- رسالةٌ فی ترجمة العلاَّمة الشَّیخ محمَّدحسین
- النَّجفی الإصفهانی قدّسسرّه (1266 ـ 1308 ق)
- لحفیده العلّامة الفقید آیةاللَّه الشَّیخ
مجدالدِّین النَّجفی الأصفهانی قدّسسرّه (1326 ـ 1403 ق)
تصحیح و تحقیق: مجید هادیزاده
بسم الله الرَّحمن الرَّحیم
مقدّمه
نوشته حاضر، رسالهای است كم برگ، كه در شمار آخرین نوشتهها ـ وگویا آخرین نوشتهی ـ فقیه معظّم آیةالله حاج شیخ مجدالدِّین نجفی اصفهانی ـ نامبردار به «مجدالعلماء» ـ قرار دارد. این رساله را مؤلِّف ارجمند، دو ماهی پیش از آنكه جهت معالجت چشم راهی اروپا گردد ـ سفری كه هیچ گاه به وقوع نپیوست، ودر تهران با عروج روح بلند ایشان به دارالخلد، طی ناشده باقی ماند ـ، بر فرزند خود مرحوم آیةالله حاج شَیخ مهدی غیاثالدین ـ مجدالإسلام نجفی ]شرح حال این پدر و پسر و اجدادشان را میتوانید در كتاب «قبیله عالمان دین» ببینید.[ ـ (1355 ـ 1422 ق) املاء فرمود؛ تا به عنوان پیشنوشت ایشان بر تفسیر «مجدالبیان» ـ كه در صدد چاپ واحیای آن بودهاند ـ، به طبع درآید.
هرچند درونمایه این رساله، در دیگر آثاری كه پیرامون فقیه، فیلسوف وعارف مجذوب حضرت آیةالله العظمی حاج شَیخ محمَّد حسین اصفهانی نجفی، بر قلم شماری از تراجمنگاران متأخِّر رفته است، نیز میتواند دست یاب شود؛ امّا بدون تردید رساله حاضر، منبعی اصیل و اصلی، پیرامون زیستنامه علّامه نجفی است، چه به املای نواده آن بزرگ بچه، و از این رو، اطلاعات منعكس بر آن، به صورت دست اوّل، و برای نخستین بار، از طریق خاندان آن فضال فرزانه انعكاس مییابد.
***
دوسالی پیش از این، حضرت حجَّةالإسلام والمسلمین حاج شَیخ هادی نجفی ـ كه امروزه میراثبر آن خاندان مكرَّم است، ومیراثبان تراث علمی كرامند همانان ـ؛ دستنوشت رساله حاضر را ـ كه به خطّ پدر گرامیش میباشد ـ به این بنده نمود، تا در فرصتی، آن را بازخواند، و ـ اگر موافق تدبیر او فتد تقدیر ـ در دفتری به طبع رساند.
اكنون كه دست اندركاران مجموعه «میراث حوزه اصفهان»، از ایشان و من ـ هر دو ـ رسالهای برای طبع در دفتر پنجم آن مجموعه، درخواست كردهاند، از آنرو كه به هیچ روی فرصت دست بردن به كاری علمی و درازدامن ودرازدامنه را نداشتم؛ به دعوت جناب نجفی به كار بازخوانی این رساله پرداختم؛ وبدین ترتیب صورت كنونی آن را تقدیم «دفتر پنجم میراث حوزه اصفهان»، مینمایم.
بدیهی است كه آنچه در باره این رساله انجام شده است را، نمیتوان تحقیقی علمی خواند؛ امّا باز به فضل خداوند متعال امید میبرم، تا نشر همین رساله خُرد را نیز نافع گرداند؛ و همّتی از نَفَس نفْس نفیس حكیم سالک، مؤلّف كرامند تفسیرِ پیش گفته را، همره ما فرماید.
بمنِّه وكرمه
مجید هادیزاده
25 / 10 / 1386
شب پنجم محرَّم الحرام 1429
بسم الله الرَّحمن الرَّحیم
الحمد لله ربِّ العالمین، و صلی الله علی نبینا و اله الطَّاهرین.
