟
(27)
]سروده شب بیست و سوم ماه رمضان[
نامهای امشب از آن ماهْ لقا میآید
هدهد خوش خبر امشب به صبا میآید
با نسیم سحری نفحه مشك ختن است
مگر آن آهوی مشگین ز ختا میآید
میزند بحر كرم موج و سحاب رحمت
مجتمع گشته و باران عطا میآید
از سرا پرده لیلا به سراغ مجنون
پیک دعوت به سوی بزم لقا میآید
كوه هستی خود از جا بكن و كاهَش كن
كز پی بردن او كاهربا میآید
چشمهای هست درون دل انسان كه اگر
بگشائی سر آن، آب بقا میآید
ناصر سید اگر باز ببیند رخ دوست
همچو بلبل به سر شور و نوا میآید
(28)
دامن خیمه لیلا است كه بالا زدهاند
یا مگر دربچه از غیب به دنیا زدهاند
چشم مجنون نبود جز سوی آن نقطه خاك
كه در او میخ سرا پرده لیلا زدهاند
پرده قدس كه در طارم اعلا زده بود
كندهاند امشب و بر توده غبرا ]غبرا = زمین.[ زدهاند
قدسیان حلقه طاعت كه به پیرامن عرش
زدهبودند به پیرامن بطحا زدهاند
ای خوشا میكده باده فروش بطحا
كه ملائک به درش صف پی صهبا زدهاند
حلقه خدمتش آنان كه نمودند بگوش
پشت پا بر سر دارائی دارا زدهاند
میكشانی كه از آن میكده سر مست شدند
از طرب عربده در عرش معلّا زدهاند
ساغر «لا» همه چون ناصر سید ز نشاط
بشكستند و شراب از خم «الا» زدهاند
(29)
دیگر امشب، صُفّه دل را چراغان كردهاند
جاری از سر چشمه جان، آب حیوان كردهاند
با وجود آنكه تاریک است عالم سر به سر
از درون سینهام خورشید باران كردهاند
چشم حسْ كور است كوران را نباشد درک نور
نور را روشن كجا در چشم كوران كردهاند
چشم دل بگشا كه بینی امشب از نور اَحَد
از دل هر ذره خورشیدی نمایان كردهاند
امشب است آن طرفه شب كز جنبش فیض ازل
بر دل پاک محمد وحی قرآن كردهاند
سرمه روشن دلی از ناصر سید بجوی
تا ببینی آنچه را كز چشم، پنهان كردهاند
(30)
]سروده شب بیست و یكم ماه رمضان[
لیلة القدر است امشب مژده ای اهل شعور
شب مگو خورشید روشن گو، شبِ دریای نور
شب مگو میقات وصل عاشق دل باخته
شب مگو هنگام قرب بنده افتاده دور
شب مگو مجموعه تحریر احكام قَدَر
شب مگو مشروحه تفسیر آیات ظهور
شب مگو وقت تضرّع، موسم عجزو بكاء
شب مگو هنگام زاری بهر تقصیر و قصور
شب مگو وقت چشیدن ز آب (كَاْسٍ مِنْمَعینٍ) ]اقتباسی است از آیه 18 سوره مباركه واقعه: (بِأَكْوَابٍ وَ أَبَارِیقَ وَ كَأْسٍ مِّن مَّعِینٍ).[ شب مگو وقت كشیدن باده از جام طهور ]اشاره به آیه 21 سوره مباركه انسان: (… وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا).[
میرود تا ساحل دریای شیرین بقا
كشتی درماندگان طبع ازین دریای شور
همچو عیسی میتوان رفتن در این شب تا فلك
همچو موسی میتوان دیدن در این شب نور طور
تا به كی در خواب غفلت، خیز از جا مردوار
نِه قدم بر نفس و جا كُن در صف اهل حضور
ناصر سیدصفت، رو كن زمانی سوی دل
ره بجو شاید نگردد راهِ نزدیک تو دور
(31)
میگشاید یار امشب گوشه ابرو به ناز
سوی این محراب آرید ای نمازآران نماز
