- قبـلة البلدان
- علامه آیة اللّه شیخ عبّاسعلى ادیب (1371 هـ .ش)
- تحقیق و تصحیح: مجید هادیزاده
بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ
مقدّمه
رساله حاضر ـ كه از سوى مؤلّف، «قبلةالبلدان» خوانده شده ـ ، یكى از آثار عالم جامع، مرحوم آیة اللّه حاج شیخ عبّاسعلى ادیب حبیبآبادى است؛ و نشانگر دلبستگىهاى علمى آن دانشى مرد سترگ به یكى از شاخههاى علوم اسلامى، كه ـ دریغ! ـ هم اكنون رو به افسردگى نهاده است.
مصنّف فقید این رساله، در روز 13 جمادىالأولاى سال 1315 هـ .ق از پدرى محمّدجعفر نام، در روستاى حبیبآباد منطقه برخوار اصفهان متولّد شد. در ایام كودكى ادبیات فارسى و عربى را در همان روستا از محضر مرحوم علامه شیخ محمّدعلى معلم حبیبآبادى ـ كه هشت سالى از او بزرگتر بود ـ آموخت، و زان پس به مدرسه الماسیه اصفهان كوچید، و در این شهر در محضر شمارى از بزرگان به دانشاندوزى پرداخت؛ تا سرانجام خود در شمار دیدهوران نامآور قرار گرفت.
اگر چه مصنّف فقید رساله حاضر از سوى اساتید خود به دریافت چندین اجازه اجتهاد و روایت نائل شد، و خود نیز تا پایان عمر تدریس دروس اجتهادى فقه و اصول آن را رها نكرد؛ امّا گذشته از آن، از تخصّصى بسزا در شمارى از دیگر علوم اسلامى نیز بهرهمند بود. ازین رو تدریس سطوح عالى و اجتهادى تفسیر قرآن كریم، «الحكمةالمتعالیه» صدرالمتألّهین و نیز شمارى از متون ادبى ـ همچون «الشرح المطوّل على تلخیص المفتاح»، در شمار دروسى بود كه او سالیان دراز در منابر عمومى و یا منزل به تدریس آن اشتغال داشت. مجالس تدریس علوم هیوى و ریاضى ایشان نیز، سالها در اصفهان برپا بود و شمارى از فضلاى این شهر از آن استفاده مىبردند.
مرحوم علامه ادیب از ذوق ادبى وافرى نیز بهرهمند بود، و سرودههائى را به دو زبان فارسى و عربى از خود بجاى گذارد. او در این اشعار تا سالیانى خود را «نادم» مىخوانده، و پس از آنكه عنوان «ادیب» را براى نام خانوادگى خود برگزید، تخلّص شعریش را نیز به همین نام تغییر داد.
«احسن التقاویم»، «تطبیقیه»، «قطبیه» و «قبلة البلدان»، بخشى از آثار برجاى مانده ایشان است، كه نشان از دلبستگىهاى هیوى آن فقیه جامع الاطراف دارد.
مرحوم آیت اللّه ادیب سرانجام پس از نزدیک به یک قرن تلاش علمى، در سال 1371 هـ . ش وفات یافت، و در مسجد صاحب بن عبّاد نزدیک به مزار شكوهمند حضرت صاحب، آرام گرفت.
* * *
رساله حاضر از دو بخش عمده تشكیل شده است:
نخست: توضیحاتى اجمالى پیرامون شمارى از مباحث مقدّماتى علم هیئت ـ كه از مقدّمات لازم براى تحصیل سمت قبله هر نقطه به شمار مىآید ـ ؛
و دو دیگر: نمودن قبله بسیارى از نقاط جغرافیائى بسیط ارض ـ و بصورت عمده مناطق داخل ایران ـ در جدولهائى كه بدین منظور خود رسم كرده بود.
این رساله را مرحوم مؤلّف با مداد بر روى كاغذهائى مسطّر نگاشته، و زان پس نیز ـ گویا در بازنگرىهاى مكرّر ـ ، به حکّ و اصلاح آن پرداخته است. این اصلاحات بوسیله مدادى سخت كمرنگ اعمال شده، كه گذشته از مرور زمان، نامناسب بودن تصویر آن نیز به دشوارخوانىِ آن افزوده است. با اینهمه امّا، سعى محقّق بر آن بود كه تا آنجا كه در توان داشت از نمودن عبارات اصلى و نیز الحاقى رساله كوتاهى نكند. توضیحات متن شناسانه مصحّح ـ كه بهره عمده پانوشتهاى رساله را به خود اختصاص داده ـ نیز، در همین راستا پدید آمده است. با اینهمه امّا، از آنجا كه از سوئى دستنوشت حاضر در دو موضع افتادگى دارد ـاین موارد را در همان پانوشتها نمودهام ـ ، و از سوئى دیگر در جریان تحقیق حاضر ـ علیرغم فحص بسیار ـ نسخه دیگرى از این رساله فرادست محقّق نیامد؛ مىباید همچنان چشم به لطف حضرت ایزد منّان داشت تا دستنوشتى پیراستهتر و كاملتر از نگاشته حاضر بدست آید، تا بتوان كاستىهاى متن حاضر را بر اساس آن استدارک نمود.
لعلّ اللّه یحدث بعد ذلک أمراً.
و الحمد للّه ربّ العالمین
مجید هادیزاده
22 / 7 / 1384
بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ
الحمد للّه الّذی جعل الكعبة قبلةً لأهل الإسلام، و خاطب نبینا بخطاب (فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ آلْمَسْجِدِ آلْحَرَامِ)؛ و أكرمنا بقوله: (وَ حَیثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ) ]كریمه 144 سوره بقره[ بالتحیة والإكرام ]دستنوشت: الاْكرام[، لئلّا یكون علینا حجّةٌ للطوائف اللّئام. و الصلوة و السلام كرّ اللیالی و الأیام على نبینا محمّدٍ و اله الكرام، و اللعن المستدام على أعدائهم إلى یوم القیام.
و بعد؛ چون وقت و قبله از مقدّمات و شرائط نماز و بعضى احكام دیگر ]«و بعضى احكام دیگر»، برافزوده مؤلّف است كه در بازنگرى، با قلمى كم رنگ افزوده شده است[، و شناختن این دو امر بر هر مسلمانى واجب و لازم است و تعیین سمت قبله و اوّل وقت ظهر از مسائل مهمّه دقیق ]چنین است در دستنوشت[ بشمار مىرود، لذا براى خدمت به عالم دیانت، مقدارى از وقت خود را صرف این دو امر شریف نمودم؛ و این مختصر را براى شرح آنها تألیف و در دسترس عموم برادران دینى نهادم. امید است اگر خطائى در آن دیده شود خرده نگیرند. و نام آن را قبلةالبلدان گذاردم.
