• رسالة العشرة الكاملة

تألیف: ملّا حبیب الله كاشانی

تصحیح و تحقیق: سید مصطفی موسوی‌بخش

 

مقدمه تحقیق

از جمله علوم قرآنی كه دانشمندان مسلمان به آن پرداخته‌اند علم تجوید و قرائت قرآن كریم است. تلاوت علم تجوید و قرائت قرآن بر اساس یكی از بهترین شیوه‌های ابلاغ كلام الهی و آشنا ساختن عقل و جان خلایق با این سخن وحیانی و كلام نورانی آسمانی است. البته در این علم از چگونگی خواندن بحث به میان می‌آید، زیرا كیفیت قرائت از نظر اهمیت كمتر از كمیت آن نیست، بلكه امكان دارد در مواقعی مهم‌تر هم باشد. همان گونه كه از پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل شده است كه می‌فرمایند: «خداوند دوست دارد قرآن همان گونه كه نازل شده است، خوانده شود». ]كنزالعمال، ج 2، ص 49، الفرع الاول: فی القراءات السبعة، حدیث 3069، نص روایت این است: «إن الله تعالی یحب أن یقرأ القرآن كما أنزل».[

 بنابراین خواننده قرآن باید با قواعد و اصولی آشنا باشد كه آن قواعد وی را در زیبا، نیكو، فصیح و روح‌بخش‌تر خواندن قرآن یاری نماید، تا تأثیر آیات نور بر قلب و جان مستمعین، چندین برابر شود و لذا این قواعد را «قواعد تجوید قرآن» نامیده‌اند.

علم قرائت به طور خلاصه دارای چهار ركن و اصل تجوید، وقف و ابتدا، صوت ولحن می‌باشد. رساله حاضر پیرامون تجوید قرآن سخن به میان آورده است.

تجوید در لغت به معنای «تحسین، تكمیل و نیكو گردانیدن» آمده است و در اصطلاح عبارت است از: «مجموعه قواعدی كه موجب ادای حروف از مخرج خود به طرز صحیح می‌شوند». به بیان دیگر می‌توان گفت كه علم تجوید، علمی است كه باعث صیانت حروف و كلمات از دست خوردگی و بیان نادرست آنان می‌گردد، كه اگر آن را تنها در رابطه با قرآن ـ كه شیواترین، فصیح‌ترین و كاملترین كلام یا سخن است ـ در نظر بگیریم، می‌توان گفت رعایت قواعد تجویدی، یگانه راهی است كه می‌تواند ایشان را به قرائت صحیح و قرائتی شبیه به قرائت هنگام نزول آن و شكل اولیه و اصلی خواندن آن نزدیك گرداند. ]صوت و لحن در قرائت قرآن كریم، ص 19.[ از همین رو تجوید به سه بخش اصلی یعنی مخارج، صفات و احكام حروف تقسیم می‌شود.

مخارج حروف عبارتند از: محل‌هایی از دستگاه تكلم كه حروف از آن جاها خارج شده و ادا می‌گردند، مانند: مخرج «عین» كه از حلق است. منظور از صفات حروف، حالتهای مختلفی است كه حروف گوناگون به صورت انفرادی و بی آنكه در بین كلمات قرار گیرند، دارا می‌باشند و احكام حروف، صورتهایی هستند كه حرف در تركیب باحروف دیگر در كلمات و یا به خاطر داشتن حركات گوناگون، پیدا می‌كند و این احكام از صفات لازمه حروف منشأ می‌گیرند. مانند نون ساكنه كه وقتی به یكی از حروف بیست و هشت‌گانه عربی برسد یكی از چهار حكم «اظهار»، «ادغام»، «اقلاب» و یا «اخفاء» را می‌پذیرد.

لذا مؤلّف این اثر ـ مرحوم ملا حبیب‌الله كاشانی ـ بر آن شده‌اند كه قواعد مربوط به این سه بخش تجوید ـ یعنی مخارج و صفات و احكام ـ را در ده فصل بیان كنند كه به همین منظور ب «العشرة الكاملة» نام گرفت كه این ده فصل عبارتند از: الفصل الأول: فی تفسیر الترتیل. الفصل الثانی: فی تفصیل الأسنان. الفصل الثالث: فی بیان مخارج الحروف. الفصل الرابع: فی بیان صفات الحروف. الفصل الخامس: فی ذكر بعض خواص جملة من الحروف. الفصل السادس: فی نبذ مما یتعلق به المدّ العارض. الفصل السابع: فی بعض ما یتعلق بالإدغام. الفصل الثامن: فی الوقف. الفصل التاسع: فی الإمالة. الفصل العاشر: فی إشارة إجمالیة إلی أسماء القراء و رواتهم.

قابل ذكر است در مورد زندگی و آثار این عالم وارسته چون كه در مجموعه میراث‌های حوزه علمیه اصفهان به تفصیل سخن رفته است، لذا از آوردن شرح حال ایشان خودداری نموده و عزیزان را به آن منابع همچون رساله «لب النظر فی علم المنطق» در دفتر دهم كه از همین مؤلّف می‌باشد و كتابشناسی آثار آن فقیه بزرگ در دفتر پنجم ارجاع می‌دهیم.

در پایان هم از تمامی همكاران و سروران گرامی كمال تشكر را دارم كه با واسطه وبی واسطه این حقیر را در به ثمر رسیدن این اثر یاری نمودند.

          و من الله التوفیق و علیه التكلان

          سید مصطفی موسوی‌بخش

          رمضان المبارك 1434 ق

هذا كتاب العشرة الكاملة من تألیفات و تصنیفات زبدة الفضلاء و نخبة العلماء

المولی المحقّق المدقّق ملا حبیب‌الله الكاشانی

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله الذی نزّل الفرقان تنزیلا و الصلوة علی المخاطب ب (رَتِّلِ الْقُرآنَ تَرتِیلاً) سورة المزمل، الآیة 4.[.

أمّا بعد، فیقول الراجی إلی الله الصمد، حبیب الله، ابن علی مدد: إنّ فضل تلاوة القرآن مما لا یدرک بالبیان و قد تظافرت، بل تواترت فیه الأخبار من الأئمة الكرام شفعاء الأنام علیهم صلوات الله الملک العلّام. ]أنظر: الكافی، ج 2، ص 611 ـ 613، باب ثواب قراءة القرآن؛ وسائل الشیعة، ج 6،ص 165، أبواب قراءة القرآن ولو فی غیر الصلاة؛ بحار الأنوار، ج 93، ص 386، باب فضل قراءة القرآن فی شهر رمضان.[ و لكن لایخفی أنّ الفوز بهذه المثوبة منوط برعایة شروط و هی إمّا معنویة أو لفظیة.

و لما رأیت أنّ من جملة القسم الأخیر التجوید فی التلاوة و تسدید الكلمات والحروف عند القرائة أجمعتُ علی تألیف وجیزة حاویة لأكثر مهمّات هذا الفنّ، فرتّبتها علی فصول عشرة و سمّیتها بالعشرة الكاملة.

الفصل الأوّل: فی تفسیر الترتیل

 المأمور به فی الكتاب الجلیل، قد اختلفت عباراتهم فیه علی وجوه:

و منها: أنّه التمهل فی القرائة و التأنّی فی أداء الحروف و الكلمات. ]مجمع البحرین، ج 2، ص 142.[

و منها: أنّه تبیین الحروف و إظهارها. ]مفتاح الكرامة، ج 7، ص 225، نقلا عن إرشاد الجعفریة؛ نهایة الإحكام، ج 1، ص 476.[

و منها: أنّه تبیین القرآن و عدم هَذِّهِ هَذّالشّعر و نثره نثر الرمل و به روایة. ]الكافی، ج 2، ص 614، باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن، ح 1؛ وسائل الشیعة، ج 6،ص 207، باب استحباب ترتیل القرآن و كراهة العجلة فیه، ح 1.[

و منها: أنّه حفظ الوقوف و أداء الحروف و هو مروی عن علی علیه‌السلام، ]بحار الأنوار، ج 81، ص 188، الباب 15.[ فإن فسّر الأداء ببیان الحروف قدر الواجب من أدائها من مخارجها متمیزة، فالأمر بالترتیل للوجوب و إن فسّر بالزائد عنه فللندب.

و منها: أنّه تبیین الحروف بالصفات الآتیة من الهَمْس و الجهر و الاستعلاء و غیر ذلک، ]الألفیة و النفلیة، ص 116، سنن القراءة.[ و به فسّر ما روی من أنّه ]39[ هو الثانی.

و منها: أن لا یمدّ الصوت حتی یشبه الغناء و قد روی عبدالله بن سنان، عن الصادق علیه‌السلام قال: قال رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله: «اقرؤا القرآن بألحان العرب و أصواتها و إیاكم ولحون أهل الفسق و أهل الكبائر فإنّه سیجیء من بعدی أقوام یرجّعون القرآن ترجیع الغناء و النوح و الرهبانیة لایجوز تراقیهم قلوبهم مقلوبة و قلوب من یعجبه شأنهم» ]الكافی، ج 2، ص 614، باب ترتیل القرآن…؛ وسائل الشیعة، ج 6، ص 210، باب تحریم الغناء فی القرآن؛ إعلام الدین، ص 101، أبیات فی التوحید.[ إلی آخره.

و فی روایة عنه علیه‌السلام أیضا: «حسّن القرآن بأصواتكم فإنّ الصوت الحسن یزید القرآن حسنا» ]وسائل الشیعة، ج 6، ص 212، باب تحریم الغناء فی القرآن، ح 6؛ عیون أخبار الرضا علیه‌السلام،ج 2، ص 62، ح 31.[ إلی آخره، و فی أصحابنا من یبیح الغناء فی أعقر القرآن بل یفتی باستحبابه، فإن كان مراده تحسین الصوت كما ورد الأمر به، فهو حسن.

و منها: ما روی عن الصادق علیه‌السلام قال: «الترتیل هو أن تتمكّث فیه و تحسّن به صوتک» ]وسائل الشیعة، ج 6، ص 207، باب استحباب القرآن و كراهة العجلة فیه، ح 4.[ «و إذا مررت بآیة فیها ذكر الجنّة فاسئل الله الجنّة و إذا مررت بآیة فیها ذكر النار، فتعوّذ بالله من النار». ]الكافی، ج 2، ص 617، باب فی كم یقرأ القرآن و یختم، ح 2؛ وسائل الشیعة، ج 6،ص 173، باب استحباب التفكر فی معانی القرآن، ح 8.[

 و فی مصباح الشریعة: فرتّله ترتیلا و قِف عند وعده و وعیده و تفكّر فی أمثاله ومواعظه و احذر أن تقع من إقامتک حروفه إضاعة حدوده إلی آخره فتدبّر. ]مصباح الشریعة، ص 29.[

الفصل الثانی: فی تفصیل الأسنان

 اعلم للإنسان اثنتین و ثلثین سنّا؛ ستّ عشر فی الحنک الأعلی و مثلها فی الأسفل والأربع من مقدّمها ثنتان من فوق وأخریان من تحت، تسمّی ثنایا جمع ثنیة كبقیة و بقایا و كلّ واحدة ممّا یلی كلّ واحدة منها رباعیة ـ بفتح الرّاء و تخفیف الیاء ـ و یسمّی الأربع بمجموعها رباعیات كذلک و كلّ ممّا یلی كلّا من هذه ناب ]أی: دندان نیش. (مؤلّف).[ و الجمع أنیاب و نیوب.

و یسمّی الأربع بعد هذه الأربع علوا و سفلا بالضواحک والإثنتا عشرة بعد ذلک طواحن و ارحاء و الأربع الأواخر نواجذ بالذّال المعجمة.

قیل: و ربما انعدمت فی بعض الناس و قد یسمّی ما بعد الأنیاب مطلقا إضراسا.