از حریم قدس میآید به هامون بهر صید
باز شاه و میفرستد سوی صحرا شاهباز
سینه پیش آرید یاران تا خورد تیغش به جان
چشم بگشائید تا افتد به چشم آن تیر ناز
ای خوشا آن شب كه با سوزش برم شب را به روز
وای بر روزی كه بی دردش رسم تا شام، باز
مرده باد آن دل كه میخواهد ز پیكانش گریز
كور باد آن چشم كو جوید ز تیرش احتراز
گر خورد تیرش به قلبی میشود آن قلب، خوش
ور رسد تیرش به چشمی میشود آن چشم، باز
كم گریز ای خوک مُدْبِر كان شه دنیا و دین
صید آهوی ختن خواهد نمیخواهد گراز
بر سر هر كس نشست آن شاهباز خوش نشان
گو برآور سر به وَجْد، اكنون كه گشتی سرفراز
كردم امشب این سخن از ناصر سید سؤال
كی سخنآرای و معنیسنج و ای دانای راز
دانی این شهباز شاهی در كجا آید فرود؟
گفت: آری مینشیند در بیابان حجاز
گفتم آوخ بُعد منزل را چه تدبیر است؟ گفت:
هست در دل راه نزدیكی به آن اقلیم باز
(32)
تا تو بهر این و آن از بهر این و آن بسوز
یا به فكر آب و نان در فكر آب و نان بسوز
ای اسیر خانمان این خانمانها آتش است
یا بسوز از خانمان یا آنكه خانمان بسوز
عقل پروانه است، جان چون شمع، دانش پر و بال
پرِ دانش در فروغِ نورِ شمعِ جان بسوز
بال و پر، پروانه را محروم كرد از بال نور
گر تو بال نور خواهی بال و پر، آسان بسوز
كورهای از عشق جانان در درون دل بساز
آتش «لا» بر فروز و عالم امكان بسوز
دمبدم از نفحه ذكر دمادم دم بدم
پس به یک دم هر دو عالم زین دم سوزان بسوز
زر هستی را بنه در بوته نفی و بتاب
وندر آن، جز هستی حق هر چه بینی آن بسوز
آن چنانكه ناصر سید به نار عشق سوخت
گر نمیسوزی برو در آتش خذلان بسوز
(33)
نعرههای عشق مجنون رفت تا بنگاه عشق
لیلی این سوتر زند امشب دگر خرگاه عشق
عاشق دیوانه، جان بر دست دارد انتظار
رو نما آورده تا ابرو نماید شاه عشق
گریههای شوق مجنون، كرد آخر كار خویش
زانكه امشب برقع از رخ میگشاید ماه عشق
تا به مقصد صد هزاران سال باشد راه عقل
یک قدم بر نفس نِه، طی كن ره كوتاه عشق
با چراغ عقل، راه عشق نتوان یافتن
تا نسوزد شمع، جان روشن نگردد راه عشق
سوخت جان ناصر سید ز نار «لااله»
تا دمید از مشرق دل نور «الاالله» عشق
(34)
]سروده شب بیست و یكم ماه رمضان[
حسن مطلق بین كه امشب میشود جویای عشق
وین طلاطم بین كه افتاده است بر دریای عشق
گرمی حسن است كز شمس حقیقت تافته است
كین چنین افكنده جوشش در خُم صهبای عشق
پرتو رخسار ساقی تافت بر مینای می
كین چنین شد صاف و روشن باده در مینای عشق
نیست در بازار معنی نزد معشوق ازل
گوهری ارزندهتر از لؤلؤ لالای عشق
عشق بگزین ای بلند اختر كه فرِّ عشق برد
با پر همت محمد را به (اَوْ اَدْنی) ]در نسخه چنین است و باید: به «او ادنی»ی عشق باشد. اقتباسی است از آیات ملاقات حضرت موسی با پروردگار كه از جمله در سوره قصص آیه 30 ـ 31 آمده است : (… یا مُوسیاِنّی اَنَا اللهُ رَبُّ الْعالَمینَ… وَ لاتَخَفْ اِنَّکَ مِنَ الاْمِنینَ).[ عشق