و این كتاب مشتمل است بر یك مقدّمه و ]در تحریرِ نخست، چنین مىخوانیم: «… مشتمل است بردو مطلب». امّا مؤلّف فقید، در بازنگرىِ متن لفظ «بر» را حذف، و بر فراز آن، عبارت «بر یك مقدّمه و» را، افزوده است[ دو مطلب. (مقدّمه در صفحه مقابل ]این عبارت كه از سویه سمت راست، در كمانك شكسته قرار دارد امّا در سویه سمتچپ بدون علامت رها شده، برافزوده مؤلّف در بازنگرىِ متن است. با این حال در صفحه مقابل، «مقدّمه»اى به چشم نمىآید، چه آن صفحه با عبارت «قریب به آن واقع باشد» ـ نگر: مطلب اوّل، ذیل عنوانِ توضیح ـ آغاز مىشود. به گواهىِ سایه دشوارخوانى كه از هر كدام ازاین دو صفحه، بر برگ دیگر نمایان است هم، مىتوان پنداشت كه در میان این دو صفحه، بر دیگری قرار نداشته است. به هر روى ـ همانگونه كه در مقدّمه تحقیق باز گفتهام ـ ، سه صفحه با قلمى كه شبیه به قلمِ بازنگرىِ مؤلّف است و با قلم و نیز خطّ متن سازگار نمىنماید، در پایان رساله به چشم مىآید. این سه صفحه را ـ كه از ابتدا ناقص است ـ از آن رو كه در برگیرنده شرح اصطلاحات به كار رفته در كتاب است، مىتوان همان مقدّمه پنداشت. «مقدّمه»اى كه زین پس، در متن مىآید، صورت محقَّق همان سه صفحه است[ ]این عبارت كه از سویه سمت راست، در كمانك شكسته قرار دارد امّا در سویه سمت چپ بدون علامت رها شده، برافزوده مؤلّف در بازنگرىِ متن است. با این حال در صفحه مقابل، «مقدّمه»اى به چشم نمىآید، چه آن صفحه با عبارت «قریب به آن واقع باشد» ـ نگر: مطلب اوّل، ذیل عنوانِ توضیح ـ آغاز مىشود. به گواهىِ سایه دشوارخوانى كه از هر كدام از این دو صفحه، بر برگ دیگر نمایان است هم، مىتوان پنداشت كه در میان این دو صفحه، بر دیگرى قرار نداشته است. به هر روى ـ همانگونه كه در مقدّمه تحقیق باز گفتهام ـ ، سه صفحه با قلمى كه شبیه به قلمِ بازنگرىِ مؤلّف است و با قلم و نیز خطّ متن سازگار نمىنماید، در پایان رساله به چشم مىآید. این سه صفحه را ـ كه از ابتدا ناقص است ـ از آن رو كه در برگیرنده شرح اصطلاحات به كار رفته در كتاب است، مىتوان همان مقدّمه پنداشت. «مقدّمه»اى كهزین پس، در متن مىآید، صورت محقَّق همان سه صفحه است[.
1ـ در تعیین وقت ظهر؛
2 ـ در تعیین قبله.
]مقدّمه[
… ]همانگونه كه در زیرنویس پیشین نمودم، كلمه مقدّمه برافزوده ما است. این سه نقطه نیز، نشانگر نقصان متن در ابتداىِ آن است[ آن را معدّل گوئیم، و دوائر صغارى كه به موازات آن فرض شود، آنرا ]چنین است در دستنوشت. ظاهراً «آن» در این موضع زائد مىنماید[ مدارات فلكى گوئیم؛ مانند مدار رأسالسرطان و مدار رأسالجُدَى و سائر كواكب. و اجزاء بروج و قوس از هر مدارى را كه فوق افق باشد رأسالنهار، و قوس دیگر آن را كه تحتالأرض باشد قوس ]اللیل گوئیم[. ]در تصویر دستنوشت، تنها حروف «اللـ» بر جاى مانده، و ادامه این لفظ در كناره سمت چپ صفحه محو شده است. به هر روى، عبارت را با توجّه به معنى و نیز الفاظى كه مؤلّف خوددر همین سطور به كار برده است، تكمیل كردهام[.
افق
در هر شهر یا نقطه]اى[ ]دستنوشت: نقطه[ از زمین، هرگاه بر بالاىِ بلندى ایستاده در اطراف خود نظر كنیم ـ یعنى رو، به آفتاب باشد ]چنین است در دستنوشت. گویا مراد مؤلّف آنست كه: «رو، به سوى آفتاب باشد».[ ـ ، دائره]اى[ ]دستنوشت: دائره[ مىبینیم كه گویا زمین را از آسمان جدا نموده است، این دائره را افق گوئیم، كه یك قطب آن فوق الرأس و دیگرى تحتالقدم است. و افق نقاطى كه بر خطّ استواء واقع است، خطّ استواء و مدارات را دو نصف حقیقى مىنماید؛ و قوس اللیل و قوس النهار آنها برابر است، و از این رو در خطّ استواء روز و شب در تمام سال تفاوت نمىكند.
و قطب شمال و جنوب هم مماسّ با افق است.
ولى نقاطى كه در شمال خطّ استواء واقع است قطب شمال از افق ارتفاع دارد و آن ارتفاع، بقدر عرض آن شهر است؛ بلكه عرض شهر را از روى ارتفاع ستاره قطبىِ جُدَى و استطرلاب یا تئودلیف تعیین مىنمایند. و به همین مقدار قطب جنوب فرورفتگى دارد، و قوسالنهار كواكب شمالى در این گونه آفاق، زیادتر از قوس اللیل؛ و بالعكس قوسالنهار نقاط جنوبى در آن كمتر از قوساللیل مىباشد. ولى قوسالنهار و قوساللیل … استواء ]دستنوشت: «خطّ استواء». مؤلّف زان پس بر كلمه «خط»، خطّى افقى كشیده و بر فراز آن،كلمهاى دیگر كه به هیچ روى قابل خواندن نیست، افزوده است. سه نقطهاى كه پیش از كلمه «استواء» نهادهام، به همان كلمه ناخوانا اشاره دارد[ برابر است؛ و از این جهت در تابستان ـ كه آفتاب در شمال است ـ در این نقاط روز بلندتر از شب و در زمستان ـ كه آفتاب در جنوب است ـ روز كوتاهتر از شب، و اوّل حَمَل و اوّل میزان ـ كه آفتاب بر معدّل و برابر خط استواء است ـ شب و روز مساوى است.
و بعضى از مدارات كه نزدیك به قطب شمال است همیشه ظاهر و كواكب آن هیچ غروب نمىكنند و فقط دیده مىشود كه به دور قطب مىگردد.
و هر چه از خطّ استواء دورتر شویم، این تغییرات زیادتر مىشود تا آنكه به قطب شمال برسیم، ستاره قطبىِ جُدَى فوقالرأس واقع، و مدارات رحوى به دور ما مىگردد؛ و در تابستان آفتاب را مىبینیم كه قدرى از افق بر آمده رحوى به دور ما مىگردد؛ وزمستان زیر افق است، و از این رو شش ماه روز و شش ماه شب است.
و در شهرها و نقاطى كه در جنوب خطّ استواء واقع است، تمام این كیفیات بعكس مىباشد.