و قد یقال: إنّ النواجذ هی الضواحک. ]النهایة فی غریب الحدیث، ج 5، ص 20؛ مجمع البحرین، ج 2، ص 18.[

و فی بعض كتب اللغة: إنّ العوارض هی الستة عشرة البارزة من الشفة ثمان فی الحنک الأعلی و مثلها فی الأسفل. ]المخصص، ج 1، ص 147.[

 

الفصل الثالث: فی بیان مخارج الحروف

 التی هی العمدة فی هذا الباب. قیل: مخرج الحرف هو المكان الذی ینشأ منه و معرفة ذلک بأن تسكنه و تدخل علیه همزة و تنظر إلی حیث ینتهی إلیه الصوت، فثم مخرجه؛ ألاتری إنّک تقول: اَبْ و تسكت ] 40[ فتجد الشفتین قد اطبقت إحدیهما علی الأخری إلی آخره. و أصول المخارج خمسة:

الأوّل: الحلق

و هو مخرج ستة من الحروف: الهمزة و الهاء و العین و الحاء المهملتان و الغین و الخاء المعجمتان و الترتیب كما ذكر. فالهمزة من أقصی الحلق من جانب الصدر. ثم الهاء وهكذا إلی الخاء فمخرجها أوّله.

و عن أبی حیان: أنّه لا ترتیب بین الأولین.

و عن الأخفش: اشتراک الألف و الهمزة فی المخرج و فیه نظر. و فی الترتیب أقوال آخر لا یناسبها المختصر.

الثانی: اللسان

و هو مخرج ثمانیة عشرة:

أحدها: القاف و هو من أقصی من طرف الحلق مع المحاذی من الحنک الأعلی و قیل: أنّ مخرجه قریب من الخاء المعجمة.

و ثانیها: الكاف و مخرجه القریب من الأقصی بعد القاف بفاصل ما، بل عن جماعة من أهل البادیه: إبدالها بها، و عن آخرین: العكس و یسمّیان باللهوفین.

و ثالثها: الجیم و هو من وسط اللسان مع المحاذی من الحنک الأعلی.

و رابعها: الشین المعجمه و هو كسابقة إلّا فی اعتبار الإلصاق مع أنّه أبعد من أصل اللسان.

و خامسها: الیاء المثناة من تحت المتحركة و مخرجها كما ذكر و یسمّی هذه الثلاثة بالشجریة ـ بسكون الجیم ـ و الشجر ما بین اللحیین.

و سادسها: الضاد المعجمة و مخرجها القریب من الأقصی من جزء من أحد جانبی اللسان من وسط الأضراس العلیا و لو أدیت من أصله القریب من الحلق، ثم إلی رأسه ثم إلی الأضراس كان أولی. و هل یتعین الأیمن أو الأیسر أو یجوز الأمران؟ أقوال. و لكن لایخفی أنّ الأیمن أیسر.

و سابعها: النون و مخرجها رأس اللسان من أصل الأنیاب و الثنیتین العلویتین.

و ثامنها: الزاء و هی من ظاهر رأس اللسان مع المحاذی من الحنک الأعلی من الثنایا والرباعیات و لایعتبر هنا الإلصاق.

و تاسعها و عاشرها و حادی عشرها: الحروف النطعیة و هی الدال و الطاء المهملتان والتاء المثناة من فوق و مخرجها رأس اللسان مع المحاذی من أصل الثنتین العلویین.

و ثانی عشرها و ثالث عشرها و رابع عشرها: الذال و الظاء المعجمتین و الثاء المثلثة ومخرجها رأس ] 41[ اللسان مع طرف الثنتین العلویین. و فی بعض الكتب طرفه مع طرفهما وفی بعضها رأسه مع رأسهما.

و خامس عشرها و سادس عشرها و سابع عشرها: الصاد و السین المهملتان و الزاء المعجمة و مخرجها رأس اللسان مع وسط الثنتین السفلتین، و فی بعض الكتب مع رأسهما.

و ثامن عشرها: اللام و مخرجها طرف اللسان من رأسه من أصل الأنیاب و الرباعیات.

الثالث: الشفة

و هی مخرج أربعة: المیم و الباء و الواو و الفاء، إلّا أنّ الثلاث الأولی من بین الشفتین والأخیرة من وسط السفلی مع رأس الثنتین العلویتین. و یفرّق الثلاث بأن الأولی تؤدّی من جفّ الشفتین و خارجهما و الثانیة من داخلهما و رطبهما مع اعتبار قبضهما والتصاقهما و الثالثة من الداخل و الخارج معا.

 

الرابع: جوف الفم و فضائه

و هو مخرج ثلاثة: الألف و الواو الساكن المضموم ما قبله و الیاء الساكن المكسور ما قبله و یسمّی بالهاوی.

الخامس: الخیشوم

و هو مخرج النون و المیم الساكنین حالتی الإخفات و الإدغام مع الغنّة و ربما یسقط هذا الأصل و سابقه و له وجه موجّه؛ و قیل ]الدراسات الصوتیة عند العلماء التجوید، ص 158؛ معجم علوم القرآن، ص 247.[: إنّ لكلّ حرف مخرجا فیتعدّد المخارج بعدد الحروف؛ و قیل: إنّها سبعة عشر ]خلیل بن احمد و ابن الجزری.[؛ و فی بعض الكتب: إنّ علیه الأكثر. ]سیبویه و شاطبی، القائلان إنّها ستة عشر مخرجا.[

الفصل الرابع: فی بیان صفات الحروف

 و هی كثیرة.

منها: الإستعلاء و المتّصف به سبعة: الخاء و الضاد و الظاء و الغین المعجمات و الصاد و الطاء و القاف و قد جمعت فی (قظ خص ضغط) و تسمی بالعلویة أیضا لارتفاع اللسان و میله إلی الحنک الأعلی حال أدائها. فإن انطبق و لاصق به حینئذٍ فمنطبقة و هی الضاد و الظاء المعجمتان و الصاد و الطاء.

قال الشاطبی: و (قظ خص ضغط) ]حرز الأمانی و وجه التهانی، ص 53؛ انظر: إبراز المعانی من حرز الأمانی، ص 753؛ مقدمات فی علم القراءات، ج 1، ص 135.[ سبع علو و منطبق هو الضاد و الظاء أعجما و إن أهملا و إلّا فمنفتحة و هی ما سوی هذه الأربع و ما سوی هذه السبع مستفلة لإستفال اللسان و میله إلی الحنک الأسفل حال التكلّم بها.

و منها: الهَمْس و الموصوف به عشرة: الخاء و الشین المعجمتان و التاء المثناة من فوق و الكاف و السین و الفاء و الهاء و الصاد و الحاء و الثاء المثلثة و قد جمعت فی (حثه شخص فسكت) سمّیت بالمهموسة لضعف اعتمادها علی مخارجها و لذا لاینقطع النَفَس حال أدائها متحركة بل یجری معها و ما سواها مهجورة. ]الجامع لأحكام القرآن، ج 11، ص 247؛ مجمع البحرین، ج 4، ص 4.[

و حكی ابن الحاجب عن بعض: أنّه جعل من المهموسة الذال و الزاء و الضاد المعجمات و العین و الیاء المثناة من تحت أیضا ] 42[ و من المجهورة الكاف و التاء المثناة من فوق.

ثم المجهورة إمّا شدیدة و هی ثمانیة: الألف و الجیم و الدال و الطاء المهملتان و الكاف و القاف و الباء الموحدة و التاء المثناة من فوق و قد جمعت فی (اجدک قطبت) ]التمهید فی علوم القرآن، ج 5، ص 233؛ التحقیق فی كلمات القرآن، ج 1، ص 297.[ و جمعها الشاطبی فی (اجدت كقطب) قال: اجدت كقطب للشدیدة مثلا. ]حرز الأمانی و وجه التهانی، ص 151؛ انظر: معجم علوم القرآن، ص 172.[

سمّیت بذلک لشدّة اعتمادها علی المخرج و لذا ینقطع معها النفس و لا یجری الصوت عند اسكانها كما فی اَجْ و اَطْ. أو رخوة ]نرم.[ و هی ما عدا ما تقدم و ما یأتی سمّیت به لجریان النَفَس معها فی الجملة. أو متوسطة و هی خمسة: العین و الراء المهملتان و المیم و النون واللام و هذه لایتمّ فیها الجری و لا الحبس و لذا سمّیت به و ربما ینفی الواسطة.

و منها: الذلاقة بالذال المعجمة و القاف و صاحبها ستة الفاء و المیم و اللام و النون والراء المهملة و الباء الموحدة و یسمّی مذلقة لسهولة أدائها من رأس اللسان أو الشفة.

قیل ]شرح شافیة ابن حاجب، ج 3، ص 262، صفات الحروف؛ لسان العرب، ج 3، ص 290.[: و لیس فی كلمات العرب رباعی و لا خماسی إلّا و أحدها فیه إلّا ما شذّ كالعسجد و الدهدقة و ما سواها مصمتة. قال النیسابوری: لأنّها لثقلها كانت كالشیء المصمت الذی لاجوف له. ]شرح شافیة ابن حاجب، ج 3، ص 262، صفات الحروف.[ و عن ابن الحاجب: أنّها التی لاتوجد فی رباعی و لا خماسی ]لم نعثر علیه.[ فلیتأمّل. و هذه الصفات تسمّی بالذاتیة.

و منها: التفشی و صاحبه الشین لإنتشار الصوت حال أدائها فی الفم و زاد بعضم الراء المهملة و الفاء و المیم.

و منها: الصفیر و صاحبه الصاد و السین المهملتان و الزاء المعجمة. قیل: و ذات الصفیر حروف تخرج من بین الثنایا و طرف اللسان فیتوقّف الصوت و یظهر صوت كالصفیر و هو الصوت بالفمّ والشفتین. ]تفسیر الصراط المستقیم، ج 2، ص 402، پاورقی.[ قال الشاطبی:

و صاد و سین مهملان

و زائها صفیر و شین بالتفشی تعملا ]حرز الأمانی، ص 151.[

و منها: القلقلة و صاحبها خمسة: القاف و الجیم و الطاء و الدال المهملتان و الباء الموحدة و قد جمعت فی (قطب جد)، سمیت مقلقلة بالكسر لأنّه إذا تلفّظ بها یحصل فی اللسان قلقلة؛ أی: حركة و صوت من عصر اللسان سیما حال الوقف.

و منها: الإنحراف و الموصوف به هو الراء المهملة و اللام سمّیتا بذلک لإنحراف اللسان إلی داخل الحنک عند التلفّظ بهما. و قیل: انحراف اللام من مخرج النون و الراء من مخرج اللام.

و منها: التكرار و صاحبه الراء المهملة، لقوّتها حال أدائها فكأنّها تتكرّر.

و منها: الاستطالة و صاحبها الضاد المعجمة، لطول الصوت عند أدائها. و قیل: لاستطالة اللسان حینئذٍ حتّی یتّصل بمخرج اللام و قد تقدّم.

و منها: المدّ و صاحبها الواو ] 43[ و الیاء و الألف و تسمّی لینیة. قیل: لأنّها تخرج من غیر كلفة علی اللسان لاتساع مخارجها و تسمّی هذه الصفات بالعارضة. و هل یجب رعایة الصفات مطلقة أو لا؟ وجهان بل قولان. و الأقوی عدم الوجوب إلّا إذا توقف الأداء من المخرج أو عدم الإشتباه علی الرعایة.

و تفصیل الكلام فی الفقه و ینبغی ترقیق الحروف المستفلة إلّا ما یأتی و تفخیم المستعلیة مطلقا و هو فی المنطبقة أكدّ و أشدّ لاسیما فی الجیم لئلّا یشتبه بالشین.