خانمان و خاندان و جسم و جان را باختند
پاک بازان طریقت بر سر سودای عشق
(لا تَخَفْ اِنّی اَنَا الله) ]اشاره به آیه 12 سوره مباركه طه: (إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ آلْمُقَدَّسِ طُوًی).[ نشنود موسای جان
خلع نعلین تعلق ]برداشتی از آیه 12 سوره مباركه طه است كه فرماید: (فَاخْلَعْ نَعْلَیکَ).[ گر نكرد از پای عشق
راستی چون ناصر سید نكرده هیچ كس
شرح اسرار محبّت، حل مشگلهای عشق
(35)
دیگر امشب تا به گردون میرود فریاد دل
گوئی امشب دل ز دلبر میستاند داد دل
میزند بر كوه هستی تیشه را دل سخت تر
ترسم امشب تیشه را بر سر زند فرهاد دل
«لا» و «الّا» را مكرر میكند دل با نشاط
داده درس دیگری امشب به دل استاد دل
آن چنان كز تیشه دل میجهد امشب شرار
آخر این برق تجلّی بر كند بنیاد دل
قصد قاف قرب دارد دل ز بال آراستن
آفرین بر همت دل، بَه به استعداد دل
هستی خود گر ببازد میبرد كُنج ]در نسخه چنین است و ظاهراً گَنج وصال صحیح باشد. اگرچه كنج وصال نیز قابل توجیه است.[ وصال
زانكه خوشتر دست بازی میكند نرّاد دل
لیک از اول، گر دهد دل، نفس دون را پرورش
میشود این نفس سركش عاقبتجلاد دل
ور به دست ناصر سید سپارد دل كسی
نرم میسازد به افسون سختی فولاد دل
(36)
هله ای عاشقان كنید قیام
امشب از دوست میرسد پیغام
نامه سر به مُهرِ یار رسید
كه زمشكش نهاده است ختام
یا رب این نامه چون شود مفتوح
هست عنوان او به نام كدام
از چه دل داده، یاد كرده به خیر؟
به چه شوریدهای رسانده سلام؟
بگشاید نامهای آسانتر
كه نمانده است در دلم آرام
قاصد این نامه چون برون آورد
جان نثارش كنید بر اقدام
نی كه یک جان كم است بهر نثار
از كه یاران كنیم جانها وام
مگر آید ز ره فرشته روح
تا كند جان به جان نثار اكرام
گوئی این نامه دعوتی دارد
عاشقان را برای جلوه عام
لیک بعضی نظر كنند از دور
دگران را مقام قرب مقام
گر شبی بر رخش فتد نظرم
بهتر است از هزار ماه تمام
بهر خاصان در این حدیقه انس
راح روح است و رَوْحِ شربِ مدام
یا رب آن كن كه ناصر سید
اندر این جمله باشد او را نام
(37)
]سروده شب بیست و سوم ماه رمضان[
بسكه امشب یاد روی آن بت رعنا كنم
دل چو كوه طور سازم صدر را سینا كنم
هر چه غیر از مهر رویش، افكنم در پشت سر
هر چه غیر از یاد رویش، جمله زیر پا كنم
نام جعد پر خمش چندان بیارم بر زبان
كه زمین تا آسمان پر عنبر سارا كنم
خاک پای پیک و صلش را كشم امشب به چشم
تا از این كحلالجواهر چشم را بینا كنم
وز دو چشم اشک بار از بهر تقدیم رهش
جیب و دامان، مال مال از لؤلؤ لالا كنم
مصقل «لا» را به قوّت آن قدر بر دل زنم
تا كه دل را مستعّد جلوه «الّا» كنم
طور قلبم چون شود از نور «الا» منصدع
بی خود از (انّا)شوم تاویل (انزلنا)كنم
پرده از رخساره معشوق جان یک سو كنم
عقده از پیچ و خم گیسوی جانان وا كنم