تفاوت قوس النهار و قوس اللیل
دائره افق از نقاطى كه شمالى است، با دائره افق از خطّ استواء، بر خطّ استواء تقاطع مىكند كه نصف افق استواء ـكه در شمال است ـ فوق دائره افق آن مكان، و نصف دیگر افق استواء تحت افق آن مكان مىافتد. و هر مدارى از مدارات هم با این دو دائره افق، هم در مشرق و هم در مغرب تقاطع مىكند. و از تقاطع آن مدار با دو افق، مثلّث قائم الزاویه]اى[ ]دستنوشت: قائم الزاویه[ تشكیل مىشود، كه زاویه قائمه آنْ، نقطه تقاطع آن مدار با افق استواء؛ و وترِ آن، قوسى از افق آن مكان است كه از خطّ استواء تا موقع تقاطع آن با آن، مدار شد. و قطعه]اى[ ]دستنوشت: قطعه[ از آن مدار را كه بین افق استواء و افق آن مكان با آن را كه در طرف شمال است از مشرق و مغرب تعدیلالنهار؛ و آن را كه در طرف جنوب است تعدیل اللیل گوئیم. پس اگر آن مدارْ شمالى است، زیادتىِ قوس النهار آن بر قوساللیل آن بقدر دو تعدیل ـ یعنى شرقى و غربى ـ مىباشد؛ و اگر جنوبى است نقصان قوس النهار آن از قوس اللیل آن بقدر این دو تعدیل است.
نصف النهار
براى هر شهر یا نقطه]اى[ ]دستنوشت: نقطه[ از زمین، یك نصفالنهار است؛ و آن دائره]اى[ ]دستنوشت: داره[ است كه از دو قطب شمال و جنوب و فوقالرأسِ آن مكان، بگذرد. و این دائره، قوسالنهار وقوساللیل آن مكان را بر دو نصف تقسیم مىكند. و زمانى كه آفتابْ فوق آن مكان به این دائره رسد، ظهر؛ و زمانى كه از تحت آن مكان باین دائره رسد، نصفِ شب آن مكان است؛ و كیفیت آن بعد از این مشروحاً معلوم خواهد شد.
طول
براى تعیین طول هر شهرى، اوّلاً یك نصف النهار را اختیاراً مبدأ قرار مىدهند، و نصف النهار مكانهاى دیگر را با آن مقایسه مىكنند.
در زمان سابق، مبدأ ]مؤلّف، بر فراز این كلمه ـ یعنى در میانه دو كلمه «مبدأ» و «را» ـ چنین افزوده است: «طول جزیره…». این سوّمین لفظ، قابل بازخوانى نیست و چیزى است شبیه به: «فرواند»(؟). اگر چهافزودنِ لفظِ «طول» در این میان، سخت سزاوار است، امّا از آنجا كه بقیه عبارت نامناسب و ناخوانا است، از افزودن آن به متن دست كشیدم[ را جزیره خالدات (قنارى) ]این كلمه، در دستنوشت نیز در میان دو كمانك قرار دارد[ قرار داده بودند، كه آخر خشكى بوده؛ ولى اخیراً چون ]چنین است در دستنوشت. ظاهراً: چون اخیراً[ آن را آب گرفته، فعلاً مبدأ طول را نصفالنهار گرینویچ ـ : رصدخانه انگلیس ـ قرار داده و دورىِ شهرها و نقاط را از آن از طرف مشرق تا صد و هشتاد درجه، طول شرقى، و از طرف مغرب طول غربى خوانند.
و طریقه تعیین طول هر شهر چنین است، كه چون به نظر ظاهرى آفتاب در بیست و چهار ساعت نجومى یك دوره فلك را طى مىكند، پس هر پانزده درجه آن را تقریباً یك ساعت نجومى، و یا یك درجه آن را چهار دقیقه نجومى تقریباً طى مىكند ]«پس هر پانزده… مىكند». این عبارت در دستنوشت، پس از آخرین سطر صفحه، به گونه نیمه مورّب نوشته شده است. سیاق معنى و نیز آغاز این عبارت در میان دو كلمه «مىكند» و «لذا»، باعث شد تا این عبارت را در این موضع قرار دهم[؛ لذا تفاوت ظهر آن شهر را با ظهر گرینویچ به حسب ساعت و دقیقه پیدا مىكنند؛ پس ساعات آنرا ضرب در شصت مىكنند تا دقائق آن معلوم شود و با دقائق جمع مىكنند، پس عدد دقائق را بر چهار تقسیم مىكنند؛ حاصل آن، درجاتِ طول آن شهر مىباشد تقریباً. پس اگر ظهر آن شهر، پیش از ظهر گرینویچ باشد، طول آن شهر شرقى؛ و اگر بعد از ظهر آن باشد طول آن شهر غربى است.
فرق ظهر حقیقى و نجومى نوشته شود. ]این عبارت، در دستنوشت به همین صورت پس از خطّ تیرهاى بلندتر از آنچه معمولاست، در ادامه سطر پیشین آمده است. گویا مرحوم مؤلّف در نظر داشته است، كه این مبحث را نیز به تفصیل به مباحث رساله حاضر بیفزاید، امّا به هر علّت به انجام آنچه در نظر داشته موفّق نشده است. اجمالى از این مبحث در عنوانِ «توضیح»، مندرج در ذیلِ «طریقِ سوّم» از راههاىِ شناخت ظهر، پس از این خواهد آمد[.
در بیان حركت انتقالىِ زمین
زمین در یك سال شمسى ـ یعنى: سیصد و شصت و پنج روز و ربعى تقریباً ـ یك مرتبه به دور خورشید مىگردد.
و ما این حركت را بجهت تقریب به اذهان بنظر ظاهرى براى شمس فرض مىكنیم و گوئیم: شمس در دائره عظیمه]اى[ ]دستنوشت: عظیمه[ سیر مىكند كه آن را دائره فلكالبروج گویند، زیرا كه صور بروج ـكه فرض نمودهاند ـ بر این دائرهاند ]در متن رساله، عبارتْ نخست چنین بوده است: «زیرا كه بروج بر این دائرهاند». مؤلّف زانپس، كلمه «صور» و نیز عبارتِ «كه فرض نمودهاند» را، بر فراز سطرْ در لابلاىِ كلمات آن عبارت نخست، با مدادى بسیار كم رنگ افزوده است. در پایان همین سطر، لفظ دیگرى نیز باهمان هیئت كم رنگ بر فراز آخرین بخش كلمه «دائرهاند» نگاشته شده، كه متأسّفانه به هیچوجه قابل خواندن نیست[. و بروج دوازدهاند:
1: حمل؛
2: ثور؛
3: جوزا؛
4: سرطان؛
5: اسد؛
6: سنبله؛
7: میزان؛
8: عقرب؛
9: قوس؛
10: جُدَى؛
11: دَلْو؛
12: حوت.
و هر ]یك[ بر حسب سى درجه ]عبارت «و هر بر حسب سى درجه»، در همین موضع در بالاىِ سطر، نوشته شده است. ازآنجا كه كلمه نخستِ این عبارت الحاقى، بوضوح «هر» است و به هیچ وجه «همه» نیست، بهناگزیر كلمه «یك» را به متن افزودهام[ ـ كه شرح آنها بیاید ـ . و این دائره بر دو نقطه ـ كه اوّل حَمَل و اوّل میزان باشد ـ با دائره معدّل ـ كه برابر با خطّ استواء است ـ ، تقاطع مىكند. و نصف آن ـ كه از اوّل حَمَل تا اوّل میزان باشد ـ در شمال دائره معدّل و نصف دیگر آن ـ كه اوّل میزان تا اوّل حَمَل باشد ـ در جنوب دائره معدّل مىافتد.