و عن القرّاء: وجوب القلقلة فی حروفها إذا كانت ساكنة كما فی: (یقْتُلُونَ) ]سورة البقرة، الآیة 61. سورة آل عمران، الآیة 21 و….[ و (یطْهُرْنَ) ]سورة البقرة، الآیة 222.[ و فی السكون الوقفی أكدّ كما فی: «مِنْ باق» ]لیس فی القرآن: «من باق» ولكن فیه: (مِنْ واق)، انظر: سورة الرعد، الآیة 34 و سورةغافر، الآیة 21.[ و (آلاَْسْبَاطِ) ]سورة البقرة، الآیة 136، آل عمران، الآیة 84 و….[ قیل: ولیجتنب من تقلقل باقی الحروف سیما النون فی: (أَنْعَمْتَ) ]سورة الفاتحة، الآیة 7. سورة البقرة، الآیة 40 و….[ و الغین فی: (الْمَغْضُوبِ) ]سورة الفاتحة، الآیة 7.[ و لیحافظ علی الراء لئلّا یتكرّر حقیقة فیوجب بطلان الصلاة بالزیادة؛ فتأمّل.

الفصل الخامس: فی ذكر بعض خواص جملة من الحروف

 ففیه مقاصد:

 الأوّل: فی بعض ما یتعلّق باللام

و هی و إن كانت من المستفلة التی من شأنها الترقیق و لكنّها تفخم و تغلظ عند الأداء فی لفظ «الله» إذا سبقها مفتوح أو مضموم كما فی: (إنَّ اللهَ) ]سورة البقرة، الآیة 20. آل عمران، الآیة 39 و….[ و (فثَمَّ وَجْهُ اللهِ) ]سورة البقرة، الآیة 115.[ و أمّا إذا كان ما قبلها مكسورا، فالترقیق علی الأصل كما فی: (وَ مَنْ یهِنِ اللهُ) ]سورة الحج، الآیة 18.[ و (بِسْمِ اللهِ) وكذلک لفظة «اللّهم». قال الشاطبی:

و كلّ لدی اسم الله من بعد كسرة

یرققها حتّی یروق مرتلا

كما فی فحموها ]فی المصدر، «كما فخموه»، بدل «كما فی فحموها».[ بعد فتح و ضمة

فتمّ نظام الشمل وصلا و فیصلا ]حرز الأمانی، ص 54.[

و أمّا اللام فی غیر ما ذكر فیراعی فیها الأصل إلّا إذا كانت مفتوحة و كان قبلها صاد مهملة أو طاء كذلک أو ظاء معجمة كما فی: (إنَّ الصَّلوةَ تَنْهَی عَن الْفَحْشَاءِ) ]سورة العنكبوت، الآیة 45.[ و(الطَّلاَقُ مَرَّتَان) ]سورة البقرة، الآیة 229.[ و (مَنْ اَظَلُّ مِمَّنِ اتَبَعَ هَواهُ)، ]سورة القصص، الآیة 50.[ هذا إذا كانت هذه الحروف ساكنة أو مفتوحة.

وقد حكی ذلک الشاطبی عن ورش و هو ممّن یروی عن نافع قال:

و غلّظ ورش فتح لام لصادها

أو الطّاء أو للظاء قبل تنزلا

إذا فتحت أو سكنت كصلوتهم

و مطلع أیضا ثم ظلّ و یوصلا ]حرز الأمانی، ص 54.[

و لكن ظاهر أكثرهم اختصاص تفخیم اللام بالجلالة علی الوجه المذكور. و ربما یعلّل بأن ذلک لتعظیم الإسم و فیه نظر.

و من أحكام اللام الإدغام و هو واجب فی ثلاث عشر: التاء المثناة من فوق و الثاء المثلثة و الدال و الراء و السین و الصاد و الطاء المهملات و الذال و الزاء و الشین و الضاد والظاء و النون. و تسمی اللام حینئذٍ بالشمسیة و قد یسمّی هذه ] 44[ الحروف كذلک و لا تدغم فی البواقی و تسمّی حینئذٍ بالقمریة.

الثانی ]أی: مقصد الثانی.[: فی بعض ما یتعلق بالنون الساكنة

مطلقا سواء كانت أصلیة و هی ما یكتب و یلفظ بها أو عارضیة و هی ما یتلفّظ به و لا یكتب و هو التنوین. فلها حالات:

الأولی: قلبها میما و ذلک إذا وقعت قبل الباء الموحدة؛ سواء كانتا فی كلمة واحدة كما فی: (اَنْبِئْهُمْ بِاَسْمائِهِمْ) ]سورة البقرة، الآیة 33.[ أو فی كلمتین كما فی: (وَ مِنْ بَعْدِهِ) ]سورة البقرة، الآیة 51 و الانعام، الآیة 54، بدون واو فیهما.[ و (رَؤُفٌ بِالْعِبادِ) ]سورة البقرة، الآیة 207 و سورة آل عمران، الآیة 30.[ و فی بعض الكتب ]تجوید قرآن كریم، ص 150.[ أنّها یقلب میما مع الإخفاء و لایخفی أنّ القلب مغن عنه.

الثانیة: ]أی: حالة الثانیة.[ الإدغام و ذلک إذا كان فیما بعدها حروف من الحروف الستة المجتمعة فی (یرملون) و علّل بقرب المخرج و لشدّته بالنسبة إلی الراء و اللام لم یجوزوا فی إدغامها فیهما الغنّة؛ بخلاف الأربع البواقی.

نعم عن خلف و هو راوی همزة: أنّه لاغنة فی الواو و الیاء ]مجموعة مهمة فی التجوید و القراءات و الرسم، ص 132.[ أیضا و فی بعض الكتب ]شرح شافیه ابن حاجب، ج 3، ص 273.[:

أنّ الغنة فی الیاء و الواو أفصح كعدمها فی اللام و الراء و فی المیم و النون واجبة و یستثنی من هذه القاعدة ما لو اجتمعت النون مع الواو و الیاء فی كلمة واحدة، فلایجوز الإدغام كما فی: (قِنْوانٌ) ]سورة الأنعام، الآیة 99.[ و (صِنوان) ]سورة الرعد، الآیة 4.[. و الدنیا و بنیان إذ لو ادغمت فیهما لزم الإلتباس بالمضاعف و إلی هذا كلّه أشار الشاطبی فقال:

و كلّهم التنوین و النون ادغموا

بلا غنة فی اللام و الرا لیجملا

و كلٌّ بینمو ادغموا مع غنةٍ

و فی الواو و الیا دونها خلف تلا

و عندهما للكل اظهر بكلمة

مخافة اشباه المضاعف اثقلا ]حرز الأمانی، ص 45.[

مثال ذلک و (إِن یعِدُ) ]سورة فاطر، الآیة 40.[ و (مِن رَّبِّ) ]سورة الأعراف، الآیة 61 و سورة یونس، الآیة 37 و….[ و (مِن مَّآءٍ) ]سورة البقرة، الآیة 164 و سورة إبراهیم، الآیة 16 و….[ و (مِن لَّدُنْهُ) ]سورة النساء، الآیة 40 و سورة الكهف، الآیة 2.[ و (مِن وَاقٍ) ]سورة الرعد، الآیة 34 و سورة غافر، الآیة 21.[ و (فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ). ]سورة النور، الآیة 40.[

قوله: بینمو، أی بحرف من الیاء و النون و المیم و الواو: دونها؛ أی: بدون الغنة. قوله: وعندهما؛ أی: عند الواو و الیاء.

الثالثة: تمام الإظهار و هذا إذا وقع بعدها حرف من حروف الحلق المذكورة كما فی: (رَضِی اللهُ عَنْهُم) ]سورة المائدة، الآیة 119 و سورة التوبة، الآیة 100 و….[ و(أَنْعَمْتَ) ]سورة الفاتحة، الآیة 7 و سورة البقرة، الآیة 40 و….[ و (عَذَابٌ أَلِیمٌ) ]سورة البقرة، الآیة 10 و سورة الاعراف، الآیة 73 و….[ و (مِنْ خَیرٍ) ]سورة المزمل، الآیة 20 و سورة القصص، الآیة 24.[ و (أجْرٌ غَیرُ مَمْنُونٍ) ]سورة فصلت، الآیة 8 و سورة الانشقاق، الآیة 25و….[ و (مِنْ حَیثُ) ]سورة البقرة، الآیة 149 و سورة الأعراف، الآیة 19.[ و (مِنْ غِلٍّ) ]سورة الأعراف، الآیة 43 و سورة الحجر، الآیة 47.[ و (الْمُنْخَنِقَةُ) ]سورة المائدة، الآیة 3.[ فلا فرق فی ذلک بین الكلمة و الكلمتین.

الرابعة: الإخفاء المتوسط و ذلک إذا وقع بعدها حرف غیر ما ذكر من الحلق ویرملون، كما فی: (بِخَلْقٍ جَدِیدٍ) ]سورة إبراهیم، الآیة 19 و سورة فاطر، الآیة 16.[ و (مَاءٍ دَافِقٍ) ]سورة الطارق، الآیة 6.[ و(أَ أَنْذَرْتَهُمْ) ]سورة البقرة، الآیة 6 و سورة یس، الآیة 10.[ و (مَنْضُودٍ) ]سورة هود، الآیة 82 و سورة الواقعة، الآیة 29.[

والكلمة و الكلمتان هنا سواء أیضا و ینبغی رعایة الغنة، كما قال الشاطبی:

و قلبهما میما لدی البا و اخفیا

علی غنةٍ ] 45[ عند البواقی لیكملا ]حرز الأمانی، ص 45.[

الثالث: ]أی: مقصد الثالث.[ فی بعض ما یتعلّق بالمیم الساكنة

فإن تلاها میم فالإدغام بلا خلافٍ للتماثل، كما فی: «وَ مِنكُم مَنْ یعْبُدَ آللهِ» ]لیس فی القرآن: «منكم من یعبد الله» و لكن فیه: (وَ مِنْكُمْ مَنْ یرَدُّ)، سورة النحل، الآیة 70و (وَ مِنْكُمْ مَنْ یرِیدُ) سورة آل عمران، الآیة 152.[ و(خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ) ]سورة الروم، الآیة 54.[ و إن كان بعدها باء موحدة، فالمشهور الإخفاء مع الغنة. ]غیث النفع فی القراءات السبع، ص 55؛ تفسیر الصراط المستقیم، ج 2، ص 441.[ و قیل:

الإدغام و المثال (یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیبِ) ]سورة الانبیاء، الآیة 49 و سورة فاطر، الآیة 18.[ و (أنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ) ]سورة البقرة، الآیة 33.[ و لاتخفی و لا تدغم مع سائر الحروف، بل تظهر و یتأكّد الإظهار فی الواو و الفاء، كما فی: (أَنَّما أمْوَالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ) ]سورة الانفال، الآیة 28 و سورة التغابن، الآیة 15.[.