ناصر سید صفت رمز نهان عشق را
با بیان طرفه بهر دوستان انشا كنم
(38)
]سروده شب بیست و یكم ماه رمضان 1348[
امشب آمد بر زمین روحالقدس از آسمان
از برای آنكه بیند جلوه معشوق جان
در فلک نبود چو دل، آیینه سر تا پا نما
تا مگر سرّ حقیقت روی بنماید در آن
دل چه باشد؟ جام جم، آیینه اسرار غیب
كاندر او صورت پذیرد نقش پیدا و نهان
میشود روی زمین از چشم سوزن تنگتر
بسكه هر سو ازدحام آرند خیل قدسیان
میپرد مرغ گمان امشب به یک پر تا یقین
میخورد تیر دعا امشب به یک سر بر نشان
ساعتی بنشین به زانو تا كی این سكر غرور؟
لحظهای بر خیز بر پا تا كی این خواب گران؟
موسم كار است ای بیكار دستی زن به كار
لیلةالقدر است ای بیقدر قدر خود بدان
قطرهای بر رخ بیفشان چند بی سوز و گذار؟
نعرهای از دل برآور چند بی آه و فغان؟
پیک یار آمد بیا ای عاشق شوریده دل
گل ببار آمد بیا ای بلبل شیرین زبان
گر همی گوئی سخن چون ناصر سید بگوی
ور همی خوانی سخن از ناصر سید بخوان
(39)
]سروده شب قدر رمضان 1354[
میكشم یک آه امشب زین دل تنگ حزین
میكشانم از فلک روحانیان را بر زمین
میزنم یک بار از غم چشمِ خونپالا به هم
تا كه گردد غرق دریا كشتی چرخ برین
خون ببارد چشم اگر بیند به غیر از روی دوست
پاره گردد دل اگر جز یاد او سازد گزین
بلبل باغ شهودم بسته اندر آب و گل
ماهی بحر وجودم خسته اندر ماء و طین
پر و بالی میزنم شاید برآیم تا چمن
اضطرابی میكنم شاید در آیم زین چمین
سعی من دانی چه باشد نقش بی معنی بر آب
جهد من حاصل چه دارد داغ باطل بر جبین
جز مگر بهر نجات من از این گِلچال سخت
از سر رحمت در آید دست غیب از آستین
میرسد از غیب امشب خدمت سلطان عصر
همره خیل ملایك حضرت روحالامین
همچنان كاورد بهر جد پاكش مصطفی
تحفه تنزیل را از نزد ربالعالمین
صورت تأویل را با سر گذشت حال خلق
میرساند خدمت فرزند خیرالمرسلین
میشوم چون ناصر سید به آن شه ملتجی
تا شوم ایمن به یمن آن شه دنیا و دین
(40)
دیگر امشب بر سرم گل كرده از سودا جنون
هر دمم حال دگر، آری جنون دارد فنون
گاه میكوبم به شادی پای عشرت بر زمین
گاه میریزم به زاری اشک خونین از جفون
هر زمان میآیدم اشكال غیبی در نظر
رنگ رنگ و گونه گون (یا لیت قومی یعلمون) اشاره به سخن حبیب نجّار است كه در قرآن آمده است. در سوره مباركه یس آیه 26 ـ 27میفرماید: (قیلَ آدْخُلُوا آلْجَنَّةَ قالَ یا لَیتَ قَوْمِی یعْلَمُونَ بِمَا غَفَرَلی رَبِّی وَ جَعَلَنی مِنَالْمُكْرَمینَ).[
خود به خود گویم كه گر این حالت از دیوانگی است
باشد این دیوانگی از عقل در قیمت فزون
طوطی جان در قفس گاهی به بالا گه به زیر
میپرد «هوهو» كنان وَ النّاسُ حَوْلی غافِلُونَ
گاه بهرم میكند ز (اِنّا) و (اَنْزَلْناه) شرح
وز جنون خواهد كند توضیح بطنی از بطون
گوید آن روزی كه بُد ایام در آن روز شب
وآن شبی بُد تار و روشن تو نمیدانی كه چون
بُد كتابالله یكسر جمع در حرف الف