و نهایت دورىِ این دائره از دائره معدّل در شمال، اوّل سرطان است، و آن را میل كلّىِ شمالى گویند ]جمله «است و آن را میل كلّىِ شمالى گویند»، با قلمى مدادگونه و بسیار كمرنگ، در بالاىِ سطر در همین موضع نگاشته شده است[؛ و در جنوب اوّل جُدَى است و آن را میل كلّىِ جنوبى گویند. و آن بیست و سه درجه و بیست و هفت دقیقه است تقریباً ]این كلمه نیز، با همان هیئت پیشین بر فراز سطر آمده است[. و در اجزاء دیگر، دورىِ آن را از معدّل، میل جزئى گویند.
و شمس تقریباً روزى یك درجه از این دائره، و در سى روز تقریباً برجى را طى مىكند؛ و در اوّل حمل و اوّل میزان ـ كه نقطه تقاطع است ـ سیر شبانهروزىِ شمس بر معدّل و برابر خطّ استواء، و شب و روز در اغلب آفاقْ مساوى است.
و چون از اوّل حَمَل بگذرد، تا اوّل سرطان ]عبارتِ «تا اوّل سرطان»، با حذف كلمه «روز» از متن، به جاىِ آن در فاصله دو سطر، افزوده شده است[ در آفاقِ مایله شمالى به نسبتْ روزها بلند و شبها كوتاه مىشود ]در اینجا، بر فراز عبارت، جملهاى افزوده شده كه به شدّت كمرنگ است و دشوارخوان چیزى است شبیه به: «و از اوّلِ سرطان تا اوّلِ میزان، شبها بلند و روزها كوتاه مىشود». به هرحال هر چند این عبارت صحیح است و مكمّل معناى متن، امّا از آنجا كه نسبت به قرائت خود و بویژه در سه كلمه اخیر، بىگمان نیستم، آن را در متن رساله جاى ندادم[، زیرا كه سیر شبانهروزىِ شمس بر مدارات شمالى است و قوسالنهار آنها زیادتر از قوساللیل آنها است؛ و از اوّل میزان تا اوّل حمل، روزها كوتاه و شبها بلند مىشود، زیرا كه سیر شمس بر مدارات جنوبى و قوس النهار آنها كمتر از قوس اللیل آنها مىباشد؛ و در آفاقِ مایله جنوبى به عكس است، یعنى در زمانى كه آفتاب میل شمالى دارد روزها كوتاهتر از شبها، و در زمانى كه میل جنوبى دارد روزها بلندتر از شبها است.
توضیح: به عقیده اروپائیان، میل كلّىِ هر سالى، 46837% ثانیه نقصان مىیابد؛ و در سال 1375 قمرىِ هجرى مطابق با سال1956 میلادى، 23 درجه و 26 دقیقه و 42 ثانیه است؛ و در هر سالى دیگر بعد از این تاریخ بخواهند میل كلّى را تعیین نمایند، باید46837را در عددِ سالهاى بعد از سال فوق ضرب نموده از میل كلّىِ فوق، تفریق نمایند؛ باقیمانده میل كلّىِ آن سال خواهد بود.
و این نقصان تا زمانى است كه میل كلّى به 22 درجه و 51 دقیقه برسد، و آن پس از نُه هزار و یكصد و هشتاد و پنج سال ]عبارت حاضر، صورت اصلاح شده متن است. مؤلّف، نخست این عدد را «نُه هزا و دویست و چهل و یك سال» به كتابت آورده، و زان پس با حذف آن، عبارت جدید را جانشینان كرده است[ بعد از تاریخ فوق است ـ كه سال 1 1141 میلادى باشد ـ ؛ پس از آن به همین مقدار رو به زیادتى مىگذارد ]«پس از… مىگذارد» به صورتى ناخوانا و كمرنگ، در فاصله دو سطر اضافه شده است[. و در كلام علماء هیئت اسلامى هم ـ مانند خواجه نصیرالدین ]«و غایت میل فلك… و آن به هر وقت كمتر مىباشد، و آن را میل كلّى خوانند»؛ بنگرید: «زبدة الهیئة» ص 15 ـ چاپ سنگى تهران، سال 1322هـ . ق ـ[ و علامه خفرى ]راقم به نسخهاى از «شرح تذكره»ى خفرى دست نیافت تا این سخن را بدان مستند سازد؛ امّا بنگرید: «دروس معرفة الوقت و القبلة» ص 200؛ «دروس هیئت و دیگر رشتههاى ریاضى» ج 1 ص 31[ و ]«مانند… خفرى»، برافزوده مؤلّف است با قلمى كمرنگ در پائین سطر[ ـ اشاره به این تناقص شده است ]در اینجا نیز، مؤلّف علامه در كناره سوىِ چپ صفحه، عبارتى را با مداد بسیار كمرنگ که تنها سایهاى از آن دیده مىشود و در عین حال كاملاً ناخوانا است، افزوده است. از این عبارت، تنها كلماتِ «چرا… یك…» قابل خواندن است[.
امّا طریقه پیدا كردن میل جزئىِ هر درجه از دایرة البروج چنین است كه: سینوس (جیب) ]این كلمه، هم در اینجا و هم در دو كاربرد دیگرى كه در این بند دارد، توسّط خود مؤلّف در كمانك قرار گرفته است[ میل كلّى را در سینوس (جیب) بُعدِ آفتاب از اعتدال اقرب ضرب نمائیم، حاصل سینوس (جیب) میل آن درجه مفروضه باشد. و اگر با لگاریتم حساب كنیم آسانتر و اقرب به تحقیق است.
و ما میل جزئىِ هر درجه از فلك البروج را در سال فوق، به لگاریتم استخراج نمودیم و در این جدول درج نمودیم؛ و آن براى تعیین زمان رسیدن آفتاب در مقابل كعبه، بكار مىرود.
(جدول نوشته شود). ]این عبارت، به همین صورت در میانه سطر و در میان دو كمانك نوشته شده است. گویا مؤلّف، موفّق به ترسیم جدول مورد نظر نشده و یا آن جدول به همراه متن رساله، محفوظ نمانده است[.
مطلب اوّل
] طرق تعیین وقت ظهر [ ]عنوان، برافزوده ما است[
ظهر را به پنج طریق مىتوان تعیین نمود:
طریق اوّل: به شاخص قائم.
و آن میله یا ستونى است قائم بر ارض، كه آن را در زمین مسطّح چنان نصب نمایند كه از هر طرف موازى با شاقول باشد. پس از آن خطّ جنوب و شمال را ـ كه آن را خط نصف النهار گویند ]آنچه در میان دو نیم خط آمده، افزوده مؤلّف بصورت مورّب در حاشیه صفحه است[ ـ از پاى آن شاخص ]به صورت[ ] بجاى این كلمه كه در میان دو علامت نهادهام، در دستنوشت در ابتداىِ سطر كلمهاى نوشتهشده كه به علّت گذر زمان و رطوبت زدگى، قابل خواندن نیست. كلمه حاضر به اقتضاىِ معنى انتخاب شده است[ دقیق پیدا نموده، پس در هر موقع سال كه باشد هرگاه سایه آن میله یا ستون در آن خط افتاد در ]آن[ ] این كلمه نیز، آن گونه كه در پانوشت پیشین نمودم، در اثر رطوبتزدگى قابل خواندن نیست[ شهر و آبادى اوّل ظهر است.