الرابع: فی بعض ما یتعلّق بالراء المهملة

و هی و إن كان الأصل فیها الترقیق لكونها من المستفلة و لكن قد تفخم و تفصیله أنّ الراء إن كانت متحرّكة بفتحة أو ضمة كما فی: (وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ) ]سورة السجدة، الآیة 16 و سورة الشوری، الآیة 38 و….[ و (رُزِقُوا) ]سورة البقرة، الآیة 25.[ فتفخم وبكسرة كما فی: (رِحْلَةَ الشِّتاء) ]سورة قریش، الآیة 3.[ فالترقیق و كذلک لو كانت ساكنة مع كسر ما قبلها كسرة أصلیة كما فی: (فِرْعَوْنَ) ]سورة الانفال، الآیة 54 و سورة یونس، الآیة 75 و….[ و (یوْمٌ عَسِرٌ) ]سورة القمر، الآیة 8.[ قال الشاطبی:

و لابد من ترقیقها بعد كسرة

إذا سكنت یا صاح للسبعة الملا ]حرز الأمانی، ص 53.[

أو سكونه بشرط عدم كون سابقة من المستعلیة كما فی: (بِهِ السِّحْرُ) ]سورة یونس، الآیة 81.[ أو سكونه مع فتح السابق كما فی: (مِنْ خَیرٍ) ]سورة النساء، الآیة 127 و سورة القصص، الآیة 24 و….[. و تفخم أیضا فیما إذا كان ما قبل الساكنة فتحة أو ضمة كما فی: (النُّذُرُ) ]سورة الأحقاف، الآیة 21 و سورة النجم، الآیة 56 و….[ و(الْقَمَر) ]سورة الانعام، الآیة 77 و سورة الأعراف، الآیة 54 و….[ أو كسرةٍ عارضیةٍ و هی الزائلة فی الوصل كما فی:

(ارْجِعِ) ]سورة یوسف، الآیة 50 و سورة النمل، الآیة 37.[ أو كسرة مع كون ما بعد الراء من السبعة الإستعلائیة كما فی: (فِرْقَةٍ). ]سورة التوبة، الآیة 122.[

هذا إذا لم یكن حرف الإستعلاء مكسورا و لا ما قبل الراء كذلک و إلّا فالوجهان كما فی: (كُلُّ فِرْقٍ)، ]سورة الشعراء، الآیة 63.[ و تفخم أیضا إذا كانت الكسرة السابقة علیها فی غیر كلمتها كما فی:

(رَبِّ ارْجِعُونِ). ]سورة المؤمنون، الآیة 99.[

الخامس: فی بعض ما یتعلّق بالهاء

و هی إمّا سكت أو جزء للكلمة أو ضمیر و كنایة. و الأوّلان لایشبعان مطلقا، كما فی: (لَمْ ]فی المخطوطة: «و لم».[ یتَسَنَّهْ) ]سورة البقرة، الآیة 259.[ و (اقْتَدِهْ) ]سورة الانعام، الآیة 90.[ و (حِسابِیهْ) ]سورة الحاقة، الآیة 20 و 26.[ و (كِتابِیهْ) ]نفس المصدر، الآیة 19.[ و (مالِیهْ) ]نفس المصدر، الآیة 28.[ و فی: (ما نَفقَهُ) ]سوة هود، الآیة 91، فی المخطوطة: «لا نفقه».[ و (لَمْ تَنْتَهِ) ]سورة مریم، الآیة 46 و سورة الشعراء، الآیة 116 و 167.[ و الأوّل منهما ساكن أبدا و الثانی تابعٌ للعوامل و أمّا الثالث فحكمه بحسب الحركة أن یضمّ إذا كان ما قبله مفتوحا أو مضموما، كما فی: (یدْعُونَهُ) ]سورة الأنعام، الآیة 71.[ و(یضُرُّهُ) ]سورة الحج، الآیة 12.[ و یكسر إذا كان مكسورا، كما فی: (مِنْ بَعْدِهِ) ]سورة البقرة، الآیة 51 و سورة النساء، الآیة 163 و….[ أو ساكنا، كما فی: (فیهِ) ]سورة البقرة، الآیة 2 و سورة آل عمران، الآیة 9 و….[ و (عَلَیهِ)، ]سورة الانعام، الآیة 8 و سورة الاعراف، الآیة 176 و….[ و أمّا «علیه» و «الله»، فلوصل الهاء بالجلالة فلوحظ التعظیم.

وقیل: یضمّ عند الوصل مطلقا و لایفتح هذه الهاء أصلا.

و أمّا حكمه بحسب الإشباع و عدمه؛ فتفصیله أنّه إذا كان ما قبله و ما بعده متحرّكین، وجب إشباع ضمّته واوا و كسرته یاء و إن كانا لایكتبان و یسمّی الحاصل من الإشباع حینئذٍ بالصلة، فلا إشباع مع سكون ما بعد الهاء و ما قبله، كما فی: (لَهُ الْمُلْکُ) ]سورة فاطر، الآیة 13 و سورة الزمر، الآیة 6 و….[ و (فِیهِ هُدَی)، ]سورة البقرة، الآیة 2 و سورة المائدة، الآیة 46.[ و كذا إذا كانا ساكنین، كما فی: (اِلَیهِ الْمَصیرُ). ]سورة المائدة، الآیة 18 و سورة غافر، الآیة 3 و….[

هذا علی مذهب الكثیر و قد حكی الإشباع مطلقا حتّی فی هذه المواضع عن ابن كثیر ] 46[ و فی: (فِیه مُهانًا) ]سورة الفرقان، الآیة 69.[ خاصة عن حفص و لا إشباع أیضا فی نحو: (یرضَهْ) ]سورة الزمر، الآیة 7.[ مما كان قبل الهاء فیه ساكن بحسب الأصل.

السادس: فی بعض ما یتعلّق بالواو

فهی إمّا یكتب و لایقرء أو لا یكتب و لكن یقرء و هی الحاصلة من إشباع الضمة كما تقدّم و من إشباع الواو و إمّا یكتب و یقرء من دون إشباع.

و الأوّل كما فی: (هؤلاءِ) ]سورة الأعراف، الآیة 38 و سورة الأنفال، الآیة 49 و….[ و (أُوْلاءِ) ]سورة آل عمران، الآیة 119 و سورة طه، الآیة 84.[ و (أولئِکَ) ]سورة البقرة، الآیة 5 و سورة النساء، الآیة 18 و….[ و (أَوْلاتِ آلاَْحْمال) ]سورة الطلاق، الآیة 4.[ و(أُوْلُو الاَْرْحامِ) ]سورة الأنفال، الآیة 75 و سورة الأحزاب، الآیة 6.[ و (أُوُلو آلْقُرْبی) ]سورة النساء، الآیة 8.[ و (أَبْناؤُكُمْ) ]سورة النساء، الآیة 11 و سورة التوبة، الآیة 24.[ و (آباؤُكُمْ) ]سورة النساء، الآیة 11 و سورة الأنعام، الآیة 91.[ و (جَزاؤُ) ]سورة البقرة، الآیة 85 و سورة المائدة، الآیة 29 و….[ و(قالَ الْمَلَؤُ) ]سورة الأعراف، الآیة 60 و سورة المؤمنون، الآیة 33.[ و (أَوْلِیآءَ) ]سورة آل عمران، الآیة 28 و سورة النساء، الآیة 76 و….[ و (یبْدَؤُا الْخَلْقَ) ]سورة یونس، الآیة 4 و سورة النمل، الآیة 64 و….[ و (اُصَلِّبَنَّكُمْ) ]سورة الأعراف، الآیة 124 و سورة طه، الآیة 71.[ و (قالُوا آلاْنَ) ]سورة البقرة، الآیة 71.[ و (نِساؤُكُمْ) ]سورة البقرة، الآیة 223.[ و (لا یؤاخِذُكُمْ) ]سورة البقرة، الآیة 225 و سورة المائدة، الآیة 89.[ و (ضُعَفاءُ) ]سورة البقرة، الآیة 266.[ و (أحِبّائُهُ) ]سورة المائدة، الآیة 18.[ و (أَنْباؤُ ما كانُوا) ]سورة الأنعام، الآیة 5.[ و (شُرَكاؤُهُمْ) ]سورة النحل، الآیة 86 و سورة الانعام، الآیة 137 و….[ و (تَفْتَؤُ) ]سورة یوسف، الآیة 85، فی المخطوطة: «لا تفتؤ».[ و (یتَفَیؤُ ظِلالُهُ) ]سورة النحل، الآیة 48.[ و (ما دُعاؤَهُ) ]سورة الإسراء، الآیة 11.[ و(مُؤْمِنٌ) ]سورة البقرة، الآیة 221 و سورة النساء، الآیة 92 و….[ و (نَقْرَؤُهُ) ]سورة الإسراء، الآیة 93.[ و (تَؤُزُّهُمْ) ]سورة مریم، الآیة 83.[ و(أَتَوَكَّوُءا) ]سورة طه، الآیة 18.[ و (یكْلَؤُكُمْ) ]سورة الأنبیاء، الآیة 42.[ و(ماؤُها) ]سورة الكهف، الآیة 41.[ و (یدْرَؤُا) ]سورة النور، الآیة 8.[ و (ما یعْبَؤُ بِكُمْ) ]سورة الفرقان، الآیة 77، فی المخطوطة: «ما یعبؤكم».[ و (الْعُلَماؤُ) ]سورة فاطر، الآیة 28.[ و (أَساؤُ السُّوئ) ]سورة الروم، الآیة 10.[ و(إبْتِغاؤُكُمْ) ]سورة الروم، الآیة 23.[ و(عَطاؤُنا) ]سورة ص، الآیة 39.[ و (ینَشَّؤُ فِی الْحِلْیةِ) ]سورة الزخرف، الآیة 18.[ و (اللُّؤْلُؤ) ]سورة الواقعة، الآیة 23 و سورة الرحمن، الآیة 22.[ و (بَرآؤٌ) ]سورة الزخرف، الآیة 26.[ و(هَآؤُمُ) ]سورة الحاقة، الآیة 19.[ إلی غیر ذلک مما لایخفی و الوجه فی ذلک مفصّل فی فنّ الحظّ.

والثانی كما فی: (داوُد) ]سورة النساء، الآیة 163 و سورة المائدة، الآیة 78.[ و (ما وُرِی عَنْهُما) ]سورة الأعراف، الآیة 20.[ و (الغاوُوْنَ) ]سورة الشعراء، الآیة 94 و 224.[ و (لایسْتَوُون) ]سورة التوبة، الآیة 19 و سورة النحل، الآیة 75 و….[.

و الثالث كما فی: (جاؤُا) ]سورة آل عمران، الآیة 184 و سورة الاعراف، الآیة 116.[ و (فاؤُا) ]سورة البقرة، الآیة 226.[ و (فَادْرَؤا) ]سورة آل عمران، الآیة 168.[ و (یلُونَكُمْ مِنَ الْكُفّار) ]سورة التوبة، الآیة 123.[ و(لِیسوؤا) ]سورة الإسراء، الآیة 7.[ و (السّوی) ]سورة الروم، الآیة 10.[ و (إقْرَؤا ما تَیسَّرَ) ]سورة المزمل، الآیة 20.[ إلی غیر ذلک. و ربما یكتب الیاء ولا یقرء، كما فی: (رِئآءَ النّاسِ) ]سورة البقرة، الآیة 264 و سورة النساء، الآیة 38.[ و كذا الألف فی: (ذاقَا الشَّجَرَةَ) ]سورة الاعراف، الآیة 22.[ و الیاء فی: (مُهْلِكِی الْقُری) ]سورة القصص، الآیة 59.[ و لایشبع كسرة الألف فی: (إیاکَ نَعْبُدُ) ]سورة الفاتحة، الآیة 5.[ و لا كسر الباء فی نحو: «ربی الأعلی» ]من الأذكار السجدة فی الصلاة.[ علی ما قیل للزوم زیادة الحرف الممنوع منها.