و آن الف هم بود نا پیدا و مستور از عیون
همزه ظاهر گشت و شد بهر الف نایب مَناب
همچنین قائم مقام او است در كل قرون
نقطه آمد در تنزل وز پی قوس نزول
رسم قوسی كرد و نام قوس او گردید نون
همزه شد مكسور و آنگه سوی نون آورد رو
چون قلم در جنبش و نون چون دواتی در سكون
نون ساكن شد مشدد تا گشاید سر به فتح
تا به فتح سر دهد مدّ مداد از دل برون
فتحه چون اشباع شد ز اشباع ظاهر شد الف
برد نون را فتحه بالا تا الف شد رهنمون
با الف چون متصل شد، نون به اوج خود رسید
لفظ انّا تا به این جا آمد از اینها برون
چون به نزد عاقلان، درس جنون گفتن خطا است
ناصر سید سخن كوتاه میسازد كنون
(41)
مدت تنگ دلیهات سر آمد غنچه
مژده فتح ز باد سحر آمدغنچه
بگشا لب به تبسّم به شكر خنده بخند
نوبت حاصل خون جگر آمد غنچه
اربعینی به ریاضت بسر زانوی غم
بنهادی سر و وقت اثر آمد غنچه
دم فرو بسته و پیوسته به خود پیچیدی
این گشایش سحرت بی خبر آمد غنچه
آب و گل بودی و شاخ شجر طور شدی
گل شدی افسر نورت به سر آمد غنچه
عندلیبانه به پیرامن تو طوف كنان
نغمه زن دور تو با پای سر آمد غنچه
تافته بر تو مگر پرتو لعل لب یار
كه ترا ز آن همه لطفی دگر آمد غنچه
جلوهگاه نظر ناصر سید شدهای
ناظر حسن تو با چشمتر آمد غنچه
(42)
پیک جانان میرسد ای همدم از بهر خدای
دست من گیر ای سرت گردم كه برخیزم به پای
بر سر مجنون به پرسش مینهد لیلا قدم
وای اگر در خواب باشد چشم مجنون وای وای
میرسد شیرین و باید بیستون را كوه كن
بر كند با تیشه مژگان به یک ساعت ز جای
عشق سازد آری آری ناتوانان را قوی
عشق باشد آری آری گمرهان را رهنمای
عشق آری میكند فولاد را مانند موم
عشق آری میدهد گنجشک را فرّ همای
عشق آری میكِشد لاهوتیان را تا زمین
عشق آری میبرد ناسوتیانرا تا خدای
معجزات عشق را چون ناصر سید كسی
كی تواند شرح دادن نكتههای جانفزای
(43)
(بسم الله الرّحمن الرّحیم)
(اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیلَةِالْقَدْرِ)
هر شب كه به عاشق رسد از دوست پیامی
آن شب شب قدر است ندانی تو كه عامی
(وَ مااَدْریکَ ما لَیلَةُالْقَدْرِ)
با رمز محبّت ز حبیبی به حبیبی
قرآن همه گلدسته گل بود و سلامی
(لَیلَةُالْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ اَلْفِ شَهْرٍ)
بهتر ز هزاران مه عمران شب شوق است
كز یار به یاری برسد مژده كامی
(تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ اَمْرٍ)
پیكی كه ز معشوق رسد روح الامین است
كرده است تنزّل ز مقامی به مقامی
(سَلامٌ هِی حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ)
روح است و فتوح است و سلام است و سكون است
تا صبح اگر شب بر آن ماه تمامی
از شاخ محبت به جز از ناصر سید
كس میوه نچیده است مگر نارس و خامی
منابع تحقیق
*قرآن كریم1 ـ آثار الصادقین، شیخ صادق احسانبخش، ج 11، چاپ صادقین، رشت، 1376.