توضیح: در بعضى از شهرها كه در خطّ استواء است یا قریب به آن واقع باشد ـ به نوعى كه عرض آن به اندازه میل كلّى، یعنى بیست و سه درجه و بیست و هفت دقیقه یا كمتر باشد ـ ، در بعضى از روزهاى سال كه آفتاب ]به[ ] این لفظ را، به اقتضاىِ عبارت به متن افزودهام[ فوق الرأس آن شهر مىرسد، اوّل ظهر وقتى است كه سایه غربىِ شاخص تمام و سایه شرقى حادث شود. و این در شهرهائى كه عرض آنها به اندازه میل كلّى است در یك موقع سال ـ كه آن اوّل تیرماه است اگر عرض آن شمالى باشد؛ و اوّل مهرماه است اگر میل آن جنوبى باشد ]تمامى عبارتى كه در میان دو نیم خط قرار گرفته ـ گویا در بازبینىِ رساله ـ ، در حاشیه سمت راست صفحه به متن الحاق شده است[ ـ و در شهرهائى كه عرض آنها كمتر از میل كلّى باشد در دو موقع سال است، و آن وقتى است ]«و آن وقتى است»، برافزوده مؤلّف است با قلمى كمرنگ در میانه دو سطر[ كه میل آفتاب به اندازه عرض آن شهر شود، یكى در موقع زیاد شدن میل و یكى در موقع كم شدن آن ـ بشرط آنكه میل و عرض هر دو شمالى یا هر دو جنوبى باشد ]آنچه در اینجا در میان دو نیم خط قرار گرفته است نیز، برافزوده مؤلّف در میانه دو سطر است[ ـ سایه شاخصْ اوّلِ ظهر تمام مىشود؛ و در شهرهائى كه بر خطّ استواء است اوّل فروردین و اوّل مهرماه، اوّل ظهر سایه شاخص تمام مىشود.
توضیح: خطّ جنوب و شمال را به چهار طریق مىتوان تعیین نمود:
1 ـ یك روز با ساعت دقیق در وقت ظهر حقیقىِ آن شهر، در سایه آن میله یا ستون قائم، خطّى مىكشیم كه همان خط، خطِّ جنوب و شمال است.
2 ـ با قطب نما. كه عقربك آن را مقابل آن میله یا ستون نگاه داریم ]این كلمه، در دستنوشت بصورت «میداریم» نوشته شده، امّا گویا مؤلّف آن را به «داریم» تغییر داده، چه خطّى كمرنگ بر جزء اوّل كلمه ترسیم و حرف «دال» را بر بالاى آن نگاشته است[ و موازى آن با دقّت خطّى در پاى آن میله یا ستون بكشیم، كه این خط نیز خطّ جنوب و شمال است؛ ولى فی الجمله این طریق تقریبى است.
3 ـ به دائره هندیه. و آن چنان است كه زمینى را چنان مسطّح مىنمائیم كه خطّ قائم یا شاقول بر آن عمود باشد، یا با تراز بنّائى آن را مسطّح نمائیم ]از صحّت قرائت این كلمه، بىگمان نیستم[. و در آن دائره]اى[ ]دستنوشت: دایره[ مىكشیم و شاخصى در مركز آن بخطّ قائم نصب مىكنیم چنان كه فاصله سر آن شاخص از تمام نقاط محیط آن دائره از اطراف برابر باشد؛ یا آن شاخص از هر سمت بر شاقول موازى باشد ]«یا آن… باشد»، بر افزوده مؤلّف است با قلمى كمرنگ برفراز سطر[. پس در طرف صبح كه سایه آن در طرف مغرب است در موقعى كه سایه آن كوتاه مىشود تا آنكه ]«كوتاه مىشود تا آنكه»، عبارتى است كه مؤلّف در سویه راست صفحه، در حاشیه آوردهاست. این عبارت رطوبت زده است و چندان واضح نمىنماید[ ]به[ ]این لفظ را، به اقتضاى معنى به متن افزودهام[ لب دائره مىرسد، آن نقطه را از محیط دائره نشان مىكنیم؛ و هم چنین در طرف عصر كه سایه آنْ طرف مشرق مىافتد در موقعى كه سایه آن بلند مىشود تا آنكه لب دائره مىرسد، آن نقطه را نیز از محیط نشان مىكنیم. بعد از آن، نقطه میانه آن دو نشان را از محیط پیدا مىكنیم و از آن نقطه، خطّى به مركز دائره وصل مىكنیم و آنرا تا طرف دیگر محیط امتداد مىدهیم؛ این هم خطّ جنوب و شمال است. و هر موقعى كه سایه آن شاخص در آن خط افتد اوّل ظهر است.
4 ـ در شب، دو نقطه را كه اقلّاً سه چهار متر بین آنها فاصله باشد با ستاره جُدَى برابر كن، خطّ بین آنها خطّ جنوب ]است[. ]عبارت «فاصله باشد… جنوب»، در حاشیه سمت چپ صفحه، افزوده شده است. متأسّفانه آنگونه كه در تصویر دستنوشت ظاهر است، انجام این عبارت در زیر تاخوردگىِ صفحات مخفى شده است. به هر روى، كلمه ]است[ را، به اقتضاى معنى به اینجا افزودهام.[
طریق دوّم براى تعیین ظهر: شاخص افقى است.
و آن، چنان است كه در سطح دیوارى كه برابر جنوب باشد، شاخص ـ مانند میخ ـ چنان نصب كنیم كه با دقّت و با مطابقه با شاقول، موازى با خطّ جنوب و شمال باشد. پس از آن خطّ قائمى از پایه آن شاخص سرازیر ]این لفظ ـ گویا در بازنگرىِ مؤلّف ـ، در فاصله دو سطر افزوده شده است[ بر آن سطح دیوار مىكشیم؛ پس هر موقعى كه سایه آن در آن خط افتد، اوّل ظهر است.
توضیح: در بهار و تابستان، اوّل ظهر سایه شاخص قائم بتدریج كوتاه و سایه شاخص افقى بلند مىشود؛ و بالعكس در خزان و زمستان سایه شاخصِ قائم بتدریج بلند و سایه شاخص افقى كوتاه مىشود.
طریق سوّم:
به تعیین كردن نصف تحقیقىِ روز است به ساعت یا غیر آن؛ مانند آنكه ساعات با عملى مثلاً تطبیق نمایند. ]«مانند آنكه… نمایند»، جنین است به وضوح در دستنوشت. هر چند گویا عبارت بر كنار از خللى نیست[.