السابع: فی بعض ما یتعلّق بالهمزة

قد شاع بین أهل الحجاز سیما قریش تخفیفها حتّی روی عن علی علیه‌السلام أنّه قال: «لولا أنّ جبرئیل نزل بالهمزة علی النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله لَما همزنا» ]شرح شافیة ابن الحاجب، ج 3، ص 32؛ و انظر هامش بحارالأنوار، ج 75، ص 264.[. و ذلک بأحد وجوه ثلاثة:

أحدها: الإبدال و هذا إذا كانت ساكنة فتبدل إلی الحرف المجانس لحركة ما قبلها. فإن كانت فتحة فإلی الألف و ضمة فإلی الواو و كسرة فإلی الیاء. فیقال فی: (یدْعُونَهُ إلَی الْهُدَائْتِنا) ]سورة الأنعام، الآیة 71.[: إلی الهداتنا و فی: (مِنْهُمْ مَنْ یقُولُ ائْذَن لِی) ]سورة التوبة، الآیة 49.[: یقولوذن و فی: (و الَّذِی ائْتُمِنَ) ]سورة البقرة، الآیة 283.[: و الذیتمن و كذلک لو كانت متحركة قبلها واو أو یاء بشرط سكونهما وزیادتهما لغیر الإلحاق فتبدل إلیهما فتدغم. ففی: (خَطِیئَةٍ) ]سورة النساء، الآیة 112.[: خطیة وفی مقروء: مقروّ.

و هذا مستحسن لا واجب إلّا فی لفظ النبی، لورود النهی عن أصله و هو النبیء و لكن عن نافع: الهمز فی جمیع ]47[ القرآن و كذا البریة. و ابن ذكوان وافق نافع فی همزها. ]مجمع البیان، ج 10، ص 412.[

و أمّا نحو «شیء» و «سوء» مما الواو و الیاء فیه أصلیان، فلا إبدال و لا إدغام فی الأشهر الأفصح.

و ثانیها: التسهیل و هو أداء الهمزة بینها و بین الحرف المجانس لحركتها؛ ففی: (سُئِلَ) ]سورة البقرة، الآیة 8.[ بینها و بین الیاء هذا علی المشهور؛ و قد یقال: إنّها تؤدّی بینها و بین الحرف المجانس لحركة ما قبلها ففی: (سُئِلَ) بینها و بین الواو و یتعذّر ذلک فی الهمزة المتطرفة إذا وقف علیها بالسكون و تعین فی: (الرُّومُ) ]سورة الروم، الآیة 2.[ و إذا كانت الهمزة مضمومة مع كسرما قبلها كما فی: (مُسْتَهْزَئُونَ) ]سورة البقرة، الآیة 14.[ أو بالعكس، كما فی: (سُئِلَ) فهل یسهل بالمشهور أو بغیره؟ قولان.

و جاز فی نحو: (أئِمَّةَ) ]سورة التوبة، الآیة 12.[ ممّا اجتمع فیه همزتان متحرّ كتان تحقیق الثانیة علی الأصل و تخفیفها بالتسهیل.

و یجوز بل یجب قلبها یاء مع الإدغام علی القاعدة الصرفیة و لكن لم یسمع به قرائة علی ما قیل و لا فرق فی ذلک بین الكلمة و الكلمتین كما فی قوله: (یهْدِی مَنْ یشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ) ]سورة البقرة، الآیة 142 و سورة یونس، الآیة 25.[ و قرء الثانیة بین الهمزة و الواو كما یقتضیه التسهیل علی غیر المشهور.

و ثالثها: الحذف و موارده مفصّلة فی الصرف و قد قرء فی نحو: (فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها) ]سورة محمد، الآیة 18؛ فی المخطوطة: «و قد…».[ مما اتّفق فیه حركة الهمزتین فی كلمتین بحذف إحدیهما و إن اختلف فی المحذوفة و قرء أیضا بقلب الثانیة حرفا مجانسا لحركة الأولی.

و اعلم أنّ وصل الهمزات القطعیة لحن كقطع الوصلیة. نعم یقطع فیما لو وقف علی ما قبلها و قد صرّحوا باستحباب وصل المیم من (الرَّحِیمُ) ]سورة السجدة، الآیة 6 و سورة القصص، الآیة 16 و….[ بالحمد و كذا فی: (الرَّحْمنُ) ]سورة البقرة، الآیة 163 و سورة مریم، الآیة 61 و….[ و (الْقَمَرُ) ]سورة الحج، الآیة 18 و سورة فصلت، الآیة 37 و….[ و (الحاقَّةُ) ]سورة الحاقة، الآیة 1 و 2 و 3.[ و (الْقارِعَةُ) ]سورة القارعة، الآیة 1 و 2 و 3.[ و (اقْتَرَبَ) ]سورة الأعراف، الآیة 185 و سورة الأنبیاء، الآیة 1 و….[.

الفصل السادس: فی نبذ ممّا یتعلّق بالمدّ العارض

 إذ الطبیعی لاینفکّ عن الحرف عند أدائه كما فی: «قاضٍ» و «یقول» و «غیض»؛ فلا فائدة فی الكلام فیه. و الكلام إمّا فی الحروف المقابلة للمدّ فهی الألف و الواو المضموم ما قبلها و الیاء المكسور ما قبلها.

فالیاء فی «شیء» و الواو فی «سَوْء» بالفتح لَیسا من ذلک فی هذا الفنّ و إمّا فی سبب المدّ إذ لا یمدّ الحروف المذكورة حیثما وقعت، بل له شرط و سبب و هو أحد أمران:

الأوّل: أن یقع همزة بعد هذه الحروف كما فی: (جاءَ) ]سورة النساء، الآیة 43 و سورة المائدة، الآیة 6 و….[ و (تَبُوءَ) ]سورة المائدة، الآیة 29.[ و (سِیئَ). ]سورة هود، الآیة 77 و سورة العنكبوت، الآیة 33.[

والثانی: أن یقع بعدها سكون كما فی: (دابَّةُ) ]سوة سبأ، الآیة 14.[ و (ص) ]سورة ص، الآیة 1.[ و (یس) ]سورة یس، الآیة 1.[ و غیر ذلک.

و عن نافع عدم اعتبار البعدیة و لا فرق بین السكون الأصلی و الوقفی كما فی: (أُولُو الاَْلْبابِ) ]سورة الرعد، الآیة 19 و سورة إبراهیم، الآیة 52 و….[ و (نَسْتَعینُ) ]سورة الفاتحة، الآیة 5.[ و (یؤْمِنُونَ) ]سورة البقرة، الآیة 3 و سورة الانعام، الآیة 154 و….[ فی الوقف و قد یمدّ لا بسبب قصدا للتعظیم كما فی «الله». ] 48[

و إمّا فی أقسامه: فمنها: المتّصل و هذا إذا كان حرف المدّ و سببه فی كلمة واحدة كما فی: (جاءَ بِالصِّدْقِ) ]سورة الزمر، الآیة 33.[.

و منها: المنفصل و هذا إذا كانا فی كلمتین أو فی كلمة مع السكون العارضی كما فی: (یا أَیهَا آلنّاسُ) ]سورة البقرة، الآیة 21 سورة النساء، الآیة 1 و….[ و (نَسْتَعینُ)

و منها: مدّ الإشباع و هذا إذا كان السبب موجودا و لم یكن الحرف مكتوبا، بل كان حاصلا من إشباع الضمة أو الكسرة كما فی: (مالَهُ أَخْلَدَهُ) ]سورة الهمزة، الآیة 3.[ و (مِنْ أَحَدٍ). ]سورة مریم، الآیة 98 و سورة النور، الآیة 21 و…، فی المخطوطة: «به أحد».[

و منها: مدّ العدل و هذا إذا كان السبب هو الساكن المدغم، كما فی: (وَلاَ الضّالّینَ) ]سورة الفاتحة، الآیة 7.[ و(آلْحاقَّةُ). ]سورة الحاقة، الآیة 1 و 2 و 3.[

و منها: مدّ البدل و هذا إذا كان حرف المدّ منقلبا عن غیره و لم یكن بعده مدغم، كما فی: (الأنَ) ]سورة البقرة، الآیة 71 و سورة النساء، الآیة 18 و….[ و (قَدْ عَصَیتَ) ]سورة یونس، الآیة 91.[ فی سورة یونس و (آلذّكَرَینِ) ]سورة الانعام، الآیة 143 و 144.[ فی سورة الأنعام و(آلله) ]سورة یونس، الآیة 59 و سورة النمل، الآیة 59.[ بهمزتین فی سورتی یونس و النمل فالأصل «ءالان» و «ءالذّكرین» و «ءالله» بهمزتین أوّلهما استفهامیة و هذا أحد موضعی جواز إلتقاء الساكنین علی غیر حدّه.

و ثانیهما ما كان سكون المدّ عارضیا، كما فی: (نَسْتَعینُ) ]سورة الفاتحة، الآیة 5.[ و یسمّی إلتقاء الساكنین فی نحو: (وَ لاَ آلْضَّالِّینَ) ]سورة الفاتحة، الآیة 7.[ مما كان الساكن الأوّل فیه من حروف المدّ و الثانی مدغما فیه به علی حدّه.

و منها: العارض و هذا إذا كان السكون للوقف كما مرّ.

و منها: اللازم و یسمّی بالمشبع و مدّ الفواتح أیضا و قد خصّصوه بالحروف المقطّعة التی تتثلث عند التلفظ بها مع كون وسطها من حروف المدّ، كما فی اللام و المیم من: (الم) ]سورة البقرة، الآیة 1 و سورة آل عمران، الآیة 1 و….[. بخلاف الألف و بخلاف: (طه) ]سورة طه، الآیة 1.[ و قد حكوا الوجهین فی العین من:

(كهیعص) ]سورة مریم، الآیة 1.[ مع أنّ ما قبل الیاء مفتوح و صرّح الشاطبی بأفضلیة المدّ فیه. قال:

و مدّ له عند الفواتح مشبعا

و فی عین الوجهان و الطول فضّلا

و فی نحو «طه» القصر إذ لیس ساكن

و ما فی الف من حرف مدّ فیمطلا ]حرز الأمانی، ص 32.[

و منها: الجائز و هذا إذا وقع الیاء أو الواو بین الفتحة و الهمزة و هما حینئذٍ و إن لم یكونا من حروف المدّ لما ذكر و لكن جوّز الشاطبی الوجهین: المدّ و القصر. و ظاهره أنّه لا رجحان فی شیء منهما. قال:

و إن تسكن الیا بین فتح و همزة

بكلمة أو واو فوجهان جملا

بطول و قصر وصل وریش و وقف

و عند سكون الوقف للكلّ اعملا ]نفس المصدر.[

إشارة إلی أنّ جمیع القرّاء حكموا بجواز الوجهین فیما إذا كان ما بعد ] 49[ الواو، الیاء ساكن بالوقف فی غیر الهمزة، كما فی: (وَ اللَّیل) ]سورة المدثر، الآیة 33 و سورة التكویر، الآیة 17.[ و (اَرِنَا اللَّذَینِ) ]سورة الفصّلت، الآیة 29.[.

و منها: مدّ التفخیم و هو فی كلمة التهلیل و ما یجری مجراها.

و منها: مدّ المبالغة و هو فی لاء نفی الجنس و لایخفی أنّ السبب فی هذین الموضعین أمر معنوی.

و إمّا فی حكمه فظاهر القرّاء، بل صریح أكثرهم وجوبه فی المتّصل و ما یجری مجراه و أكثر الفقهاء لایوجبونه. و أمّا المنفصل فالظاهر أنّه لاخلاف فی عدم وجوبه، حتّی من القرّاء.

و إمّا فی قدره فالطبیعی لایزاد علی ألف واحدة و فی العارضی أقوالٌ. فقیل: ألفات أربع أو خمس مطلقا و قیل: هذا فی الواجب و فی المستحب ثلاث أو إثنتان و یسمّی قدر الثلاث بالمدّ المنطبع و الإثنین بالمتوسط و الواحد بالقصر.

و إمّا فی علامته فی المصاحف فهی و هل هی بعینها لغیر الواجب أیضا أو یترک بدونها أو یعلم بالحمرة وجوه.