هذا تفسیرُ جدِّی الأمجد الأورع الأزهد، آیةالله علی العالَمین المبرّی من كُلِّ دنسٍ وشین ]كذا فی المخطوط. و لایخفی ما فیه من الغلوّ والارتفاع. و لا بأس به، حیث إنّ أمثاله كثیرةٌفیما یكتبر الانسان بالنسبة إلی أبیه، أو أحد أجداده، لأنّ الكتابة بالنسبة إلی الأسرة یعدُّ منمواضع إثارة المحبة و الرأفة.[ لحاج شَیخ محمَّدحسین الأصفهانی النَّجفی ـ والد آیةالله أبیالمجد الشَّیخ محمَّد رضا النَّجفی، والد كاتب هذه السُّطور: العبد الحقیر مجدالدِّین النجفی.
و الحاج الشیخ محمَّدحسین النَّجفی الأصفهانی المصنِّف، ابن آیةالله الحاج الشَیخ محمَّدباقر النَّجفی، ابن آیةالله الحاج الشَیخ محمَّدتقی النَّجفی صاحب هدایة المسترشدین ـ علی سورة فاتحة الكتاب، و آیاتٍ معدودةٍ من سورة البقرة؛ مع تقدیم مقدَّماتٍ مهمَّةٍ.
و لمَّا كان الكتاب فریدًا فی بابه فائقًا علی أترابه ـ حتَّی أنِّی سمعتُ بعضَ الأعلام یقول: «لو تمَّ تفسیر الشَّیخ محمَّد حسین النَّجفی الأصفهانی، لانحتاج إلی تفسیرٍ آخر»!، و لقد صدق فی مقاله هذا، فإنَّ المفسِّرین علی كثرتهم و تشعُّب فنونهم و اختلاف مسالكهم، إنَّما یطلب فی تفسیره حرفته و یسلک طریقته، فیذكر مایطابق فنَّه فیوافق اختصاصه؛ هذا جارالله الزَّمخشری فی كتابه «الكشَّاف» یذكر مایناسِب علم المعانی و البیان، والمحسَّنات البدیعیة و المسائل العربیة غالبًا، و یغفل أنَّ القرآن العظیم فیه (تِبْیانًا لِكُلِّ شَیءٍ)]سورة النحل، الآیة 89.[، و (لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فِی كِتابٍ مُبِینٍ ]سورة الأنعام، الآیة 59.[ ؛ مع أنَّ الزَّمخشری قد ذكر أمورًا أُخر استطرادًا، و لكن نَصْبُ عینیه غالبًا ما ذكرناه ـ؛ و لكن هذا التَّفسیر النَّفیس و الأثر الخالد، قد ذكر ما ینبغی ذكرُه مع بیان الحقائق الرَّاهنه و المطالب المهمَّة الَّذی یحتاج المراجعة إلیه.
و بالجملة: كان المصنِّف عالِمًا عاملاً فقیهًا متكلِّمًا أصولیا متبحِّرًا زاهدآ جامعًا و ماهرًا من أجلَّة العلماء العامِلین، عدیم النَّظیر من الفقهاء الرَّاشدین و الحكماء و المتكلِّمین و العلماء الرِّیاضیین.
وُلِد فی أصفهان و كان ولادته فی ثانی یومٍ من محرَّم الحرام من سنة 1266 ق من بطن المخدَّرة العلویة بنت آیةالله السَّید صدرالدِّین العاملی، و أمُّها بنت الشَّیخ الأكبر الشَّیخ جعفر النَّجفی ـ: صاحب «كشفالغطاء» و غیرها من المصنَّفات ـ. و كان الشَّیخ محمَّدحسین النَّجفی الأصفهانی فی أیام صباه، فَطِنًا زكیا، و هو لایشتغل باللَّهو و اللَّعِب. و كان منتهی همِّه الدَّرس و البحث، و قد أكمل الصَّرف و النَّحو و البیان وسائر المقدَّمات قبل أوان الحُلُم (: البلوغ)؛ ثمَّ اشتغل عند والده الحاج الشَّیخ محمَّدباقر النَّجفی بالفقه و الأصول؛ ثمَّ انتقل إلی النَّجف الأشرف لأجل تكمیل معلوماته و علومه، ومكث فیها سنین عدیدة. و اشتغل فیها عند جماعةٍ من علماء عصره و فقهاء زمانه؛ مثل: العالِم العامِل و الفقیه الكامل قدوة العلماء المیرزا حبیبالله