توضیح: براى آنكه بر نمازگزاران، امرِ ظهر اشتباه نشود، گوئیم: در اصطلاح اهل نجوم، ظهر را ]به[ ]این لفظ را، به اقتضاى معنى به متن افزودهام[ دو طریق نشان مىدهند:
اوّل: ظهر وسطى؛
دوّم: ظهر حقیقى.
و این دو ظهر با هم فرق دارد ]«و این… دارد»، با قلمى كمرنگ، در فاصله دو سطر به متن اضافه شده است[؛ و در چهار موقع سال ـ كه آن: 3 دى ماه، و 24 فروردین ماه، و 23 خرداد، و 8 شهریور باشد ـ ظهر حقیقى و ظهر وسطى تا سه چهار روزى مطابق، و در غیر این چهار موقع ظهر حقیقى یا قبل از ظهر وسطى یا بعد از آن مىباشد.
و شرح آن چنان است كه: در سوّم دى كه ظهر حقیقى مطابق ظهر وسطى است، پس از سه چهار روز ظهر حقیقى بعد از ظهر وسطى مىافتد و بتدریج زیاد مىشود، تا 21 بهمن ماه به پانزده دقیقه مىرسد؛ و پس از دو روزى بتدریج كم مىشود و تا 24 فروردین باز با ظهر وسطى مطابق مىشود، و پس از سه چهار روزى ظهر حقیقى پیش از ظهر وسطى مىافتد و بتدریج زیاد مىشود تا 15 اردیبهشت به 2 دقیقه مىرسد؛ و تا دوّم خرداد به همین اندازه است و پس از آن بتدریج كم مىشود تا 23 خرداد باز مطابق با ظهر وسطى مىشود؛ و پس از سه چهار روزى باز ظهر حقیقى بعد از ظهر وسطى مىافتد و بتدریج زیاد مىشود تا 24 تیرماه به شش دقیقه برسد؛ و تا 15 مرداد ماه به همین اندازه است، و پس از آن بتدریج كم مىشود تا 8 شهریور كه با ظهر وسطى باز مطابق مىشود؛ و پس از دو سه روزى باز ظهر حقیقى پیش از ظهر وسطى مىافتد وبتدریج زیاد مىشود تا اوّل آبان به 16 دقیقه مىرسد، و پس از هشت روز بتدریج كم مىشود تا باز 3 دى با ظهر وسطى مطابق مىشود؛ و شرح آن در تقاویم است.
و این شرح كه نگاشتیم براى این است كه نمازگزاران بدانند كه ساعت ظهر كوك مطابق با ظهر وسطى پایتخت هر كشورى است كه براى تنظیم اوقات شهرهاى تمام كُره و اخبارات ]چنین است در دستنوشت، هر چند معنى آن چندان واضح نمىنماید[ قرار داده شده، و آن در همان پایتخت هم غیر از ظهر حقیقى است. و بعلاوه ظهر حقیقى شهرهاىِ دیگر هم با ظهر حقیقىِ پایتخت ـ مانند طهران ]ضبط كلمه، مطابق است با رسم الخطِّ مؤلّف در دستنوشت[ ـ نیز مختلف است، كه در این مختصر جاى شرح آن نیست؛ و ما در هیئتْ آن را مشروحاً با علّت این اختلاف نوشتهایم.
طریق چهارم:
آنست كه در هر شهرى در زمین مسطّحى یك شاخص یك مترى مثلاً بخطّ قائم نصب كنیم و از اندازه سایه آن به حسب سانتىمتر ظهر را تعیین نمائیم، و این طریق را ما براى رأس هر ده روزى از سال نسبت به هر شهرى در جداول بعد تعیین نمودیم.
و طریق تعیین آن از روى ارتفاع آفتاب و نسبت آن با سایه شاخص است؛ و این طریق نیز فى الجمله تقریبى است. ]«و این… است»، عبارتى است كه مؤلّف پس از ستردن عبارتى از متن، به گوشه زیرینِسمت چپ صفحه افزوده است. این بخش رطوبت دیده است و چندان واضح نمىنماید[.
و به این طریق در اخبار نیز اشاره شده است؛ قال الصادق علیهالسلام: «تَزولُ الشمسُ فی النصف مِن حَزیران على نصفِ قدمٍ، و فی النصف من تموزَ على قدمٍ و نصفٍ، و فی النصف من ابَ على قدمین و نصفٍ، و فی النصف من أیلولَ على ثلاثة أقدامٍ و نصفٍ،وفی النصف من تشرین الأوّل على خمسة أقدامٍ ]ضبط كلمه «أقدام» موافق است با روایت صاحب وسائلالشیعه. این لفظ در نقل منلایحضره الفقیه و تهذیب الأحكام نیامده است[ و نصفٍ، و فی النصف من تشرین الآخر على سبعةٍ و نصفٍ، و فی النصف من كانون الأوّل على تسعةٍ و نصفٍ، و فی النصف من كانون الآخر على سبعةٍ و نصفٍ، و فی النصف من شبّاط على خمسةٍ و نصفٍ، و فی النصف من آذارَ على ثلاثةٍ و نصفٍ، و فی النصف من نیسان على قدمین و نصفٍ، و فی النصف من أیارَ على قدمٍ و نصفٍ، و فی النصف من حَزیرانَ على نصف قدمٍ». ]بنگرید: «من لایحضره الفقیه»، ج 1، ص 223، حدیث 673؛ «تهذیب الأحكام»، ج 2، ص 276 حدیث 133؛ «وسائل الشیعة»، ج 4، ص 163، حدیث 4805[.
یعنى: اوّل ظهر، آن وقتى است كه كوتاهى سایه مىرسد به حدّى كه سایه قدّ انسان در نیمه ماه حزیزان ـ : روزى كه اوّل تیرماه است ـ بمقدار نصف قدم باشد ـ یعنى كه نصف قدّ پاى آن شخص باشد ـ ؛ و در نیمه تموز ـ كه اوائل مرداد است ـ به مقدار یك قدم و نیم، و در نیمه آب ـ كه اوائل شهریور است ـ به مقدار دو قدم و نیم، و در نیمه از ماه ایلول ـ كه اوائل مهر باشد ـ بمقدار سه قدم و نیم، و در نیمه از ماه تشرین الأوّل ـ كه اوائل آبان باشد ـ بمقدار پنج قدم و نیم و در نیمه ماه تشرین الآخر ـ كه اوائل آذرماه باشد ـ بمقدار هفت قدم و نیم؛ و در نیمه ماه كانون الأوّل ـ كه اوائل دى باشد ـ بمقدار نه قدم و نیم؛ و در نیمه ماه كانون الآخر ـ كه اوائل بهمن باشد ـ بمقدار هفت قدم و نیم؛ و در نیمه ماه شبّاط ـ كه اوائل اسفند باشد ـ بمقدار پنج قدم و نیم؛ و در نیمه آذرماه ]چنین است در دستنوشت[ رومى ـ كه اوائل فروردین باشد ـ بمقدار سه قدم و نیم؛ و در نیمه ماه نیسان ـ كه اوائل اردیبهشت باشد ـ بمقدار دو قدم و نیم؛ و در نیمه ماه أیار ـ كه اوائل خرداد باشد ـ بمقدار یك قدم و نیم؛ و باز در نیمه حزیران ـ كه اوائل تیرماه باشد ـ بمقدار نصف قدم برسد.