الفصل السابع: فی بعض ما یتعلّق بالإدغام

 و هو بتشدید الدال كما عبّر به البصریون؛ و بتخفیفها كما عبّر به الكوفیون لغة مطلق الإدخال و فی صناعة أهل هذا الفنّ علی ما قیل ]لسان العرب، ج 12، ص 203.[: إدخال حرف فی آخر بینهما مناسبة من المناسبات الآتیة و ذلک بأن یؤتی بحرفین ساكن و متحرّک من غیر فصل بینهما من مخرج واحد؛ فإن كان الساكن فی أصله متحرّكا و قد سكن لإدغامه فی الثانی، فالإدغام كبیر كما فی: (آلرَّحِیمِ * مالِکِ) ]سورة الفاتحة، الآیة 3 و 4.[ بإسكان المیم من: (آلرَّحِیمِ) و ادغامه فی المیم من:

(مالِکِ)، كما هو قرائة أبی عمرو البصری و حمزة و مثله: (ما مَكَّنّی) ]سورة الكهف، الآیة 95.[ فإنّ الأصل «ما مكننی» و(لا تَأمَنّا) ]سورة یوسف، الآیة 11.[ فی: «لاتأمننا».

و عن عاصم انحصار الكبیر فی القرآن فی هذین و حكی عن بعض جوازه فی: (مَناسِكَكُمْ) ]سورة البقرة، الآیة 200.[ و (ما سَلَكَكُمْ) ]سورة المدثر، الآیة 14.[ و لا خلاف فی عدم وجوبه إلّا فی الموضعین لعدم وجوب إسكان الأوّل المعتبر فیه، فتدبّر.

و هل یستحب فی الصلوة أم یمنع منه؟ قولان. و قد یعلّل للثانی بنقص الحرف الموجب لنقص الثواب و إن كان الساكن بأصله فصغیر. و أقسامه ثلاثة:

الأوّل: إدغام المتقاربین فی المخرج كالدال فی السین من: (قَدْ سَمِعَ اللهُ) ]سورة المجادلة، الآیة 1.[ و فی الجیم من: (قَدْ جاءَ) ]سورة هود، الآیة76.[.

و الثانی: إدغام المتجانسین فیه مع اختلافهما ذاتا و وصفا كالذال فی الظاء من: (اِذْ ظَلَمُوا) ]سورة النساء، الآیة 64.[ و التاء فی الطاء من: (قالَتْ طائفَةٌ) ]سورة آل عمران، الآیة 72 و سورة الاحزاب، الآیة 13.[.

و الثالث: إدغام المتماثلین فی الذات و الصفة كما فی: (قُلْ لَهُمْ) ]سورة النساء، الآیة 63.[ و(یدْرِكْكُمْ) ]نفس المصدر، الآیة 78.[ و(اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ) ]سورة الشعراء، الآیة 63.[ و (رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ) ]سورة البقرة، الآیة 16.[ و (اِذْ ذَهَبَ) ]سورة الأنبیاء، الآیة 87.[ و(قَدْ دَخَلوُا) ]سورة المائدة، الآیة 61.[.

و الصغیر ] 50[ بأقسامه واجب عند جمیع القرّاء إلّا ما یأتی استثنائه و قد صرّح جمع الفقهاء ببطلان صلوة المخلّ به لخروج الكلمة عن القرآنیة، فیكون من كلام الآدمیین.

و حكی فی بعض الكتب اتفاقهم علی إدغام الذال فی الذال و الظاء، و الدال فی الدال والتاء، و التاء فی التاء و الدال و الطاء، و اللام فی اللام و الراء، و الطاء فی التاء، و القاف فی الكاف.

و قد تقدّم وجوب إدغام لام التعریف فی حروف مخصوصة و عدم جوازه فیما عداها و قد اختلفوا فی إدغام الذال فی التاء و الجیم و الدال و الزاء و السین و الصاد.

فعن عاصم عدمه و كذا فی إدغام الدال فی الجیم و الذال و الزاء و السین و الشین والصاد و الضاد و الطاء، و كذا فی الزاء فی السین و العكس، و كذا فی الهاء فی الحاء المهملة.

قال الرضی: و تركه أحسن و كذا فی العین المهملة فی الحاء، و فی الحاء، فی الهاء والغین، و فی الغین المعجمة فی الخاء كذلک، و عن أبی عمرو إدغام الشین المعجمة فی المهملة و عن بعض العكس و عن البصریین المنع مطلقا.

و لایجوز الإدغام فی نحو: (سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ) ]سورة الغاشیة، الآیة 13.[ لإلتباس الفعل بضمّتین بالفعل بالضم فالسكون و كذا فی: «وتد»، لإلتباسه بمادّة أخری و هی (وَدَّ) ]سورة البقرة، الآیة 109 و سورة النساء، الآیة 102.[ و عن بنی تمیم جوازه.

و كذا لایجوز إدغام الهمزة فی مثلها مطلقا سواء كانا فی كلمة واحدة أو فی كلمتین ولا إدغام حرف المدّكما فی: (فِی یوْمٍ) ]سورة إبراهیم، الآیة 18 و سورة السجدة، الآیة 5 و….[ لفوات الغرض و هو المدّ و لما إدغام الحروف المجموعة فی (ضوی مشفر) ]حروف التی لا تدغم فیما یقاربها.[ إلّا مع التماثل كما فی «سید».

و عن حفص إظهار اللام فی: (بَلْ رَانَ) ]سورة المطففین، الآیة 14.[ و النون فی: (مَنْ راقٍ) ]سورة القیامة، الآیة 27.[. مع السكت فیهما و هو الوقف إلّا فی قطع النَّفَس و فی: (اَوْ وَزَنُوهُمْ) ]سورة المطففین، الآیة 3.[ قولان و الأولی ترک الإدغام فیه لما تقدّم.

واختلفوا أیضا فی إدغام النون من: (یس) ]سورة یس، الآیة 1.[ فی الواو من: (وَالْقُرانِ) ]سورة یس، الآیة 2.[ و كذا فی:

(ن وَالْقَلَمِ) ]سورة القلم، الآیة 1.[ هذا فی الوصل؛ و أمّا فی الوقف، فلابدّ من إظهار النون و یخفی النون من عین (كهیعص) ]سورة مریم، الآیة 1.[ و من سین (طس) ]سورة النمل، الآیة 1.[ و (حم * عسق) ]سورة الشوری، الآیة 1 و 2.[ و ربما یدّعی أنّه لاخلاف فیه.

الفصل الثامن: فی الوقف

 و الكلام إمّا فی حدّه أو فی أقسامه أو فی حكمه.

أمّا حدّه: فهو قطع الكلمة بالنفس عمّا بعدها و لو فرضا مع اسكان آخرها أو ما یجری مجراه مما یأتی و یسمّی الوقوف عن التلفظ بالكلمة بالقدر المعتدّ به، ثم الشروع فیما بعدها بالوقفة و بغیره بالسكتة.

و هل یجوز الوصل بالسكون ] 51[ أو الوقف بالحركة؟ خلاف مفصّل فی الفقه؛ والأحوط تركهما و إن كان فی بطلان الصلوة بهما نظر.

و أمّا أقسامه: فمنها: التامّ و هو الوقف علی ما لا تعلّق له بما بعده مطلقا لا بحسب اللفظ و لا بحسب المعنی كما فی: (أولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) ]سورة البقرة، الآیة 5 و سورة آل عمران، الآیة 104 و….[ و كما فی أواخر السور.

و فی منهاج النشر فی القرات العشر ]لم نعثر علیه و لكن انظر: موسوعة القرآنیة، ج 5، ص 27.[: أنّ التام ما یحسن كلّ من الوقف به و الإبتداء بما بعده مع عدم تعلّق لما بعده بما قبله؛ مثل قوله: (مالِکِ یوْمِ الدّین) ]سورة الفاتحة، الآیة 4.[ إلی آخره.

و فی بعض الكتب إن لم یوجد فیما وقف علیه تعلّق بما بعده لا لفظا و لا معنا، فالوقف تامّ مثل: (إیاکَ نَسْتَعِینُ) ]سورة الفاتحة، الآیة 5.[ و أكثر ما وجد فی الفواصل و رؤس الآی و قد یوجد قبل انقضاء الفاصلة نحو: (جَعَلوُا اَعِزَّةَ اَهْلِها اَذِلَّة) ]سورة النمل، الآیة 34.[ و قوله: (أَذِلَّة) آخر كلام بلقیس و(یفْعَلُونَ) هو رأس الآیة.

و قد یوجد بعد انقضائها نحو: (لَتَمُرُّونَ عَلَیهِم مُصْبِحینَ * وَ بِاللَّیل) ]سورة الصافات، الآیة 137 و 138.[ إذ رأس الآیة (مُصْبِحِینَ) و تمام الكلام و باللیل فإنّه معطوف علی المعنی؛ أی: بالصبح و باللیل؛ و كذا (عَلَیها یتَّكِئُونَ * و زُخْرُفاً)فإنّ رأس الآیة (یتَّكِئُونَ و زُخْرُفاً)معطوف علی (سُقُفا) ]سورة الزخرف، الآیة 33 و 34 و 35.[ إلی آخره.

و منها: الكافی و هو الوقف علی كلمة تعلّقت بما بعدها معنی لا لفظا كما فی: (لا رَیبَ فیهِ) ]سورة البقرة، الآیة 2 و سورة آل عمران، الآیة 9 و….[ و فی منهاج النشر: ]لم نعثر علیه و لكن انظر: الموسوعة القرآنیة، ج 2، ص 97.[ أنّ الكافی هو ما یحسن كلّ من الوقف به و الإبتداء بما بعده و لكن كان ما بعده متعلّقا بما قبله، مثل قوله: (اُولئِکَ عَلی هُدی مِنْ رَبِهِّمْ وَ اُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) ]سورة البقرة، الآیة 5.[ حیث إنّ الجملة الثانیة متعلّقة بما قبلها من حیث المعنی و اللفظ إلی آخره. فلیتأمّل.

و منها: الحسن و هو الوقف علی كلمة یفْهم معناها بدون ما بعدها، فلم یكن تعلّق به إلّا بحسب اللفظ كما فی الوقف علی (آلْحَمْدُ للهِِ)و (بِسْمِ اللهِ)، فإنّ المفهوم من كلّ منهما كلام تامّ یصحّ السكوت علیه و (رَبِّ آلْعالَمینَ)و (الرَّحْمنِ)صفتان متعلّقان بهما.

و فی المنهاج ]لم نعثر علیه و لكن انظر: موسوعة القرآنیة، ج 2، ص 97.[: إنّ الحسن هو ما یحسن الوقف به و لكن یقبح الإبتداء بما بعده كالوقف علی كلّ من (رَبِّ العالَمِینَ) و علی (آلرَّحِیمِ)، فإنّ الوقف علی كلّ منهما حسن و لكن لایحسن الإبتداء بما بعده، لكونه صفة لما قبله إلی آخره.

و منها: القبیح و هو كما فی المنهاج ]لم نعثر علیه و لكن انظر: موسوعة القرآنیة، ج 5، ص 28.[: ما لا یحسن الوقف به و لا الإبتداء بما بعده كالوقف علی (بِسْمِ)والإبتداء ب (الله)و علی (مالِکِ)و الإبتداء ب (یوْمِ آلْدِّینِ) و أمّا حكمه، فلا یجوز القبیح لخروج الكلام معه عن الأسلوب العربی و قد ] 52[ صرّح جماعة بأنّه لایجب شیء من الوقوف بالوجوب الشرعی الموجب للمعصیة بالترک؛ و لكن ربما یفسد به المعنی، كما فی قوله: (وَ لا یحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ اِنَّ الْعِزَّةَ للهِِ جَمیعًا) ]سورة یونس، الآیة 65.[ و یسمّی هذا الوقف باللازم.