2 ـ آثار ملی اصفهان، ابوالقاسم رفیعی مهرآبادی، 1352، تهران، انجمن آثار ملی.
3 ـ آداب الصلوة، حضرت امام خمینی قدّسسرّه، مركز نشر آثار امام خمینی، تهران، چاپ سوم،1372.
4 ـ اسرارالحكم، حاج ملّا هادی سبزواری، مقدمه و حواشی حاج میرزا ابوالحسن شعرانی، كتابفروشی اسلامیه، 1362.
5 ـ اصول كافی، شیخ كلینی، تصحیح علیاكبر غفاری، تهران، اسلامیه، با تعلیقات دانشمندان شیعه در 2 جلد.
6 ـ الغدیر، علّامه امینی، ج 7، چاپ دار الكتب الإسلامیه، تهران، 13.
7 ـ بحارالأنوار، علّامه مجلسی، تحقیق گروهی از محققان، چاپ دارالكتب الاسلامیه،تهران.
8 ـ برهان قاطع، محمّد حسین بن خلف تبریزی، به اهتمام دكتر محمّد معین، امیركبیر،1376.
9 ـ تاریخ حكما و عرفای متأخّر بر صدر المتألهین، منوچهر صدوقی «سُها»، ص 82.
10 ـ تذكره شعرای معاصر اصفهان، سید مصلحالدین مهدوی،
11 – تذكرة القبور، علامه گزی با حواشی آیتالله مرعشی نجفی.
12 ـ حكایت پارسایی، محمّد جواد نورمحمدی، كانون پژوهش، اصفهان، اوّل، 138.
13 ـ دانشمندان و بزرگان اصفهان، سید مصلحالدین مهدوی، تصحیح و اضافات رحیم قاسمی، محمّدرضا نیلفروشان، نشر سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان.
14 ـ دیوان اشعار آیتالله سید ناصرالدین حجت نجفآبادی، چاپ سربی سال 1335 ش، اصفهان چاپخانه خدایی، به اهتمام حجة الاسلام سید حسن حجتی.
15 ـ رجال اصفهان، حواشی بر تذكرة القبور علامه گزی، سید مصلحالدین مهدوی.
16 ـ رجال و مشاهیر اصفهان (الاصفهان)، سید علی جناب، تصحیح رضوان پورعصار، نشر سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان.
17 ـ رسائل شهید ثانی، ج 2، تحقیق رضا مختاری، چاپ دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، اوّل، 1380 ق.
18 ـ روح مجرد، آیت الله سید محمّد حسین حسینی تهرانی، چاپ حكمت، چهارم، تهران.
19 ـ «ستارهای از شرق» شرح احوال و وقایع عصر علّامه سید محمّدباقر درچهای، سیدتقی موسوی درچهای، چاپ اول، 1383، مؤسسه اطلاعات، تهران.
20 ـ شرح اصول كافی، ملّا صالح مازندرانی، با تصحیح و تعلیق علّامه شعرانی، ج 4.
21 ـ فرهنگ بزرگ سخن، دكتر حسن انوری، ج 5، (دوره 8 جلدی)، تهران، دوم، 1382، انتشارات سخن.22 ـ فرهنگ عمید، حسن عمید، امیركبیر، 1369.
23 ـ فرهنگ لاروس، دكتر خلیل جُرّ، ترجمه سید حمید طبیبیان، امیركبیر، 1370، تهران.
24 ـ فرهنگ معارف اسلامی، دكتر سید جعفر سجادی، شركت مؤلفان و مترجمان ایران، اول، 1362.
25 ـ قصههای خواندنی از چهرهای ماندنی، سید تقی موسوی درچهای، چاپ مؤسسه اطلاعات، تهران.