و این طریق كه امام علیهالسلام مىفرماید، از راه نسبتى است كه بین قدّ هر چیز و سایه او است.
و نیز قدّ هر شخصِ انسانِ متناسب الخلقه، برابر هفت قدم او است؛ و مراد از «قدم»: قدّ پاى شخص مىباشد.
و این طریق بنا بر فهم عوام بر سبیل تقریب فرموده، و ما مطابق مقیاس معروف این زمان ـ كه متر باشد ـ براى تحقیقى بودن آن، قدّ شاخص را یك متر و سایه آن را در اوّل ظهر به متر و سانتیمتر از روى ارتفاع شمس و تناسب، در جداول تعیین نمودیم كه اوّل ظهر تحقیقاً معلوم شود؛ اگر قدّ شاخص بلندتر یا كوتاهترباشد، سایه آن هم به همان نسبت باید بلند یا كوتاه باشد. مثلاً اگر قدّ شاخص نیممتر باشد، مقادیر سایه را كه در جدول معین نمودهایم، براى هر ده روزى نیز باید نصف نمود.
طریق پنجم:
آنكه اوّل ظهر وقتى است كه سایه شاخص یا سایه انسان به نهایت كوتاهى رسیده، و شروع به بلند شدن مینماید. بنابراین اگر انسان قریب بظهر سایه را تدریجاً نشان كند و بعد از آن نظر كند، اگر سایه باز كوتاه شده بداند كه ظهر نشده، و اگر بلند شده بداند كه ظهر رد شده است.
و علّت این مطلب آنست كه، هر چه ارتفاع آفتاب زیاد شود سایه شاخص كوتاه مىشود، و چون غایت ارتفاع شمس در هر روزى وقت ظهر است، پس غایت كوتاهى سایه هم اوّل ظهر مىباشد. و به این طریق هم در اخبار أئمّه اطهار علیهمالسلام اشاره شده است؛ رُوی عن سماعة قال: «قلت لأبی عبداللّه علیهالسلام: جُعلت فداک! متى وقت الصلوة؟
فأقبل یلتفت یمیناً و شمالاً كأنّه یطلب شیئاً. فلمّا رأیت ذلک تناولتُ عوداً فقلت: هذا تطلب؟
قال: نعم! فأخذ العود فنصبه ]در مصادر، این لفظ بصورت «فنصب» ضبط شده است[ بحیال الشمس؛ ثمّ قال: إنّ الشمس إذا طلعت كان الفیء طویلاً، ثمّ لایزال ینقص حتّى تزول الشمس ]این كلمه در متن نیامده، و برافزودهاى است بر اساس مصادر[. فإذا زالت زادت، فإذا استبَنتَ فیه ]این كلمه در روایت تهذیبالأحكام نیامده است[ الزیادة فصَلِّ الظهرَ. ثمّ تمهَّل قدر ذراعٍ، ثمّ صلِّ ]در مصادر، عبارت «ثمّ صلِّ» به صورت «و صلِّ» روایت شده است[ العصر». ]بنگرید: «تهذیب الأحكام»، ج 2، ص 27، حدیث 36؛ «وسائل الشیعة»، ج 4، ص 162، حدیث 4803[.
یعنى: از سماعه روایت شد كه گوید: خدمت حضرت صادق بعرض رسانیدم كه: جانم فدایت! چه زمانى وقت نماز ظهر است؟
پس دیدم آن حضرت نظر به طرف راست و چپ خود مىنماید مانند آنكه در جستجوى چیزى است. چون این حال را از آن حضرت دیدم قطعه چوبى پیدا نمودم و بعرض حضرت رسانیدم كه: شما در جستجوىِ این بودید؟
فرمودند: بلى! پس آن چوب را گرفت و در برابر آفتاب نصب نمود، پس فرمودند: زمانى كه آفتاب طلوع مىكند سایه این چوب بلند است و بتدریج كوتاه مىشود تا به غایت كوتاهى مىرسد، پس از آن سایه زیاد مىشود؛ پس هر زمانى كه زیادتىِ آن را فهمیدى پس نماز ظهر را بخوان. پس از آن تا زمانى كه به مقدار یك ذراع بلند شود تأمّل كن و نماز عصر را بخوان.
خبر دیگر: ابن أبی حمزه گوید: خدمت حضرت صادق مذاكره وقت ظهر شد، فرمودند: «تأخذون عوداً طوله ثلاثة أشبارٍ ـ و إن زاد فهو أبین ـ . فیقام، فمادام ترى الظلّ ینقص ]این لفظ در روایت وسائلالشیعة، به صورت «یتقصّر» آمده است[ فلمتزُل، فإذا زاد الظلّ بقدر النقصان فقد زالت». ]بنگرید: «تهذیب الأحكام»، ج 2، ص 27، حدیث 27؛ «وسائل الشیعة»، ج 4، ص 163، حدیث 4804[.
یعنى: چوبى پیدا كنید كه بلندى آن سه وجب باشد ـ و اگر بلندتر باشد بهتر معلوم مىشود ـ ؛ پس آن چوب را در زمین بخطّ قائم نصب كنید. پس نظر كنید تا زمانى كه سایه آن كوتاه مىشود وقت زوال نرسیده، و هر زمانى كه پس از غایت كوتاهى روى به زیادتى نهاد وقت زوال است».
مطلب دوّم
] در تعیین قبله [ ]عنوان، برافزوده ما است.[
و آن را به طرق چندى تعیین نمودهاند؛ و ما به پنج طریق ـ كه سادهترین راهها است ـ ، اكتفا مىنمائیم:
طریق اوّل:
به علاماتى كه در كتب فقهیه ضبط شده است؛ و مجموع آنها شش علامت است:
1ـ ستاره جُدَى، كه باید در غایت ارتفاع و غایت انخفاض:
براى اهل عراق: بر مَنْكِب راست؛
و براى اهل ایران: پشت شانه راست؛
و براى اهل شام: بر مَنْكِب چپ ]چنین است بوضوح در دستنوشت. تحقیق مطلب را بنگرید: «الروضة البهیة» ـ طبع كلانتر ـ ج 1، ص 512[، واقع شود.
2ـ ستاره سُهَیل، كه باید در وقت غروب براى اهل عراق و ایران، و براى اهل شام در وقت طلوع بین دو چشم نمازگزار واقع شود.
3ـ براى اهل عراق، مغرب بر دست راست و مشرق بر دست چپ نمازگزار واقع شود. و این علامت براى بلاد غربى عراق تحقیقى ولى براى بلاد شرقى عراق ـ مانند نجف و كربلا و ایران ـ بسیار دور از تحقیق است؛ زیرا كه قبله این بلاد از جنوب بطرف مغرب بتفاوت بلاد ]«بلاد»، برافزوده مؤلّف در بازنگرىِ متن است[ داراى انحراف است.
4ـ براى اهل عراق در وقت غروبِ آفتاب در شب هفتم هر ماه، و در وقت نصف شب در شب چهاردهم هر ماه، قمر بین دو چشم نمازگزار واقع شود. و این علامت هم مانند علامت سوّم است در تقریب. ]توضیح این بخش را بنگرید: «مستند الشیعة»، ج 4، ص 185[.