الرَّشتی الجیلانی. و من أساتذته: الشَّیخ الوحید و الحبر المتبحِّر الفرید شَیخ الطَّائفة فی أوانه و أستاذ الفقه و الحدیث فی زمانه الشَّیخ راضی النَّجفی ـ تغمَّده الله بغفرانه ـ. و من أساتذة المصنِّف الشَّیخ الفقیه العالِم العُجاب مروِّج المذهب و الدِّین أستاذ البشر فی القرن الرَّابع العشر الحاج میرزا السَّید الحسن الشِّیرازی مولدًا، و السَّامرَّائی مسكنًا، و الغروی مدفنًا؛ و جمعٌ آخر من العلماء العامِلین، حتَّی صار مجتهدًا كاملاً و فقیهًا جامعًا. و یقول مؤلِّف كتاب «نقباء البشر» فی صفحة 539 فی شرح حال المصنِّف ـ ینقل عن «تكملة أمل الامل» للسَّید الحسن الصَّدر ـ: «إنَّ الشَّیخ محمَّد حسین صاحب «التَّفسیر» تلمذ فی الحكمة و الكلام عند أستاذه الشَّیخ میرزا باقر الشَّكِّی فی النَّجف الأشرف، و رجع إلی أصبهان فی حدود 1296 ق، و هاجر إلی النَّجف الأشرف فی سنة 1303»؛و نقَل عن السَّید الحسن الصَّدر بـ :
«أنَّه رأی جزواتٍ بخطِّ مصنِّف «التَّفسیر» حول مسألة أصل البرائة، مع مطالب مهمَّةٍ و معارف إسلامیةٍ فی أصول العقائد؛ أملی هو ـ رحمه الله ـ علی بعض تلامیذه و هم یكتبونه».
و خلاصة الكلام: بعد رجوعه إلی أصفهان، شرع بالتَّدریس و الإرشاد و هدایة النَّاس إلی الدِّین القویم، و یعظ النَّاس ـ مواعظَ بلیغة ـ، و الطلاَّب حافُّون به یتلمذون عنده ویعدُّون وجوده بینهم موهبةً عظیمةً!.
و صار صاحب الرِّئاسة العظیمة و یعدُّ من العلماء المُشارإلیهم بالبنان.
ثمَّ بنی قبَّةً مظلمةً فی داره بأصفهان، یسكنه و كان فیه دائمًا یذكر الله ـ تبارک و تعالی! ـ ویتفكَّر فی حكمته و جلالته و جبروته، یشتغل بالعبادة له ـ تعالی! ـ.
و فی سنه 1299 ق سافر إلی مكَّة المعظَّمة و المدینة المنوَّرة، و فی سنة 1300 ق رجع من هذه الرَّحلة.
ثمَّ إنَّه ترک الرِّئاسة و الزِّعامة فی أصبهان و صار مشغولاً بالزُّهد و التَّقوی و السَّیر والسُّلوک؛ و سافر إلی النَّجف الأشرف.
و سبب هذا الاِنقطاع من الدُّنیا ـ كما حكاه نفسه الشَّریف لأخیه الأصغر حجَّةالإسلام آیةالله الحاج شَیخ محمَّدعلی النَّجفی ـ هكذا:
«إنِّی كلَّما أردتُ أنْ أُقیمَ الصَّلاة، ساعةً أو ساعتین أُفكِّر فی أمر نیتها، لأجعَلَه خالصًا لله ـ تبارک و تعالی! ـ لتحصیل الخلوص الَّذی هو أصل كلِّ عبادةٍ. و أثَّر هذا الفكر فی نفسی تأثیرًا عظیمًا، حتَّی منَعنی من الأعمال».
ثمَّ إنَّ المرحوم صاحب «التَّفسیر» قد اشتغل فی النَّجف الأشرف بریاضاتٍ شرعیةٍ، وورد فی عالم السِّیر و السُّلوک، و اشتهر شهرةً عظیمةً فی هذه البلدة الشَّریفه؛ كما ذكر صاحب «المآثر» فی صفحة 161، و قال:
«إنَّه فقیهٌ مسلَّمٌ، و كان یعدُّ فی النَّجف الأشرف من أجلَّة العلماء»؛ انتهی.
ظهر لحضرة الشَّیخ محمَّدحسین النَّجفی الأصبهانی ـ: صاحب «التَّفسیر» ـ فی النَّجفالأشرف بعضُ المكاشفات و الكرامات؛ كما نقله جمعٌ كثیرٌ من العلماء. و كان یعیش فیها بلباسٍ خشنٍ و طعامٍ جشبٍ، و كان یقسِّم غذاءه و طعامه علی الفقراء والمساكین و الأیتام.