و ربما یقال بوجوبه شرعا أیضا، نظرا إلی لزوم اللحن بدونه و فیه نظر. و صرّح بعضهم بلزوم الوقف فی تسعة و تسعین موضعا من القرآن، یوجب ذكرها التطویل.

و ربما یفسد المعنی بالوقف، فیسمّی بوقف الكفران و هو مخصوص بما أوجب كفرا بقصده و منه ما وعد علیه الثواب و المغفرة، فیسّمی بالغفران و منه ما ثبت من النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله ، فیسمّی بوقفه كوقف جبرئیل.

و قد یجوز الوقف و الوصل فی كلمة مع أولویة الوقف لثبوته بالدلیل، فیسمّی بالجائز وقد یرجح الوصل لذلک فبالمجوز و قد یجوز الوقف لضیق نَفَس القاری، فیسمّی بوقف الرخصة و قد لایقید بشیء من ذلک، فمطلق و هذا فی آخر الكلام مع استحسان الوقف.

و امّا طرفة؛

فمنها: الإسكان المجرّد عن الروم و الاشمام و محلّه المتحرّک مطلقا، سواء كان بحركة إعرابّیة أو بنائیة، و سواء كان اسما أو فعلا أو حرفا، و سواء كان ما قبل الآخر ساكنا أو متحرّكا، و سواء كان منوّنا أو غیر منوّن و لذا كان السكون هو الأصل فی طرق الوقف.

و قد یقال: إنّ المنوّن لایسكن و هو ضعیف؛ نعم فی المنوّن المنصوب یبدّل التنوین ألفا، كما یأتی و أمّا فی غیره، فیسقط التنوین و الحركة مطلقا.

و منها: الروم و هو أداء الحركة خفیة بحیث لایسمعها إلّا القاری و من یقرب منه و لذا قیل ]تفسیر الصراط المستقیم، ج 2، ص 406.[: إنّ مقداره أداء ثلث الحركة ولایجوز فی المفتوح كما فی: «أین» و لا فی المنصوب كما فی: (علیماً)

و لكن عن سیبویه نقله فیه عن بعض العرب و حكی عن بعض القرّاء لزومه فی المشدّد المفتوح كما فی: (بِهِنَّ) ]سورة النساء، الآیة 23 و سورة الاحزاب، الآیة 52.[ و (عَلَیهنّ) ]سورة یوسف، الآیة 31 و سورة النور، الآیة 60 و….[ نظرا إلی أنّ فی الإسكان حذفا للمدغم فیه و لكنّ المشهور المنع مطلقا، بل فی بعض الكتب أنّه خلاف إجماعهم و عن بعضهم أنّه مذهب الجهّال.

و منها: الإشمام و هو ضمّ الشفتین بعد الإسكان من غیر صوت جلی یسمع، ولاخلاف فی جوازه فی المضموم و كذا فی عدمه فی غیره. و قد اختلفوا فی جواز الإشمام و الروم و عدمه فی هاء التأنیث ك (رَحْمَةٍ) حال الوقف و میم الجمع كما فی:

(إلَیكُمْ)و فی نحو: ] 53[ (قُلِ ادْعُوا اللهَ) ]سورة الإسراء، الآیة 110.[ مما الحركة فیه عارضیة لإلتقاء الساكنین والأكثرون علی الثانی، كما قیل، نظرا إلی اختصاصهما بالمتحرّک بالحركة الأصلیة و هی مفقودة فیما ذكر.

و قد یقال: الجواز اعتبارا بحال المبدل منه فی الأوّل و الإشباع فی الثانی.

و منها: الإبدال بالألف و لا شبهة فی جوازه فی كلّ منصوب منوّن، فیقال فی (رَحیمًا): رحیما بالألف ولایجوز فی المرفوع و المجرور للإلتباس. و لكن ربما یبدل فی الأوّل بالواو و فی الثانی بالیاء و لیس بفصیح كترک الإبدال بالألف فی المنصوب. و فی الوقف علی النون من «إذن» وجهان: الإبدال بالألف و الإسكان و كذا فی المفرد المذكّر من الأمر المؤكّد بالنون الخفیفة.

و عن المازنی ]لم نعثر علیه.[: تعین الثانی فی الأوّل. و عن أبی حیان ]لم نعثر علیه.[: دعوی الإجماع علی تعین الأوّل فی الثانی و فی «لن» و «ان» الضمیر للمتكلّم و فی قرائة ضعیفة قلب الألف المبدّلة من التنوین همزة و فی أخری كذلک قلبها واوا أو یاء و كذلک ألف التأنیث. و كلّما كان آخره ألفا فالوقف علیها بلاخلاف، بل علیه ادّعی الإتفاق. و هل الألف حینئذ مبدّلة من التنوین مطلقا أو باقیة علی حالها كذلک أو مبدّلة من التنوین حال النصب خاصة؟ أقوالٌ.

و منها: الإبدال بالهاء و هذا شایع فی الوقف علی تاء التأنیث الإسمیة و قد یوقف علی التاء أیضا و هذا ضعیفٌ إلّا فی الجمع المؤنث و لایوقف بالهاء فی «هَیهاتَ» ]سورة المؤمنون، الآیة 36.[ إلّا فی قرائة ردّیة.

و منها: الحاق هاء السكت و هو واجب فی نحو: (ق) ]سورة ق، الآیة 1.[ و جائز فی نحو: «لم یرمه» وفی نحو: (كِتَابِیهْ) ]سورة الحاقة، الآیة 19 و 25.[ و «لمه» و (هِیهُناه) ]سورة آل عمران، الآیة 154 و سورة المائدة، الآیة 24 و….[ و (هؤُلاء) ]سورة البقرة، الآیة 31 و سورة المائدة، الآیة 53 و….[ علی لغة القصر.

و منها: حذف الیاء و هو جائز فی الوقف علی ما آخره یاء مكسور ما قبلها. و لا فرق بین كونها أصلیة كما فی: «القاضی» أو للضمیر كما فی: «غلامی» و «ضربن». هذا فی غیر حالة النصب؛ و أما فیها فلایجوز الحذف اتفاقا، كما قیل، بل عدمه مطلقا أكثر، إلّا فی نحو: «قاضٍ» بالحذف أكثر و قیل ]التبیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 185.[: لزم لحوق هاء السكت فی نحو: «رأیت القاضی».

و منها: إثبات الواو و الیاء و حذفهما فی كلّ معتلّ بهما مع وقوعه فی آخر الفواصل والقوافی، و لایجوز حذفهما إذا كانا ضمیرین و یجوز حذف الیاء من نحو: «ضربه» و«ضربهم» و «علیكم» فی لغة من ألحق الواو فی الوصل بذلک.

قال الطبرسی فی مجمع البیان ]مجمع البیان، ج 1، ص 67.[: قرء حمزة «علیهم» بضم الهاء و سكون المیم وكذلک «لدیهم ] 54[ و إلیهم». و قرء یعقوب بضمّ كلّ هاء قبلها یاء ساكنة فی التثنیة و الجمع المذكّر والمؤنّث نحو: «علیهما و فیهما و علیهم و فیهم و علیهن و فیهن». و قرء الباقون «علیهم» وأخواتها بالكسر. و قرء فی الشواذ «علیهموا» و قرء ابن أبی إسحق و عیسی الثقفی «علَیهِمی» و قرء الحسن البصری و عمرو بن قائد «علیهم» مكسورة الهاء مضمومة المیم.

و قال أیضا: ثمّ اختلف القرّاء فی المیم، فأهل الحجاز وصلوا المیم بواو و انضمت الهاء قبلها أو انكسرت قالوا: «علیهموا و علی قلوبهموا و علی سَمْعِهِمُوا و منهموا» و الباقون بسكون المیم.

و أمّا إذا لقی المیم حرف ساكن، فإنّ القرّاء اختلفوا، فأهل الحجاز و عاصم و ابن عامر یضمّون علی كسر الهاء و یضمّون المیم نحو: (عَلَیهِمُ الذِّلَةُ) ]سورة البقرة، الآیة 61 و سورة آل عمران، الآیة 112.[ و (مِنْ دُونِهِمُ) ]سورة الأنفال، الآیة 60 و سورة مریم، الآیة 17 و….[ و(امْرَءَتَینِ) ]سورة القصص، الآیة 23.[، و ابوعمرو یكسر الهاء و المیم و حمزة، و الكسائی یضمّان الهاء و المیم معا و كلّ هذا الاختلاف عن أهل البیت : إلی آخره.

و منها: التضعیف و هو جائز فی نحو: «جعفر» و لتفصیل هذه الطرق مقام آخر.

و أمّا علاماته: ف «ط» للمطلق، و «م» لللازم، و «ص» للرخصة، و «ج» للجائز، و «ز» للمجوّز، و «ق» علامة لقد قیل: إنّه بالوقف و إن كان الوصل أولی، و «قف» للوقف المشهور، و «وفقه» للأمر بالوقف عندالمتأخرین و قد یبدل ب «قف»، و «قلا» لعدم الوقف، و «صل» للوصل مع جواز الوقف، و «صلی» لأولویة الوصل، و «ك» لكذلک أی: حكم هذه الكلمة ماسبق من الوقف و غیره.

و ربما وقع الخلاف فی ذلک بین القرّاء فیجمع بین ما ذكر، مثلا یكتب «ز صلی» و «ق صلی» و هكذا.

و إعلم: أنّ «ه » علامة لخمس آیات عند الكوفیین و البصریین و «ع» لعشر كذلک و قد تكتب للأوّل «خ» و للثانی «ی» و قد یصرّح بالخمس و العشر و «خب» لخمس علی مذهب البصریین و «عب» لعشر علی مذهبهم و «تب» لكونه آیة علی مذهبهم و «لب» لكونه لیس بآیة علی مذهبهم.

الفصل التاسع: فی الإمالة

 و هی أن یشرب الفتحة و الألف شیئا من صوت الكسرة و الیاء و هی شائعة عند بنی تمیم و بنی أسد و قیس و أهل نجد؛ و منعها الحجازیون و المقتضی لها عند الأوّلین أحد ] 55[ أمور:

منها: الكسرة الأصلیة إذا كانت قبل الألف بفاصل حرف كما فی: «عماد» أو حرفین أوّلهما ساكن كما فی: «شملال» و إنّما جازت فی: «درهمان» لخفاء الهاء، فكان الفاصل حرفان، و كذا إذا كانت بعدها بلافاصل، و لا فرق فی ذلک بین كونهما فی كلمة و كلمتین ولكن قد ادعی الإتفاق علی عدم الإمالة فی: (مالِکِ یوْمِ الدّینِ) ]سورة الفاتحة، الآیة 4.[ مع أن المقتضی موجود، نعم قرء «ملک» بإسقاط الألف.

و منها: تقدم الیاء علی الألف أو تأخّرها عنها كما فی: «البنیان» و «البائع» و لو فصل بینهما بشیء لم تجز إلّا إذا كانت الیاء ساكنة، فتجوز حینئذ مع وحدة الفاصل و ربما یمنع من الإمالة فی صورة تأخیر الیاء.

منها: كون الألف منقلبة عن الواو و المكسورة كما فی «خاف». قیل: هذا مخصوص بالفعل.

و منها: كونها منقلبة عن الیاء، كما فی: «ناب و الرحی و سال و رمی».

و منها: صیرورتها یاء فی بعض الأحوال، كما فی: «دعی و حبلی»، إذ یقال فی المجهول «دعی» و فی التثنیة «حبلیان».

و منها: كونها فی الفواصل، كما فی: (و الضحی) ]سورة الضحی، الآیة 1.[.