5ـ محراب مساجد، كه حجّیت این علامت از جهت حمل فعل اهل اسلام بر صحّت است؛ ولى چون احتمال اشتباه بر اهل اسلام مىرود، این علامت موجب ظنّ قوى مىباشد.
6ـ قبور مسلمین، كه این علامت هم مانند علامت پنجم است.
طریق دوّم:
قبله نما. كه بعضى از آنها مختصّ یك شهر و در جاهاى دیگر به كار نمىرود، وبعضى از آنها با دانستن انحراف براى هر شهرى به كار مىرود.
طریق سوّم:
آن كه خطّ جنوب و شمال را بطریقى كه در باب وقت معلوم شد تعیین نموده، و انحراف آن شهر را نیز تعیین نموده و بمقدار درجات انحراف، از جنوب یا شمال به مشرق یا مغرب قبله را تعیین نمایند.
توضیح: طریق تعیین قبله از روى دائره هندیه چنان است كه اوّلاً ـ بنوعى كه در وقتْ معلوم شد ـ دائره را رسم نمائیم و خطّ جنوب و شمال آن را نیز بكشیم؛ پس از آن، از نقطه بین دو نقطه شمال و جنوب، خطّى به مركز وصل نموده و تا طرف دیگر محیط امتداد مىدهیم كه بر خطّ جنوب و شمال در مركز عمود، و دائره به این دو خط، به چهار قسمت برابر تقسیم شود. و این خط را خطّ مشرق و مغرب، و نقطه رأس این خط را ـ كه طرف طلوع آفتاب است ـ نقطه مشرق، و نقطه مقابل آن را نقطه مغرب گوئیم. پس از آن، هر ربعى از محیط را به نود جزءِ برابرْ، تقسیم مىكنیم و هر جزئى را درجه مىگوئیم، كه تمام محیط سیصد و شصت درجه مىشود؛ و اگر حاجت باشد هر درجه را به شصت جزء تقسیم مىكنیم و هر جزئى را دقیقه، و باز هر دقیقه را به شصت ثانیه تقسیم مىكنیم، و همچنین است ثالثه و رابعه و غیر آنها تا عاشره. بعد از آن با ملاحظه جدول طول و عرض بلاد مىبینیم كه شش صورت اتّفاق مىافتد:
صورت اوّل: شهرهائى كه طول آنها مطابق مكّه ـ یعنى 39 درجه و 10 دقیقه ـ است ]در دستنوشت، در اینجا سه سطر به چشم مىآید كه مؤلّف ـگویا در بازنگرى ِمتن ـ خود برروى آنها خطّ كشیده، و از رساله سترده است. این سطور، درباره تعیین دقیق قبله شهرهائی همچون مدینه است[؛ قبله این بلادها ]چنین است در دستنوشت[ در بعضى رو به نقطه جنوب است، و آن در شهرهائى است كه عرضْ شمالى و زیاده از 21 درجه و 25 دقیقه باشد ]«است و آن… باشد»، ابتداىِ عبارتى است طولانى، كه مؤلّف با مدادى كمرنگ بر بالاىِ سطر و تمامىِ كناره سویه چپ صفحه، گویا در بازنگرىِ متن نوشته است. از اینعبارت، تنها همین قسمت قابل خواندن است و متأسّفانه، كمرنگى قلم و نیز آشفتگىِ كلماتمانع از خواندن بقیه عبارت مىشود[. و در بعضى رو به نقطه شمال است؛ و شرح آن در كتبِ مشروحه است.
صورت دوّم: شهرهائى كه عرض شمالىِ آنها مطابق مكّه ـ یعنى 21 درجه و 25 دقیقه ـ است؛ قبله این بلاد در بعضى رو به نقطه مشرق ]از فراز این لفظ نیز، عبارتى بگونه بسیار كمرنگ آغاز، و تنها سایهاى از آن در اطراف اینسطر به جاى مانده است. از این رو، نمودن آن در متن ممكن نمىباشد[، و در بعضى رو به نقطه مغرب است؛ و شرح آن نیز در كتب مشروحه است.
و در چهار صورت دیگر ـ كه عرض و طول شهرى مخالف مكّه باشد ـ ، تعیین قبله را دو نوع مىتوان نمود:
نوع اوّل: انحراف آن شهر را از جدول تعیین نموده و مطابق آن انحراف، از دائره هندیه قبله را تعیین مینمائیم.
نوع دوّم: ]آنگونه كه در پیشنوشتِ خُرد این رساله نمودهام، متن نوشتارىِ مسلسل رساله حاضر درهمین جا پایان مىپذیرد، و در صفحات پسین رساله ـ جز از بخشى كه به عنوان «مقدّمه» درابتداىِ رساله ذكر شد، و صفحهاى كه پس از این در توضیحِ «وضع كعبه و اطراف آن» مىآید ـ ، تنها جداول مربوط به طول و عرض جغرافیائىِ شهر اصفهان، و زان پس جداول مربوط بهشمارى از دیگر شهرها و قصبات، و نیز ثمرات فقهىِ آن در باب نماز، در فراز و فرود صفحات نموده شده است. هر چند با توجّه به خُردىِ توضیح مؤلّف درباره نوع اوّل ـ مندرج در دو سطر پیشین ـ و نیز ذكر مباحث مربوط به وقت و قبله ـ كه موضوع رساله حاضر است ـ نمىتوان مطالب نانوشته و یا از دست شده متن را، چندان زیاد تصوّر نمود[.
وضع كعبه و اطراف آن: ]مندرجات این صفحه، به همین صورت كه در حروفنگارىِ حاضر نمودهام، در آخرین صفحه دستنوشت به چشم مىآید. مىتوان پنداشت كه این «فوائد متفرّقه»، به نظر مؤلّف شایستگىِ الحاق به متن حاضر را داشته، و از این رو، در این انجامین بخش كتاب به ضبط آن پرداخته است[.
ركن حجرالأسود: طرف مشرق؛
ركن عراقى: طرف شمال؛ ركن شامى: طرف مغرب؛ ركن یمانى: طرف جنوب.
منى و مشعر (: مزدلفه) و عرفات: طرف مشرق مكّه؛
جدّه: طرف مغرب مكّه؛
حِجر اسماعیل: زیر ناودان طلا، نیمدائره]اى[ ]دستنوشت: نیم دائره[ است جنب شمال غربىِ خانهْ بین ركن عراقى و ركن شامى؛
مقام ابراهیم و چاه زمزم: طرف مشرق كعبه؛
بازار: بین صفا و مروه طرف مشرق آن؛
فاصله بین صفا و مروه: تقریباً چهارصد و سى متر.
قاعده پیدا كردن اختلاف شب و روز ]دستنوشت: + «را». این لفظ كه زائد مىنماید را، در متن ذكر نكردهام[ در هرنقطه
تانژانت عرض بلد × تانژانت میل شمس = كسینوس نصف قوس اللیل؛
و نصف قوس اللیل × 2 = تمام قوس اللیل؛
و تمام آن تا 360 درجه = قوس النهار؛
و یك درجه = 4 دقیقه زمانى؛
و 15 درجه = یك ساعت.