و فی حوادث الدَّهر و بلایاه، كان صابرًا و شاكرًا و وقورًا، ذا عظمةٍ و قامةٍ معتدلةٍ، وبدنه نحیفٌ، و كانت عیناه غائرتین؛ و كان فی أواخر عمره یترنَّم بهذا الشِّعر الفارسی:
آنكه دائم هوس سوختن ما میكرد كاش میآمد و از دور تماشا میكرد
و له تلامذةٌ كثیرةٌ، منهم: أخوه آیةالله العظمی الحاج آقا نورالله النَّجفی؛ و ولده الحبر العالم العلاَّمه آیةالله العظمی الشَّیخ محمَّدرضا النَّجفی ـ أبوالمجد ـ و غیرهم من العلماء العاملین.
و فی ملحقات «تذكرة القبور» فی صفحة 78 ذكر أنَّ له قریحةً شعریةً؛ و نقل من أشعاره هذین البیتین، و الحقُّ أنَّ هذین البیتین لخاله و أبی زوجته آقا مجتهد:
باستشاره رندان گسستهام تسبیح
بیار خوشه تاكی كه استخاره كنم ]قد نقل المعلِّم الحبیبآبادی فی «مكارمالآثار»، ج 4، ص 1096 هذا البیت مع البیتین الأخریین عن المصنِّف عن جدِّه من طریق الأمِّ السَّید محمَّد علی المعروف بآقا مجتهد ابن السید صدرالدین الصدر العاملی الكبیر.[
***
رازی كه نگفتند و نِیش نام نهادند
«نی» دم زد از آن راز و «نِی»شْ نام نهادند
و خلاصة الكلام: إنَّه تُوُفِّی غرَّة محرَّم الحرام سنة 1308 ق المطابق 26 برج الأسد فی النَّجف الأشرف بعد أن عاش سعیدًا مدَّة إحدی و أربعین سنةً و أحدعشر شهرًا و تسعاً وعشرین یومًا فی أوائل الظُّهر فی یوم الأحد؛ و دُفِن فی مقبرة جدِّه من طرف الأمِّ آیةالله السَّید الصَّدرالدِّین العاملی، فی الصحن المطهَّر لمولانا أمیرالمؤمنین علی بن أبیطالب ـ علیهالسَّلام ـ. فقال بعض الشُّعراء فی تأریخ وفاته و رحلته باللُّغة الفارسیة:
«با حسین شهید شد محشور» ـ: 1308 ق ـ
و ذكر باللُّغة العربیة:
«ثلُم فی الإسلام ثلمة» ـ: 1308 ق ـ
و رثاه صدیق والدی العلاَّمة آیةالله العظمی الشَّیخ محمَّدرضا النَّجفی أبوالمجد، السَّید جعفر الحلِّی الشَّاعر المعروف (1277 ـ 1315 ق.):
كمْ یا هلالَ محرَّمٍ تُشجِینا
ما زالَ قوسک نبلِه ترمِینا
إلی أن قال:
لوتتركُنَّ لنا الشَّریفَ أباالرِّضا
لتركتَ للشَّرع الشَّریف أمینا
و القصیدة حسنةٌ مطبوعةٌ فی دیوانه ]سحر بابل و سجع البلابل، ص 417 ـ 419.[.
و المرحوم صاحب التَّفسیر تزوَّج بنت خاله آیةالله آقا مجتهد المسمَّـاة بمخدَّرة «رباب خانم»؛ و رُزِق منها آیةالله العظمی الشَّیخ محمَّد رضا النَّجفی أبوالمجد، و بنتان.
و نختم ترجمتنا بشعرٍ من أشعار السَّید جعفر الحلِّی النَّجفی فی دیوانه المُسمّی بـ«سحر بابل و سجع البلابل»؛ و هی آخر القصیدة:
نسرتْ عقیقُ دموعِها لمَّا غدا
بعصاه ینكثُ لؤلؤًأ مكنونا
هذا ما تیسَّر لنا شرحُه فی شرح حال هذا العالم العامل و الزَّاهد العابد؛ مع ضیق المجال وتشتُّت البال و كمال الاستعجال، لأنِّی عازمٌ علی السَّفر إلی خارج المملكة لأجل معالجة العینین ـ رزقنا الله و إیاكم السَّلامة و السَّعادة فی الدُّنیا و الآخرة! ـ.
حفید المصنِّف
مجدالدِّین النَّجفی المشهور بمجدالعلماء