و منها: كونها منقلبة عن التنوین، كما فی: «رأیت زیدا» فی الوقف حكاه سیبویه وموانع الإمالة أمور:

منها: أن تقع قبل الألف حرف من المستعلیة، كما فی: «غالب» و كذا لو وقع بعدها بلا فاصل أو بحرف، كما فی: (ناصِحٌ) ]سورة الأعراف، الآیة 68.[ و «واثِقٌ»، هذا إذا لم یكن الألف مقلوبة من واو مكسورة و إلّا جازت الإمالة.

و منها: أن یقع قبلها أو بعدها راء غیر مكسورة ك (كِرامٍ) ]سورة عبس، الآیة 16.[ و (كافِرٍ) ]سورة البقرة، الآیة 41.[. نعم تجوز فی (بَلْ رانَ) ]سورة المطففین، الآیة 14.[ لإنقلاب ألفها عن الیاء و كذا فی: (تَتْری) ]سورة المؤمنون، الآیة 44.[ إذ یقال: «تتریان».

و منها: كون الكلمة مبنیة إلّا إذا سمّی بها.

فائدة: قیل لو كان قبل هاء التأنیث حرف من حروف (حثت زینب لزود شمس) یوقف علیها مع الإمالة نحو: (خَلیفَة) ]سورة البقرة، الآیة 30 و سورة ص، الآیة 26.[ و كذا لو كان حرف من حروف (اكهو) و كان قبل الحرف كسرة أو یاء ساكنة نحو: (مَلائكةٌ) ]سورة الإسراء، الآیة 95 و سورة التحریم، الآیة 6.[ فلو كان قبل فتحة أو ضمة فالإمالة ضعیفة وكذا لو كان قبلها حرف من حروف (حق ضغاط عص خظ).

الفصل العاشر: فی إشارة إجمالیة إلی أسماء القرّاء و رواتهم

فاعلم أنّ المشهورین من القرّاء الماهرین فی فنّ القرائة و التجوید، عشرة و لكلّ منهم من یروی عنه إمّا بواسطة أو بدونها.

فمنهم: نافع المدنی یروی عنه عیسی الملقب ب «قالون» و عثمان الملقب ب «ورش» وعلامة الأوّل «ا» و الثانی «ب» و الثالث «ج».

و منهم: ] 56[ عبدالله بن كثیر المدنی و علامته «د»، یروی عنه أحمد البزّی بلا واسطة وعلامته «ه » و محمد الملّقب ب «قنیل» و علامته «ز».

و منهم: أبوعمرو المازنی البصری و علامته «ح»، یروی عنه یحیی الیزیدی المكنی بأبوعمر الدوری و علامته «ط» و أبوشعیب السوسی و علامته «ی».

و منهم: عبدالله بن عامر الدمشقی الشامی و علامته «ك»، یروی عنه هشام و عبدالله بن ذكوان بواسطة و علامة الأوّل «ل» و الثانی «م».

و منهم: أبوبكر عاصم بن لَهْدله بنت أبی النجود الكوفی و علامته «ن» و قد أخذ قرائته من سعد بن أیاس الشیبانی و غیره ممن أخذ عن علی بن أبیطالب علیه‌السلام و هو من أفاضل القرّاء و فصحائهم و قد أمضی علی قرائته فی هذه الأزمنة و كتب المصاحف علیها بالسواد و كتب القرّات من غیره بالحمزة توفّی فی كوفة سنة ثمانی و عشرین و مأة من الهجرة النبویة.

و روی عنه أبوبكر شعبة بن عیاش بن سالم الأسدی الكوفی و علامته «ص» و كان ماهراً فی النحو و سائر العلوم الأدبیة و الحدیث و التجوید.

و روی عن عاصم بلا واسطة و حكی أنّه قرء القرآن ثمانی عشر ألف مرّة، توفّی بكوفة سنة ثلاث و تسعین و مأة؛ و أبوعمر و حفص بن سلیم بن مغیرة الأسدی الكوفی و علامته «ع».

و روی عن عاصم بلا واسطة أیضا. قیل: و روایته منه أصح من روایة شعبة.

و منهم: همزة الكوفی و علامته «ف»، روی عنه خلف و علامته «ض» و خلاد وعلامته «ق».

و منهم: علی الكسائی الكوفی و علامته «ر» سمّی بالكسائی لأنّه أحرم فی كساء، روی عنه أبوالحارث و علامته «ش» و حفص و علامته «ت» و هؤلاء السبعة من أجلّاء والقرّاء و قرائتهم أشهر من سائر القرّات.

و قد صرّح جماعة من الفقهاء بجواز القرائة بها و استدلّوا علیه بجملة من الروایات الدالة علی أنّ القرآن نزل علی سبعة أحرف ]الخصال، ج 2، ص 358، نزل القرآن علی سبعة أحرف.[ و تحقیق المسألة فی الفقه. و قد أشار الشاطبی إلی هؤلاء السبعة و رواتهم بقوله:

فمنهم بدور سبعة قد توسطت

سماء العلی و العدل زهرا و كمّلا

لها شهب عنها استنارت فنوّرت

سواد الدجی حتی تفرق و انجلا ]حرز الأمانی، ص 21.[

و منهم: أبوجعفر الكوفی و علامته «ث» یروی عنه ابن جمّاز و علامته «خ» و ابن ذروان و علامته «ذ».

و منهم: یعقوب یروی عنه إدریس و علامته ] 57[ «ش» و روح علامته «ف».

و منهم: خلف بن وردان یروی عنه إسحق و إدریس.

و اعلم أنّه ینبغی الاقتصار علی القرّات المشهورة و الاحتراز عن الشواذ و إن كانت مرویة، فقد روی الكلینی فی الكافی بسنده المذكور فیه عن هاشم بن أبی سلمة. قال: «قرء رجل علی الصادق علیه‌السلام و أنا استمع حروفا من القرآن لیس علی ما یقرء ]ها[ الناس فقال علیه‌السلام: كفّ عن هذه القرائة، إقرء كما یقرء الناس حتی تقوم ]فی المصدر: «یقوم».[ القائم علیه‌السلام، فإذا قام القائم قرء كتاب الله علی حدّه و أخرج المصحف الذی كتبه علی علیه‌السلام»، ]الكافی، ج 2، ص 633، كتاب فضل القرآن، باب النوادر، ح 23.[ إلی آخره.

و عن محمد بن سلیمان عن بعض أصحابه عن أبی الحسن علیه‌السلام قال: قلت له: «جعلت فداک! إنّا نسمع الآیات من القرآن لیس هی عندنا كما نسمعها و لا نحسن أن نقرأها كما بلغنا عنكم فهل نأثم؟ فقال: لا، إقرؤا كما تعلّمتم، فسیجیئكم من یعلّمكم» ]نفس المصدر، ج 2، ص 619، باب أنّ القرآن یرفع كما أنزل، ح 2.[ إلی آخره.

تمّت الرسالة مكتوبة بید مؤلّفها و بید كاتبها الراجی من الله، أضعف خلق الله اللطیف حسن الشریف ابن علی الكاشانی سنه 1309.

 

 

منابع تحقیق

 ـ إبراز المعانی من حرز الأمانی فی القراءات السبع، أبو شامة عبدالرحمن بن اسماعیل، نشر: دارالكتب العلمیة، بیروت.

ـ أعلام الدین، حسن بن محمد الدیلمی، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت علیهم‌السلام، قم، 1408 ق.

ـ أعیان الشیعة، السید محسن الأمین، تحقیق: حسن الأمین، نشر: دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.

ـ الألفیة و النفلیة، الشهید الأول، تحقیق: علی الفاضل القائینی النجفی، الطبعة الأولی، نشر: مكتب الإعلام الإسلامی، 1408 ق.

ـ بحار الأنوار، العلامة المجلسی، نشر: مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق.

ـ تجوید قرآن كریم، محمدباقر حجتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1381.

ـ التحقیق فی كلمات القرآن، حسن المصطفوی، الطبعة الأولی، تحقیق و نشر: مؤسسة الطباعة و النشر، وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامی، تهران، 1417 ق.

ـ تفسیر الصراط المستقیم، السید حسین البروجردی، الطبعة الأولی، نشر: مؤسسة معارف الإسلامی، قم، 1419 ق.

ـ تفسیر جوامع الجامع، الشیخ الطبرسی، تحقیق و نشر: مؤسسه نشر الإسلامی، الطبعة الأولی، 1421 ق.

ـ التمهید فی علوم القرآن، محمد هادی المعرفت، مركز مدیریت حوزه‌های علمیه قم، قم.

ـ الجامع لأحكام القرآن، القرطبی، تحقیق: أحمد عبدالعلیم البردونی، نشر: دار إحیاء التراث العربی، بیروت.

ـ حرز الأمانی و وجه التهانی فی القراءات السبع، الشاطبی قاسم بن فیره، نشر: مكتبة الأزهر، قاهره.

ـ الخصال، الشیخ الصدوق، تحقیق: علی أكبر الغفاری، نشر: مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1403 ق.

ـ الدراسات الصوتیة عند العلماء التجوید، حمد غانم القدوری، نشر: دار العمار، عمان.

ـ شرح شافیة ابن الحاجب، رضی الدین الإسترآبادی، تحقیق: محمد نورالحسن، محمد الزفزاف، محمد محیی‌الدین عبدالحمید، نشر: دار الكتب العلمیة، بیروت، 1395 ق.

ـ صوت و لحن در قرآن كریم، ترجمه: محمدحسین ملك زاده، انتشارات حضور، قم، 1377 ش.

ـ عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، الشیخ الصدوق، انتشارات جهان، 1378.

ـ غیث النفع فی القراءات السبع، إبراهیم بن محمد الصفاقسی، نشر: دارالكتب العلمیة، بیروت.

ـ الكافی، الشیخ الكلینی، تحقیق: علی أكبر الغفاری، نشر: دارالكتب الاسلامیة، تهران، 1365 ش.

ـ كنزالعمال، المتقی الهندی، تحقیق: الشیخ بكری حیانی، نشر: مؤسسة الرسالة، بیروت، 1409 ق.

ـ لسان العرب، ابن منظور، نشر: أدب الحوزة، قم، 1405 ق.

ـ مجمع البحرین، الشیخ فخرالدین الطریحی، تحقیق: سید احمد حسینی، نشر: مكتب النشر الثقافة الاسلامیة، 1408 ق.

ـ مجمع البیان، الشیخ الطبرسی، مقدمه: السید محسن امین العاملی، نشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1415 ق.

ـ مجموعة مهمة فی التجوید و القراءات و الرسم، محمد عبدالوهاب الدسوقی، نشر: مكتبة ابن تیمیة، قاهرة.

ـ المخصص، ابن سیده، تحقیق: لجنة إحیاء التراث العربی، نشر: دار إحیاء التراث العربی، بیروت.

ـ مصباح الشریعة، منسوب به امام صادق علیه‌السلام، الطبعة الأولی، نشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1400 ق.

ـ معجم علوم القرآن، إبراهیم محمد الجرمی، نشر: دار القلم، دمشق.

ـ مفتاح الكرامة، السید محمدجواد العاملی، تحقیق: محمدباقر الخالصی، الطبعة الأولی، نشر: موسسة نشر الإسلامی، قم، 1421 ق.

ـ مقدمات فی علم القراءات، محمد أحمد مفلح القضاة، أحمد خالد الشكری، محمد خالد منصور، الطبعة الأولی، نشر: دار العمار، 1422 ق.

ـ الموسوعة القرآنیة، جعفر شرف‌الدین، نشر: مؤسسة تحقیقات و نشر معارف أهل‌بیت علیهم‌السلام.

ـ النهایة فی غریب الحدیث، ابن الأثیر، تحقیق: محمود محمد الطناحی، نشر: مؤسسة إسماعیلیان، قم، 1364 ش.

ـ وسائل الشیعة، الشیخ حر العاملی، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت علیهم‌السلام، الطبعة الثانیة، قم، 1409 ق.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا